محور اتحاد انسانی چیست؟ وحدت جهانی چگونه حاصل می شود؟
انسان از آن جهت که به جامعه نیازمند است و بی‌هماهنگی بادیگران، خطوط اصیل سعادت او ترسیم نمی‌شود، باید باهمنوعان خویش متحد باشد و چون انسان، موجودی عینی و تکوینی است نه ذهنی یا اعتباری و نیز سعادت او همسان با هستی او، حقیقتی عینی است نه امری ذهنی یا قراردادی، پیوند او با دیگران نیز باید بر محورهای عینی و تکوینی باشد نه اعتباری همانند قراردادهای تجاری، صناعی و زراعی که تحت عناوین بیع، اجاره، صلح، مضارعه ومانند آن منعقد و با تغییر اوضاع فسخ می‌گردد و قرارداد جدیدی منعقد می‌شود. پیوند و اتحاد انسان با همنوعان خود، در عین آن که ربطی عینی و تکوینی است و نه قراردادی و ذهنی، باید سهمی‌از جاودانگی وابدیت داشته باشد به طوری که در هر زمان و زمینی و در هر عصر ومصر و نسلی قابل اجرا باشد و ا ز دگرگونی های جغرافیایی و تاریخی محفوظ بماند. پیداست چیزی که در دسترس تطاول حوادث واقع نمی‌شود و با تحول زمان، عوض نمی‌گردد، جنبه جسمانی و مادّی بشر نیست زیرا جسم او از خاک و گل معیّن و در زمان و شرایط خاص واقع است وناجار رنگ آن ها را به همراه دارد و با فرهنگ نشأت گرفته از خواص مادی قرین خواهد بود. ویژگی مزبور، منشأ اختلاف قومی، نژادی و زبانی، و مبدأ تفاوت در سنن، آداب، رسوم و نظایر آن هاست که در عین سودمندی، اصالت ندارد و در ساختار گوهر جاوید آدمی‌سهم مؤثری نخواهد داشت زیرا از هر سرزمین و در میان هر نژاد و قوم و از میان مردم هر عصر و مصر، فرد صالح یا طالح پرورش می‌یابد. از این رو، خدای سبحان به‌این گونه امور که جنبة مادی دارد و مایة کثرت است، اصالت نمی‌بخشد یعنی هم تعدّد ناشی از آن ها را امضا می‌کند و هم به عدم تأثیر آن ها در تکامل اصیل انسان اشاره می‌کند (یا أیها الناس انّا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنَّ أکرمکم عندالله أتقیکم)(1) بر اساس این آیه، تعدد نژاد در شناسایی یک دیگر، به اندازة شناسنامه طبیعی اثر دارد وگرنه در نظام ارزشی اسلام، هیچ مؤثر نیست. هرچند همین کثرت مادی، به نوبة خود، می‌تواند همانند سایر اختلاف ها وتعددها نشانة قدرت خداوند سبحان باشد، لیکن امتیاز ارزشی به همراه ندارد (ومن ایاته خلق السّموات والأرض واختلاف آلسنتکم وآلوانکم إنّ فی ذلک لایات للعالمین). روم/ 22 بنابراین، مصوبات سازمان ملل بر فرض سداد و صلاح آن و نیز آئین نامه های نژادی و قومی‌و ملّی، تنها اموری قراردادی است که توان تأمین سعادت تکوینی جوامع بشری را ندارد زیرا حقیقت تکوینی انسان، برتر از قرارداد اعتباری است، و ابدیت او والاتر از امور مادی ناپایدار. فطرت توحیدی، سرمایة وحدت جهانی خدای سبحان سرمایة سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با همه جوامع بشری را به عنوان اصلی (ثابت)، (همسان)، (همگانی) و (همیشگی) در نهاد انسان گذارده است به طوری که هیچ فرد درهیچ عصر و مصر و نسلی فاقد آن نیست. این دست مایة تکامل تکوینی، همان زبان فطرت توحیدی است که بدون نیاز به هرگونه اعتبار و قرار داد و تصویب، توان پیوند انسانها را دارد (فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدِّین القپّم ولکنّ أکثر الناس لایعلمون)(2) راز عدم تبدیل فطرت توحیدی انسان این است که نه خداوند أن را تغییر می‌دهد چون وی را به (احسن تقویم) ساخت و هیچ نقص و عیبی در نهان توحیدی او نیست تا تبدیل شود و نه هیچ کس جز خداوند، توان تأثیر در نظام آفرینش انسان را دارد. از این رو، به عنوان نفی محض فرمود: (لا تبدیل لخلق الله). تنها محور وحدت انسان ها و اتحاد جوامع بشری، فطرت توحیدی آنان است که امری عینی و تکوینی و نیز جاودانه و پایدار است زیرا فطرت نه از خصوصیت اقلیمی‌نشأت گرفته است تابا تغییر آن دگرگون گردد و نه در زمانة مخصوص محصور است تا با گذشت آن سپری شود و نه در معرض حوادث دیگر واقع می‌شود تا با تحول رخدادها فرسوده گردد بلکه هم چنان مشرف بر هر زمین و محیط بر هر زمان و حاکم بر هر سنت و رسم قومی‌و نژادی و مانند آن است زیرا روح انسان، مجرد است و فطرت توحیدی که با هستی او عجین شده، منزّه از ماده و مبرّای از قوانین حاکم بر طبیعت تاریخ است. از این رو، نه در محدودة (نفی و دفع) پیرو قواعد و مبانی مادی است و نه در اثبات و جذب تابع آن هاست، زیرا اولًا روح ملکوتی و مجرد، سنخیت با ماده ندارد وثانیاً کامل تر از آن است وبه‌این دو جهت، ازقلمرو تأثیر مستقیم و اصیل ماده دور است. از این رو، خدای سبحان فرمود فقط خداوند است که دل ها ی آنان را همسو وهماهنگ قرار داد و تو ای پیامبر اگر همة منابع مادی زمین و هر آنچه را که در آن است، هزینه می‌کردی تا دلهای آن ها را پیوند دهی، توان آن را نداشتی لیکن خدای سبحان آنان را متحد و قلوب آن ها را تألیف کرد (وألّف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعاً ماألّفت بین قلوبهم ولکن الله ألّف بینهم إنّه عزیز حکیم).(3) در این پیوند قلوب و الفت دل ها، دو نام از اسمای حسنای خداوند یعنی عزیز و حکیم سهم به سزایی دارد. از این رو، دل های عزیزان و حکیمان باهم متحد است. حاصل آن که (وحدت جهانی)، بدون پیوند تکوینی و همگانی میسّر نخواهد بود و هرگونه پیوندی که با سرشت توحیدی انسان ها مطابق نباشد، اعتباری و زوال پذیر است. پی‌نوشت‌ (1) حجرات/ 13 (2) روم/ 30 (3)) سوره انفال، آیه 63) آیت‌الله جوادی آملی، وحدت جوامع در نهج‌البلاغه
عنوان سوال:

محور اتحاد انسانی چیست؟ وحدت جهانی چگونه حاصل می شود؟


پاسخ:

انسان از آن جهت که به جامعه نیازمند است و بی‌هماهنگی بادیگران، خطوط اصیل سعادت او ترسیم نمی‌شود، باید باهمنوعان خویش متحد باشد و چون انسان، موجودی عینی و تکوینی است نه ذهنی یا اعتباری و نیز سعادت او همسان با هستی او، حقیقتی عینی است نه امری ذهنی یا قراردادی، پیوند او با دیگران نیز باید بر محورهای عینی و تکوینی باشد نه اعتباری همانند قراردادهای تجاری، صناعی و زراعی که تحت عناوین بیع، اجاره، صلح، مضارعه ومانند آن منعقد و با تغییر اوضاع فسخ می‌گردد و قرارداد جدیدی منعقد می‌شود.
پیوند و اتحاد انسان با همنوعان خود، در عین آن که ربطی عینی و تکوینی است و نه قراردادی و ذهنی، باید سهمی‌از جاودانگی وابدیت داشته باشد به طوری که در هر زمان و زمینی و در هر عصر ومصر و نسلی قابل اجرا باشد و ا ز دگرگونی های جغرافیایی و تاریخی محفوظ بماند. پیداست چیزی که در دسترس تطاول حوادث واقع نمی‌شود و با تحول زمان، عوض نمی‌گردد، جنبه جسمانی و مادّی بشر نیست زیرا جسم او از خاک و گل معیّن و در زمان و شرایط خاص واقع است وناجار رنگ آن ها را به همراه دارد و با فرهنگ نشأت گرفته از خواص مادی قرین خواهد بود.
ویژگی مزبور، منشأ اختلاف قومی، نژادی و زبانی، و مبدأ تفاوت در سنن، آداب، رسوم و نظایر آن هاست که در عین سودمندی، اصالت ندارد و در ساختار گوهر جاوید آدمی‌سهم مؤثری نخواهد داشت زیرا از هر سرزمین و در میان هر نژاد و قوم و از میان مردم هر عصر و مصر، فرد صالح یا طالح پرورش می‌یابد.
از این رو، خدای سبحان به‌این گونه امور که جنبة مادی دارد و مایة کثرت است، اصالت نمی‌بخشد یعنی هم تعدّد ناشی از آن ها را امضا می‌کند و هم به عدم تأثیر آن ها در تکامل اصیل انسان اشاره می‌کند (یا أیها الناس انّا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنَّ أکرمکم عندالله أتقیکم)(1)
بر اساس این آیه، تعدد نژاد در شناسایی یک دیگر، به اندازة شناسنامه طبیعی اثر دارد وگرنه در نظام ارزشی اسلام، هیچ مؤثر نیست. هرچند همین کثرت مادی، به نوبة خود، می‌تواند همانند سایر اختلاف ها وتعددها نشانة قدرت خداوند سبحان باشد، لیکن امتیاز ارزشی به همراه ندارد (ومن ایاته خلق السّموات والأرض واختلاف آلسنتکم وآلوانکم إنّ فی ذلک لایات للعالمین). روم/ 22
بنابراین، مصوبات سازمان ملل بر فرض سداد و صلاح آن و نیز آئین نامه های نژادی و قومی‌و ملّی، تنها اموری قراردادی است که توان تأمین سعادت تکوینی جوامع بشری را ندارد زیرا حقیقت تکوینی انسان، برتر از قرارداد اعتباری است، و ابدیت او والاتر از امور مادی ناپایدار.
فطرت توحیدی، سرمایة وحدت جهانی
خدای سبحان سرمایة سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با همه جوامع بشری را به عنوان اصلی (ثابت)، (همسان)، (همگانی) و (همیشگی) در نهاد انسان گذارده است به طوری که هیچ فرد درهیچ عصر و مصر و نسلی فاقد آن نیست. این دست مایة تکامل تکوینی، همان زبان فطرت توحیدی است که بدون نیاز به هرگونه اعتبار و قرار داد و تصویب، توان پیوند انسانها را دارد (فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدِّین القپّم ولکنّ أکثر الناس لایعلمون)(2)
راز عدم تبدیل فطرت توحیدی انسان این است که نه خداوند أن را تغییر می‌دهد چون وی را به (احسن تقویم) ساخت و هیچ نقص و عیبی در نهان توحیدی او نیست تا تبدیل شود و نه هیچ کس جز خداوند، توان تأثیر در نظام آفرینش انسان را دارد. از این رو، به عنوان نفی محض فرمود: (لا تبدیل لخلق الله).
تنها محور وحدت انسان ها و اتحاد جوامع بشری، فطرت توحیدی آنان است که امری عینی و تکوینی و نیز جاودانه و پایدار است زیرا فطرت نه از خصوصیت اقلیمی‌نشأت گرفته است تابا تغییر آن دگرگون گردد و نه در زمانة مخصوص محصور است تا با گذشت آن سپری شود و نه در معرض حوادث دیگر واقع می‌شود تا با تحول رخدادها فرسوده گردد بلکه هم چنان مشرف بر هر زمین و محیط بر هر زمان و حاکم بر هر سنت و رسم قومی‌و نژادی و مانند آن است زیرا روح انسان، مجرد است و فطرت توحیدی که با هستی او عجین شده، منزّه از ماده و مبرّای از قوانین حاکم بر طبیعت تاریخ است.
از این رو، نه در محدودة (نفی و دفع) پیرو قواعد و مبانی مادی است و نه در اثبات و جذب تابع آن هاست، زیرا اولًا روح ملکوتی و مجرد، سنخیت با ماده ندارد وثانیاً کامل تر از آن است وبه‌این دو جهت، ازقلمرو تأثیر مستقیم و اصیل ماده دور است. از این رو، خدای سبحان فرمود فقط خداوند است که دل ها ی آنان را همسو وهماهنگ قرار داد و تو ای پیامبر اگر همة منابع مادی زمین و هر آنچه را که در آن است، هزینه می‌کردی تا دلهای آن ها را پیوند دهی، توان آن را نداشتی لیکن خدای سبحان آنان را متحد و قلوب آن ها را تألیف کرد (وألّف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعاً ماألّفت بین قلوبهم ولکن الله ألّف بینهم إنّه عزیز حکیم).(3) در این پیوند قلوب و الفت دل ها، دو نام از اسمای حسنای خداوند یعنی عزیز و حکیم سهم به سزایی دارد. از این رو، دل های عزیزان و حکیمان باهم متحد است.
حاصل آن که (وحدت جهانی)، بدون پیوند تکوینی و همگانی میسّر نخواهد بود و هرگونه پیوندی که با سرشت توحیدی انسان ها مطابق نباشد، اعتباری و زوال پذیر است.
پی‌نوشت‌
(1) حجرات/ 13
(2) روم/ 30
(3)) سوره انفال، آیه 63)
آیت‌الله جوادی آملی، وحدت جوامع در نهج‌البلاغه





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین