اشاره: اگر چه استاد شهید علامه مطهری در اوایل انقلاب اسلامی ( 12اردیبهشت 1358) به دست گروه فرقان به شهادت رسید و نتوانست حوادث پس از انقلاب را به طور ملموس تجربه کند اما روشن بینی وآینده نگری او در سالهای قبل از ظهور انقلاب اسلامی موجب شد که به عنوان متفکر اسلامی مسایل علمی و فرهنگی به ویژه مبانی دینی و ایدئولوژیک را به دقت مورد مطالعه قرار دهد و مواضع اصولی و بنیادی و مکتب اسلامی را با آن روشن نماید. از این جهت اندیشه و آثار علمی او در شکل گیری انقلاب اسلامی به ویژه در محافل علمی تاثیر بسزایی داشت. البته تحول علمی و صنعتی در جهان غرب و ظهور تفکرات پیچیده ماتریالیستی در قالب حکومت سوسیالیستی شرق حساسیت شهید مطهری را در پاسخگویی به حوادث زمان و یا تطبیق فرایند مقتضیات زمان با مواضع اصولی اسلام، چندان برابر کرد، به طوری که با نگاه هر چند گذرا در مجموعه آثار او می توان به این مهم و مخاطبان او پی برد. از جمله مخاطبان استاد شهید، محققان و جوانان علاقمند به مطالعه پیرامون موضوعات مختلف اسلام است، که عموما در ساختار مباحث او تاثیر گذار بودند، چرا که استاد با شناخت دقیق از فضای عمومی جامعه و محافل علمی و دانشگاهی به ویژه شبهاتی که از سوی دشمنان اسلام یا روشنفکران بیمار و کم اطلاع از مباحث دینی در ذهن جوانان رسوب می کرد ابتدا به طرح و تدقیق درست شبهه یا ایراد می پرداخت، آن گاه باشیوه های علمی و منطقی توام با متانت و درایت درصدد پاسخگویی بر می آمد و به خوبی آگاه بود که بی اعتنایی یا برخورد منفی قطعا می توانست این شبهات و اعتراضات را با آفات و آسیب های علاج ناپذیری مبدل کند. اینک ما به اهم آسیب ها یا بیماری هایی که متوجه جامعه اسلامی و امروز به طور قطع نظام جمهوری اسلامی را تهدید می کند به طور اجمال می پردازیم و تحقیق تفضیلی آن را به مقالی دیگر و فرصتی بیش تر موکول می کنیم. نا گفته نماند که رویکرد سوالات یا شبهات و پاسخ آن در عین خردمندی، جوان پسندانه است زیرا ذهن کاوشگر و علاقمند جوان است که در وادی تحقیق و اندیشه با آن سوالات یا شبهات مواجه می شود و تشنه پاسخی است که نیاز عقل و فطرت او را تامین کند و استاد شهید هم عموما بر اساس این رویکرد یا پیش فرض ها ریخت و قالب مباحث خود را پی ریزی می کرد. 1.جهان متحول و قوانین ثابت سوال مطرح این است که ما در جهانی زندگی می کنیم که متحول و پویاست، آیا می توان جامعه متحرک و پویا را با قوانین ثابت و لایتغیر دینی اداره کرد؟ آیا قوانین ثابت الهی سد راه تکامل و پیش رفت بشر محسوب نمی شوند؟ برای آن که سوال قدری با فضای سیاسی جامعه و حاکمیت نظام ما مانوس شود می پرسیم آیا با وجود حاکمیت اصول ثابت که در جمله(حلال محمد حلال ابد الی یوم القیامه و حرامه حرام ابدا الی یوم القیامه ) تظاهر کرده است چگونه در دنیای پیچیده کنونی پیاده می شود؟ آیا در عمل و میدان اجرا با بن بست مواجه نخواهد شد؟ شاید بتوان ده ها سوال فرعی دیگر هم از دل این سوال بیرون کشید. به هر حال پاسخ روشن و دقیق استاد شهید مطهری می تواند جوابگوی تمامی سوالات اصلی و فرعی در این زمینه باشد. استاد شهید مطهری معتقد است که انسان به لحاظ انسانیت و فطرت خود ابعاد وجودی ثابت و لا یتغیری دارد که با گذشت زمان تغییر ناپذیر است. فلذا قوانین و مقرراتی که از حوزه فطرت ناشی می شوند ثابت و لایتغیرند و آن سلسله از قوانینی که مربوط به اوضاع و احوال و شرایط زمان و مکانند با تغییر اوضاع متحول می شوند. در مقام مثال می فرماید: کل قوانین ما مانند یک درخت است. درخت ریشه دارد، تنه دارد، شاخه های کوچک دارد، برگ دارد اما برگ هر سالی اختصاص به همان سال دارد و برای سال دیگر باقی نمی ماند. این تنه و ریشه است که هر سال برگها را نتیجه می دهند(1). بنابراین اگر می گوییم عدالت خوب است یا ظلم بد است، این قضاوت مربوط به همه دوره ها و زمان هاست و در هیچ زمانی نبود که عدالت بد و بالژس آن، ظلم خوب باشد، بدین اصل مبارزه با ظلم و ظالم تغییر ناپذیر است اما شکل و ریخت مبارزه به مقتضای زمان و مکان تغییر می کند، از این رو قیام امام حسین علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام تغییر در شکل مبارزه است نه در اصل مبارزه با ظلم. استاد مطهری در این باره می نویسد: (برخی این طور خیال می کنند، می گویند: در میان ائمه، امام حسین علیه السلام بنایش بر مبارزه با دستگاه جور زمان بود ولی سایر ائمه این اختلاف را داشتند که مبارزه نمی کردند. اگر این جور فکر کنیم سخت اشتباه کرده ایم... تفاوت در این است که شکل مبارزه فرق می کند ... مقتضیات زمان در شکل مبارزه می تواند تاثیر بگذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمی تواند تاثیر داشته باشد که در یک زمان فرق کند. سازش با ظلم هیچ زمانی و در هیچ مکانی و به هیچ شکلی جایز نیست اما شکل مبارزه ممکن است(2). بنابراین با تفکیک قوانین در دو حوزه ثابت نه تنها لطمه به قوانین و اصول ثابت فطری و طبیعی وارد نمی شود بلکه آن چه مخاطب مقتضیات زمان و مکان واقع می شود قوانین جعلی و وضعی هستند که اهرم های انعطاف پذیر در هر دوره و عصری بشر است و هیچ گاه در تضاد و تقابل با آن نیست بلکه ارتباط ناگسستنی بین آن ها وجود دارد. بدین ترتیب اسلام نه تنها با تازه بینی و نواندیشی مخالفتی ندارد بلکه همواره آن را مورد تشویق قرار می دهد، خدای متعال خود بر اساس آیه (کل یوم هو فی شان) در حال ایجاد تغییر و تحول در پدیده ها و ذرات عالم است، جا دارد که بندگان او نیز اهل خلاقیت و نو آوری باشند، به قول مولوی: تا که آن کهنه برآرد برگ نو بشکافد کهنه صد خوشه زگو(3) یعنی تا نکته و اصل قدیم و ثابت که هم چون درختی ریشه دار و پایدار است برگ تازه از ریشه برآورد و صد نوع خوشه شکوفا سازد. 2. دنیای ارتباطات و قید و بندهای دینی سوال دیگر این که ما در عصری زندگی می کنیم که به تعبیری عصر ارتباطات است، کشوری که روابط بین المللی او قویتر باشد از موقعیت سیاسی و اقتصادی بهتری برخوردار است و از آخرین محصولات دانش جدید و فن آو ری ها به موقع استفاده می کند در حالی که اسلام در ارتباط با غیر مسلمانان قواعدی را مقرر کرده و تنگناهایی را قایل شده است، مثلا با قاعده نفی سبیل که مستند به آیه شریفه (ولن یجعل الکافرین علی المومنین سبیلا) می توان در زمینه توسعه روابط بین المللی موفق بود؟ یا در داوری های بین الملل قضاوت داوران غیر مسلمان را پذیرفت؟ یا مثلا قطعنامه های شورای امنیت را قبول کرد؟ مساله مهم و قابل توجه این است که معیار ارتباط بین افراد و جوامع را بشناسیم، آن گاه مشخص خواهد شد که آیا معیار و مقیاس های دینی موجب محدودیتند یا خیر؟ استاد شهید مطهری با بیان احساسات ملی و عواطف قومی معتقد است: نه هر چیزی از وطن برخاست جنبه ملی پیدا می کند ونه هر چیزی که از مرز و بوم دیگر آمده باشد بیگانه به شمار می رود بلکه عمده آن است که اولا بدانیم آن چیز رنگ ملت بالخصوص دارد یا بی رنگ است و عمومی و جهانی است. ثانیا آیا ملت مورد نظر آن چیز را به طوع و رغبت پذیرفته است یا به زور و اکراه؟ اگر هر دو شرط جمع نشد، آن چیز بیگانه شمرده می شود(4). بنابراین از نظر استاد مطهری معیار بین المللی و جهانی بودن یک احساس یا گرایش ملی و دینی دو چیز است: الف: رنگ جهانی ب: علاقه و جاذبه. و یا استناد به آیاتی چون: ان هو الا ذکر للعالمین(5) همانا قرآن نیست مگر برای جهانیان. و ما ارسلناک الا کافه للناس(6) (ما نفرستادیم تو را مگر برای همه جهانیان). نتیجه می گیرد که اسلام از آغاز ظهور خویش داعیه جهانی داشته است. آن گاه با بیان مقیاس های اسلامی و تاکیدات رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره بی اساس بودن تعصبات قومی و نژادی می فرماید: مقیاس های اسلامی کلی و عمومی و انسانی است نه قومی و نژادی و ملی. اسلام به هیچ وجه خود را در محدوده تعصبات ملی و قومی و نژادی محصور نکرده است بلکه با آن ها مبارزه کرده است... تعلیمات اسلامی از طرفی معقول و خردپسند است و از طرف دیگر فطری. مفهوم تعلیمات اسلامی یک نیروی کشش و جاذبه خاصی دارد که به موجب همان جاذبه، ملل مختلف را تحت جاذبه خود قرار داده است. مقیاس های کلی و عمومی جهان اسلام یکی از مزایا و یکی از جنبه هایی است که به این دین نیرو و جاذبه داده است(7). بنابراین دین اسلام با این دو شرط می تواند بر فراز همه ملیت ها و رنگ ها و نژادها پرواز کند و با لفظ(یا ایها الناس ...) در قرآن کریم همه انسان ها را مخاطب قرار دهد و این راز جاوید ماندن اسلام است که به همه جوانب زندگی مادی و معنوی بشر توجه دارد. فلذا دینی که فراملی است قطعا از ارتباطات استقبال می کند، و آن را ابزاری برای انتقال پیام جهانی خود قلمداد می کند. 3. حقوق طبیعی یا فطری با توجه به فراملی بودن اسلام حدود و ثغور قواعد آن کدامند و چگونه می شودآن را مشخص کرد؟ اسلام ضمن تلازم با عقل و خرد، حوزه حقوق طبیعی را جغرافیای قواعد و مقررات حقوقی خود قرار داده است. به عبارت دیگر حقوق فردی و اجتماعی بشر از منبع فطرت و طبیعت استنباط می شود. استاد شهید مطهری، استعدادهای بالقوه بشر را نشانه حقی می داند که قانون خلقت و آفرینش برای انسان شناسایی کرده است چنان چه می فرماید: از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آن جا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی کمالات که استعداد آن ها را در وجودشان نهفته است سوق می دهد. هر استعداد طبیعی مبنای یک(حق طبیعی) است و یک (سند طبیعی) برای آن به شمار می آید(8) به طوری که ملاحظه می شود حقوق طبیعی از انعقاد قرار داد سرچشمه نمی گیرد بلکه عام و فراگیر است و شرط استیفای این حق را نیز استاد مطهری استمداد از عقل و اراده و عمل به تکلیف و وظیفه می داند: انسان عقل و اراده دارد و با نیروی تکلیف و عقل و اراده باید کار کند لذا تا تکلیف خود را انجام ندهد نمی تواند از حق خدادادی خود استفاده کند، این که این حقوق را به چه نحو استیفاء کند مرحله دوم است، در این مرحله است که تکلیف و حق، ضمیمه یکدیگر می شوند و حقوق در اثر انجام تکلیف و وظیفه، فعلیت پیدا می کند و هر کس به حق اختصاصی خود می رسد(9). بنابراین کسانی که از تقدم طبیعی بر مقررات شرعی، شبهه بر حکومت دینی وارد کرده اند که انسان مدرن امروز حق پذیر است در حالی که زبان دین زبان تکلیف است(10). سخت در اشتباهند و منظور استاد مطهری مبنی بر ملازمه حق و تکلیف رادرک نکرده اند. 4. حقوق بین الملل با توجه به همخوانی دین اسلام با قانون خلقت و فطرت آیا طرح تعارض دین با حقوق بین الملل وجهی بلا دلیل نیست؟ به اعتقاد استاد شهید مطهری خاستگاه قوانین بین المللی، همان حقوق فطری و طبیعی است که ایشان اعلامیه جهانی بشر را به عنوان نماد روشنی از احساس جهانی، مولود قانون خلقت و آفرینش می داند؛ روح و احساس اعلامیه حقوق بشر این است که انسان از یک نوع حیثیت و شخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش یک سلسله حقوق و آزادی ها به او داده است که به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشد و گفتیم این روح و احساس مورد تایید اسلام و فلسفه های شرقی است(11). بدین ترتیب در حوزه حقوق بین المللی هم اسلام به این بن بست نمی رسد زیرا قانون خلقت و آفرینش که مبنای حقوق بشر و ملل است مطابق و همنشین است. چنان چه استاد شهید مطهری در بیان ملازمه فطرت و شریعت فرمودند: چون هر دو از جانب خداوند است، خداوند قانون دین را هماهنگ با قوانین فطرت و خلقت مقرر فرموده، قانون شرع را طوری دیگر مقرر نفرموده است(12). 5. ترابط عقل ودین یکی از دلایل عمده پایداری و جاودانگی اسلام و آسیب نا پذیری احکام آن ترابط و تعاضد عقل و شرع است، زیرا اسلام دینی عقلانی است و با عنایت به اصل(وکل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل) با هیچ مشکل و بحرانی در هیچ عصری مواجه نخواهد شد به ویژه آن که تشخیص مصالح و مفاسد اجتماعی و سیاسی مردم را در هر دوره به فقها و کارشناسان دین ارجاع داده است یعنی به روش عقلایی بر تشخیص مصلحت ها و مفسده ها صحه می گذارد. چنان چه استاد شهید مطهری می فرماید: اسلام دینی است که اعلام کرده ما از مصلحت ها و مفسده های مهم نمی گذریم. امروز عقل ما مصلحت را کشف کرده، پس لزومی ندارد که در قرآن و سنت دلیلی داشته باشیم. این جا حتما شما باید بر اساسش فتوا بدهید. پس چون احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامری هستند و این مصالح و مفاسد هم غالبا در دسترس ادراک عقل بشر است پس عقل بشر هم می تواند خودش قانون اسلام را کشف کند(13). حتی استاد شهید مطهری در جایی که حکم شرع یا حکم عقل در تشخیص مصالح و مفاسد تعارض پیدا کند معتقد است که حکم عقل باید تشخیص شرع را تحدید کند چنان چه می نویسد: هر جا که عقل یک مصلحت ملزمی را کشف کند ما می دانیم که شرع هم حکم هماهنگ با آن را دارد و هر جا که عقل یک مفسده ملزمی را کشف کند ما می فهمیم که شرع هم در این جا هماهنگ است ولو اساسا در قرآن و حدیث و کلمات علما یک کلمه هم در این زمینه نیامده باشد و به همین دلیل ممکن است یک مصلحت ملزم یا مفسده ملزم با حکمی که اسلام بیان کرده تزاحم پیدا کند. یعنی حکمی که اسلام بیان نکرده و عقل کشف نکرده است با حکمی که اسلام بیان کرده است تزاحم پیدا کند و آن چه که اسلام بیان نکرده مهمتر باشد از آنچه که اسلام بیان کرده است، این جا حکم عقل می آید آن حکم بیان شده شرع را محدود می کند و این جاست که ای بسا یک مجتهد می تواند حلال مخصوص شرعی را به خاطر مفسده ای که عقلش حکم کرده تحریم کند یا حتی یک واجب را تحریم کند یا یک حرام را به حکم مصلحت لازم تری که فقط عقلش کشف کرده واجب کند.(14) به طوری که ملاحظه می شود اسلام با در اختیار داشتن ابزار مهمی چون عقل در هیچ شرایطی به بن بست نمی رسد و می تواند در بستر عقل، انعطاف و نرمش و در قوانین خود به مقتضای زمان و مکان ایجاد کند. اصولا فقهای ما آن سلسله از قواعد که کار تطبیقی و انعطاف و تحرک بخشی به احکام و مقررات اسلامی را به عهده دارند، اصطلاحا (قواعد حاکمه) یا حکومتی گویند نظیر (قاعده حرج) و (قاعده ضرر). استادشهید مطهری در این باره می نویسد: قاعده حرج و قاعده ضرر و یک سلسله قواعد دیگر، قوانین را کنترل می کنند و در موارد مختلف قادر به تغییر آن هستند. در یک زمان ممکن است دستوری به حکم قانون ضرر برداشته شود، به حکم قانون حرج برداشته شود. این هم عاملی است که نرمش و انعطافی در قانون اسلام ایجاد می کند و آن را با شرایط مختلف قابل انطباق می کند.(15) 6. اجتهاد پویا و حاکمیت فقیه عادل با عنایت به قواعد حاکمه و حکومتی که عمدتا به مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه برمی گردد ضرورت حاکمیت فقیه عادل و تعطیل ناپذیری احکام اسلامی به اثبات می رسد، زیرا تشخیص مصالح و مفاسد و تطبیق آن با دو حوزه شرع و عقل، لازمه اش تسلط بر احکام مستقله عقلی و شناخت موارد تطبیقی و بیان ملازمه است که طبیعتا آن را تحت اختیار مجتهدین و فقها و کارشناسان در می آورد و هر عقلی را اجازه قضاوت و اظهار نظر نمی دهد. چنان چه استاد شهید مطهری آن را درجه اول از اختیارات شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سپس امام معصوم علیه السلام و بعد از آن حاکم شرعی می داند و آن گاه می نویسد: یکی از عوامل که کار انطباق اسلام با مقتضیات زمان و به عبارت بهتر با نیازمندی های زمان را آسان می کند، اختیارات وسیعی است که خود اسلام به حاکم شرعی داده و دلیلش کارهای پیغمبر صلی الله علیه و آله است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بسیاری از کارها را به حکم اختیاراتی که به او عنوان صاحب مسلمین داده شده انجام می داد... پس موضوع اختیارات وسیع حاکم راهی است که اسلام در بطن خودش قرار داده، برای آسان بودن انطباق با نیازهای واقعی، نه پسندها که همیشه این دو با هم اشتباه می شوند(16). (قید واقعی) برای نیازها بدان جهت است که هر نیازی یا خواسته های واقعی نیست، ممکن است عده ای از روی سلیقه یا هوا و هوس خواسته هایی را مطرح کنند که طبق درجه بندی در حوزه مفاسد اجتماعی قرار می گیرند نه مصالح، و تشخیص آن با اجماع عقلا است که لزوما این گونه خواسته های غیر واقعی را محکوم می کنند. بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله در اداره جامعه اسلامی در پاره ای موارد می تواند طبق اختیارات خودش عمل کند ، حال این که کدام کار و چگونه باید عمل شود؟ تابع زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله است و همین طور یک حاکم اسلامی در زمان خودش می تواند از آن اختیارات استفاده کند و مطابق زمان و مکان، تصمیمات مقتضی را اتخاذ کند، تا جامعه ای از آسیب پذیری محفوظ بماند. استاد شهید مطهری معتقد است که این اختیارات از پیامبر صلی الله علیه و آله به فقهای اسلامی منتقل شده است چنان که می نویسد: این اختیارات از پیغمبر صلی الله علیه و آله به امام علیه السلام منتقل می شود و از امام به حاکم شرعی مسلمین. بسیاری از تحریم ها و تحلیل هایی که فقها کرده اند که همه هم امروز آنرا قبول دارند بر همین اساس بوده است(17). بدین ترتیب مهم ترین دلیل استاد شهید مطهری بر اثبات حاکمیت ولایت فقیه یا فقها، تسلط و آگاهی آنان بر قواعد حاکمه یا احکام حکومتی است فلذا صرف حکومت برای فقیه را دلیل کافی و قانع کننده نمی داند بطوریکه می گوید:(ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند، نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وظیفه ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند مورد نظارت و بررسی قرار می دهد(18) . یک عده از این بیان استاد شهید مطهری چنین استنباط کردند که استاد حق ولایت برای فقیه قایل نیست بلکه حق نظارت قایل است و حوزه این نظارت نیز محدود به جغرافیای وکالت است یعنی حوزه اختیارات او به همان میزانی است که مردم برای او مشخص کرده اند و دوره ای بودن انتخاب ولی فقیه بر اساس قانون اساسی را موید این ادعا دانسته اند. در این جا بین حوزه ثبوت و اثبات خلط شده و ولایت فقیه در حوزه ثبوت است و انتخاب ولی فقیه در حوزه اثبات. اگر ملاحظه می شود که استاد شهید مطهری ولایت فقیه را یک ولایت ایدئولوژی می داند(19) ناظر به حوزه ثبوت است، یعنی ضرورت شناخت قواعد حاکمه یا احکام حکومتی شرط وجوب ولایت است و هیچ ربطی به انتخاب مردم ندارد، زیرا شناخت قواعد حاکمه کاملا تخصصی است. چیزی را که از حوزه تخصص مردم خارج است و اطلاعی از آن ندارند چگونه می توانند حدود اختیارات آن را مشخص نمایند. بنابراین وکالت در حوزه ثبوت کاملا منتفی است اما اگر استاد شهید مطهری می فرماید: اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است (20) این ناظر به حوزه ثبوت است، یعنی انتخاب مردم شرط تحقق وجود ولی فقیه است نه شرط وجوب. این به روش عقلایی(خبرگانی) در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی نیز آمده است، یعنی خبرگان ملت شرایط وجوبی ولایت را در شخص معینی احراز می کنند و این احراز شرایط مشروعیت نیست بلکه مقبولیت است زیرا مشروعیت در حوزه ثبوت است و از اختیار افراد و حتی خبرگان آن ها خارج است بنابراین اگر استاد شهید مطهری ولایت فقیه را یک ولایت ایدئولوژیکی می داند، نشانگر وجوبی ولایت فقیه است که اعم از حکومت ولی فقیه است. 7. مردم مداری و حاکمیت دین استاد شهید مطهری مردم را از ارکان حاکمیت دینی می داند و هیچ گونه منافاتی بین دین و حاکمیت مردم نمی بیند و به صاحبان کلیسا می تازد که چرا اندیشه دینی را با حاکمیت مردم ناسازگار می دانند. به طوری که می نویسد: درست در مرحله ای که استبداد ها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق. همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد(21). بدین ترتیب استاد شهید مطهری با تفکر کلیسایی در مورد مردم به شدت مخالفت ورزید و این ادعا را که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند، کاملا ناسازگار با دین اسلام حتی همه ادیان دانسته اند و معتقدند در پرتو دین مداری می توان مردم دار بود و به خاطر ترس از خدا و عقوبت او کاملا حقوق مردم را رعایت کرد. ایشان با استناد به آیه رد امانت که قرآن فرمود: ان الله یامرکم ان تودو الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل.(22) خدا فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانشان بر گردانید و هنگامی که میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید. و نیزبا الهام از کلام نورانی امیر المومنین علی علیه السلام در این زمینه که به عامل آذربایجان فرمود: و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیته(23) مبادا گمان کنی حکومتی که به نو سپرده شده است یک شکار است که به چنگ تو افتاده، خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده استو مافوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد که با خود کامگی و دلخواه در میان مردم عمل کنی. سپس نتیجه می گیرد: قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان (امین) و(نگهبان) اجتماع می شناسد ؛ حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید آن را ادا نماید تلقی می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمومنین علی علیه السلام عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود(24) . بنابراین استاد شهید مطهری با استناد به متون اسلامی حاکمیت مردم را با دین مداری در تضاد نمی بیند بلکه در سایه تعالیم دینی حاکمان اسلامی را در برابر مردم مسئول می داند و از آنان به عنوان امین و نگهبان مردم یاد می کند و در مقابل برای مردم حق بازخواست از حکمران قایل است. 8. دموکراسی و آزادی متاسفانه در سایه ترویج افکار صاحبان کلیسا، مردم احساس کردند که در مقابل حکمران حق بازخواست یا استیفای حقوق ندارند و تنها در برابر آن ها وظیفه و تکلیف دارند و حکمران تنها در برابر خدا مسئولیت دارد و توجیه استبداد قدرت های مطلقه به این بهانه که حکمران تنها در برابر خدا مسئول است موجب شد که اعتقاد مردم نسبت به خدا هم خدشه دار شود، لذا استاد شهید مطهری یکی از علل گرایش به مادیگری را همین می داند: افراد فکر کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر نخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند، پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند(25). متاسفانه این گرایش و تصور غلط با شروع انقلاب اسلامی در کشورمان نیز به وجود آمد و بعضا جمهوری اسلامی را با روح دموکراسی و آزادی مغایر دانسته و معتقدند که برای درک فضای دموکراسی و آزادی باید دین زدایی کرد. استاد شهید مطهری قویا با موج این اندیشه غلط برخورد کرد و در مورد کسانی که حق حاکمیت سیاسی را مخصوص بی دین ها و بی مسلک ها می دانند فرمود: اشتباه آن ها که این مفهوم را مبهم دانسته اند ناشی از این است که حق حاکمیت کلی را مساوی با نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و اصول علمی درباره زندگی دانسته اند. آن گاه در ادامه فرمود: جمهوری مربوط به شکل حکومت است که مستلزم نوعی دموکراسی است، یعنی این که مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان تعیین کنند و این ملازم با این نیست که مردم خود را از گرایش به یک مکتب و ایدئولوژی و از التزام و تعهد به یک مکتب معاف بشمارند(26). بنابراین حاکمیت ملی به معنای نداشتن اندیشه یا عدم التزام به ایدئولوژی خاصی نیست، در غیر این صورت دموکراسی بی معنی می شود، زیرا دموکراسی برای آن است که اندیشه ها و گرایش های مختلف با هم آزادانه برخورد کنند و توان مندی خود را در سایه نقد و تحلیل به منصه ظهور برسانند، از این جهت اسلام برای صالحان زمین حق حاکمیت و تعیین سرنوشت قایل است، زیرا آن نه تنها مردم را از قید و بند اجتماعی و سیاسی آزاد می کند بلکه وارستگی ورهایی نفس از غرایز و هواهای نفسانی را نیز مد نظر دارد. استاد شهید مطهری آزادی اندیشه و فکر را از تمام آزادی ها برتر و بالاتر می داند و معتقد است اگر آزادی اندیشه محدود شود قهرا تفکر دینی می شود، به طوری که می فرماید: اگر به مردم در مسایلی که باید در آن ها فکر کنند از ترس این که مبادا اشتباه بکنند به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی، مبادا فکر بکنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش فرو می روی، این مردم هرگز فکرشان در مسایل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می خواهد خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قایل است(27). مع ذلک، ملاحظه می کنید که:تفاوت از زمین تا آسمان است بین دین اسلام و نگرش او به مردم و آزادی اندیشه و دین کلیسا تا کجا فاصله است، اما در فضای مسموم دین زدایی تفکیک در حقانیت ادیان صورت نمی گیرد و اسلام با این که غنا و صلابت و درخشش خود را در قالب انقلاب اسلامی نشان داده است هم چنان در محافل علمی و سیاسی جهان مظلوم مانده است. 9. عدالت پایدار استاد شهید مطهری هریک از مقولات حکومت و استقرار دموکراسی و آزادی در جامعه را عدالت پایدار می داند و معتقد است که پایه حقوق طبیعی عدالت است اما از نگاه اندیشه مندان، فلسفه سیاسی مغفول مانده است و از آن جا که صاحب قانون طبیعت و شریعت خداوند متعال است پس قانون شریعت همنشین و ترجمان قانون طبیعت و فطرت است. به طوری که یکی از ماموریت های دین اسلام را تعریف و تعیین هویت عدالت در جامعه می داند: عدالت یکی از مسایلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا به اجرای آن قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد. استاد شهید مطهری برای تایید مطلب خود به امیر المومنین علی علیه السلام استناد می کند، آن گاه که از مولا وسال می شود عدل بهتر است یا جود؟ می فرماید(العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها) یعنی عدل ، امور را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد اما جود آن را از مجرای طبیعی خود خارج می کند(28). به قول مولوی: عدل چبود؟ وضع اندر موضعش ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش عدل چبود؟ آب ده اشجار را ظلم چبود؟ آب دادن خار را آن گاه می فرماید: فا العدل اشرفها و افضلها(29) آن گاه استاد نتیجه می گیرد: عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز، ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد، به هر حدی برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیش تر احساس نارضایتی می نماید(30). سپس از دیدگاه امیرالمومنین علی علیه السلام در مورد عدالت می نویسد: علی علیه السلام عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی ، بلکه ناموس الهی می داند، هرگز روا نمی شمارد که یک مسلمان آگاه به تعلیمات اسلامی، تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی باشد(31) . بنابراین اگر چه از نگاه استاد شهید مطهری عدالت، از اصول و مبادی اجتماعی است، اما از آنجا که از روح عدالت خواهی سرچشمه می گیرد ریشه در اخلاق دینی دارد و در خارج به قرائت و تعریف دینی محتاج است. 10. حقوق زن استاد شهید مطهری در عصری که غرب با شعار آزادی و تساوی حقوق زن و مرد درصدد محو جنسیت برآمد، نه تنها حقوق فردی و اجتماعی زن، بلکه هویت وجودی او را در معرض خطر و نابودی دید، فلذا شجاعانه وارد میدان شد و مطالبش در مجله زن روز تحت عنوان(نظام حقوق زن در اسلام) به چاپ رسید. استاد شهید ضمن اعتقاد به ارزیابی صحیح دو عنصر(آزادی و تساوی) در مورد زن، خواهان حفظ حقوق طبیعی و شاکله فطرت زن شد. در مقدمه آن می نویسد: (عجب این است هنگامی که از اختلافات فطری و طبیعی زن و مرد سخن می رود گروهی آن را به عنوان نقص زن و کمال مرد و بالاخره چیزی که موجب یک سلسله برخورداری ها برای مرد و یک سلسله محرومیت ها برای زن است تلقی می کنند، غافل از این که نقص و کمال مطرح نیست. دستگاه آفرینش نخواسته یکی را کامل و دیگری را ناقص، یکی را برخوردار و دیگری را محروم و مغبون بیافریند(32)). استاد از قرآن کریم به عنوان کتابی که خالق زن آن را نازل کرده احیاگر حقوق زن دانسته و می نویسد: قرآن کریم به اتفاق دوست و دشمن احیا کننده حقوق زن است. مخالفان، لااقل این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گام های بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت ولی قرآن هرگز به نام احیای زن به عنوان(انسان) و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد(33). بنابراین یکی از کارهای مفید و ارزنده استاد شهید مطهری در کنار سایر کارهای سودمند ش همین تدوین نظام حقوق زن در اسلام است و امروز کمتر زن یا مردی است که با مراجعه به آن نتواند پاسخ سوال مورد نظر خود را پیدا کند. اگر چه مقتضیات عصری طالب طرح مسایل جدیدتری است، اما کار استاد شهید در نوع خود بی نظیر است و هم چنان تازگی و نوبودن خود را در حقوق مدنی زن حفظ کرده است. 11. سیر فرهنگ ها و تمدن ها بدیهی است که جامعه ترکیبی از افراد است. اگر نباشند جامعه وجود ندارد، اکنون باید دید این ترکیب چگونه ترکیبی است و رابطه فرد با جامعه چه رابطه ای است؟ استاد شهید مطهری در این جا به بیان چند نظریه می پردازد: الف- اصالت فرد- یعنی ترکیب جامعه از افراد ترکیب اعتباری است و انسان ها در زندگی اجتماعی هرگز در یک دیگر ادغام نمی شوند و افراد وجود اصیل و عینی دارند. ب- مرکب صناعی - یعنی افراد جامعه هویت خود را از دست نمی دهند ولی استقلال اثر خود را از دست می دهند(34) . ج- مرکب حقیقی- یعنی ترکیب افراد جامعه حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی ولی ترکیب روح ها و اندیشه ها، عاطفه ها و خواست ها و اراده ها و بالاخره ترکیب فرهنگی نه ترکیب تن ها و اندام ها(35). د- جامعه مرکب حقیقی است بالاتر از مرکبات طبیعی. یعنی افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی هیچ هویت انسانی ندارند و حقیقت آنان در پرتو روح پیدا می شود و این روح جمعی است که این ظرف خالی را پر می کند و این شخص را به شخصیت در می آورد(36). استاد شهید مطهری با بیان این چهار نظریه معتقد است: آیه کریمه قرآن، نظریه سوم را تایید می کند. هم چنان که قبلا گفتیم قرآن در شکل یک کتاب عملی یا فلسفی بشری مسایل را طرح نمی کند. به شکل دیگری طرح می کند. قرآن مسایل مربوط به جامعه و فرد را به گونه ای برداشت می کند که نظریه سوم تایید می شود. قرآن برای (امت ها)،(جامعه ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور ، عمل، طاعت و عصیان قایل است. بدیهی است که امت اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصیان معنی ندارد. این دلیل است که قرآن به نوعی حیات قایل است که حیات جمعی و اجتماعی است(37). بدین ترتیب با تطابق(امت) به نظریه ترکیب فرهنگی جوامع عملا از نگاه استاد شهید مطهری پلورالیسم فرهنگ ها به معنی حفظ اصالت ها و ماهیت ها منتفی است، ایشان با طرح این سوال که آیا این فرهنگ ها و تمدن ها و این جامعه ها و ملیت ها برای همیشه به وضع موجود ادامه می دهند یا حرکت انسانیت به سوی تمدن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است و همه این ها در آینده رنگ خاص خود را خواهند گرفت؟ پساخ می دهد: بنابر نظریه اصالت فطرت و این که وجود اجتماعی انسان و زندگی اجتماعی او بالاخره روح جمعی جامعه وسیله ای است که فطرت نوعی انسان برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب کرده است، باید گفت جامعه ها و تمدن ها و فرهنگ ها به سوی یگانه شدن و در نهایت امر به یک دیگر ادغام شدن سیر می کنند و آینده جوامع انسانی ، جامعه جهانی واحد تکامل یافته است که در آن همه ارزش های امکانی انسانیت به فعلیت می رسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالاخره با انسانیت اصیل خود خواهد رسید(38). به طور کلی این جامعه واحد همان تحقق سیر(العاقبه للمتقین) است که در قرآن کریم بدان وعده داده شده است: ان الارض یرثها عبادی الصالحون(39). همانا بندگان صالح من وارث زمین خدا خواهند شد. بنابراین از نظر استاد شهید مطهری دیالوگ فرهنگ ها تمدن ها به مقتضیات فطرت انسانی و سیر ملاک های قرآنی منتفی است و تعدد و تنوع فرهنگ های امروزی هم در آینده رنگ خواهند باخت و مقومات فطری بشر تنها، منشا هویت و شخصیت او خواهد شد. نتیجه: این که از این بحث اجمالی به دست می آید آن است که اسلام مکتبی جامع و پویا ست بدین معنا که اگر مشکلات عدیده ای در هر عصر و زمانی در نظام حکومتی آن پیش آید بدون تغییر در احکام اولیه اتخاذ به تصمیم گیری می کند و اهرم هایی در نظام ارزشی او تعبیه شده است که در هر شرایط مقتضی زمان و مکان انعطاف لازم را از خود نشان می دهد بدون آن که خدشه ای به نظام ارزشی و اصول اولیه آن وارد شود، آن چه که در این مقاله به جستار آن پرداختیم به وضوح این توان مندی از اسلام را به اثبات می رساند، علاوه بر آن اسلام دین صامت یا بی تفاوت در برابر حوادث زمان خود نیست بلکه با ابزارهای کلیدی که در اختیار دارد، دست به موضع گیری و اقدام به گزینش راه کارهایی می کند که مصلحت و قوام جامعه و حکومت بدان بستگی دارد. پی نوشتها: 1. اسلام و مقتضیات زمان - ج 1- ص 145- انتشارات صدرا - تهران 2. سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام- ص 121-انتشارات صدرا 3. مثنوی - دفتر سوم 4. خدمات متقابل اسلام و ایران - ص 66 5. سوره تکویر - آیه 27 6. سوره سبا- آیه 28 7. همان - ص 76 8. نظام حقوق زن در اسلام - ص 141 9. بیست گفتار - ص 47 10. مجله کیان شماره 26، سخنان دکتر سروش 11. نظام حقوق زن در اسلام - ص 141 12. بیست گفتار - ص 47 13. اسلام و مقتضیات زمان - ج 2- ص 64 14. همان منبع - ص 30 15. سلام و مقتضیات زمان - ج 2- ص 64 16. همان 17. همان - ص 92 18. پیرامون انقلاب اسلامی - ص 67 19. همان منبع 20. همان منبع 21. سیری در نهج البلاغه - ص 85 22. سوره نساء - آیه 58 23. نهج البلاغه- نامه 5 24. سیری در نهج البلاغه - ص 132 25. علل گرایش به مادیگری 26. پیرامون انقلاب اسلامی- ص 63 27. همان منبع، ص 123 28. نهج البلاغه - حکمت، 437 29. همان منبع 30. سیری در نهج البلاغه - ص 114 31. همان منبع 32. نظام حقوق زن، ص 21 33. همان منبع ، ص 25 34. مجموعه آثار، ج2،ص 336 35. همان منبع ،ج2، ص 338 36. همان منبع ،ج2، ص 337 37. همان منبع ،ج2، ص 339 38. مجموعه آثار، ج2،ص 339 ( منبع : کارآمدی حکومت اسلامی از دیدگاه ، استاد شهید مطهری ، درگاه پاسخگویی به مسائل دینی )
اشاره:
اگر چه استاد شهید علامه مطهری در اوایل انقلاب اسلامی ( 12اردیبهشت 1358) به دست گروه فرقان به شهادت رسید و نتوانست حوادث پس از انقلاب را به طور ملموس تجربه کند اما روشن بینی وآینده نگری او در سالهای قبل از ظهور انقلاب اسلامی موجب شد که به عنوان متفکر اسلامی مسایل علمی و فرهنگی به ویژه مبانی دینی و ایدئولوژیک را به دقت مورد مطالعه قرار دهد و مواضع اصولی و بنیادی و مکتب اسلامی را با آن روشن نماید. از این جهت اندیشه و آثار علمی او در شکل گیری انقلاب اسلامی به ویژه در محافل علمی تاثیر بسزایی داشت.
البته تحول علمی و صنعتی در جهان غرب و ظهور تفکرات پیچیده ماتریالیستی در قالب حکومت سوسیالیستی شرق حساسیت شهید مطهری را در پاسخگویی به حوادث زمان و یا تطبیق فرایند مقتضیات زمان با مواضع اصولی اسلام، چندان برابر کرد، به طوری که با نگاه هر چند گذرا در مجموعه آثار او می توان به این مهم و مخاطبان او پی برد.
از جمله مخاطبان استاد شهید، محققان و جوانان علاقمند به مطالعه پیرامون موضوعات مختلف اسلام است، که عموما در ساختار مباحث او تاثیر گذار بودند، چرا که استاد با شناخت دقیق از فضای عمومی جامعه و محافل علمی و دانشگاهی به ویژه شبهاتی که از سوی دشمنان اسلام یا روشنفکران بیمار و کم اطلاع از مباحث دینی در ذهن جوانان رسوب می کرد ابتدا به طرح و تدقیق درست شبهه یا ایراد می پرداخت، آن گاه باشیوه های علمی و منطقی توام با متانت و درایت درصدد پاسخگویی بر می آمد و به خوبی آگاه بود که بی اعتنایی یا برخورد منفی قطعا می توانست این شبهات و اعتراضات را با آفات و آسیب های علاج ناپذیری مبدل کند.
اینک ما به اهم آسیب ها یا بیماری هایی که متوجه جامعه اسلامی و امروز به طور قطع نظام جمهوری اسلامی را تهدید می کند به طور اجمال می پردازیم و تحقیق تفضیلی آن را به مقالی دیگر و فرصتی بیش تر موکول می کنیم. نا گفته نماند که رویکرد سوالات یا شبهات و پاسخ آن در عین خردمندی، جوان پسندانه است زیرا ذهن کاوشگر و علاقمند جوان است که در وادی تحقیق و اندیشه با آن سوالات یا شبهات مواجه می شود و تشنه پاسخی است که نیاز عقل و فطرت او را تامین کند و استاد شهید هم عموما بر اساس این رویکرد یا پیش فرض ها ریخت و قالب مباحث خود را پی ریزی می کرد.
1.جهان متحول و قوانین ثابت
سوال مطرح این است که ما در جهانی زندگی می کنیم که متحول و پویاست، آیا می توان جامعه متحرک و پویا را با قوانین ثابت و لایتغیر دینی اداره کرد؟ آیا قوانین ثابت الهی سد راه تکامل و پیش رفت بشر محسوب نمی شوند؟ برای آن که سوال قدری با فضای سیاسی جامعه و حاکمیت نظام ما مانوس شود می پرسیم آیا با وجود حاکمیت اصول ثابت که در جمله(حلال محمد حلال ابد الی یوم القیامه و حرامه حرام ابدا الی یوم القیامه ) تظاهر کرده است چگونه در دنیای پیچیده کنونی پیاده می شود؟ آیا در عمل و میدان اجرا با بن بست مواجه نخواهد شد؟ شاید بتوان ده ها سوال فرعی دیگر هم از دل این سوال بیرون کشید. به هر حال پاسخ روشن و دقیق استاد شهید مطهری می تواند جوابگوی تمامی سوالات اصلی و فرعی در این زمینه باشد.
استاد شهید مطهری معتقد است که انسان به لحاظ انسانیت و فطرت خود ابعاد وجودی ثابت و لا یتغیری دارد که با گذشت زمان تغییر ناپذیر است. فلذا قوانین و مقرراتی که از حوزه فطرت ناشی می شوند ثابت و لایتغیرند و آن سلسله از قوانینی که مربوط به اوضاع و احوال و شرایط زمان و مکانند با تغییر اوضاع متحول می شوند. در مقام مثال می فرماید:
کل قوانین ما مانند یک درخت است. درخت ریشه دارد، تنه دارد، شاخه های کوچک دارد، برگ دارد اما برگ هر سالی اختصاص به همان سال دارد و برای سال دیگر باقی نمی ماند. این تنه و ریشه است که هر سال برگها را نتیجه می دهند(1). بنابراین اگر می گوییم عدالت خوب است یا ظلم بد است، این قضاوت مربوط به همه دوره ها و زمان هاست و در هیچ زمانی نبود که عدالت بد و بالژس آن، ظلم خوب باشد، بدین اصل مبارزه با ظلم و ظالم تغییر ناپذیر است اما شکل و ریخت مبارزه به مقتضای زمان و مکان تغییر می کند، از این رو قیام امام حسین علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام تغییر در شکل مبارزه است نه در اصل مبارزه با ظلم. استاد مطهری در این باره می نویسد: (برخی این طور خیال می کنند، می گویند: در میان ائمه، امام حسین علیه السلام بنایش بر مبارزه با دستگاه جور زمان بود ولی سایر ائمه این اختلاف را داشتند که مبارزه نمی کردند. اگر این جور فکر کنیم سخت اشتباه کرده ایم... تفاوت در این است که شکل مبارزه فرق می کند ... مقتضیات زمان در شکل مبارزه می تواند تاثیر بگذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمی تواند تاثیر داشته باشد که در یک زمان فرق کند. سازش با ظلم هیچ زمانی و در هیچ مکانی و به هیچ شکلی جایز نیست اما شکل مبارزه ممکن است(2).
بنابراین با تفکیک قوانین در دو حوزه ثابت نه تنها لطمه به قوانین و اصول ثابت فطری و طبیعی وارد نمی شود بلکه آن چه مخاطب مقتضیات زمان و مکان واقع می شود قوانین جعلی و وضعی هستند که اهرم های انعطاف پذیر در هر دوره و عصری بشر است و هیچ گاه در تضاد و تقابل با آن نیست بلکه ارتباط ناگسستنی بین آن ها وجود دارد. بدین ترتیب اسلام نه تنها با تازه بینی و نواندیشی مخالفتی ندارد بلکه همواره آن را مورد تشویق قرار می دهد، خدای متعال خود بر اساس آیه (کل یوم هو فی شان) در حال ایجاد تغییر و تحول در پدیده ها و ذرات عالم است، جا دارد که بندگان او نیز اهل خلاقیت و نو آوری باشند، به قول مولوی:
تا که آن کهنه برآرد برگ نو
بشکافد کهنه صد خوشه زگو(3)
یعنی تا نکته و اصل قدیم و ثابت که هم چون درختی ریشه دار و پایدار است برگ تازه از ریشه برآورد و صد نوع خوشه شکوفا سازد.
2. دنیای ارتباطات و قید و بندهای دینی
سوال دیگر این که ما در عصری زندگی می کنیم که به تعبیری عصر ارتباطات است، کشوری که روابط بین المللی او قویتر باشد از موقعیت سیاسی و اقتصادی بهتری برخوردار است و از آخرین محصولات دانش جدید و فن آو ری ها به موقع استفاده می کند در حالی که اسلام در ارتباط با غیر مسلمانان قواعدی را مقرر کرده و تنگناهایی را قایل شده است، مثلا با قاعده نفی سبیل که مستند به آیه شریفه (ولن یجعل الکافرین علی المومنین سبیلا) می توان در زمینه توسعه روابط بین المللی موفق بود؟ یا در داوری های بین الملل قضاوت داوران غیر مسلمان را پذیرفت؟ یا مثلا قطعنامه های شورای امنیت را قبول کرد؟
مساله مهم و قابل توجه این است که معیار ارتباط بین افراد و جوامع را بشناسیم، آن گاه مشخص خواهد شد که آیا معیار و مقیاس های دینی موجب محدودیتند یا خیر؟ استاد شهید مطهری با بیان احساسات ملی و عواطف قومی معتقد است: نه هر چیزی از وطن برخاست جنبه ملی پیدا می کند ونه هر چیزی که از مرز و بوم دیگر آمده باشد بیگانه به شمار می رود بلکه عمده آن است که اولا بدانیم آن چیز رنگ ملت بالخصوص دارد یا بی رنگ است و عمومی و جهانی است. ثانیا آیا ملت مورد نظر آن چیز را به طوع و رغبت پذیرفته است یا به زور و اکراه؟ اگر هر دو شرط جمع نشد، آن چیز بیگانه شمرده می شود(4).
بنابراین از نظر استاد مطهری معیار بین المللی و جهانی بودن یک احساس یا گرایش ملی و دینی دو چیز است: الف: رنگ جهانی ب: علاقه و جاذبه. و یا استناد به آیاتی چون:
ان هو الا ذکر للعالمین(5) همانا قرآن نیست مگر برای جهانیان.
و ما ارسلناک الا کافه للناس(6) (ما نفرستادیم تو را مگر برای همه جهانیان). نتیجه می گیرد که اسلام از آغاز ظهور خویش داعیه جهانی داشته است. آن گاه با بیان مقیاس های اسلامی و تاکیدات رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره بی اساس بودن تعصبات قومی و نژادی می فرماید:
مقیاس های اسلامی کلی و عمومی و انسانی است نه قومی و نژادی و ملی. اسلام به هیچ وجه خود را در محدوده تعصبات ملی و قومی و نژادی محصور نکرده است بلکه با آن ها مبارزه کرده است... تعلیمات اسلامی از طرفی معقول و خردپسند است و از طرف دیگر فطری. مفهوم تعلیمات اسلامی یک نیروی کشش و جاذبه خاصی دارد که به موجب همان جاذبه، ملل مختلف را تحت جاذبه خود قرار داده است. مقیاس های کلی و عمومی جهان اسلام یکی از مزایا و یکی از جنبه هایی است که به این دین نیرو و جاذبه داده است(7).
بنابراین دین اسلام با این دو شرط می تواند بر فراز همه ملیت ها و رنگ ها و نژادها پرواز کند و با لفظ(یا ایها الناس ...) در قرآن کریم همه انسان ها را مخاطب قرار دهد و این راز جاوید ماندن اسلام است که به همه جوانب زندگی مادی و معنوی بشر توجه دارد. فلذا دینی که فراملی است قطعا از ارتباطات استقبال می کند، و آن را ابزاری برای انتقال پیام جهانی خود قلمداد می کند.
3. حقوق طبیعی یا فطری
با توجه به فراملی بودن اسلام حدود و ثغور قواعد آن کدامند و چگونه می شودآن را مشخص کرد؟ اسلام ضمن تلازم با عقل و خرد، حوزه حقوق طبیعی را جغرافیای قواعد و مقررات حقوقی خود قرار داده است. به عبارت دیگر حقوق فردی و اجتماعی بشر از منبع فطرت و طبیعت استنباط می شود. استاد شهید مطهری، استعدادهای بالقوه بشر را نشانه حقی می داند که قانون خلقت و آفرینش برای انسان شناسایی کرده است چنان چه می فرماید: از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آن جا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی کمالات که استعداد آن ها را در وجودشان نهفته است سوق می دهد. هر استعداد طبیعی مبنای یک(حق طبیعی) است و یک (سند طبیعی) برای آن به شمار می آید(8)
به طوری که ملاحظه می شود حقوق طبیعی از انعقاد قرار داد سرچشمه نمی گیرد بلکه عام و فراگیر است و شرط استیفای این حق را نیز استاد مطهری استمداد از عقل و اراده و عمل به تکلیف و وظیفه می داند: انسان عقل و اراده دارد و با نیروی تکلیف و عقل و اراده باید کار کند لذا تا تکلیف خود را انجام ندهد نمی تواند از حق خدادادی خود استفاده کند، این که این حقوق را به چه نحو استیفاء کند مرحله دوم است، در این مرحله است که تکلیف و حق، ضمیمه یکدیگر می شوند و حقوق در اثر انجام تکلیف و وظیفه، فعلیت پیدا می کند و هر کس به حق اختصاصی خود می رسد(9). بنابراین کسانی که از تقدم طبیعی بر مقررات شرعی، شبهه بر حکومت دینی وارد کرده اند که انسان مدرن امروز حق پذیر است در حالی که زبان دین زبان تکلیف است(10). سخت در اشتباهند و منظور استاد مطهری مبنی بر ملازمه حق و تکلیف رادرک نکرده اند.
4. حقوق بین الملل
با توجه به همخوانی دین اسلام با قانون خلقت و فطرت آیا طرح تعارض دین با حقوق بین الملل وجهی بلا دلیل نیست؟ به اعتقاد استاد شهید مطهری خاستگاه قوانین بین المللی، همان حقوق فطری و طبیعی است که ایشان اعلامیه جهانی بشر را به عنوان نماد روشنی از احساس جهانی، مولود قانون خلقت و آفرینش می داند؛ روح و احساس اعلامیه حقوق بشر این است که انسان از یک نوع حیثیت و شخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش یک سلسله حقوق و آزادی ها به او داده است که به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشد و گفتیم این روح و احساس مورد تایید اسلام و فلسفه های شرقی است(11).
بدین ترتیب در حوزه حقوق بین المللی هم اسلام به این بن بست نمی رسد زیرا قانون خلقت و آفرینش که مبنای حقوق بشر و ملل است مطابق و همنشین است. چنان چه استاد شهید مطهری در بیان ملازمه فطرت و شریعت فرمودند: چون هر دو از جانب خداوند است، خداوند قانون دین را هماهنگ با قوانین فطرت و خلقت مقرر فرموده، قانون شرع را طوری دیگر مقرر نفرموده است(12).
5. ترابط عقل ودین
یکی از دلایل عمده پایداری و جاودانگی اسلام و آسیب نا پذیری احکام آن ترابط و تعاضد عقل و شرع است، زیرا اسلام دینی عقلانی است و با عنایت به اصل(وکل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل) با هیچ مشکل و بحرانی در هیچ عصری مواجه نخواهد شد به ویژه آن که تشخیص مصالح و مفاسد اجتماعی و سیاسی مردم را در هر دوره به فقها و کارشناسان دین ارجاع داده است یعنی به روش عقلایی بر تشخیص مصلحت ها و مفسده ها صحه می گذارد. چنان چه استاد شهید مطهری می فرماید: اسلام دینی است که اعلام کرده ما از مصلحت ها و مفسده های مهم نمی گذریم. امروز عقل ما مصلحت را کشف کرده، پس لزومی ندارد که در قرآن و سنت دلیلی داشته باشیم. این جا حتما شما باید بر اساسش فتوا بدهید. پس چون احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامری هستند و این مصالح و مفاسد هم غالبا در دسترس ادراک عقل بشر است پس عقل بشر هم می تواند خودش قانون اسلام را کشف کند(13). حتی استاد شهید مطهری در جایی که حکم شرع یا حکم عقل در تشخیص مصالح و مفاسد تعارض پیدا کند معتقد است که حکم عقل باید تشخیص شرع را تحدید کند چنان چه می نویسد:
هر جا که عقل یک مصلحت ملزمی را کشف کند ما می دانیم که شرع هم حکم هماهنگ با آن را دارد و هر جا که عقل یک مفسده ملزمی را کشف کند ما می فهمیم که شرع هم در این جا هماهنگ است ولو اساسا در قرآن و حدیث و کلمات علما یک کلمه هم در این زمینه نیامده باشد و به همین دلیل ممکن است یک مصلحت ملزم یا مفسده ملزم با حکمی که اسلام بیان کرده تزاحم پیدا کند. یعنی حکمی که اسلام بیان نکرده و عقل کشف نکرده است با حکمی که اسلام بیان کرده است تزاحم پیدا کند و آن چه که اسلام بیان نکرده مهمتر باشد از آنچه که اسلام بیان کرده است، این جا حکم عقل می آید آن حکم بیان شده شرع را محدود می کند و این جاست که ای بسا یک مجتهد می تواند حلال مخصوص شرعی را به خاطر مفسده ای که عقلش حکم کرده تحریم کند یا حتی یک واجب را تحریم کند یا یک حرام را به حکم مصلحت لازم تری که فقط عقلش کشف کرده واجب کند.(14)
به طوری که ملاحظه می شود اسلام با در اختیار داشتن ابزار مهمی چون عقل در هیچ شرایطی به بن بست نمی رسد و می تواند در بستر عقل، انعطاف و نرمش و در قوانین خود به مقتضای زمان و مکان ایجاد کند. اصولا فقهای ما آن سلسله از قواعد که کار تطبیقی و انعطاف و تحرک بخشی به احکام و مقررات اسلامی را به عهده دارند، اصطلاحا (قواعد حاکمه) یا حکومتی گویند نظیر (قاعده حرج) و (قاعده ضرر).
استادشهید مطهری در این باره می نویسد: قاعده حرج و قاعده ضرر و یک سلسله قواعد دیگر، قوانین را کنترل می کنند و در موارد مختلف قادر به تغییر آن هستند. در یک زمان ممکن است دستوری به حکم قانون ضرر برداشته شود، به حکم قانون حرج برداشته شود. این هم عاملی است که نرمش و انعطافی در قانون اسلام ایجاد می کند و آن را با شرایط مختلف قابل انطباق می کند.(15)
6. اجتهاد پویا و حاکمیت فقیه عادل
با عنایت به قواعد حاکمه و حکومتی که عمدتا به مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه برمی گردد ضرورت حاکمیت فقیه عادل و تعطیل ناپذیری احکام اسلامی به اثبات می رسد، زیرا تشخیص مصالح و مفاسد و تطبیق آن با دو حوزه شرع و عقل، لازمه اش تسلط بر احکام مستقله عقلی و شناخت موارد تطبیقی و بیان ملازمه است که طبیعتا آن را تحت اختیار مجتهدین و فقها و کارشناسان در می آورد و هر عقلی را اجازه قضاوت و اظهار نظر نمی دهد. چنان چه استاد شهید مطهری آن را درجه اول از اختیارات شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سپس امام معصوم علیه السلام و بعد از آن حاکم شرعی می داند و آن گاه می نویسد:
یکی از عوامل که کار انطباق اسلام با مقتضیات زمان و به عبارت بهتر با نیازمندی های زمان را آسان می کند، اختیارات وسیعی است که خود اسلام به حاکم شرعی داده و دلیلش کارهای پیغمبر صلی الله علیه و آله است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بسیاری از کارها را به حکم اختیاراتی که به او عنوان صاحب مسلمین داده شده انجام می داد... پس موضوع اختیارات وسیع حاکم راهی است که اسلام در بطن خودش قرار داده، برای آسان بودن انطباق با نیازهای واقعی، نه پسندها که همیشه این دو با هم اشتباه می شوند(16).
(قید واقعی) برای نیازها بدان جهت است که هر نیازی یا خواسته های واقعی نیست، ممکن است عده ای از روی سلیقه یا هوا و هوس خواسته هایی را مطرح کنند که طبق درجه بندی در حوزه مفاسد اجتماعی قرار می گیرند نه مصالح، و تشخیص آن با اجماع عقلا است که لزوما این گونه خواسته های غیر واقعی را محکوم می کنند.
بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله در اداره جامعه اسلامی در پاره ای موارد می تواند طبق اختیارات خودش عمل کند ، حال این که کدام کار و چگونه باید عمل شود؟ تابع زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله است و همین طور یک حاکم اسلامی در زمان خودش می تواند از آن اختیارات استفاده کند و مطابق زمان و مکان، تصمیمات مقتضی را اتخاذ کند، تا جامعه ای از آسیب پذیری محفوظ بماند. استاد شهید مطهری معتقد است که این اختیارات از پیامبر صلی الله علیه و آله به فقهای اسلامی منتقل شده است چنان که می نویسد:
این اختیارات از پیغمبر صلی الله علیه و آله به امام علیه السلام منتقل می شود و از امام به حاکم شرعی مسلمین. بسیاری از تحریم ها و تحلیل هایی که فقها کرده اند که همه هم امروز آنرا قبول دارند بر همین اساس بوده است(17).
بدین ترتیب مهم ترین دلیل استاد شهید مطهری بر اثبات حاکمیت ولایت فقیه یا فقها، تسلط و آگاهی آنان بر قواعد حاکمه یا احکام حکومتی است فلذا صرف حکومت برای فقیه را دلیل کافی و قانع کننده نمی داند بطوریکه می گوید:(ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند، نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وظیفه ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند مورد نظارت و بررسی قرار می دهد(18) . یک عده از این بیان استاد شهید مطهری چنین استنباط کردند که استاد حق ولایت برای فقیه قایل نیست بلکه حق نظارت قایل است و حوزه این نظارت نیز محدود به جغرافیای وکالت است یعنی حوزه اختیارات او به همان میزانی است که مردم برای او مشخص کرده اند و دوره ای بودن انتخاب ولی فقیه بر اساس قانون اساسی را موید این ادعا دانسته اند.
در این جا بین حوزه ثبوت و اثبات خلط شده و ولایت فقیه در حوزه ثبوت است و انتخاب ولی فقیه در حوزه اثبات. اگر ملاحظه می شود که استاد شهید مطهری ولایت فقیه را یک ولایت ایدئولوژی می داند(19) ناظر به حوزه ثبوت است، یعنی ضرورت شناخت قواعد حاکمه یا احکام حکومتی شرط وجوب ولایت است و هیچ ربطی به انتخاب مردم ندارد، زیرا شناخت قواعد حاکمه کاملا تخصصی است. چیزی را که از حوزه تخصص مردم خارج است و اطلاعی از آن ندارند چگونه می توانند حدود اختیارات آن را مشخص نمایند. بنابراین وکالت در حوزه ثبوت کاملا منتفی است اما اگر استاد شهید مطهری می فرماید: اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است (20) این ناظر به حوزه ثبوت است، یعنی انتخاب مردم شرط تحقق وجود ولی فقیه است نه شرط وجوب. این به روش عقلایی(خبرگانی) در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی نیز آمده است، یعنی خبرگان ملت شرایط وجوبی ولایت را در شخص معینی احراز می کنند و این احراز شرایط مشروعیت نیست بلکه مقبولیت است زیرا مشروعیت در حوزه ثبوت است و از اختیار افراد و حتی خبرگان آن ها خارج است بنابراین اگر استاد شهید مطهری ولایت فقیه را یک ولایت ایدئولوژیکی می داند، نشانگر وجوبی ولایت فقیه است که اعم از حکومت ولی فقیه است.
7. مردم مداری و حاکمیت دین
استاد شهید مطهری مردم را از ارکان حاکمیت دینی می داند و هیچ گونه منافاتی بین دین و حاکمیت مردم نمی بیند و به صاحبان کلیسا می تازد که چرا اندیشه دینی را با حاکمیت مردم ناسازگار می دانند. به طوری که می نویسد: درست در مرحله ای که استبداد ها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق. همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد(21).
بدین ترتیب استاد شهید مطهری با تفکر کلیسایی در مورد مردم به شدت مخالفت ورزید و این ادعا را که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند، کاملا ناسازگار با دین اسلام حتی همه ادیان دانسته اند و معتقدند در پرتو دین مداری می توان مردم دار بود و به خاطر ترس از خدا و عقوبت او کاملا حقوق مردم را رعایت کرد. ایشان با استناد به آیه رد امانت که قرآن فرمود:
ان الله یامرکم ان تودو الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل.(22)
خدا فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانشان بر گردانید و هنگامی که میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید.
و نیزبا الهام از کلام نورانی امیر المومنین علی علیه السلام در این زمینه که به عامل آذربایجان فرمود:
و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیته(23) مبادا گمان کنی حکومتی که به نو سپرده شده است یک شکار است که به چنگ تو افتاده، خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده استو مافوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد که با خود کامگی و دلخواه در میان مردم عمل کنی.
سپس نتیجه می گیرد: قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان (امین) و(نگهبان) اجتماع می شناسد ؛ حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید آن را ادا نماید تلقی می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمومنین علی علیه السلام عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود(24) .
بنابراین استاد شهید مطهری با استناد به متون اسلامی حاکمیت مردم را با دین مداری در تضاد نمی بیند بلکه در سایه تعالیم دینی حاکمان اسلامی را در برابر مردم مسئول می داند و از آنان به عنوان امین و نگهبان مردم یاد می کند و در مقابل برای مردم حق بازخواست از حکمران قایل است.
8. دموکراسی و آزادی
متاسفانه در سایه ترویج افکار صاحبان کلیسا، مردم احساس کردند که در مقابل حکمران حق بازخواست یا استیفای حقوق ندارند و تنها در برابر آن ها وظیفه و تکلیف دارند و حکمران تنها در برابر خدا مسئولیت دارد و توجیه استبداد قدرت های مطلقه به این بهانه که حکمران تنها در برابر خدا مسئول است موجب شد که اعتقاد مردم نسبت به خدا هم خدشه دار شود، لذا استاد شهید مطهری یکی از علل گرایش به مادیگری را همین می داند:
افراد فکر کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر نخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند، پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند(25).
متاسفانه این گرایش و تصور غلط با شروع انقلاب اسلامی در کشورمان نیز به وجود آمد و بعضا جمهوری اسلامی را با روح دموکراسی و آزادی مغایر دانسته و معتقدند که برای درک فضای دموکراسی و آزادی باید دین زدایی کرد. استاد شهید مطهری قویا با موج این اندیشه غلط برخورد کرد و در مورد کسانی که حق حاکمیت سیاسی را مخصوص بی دین ها و بی مسلک ها می دانند فرمود: اشتباه آن ها که این مفهوم را مبهم دانسته اند ناشی از این است که حق حاکمیت کلی را مساوی با نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و اصول علمی درباره زندگی دانسته اند. آن گاه در ادامه فرمود: جمهوری مربوط به شکل حکومت است که مستلزم نوعی دموکراسی است، یعنی این که مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان تعیین کنند و این ملازم با این نیست که مردم خود را از گرایش به یک مکتب و ایدئولوژی و از التزام و تعهد به یک مکتب معاف بشمارند(26).
بنابراین حاکمیت ملی به معنای نداشتن اندیشه یا عدم التزام به ایدئولوژی خاصی نیست، در غیر این صورت دموکراسی بی معنی می شود، زیرا دموکراسی برای آن است که اندیشه ها و گرایش های مختلف با هم آزادانه برخورد کنند و توان مندی خود را در سایه نقد و تحلیل به منصه ظهور برسانند، از این جهت اسلام برای صالحان زمین حق حاکمیت و تعیین سرنوشت قایل است، زیرا آن نه تنها مردم را از قید و بند اجتماعی و سیاسی آزاد می کند بلکه وارستگی ورهایی نفس از غرایز و هواهای نفسانی را نیز مد نظر دارد. استاد شهید مطهری آزادی اندیشه و فکر را از تمام آزادی ها برتر و بالاتر می داند و معتقد است اگر آزادی اندیشه محدود شود قهرا تفکر دینی می شود، به طوری که می فرماید:
اگر به مردم در مسایلی که باید در آن ها فکر کنند از ترس این که مبادا اشتباه بکنند به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی، مبادا فکر بکنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش فرو می روی، این مردم هرگز فکرشان در مسایل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می خواهد خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قایل است(27).
مع ذلک، ملاحظه می کنید که:تفاوت از زمین تا آسمان است
بین دین اسلام و نگرش او به مردم و آزادی اندیشه و دین کلیسا تا کجا فاصله است، اما در فضای مسموم دین زدایی تفکیک در حقانیت ادیان صورت نمی گیرد و اسلام با این که غنا و صلابت و درخشش خود را در قالب انقلاب اسلامی نشان داده است هم چنان در محافل علمی و سیاسی جهان مظلوم مانده است.
9. عدالت پایدار
استاد شهید مطهری هریک از مقولات حکومت و استقرار دموکراسی و آزادی در جامعه را عدالت پایدار می داند و معتقد است که پایه حقوق طبیعی عدالت است اما از نگاه اندیشه مندان، فلسفه سیاسی مغفول مانده است و از آن جا که صاحب قانون طبیعت و شریعت خداوند متعال است پس قانون شریعت همنشین و ترجمان قانون طبیعت و فطرت است. به طوری که یکی از ماموریت های دین اسلام را تعریف و تعیین هویت عدالت در جامعه می داند:
عدالت یکی از مسایلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا به اجرای آن قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد.
استاد شهید مطهری برای تایید مطلب خود به امیر المومنین علی علیه السلام استناد می کند، آن گاه که از مولا وسال می شود عدل بهتر است یا جود؟ می فرماید(العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها) یعنی عدل ، امور را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد اما جود آن را از مجرای طبیعی خود خارج می کند(28).
به قول مولوی:
عدل چبود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش
عدل چبود؟ آب ده اشجار را
ظلم چبود؟ آب دادن خار را
آن گاه می فرماید:
فا العدل اشرفها و افضلها(29)
آن گاه استاد نتیجه می گیرد:
عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز، ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد، به هر حدی برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیش تر احساس نارضایتی می نماید(30).
سپس از دیدگاه امیرالمومنین علی علیه السلام در مورد عدالت می نویسد:
علی علیه السلام عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی ، بلکه ناموس الهی می داند، هرگز روا نمی شمارد که یک مسلمان آگاه به تعلیمات اسلامی، تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی باشد(31) .
بنابراین اگر چه از نگاه استاد شهید مطهری عدالت، از اصول و مبادی اجتماعی است، اما از آنجا که از روح عدالت خواهی سرچشمه می گیرد ریشه در اخلاق دینی دارد و در خارج به قرائت و تعریف دینی محتاج است.
10. حقوق زن
استاد شهید مطهری در عصری که غرب با شعار آزادی و تساوی حقوق زن و مرد درصدد محو جنسیت برآمد، نه تنها حقوق فردی و اجتماعی زن، بلکه هویت وجودی او را در معرض خطر و نابودی دید، فلذا شجاعانه وارد میدان شد و مطالبش در مجله زن روز تحت عنوان(نظام حقوق زن در اسلام) به چاپ رسید. استاد شهید ضمن اعتقاد به ارزیابی صحیح دو عنصر(آزادی و تساوی) در مورد زن، خواهان حفظ حقوق طبیعی و شاکله فطرت زن شد. در مقدمه آن می نویسد:
(عجب این است هنگامی که از اختلافات فطری و طبیعی زن و مرد سخن می رود گروهی آن را به عنوان نقص زن و کمال مرد و بالاخره چیزی که موجب یک سلسله برخورداری ها برای مرد و یک سلسله محرومیت ها برای زن است تلقی می کنند، غافل از این که نقص و کمال مطرح نیست. دستگاه آفرینش نخواسته یکی را کامل و دیگری را ناقص، یکی را برخوردار و دیگری را محروم و مغبون بیافریند(32)).
استاد از قرآن کریم به عنوان کتابی که خالق زن آن را نازل کرده احیاگر حقوق زن دانسته و می نویسد:
قرآن کریم به اتفاق دوست و دشمن احیا کننده حقوق زن است. مخالفان، لااقل این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گام های بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت ولی قرآن هرگز به نام احیای زن به عنوان(انسان) و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد(33).
بنابراین یکی از کارهای مفید و ارزنده استاد شهید مطهری در کنار سایر کارهای سودمند ش همین تدوین نظام حقوق زن در اسلام است و امروز کمتر زن یا مردی است که با مراجعه به آن نتواند پاسخ سوال مورد نظر خود را پیدا کند. اگر چه مقتضیات عصری طالب طرح مسایل جدیدتری است، اما کار استاد شهید در نوع خود بی نظیر است و هم چنان تازگی و نوبودن خود را در حقوق مدنی زن حفظ کرده است.
11. سیر فرهنگ ها و تمدن ها
بدیهی است که جامعه ترکیبی از افراد است. اگر نباشند جامعه وجود ندارد، اکنون باید دید این ترکیب چگونه ترکیبی است و رابطه فرد با جامعه چه رابطه ای است؟ استاد شهید مطهری در این جا به بیان چند نظریه می پردازد:
الف- اصالت فرد- یعنی ترکیب جامعه از افراد ترکیب اعتباری است و انسان ها در زندگی اجتماعی هرگز در یک دیگر ادغام نمی شوند و افراد وجود اصیل و عینی دارند.
ب- مرکب صناعی - یعنی افراد جامعه هویت خود را از دست نمی دهند ولی استقلال اثر خود را از دست می دهند(34) .
ج- مرکب حقیقی- یعنی ترکیب افراد جامعه حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی ولی ترکیب روح ها و اندیشه ها، عاطفه ها و خواست ها و اراده ها و بالاخره ترکیب فرهنگی نه ترکیب تن ها و اندام ها(35).
د- جامعه مرکب حقیقی است بالاتر از مرکبات طبیعی. یعنی افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی هیچ هویت انسانی ندارند و حقیقت آنان در پرتو روح پیدا می شود و این روح جمعی است که این ظرف خالی را پر می کند و این شخص را به شخصیت در می آورد(36).
استاد شهید مطهری با بیان این چهار نظریه معتقد است:
آیه کریمه قرآن، نظریه سوم را تایید می کند. هم چنان که قبلا گفتیم قرآن در شکل یک کتاب عملی یا فلسفی بشری مسایل را طرح نمی کند. به شکل دیگری طرح می کند. قرآن مسایل مربوط به جامعه و فرد را به گونه ای برداشت می کند که نظریه سوم تایید می شود. قرآن برای (امت ها)،(جامعه ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور ، عمل، طاعت و عصیان قایل است. بدیهی است که امت اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصیان معنی ندارد. این دلیل است که قرآن به نوعی حیات قایل است که حیات جمعی و اجتماعی است(37).
بدین ترتیب با تطابق(امت) به نظریه ترکیب فرهنگی جوامع عملا از نگاه استاد شهید مطهری پلورالیسم فرهنگ ها به معنی حفظ اصالت ها و ماهیت ها منتفی است، ایشان با طرح این سوال که آیا این فرهنگ ها و تمدن ها و این جامعه ها و ملیت ها برای همیشه به وضع موجود ادامه می دهند یا حرکت انسانیت به سوی تمدن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است و همه این ها در آینده رنگ خاص خود را خواهند گرفت؟ پساخ می دهد:
بنابر نظریه اصالت فطرت و این که وجود اجتماعی انسان و زندگی اجتماعی او بالاخره روح جمعی جامعه وسیله ای است که فطرت نوعی انسان برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب کرده است، باید گفت جامعه ها و تمدن ها و فرهنگ ها به سوی یگانه شدن و در نهایت امر به یک دیگر ادغام شدن سیر می کنند و آینده جوامع انسانی ، جامعه جهانی واحد تکامل یافته است که در آن همه ارزش های امکانی انسانیت به فعلیت می رسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالاخره با انسانیت اصیل خود خواهد رسید(38).
به طور کلی این جامعه واحد همان تحقق سیر(العاقبه للمتقین) است که در قرآن کریم بدان وعده داده شده است:
ان الارض یرثها عبادی الصالحون(39).
همانا بندگان صالح من وارث زمین خدا خواهند شد.
بنابراین از نظر استاد شهید مطهری دیالوگ فرهنگ ها تمدن ها به مقتضیات فطرت انسانی و سیر ملاک های قرآنی منتفی است و تعدد و تنوع فرهنگ های امروزی هم در آینده رنگ خواهند باخت و مقومات فطری بشر تنها، منشا هویت و شخصیت او خواهد شد.
نتیجه: این که از این بحث اجمالی به دست می آید آن است که اسلام مکتبی جامع و پویا ست بدین معنا که اگر مشکلات عدیده ای در هر عصر و زمانی در نظام حکومتی آن پیش آید بدون تغییر در احکام اولیه اتخاذ به تصمیم گیری می کند و اهرم هایی در نظام ارزشی او تعبیه شده است که در هر شرایط مقتضی زمان و مکان انعطاف لازم را از خود نشان می دهد بدون آن که خدشه ای به نظام ارزشی و اصول اولیه آن وارد شود، آن چه که در این مقاله به جستار آن پرداختیم به وضوح این توان مندی از اسلام را به اثبات می رساند، علاوه بر آن اسلام دین صامت یا بی تفاوت در برابر حوادث زمان خود نیست بلکه با ابزارهای کلیدی که در اختیار دارد، دست به موضع گیری و اقدام به گزینش راه کارهایی می کند که مصلحت و قوام جامعه و حکومت بدان بستگی دارد.
پی نوشتها:
1. اسلام و مقتضیات زمان - ج 1- ص 145- انتشارات صدرا - تهران
2. سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام- ص 121-انتشارات صدرا
3. مثنوی - دفتر سوم
4. خدمات متقابل اسلام و ایران - ص 66
5. سوره تکویر - آیه 27
6. سوره سبا- آیه 28
7. همان - ص 76
8. نظام حقوق زن در اسلام - ص 141
9. بیست گفتار - ص 47
10. مجله کیان شماره 26، سخنان دکتر سروش
11. نظام حقوق زن در اسلام - ص 141
12. بیست گفتار - ص 47
13. اسلام و مقتضیات زمان - ج 2- ص 64
14. همان منبع - ص 30
15. سلام و مقتضیات زمان - ج 2- ص 64
16. همان
17. همان - ص 92
18. پیرامون انقلاب اسلامی - ص 67
19. همان منبع
20. همان منبع
21. سیری در نهج البلاغه - ص 85
22. سوره نساء - آیه 58
23. نهج البلاغه- نامه 5
24. سیری در نهج البلاغه - ص 132
25. علل گرایش به مادیگری
26. پیرامون انقلاب اسلامی- ص 63
27. همان منبع، ص 123
28. نهج البلاغه - حکمت، 437
29. همان منبع
30. سیری در نهج البلاغه - ص 114
31. همان منبع
32. نظام حقوق زن، ص 21
33. همان منبع ، ص 25
34. مجموعه آثار، ج2،ص 336
35. همان منبع ،ج2، ص 338
36. همان منبع ،ج2، ص 337
37. همان منبع ،ج2، ص 339
38. مجموعه آثار، ج2،ص 339
( منبع : کارآمدی حکومت اسلامی از دیدگاه ، استاد شهید مطهری ، درگاه پاسخگویی به مسائل دینی )
- [سایر] عرفان های نوظهور از دیدگاه شهید مطهری چه آسیب هایی دارد؟
- [سایر] حکومت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری چه ماهیتی دارد؟
- [سایر] انقلاب از دیدگاه شهید مطهری چگونه است؟
- [سایر] مشخصات "حماسه مقدس" از دیدگاه شهید مطهری چیست؟
- [سایر] دیدگاه استاد مطهری نسبت به ضرورت شناخت قرآن چیست؟
- [سایر] دیدگاه شهید علامه مرتضی مطهری درباره پلورالیسم چسیت؟
- [سایر] اشرافی گری چه آسیب هایی را متوجه انقلاب و نظام اسلامی می کند؟
- [سایر] اشرافی گری چه آسیب هایی را متوجه انقلاب و نظام اسلامی می کند؟
- [سایر] دیدگاه شهید مطهری نسبت به طول عمر امام زمان علیه السلام چیست؟
- [سایر] چرا شهید مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی میفرماید: نقش فقیه در یک کشور اسلامی نقش ایدئولوک است نه یک نقش یک حاکم.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسب و کار و تلاش برای زندگی از طریق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن برای کسانی که مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنین برای حفظ نظام و تأمین احتیاجات جامعه اسلامی، و در غیر این صورت، مستحب مؤکد است، مخصوصاً برای کمک به فقرا و یا وسعت بخشیدن به زندگی خانواده.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 48 خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاکم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.
- [آیت الله جوادی آملی] .در این زمان که نظام جمهوری اسلامی ایران با کشورهای شرق و غرب و دولت های کفّار حربی , معاهده و پیمان عدم تعرّض و تجاوز بسته است، سرقت و نیرنگ و عدم وفا به تعهّد نسبت به حقوق و اموال کفّار حربی, جایز نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .مستحب است در برابر نعمتِ رسیده یا نقمت رفع شده, سجده انجام شود. نعمت, گاهی مادّی است و زمانی معنوی مانند ادای فریضه یا نافله و گاهی سیاسی است و زمانی اجتماعی. نظام اسلامی را تقویت کردن و وحدت جامعه را تأمین نمودن، همگی سجدهّ شکر دارد. صحّت سجده شکر, مشروط به ذکر نیست و فقط نهادن پیشانی به قصد تعظیم پروردگار بر زمین, کافی است. مستحب است که گفته شود: (شکراً للّه).
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذکّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند کشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال وکیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد کند وکیفیّت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین که مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد . خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن ، نظیر حجّ ومراکز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره ، از سنگرهای بزرگی است که مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند ، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند .اسلام دین سیاست ، آن هم در همة شئون آن است وکسی که در احکام قضائی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تَأمّل کند مُتوجّه این معنی می شود .هر کس گمان کند دین از سیاست جدا است ، جاهلی است که نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب در خطبه نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تذکر دهد و مردم را در جریان مسائل زیان بار و سودمند کشورهای اسلامی و غیر اسلامی قرار دهد و نیازهای مسلمین را در امر معاد و معاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال و کیان مسلمین نقش مهمی دارد گوشزد کند و کیفیت صحیح روابط آنان را با سایر ملل بیان نماید و مردم را از دخالتهای دول ستمگر و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی مسلمین که منجر به استعمار و استثمار آنها می شود بر حذر دارد. خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظیر حج و مراکز تجمع آن و نمازهای عید فطر و قربان و غیره از سنگرهای بزرگی است که متأسفانه کثیری از مسلمانان از وظائف مهم سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند. اسلام دین سیاست آنهم در همه شئون آن است وکسی که در احکام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تأمل کند متوجه این معنی می شود. هر کس گمان کنددین ازسیاست جدااست جاهلی است که نه اسلام رامی شناسد و نه سیاست را می داند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله مکارم شیرازی] جنسی را که می فروشند و چیزی را که عوض آن می گیرند چند شرط دارد: 1 باید مقدار آن معلوم باشد، به وسیله وزن، یا پیمانه، یا شماره و عدد. 2 توانایی بر تحویل آن را داشته باشند، بنابراین فروختن حیوانی که فرار کرده، صحیح نیست، حتی اگر چیزی را به آن ضمیمه کنند(بنابر احتیاط). 3 صفات و خصوصیاتی را که در آنهاست و در ارزش جنس و میل مردم به معامله اثر دارد معین نمایند. 4 شخص دیگری در جنس یا عوض آن حقی نداشته باشد، بنابر این مالی را که نزد کسی گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمی توان فروخت و نیز خریدار می تواند به جای پول، منفعت ملک خود را بدهد، مثلاً فرشی از کسی بخرد و در عوض آن منافع یک ساله خانه خود را به او واگذار کند. خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولی اگر این آزادی در مواردی سبب فساد و اختلال نظام اقتصادی جامعه اسلامی گردد، حاکم شرع در چنین مواردی می تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاکی دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهمترین عبادات است که طبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، کسی که نمازهای پنجگانه را انجام می دهد از گناهان پاک می شود همان گونه که اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو کند اثری از آلودگی در بدنش باقی نمی ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و وصایا و سفارشهای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام)از مهمترین کارهایی که روی آن تأکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب می شود. سزاوار است انسان نماز را در اول وقت بخواند و به آن اهمیت بسیار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مایه خرابی نماز گردد جداً بپرهیزد. در حدیث آمده است روزی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را بطور کامل انجام نمی دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالی که نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت. روح نماز (حضور قلب) است و سزاوار است از آنچه مایه پراکندگی حواس می شود بپرهیزد، معانی کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند بسیار کوچک ببیند. در حالات معصومین(علیهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا می شدند که از خود بی خبر می گشتند، تا آنجا که پیکان تیری در پای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجه نشد. برای قبولی نماز و کمال و فضیلت آن علاوه بر شرایط واجب باید امور زیر را نیز رعایت کند: قبل از نماز از خطاهای خود توبه و استغفار نماید و از گناهانی که مانع قبول نماز است مانند (حسد) و (تکبر) و (غیبت) و (خوردن مال حرام) و (آشامیدن مسکرات) و (ندادن خمس و زکات) بلکه هر معصیتی بپرهیزد. همچنین سزاوار است کارهائی که ارزش نماز و حضور قلب را کم می کند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول و در میان سر و صداها و در برابر منظره هایی که جلب توجه می کند به نماز نایستد و کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند انجام دهد، مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، موهای خود را شانه زند و مسواک کند و خود را خوشبو نماید و انگشتر عقیق به دست کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.