چرا امام خمینی به ابن عربی ارادت خاصی داشته است و در نامه تاریخی خود به گورباچف رهبر شوروی سابق از او یاد کرده است؟ مگر او شیعه بود؟
پیش از پرداختن به پاسخ این سوال لازم است در باره ابن عربی توضیحاتی داده شود : محیی الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد بن عربی حاتم طائی (از تبار حاتم طائی) اندلسی، عارف مشهور که توسط پیروانش به (شیخ الاکبر) ملقب است و در اسپانیا وی را (ابن سُراقه) نیز خوانده اند. ولی در شرق معمولاً او را ابن عربی می گویند.[1] ابن عربی در ماه رمضان سال 560ق در مُرسید به دنیا آمد.[2] وی در کودکی همراه پدرش به اشبلیه می رود و تحصیلات خود را آغاز می کند، در جوانی خوابی دید که زندگی او را تغییر داد. وی سال های نخستین زندگی خود را دوران جاهلیت نامیده است. او ده سال در شهرهای اسپانیا و مغرب گذرانید و از استادان مختلف آن نقاط بهره گرفت. در سال 509ق به تونس و سال بعد به قاس رفت و کتاب الاسراء را در سال 594ق در آن شهر نوشت، در 595ق در قرطبه در تشییع جنازه ابن رشد شرکت کرد و سپس به المریّه رفت و در 598ق به تونس بازگشت و از راه قاهره و بیت المقدس به زیارت حج رفت، و از دیدن کعبه که برای او نقطه تماس بین غیب و شهود بود، به هیجان آمد و دو سال در مکه ماند و چند کتاب نوشت و اثر معروف خود فتوحات مکیه را آغاز کرد، و اشعاری سرود که در دیوانی به نام ترجمان الاشراق گردآوری شده است. جامی در نفحات الانس می نویسد: نسبت به خرقه وی در تصوف، با یک واسطه به شیخ عبدالقادر گیلانی می رسد. در سال 600ق با گروهی از زوّار از راه بغداد و موصل به ملطّیه رفت و در سال 601ق به آنجا رسید و مورد تکریم و احترام کیخسرو اول، پادشاه قونیه، قرار گرفت؛ باز به مسافرت پرداخت و در 609ق به قونیه بازگشت و از حلب دیدن کرد و بعد به سیواس رفت و در ملطیّه اقامت گزید و در آنجا پسرش سعدالدین (618ق) به دنیا آمد. سپس آناتولی را به قصد سکونت در دمشق ترک گفت. او در این شهر مورد انتقاد پیشوایان دین قرار گرفت، اما در میان قضات و اعضای خاندان ایوبی، حامیانی به دست آورد، و در نتیجه خوابی که در 627ق دید، بزرگترین اثر خود، یعنی فصوص الحکم را تألیف کرد، و اینکه گفته اند در پایان عمر، خواندن آثارش را منع کرده، درست نیست.[3] زیرا بیست روز پیش از مرگش کتاب الاسفار خود را استماع کرد و پسندید و مریدش، صدرالدین قونوی که در روزهای آخر عمر استادش با او بود، همواره آثار او را تدریس و تفسیر می کرد. سرانجام ابن عربی در 28 ربیع الثانی سال 638ق در خانه قاضی محیی الدین بن زکی درگذشت، و در مقبره آن خانواده در دامنه کوه قاسیون به خاک سپرده شد.[4] آثار: ابن عربی از مؤلفان پرکار اسلامی است که آثار زیادی ازخود به یادگار گذاشته تا جائیکه پرکارترین نویسندگان عالم اسلام مثل ابن سینا و غزالی به پای وی نمی رسند. موضوع اصلی رسالاتش عرفان عملی و حالات و ارادات و تجارب قلبی اوست؛ در عین حال تمامی علوم دینی اعم از حدیث، تفسیر، سیره، فقه و همچنین علومی از قبیل کیمیا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنین شعر را در بر می گیرد. ابن عربی، خود در نامه ای که در 632 ق از دمشق به کیکاوس اول نوشته است حدود 240 اثر از آثار خویش را ذکر می کند و در جای دیگری عنوان 251 اثر را از خود ذکر می کند. مشهورترین آثار وی که همواره مورد توجه بوده است دو کتاب الفتوحات المکیه و فصوص الحکم می باشد. کتاب فتوحات دارای 50 باب است و شکل دائره المعارفی را دارد که مشتمل بر اصول عرفان و تصوف و همچنین سایر علوم دینی با تفسیر عرفانی و تجارب باطنی محیی الدین است. کتاب فصوص الحکم نیز مورد توجه قرار گرفت و همواره به عنوان کتاب درسی تدریس می شده است؛ ازاینرو شروح و تعلیقات بسیاری بر آن نوشته اند که مشهورترین این شروح عبارتند از شرح مؤید الدین جندی، شرح عبدالرزاق کاشانی، شرح داود قیصری، شرح عبدالرحمن جامی، شرح عبدالغنی نابلسی، شرح رکن الدین شیرازی و شرح سید حیدر آملی. اندیشه و افکار ابن عربی ابن عربی را می توان بنیانگذار نظام عرفان فلسفی یا فلسفه عرفانی در تاریخ اسلام به شمار آورد ابن عربی بی آنکه شناخت عقلی و نظری را منکر شود اصالت شناخت را به کشف و شهود منحصر می کند. وی دانش را سه دسته می کند. الف: آگاهی عقل که ضرورتاً یا با دلیل حاصل می شود. ب: دانش احوال که جز به ذوق راهی بدان نیست مانند شیرینی عسل. ج: دانش اسرار که فراسوی عقل است و از راه دمیدن روح القدس در دل و ذهن انسان، دست می دهد و ویژه پیامبران و اولیاء است. البته وی از کسانی که از آنها به (علمای رسوم) نام می برد، مذمت می نماید و آنها را برای اهل الله مانند فرعونان برای پیامبران به شمار می آورد، ابن عربی شناخت واقعی را شناخت ذات اشیاء می داند و از نظر وی تنها خداست که ذات اشیاء را می شناسد از اینرو شناخت هر کسِ دیگری جز او، تقلیدی است زیرا شئ را به وسیله امری زائد بر ذات می شناسند پس بر خردمند است که اگر بخواهد خدا را بشناسد از خود وی تقلید کند یعنی از طریق کتاب های آسمانیش و در پرتو طاعات سعی کند تا همه امور را به یاری خدا بشناسد.[5] ابن عربی ازدیدگاه علمای تشیع همراه با اشاعه افکار ابن عربی در عالم تسنن، در عالم تشیع نیز افکار و آثار او رواج یافت. برخی از علمای شیعه مثل میرزا حسین نوری، افکار او را نپسندیده و او را سنی متعصب خواندند. اما غالباً او را از محبین اهل بیت و شیعه خالص دانسته اند که همانطور که شیخ بهائی در اربعین می گوید: چون در محیطی سکونت داشته که سال ها تحت تسلط بنی امیه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقیه شده است. علمای موافق هر یک به نحوی در تأیید او سخن گفته اند. سیدحیدر آملی با وجود انتقاد از وی در خصوص مسأله ولایت، با عناوین و القابی همچون (الشیخ المکمل) و (الشیخ الاعظم) از او نام برده و از مشایخ معتبر صوفیه می شمارد و در تقریر و ترویج افکارش کتب جامع الاسرار و منبع الانوار و رساله نقد النقود فی معرفة الوجود و شرحی به نام نص النصوص را بر کتاب فصوص الحکم نوشته است. شاه نعمت الله ولی کرمانی که خود از اولیای بزرگ تصوف است و علناً اظهار تشیع کرده است ؛ به تعظیم و تکریم او پرداخته است. ابن ابی جمهور احسائی، عالم شیعی در کتاب مجلسی با عنوان شیخ اعظم از ابن عربی یاد کرده و به نقل اقوال و عباراتش پرداخته و آنها را ترویج می کند. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین به تفصیل اثبات تشیع وی کرده و از او در مقابل اعتراضات شیخ علاءالدوله سمنانی دفاع می کند؛ نویسنده ی روضات الجنات نیز پس از انتقاداتی از ابن عربی به اثبات تشیع او می پردازد. البته غالب مخالفان با عرفان، با ابن عربی و مسلک او مخالف هستند که ابن عربی از آنان به علماء رسمی یاد می کند. یکی از کسانی که در عالم تشیع بیش از همه به تمجید و تحسین ابن عربی پرداخته و آثارش متأثر از افکار اوست، ملاصدرا می باشد.[6] امام خمینی(ره) نیز درباره ابن عربی به گورباچف (رهبر شوروی سابق) چنین فرموده: (دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و به خصوص محی الدین ابن عربی نام نمی برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد).[7] نتیجه: شیعه یا سنی بودن ابن عربی قطعی نیست؛ بلکه دلایل تشیع وی، بیشتر از سنی بودن است؛ امام و دیگر اندیشمندان بزرگ مانند: شهید مطهری ازآن جهت که اندیشه های ابن عربی در عرفان اسلامی از قله های طلائی است، از او تجلیل کرده اند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، سید ضیاءالدین سجادی. 2 دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد چهارم، ذیل مدخل ابن عربی. 3 محیی الدین عربی، محسن جهان گیری، 1367، دانشگاه تهران. پی نوشتها: [1]. حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1377ش، ص515. [2]. صفوی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، تصحیح هلموت ریتر، چاپ دوم، ج4، ص173. [3]. آتش، احمد، عقاید ابن عربی، دانشنامه ایران و اسلام، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ پنجم، 1356ش، ص719. [4]. سجادی، سید ضیاءالدین، مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، تهران، انتشارات سمت، چاپ دوم، 1372ش، ص138. [5]. دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ چهارم، 1370ش، ص233، ، ذیل مدخل ابن عربی. [6]. دائره المعارف تشیع، تهران، 1380ش، ج1، ص347، ذیل واژه ابن عربی. [7]. موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه، ج21، ص225 پیام به آقای میخائیل گورباچف (دعوت به اسلام و پیش بینی شکست کمونیسم، ص220). منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چرا امام خمینی به ابن عربی ارادت خاصی داشته است و در نامه تاریخی خود به گورباچف رهبر شوروی سابق از او یاد کرده است؟ مگر او شیعه بود؟


پاسخ:

پیش از پرداختن به پاسخ این سوال لازم است در باره ابن عربی توضیحاتی داده شود :
محیی الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد بن عربی حاتم طائی (از تبار حاتم طائی) اندلسی، عارف مشهور که توسط پیروانش به (شیخ الاکبر) ملقب است و در اسپانیا وی را (ابن سُراقه) نیز خوانده اند. ولی در شرق معمولاً او را ابن عربی می گویند.[1]
ابن عربی در ماه رمضان سال 560ق در مُرسید به دنیا آمد.[2] وی در کودکی همراه پدرش به اشبلیه می رود و تحصیلات خود را آغاز می کند، در جوانی خوابی دید که زندگی او را تغییر داد. وی سال های نخستین زندگی خود را دوران جاهلیت نامیده است. او ده سال در شهرهای اسپانیا و مغرب گذرانید و از استادان مختلف آن نقاط بهره گرفت. در سال 509ق به تونس و سال بعد به قاس رفت و کتاب الاسراء را در سال 594ق در آن شهر نوشت، در 595ق در قرطبه در تشییع جنازه ابن رشد شرکت کرد و سپس به المریّه رفت و در 598ق به تونس بازگشت و از راه قاهره و بیت المقدس به زیارت حج رفت، و از دیدن کعبه که برای او نقطه تماس بین غیب و شهود بود، به هیجان آمد و دو سال در مکه ماند و چند کتاب نوشت و اثر معروف خود فتوحات مکیه را آغاز کرد، و اشعاری سرود که در دیوانی به نام ترجمان الاشراق گردآوری شده است. جامی در نفحات الانس می نویسد: نسبت به خرقه وی در تصوف، با یک واسطه به شیخ عبدالقادر گیلانی می رسد.
در سال 600ق با گروهی از زوّار از راه بغداد و موصل به ملطّیه رفت و در سال 601ق به آنجا رسید و مورد تکریم و احترام کیخسرو اول، پادشاه قونیه، قرار گرفت؛ باز به مسافرت پرداخت و در 609ق به قونیه بازگشت و از حلب دیدن کرد و بعد به سیواس رفت و در ملطیّه اقامت گزید و در آنجا پسرش سعدالدین (618ق) به دنیا آمد. سپس آناتولی را به قصد سکونت در دمشق ترک گفت. او در این شهر مورد انتقاد پیشوایان دین قرار گرفت، اما در میان قضات و اعضای خاندان ایوبی، حامیانی به دست آورد، و در نتیجه خوابی که در 627ق دید، بزرگترین اثر خود، یعنی فصوص الحکم را تألیف کرد، و اینکه گفته اند در پایان عمر، خواندن آثارش را منع کرده، درست نیست.[3]
زیرا بیست روز پیش از مرگش کتاب الاسفار خود را استماع کرد و پسندید و مریدش، صدرالدین قونوی که در روزهای آخر عمر استادش با او بود، همواره آثار او را تدریس و تفسیر می کرد.
سرانجام ابن عربی در 28 ربیع الثانی سال 638ق در خانه قاضی محیی الدین بن زکی درگذشت، و در مقبره آن خانواده در دامنه کوه قاسیون به خاک سپرده شد.[4]
آثار: ابن عربی از مؤلفان پرکار اسلامی است که آثار زیادی ازخود به یادگار گذاشته تا جائیکه پرکارترین نویسندگان عالم اسلام مثل ابن سینا و غزالی به پای وی نمی رسند. موضوع اصلی رسالاتش عرفان عملی و حالات و ارادات و تجارب قلبی اوست؛ در عین حال تمامی علوم دینی اعم از حدیث، تفسیر، سیره، فقه و همچنین علومی از قبیل کیمیا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنین شعر را در بر می گیرد. ابن عربی، خود در نامه ای که در 632 ق از دمشق به کیکاوس اول نوشته است حدود 240 اثر از آثار خویش را ذکر می کند و در جای دیگری عنوان 251 اثر را از خود ذکر می کند.
مشهورترین آثار وی که همواره مورد توجه بوده است دو کتاب الفتوحات المکیه و فصوص الحکم می باشد. کتاب فتوحات دارای 50 باب است و شکل دائره المعارفی را دارد که مشتمل بر اصول عرفان و تصوف و همچنین سایر علوم دینی با تفسیر عرفانی و تجارب باطنی محیی الدین است. کتاب فصوص الحکم نیز مورد توجه قرار گرفت و همواره به عنوان کتاب درسی تدریس می شده است؛ ازاینرو شروح و تعلیقات بسیاری بر آن نوشته اند که مشهورترین این شروح عبارتند از شرح مؤید الدین جندی، شرح عبدالرزاق کاشانی، شرح داود قیصری، شرح عبدالرحمن جامی، شرح عبدالغنی نابلسی، شرح رکن الدین شیرازی و شرح سید حیدر آملی.

اندیشه و افکار ابن عربی
ابن عربی را می توان بنیانگذار نظام عرفان فلسفی یا فلسفه عرفانی در تاریخ اسلام به شمار آورد ابن عربی بی آنکه شناخت عقلی و نظری را منکر شود اصالت شناخت را به کشف و شهود منحصر می کند. وی دانش را سه دسته می کند. الف: آگاهی عقل که ضرورتاً یا با دلیل حاصل می شود. ب: دانش احوال که جز به ذوق راهی بدان نیست مانند شیرینی عسل. ج: دانش اسرار که فراسوی عقل است و از راه دمیدن روح القدس در دل و ذهن انسان، دست می دهد و ویژه پیامبران و اولیاء است.
البته وی از کسانی که از آنها به (علمای رسوم) نام می برد، مذمت می نماید و آنها را برای اهل الله مانند فرعونان برای پیامبران به شمار می آورد، ابن عربی شناخت واقعی را شناخت ذات اشیاء می داند و از نظر وی تنها خداست که ذات اشیاء را می شناسد از اینرو شناخت هر کسِ دیگری جز او، تقلیدی است زیرا شئ را به وسیله امری زائد بر ذات می شناسند پس بر خردمند است که اگر بخواهد خدا را بشناسد از خود وی تقلید کند یعنی از طریق کتاب های آسمانیش و در پرتو طاعات سعی کند تا همه امور را به یاری خدا بشناسد.[5]

ابن عربی ازدیدگاه علمای تشیع
همراه با اشاعه افکار ابن عربی در عالم تسنن، در عالم تشیع نیز افکار و آثار او رواج یافت. برخی از علمای شیعه مثل میرزا حسین نوری، افکار او را نپسندیده و او را سنی متعصب خواندند. اما غالباً او را از محبین اهل بیت و شیعه خالص دانسته اند که همانطور که شیخ بهائی در اربعین می گوید: چون در محیطی سکونت داشته که سال ها تحت تسلط بنی امیه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقیه شده است. علمای موافق هر یک به نحوی در تأیید او سخن گفته اند. سیدحیدر آملی با وجود انتقاد از وی در خصوص مسأله ولایت، با عناوین و القابی همچون (الشیخ المکمل) و (الشیخ الاعظم) از او نام برده و از مشایخ معتبر صوفیه می شمارد و در تقریر و ترویج افکارش کتب جامع الاسرار و منبع الانوار و رساله نقد النقود فی معرفة الوجود و شرحی به نام نص النصوص را بر کتاب فصوص الحکم نوشته است. شاه نعمت الله ولی کرمانی که خود از اولیای بزرگ تصوف است و علناً اظهار تشیع کرده است ؛ به تعظیم و تکریم او پرداخته است. ابن ابی جمهور احسائی، عالم شیعی در کتاب مجلسی با عنوان شیخ اعظم از ابن عربی یاد کرده و به نقل اقوال و عباراتش پرداخته و آنها را ترویج می کند. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین به تفصیل اثبات تشیع وی کرده و از او در مقابل اعتراضات شیخ علاءالدوله سمنانی دفاع می کند؛ نویسنده ی روضات الجنات نیز پس از انتقاداتی از ابن عربی به اثبات تشیع او می پردازد. البته غالب مخالفان با عرفان، با ابن عربی و مسلک او مخالف هستند که ابن عربی از آنان به علماء رسمی یاد می کند. یکی از کسانی که در عالم تشیع بیش از همه به تمجید و تحسین ابن عربی پرداخته و آثارش متأثر از افکار اوست، ملاصدرا می باشد.[6]
امام خمینی(ره) نیز درباره ابن عربی به گورباچف (رهبر شوروی سابق) چنین فرموده: (دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و به خصوص محی الدین ابن عربی نام نمی برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد).[7]

نتیجه:
شیعه یا سنی بودن ابن عربی قطعی نیست؛ بلکه دلایل تشیع وی، بیشتر از سنی بودن است؛ امام و دیگر اندیشمندان بزرگ مانند: شهید مطهری ازآن جهت که اندیشه های ابن عربی در عرفان اسلامی از قله های طلائی است، از او تجلیل کرده اند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، سید ضیاءالدین سجادی.
2 دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد چهارم، ذیل مدخل ابن عربی.
3 محیی الدین عربی، محسن جهان گیری، 1367، دانشگاه تهران.

پی نوشتها:
[1]. حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1377ش، ص515.
[2]. صفوی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، تصحیح هلموت ریتر، چاپ دوم، ج4، ص173.
[3]. آتش، احمد، عقاید ابن عربی، دانشنامه ایران و اسلام، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ پنجم، 1356ش، ص719.
[4]. سجادی، سید ضیاءالدین، مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، تهران، انتشارات سمت، چاپ دوم، 1372ش، ص138.
[5]. دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ چهارم، 1370ش، ص233، ، ذیل مدخل ابن عربی.
[6]. دائره المعارف تشیع، تهران، 1380ش، ج1، ص347، ذیل واژه ابن عربی.
[7]. موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه، ج21، ص225 پیام به آقای میخائیل گورباچف (دعوت به اسلام و پیش بینی شکست کمونیسم، ص220).
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین