فنا واژه ای است عربی و در لغت به معنای نیست و نابود شدن است[1] و در اصطلاح عارفان، مستغرق شدن بنده در حق را گویند. بدان گونه که بشریت بنده در ربوبیت حق محو شود. برای تبیین آنچه گفته شد توجه به مقدمات زیر ضروری است: 1. چنان که می دانیم خدای متعال به مشیت حکیمانه ی خویش، بشر را به گونه ای آفرید که در طول حیات، مدام به کمال مطلق و از رهگذر آن به بقا و جاودانگی خویش می اندیشد و برای دست یابی به این هدف از هیچ جهد و کوششی دریغ نمی نماید. او هر آنچه را که فاقد آن است می جوید و می طلبد و وقتی به آن دست می یابد، میل و اشتیاق به بهتر و کامل تر از آن در وجودش جوانه می زند و او را به حال خود وا نمی گذارد که: دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید البته باید توجه داشت خواستگاه این احساس و تمنای درونی حقیقی است نه اعتباری و مجازی، بلکه واقعیتی است منطبق با جایگاه و شأن انسانی تا با بهره گیری از این موهبت که مختص به او هم هست خودش را از حضیض به اوج برساند و به موطن و جایگاه اوّلیه اش برگردد که: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش 2. انسان موجودی است مختار و انتخابگر که در دو قوس صعود و سقوط می تواند تا بی انتها پیش رود. 3. آدمی در طریق کمال موانعی را پیش روی خود دارد که عرفا از آنها به تعینات[2] و انیات[3] فردیه تعبیر می نمایند و تا پشت پا به این تعینات نزند و این سدها را نشکند، نمی تواند به اهداف خویش دست یازد، اینها همان غبار راه و حجاب ها ی ظلمانی اند که مانع از تابش نور حق بر بنده می گردند. تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد با عنایت به این مقدمات می گوییم: هرگاه سالک منزل ها را یکی پس از دیگری بپیماید تا آن جا که دیگر از جمیع انیات و تعینات و تعلقات مادی و حتی معنوی خلع شده و جدا گردیده و مندک و ذوب در حضرت احدیت شود به مقام فنا دست یافته است. در چنین حالتی است که خویشتن خویش را فراموش نموده محو جمال معشوق گشته و به هر چه که می نگرد فقط و فقط او را می بیند و بس. لذا اهل معنا گفته اند که گوینده ی (انا الحق) نخواسته دعوی الاهیت کند، بلکه نفی انیت خویش نموده است، به این معنا که من در وجود خویش، خودم را نمی بینم و تو را مشاهده می کنم چه این که خود گفته است: بینی و بینک انی ینازعنی فارفع بفضلک انی من البین بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار که با وجود تو کس نشنود ز من که منم در ادامه تذکر دو نکته خالی از لطف نیست: 1. عرفا طریق الی الله را به مراحل و منازلی تقسیم کرده اند[4] و فنا را نهایت سیر به سوی پروردگار دانسته اند. مثلا عطار در این راه قائل به هفت منزل شده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، و فقر و فنا. 2. اهل ذوق برای فنا اقسامی ذکر نمودند[5]: الف- فنای ظاهر که فنای افعال است، به این بیان که شخص عارف همه ی کارها و افعال را از خدا ببیند و به او انتساب دهد. در حدیث معروف قرب نوافل آمده است: (...و انه لیتقرب الی بالنافلة حتی احبه فإذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته.[6] رسول خدا (ص) فرمود: خداوند فرموده است: و بنده ی من به سوی من اسباب محبتش را گرد می آورد با بجا آوردن کارهای مستحب را تا جایی که من او را دوست دارم، پس چون من او را دوست داشتم من گوش او هستم که با آن می شنود و چشم او هستم که با آن می بیند و زبان او هستم که با آن سخن می گوید و دست او هستم که با آن می دهد و می گیرد وقتیکه مرا بخواند اجابت می کنم و وقتی که از من درخواست کند به او می دهم. ب- فنای باطن که فنای صفات است؛ یعنی تبدیل شدن صفات انسانی به صفات الاهی. خواجه نصیر طوسی (قدس) می فرماید: عارف چون از خودش ببرد و متصل به حق گردد تمامی قدرت ها را مستغرق در قدرت او می بیند که به جمیع مقدورات در عالم تعلق گرفته است و تمامی علوم را مستغرق در علم او می بیند که هیچ چیز از موجودات از آن پنهان نیست و تمام خواسته ها را مستغرق درخواست او می بینید که هیچ یک از ممکنات از آن ابا و امتناع ندارند.[7] ج- فنای ذات که این مرتبه غایة القصوای سیر ملکوتی و روحانی عارف است که از برای بعضی از ارباب سلوک میسور است. حتی حجاب نوری اسمایی و صفاتی نیز برطرف گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شوند و در این مشاهده احاطه ی قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کنند و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل (سایه ی) حق ببینند که: (ان روح المؤمن لأشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها)،[8] همانا پیوستگی روح مؤمن به روح خدا از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید بیشتر است.[9] پی نوشتها: [1] فرهنگ فارسی، عمید، ص1551. [2] تشخصات و خصوصیات فردی. [3] هستی، وجود. [4] البته درباره ی تعداد این منازل نظرهای گوناگون از طرف عرفا ارائه شده است. [5] رجوع شود به: دیوان حافظ با شرح عرفانی ، احمد دانشگر، ص144-145. [6] اصول کافی، کتاب الایمان والکفر، باب "من اذی المسلمین و احتقرهم"، ح8؛ محاسن برقی ، ص 291. [7] شرح اشارات، ابن سینا، ج‌3،مقامات العارفین ، ص390. [8] کافی، ج2، کتاب الکفر والایمان، باب اخوة مؤمنین، ح4. [9] رجوع شود به: چهل حدیث، امام خمینی، ص382. منبع: http://farsi.islamquest.net
فنا واژه ای است عربی و در لغت به معنای نیست و نابود شدن است[1] و در اصطلاح عارفان، مستغرق شدن بنده در حق را گویند. بدان گونه که بشریت بنده در ربوبیت حق محو شود.
برای تبیین آنچه گفته شد توجه به مقدمات زیر ضروری است:
1. چنان که می دانیم خدای متعال به مشیت حکیمانه ی خویش، بشر را به گونه ای آفرید که در طول حیات، مدام به کمال مطلق و از رهگذر آن به بقا و جاودانگی خویش می اندیشد و برای دست یابی به این هدف از هیچ جهد و کوششی دریغ نمی نماید. او هر آنچه را که فاقد آن است می جوید و می طلبد و وقتی به آن دست می یابد، میل و اشتیاق به بهتر و کامل تر از آن در وجودش جوانه می زند و او را به حال خود وا نمی گذارد که:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
البته باید توجه داشت خواستگاه این احساس و تمنای درونی حقیقی است نه اعتباری و مجازی، بلکه واقعیتی است منطبق با جایگاه و شأن انسانی تا با بهره گیری از این موهبت که مختص به او هم هست خودش را از حضیض به اوج برساند و به موطن و جایگاه اوّلیه اش برگردد که:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
2. انسان موجودی است مختار و انتخابگر که در دو قوس صعود و سقوط می تواند تا بی انتها پیش رود.
3. آدمی در طریق کمال موانعی را پیش روی خود دارد که عرفا از آنها به تعینات[2] و انیات[3] فردیه تعبیر می نمایند و تا پشت پا به این تعینات نزند و این سدها را نشکند، نمی تواند به اهداف خویش دست یازد، اینها همان غبار راه و حجاب ها ی ظلمانی اند که مانع از تابش نور حق بر بنده می گردند.
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
با عنایت به این مقدمات می گوییم: هرگاه سالک منزل ها را یکی پس از دیگری بپیماید تا آن جا که دیگر از جمیع انیات و تعینات و تعلقات مادی و حتی معنوی خلع شده و جدا گردیده و مندک و ذوب در حضرت احدیت شود به مقام فنا دست یافته است. در چنین حالتی است که خویشتن خویش را فراموش نموده محو جمال معشوق گشته و به هر چه که می نگرد فقط و فقط او را می بیند و بس.
لذا اهل معنا گفته اند که گوینده ی (انا الحق) نخواسته دعوی الاهیت کند، بلکه نفی انیت خویش نموده است، به این معنا که من در وجود خویش، خودم را نمی بینم و تو را مشاهده می کنم چه این که خود گفته است:
بینی و بینک انی ینازعنی
فارفع بفضلک انی من البین
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
در ادامه تذکر دو نکته خالی از لطف نیست:
1. عرفا طریق الی الله را به مراحل و منازلی تقسیم کرده اند[4] و فنا را نهایت سیر به سوی پروردگار دانسته اند.
مثلا عطار در این راه قائل به هفت منزل شده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، و فقر و فنا.
2. اهل ذوق برای فنا اقسامی ذکر نمودند[5]:
الف- فنای ظاهر که فنای افعال است، به این بیان که شخص عارف همه ی کارها و افعال را از خدا ببیند و به او انتساب دهد. در حدیث معروف قرب نوافل آمده است: (...و انه لیتقرب الی بالنافلة حتی احبه فإذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته.[6] رسول خدا (ص) فرمود: خداوند فرموده است: و بنده ی من به سوی من اسباب محبتش را گرد می آورد با بجا آوردن کارهای مستحب را تا جایی که من او را دوست دارم، پس چون من او را دوست داشتم من گوش او هستم که با آن می شنود و چشم او هستم که با آن می بیند و زبان او هستم که با آن سخن می گوید و دست او هستم که با آن می دهد و می گیرد وقتیکه مرا بخواند اجابت می کنم و وقتی که از من درخواست کند به او می دهم.
ب- فنای باطن که فنای صفات است؛ یعنی تبدیل شدن صفات انسانی به صفات الاهی.
خواجه نصیر طوسی (قدس) می فرماید:
عارف چون از خودش ببرد و متصل به حق گردد تمامی قدرت ها را مستغرق در قدرت او می بیند که به جمیع مقدورات در عالم تعلق گرفته است و تمامی علوم را مستغرق در علم او می بیند که هیچ چیز از موجودات از آن پنهان نیست و تمام خواسته ها را مستغرق درخواست او می بینید که هیچ یک از ممکنات از آن ابا و امتناع ندارند.[7]
ج- فنای ذات که این مرتبه غایة القصوای سیر ملکوتی و روحانی عارف است که از برای بعضی از ارباب سلوک میسور است. حتی حجاب نوری اسمایی و صفاتی نیز برطرف گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شوند و در این مشاهده احاطه ی قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کنند و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل (سایه ی) حق ببینند که: (ان روح المؤمن لأشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها)،[8] همانا پیوستگی روح مؤمن به روح خدا از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید بیشتر است.[9]
پی نوشتها:
[1] فرهنگ فارسی، عمید، ص1551.
[2] تشخصات و خصوصیات فردی.
[3] هستی، وجود.
[4] البته درباره ی تعداد این منازل نظرهای گوناگون از طرف عرفا ارائه شده است.
[5] رجوع شود به: دیوان حافظ با شرح عرفانی ، احمد دانشگر، ص144-145.
[6] اصول کافی، کتاب الایمان والکفر، باب "من اذی المسلمین و احتقرهم"، ح8؛ محاسن برقی ، ص 291.
[7] شرح اشارات، ابن سینا، ج3،مقامات العارفین ، ص390.
[8] کافی، ج2، کتاب الکفر والایمان، باب اخوة مؤمنین، ح4.
[9] رجوع شود به: چهل حدیث، امام خمینی، ص382.
منبع: http://farsi.islamquest.net
- [سایر] فنا در عرفان به چه معناست؟
- [سایر] فنا و مقام فنا را توضیح دهید.
- [سایر] فنا و مقام فنا را توضیح دهید.
- [سایر] فنا ناپذیری انسان یعنی چه؟
- [سایر] فرق عرفان نظری و عرفان عملی چیست؟
- [سایر] فرق عرفان نظری و عرفان عملی چیست؟
- [سایر] بین عرفان شرقی و عرفان اسلامی چه فرقی است؟
- [سایر] شبهه: عرفان شیعی ریشه در عرفان هندی دارد.
- [سایر] عرفان عملی و عرفان نظری چه تفاوتی دارند؟
- [سایر] با سلام.وجه تمایز عرفان اسلامی از عرفانهای نوظهور چیست؟ عرفان اسلامی دارای چه شاخصهائی میباشد