معنای لغوی و اصطلاحی واژه فرهنگ چیست؟
(فرهنگ)، واژه ای فارسی و به صورت (فرهنج) نیز آمده که در عربی به معنای (الثقافة) است. (الثقافه)، یعنی دانشمند و روشنفکر، با فرهنگ بودن، فرهنگ و علوم و معارف،[1] حاذق بودن، زیرک بودن، زود یاد گرفتن،[2]دست یافتن و چیره شدن، و پیدا شدن.[3] در فرهنگ معین، درباره ی واژه ی (فرهنگ) چنین آمده است: (مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم؛ کتابی شامل لغات یک یا چند زبان و شرح آن ها، علم و دانش و ادب، کشیدن، تعلیم و تربیت را، فرهنگ می نامند.)[4]دهخدا نیز در لغت نامه اش می نویسد: (فرهنگ مرکب از (فر) که پیشاوند است و (هنگ) از ریشه تنگ (THANG) اوستایی به معنای کشیدن و فرهیختن و فرهنگ مطابق است.) درباره ی معنای اصطلاحی فرهنگ، تعریف های زیادی ارائه شده، و برخی از نویسندگان، شمار آن ها را به (250) تعریف رسانیده اند.[5] (فرهنگ، عبارت است از کیفیت یا شیوه بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات تکاملی باشد[6] و نیز شیوه ی انتخاب شده برای کیفیت زندگی که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویدادهای نافذ در حیاط یک جامعه به وجود می آید.)[7] با وجود این، فرهنگ، یک مقوله ی بسیار وسیع است و حد و مرز مشخصی ندارد. همین امر موجب شده که جامعه شناسان در تعریف فرهنگ، هم به فرهنگ مادّی اشاره کنند و هم به فرهنگ معنوی. در فرهنگ مادّی، همه ی بخش هایی که قابل لمس و اندازه گیری باشد؛ حتی وسایل صنعتی و کشاورزی و اجتماعی... را فرهنگ می نامند. تا آن جایی که (لوئیس ممفرد) در بحث تکنولوژی و فرهنگ، می نویسد: (تکنولوژی، در خارج از فرهنگ قرار نمی گیرد، بلکه جزئی از آن است)[8] و فرهنگ معنوی به مجموعه ی دانش و افکار و آرای اخلاقی و قوانین و مقررات و دیگر عادت هایی که انسان به عنوان عضو یک جامعه، کسب می کند، گفته می شود.[9] فرهنگ یعنی: مجموعه ی تعلیم و تربیت و عقل و خرد و دانش و حکمت و هنر و معرفت یک انسان یا یک جامعه که در رفتار و نحوه ی زندگی و شکل و حیات او تجلّی نموده، و در عمق جان او نفوذ می کند، و همه اعمال و کردار او را از خود متأثر می سازد، و در واقع، فرهنگ مجموعه ی بینش ها و گرایش ها و ارزش های یک ملت است.[10] با در نظر گرفتن مجموعه ی تعریف ها، دایره ی فرهنگ، بسیار گسترده می شود و منظور ما از فرهنگ در این مجموعه، افزون بر فرهنگ مادی و معنوی، شامل همه ی چیزهایی است که در جامعه پذیرفته می شود (اعم از فکری، عقیدتی، آداب و رسوم و...) و نیز هر چیزی که در جامعه طرد می شود (مانند: ضد ارزش ها، ضد هنجارها و[11]...). پی نوشتها: [1]. محمد بندریگی، المنجد، ماده ی ثقف. [2]. ابن منظور، لسان العرب، ماده ی ثقف. [3]. سید علی اکبر قرشی، قاموس الغة، ماده ی ثقف. [4]. محمد معین، فرهنگ فارسی، واژه ی فرهنگ. [5]. کتاب نقد و نظر، سال دوم، ش (4-3)، مقاله ی (ویژگیهای فرهنگ جامعه دینی)، از غلام عباس توسلی؛ وثوقی و نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، واژه ی فرهنگ، ص 117. هرسکوتیس، 250 تعریف برای فرهنگ ذکر کرده است. [6]. جعفری، فرهنگ پیرو و پیشرو، ص 77. [7]. جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 16، ص 233. [8]. مبانی جامعه شناسی، ص 126. [9]. ساموئل کینک، جامعه شناسی، ترجمه ی همدانی، ص 55. [10]. مجله معرفت، ش 26، ص 48، مقاله از محمد علی رضایی اصفهانی. [11]. هنجار: عبارت است از نمونه یا معیار ثابت چیزهایی که در درون یک فرهنگ معین باید وجود داشته باشد، که معمولا یکی از چهارصورت زیر را پیدا می کند: 1. ارزش ها؛ شامل؛ علایق و احساسات ریشه دار. 2. آداب و رسوم و شیوه های زندگی؛ عادات و رفتار و کردار. 3. عرف ها؛ یعنی: رسومی که با ملزومات شایست و ناشایست، همراه است. 4. قوانین؛ هنجارهای نهادی شده و قانونی. ر.ک: کتاب نقد و نظر: سال دوم، ش 4-3 مقاله از غلام عباس توسلی. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

معنای لغوی و اصطلاحی واژه فرهنگ چیست؟


پاسخ:

(فرهنگ)، واژه ای فارسی و به صورت (فرهنج) نیز آمده که در عربی به معنای (الثقافة) است. (الثقافه)، یعنی دانشمند و روشنفکر، با فرهنگ بودن، فرهنگ و علوم و معارف،[1] حاذق بودن، زیرک بودن، زود یاد گرفتن،[2]دست یافتن و چیره شدن، و پیدا شدن.[3] در فرهنگ معین، درباره ی واژه ی (فرهنگ) چنین آمده است: (مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم؛ کتابی شامل لغات یک یا چند زبان و شرح آن ها، علم و دانش و ادب، کشیدن، تعلیم و تربیت را، فرهنگ می نامند.)[4]دهخدا نیز در لغت نامه اش می نویسد: (فرهنگ مرکب از (فر) که پیشاوند است و (هنگ) از ریشه تنگ (THANG) اوستایی به معنای کشیدن و فرهیختن و فرهنگ مطابق است.)
درباره ی معنای اصطلاحی فرهنگ، تعریف های زیادی ارائه شده، و برخی از نویسندگان، شمار آن ها را به (250) تعریف رسانیده اند.[5] (فرهنگ، عبارت است از کیفیت یا شیوه بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات تکاملی باشد[6] و نیز شیوه ی انتخاب شده برای کیفیت زندگی که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویدادهای نافذ در حیاط یک جامعه به وجود می آید.)[7]
با وجود این، فرهنگ، یک مقوله ی بسیار وسیع است و حد و مرز مشخصی ندارد. همین امر موجب شده که جامعه شناسان در تعریف فرهنگ، هم به فرهنگ مادّی اشاره کنند و هم به فرهنگ معنوی. در فرهنگ مادّی، همه ی بخش هایی که قابل لمس و اندازه گیری باشد؛ حتی وسایل صنعتی و کشاورزی و اجتماعی... را فرهنگ می نامند. تا آن جایی که (لوئیس ممفرد) در بحث تکنولوژی و فرهنگ، می نویسد: (تکنولوژی، در خارج از فرهنگ قرار نمی گیرد، بلکه جزئی از آن است)[8] و فرهنگ معنوی به مجموعه ی دانش و افکار و آرای اخلاقی و قوانین و مقررات و دیگر عادت هایی که انسان به عنوان عضو یک جامعه، کسب می کند، گفته می شود.[9]
فرهنگ یعنی: مجموعه ی تعلیم و تربیت و عقل و خرد و دانش و حکمت و هنر و معرفت یک انسان یا یک جامعه که در رفتار و نحوه ی زندگی و شکل و حیات او تجلّی نموده، و در عمق جان او نفوذ می کند، و همه اعمال و کردار او را از خود متأثر می سازد، و در واقع، فرهنگ مجموعه ی بینش ها و گرایش ها و ارزش های یک ملت است.[10]
با در نظر گرفتن مجموعه ی تعریف ها، دایره ی فرهنگ، بسیار گسترده می شود و منظور ما از فرهنگ در این مجموعه، افزون بر فرهنگ مادی و معنوی، شامل همه ی چیزهایی است که در جامعه پذیرفته می شود (اعم از فکری، عقیدتی، آداب و رسوم و...) و نیز هر چیزی که در جامعه طرد می شود (مانند: ضد ارزش ها، ضد هنجارها و[11]...).
پی نوشتها:
[1]. محمد بندریگی، المنجد، ماده ی ثقف.
[2]. ابن منظور، لسان العرب، ماده ی ثقف.
[3]. سید علی اکبر قرشی، قاموس الغة، ماده ی ثقف.
[4]. محمد معین، فرهنگ فارسی، واژه ی فرهنگ.
[5]. کتاب نقد و نظر، سال دوم، ش (4-3)، مقاله ی (ویژگیهای فرهنگ جامعه دینی)، از غلام عباس توسلی؛ وثوقی و نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، واژه ی فرهنگ، ص 117. هرسکوتیس، 250 تعریف برای فرهنگ ذکر کرده است.
[6]. جعفری، فرهنگ پیرو و پیشرو، ص 77.
[7]. جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 16، ص 233.
[8]. مبانی جامعه شناسی، ص 126.
[9]. ساموئل کینک، جامعه شناسی، ترجمه ی همدانی، ص 55.
[10]. مجله معرفت، ش 26، ص 48، مقاله از محمد علی رضایی اصفهانی.
[11]. هنجار: عبارت است از نمونه یا معیار ثابت چیزهایی که در درون یک فرهنگ معین باید وجود داشته باشد، که معمولا یکی از چهارصورت زیر را پیدا می کند:
1. ارزش ها؛ شامل؛ علایق و احساسات ریشه دار.
2. آداب و رسوم و شیوه های زندگی؛ عادات و رفتار و کردار.
3. عرف ها؛ یعنی: رسومی که با ملزومات شایست و ناشایست، همراه است.
4. قوانین؛ هنجارهای نهادی شده و قانونی. ر.ک: کتاب نقد و نظر: سال دوم، ش 4-3 مقاله از غلام عباس توسلی.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین