اشراف به عنوان یک جریان اجتماعی نامتوازن، در جوامع بشری از افراد و طبقات تأثیرگذار جامعه اند که رفتار، گفتار و عقایدشان پی آمدهای مستقیم و غیر مستقیمی بر سایر افراد جامعه ( به ویژه طبقات پایین تر) دارد. اینان برای مطرح کردن خود و کسب اعتبار و جلب احترام دیگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتی می پردازند. پیامبران و مصلحان اجتماعی برای اعتلای مقام انسان و پیشرفت و تعالی جامعه، با اشراف به مبارزه پرداخته اند. مقابله با اشراف و اشرافی گری، از دغدغه های اصلی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. آن حضرت برای مقابله با نظام منزلتی (تمایز ناعادلانه طبقاتی) که زمینه ساز اعمال اشرافی بود و هم چنین برای از بین بردن اعمال اشرافی، کارهای بزرگی انجام داد. ایشان کوشیدند نظام برابری و برادری (اخوت اسلامی) را جای گزین نظام منزلتی کنند که تشکیل (امت واحده) ثمره این کار بزرگ بود. نتیجه طبیعی جوامعی که اجازه می دهند که اشراف زمام امور را به دست بگیرند چیزی جز نابهنجاری در حوزه اجتماع و تجاوز از حدّ و حقوق و قانون در امور سیاسی و... نخواهد بود. این گونه است که زمام امور اجتماعی از حالت اعتدال خارج شده و گرفتار انحراف می گردد. در نتیجه افزایش ظلم و ستم و نابودی همبستگی و اتحاد و همدلی و در نهایت زوال حکومت جامعه دینی را موجب می گردد. انقلاب ما که از جمله انقلابات نادر تاریخ بشری است در تلاش برای حذف جریان و تفکر اشرافی گری بوده و یکی از اهداف اصلی خود را در حقیقت مبارزه با این جریان قرار داده و در این راه گام های بلندی برداشته است. چیستی اشرافی گری می توان از اشرافی گری به عنوان جریانی یاد کرد که می کوشد تا با قدرت و بهره مندی از امکانات مادی، خود را به صاحبان قدرت نظامی و سیاسی و... نزدیک سازد و از سوی آنان مورد حمایت قرار گرفته و مردمان و جامعه خویش را استثمار و استعمار کنند. این جریان ممکن است الزاماً از طبقات برخوردار و مرفه جامعه نباشند بلکه تمام افرادی که در اثر رسوخ و نفوذ روحیه اشرافی گری در آنان، در میان مردم کنش های خاصی دارند را نیز شامل می گردد. شاخصه های اشرافی گری بدون شک هر جریانی دارای شاخص ها و ویژگی هایی است که با آن قابل شناسایی خواهد بود. از آنجا که جریان اشرافیت هم از این قاعده مستثنی نمی باشد لذا ما در این مجال و بر حسب نیاز به برخی از شاخص های این جریان اشاره می کنیم. 1. محافظه کاری: از آنجا که جریان اشرافی گری همیشه به دنبال بهره جویی از فرصت های مختلف(موافق و مخالف)می باشد یکی از شاخص های آن محافظه کاری است یعنی همواره در تلاش است تا شرائط پیش آمده که در راستای خواسته های آنان می باشد حفظ گردد تا بتواند از این میان بهره های خود را برگیرد. 2. نادیده انگاری طبقات پایین: یکی دیگر از ویژگی های اشرافی گری این است که هیچ گاه حاضر به پذیرش طبقات پایین دست جامعه نبوده و گاه هم در جهت نابودی آنان گام برمی دارد و مرتباً حقوق آنان را تضییع می کند. این در حالی است که آموزه های دینی دقیقاً خلاف آن را به جامعه آموزش می دهند و همواره بر رعایت این طبقات سفارش می کنند. (فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر).[1] 3. منفعت طلبی: انسان بر اساس طبیعت خویش به دنبال تامین منافع فردی و گروهی خود می باشد که اگر به دور از ضوابط اجتماعی و لجام گسیخته باشد امری نامطلوب و ضد ارزش و در غیر این صورت مطلوب خواهد بود. جریان اشرافیت همیشه ایام در تلاش برای تامین منافع خود (به هر قیمت ممکن بوده) است و لو این که نُرم ها و هنجارهای دینی و اجتماعی نادیده گرفته شود. این در حالی است که بر اساس آموزه های دینی هر فرد و یا گروهی حق دارد در حدود شرع و عرف، اقدام به تدارک منافع خود بنماید و به عبارتی از منظر دین، تنها منافع مشروع افراد قابل بازیابی و اکتساب می باشد. 4. تن آسایی و عافیت طلبی: عافیت طلبی و تن آسایی همواره از جمله شاخص های اشرافیت بوده است. به عنوان مثال در صدر اسلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مشرکان و دشمنان دین خدا در جنگ بودند هیچ گاه جریان اشرافیت، ایشان را در این راه همراهی نکرده و در پی عافیت و آسودگی خود بودند. از این جریان در ادبیات قرآنی به (قاعدون) تعبیر شده است. خداوند نسبت به این جریان می فرماید: (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ؛ آنها که در خانه ها نشستند و از همراهی با رسول خدا [در جهاد] تخلف ورزیدند خوشحال شدند و از جهاد با مال و جان خود در راه خدا کراهت داشتند، و گفتند: در این گرما به جنگ نروید).[2] 5. سازشکاری: جریان اشرافی به لحاظ کسب و حفظ منافع همواره در پی دست دوستی دادن به دشمنان می باشد از جمله خصوصیاتش این است که در برابر خواسته های آنان سازشکاری نموده و مهر تایید و تصدیق بر آن می نهد در حالی که بر اساس آموزه های دینی، دقیقا می باید عکس آن عمل نمود و به تعبیر قرآن کریم با دشمنان باید غلیظ و شدید بود و با دوستان مهربانی نمود. (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم).[3] 6. عدم پایبندی به هنجارهای دینی: از دیگر شاخص های جریان اشرافی گری این است که این جریان در طول تاریخ نشان داده است که به باورهای دینی و هنجارهای آن اعتقاد چندانی ندارد و بدان عملاً پایبند نمی باشد. نمونه بارز آن را می توان در حوادث فتنه سال 88 یافت که عملاً به مقدسات جامعه توهین و جسارت شد. آسیب های اشرافی گری نسبت به انقلاب در ارتباط با روند نفوذ و گسترش اشرافی گری که امروز ما متاسفانه در درون جامعه خویش تا حدودی شاهد نشانه های آن هستیم و این که آن چه آسیب هایی را متوجه انقلاب خواهد نمود به اختصار این موارد را می توان یادآور شد: 1. به چالش کشیده شدن انقلاب: یکی از آسیب های جدی جریان اشرافی گری، به چالش کشیده شدن انقلاب خواهد بود که هر روز ممکن از سوی این جریان رخ نماید. نمونه بارز این جریان را می توان در فتنه سال 88 جستجو نمود که این جریان توانست با دسیسه های پیدا و پنهان خود، انقلاب اسلامی (که ثمره خون شهیدان این مملکت است) را به چالش بکشد و قدری حرکت رو به رشد آن را متوقف نماید. 2. بروز فاصله میان مردم و حاکمیت: انقلاب ما که به واقع در تلاش برای رفع حوائج و رسیدگی به طبقات ضعیف و به تعبیری فرودست جامعه می باشد و همین ها هم در راه آن از هیچ تلاشی فروگذار نبودند و همواره و در همه زمینه ها از انقلاب، به بهترین وجه ممکن حمایت کرده و اجازه نداده اند دیگران این انقلاب الهی را به بن بست بکشانند برای تداوم این خط نیز این حمایت ها همچنان می باید مستمر و مستقر باشد تا این که بتوان به آینده انقلاب امیدوار بود. از این رو اگر جریان و تفکر اشرافی گری در میان جامعه و مسئولین گسترش یافته و نفوذ یابد بدون تردید میان مردم و حاکمیت فاصله و شکاف ایجاد خواهد شد و هر دو از یکدیگر جدا خواهند شد. 3. تسلیم در برابر دشمنان: از دیگر آسیب های اشرافی گری این است که موجب خواهد شد تا جامعه در برابر تهدید، تطمیع و... دشمنان ایستادگی و مقاومت نکرده و تسلیم خواسته های آن شوند. شاهد بر این مدعا اتفاقاتی است که در طول تاریخ اسلام رخ نموده است از جمله حادثه کربلا که دستگاه یزید، برخی از سران قبایل (که به ظاهر شیعه هم بودند) اشرافی منش را با تهدید و تطمیع توانست از قیام علیه دربار باز دارد و موجبات آن حادثه بزرگ را فراهم آورد. بنابراین اگر روحیه اشرافی گری در جامعه حاکم شود تحقیقاً جامعه گرفتار سستی و ذلت خواهد شد و نخواهد توانست بر اساس نیازها، مصالح و اهداف خویش تصمیم بگیرد و عمل نماید. 4. تضعیف روحیه انقلابی گری: از دیگر مخاطرات و مَضرات اشرافی گری در ارتباط با انقلاب این است که در دراز مدت بستر ساز این خواهد بود که روحیه انقلابی گری انقلابیون را از خود متأثر نموده و آهسته آهسته آنان را از این خط اصیل دور و زمینه سلطه اجانب را فراهم آورد. 5. نادیده گرفته شدن دستاوردهای انقلاب: بدون تردید انقلاب اسلامی (به اعتراف دوست و دشمن، علیرغم تمام مشکلات و موانعی که بر سر راه داشته است) دستاوردهای بی نظیری در طول بیش از سه دهه از عمر خود به همراه داشته است. از این رو می توان یکی از آسیب های جدی جریان اشرافی گری را نادیده انگاشتن این دستاوردها و ناسپاسی آنان دربرابر نعمت انقلاب دانست که کفران نعمت های انقلاب و گسترش آن در جامعه برای تداوم حیات انقلاب اسلامی بسیار مضرّ مخرّب خواهد بود. 6. انحراف جریان اصیل انقلاب: به گواهی تاریخ انقلاب ها، هر انقلابی که از مسیر اصلی خود خارج شده و رسالت خود را نتوانسته است به انجام برساند علل مختلفی از جمله به انحراف رفتن آن از جهت و خط اصیل آن داشته است که توسط عده ای از معاندان نسبت با آن صورت گفته است. از زمره آسیب های اشرافی گری که متوجه انقلاب اسلامی است این است که این جریان با نفوذ در میان لایه های مختلف اجتماعی و انقلابی، جریان اصیل انقلاب را از درون تهی کرده و در گذر زمان آن را از مسیر اصلی خود دور می سازد و تمام زحمات ملت بزرگ ایران را هدر می دهد. 7. براندازی نظام: یکی از مخاطراتی که همواره انقلاب ها را تهدید می کند این است که آن ها بر اثر طرح ریزی و دسیسه مخالفان خود از میان رفته و به عبارتی از هستی ساقط گردیده اند. انقلاب اسلامی که در همان ابتدای ظهور خود با دشمنانی قسم خورده در مبارزه ای سخت قرار گرفته است تا کنون از این مخاطره ها دور نبوده و هر روز علیه آن توطئه های جدیدی رخ می نماید. از جمله آسیب های اشرافی گری را می توان براندازی نظام دانست که با گذشت زمان ممکن است اتفاق بی افتد، زیرا روند و سمت و سوی نظام که با جهت گیری انقلابی اهداف و آرمان های انقلابی را خواهان است با منافع جریان اشرافی سازگاری ندارد. از این رو ممکن است جریان اشرافی به این لحاظ با مخالفان و دشمنان در جهت براندازی هم موضع گیری هماهنگی پیدا نماید. درمان اشرافی گری هر جریان ناموزون و ناهمگون و به عبارتی مُخرّب و به تعبیر رهبری انقلاب، بیمارگونه[4] در هر اجتماع برای جلوگیری از عوارض و عواقب منفی آن می بایست درمان شده و از جامعه حذف گردد. جریان اشرافی گری که از این دسته از جریانات می باشد در کوتاه مدت و دراز مدت می باید مورد درمان قرار گیرید تا جامعه ما از آسیب های آن در امان بماند. ما در این ارتباط تنها به سخنی از مقام معظم رهبری اکتفا می کنیم که ایشان در چاره جویی راه درمان اشرافیت بیان می دارند: (گرایش اشرافی گری، آن چیزی نیست که بشود با قانون و با دادگاه و با بازجویی و با امثال اینها علاجش کرد؛... این از جمله مقولاتی است که بایستی فضای عمومی کشور، احساسات مردم، خواست مردم و به تعبیر رساتر، فرهنگ عمومی مردم آن را دفع کند تا این علاج شود).[5] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: (سَائِلُوا الْعُلَمَاءَ وَ خَالِطُوا الْحُکمَاءَ وَ جَالِسُوا الْفُقَرَاءَ؛ از دانشمندان بپرسید، با حکما در ارتباط باشید و با تهی دستان همنشین شوید).[6] پی نوشتها: [1]. ضحی / 9. [2]. توبه / 81. [3]. فتح / 29. [4]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ مردم یزد در تاریخ 12/10/1386. [5]. پاسخ های رهبر معظم انقلاب اسلامی به پرسش های دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف در تاریخ 01/09/1378. [6]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج1، ص198. منبع: اندیشه قم
اشراف به عنوان یک جریان اجتماعی نامتوازن، در جوامع بشری از افراد و طبقات تأثیرگذار جامعه اند که رفتار، گفتار و عقایدشان پی آمدهای مستقیم و غیر مستقیمی بر سایر افراد جامعه ( به ویژه طبقات پایین تر) دارد. اینان برای مطرح کردن خود و کسب اعتبار و جلب احترام دیگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتی می پردازند.
پیامبران و مصلحان اجتماعی برای اعتلای مقام انسان و پیشرفت و تعالی جامعه، با اشراف به مبارزه پرداخته اند. مقابله با اشراف و اشرافی گری، از دغدغه های اصلی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. آن حضرت برای مقابله با نظام منزلتی (تمایز ناعادلانه طبقاتی) که زمینه ساز اعمال اشرافی بود و هم چنین برای از بین بردن اعمال اشرافی، کارهای بزرگی انجام داد. ایشان کوشیدند نظام برابری و برادری (اخوت اسلامی) را جای گزین نظام منزلتی کنند که تشکیل (امت واحده) ثمره این کار بزرگ بود.
نتیجه طبیعی جوامعی که اجازه می دهند که اشراف زمام امور را به دست بگیرند چیزی جز نابهنجاری در حوزه اجتماع و تجاوز از حدّ و حقوق و قانون در امور سیاسی و... نخواهد بود. این گونه است که زمام امور اجتماعی از حالت اعتدال خارج شده و گرفتار انحراف می گردد. در نتیجه افزایش ظلم و ستم و نابودی همبستگی و اتحاد و همدلی و در نهایت زوال حکومت جامعه دینی را موجب می گردد.
انقلاب ما که از جمله انقلابات نادر تاریخ بشری است در تلاش برای حذف جریان و تفکر اشرافی گری بوده و یکی از اهداف اصلی خود را در حقیقت مبارزه با این جریان قرار داده و در این راه گام های بلندی برداشته است.
چیستی اشرافی گری
می توان از اشرافی گری به عنوان جریانی یاد کرد که می کوشد تا با قدرت و بهره مندی از امکانات مادی، خود را به صاحبان قدرت نظامی و سیاسی و... نزدیک سازد و از سوی آنان مورد حمایت قرار گرفته و مردمان و جامعه خویش را استثمار و استعمار کنند. این جریان ممکن است الزاماً از طبقات برخوردار و مرفه جامعه نباشند بلکه تمام افرادی که در اثر رسوخ و نفوذ روحیه اشرافی گری در آنان، در میان مردم کنش های خاصی دارند را نیز شامل می گردد.
شاخصه های اشرافی گری
بدون شک هر جریانی دارای شاخص ها و ویژگی هایی است که با آن قابل شناسایی خواهد بود. از آنجا که جریان اشرافیت هم از این قاعده مستثنی نمی باشد لذا ما در این مجال و بر حسب نیاز به برخی از شاخص های این جریان اشاره می کنیم.
1. محافظه کاری: از آنجا که جریان اشرافی گری همیشه به دنبال بهره جویی از فرصت های مختلف(موافق و مخالف)می باشد یکی از شاخص های آن محافظه کاری است یعنی همواره در تلاش است تا شرائط پیش آمده که در راستای خواسته های آنان می باشد حفظ گردد تا بتواند از این میان بهره های خود را برگیرد.
2. نادیده انگاری طبقات پایین: یکی دیگر از ویژگی های اشرافی گری این است که هیچ گاه حاضر به پذیرش طبقات پایین دست جامعه نبوده و گاه هم در جهت نابودی آنان گام برمی دارد و مرتباً حقوق آنان را تضییع می کند. این در حالی است که آموزه های دینی دقیقاً خلاف آن را به جامعه آموزش می دهند و همواره بر رعایت این طبقات سفارش می کنند. (فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر).[1]
3. منفعت طلبی: انسان بر اساس طبیعت خویش به دنبال تامین منافع فردی و گروهی خود می باشد که اگر به دور از ضوابط اجتماعی و لجام گسیخته باشد امری نامطلوب و ضد ارزش و در غیر این صورت مطلوب خواهد بود. جریان اشرافیت همیشه ایام در تلاش برای تامین منافع خود (به هر قیمت ممکن بوده) است و لو این که نُرم ها و هنجارهای دینی و اجتماعی نادیده گرفته شود. این در حالی است که بر اساس آموزه های دینی هر فرد و یا گروهی حق دارد در حدود شرع و عرف، اقدام به تدارک منافع خود بنماید و به عبارتی از منظر دین، تنها منافع مشروع افراد قابل بازیابی و اکتساب می باشد.
4. تن آسایی و عافیت طلبی: عافیت طلبی و تن آسایی همواره از جمله شاخص های اشرافیت بوده است. به عنوان مثال در صدر اسلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مشرکان و دشمنان دین خدا در جنگ بودند هیچ گاه جریان اشرافیت، ایشان را در این راه همراهی نکرده و در پی عافیت و آسودگی خود بودند. از این جریان در ادبیات قرآنی به (قاعدون) تعبیر شده است. خداوند نسبت به این جریان می فرماید: (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ؛ آنها که در خانه ها نشستند و از همراهی با رسول خدا [در جهاد] تخلف ورزیدند خوشحال شدند و از جهاد با مال و جان خود در راه خدا کراهت داشتند، و گفتند: در این گرما به جنگ نروید).[2]
5. سازشکاری: جریان اشرافی به لحاظ کسب و حفظ منافع همواره در پی دست دوستی دادن به دشمنان می باشد از جمله خصوصیاتش این است که در برابر خواسته های آنان سازشکاری نموده و مهر تایید و تصدیق بر آن می نهد در حالی که بر اساس آموزه های دینی، دقیقا می باید عکس آن عمل نمود و به تعبیر قرآن کریم با دشمنان باید غلیظ و شدید بود و با دوستان مهربانی نمود. (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم).[3]
6. عدم پایبندی به هنجارهای دینی: از دیگر شاخص های جریان اشرافی گری این است که این جریان در طول تاریخ نشان داده است که به باورهای دینی و هنجارهای آن اعتقاد چندانی ندارد و بدان عملاً پایبند نمی باشد. نمونه بارز آن را می توان در حوادث فتنه سال 88 یافت که عملاً به مقدسات جامعه توهین و جسارت شد.
آسیب های اشرافی گری نسبت به انقلاب
در ارتباط با روند نفوذ و گسترش اشرافی گری که امروز ما متاسفانه در درون جامعه خویش تا حدودی شاهد نشانه های آن هستیم و این که آن چه آسیب هایی را متوجه انقلاب خواهد نمود به اختصار این موارد را می توان یادآور شد:
1. به چالش کشیده شدن انقلاب: یکی از آسیب های جدی جریان اشرافی گری، به چالش کشیده شدن انقلاب خواهد بود که هر روز ممکن از سوی این جریان رخ نماید. نمونه بارز این جریان را می توان در فتنه سال 88 جستجو نمود که این جریان توانست با دسیسه های پیدا و پنهان خود، انقلاب اسلامی (که ثمره خون شهیدان این مملکت است) را به چالش بکشد و قدری حرکت رو به رشد آن را متوقف نماید.
2. بروز فاصله میان مردم و حاکمیت: انقلاب ما که به واقع در تلاش برای رفع حوائج و رسیدگی به طبقات ضعیف و به تعبیری فرودست جامعه می باشد و همین ها هم در راه آن از هیچ تلاشی فروگذار نبودند و همواره و در همه زمینه ها از انقلاب، به بهترین وجه ممکن حمایت کرده و اجازه نداده اند دیگران این انقلاب الهی را به بن بست بکشانند برای تداوم این خط نیز این حمایت ها همچنان می باید مستمر و مستقر باشد تا این که بتوان به آینده انقلاب امیدوار بود.
از این رو اگر جریان و تفکر اشرافی گری در میان جامعه و مسئولین گسترش یافته و نفوذ یابد بدون تردید میان مردم و حاکمیت فاصله و شکاف ایجاد خواهد شد و هر دو از یکدیگر جدا خواهند شد.
3. تسلیم در برابر دشمنان: از دیگر آسیب های اشرافی گری این است که موجب خواهد شد تا جامعه در برابر تهدید، تطمیع و... دشمنان ایستادگی و مقاومت نکرده و تسلیم خواسته های آن شوند. شاهد بر این مدعا اتفاقاتی است که در طول تاریخ اسلام رخ نموده است از جمله حادثه کربلا که دستگاه یزید، برخی از سران قبایل (که به ظاهر شیعه هم بودند) اشرافی منش را با تهدید و تطمیع توانست از قیام علیه دربار باز دارد و موجبات آن حادثه بزرگ را فراهم آورد.
بنابراین اگر روحیه اشرافی گری در جامعه حاکم شود تحقیقاً جامعه گرفتار سستی و ذلت خواهد شد و نخواهد توانست بر اساس نیازها، مصالح و اهداف خویش تصمیم بگیرد و عمل نماید.
4. تضعیف روحیه انقلابی گری: از دیگر مخاطرات و مَضرات اشرافی گری در ارتباط با انقلاب این است که در دراز مدت بستر ساز این خواهد بود که روحیه انقلابی گری انقلابیون را از خود متأثر نموده و آهسته آهسته آنان را از این خط اصیل دور و زمینه سلطه اجانب را فراهم آورد.
5. نادیده گرفته شدن دستاوردهای انقلاب: بدون تردید انقلاب اسلامی (به اعتراف دوست و دشمن، علیرغم تمام مشکلات و موانعی که بر سر راه داشته است) دستاوردهای بی نظیری در طول بیش از سه دهه از عمر خود به همراه داشته است. از این رو می توان یکی از آسیب های جدی جریان اشرافی گری را نادیده انگاشتن این دستاوردها و ناسپاسی آنان دربرابر نعمت انقلاب دانست که کفران نعمت های انقلاب و گسترش آن در جامعه برای تداوم حیات انقلاب اسلامی بسیار مضرّ مخرّب خواهد بود.
6. انحراف جریان اصیل انقلاب: به گواهی تاریخ انقلاب ها، هر انقلابی که از مسیر اصلی خود خارج شده و رسالت خود را نتوانسته است به انجام برساند علل مختلفی از جمله به انحراف رفتن آن از جهت و خط اصیل آن داشته است که توسط عده ای از معاندان نسبت با آن صورت گفته است. از زمره آسیب های اشرافی گری که متوجه انقلاب اسلامی است این است که این جریان با نفوذ در میان لایه های مختلف اجتماعی و انقلابی، جریان اصیل انقلاب را از درون تهی کرده و در گذر زمان آن را از مسیر اصلی خود دور می سازد و تمام زحمات ملت بزرگ ایران را هدر می دهد.
7. براندازی نظام: یکی از مخاطراتی که همواره انقلاب ها را تهدید می کند این است که آن ها بر اثر طرح ریزی و دسیسه مخالفان خود از میان رفته و به عبارتی از هستی ساقط گردیده اند. انقلاب اسلامی که در همان ابتدای ظهور خود با دشمنانی قسم خورده در مبارزه ای سخت قرار گرفته است تا کنون از این مخاطره ها دور نبوده و هر روز علیه آن توطئه های جدیدی رخ می نماید. از جمله آسیب های اشرافی گری را می توان براندازی نظام دانست که با گذشت زمان ممکن است اتفاق بی افتد، زیرا روند و سمت و سوی نظام که با جهت گیری انقلابی اهداف و آرمان های انقلابی را خواهان است با منافع جریان اشرافی سازگاری ندارد. از این رو ممکن است جریان اشرافی به این لحاظ با مخالفان و دشمنان در جهت براندازی هم موضع گیری هماهنگی پیدا نماید.
درمان اشرافی گری
هر جریان ناموزون و ناهمگون و به عبارتی مُخرّب و به تعبیر رهبری انقلاب، بیمارگونه[4] در هر اجتماع برای جلوگیری از عوارض و عواقب منفی آن می بایست درمان شده و از جامعه حذف گردد. جریان اشرافی گری که از این دسته از جریانات می باشد در کوتاه مدت و دراز مدت می باید مورد درمان قرار گیرید تا جامعه ما از آسیب های آن در امان بماند. ما در این ارتباط تنها به سخنی از مقام معظم رهبری اکتفا می کنیم که ایشان در چاره جویی راه درمان اشرافیت بیان می دارند: (گرایش اشرافی گری، آن چیزی نیست که بشود با قانون و با دادگاه و با بازجویی و با امثال اینها علاجش کرد؛... این از جمله مقولاتی است که بایستی فضای عمومی کشور، احساسات مردم، خواست مردم و به تعبیر رساتر، فرهنگ عمومی مردم آن را دفع کند تا این علاج شود).[5]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: (سَائِلُوا الْعُلَمَاءَ وَ خَالِطُوا الْحُکمَاءَ وَ جَالِسُوا الْفُقَرَاءَ؛ از دانشمندان بپرسید، با حکما در ارتباط باشید و با تهی دستان همنشین شوید).[6]
پی نوشتها:
[1]. ضحی / 9.
[2]. توبه / 81.
[3]. فتح / 29.
[4]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ مردم یزد در تاریخ 12/10/1386.
[5]. پاسخ های رهبر معظم انقلاب اسلامی به پرسش های دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف در تاریخ 01/09/1378.
[6]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج1، ص198.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] اشرافی گری چه آسیب هایی را متوجه انقلاب و نظام اسلامی می کند؟
- [سایر] از دیدگاه شهید مطهری چه آسیب هایی متوجه نظام اسلامی است؟
- [سایر] تقابل انقلاب اسلامی با نظام بینالمللی و ساختار نظام بینالملل؟
- [سایر] چه آسیب هایی انقلاب اسلامی را تهدید می کند ؟ ما چه وظایفی در قبال انقلاب و نیز توطئه های دشمنان انقلاب داریم؟
- [سایر] چه آسیب هایی انقلاب اسلامی را تهدید می کند ؟ ما چه وظایفی در قبال انقلاب و نیز توطئه های دشمنان انقلاب داریم؟
- [سایر] تشکیل (نظام جمهوری اسلامی) قبل از پیروزی انقلاب تا چه حد مدنظر انقلابیون و رهبر انقلاب بوده است؟ایدهی حکومت اسلامی چه زمانی طرح شد؟
- [سایر] پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری نظام جمهوری اسلامی، در طی سیوچهار سال، ما دستاوردهایی داشتیم، ولی هنوز به آرمانهای انقلاب به طور کامل دست پیدا نکردیم. تحلیل و آسیبشناسی فاصلهی شرایط فعلی با آرمانهای انقلاب اسلامی چیست؟
- [سایر] چرا کشورهای غربی با انقلاب ایران دشمنی میکنند و در فکر نابودی نظام اسلامی ایران هستند؟
- [سایر] چرا کشورهای غربی با انقلاب ایران دشمنی میکنند و در فکر نابودی نظام اسلامی ایران هستند؟
- [سایر] رویا رویی نظام اختاپوسی استکبار با انقلاب اسلامی را چگونه می توان تبیین کرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسب و کار و تلاش برای زندگی از طریق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن برای کسانی که مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنین برای حفظ نظام و تأمین احتیاجات جامعه اسلامی، و در غیر این صورت، مستحب مؤکد است، مخصوصاً برای کمک به فقرا و یا وسعت بخشیدن به زندگی خانواده.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 48 خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاکم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.
- [آیت الله جوادی آملی] .در این زمان که نظام جمهوری اسلامی ایران با کشورهای شرق و غرب و دولت های کفّار حربی , معاهده و پیمان عدم تعرّض و تجاوز بسته است، سرقت و نیرنگ و عدم وفا به تعهّد نسبت به حقوق و اموال کفّار حربی, جایز نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .مستحب است در برابر نعمتِ رسیده یا نقمت رفع شده, سجده انجام شود. نعمت, گاهی مادّی است و زمانی معنوی مانند ادای فریضه یا نافله و گاهی سیاسی است و زمانی اجتماعی. نظام اسلامی را تقویت کردن و وحدت جامعه را تأمین نمودن، همگی سجدهّ شکر دارد. صحّت سجده شکر, مشروط به ذکر نیست و فقط نهادن پیشانی به قصد تعظیم پروردگار بر زمین, کافی است. مستحب است که گفته شود: (شکراً للّه).
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذکّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند کشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال وکیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد کند وکیفیّت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین که مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد . خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن ، نظیر حجّ ومراکز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره ، از سنگرهای بزرگی است که مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند ، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند .اسلام دین سیاست ، آن هم در همة شئون آن است وکسی که در احکام قضائی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تَأمّل کند مُتوجّه این معنی می شود .هر کس گمان کند دین از سیاست جدا است ، جاهلی است که نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب در خطبه نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تذکر دهد و مردم را در جریان مسائل زیان بار و سودمند کشورهای اسلامی و غیر اسلامی قرار دهد و نیازهای مسلمین را در امر معاد و معاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال و کیان مسلمین نقش مهمی دارد گوشزد کند و کیفیت صحیح روابط آنان را با سایر ملل بیان نماید و مردم را از دخالتهای دول ستمگر و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی مسلمین که منجر به استعمار و استثمار آنها می شود بر حذر دارد. خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظیر حج و مراکز تجمع آن و نمازهای عید فطر و قربان و غیره از سنگرهای بزرگی است که متأسفانه کثیری از مسلمانان از وظائف مهم سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند. اسلام دین سیاست آنهم در همه شئون آن است وکسی که در احکام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تأمل کند متوجه این معنی می شود. هر کس گمان کنددین ازسیاست جدااست جاهلی است که نه اسلام رامی شناسد و نه سیاست را می داند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله مکارم شیرازی] جنسی را که می فروشند و چیزی را که عوض آن می گیرند چند شرط دارد: 1 باید مقدار آن معلوم باشد، به وسیله وزن، یا پیمانه، یا شماره و عدد. 2 توانایی بر تحویل آن را داشته باشند، بنابراین فروختن حیوانی که فرار کرده، صحیح نیست، حتی اگر چیزی را به آن ضمیمه کنند(بنابر احتیاط). 3 صفات و خصوصیاتی را که در آنهاست و در ارزش جنس و میل مردم به معامله اثر دارد معین نمایند. 4 شخص دیگری در جنس یا عوض آن حقی نداشته باشد، بنابر این مالی را که نزد کسی گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمی توان فروخت و نیز خریدار می تواند به جای پول، منفعت ملک خود را بدهد، مثلاً فرشی از کسی بخرد و در عوض آن منافع یک ساله خانه خود را به او واگذار کند. خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاکم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاکی دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهمترین عبادات است که طبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، کسی که نمازهای پنجگانه را انجام می دهد از گناهان پاک می شود همان گونه که اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو کند اثری از آلودگی در بدنش باقی نمی ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و وصایا و سفارشهای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام)از مهمترین کارهایی که روی آن تأکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب می شود. سزاوار است انسان نماز را در اول وقت بخواند و به آن اهمیت بسیار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مایه خرابی نماز گردد جداً بپرهیزد. در حدیث آمده است روزی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را بطور کامل انجام نمی دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالی که نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت. روح نماز (حضور قلب) است و سزاوار است از آنچه مایه پراکندگی حواس می شود بپرهیزد، معانی کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند بسیار کوچک ببیند. در حالات معصومین(علیهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا می شدند که از خود بی خبر می گشتند، تا آنجا که پیکان تیری در پای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجه نشد. برای قبولی نماز و کمال و فضیلت آن علاوه بر شرایط واجب باید امور زیر را نیز رعایت کند: قبل از نماز از خطاهای خود توبه و استغفار نماید و از گناهانی که مانع قبول نماز است مانند (حسد) و (تکبر) و (غیبت) و (خوردن مال حرام) و (آشامیدن مسکرات) و (ندادن خمس و زکات) بلکه هر معصیتی بپرهیزد. همچنین سزاوار است کارهائی که ارزش نماز و حضور قلب را کم می کند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول و در میان سر و صداها و در برابر منظره هایی که جلب توجه می کند به نماز نایستد و کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند انجام دهد، مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، موهای خود را شانه زند و مسواک کند و خود را خوشبو نماید و انگشتر عقیق به دست کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.