باسلامدوست گرامی کار بسیار خوبی کردید که خود را در معرض کنفرانس قرار دادید. در هر حال توصیه می کنم دایما خودتان رادر موقعیتهای کلاسی و صحبت و گفتگو در جمع قرار دهید.شما باید ارایه درس و مطلب در کلاس را تمرین کنید. یعنی سعی کنید حتما حتما در کلاس کنفرانس دهید و صحبت کنید. لذا خودتان را موظف کنید که در کلاس کنفرانس دهید. مسلما در دانشگاه این دست فرصتها زیاد ایجاد می شود بنابراین سعی کنید حتما خود را در این دست موقعیتها قرار دهید تا بتوانید با استفاده از روشهای ریلکسیشن بر این علایم تسلط یابید.ابتدا سعی کنید متن کنفرانس خود را برای یکی از دوستان خود در یک کلاس خالی ارایه دهید.بعد از اینکه این مرحله را توانستید با موفقیت پشت سر بگذارید از دو نفر از دوستانتان تقاضا کنید که برای آنها در یک کلاس خالی کنفرانس دهید و در دفعات اتی سعی کنید این تعداد را بیشتر کنید تا در نهایت بتوانید با اضطراب کمتری در کلاس کنفرانس داده و همچنین با استفاده از روشهای ریلکسیشن علایم تان را کنترل کنید.تا زمانی که در برابر این اضطرب نایستید نمی توانید مشکل تان در زمینه سخنرانی یا صحبت در جمع را درمان کنید پس بهتر است هر چه زودتر دست به کار شوید.ضمنا حتما متن صحبت تان را چند بار در برابر اینه تمرین کنید/یک خلاصه برداری مناسب هم داشته باشید تا هنگام صحبت بتوانید از ان استفاده کنید.هر جا هم دچار فراموشی شدید اصلا نهراسید بلکه مطلب را از رو بخوانید تا کم کم بر اعصاب خود مسلط شوید.ضمنا برای غلبه بر لرزش صدا توصیه می کنم که این تمرین را حتما انجام دهید:بروز لکنت یا لرزش صدا شامل تنش عضلانی در حنجره است که جریان هوا را در تارهای صوتی قطع و در تولید گفتار روان مداخله می کند. برای درمان ان نیز باید پاسخ مغایر با لرزش صدا ارایه شود که این پاسخ مغیار شامل تنش زدایی و جریان هوای پیوسته در تارهای صوتی در حین گفتار است.شما در گام اول باید تنفس دیافراگمی را بیاموزید در انتهای این یادداشت این شیوه تنفس را توضیح می دهم.شما باید یادبگیرید که در الگوی منظم با استفاده از ماهیچه های دیافراگم، با تنفس عمیق، هوا را به درون ششها بکشید. وقتی ارام و منظم نفس بکشید سپس باید سعی کنید تا هنگام شروع بازدم، کلمه ای را ادا کنید. از آنجا که در حال استراحت هستید و در بازدم، هوا در حنجره جریان دارد کلمه با لکنت و لرزش ادا نمی شود. این الگوی صحبت با الگوی صحبت در زمان لکنت و لرزش صدا مغایرت دارد. اگر در هر مرحله دچار لرزش صدا شدید تنفس عمیق را انجام دهید و هوا را به جریان انداخته و سپس دوباره صحبت کردن را شروع کنید و....این روش را باید به طور منظم و هر روزه تمرین کنید .تنفس دیافراگمیدر این تمرین فرد با روش موزونی آهسته و به طور عمیق نفس می کشد . در هر دم فرد از ماهیچه های دیافراگمی برای کشیدن عمیق اکسیژن به درون ششها استفاده می کند.در این روش فرد می نشیند، می ایستد یا دراز می کشد. در حالت راحت چشم ها بسته است و فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه نفس می کشد تا ششها پر شود.ماهیچه دیافراگمی هنگام تنفس شکم را منبسط می کند. سپس فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه هوا را بیرون می دهد در نتیجه ماهیچه دیافراگمی کشیده می شود. لازم به ذکر است که در هنگام این تمرین توجه شما به تنفس تان باشد. زمانی که فرد توانست در اثر این تمرین اضطراب خود را کاهش دهد، پس از آن می تواند کاهش برانگیختگی در موقعیت های ایجاد کننده اضطراب زا به کار ببرد.با تشکر از تماس شما
باسلام
من به زودی در دانشگاه کنفرانس روانشناسی دارم و چون هنگام صحبت کردن جلو جمع استرس میگرم وصدایم میلرزد به شدت از ارائه ان میترسم ولی میدانم که این اخرین بار نیست و کلا اگر میخواهم موفق شوم باید بتوانم جلو جمع صحبت کنم ولی نمیدانم چگونه!
باسلامدوست گرامی کار بسیار خوبی کردید که خود را در معرض کنفرانس قرار دادید. در هر حال توصیه می کنم دایما خودتان رادر موقعیتهای کلاسی و صحبت و گفتگو در جمع قرار دهید.شما باید ارایه درس و مطلب در کلاس را تمرین کنید. یعنی سعی کنید حتما حتما در کلاس کنفرانس دهید و صحبت کنید. لذا خودتان را موظف کنید که در کلاس کنفرانس دهید. مسلما در دانشگاه این دست فرصتها زیاد ایجاد می شود بنابراین سعی کنید حتما خود را در این دست موقعیتها قرار دهید تا بتوانید با استفاده از روشهای ریلکسیشن بر این علایم تسلط یابید.ابتدا سعی کنید متن کنفرانس خود را برای یکی از دوستان خود در یک کلاس خالی ارایه دهید.بعد از اینکه این مرحله را توانستید با موفقیت پشت سر بگذارید از دو نفر از دوستانتان تقاضا کنید که برای آنها در یک کلاس خالی کنفرانس دهید و در دفعات اتی سعی کنید این تعداد را بیشتر کنید تا در نهایت بتوانید با اضطراب کمتری در کلاس کنفرانس داده و همچنین با استفاده از روشهای ریلکسیشن علایم تان را کنترل کنید.تا زمانی که در برابر این اضطرب نایستید نمی توانید مشکل تان در زمینه سخنرانی یا صحبت در جمع را درمان کنید پس بهتر است هر چه زودتر دست به کار شوید.ضمنا حتما متن صحبت تان را چند بار در برابر اینه تمرین کنید/یک خلاصه برداری مناسب هم داشته باشید تا هنگام صحبت بتوانید از ان استفاده کنید.هر جا هم دچار فراموشی شدید اصلا نهراسید بلکه مطلب را از رو بخوانید تا کم کم بر اعصاب خود مسلط شوید.ضمنا برای غلبه بر لرزش صدا توصیه می کنم که این تمرین را حتما انجام دهید:بروز لکنت یا لرزش صدا شامل تنش عضلانی در حنجره است که جریان هوا را در تارهای صوتی قطع و در تولید گفتار روان مداخله می کند. برای درمان ان نیز باید پاسخ مغایر با لرزش صدا ارایه شود که این پاسخ مغیار شامل تنش زدایی و جریان هوای پیوسته در تارهای صوتی در حین گفتار است.شما در گام اول باید تنفس دیافراگمی را بیاموزید در انتهای این یادداشت این شیوه تنفس را توضیح می دهم.شما باید یادبگیرید که در الگوی منظم با استفاده از ماهیچه های دیافراگم، با تنفس عمیق، هوا را به درون ششها بکشید. وقتی ارام و منظم نفس بکشید سپس باید سعی کنید تا هنگام شروع بازدم، کلمه ای را ادا کنید. از آنجا که در حال استراحت هستید و در بازدم، هوا در حنجره جریان دارد کلمه با لکنت و لرزش ادا نمی شود. این الگوی صحبت با الگوی صحبت در زمان لکنت و لرزش صدا مغایرت دارد. اگر در هر مرحله دچار لرزش صدا شدید تنفس عمیق را انجام دهید و هوا را به جریان انداخته و سپس دوباره صحبت کردن را شروع کنید و....این روش را باید به طور منظم و هر روزه تمرین کنید .تنفس دیافراگمیدر این تمرین فرد با روش موزونی آهسته و به طور عمیق نفس می کشد . در هر دم فرد از ماهیچه های دیافراگمی برای کشیدن عمیق اکسیژن به درون ششها استفاده می کند.در این روش فرد می نشیند، می ایستد یا دراز می کشد. در حالت راحت چشم ها بسته است و فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه نفس می کشد تا ششها پر شود.ماهیچه دیافراگمی هنگام تنفس شکم را منبسط می کند. سپس فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه هوا را بیرون می دهد در نتیجه ماهیچه دیافراگمی کشیده می شود. لازم به ذکر است که در هنگام این تمرین توجه شما به تنفس تان باشد. زمانی که فرد توانست در اثر این تمرین اضطراب خود را کاهش دهد، پس از آن می تواند کاهش برانگیختگی در موقعیت های ایجاد کننده اضطراب زا به کار ببرد.با تشکر از تماس شما
- [سایر] باعرض سلام و خداقوت خدمت خانم کهتری بنده همان شخصی ام که دچار بیماری فوبیای اجتماعی هستم و چندین بار از شما در این رابطه کمک گرفته ام و حدود شش ماه است که قرص مصرف می کنم که و الحمدالله نسبت به قبل وضعیتم بهتر شده و با کمک های شما ومصرف قرص ها و مطالعه کتابهای روانشناسی توانسته ام تا حد کمی (که البته این میزان کم در طی این مدت پیشرفت خوبی برای من محسوب می شود) وضعیت رحی و روانی خودم را متعادل تر کنم. جا دارد از همین جا از مشاوره های مفید شمانهایت تشکر را داشته باشم . حالا درخواستی از شما داشتم اینکه من برای روز دهم اردیبهشت باید حدود بیست دقیقه در کلاس دانشکده در مورد فناوری اطلاعات کنفرانس ارائه بدهم . باتوجه به اینکه ترم اول من است و برای اولین بار هست که می خواهم در مقابل افراد زیادی صحبت کنم ، اضطراب شدید دارم . خواهش می کنم کمک ام کنید چطور می توانم بدون اینکه عوامل محیطی تاثیری روی من داشته باشند ، بتوانم آرام و راحت مطالبم را ارائه کنم. باتشکر فراوان
- [سایر] با سلام و وقت بخیر شاید متن پیامم کمی طولانی شود ببخشید لطفا شماره ی 6 خصوصی باشد جستجو کردم ولی به جواب قانع کننده برای خودم نرسیدم 1 . 17 ساله 2 . سال سوم دبیرستان رشته ی ریاضی مدرسه استعداد های درخشان 3 . عاشق دانشگاه خوب رفتن و رشته ی فیزیک و هم عاشق حوزه رفتن و فلسفه! 3 . مرحله ی اول جامعه الزهرای قم قبول شدم 4 . اگه حوزه برم با اعتراض اطرافیان روبرو خواهم شد به خاطر بدبینی آنها و انتظارشان از من به دلیل موفقیت در رشته های دانشگاهی خانواده ام هم زیاد راضی نیستند 4 . واقعا مردد هستم که حوزه بروم یا نه از یک طرف احساس مسئولیت و علاقه و اینکه دوست دارم مدتی دور از اطرافیان و تنها در یک محیط معنوی باشم (و از این یکنواختی زندگی بیرون بیایم و حال و هوایم عوض شود) من رو به این سمت سوق میده و از طرف دیگه احساس مسئولیت در مقابل جامعه ی دانشگاهی و تاثیر کزاری مثبت در آن و علاقه و خواست دیگران مانع ام میشه و من رو سوق میده به این سمت که پیش دانشگاهی و بعد از آن دانشگاه رو ادامه بدم 5 . راستش درس نمیخونم یعنی حس اش نیست و البته چون بیشتر فکر و ذهنم با مطالب دینی و فلسفه و ... درگیره و بیشتر از درسم، برای اینها وقت مییگذارم و فعلا روحیاتم بیشتر با این فضا سازگاری دارد 6 . 7 . احساس میکنم با توجه به علاقه ای که به دروس حوزوی دارم شاید بتوانم موفق و تاثیرگزار باشم البته به یک شناخت کاملتر از خودم احتیاج دارم(چرا که میدانم برای حوزه رفتن خیلی باید دقت کنیم چرا که مسئله ی حساسی است و در صورت توجه نکردن حتی رفتار یک طلبه میتواند مخرب و آسیب زننده هم باشه و خودم اینگونه افراد را دیده ام ) 8 . درسته که به ظاهر شرایط علیه حوزه رفتنم هست ولی راستش من نمیخواهم این را قبول کنم! علاقه و احساس نیاز و نیز احساس مسئولیت چیز دیگری به من میگوید... 9 . و نکات بسیار دیگر که مجال بیان نیست 10 . خلاصه اینکه میترسم هم از رفتنم و هم از نرفتنم! 11 . استخاره هم خواهم کرد ولی مشورت را قدم اول میدانم 12 . اگر هم حوزه بروم در کنار آن و یا سالهای بعد انشاءالله دانشگاه هم خواهم رفت چون واجب میدانم! لطفا مرا برای تمامی مشکلاتی که گفتم به خصوص شماره 6 و تصمیم نهایی راهنمایی کنید میدانم که بسیار طولانی بود ولی برای مشورت گرفتن بهتر لازم دانستم بسیار بسیار معذرت و بسیار بسیار ممنون یا حق
- [سایر] برای آخرین بار برایتان میفرستم : با سلام: جوانی17ساله ام و در رشته ی ریاضی کلاس دوم را به پایان رسانده ام وامسال دیپلم میگیرم. می خواستم درباره ی مشکلم با شما صحبت کنم ومیدانم که شما حالت جوانان رامی فهمید.(با این اوضاع جامعه و تهاجم فرهنگی) من هم مانند خیلی از جوانهای دیگر وقتی در حال راه رفتن در خیابان هستم با دیدن صحنه هایی از بد حجابی ها و بدن نمایی ها احساس شهوت پیدا میکنم. اما سعی میکنم خودم را کنترل کنم وبه خدا نیز توکل دارم اما این توکل باید با تلاش و کنترل همراه باشد که (این تلاش وکوشش)برای من سخت است .میترسم کاری د ست خودم بدهم و مرتکب گناهی بشوم . گناهی که تاکنون توانسته ام خودم را از آن حفظ کنم (مثلا:دوست دختر گرفتن.حرف زدن با دختران و... ). میدانم که ازدواج مرا از این پل صراط جوانی به راحتی عبور میدهد.ولی شرایط آن (از طرف خانواده) مقدور نیست. میگویند یکی دو سالی سنت کم است ولی می ترسم تا آن موقع کار از کار بگذرد. هرچند که بر خدا توکل کردم ولی خود را قادر به کنترل نمیدانم . میخواستم از شما اجازه ای بگیرم واگر صلاح میدانید با خانواده حرف بزنم درباره ی انتخاب دختری (محجبه) به عنوان همسر آینده ی خودم البته من نمیخواهم سفره ی عقد بچینم ویا سالن عروسی رزرو کنم تنها می خواهم دختری را به عنوان همسر آینده ی خویش انتخاب کنم تا در مواقع(( نزدیکی به گناه)) به یاد او بیافتم . مطمئن باشید هیچ هوسرانی در این کار نیست و نخواهد بود.اگر بدانید که چه بلاهایی در این چند روز به سر من آمده است میترسم وضع از این بدتر شود. 1-اگر نظرتا ن مثبت است راه وروش آنرا به من یاد دهید وچگونگی گفتن موضوع به خانواده و... 2-اگر نظرتا ن منفی است د لیل خود را مفصلا برایم بگویید. (معمولا جوانان را به سختی می توان قانع کرد) ازنامه ی طولانی خود معذ رت میخواهم واز پرسش وپاسخ غیر حضوری شما بسیار تشکر میکنم زیرا من روی گفتن این چیزها را به هیچ روحانی آشنا وغریبه ای نداشتم. با تشکر
- [سایر] باسلام خانمی هستم 27 ساله که مدت 7 سال است که ازدواج کرده شکر خدا ازدواج موفقی داشته و همسر صبوری دارم. هر چند مانند بسیاری از مردها ساعات زیادی را در محل کار و بیرون از خانه می گذراتند که این مورد در ابتدای ازدواج باعث در گیری های کلامی زیادی بین من و همسرم میشد. البته این مورد یعنی کشمکش بر سر این موضوع بعد از اینکه دو سال و نیم قبل ما صاحب فرزندی شدیم بسیار کمتر شده زیرا من در منزل با داشتن بچه وقت سر خاراندن هم ندارم چه رسد به.... بله اما حال مواردی که خالصانه از شما میخواهم مرا راهنمایی بفرمایید اینست که با توجه به این مورد که من جزء رتبه های خوب دانشگاه سراسری بوده و رتبه دو هزار کنکور 82 را داشته ام و آمال و آرزوهای فراوانی برای ادامه تحصیل در ذهنم داشته ام و الان به سبب حضور بچه بیش از سه سال است که در زمینه ادامه تحصیل کاملا متوقف شده ام و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده ام و هر روزی که تصمیم میگیرم شروع کنم به مطالعه برای کنکور از یک طرف انجام کارهای منزل و از طرف دیگر کارهای بچه و شاید تنبلی خودم! مانع از این کار میشود. خیلی زگرفتار روزمرگی شده ام و این واقعا مرا عذاب میدهد و احساس مفید بودن را از من میگیرد . خیلی احساس بیکاری و بی ارزشی میکنم و این بر روی روابطم با همسرم نیز بی تاثیر نبوده است. خیلی زود رنج و حساس شده ام. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید که چطور از این وضعیت نجات یابم و چگونه مجددا شور و نشاط درس و دانشگاه و تحصیل را به زندگی ام بازگردانم و بتوانم آرزوهای ذهنی ام را با کمک خداوند بزرگ عملی نمایم. 2- اما مشکل دیگری که یکسالی است دامنگیر من شده نمیدانم اسمش را وسواس فکری بگذارم! از بیان آن خودم هم خنده ام میگیرد اما همین مورد واقعا مرا عذاب میدهد و توان مرا گرفته است و آ؟ن اینست که من در هنگام گفتن نیت نماز, وضو و غسل شاید دهها بار ؟آنرا تکرار میکنم و توان عملی کردن آنرا ندارم و ساعتها زیر دوش حمام برای یک غسل و شاید چندین دقیقه برای یک وضو معطل میکنم تا بتوانم نیت کنم و حس میکنم درست نیست و مدام این کار را تکرار میکنم و استرس فراوانی بهم وارد میشه خلاصه در گیری فراوانی با این مطلب پیدا کرده ام . به طور کل برای انجام کارهای روزمره بیش از وقت معمول مورد نیاز وقت صرف میکنم اما این مورد اخیر واقعا لذت زندگی را از من سلب کرده است خودم فکر میکنم شاید استرس و خستگی های روزمره و علی الخصوص بچه داری سبب چنین مشکلی شده است نمی دانم؟؟؟؟؟!!خیلی ناراحتم میخوام از زندگیم لذت ببرم اما این وسواسهای دست و پا گیر نمیذاره اما دلم میخواد اصلاح بشم و باهاش مبارزه کنم دلم میخواد راهناییم کنید تا از دستنش خلاص بشم. با تشکر
- [سایر] باسلام. من به تازگی بعد از دو سال پشت کنکور موندن در دانشگاه قبول شدم . فکر میکردم بعد از قبولی در دانشگاه خیلی از مشکلاتم حل میشه اما نه تنها مشکلات روحیم حل نشده بلکه هر روز این مشکلات در حال اضافه شدنه من قبل از دوران دبیرستانم در یه سری زمینه ها مثل درس خوندن آدم موفقی بودم درسته که مثل هر آدم دیگه ای در هر زمینه ای موفق نبودم اما به هر حال تا حدی از زندگیم راضی بودم بعد از سال دوم دبیرستان افت تحصیلی داشتم و همین باعث دو سال پشت کنکور موندنم شد فکر میکنم همین دو سال خونه نشینی و خیال پردازی باعث شد که اوضاع روحیم به شدت به هم بریزه با اینکه الان در دانشگاه خوبی قبول شدم اما نمیتونم خوب درس بخونم همین الان دوتا از واحدام و افتادم احتمالا بقیه شم بیفتم واقعا نمیدونم چطور به خانوادم بگم که احتمالا همه ی واحدام و میافتم . در ضمن اتفاق دیگه ای که به تازگی در زندگیم افتاده اینه که شخصی که فکر میکردم ازش خوشم میاومد ازدواج کرده و من احساس بدی دارم البته واقعا نمیدونم که به این آدم علاقه داشتم یا نه ولی این قضیه من و افسرده تر کرده.البته باید بگم که قبلا خانواده این شخص در مورد خواستگاری با خانواده من صحبت کرده بودند که خانواده من به خاطر خواهر بزرگترم با اومدن اونها مخالفت کرده بودند البته از این قضیه من وخواهرم اطلاعی نداشتیم و بعدا متوجه شدیم گر چه اگر من این مطلب رو میدونستم هم به خاطر خواهرم جواب مثبت نمیدادم .البته این رو بگم که خواهرم بعداز فهمیدن این قضیه گفت که با این مسئله مشکلی نداشته و بهتر بود که به اونها اجازه اومدن میدادیم.نمیدونم ایا میتونم این شخص رو فراموش کنم یانه .این مسائل زندگیم رو مختل کرده .در حال حاضر آدم بی انگیزه وبی هدفی هستم احساس سر گردونی و ناامیدی میکنم . با مسائلی که برام پیش اومده نمیدونم باید چه طور برخورد کنم .علاقه ای هم ندارم که به روانشناس مراجعه کنم .خواهش میکنم من رو راهنمایی کنید. باتشکر
- [سایر] پرسش سلام بنده با دختری در حدود 4 سال است که آشنا هستم. ایشان دانشجوی دکتری هستند و بنده لیسانس. به یکدیگر علاقه شدید داریم. بنا به توصیه فردی که بنده ایشان را به شدت قبول دارم، حدود 6-7 ماه بنده با ایشان قطع رابطه کردم تا بتوانم به دور از احساسات تصمیم نهایی را بگیرم. پس ار آن 6 ماه، انتخاب مجدد من در مقایسه با کیس ها و موارد دیگر خود ایشان بود. حال که مسأله رو علنی کردم پدر من با ازدواج ما مخالف است. میگوید که پدربزرگ ایشان ( پدر مادرش) در زمان طاغوت، قمار میکرده است. دلیل اصلی مخالفت او هم این است که زمانی که او قمار میکرده پول حرام بر سر سفره آورده و فرزندش ( مادر دختر) هم از آن تناول کرده است. حال من هر بار که با او صحبت میکنم و مثال هایی از افرادی که در اسلام و مذهب شیعه هستند و بر اثرات لقمه حرام پیروز شده اند و فرد شایسته و صالحی شده اند، و گفته ام که اختیار آدمی تاثیرش بیشتر از اثرات لقمه حرام است ( ینی لقمه حرام در حد یک زمینه است، نه اینکه علت تامه) ایشان قانع نمیشوند. میگویید چه کاری باید بکنم پاسخ باسلام خوب است شرایطی فراهم کنید که پدرتان دخترخانم و خانواده اش را از نزدیک ببنید و اگر حقیقتا ایشان محسنات زیادی دارند در جریان بیشتری قرار بگیرند به هرحال باید سعی کنید با شناخت بیشتر از ایشان کم کم موافقت خود را اعلام کنند یا از بزرگی در فامیل برای پادرمیانی کمک بگیرید موفق باشید -------------------------------------------------------------------------------------------------- خانم بوالحسنی سلام باید عرض کنم که پدر بنده، خود بزرگ فامیل هستند و ایشان یه حد زیادی مغرورند. پدر بنده به واسطه یکی از بستگان خانواده آنها را رصد کرده و به قول خود تحقیق کرده اند. در حالی که من و دختر خانم کامل در جریانیم که آن خانواده از سر دشمنی و کدورتی که بینشان هست، هیچ وقت حرفی را درست به پدر من منتقل نکردند. پدرم به هیچ عنوان حاضر به دیدن خانواده دختر نیست. این راه را با مشاوری که قبلن حضوری راهنمایی ام کردند، پیگیری کردم اما به نتیجه ای نرسیدم. چاره ای به نظرتان میرسد؟
- [سایر] ضمن عرض ادب و احترام خدمت شما جناب آقای مرادی می خواستم در مورد مشکلم از شما به صورت خصوصی راهنمایی بگیرم . خصوصی دختری 23 ساله هستم ، که به تازگی وارد دوره کارشناسی ارشد شده ام .در سال دوم دانشگاه چندین خواستگار داشتم که چون آن وقت به ازدواج فکر نمی کردم (البته از مردها متنفر بودم) به آنها پاسخ رد داده ام و به خانواده ام که آن زمان برای حتی یک بار صحبت کردن با خواستگارانم به من اصرار می کردند گفته بودم که تا درسهایم به پایان نرسد به ازدواج فکر نمی کنم . به همین دلیل آنها نیز در حال حاضر هم به همین بهانه همه را رد می کنند ، بین من و مادر و پدرم هم انگار دیواری است که من هیچوقت نمی توانم با آنها صحبت کنم . چگونه می توانم به آنها بگویم که من قصد ازدواج دارم و واقعا از تنهایی خسته شده ام. در ضمن از چیزی هم بیشتر از همه رنج می برم که نمی دانم چگونه آن را بیان کنم. 4 سال پیش با آقایی که به بهانه ازدواج برای آشنایی اقدام کرده بود و از اقوام نزدیک هم بود رابطه داشته ام که در خلال آن به گناه آلوده شدم .البته این آقا یک سال بعد ازدواج کرد و من هم بعد از توبه و انابه ، با استفاده از چادر سعی کردم نه تنها حجاب بلکه اعمالم را حتی درست انجام دهم . از آن زمان تا کنون از رابطه زناشویی پدر ومادرم رنج می برم . من از گناهی که به آن عادت کرده بودم و واقعا آن را ترک کرده بودم ، متنفرم و علل وعوارض آن را نیز به خوبی میدانم . به تازگی دوباره هم افکار شیطنت آمیز و خاطراتم مرا وسوسه می کند . اما نمی دانم که چه کاری و چگونه انجام دهم تا راه درست را طی کنم ؟ راستش در حال حاضر هم کسی برای ازدواج مرا انتخاب نکرده است .اما حدود 3 ماه پیش نیز از طریق اینترنت ( نه چت بلکه گروه های علمی ) با مردی (31ساله ) آشنا شدم که من در ابتدا نمی دانستم که او متاهل است ، ... و مرا به عنوان دوست ، در ایمیل های خود گذاشته و با ایمیل با هم در ارتباط بودیم . چند وقت که از ایمیل ها گذشت فهمیدم که به او علاقه مند شدم و چقدر مشترکات داریم ، در همین زمان فهمیدم که او متاهل است .از آن به بعد سعی کرده ایم نه تنها sms بلکه ایمیل هم بهم نزنیم ، اما تا کنون کاملا موفق نشدیم . البته او به علاقه من نسبت به خود آگاه است و قطع شدن رابطه را نیز قبول دارد اما می گوید اگر من با خودم کنار بیایم می توانیم دوستان خوبی برای هم در حد یک رابطه ایمیل باشیم که فقط به ارسال فایلها و مطالب مفید اکتفا شود( تا به حال هم رابطه ما در حد ارسا کتب اینترنتی و فایل های جذاب معنوی و معرفی سایت های مفید درسی و علمی بوده است ). او خانواده اش را دوست دارد و برای من هم دوست خوبی است و مرا از افکار و خاطراتم دور کرده است. می دانم که رابطه ام با وی دچار اشکال است اما از بازگشتن به افکار شیطانی ام که یکبار اخیرا مرا به اقدام خودکشی کشانده است و آلوده شدن به عادتم به شدت می ترسم . تورابه خدا کمکم کنید ،آدرس یک مشاور را هم گرفته ام اما به ازای نیم ساعت مبلغ گزافی (بیست هزار تومان) باید بپردازم که نمی دانم به چه بهانه این مبلغ را بگیرن .خیلی سعی کرده ام به خدا نزدیک تر شوم اما شرایط و محیط اطرافم مرا وسوسه می کند . ... (شاید بگید توجیه است اما من فکر کردم که خدا او را سر راه من گذاشته است واما الان که من درمانده ام) از خدا نیز خجالت می کشم که چرا توبه ام را شکسته ام و..... از اینکه به مشکلات من هم گوش دادید و راهنمایی می کنید ، سپاسگزارم . (m45)