برنامه ی سلوک در آثار امام خمینی قدّس سرّه / 3 فرازهایی از چهار نامه ی عرفانی : نامه ی 3 بسم الله الرّحمن الرّحیم فاطی عزیزم ! بالاخره بر من نوشتن چند سطر را تحمیل کردی، و عذر پیری، رنجوری و گرفتاری ها را نپذیرفتی . اکنون از آفات پیری و جوانی سخن را آغاز می کنم که من هر دو مرحله را درک کرده ، یا بگو به پایان رسانده ام ، و اکنون در سراشیبی برزخ یا دوزخ با عُمّال حضرت ملک الموت دست به گریبان هستم، و فردا نامه ی سیاهم بر من عرضه می شود، و محاسبه ی عمر تباه شده ام را از خودم می خواهند و جوابی ندارم ، جز امید به رحمت آن که (( وَسِعَت رَحمَتُهُ کُلَّ شَیءٍ )) ؛ رحمتش همه چیز را فرا گرفته است ، ( وَ لاَ تَقنَطوُا مِن رَحمَهِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنوُبَ جَمیِعاً ) ؛ ( سوره ی زمر / آیه ی 53 ) : ( از رحمت خدا مأیوس مشوید، زیرا خدا همه گناهان (بندگان) را می آمرزد ) ، را بر رحمهُ للعالمین نازل فرموده است ، گیرم مشمول این نحو آیات کریمه شوم ، لکن عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت الله ، که باید با قدم خود به آن رسید، چه می شود؟ در جوانی که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس امّاره است ، سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقی شدم که نه از آن ها جمعیّت حاصل شد، نه حال و هیچ گاه در صدد به دست آوردن روح آن ها، برگرداندن ظاهر آن ها به باطن و ملک آنها به ملکوت برنیامدم ، و گفتم : قال مدرسه ام حاصلی نشد دلخراش پس از آن همه خروش و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حُجُب، به جمع کتب پرداختم که گوئی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالب را که به فطرت الله مفطور است ، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده . اَسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت ، نه از فُتوحات ، فتحی حاصل و نه از فُصوصُ الحِکَم ، حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن ها که خود داستان غم انگیز دارد و چون به پیری رسیدم ، در قر قدم آن مبتلا به استدراج شدم ، تا به کهولت و مافوق آن ، که الآن با آن دست به گریبانم ( وَ مِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا ) ، ( سوره ی نحل / آیه ی 70) ؛ ( و از میان شما کسی را به پیری می رساند تا هر چه را آموخته است از یاد ببرد. ) و چون دخترم از این مرحله فرسنگ ها دوری و طعم آن را نچشیدی - که خدایت به آن برساند، با حذف عوارض آن - از من توقّع نوشتار و گفتار، آن هم نظم و نثر به هم آمیخته می کنی و ندانی که من نه نویسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا. و تو ای دختر عزیزم که غوره نشده حلوا شدی ، بدان که یک روزی خواهی بر جوانی که به همین سرگرمی ها یا بالاتر از آن از دستت رفت ، هم چون من عقب مانده از قافله ی عشّاق دوست، خدای نخواسته بار سنگین تأسّف را به دوش می کشی ، پی از این پیر بی نوا بشنود که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است ، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است ، بسنده مکن و در جستجوی او جلّ و علا باش . جوانی ها و عیش و نوش های آن بسیار زودگذر است ، که من خود همه ی مراحلش را طی کردم ، و اکنون با عذاب جهنّمی آن دست به گریبانم ، و شیطان درونی دست از جانم بر نمی دارد تا - پناه به خدای تعالی - آخر ضربه را بزند، ولی یأس از رحمت واسعه ی خداوند، خود از کبائر عظیم است و خدا نکند که معصیت کاری مبتلا به آن شود. گویند حَجّاج بن یوسف ، آن جنایت کار تاریخ ، در آخر عمرش گفته است که خدایا مرا بیامرز گر چه می دانم همه می گویند نمی آمرزی ، و شافعی که این را شنید گفت : اگر چنین گفته شاید. و من ندانم که شقی توفیق چنین امری را پیدا کرده یا نه ، و می دانم که از هر چه بدتر، یأس است ، و تو ای دخترم ! مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنی ، و مأیوس مباش که خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَه شوی ، خداوندا به حقّ اصحاب پنج گانه ی کِساء ، احمد و فاطی و حسن و رضا (یاسر) و علی را که از دودمان رسول گرامی و وصیّ اویند و به این افتخار می کنم و می کنند، از شرور شیطانی و هواهای نفسانی مصون دار، در اینجا کلام من ختم شد و حجّت حق بر من تمام شد. والسّلام برگرفته از نامه ی حضرت امام خمینی رحمه الله به خانم فاطمه طباطبایی ، چاپ شده در کتاب باده ی عشق . اَسفار اربعه ؛ از جناب صدر المتألّهین ، ملاّ صدرا رحمه الله فُتوحات مکّیّه و فُصوصُ الحِکَم ؛ از جناب شیخ اکبر مُحیی الدّین ابن عربی رحمه الله این دو بزرگوار از علما و فلاسفه و عرفای حقیقی و اصیل مکتب و مذهب حقّه ی شیعه ی اثنی عشریّه می باشند. ( البتّه فصوص الحکم ایشان را دیگران هم شرح داده و با عنوان فصوص الحکم ... ، شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی، نوشته اند.) فتوحات مکّیّه در میان مؤلّفات عرفانی شیخ اکبر محیی الدّین عربی ، امّ الکتاب او است و آن پانصد و شصت باب است که هر باب آن خود یک کتاب است. باب سیصد و شصت و ششم آن درباره ی حضرت بقیّه الله قائم آل محمّد مهدی موعود صلوات الله علیهم اجمعین است. این کتب ؛ از جمله کتب انسانی و عرفانی اصیل در مسیر سیر استکمالی است که باید با حوصله و پشت کار و ذوق و شوق آن ها را در محضر عالم و استادی حقیقی و اصیل که خود را درست در مسیر پیغمبر و آل پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ساخته است، آموخت و در پای کلاس درس او زانوی ادب زد و خود را به واقع به او تحویل داد تا دست ما را بگیرد و به باطن عالم و ملکوت نظام هستی ببرد. چه خبر هاست خدایا که ندارم خبری کو مرا خضر رهی تا که نمایم سفری ( دیوان اشعار حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله )
برنامه ی سلوک در آثار امام خمینی قدّس سرّه / 3
فرازهایی از چهار نامه ی عرفانی : نامه ی 3
بسم الله الرّحمن الرّحیم
فاطی عزیزم !
بالاخره بر من نوشتن چند سطر را تحمیل کردی، و عذر پیری، رنجوری و گرفتاری ها را نپذیرفتی . اکنون از آفات پیری و جوانی سخن را آغاز می کنم که من هر دو مرحله را درک کرده ، یا بگو به پایان رسانده ام ، و اکنون در سراشیبی برزخ یا دوزخ با عُمّال حضرت ملک الموت دست به گریبان هستم، و فردا نامه ی سیاهم بر من عرضه می شود، و محاسبه ی عمر تباه شده ام را از خودم می خواهند و جوابی ندارم ، جز امید به رحمت آن که (( وَسِعَت رَحمَتُهُ کُلَّ شَیءٍ )) ؛ رحمتش همه چیز را فرا گرفته است ، ( وَ لاَ تَقنَطوُا مِن رَحمَهِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنوُبَ جَمیِعاً ) ؛ ( سوره ی زمر / آیه ی 53 ) : ( از رحمت خدا مأیوس مشوید، زیرا خدا همه گناهان (بندگان) را می آمرزد ) ، را بر رحمهُ للعالمین نازل فرموده است ، گیرم مشمول این نحو آیات کریمه شوم ، لکن عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت الله ، که باید با قدم خود به آن رسید، چه می شود؟
در جوانی که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس امّاره است ، سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقی شدم که نه از آن ها جمعیّت حاصل شد، نه حال و هیچ گاه در صدد به دست آوردن روح آن ها، برگرداندن ظاهر آن ها به باطن و ملک آنها به ملکوت برنیامدم ، و گفتم :
قال مدرسه ام حاصلی نشد
دلخراش پس از آن همه خروش
و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حُجُب، به جمع کتب پرداختم که گوئی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالب را که به فطرت الله مفطور است ، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده .
اَسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت ، نه از فُتوحات ، فتحی حاصل و نه از فُصوصُ الحِکَم ، حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن ها که خود داستان غم انگیز دارد و چون به پیری رسیدم ، در قر قدم آن مبتلا به استدراج شدم ، تا به کهولت و مافوق آن ، که الآن با آن دست به گریبانم ( وَ مِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا ) ، ( سوره ی نحل / آیه ی 70) ؛ ( و از میان شما کسی را به پیری می رساند تا هر چه را آموخته است از یاد ببرد. )
و چون دخترم از این مرحله فرسنگ ها دوری و طعم آن را نچشیدی - که خدایت به آن برساند، با حذف عوارض آن - از من توقّع نوشتار و گفتار، آن هم نظم و نثر به هم آمیخته می کنی و ندانی که من نه نویسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا.
و تو ای دختر عزیزم که غوره نشده حلوا شدی ، بدان که یک روزی خواهی بر جوانی که به همین سرگرمی ها یا بالاتر از آن از دستت رفت ، هم چون من عقب مانده از قافله ی عشّاق دوست، خدای نخواسته بار سنگین تأسّف را به دوش می کشی ، پی از این پیر بی نوا بشنود که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است ، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است ، بسنده مکن و در جستجوی او جلّ و علا باش .
جوانی ها و عیش و نوش های آن بسیار زودگذر است ، که من خود همه ی مراحلش را طی کردم ، و اکنون با عذاب جهنّمی آن دست به گریبانم ، و شیطان درونی دست از جانم بر نمی دارد تا - پناه به خدای تعالی - آخر ضربه را بزند، ولی یأس از رحمت واسعه ی خداوند، خود از کبائر عظیم است و خدا نکند که معصیت کاری مبتلا به آن شود.
گویند حَجّاج بن یوسف ، آن جنایت کار تاریخ ، در آخر عمرش گفته است که خدایا مرا بیامرز گر چه می دانم همه می گویند نمی آمرزی ، و شافعی که این را شنید گفت : اگر چنین گفته شاید. و من ندانم که شقی توفیق چنین امری را پیدا کرده یا نه ، و می دانم که از هر چه بدتر، یأس است ، و تو ای دخترم ! مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنی ، و مأیوس مباش که خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَه شوی ، خداوندا به حقّ اصحاب پنج گانه ی کِساء ، احمد و فاطی و حسن و رضا (یاسر) و علی را که از دودمان رسول گرامی و وصیّ اویند و به این افتخار می کنم و می کنند، از شرور شیطانی و هواهای نفسانی مصون دار، در اینجا کلام من ختم شد و حجّت حق بر من تمام شد. والسّلام
برگرفته از نامه ی حضرت امام خمینی رحمه الله به خانم فاطمه طباطبایی ، چاپ شده در کتاب باده ی عشق .
اَسفار اربعه ؛ از جناب صدر المتألّهین ، ملاّ صدرا رحمه الله
فُتوحات مکّیّه و فُصوصُ الحِکَم ؛ از جناب شیخ اکبر مُحیی الدّین ابن عربی رحمه الله
این دو بزرگوار از علما و فلاسفه و عرفای حقیقی و اصیل مکتب و مذهب حقّه ی شیعه ی اثنی عشریّه می باشند.
( البتّه فصوص الحکم ایشان را دیگران هم شرح داده و با عنوان فصوص الحکم ... ، شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی، نوشته اند.)
فتوحات مکّیّه در میان مؤلّفات عرفانی شیخ اکبر محیی الدّین عربی ، امّ الکتاب او است و آن پانصد و شصت باب است که هر باب آن خود یک کتاب است. باب سیصد و شصت و ششم آن درباره ی حضرت بقیّه الله قائم آل محمّد مهدی موعود صلوات الله علیهم اجمعین است.
این کتب ؛ از جمله کتب انسانی و عرفانی اصیل در مسیر سیر استکمالی است که باید با حوصله و پشت کار و ذوق و شوق آن ها را در محضر عالم و استادی حقیقی و اصیل که خود را درست در مسیر پیغمبر و آل پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ساخته است، آموخت و در پای کلاس درس او زانوی ادب زد و خود را به واقع به او تحویل داد تا دست ما را بگیرد و به باطن عالم و ملکوت نظام هستی ببرد.
چه خبر هاست خدایا که ندارم خبری
کو مرا خضر رهی تا که نمایم سفری
( دیوان اشعار حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله )
- [سایر] امام خمینی (رحمت الله علیه) سیمای حضرت زهرا (سلام الله علیها) را چگونه توصیف می کردند؟
- [سایر] زندگینامه امام خمینی ره را بفرمایید؟
- [سایر] متن وصیت نامه حضرت زهرا سلام الله علیها را بفرمایید؟
- [سایر] امام خمینی ره در نامه خود به سید احمد چه سفارشی داشتند؟
- [سایر] امام خمینی ره چه نکاتی را در وصیت نامه خود بیان کردند؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] شیوه مدیریتی امام خمینی ره چه بود؟
- [سایر] امام خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر؟
- [سایر] در مورد ویژگی های مهم امام خمینی(ره) از منظر حضرت آیت الله خامنه ای به طور مختصر بنویسید؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).