باسلامدوست گرامی برای غلبه بر لرزش صدا توصیه می کنم که این تمرین را حتما انجام دهید:بروز لکنت یا لرزش صدا شامل تنش عضلانی در حنجره است که جریان هوا را در تارهای صوتی قطع و در تولید گفتار روان مداخله می کند. برای درمان ان نیز باید پاسخ مغایر با لرزش صدا ارایه شود که این پاسخ مغیار شامل تنش زدایی و جریان هوای پیوسته در تارهای صوتی در حین گفتار است.شما در گام اول باید تنفس دیافراگمی را بیاموزید در انتهای این یادداشت این شیوه تنفس را توضیح می دهم.شما باید یادبگیرید که در الگوی منظم با استفاده از ماهیچه های دیافراگم، با تنفس عمیق، هوا را به درون ششها بکشید. وقتی ارام و منظم نفس بکشید سپس باید سعی کنید تا هنگام شروع بازدم، کلمه ای را ادا کنید. از آنجا که در حال استراحت هستید و در بازدم، هوا در حنجره جریان دارد کلمه با لکنت و لرزش ادا نمی شود. این الگوی صحبت با الگوی صحبت در زمان لکنت و لرزش صدا مغایرت دارد. اگر در هر مرحله دچار لرزش صدا شدید تنفس عمیق را انجام دهید و هوا را به جریان انداخته و سپس دوباره صحبت کردن را شروع کنید و....این روش را باید به طور منظم و هر روزه تمرین کنید .تنفس دیافراگمی(استفاده از این روش تنفسی به تنهایی می تواند در کنترل ضربان قلب هم موثر باشد)در این تمرین فرد با روش موزونی آهسته و به طور عمیق نفس می کشد . در هر دم فرد از ماهیچه های دیافراگمی برای کشیدن عمیق اکسیژن به درون ششها استفاده می کند.در این روش فرد می نشیند، می ایستد یا دراز می کشد. در حالت راحت چشم ها بسته است و فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه نفس می کشد تا ششها پر شود.ماهیچه دیافراگمی هنگام تنفس شکم را منبسط می کند. سپس فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه هوا را بیرون می دهد در نتیجه ماهیچه دیافراگمی کشیده می شود. لازم به ذکر است که در هنگام این تمرین توجه شما به تنفس تان باشد. زمانی که فرد توانست در اثر این تمرین اضطراب خود را کاهش دهد، پس از آن می تواند کاهش برانگیختگی در موقعیت های ایجاد کننده اضطراب زا به کار ببرد.کلا در زمانهایی که نفس هم کم می اورید استفاده از این روش تنفسی می تواند موثر باشد.ضمنا روشی که در ادامه ارایه می شود از روشهای ریلکسیشن رایج است:برای انجام این تمرین بر روی یک صندلی راحت چشمان خود را بسته و در اتاقی ساکت دراز بکشید و سپس سعی کنید هر گروه از عضلات تان را که در ادامه شرح می دهم منقبض وسپس منبسط(سفت و شل) کنید. توالی این ماهیچه هاعبارتند از:1- دست و بازوی برتر2- دست و بازوی غیر برتر3- پیشانی و چشمها4- قسمت فوقانی گونه ها و بینی5- فک، قسمت تحتانی صورت و گردن6- شانه ها، قسمت فوقانی پشت و قفسه سینه7- شکم8- کفلها9- قسمت فوقانی ساق برتر10- قسمت تحتانی ساق برتر11- پای برتر12- قسمت فوقانی ساق غیر برتر13- قسمت تحتانی ساق غیر برتر14 پای غیر برترزمانی که به دفعات این تمرین را انجام دهید می توانید بعد از مدتی بدون سفت و شل کردن عضلات و ماهیچه ها، خود را ارام کنید.ضمنا توصیه می کنم برای کنترل این علایم که صرفا تحت تاثیر عوامل محیطی و فشار روحی تان است از روشهای بیوفیدبک استفاده کنید.این روشها به شما کمک می کند تا کنترل بیشتری بر علایم بدنی تان پیدا کنید.با تشکر از تماس شما
سلام خانم عطاریان.ممنونم از راهنماییتون.گفته بودید علائم اضطرابم رو براتون بگم تا تمرینات ریلکسیشن بهم بدید.
1 -عرق کردن شدید دستام و سرد شدن اونا به مدت کوتاه(البته باید بگم عرق کردن دستانم هم یه طوری ارثیه اما توی این موارد بیشتر بروز میکنه)
2- اون لحظه فکر میکنم یه دسته مورچه توی سرم راه میره.
3 - گاهی هم ضربان قلبم شدید میزنه(البته این مورد خیلی کم اتفاق میفته)
4- لرزش در صدام
ممنونم
باسلامدوست گرامی برای غلبه بر لرزش صدا توصیه می کنم که این تمرین را حتما انجام دهید:بروز لکنت یا لرزش صدا شامل تنش عضلانی در حنجره است که جریان هوا را در تارهای صوتی قطع و در تولید گفتار روان مداخله می کند. برای درمان ان نیز باید پاسخ مغایر با لرزش صدا ارایه شود که این پاسخ مغیار شامل تنش زدایی و جریان هوای پیوسته در تارهای صوتی در حین گفتار است.شما در گام اول باید تنفس دیافراگمی را بیاموزید در انتهای این یادداشت این شیوه تنفس را توضیح می دهم.شما باید یادبگیرید که در الگوی منظم با استفاده از ماهیچه های دیافراگم، با تنفس عمیق، هوا را به درون ششها بکشید. وقتی ارام و منظم نفس بکشید سپس باید سعی کنید تا هنگام شروع بازدم، کلمه ای را ادا کنید. از آنجا که در حال استراحت هستید و در بازدم، هوا در حنجره جریان دارد کلمه با لکنت و لرزش ادا نمی شود. این الگوی صحبت با الگوی صحبت در زمان لکنت و لرزش صدا مغایرت دارد. اگر در هر مرحله دچار لرزش صدا شدید تنفس عمیق را انجام دهید و هوا را به جریان انداخته و سپس دوباره صحبت کردن را شروع کنید و....این روش را باید به طور منظم و هر روزه تمرین کنید .تنفس دیافراگمی(استفاده از این روش تنفسی به تنهایی می تواند در کنترل ضربان قلب هم موثر باشد)در این تمرین فرد با روش موزونی آهسته و به طور عمیق نفس می کشد . در هر دم فرد از ماهیچه های دیافراگمی برای کشیدن عمیق اکسیژن به درون ششها استفاده می کند.در این روش فرد می نشیند، می ایستد یا دراز می کشد. در حالت راحت چشم ها بسته است و فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه نفس می کشد تا ششها پر شود.ماهیچه دیافراگمی هنگام تنفس شکم را منبسط می کند. سپس فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه هوا را بیرون می دهد در نتیجه ماهیچه دیافراگمی کشیده می شود. لازم به ذکر است که در هنگام این تمرین توجه شما به تنفس تان باشد. زمانی که فرد توانست در اثر این تمرین اضطراب خود را کاهش دهد، پس از آن می تواند کاهش برانگیختگی در موقعیت های ایجاد کننده اضطراب زا به کار ببرد.کلا در زمانهایی که نفس هم کم می اورید استفاده از این روش تنفسی می تواند موثر باشد.ضمنا روشی که در ادامه ارایه می شود از روشهای ریلکسیشن رایج است:برای انجام این تمرین بر روی یک صندلی راحت چشمان خود را بسته و در اتاقی ساکت دراز بکشید و سپس سعی کنید هر گروه از عضلات تان را که در ادامه شرح می دهم منقبض وسپس منبسط(سفت و شل) کنید. توالی این ماهیچه هاعبارتند از:1- دست و بازوی برتر2- دست و بازوی غیر برتر3- پیشانی و چشمها4- قسمت فوقانی گونه ها و بینی5- فک، قسمت تحتانی صورت و گردن6- شانه ها، قسمت فوقانی پشت و قفسه سینه7- شکم8- کفلها9- قسمت فوقانی ساق برتر10- قسمت تحتانی ساق برتر11- پای برتر12- قسمت فوقانی ساق غیر برتر13- قسمت تحتانی ساق غیر برتر14 پای غیر برترزمانی که به دفعات این تمرین را انجام دهید می توانید بعد از مدتی بدون سفت و شل کردن عضلات و ماهیچه ها، خود را ارام کنید.ضمنا توصیه می کنم برای کنترل این علایم که صرفا تحت تاثیر عوامل محیطی و فشار روحی تان است از روشهای بیوفیدبک استفاده کنید.این روشها به شما کمک می کند تا کنترل بیشتری بر علایم بدنی تان پیدا کنید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] با سلام خدمت استاد گرامی آقای مرادی . این دفعه دومی است که من درد دلهامو برای شما می نویسم اما گویا دفعه ی قبل یا گفته های من به دست شما نرسیده و یا جواب شما به من ارسال نشده. ازتون خواهش میکنم مشکل من رو پخش نکنین و حتی اشاره ای هم تو برنامه های تلویزیونی یا جاهای دیگه نکنین. من دختری 20 ساله هستم... ...خصوصی... حالا سوالم از شما اینه [1]که من به خاطر کاری که کردم اون دنیا چقدر باید عذاب بکشم [2] وآیا خدا بعد از این ارتکاب گناه از طرف من به دعاها یا خواسته های من یا اصلا به خود من توجهی میکنه یا نه منو رها کرده؟ [3] و ایا این درسته که من ایشونو از خدا بخوام یا نه؟ [4] سوال بعدیم اینه همه بهم میگن این رابطه فایده ای نداره اگر آخر این رابطه ها به ازدواج ختم بشه بعد از ازدواج علاقه از بین میره و به جدایی میرسه و این خیلی منو میترسونه . ازتون خواهش میکنم یه راهی پیش پام بذارین و کمکم کنین من واقعا درمونده شدم و قدرت تصمیم گیریمو از دست دادم. آقای مرادی نمی دونین چه عذابی می کشم همش فکر میکنم[5] خدا برای کاری که کردم یه روز یه بلایی سرم میاره یا ازدواجم حتماً با یه شکست همراه . فکر میکنم وقتی با خدا حرف میزنم اصلاً توجهی نمی کنه و من رو به حال خودم رها کرده . از توجه شما بینهایت ممنونم ... بازم ازتون ممنونم . خواهش میکنم جواب منو زودتر بدین من نابود شدم . خدا حافظ.
- [سایر] سلام خانم کهتری من یه مشکلی دارم و میخام خیلی خودمونی مشکلم رو بگم راستش نمیدونم از کجا شروع کنم حدود 2 سال پیش که من با نت اشنا شدم کم کم با شبکه های اجتمایی و چت روم ها اشنا شدم من ساعت های متوالی وقت خودم رو صرف ارتباط با کسانی میکردم که حتی صداشونو نشنیده بودم بعد مدتی وابسته شدم طوری که تو دنیای وواقعی هم فکرم پیش اونا بود تو این مدت با یه نفر اشنا شدم یه دختر 24 ساله - رشته حقوق- اون فرد افسرده ای بود کم کم با هم درد و دل میکردیم حرفامونو به هم میزدیم با هم دوست شده بودیم حدود 6 ماه بود که با هم با واتس اپ و لاین در ارتباط بودیم دیگه خودتون میدونید از این رابطه های مسخره و ... یه مدت که گذشت من بهش وابسته شدم یعنی الان هم هستم خیلی وابسته خیلی حس میکنم نمیتونم بدون اون زندگی کنم من خیلی با اون مهربون بودم وقتی ناراحت بود ارومش میکردم ولی اون دلمو شکست حالم خیلی بده هنوزم وقتی یادم میاد شبا گریه میکنم بهش زنگ میزنم میگه به من زنگ نزن من به اون خیلی نزدیک بودم... و اون به من ... هنوزم گریه میکنم میدونین ؟ نمیتونم درس بخونم نمیتونم به زندگی ادامه بدم ... حس میکنم اونو کم دارم تو زندگیم ولی حالم بهم میخوره که برم التماس کنم میدونی 10 بار هم بیشتر التماسش کردم میدونی هر شب گریه میکنم میدونی دیگه خودم از خودمم خجالت میکشم حالم از خودم بهم میخوره حالم از همچی بهم میخوره نمیدونم چیکار کنم هنوزم به برگشت پیش اون فکر میکنم چرا ادما یهو اینقدر نامرد میشن ؟ چرا میگن تا اخرش هستیم ولی درست همون لحظه که بهشون نیاز داری ولت میکنن میرن خیلی تنها شدم خیلی خیلی بغض گلومو گرفته... من ارزشم خیلی بالا تر از این حرفا بود ولی ... اون اون ...... نمیدونم چی بگم فقط میخام کمکم کنین بتونم دوباره به زندگی برگردم مرسی ...............
- [سایر] سلام آقای مرادی. 1-واسه اولین بار میخوام برم زیارت امام رضا (علیه السلام)23 سالمه اما تعجب نکنید که تا حالا نرفتم.از همین حالا لحظه شماری میکنم برای رسیدن به حرم. 2-یه حاجتی دارم که میخوام از امام رضا کمک بخوام تو برآورده شدنش امانمیدونم چطوری باید دعا کنم و حاجتم رو بخوام. 3-قبلاً بعد از نماز دعا می کردم برای هرکسی که به ذهنم میومد،واسه خودم خدا رو شکر میکردم که همه چیز به من داده واسه خودمم یه چیزایی میخواستم اما شاید خیلی مهم نبودن هرچند همین چیزایی که الان دارم مطمئنم از لطف خداو دعاهایی هستش که وقتی برآورده میشن یادمون میره که یه روزی آرزومون بوده. 4-الان یه حاجتی دارم که مثل بقیه آدما دوست دارم برآورده بشه اما وقتی دعا میکنم از خدا خجالت میکشم فکر میکنم شاید دارم بخاطر حاجت خودم واسه بقیه هم دعا میکنم. 5-حاجتم منطقی و دور از دسترس نیست اما همیشه نگرانم واسه برآورده نشدنش. 6-لطفاًیه ذکری بهم یاد بدید که وقتی نگران میشم کمکم کنه و بهم امیدواری بده. ببخشید که طولانی شد. درپناه حق باشید.
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] با سلام و خسته نباشد.2 ساله ازدواج کردم.احساس میکنم سنگدل تر از شوهر من هیچ کسی تو دنیا پیدا نمیشه.اگه مثه ابر بهار جلوش گریه کنم ذره ای غصه نمیخوره..اگه 100 روز باهاش قهر باشم به خداوندی خدا یک بار نیومده از دلم در بیاره.اگه کاری کنه و من ناراحت باشم اصلا به روی خودش نمیاره.اگه جامو ازش جدا کنم نمیاد بگه بیا سرجات بخوابو خیلی راحت میخوابه.به خدا من همه زندگیمو براش گذاشته م.من کلا آدم مهربونو با محبتی هستم ولی وقتی میبینم اینجوری جواب محبتام داده میشه کفری میشم چون هیچ کسی نیست که باهاش حرف بزنم هی میریزم تو دلم هی اشک میریزم ولی اون کگشم نمیگزه و اصلا از ناراحتی من ناراحت نمیشه.وقتی عصبانیمو از شدت حرفایی که تو دلم گیر میکنه و بی اعتنایی اون جیغ میکشم بهم میگه تو موجیو روانی هستی باید بری دکتر...اینقدر خودشو جلو خونواده من خوب نشون داده که من هروقت ازش برای مامانم گفتم همیشه حقو به اون دادن...آه خدا...بعضی وقتا از محبتایی که بهش میکنمو بعد جوابمو اینجوری میگیرم از سادگی خودم بدم میاد.از من توقع داره تا سر کوچه میرم بهش خبر بدم هرکاری میکنم اون باید در جریان باشه .ولی خودش منو از هیچ چی باخبر نمیکنه و بارها شده که خیلی چیزا رو از بقیه که میشنوم باورشون نمیشه که شوهرم به من نگفته و وقتی ازش میپرسم میگه قرار نبود به کسی بگم و یعنی من براش کسی هستم نه همسرش.تا چشمش به کسی میفته میبینی تمام انرِژیو خنده هاشو میذاره واسه اونا و تا من یه کلمه باهاش صحبت کنم یا خسته است یا حوصله نداره و میبینی یکدفعه بهم میپره و با یه لحنی حرف میزنه انگار من کلفتشم. بهش میگم تو چرا به من که میرسی اینجوری میشی همیشه هم در جوابم میگه تو ناراحتم میکنی....به خدا نمیدونم چیکار کنم به هیچ کسیم نمیتونم حرفی بزنم.با خودش هم نمیشه اصلا صحبت کرد خیلی کینه ایه سر هر چیزی قهر میکنه و اگه بخوام باهاش حرف بزنم به دعوا کشیده میشه و همیشه هم که حداقل دو هفته ای یکبار با هم بحث میکنیم من کوتاه اومدمو حرفا عین یه تیکه سنگ تو دلم سنگینی میکنه.مهرش از دلم رفته و عشق اولو بهش ندارم.کمکم کنین
- [سایر] سلام. من تقریبا یک ماهه عقد کردم. اوایل ازدواجم که با همسرم رفته بودیم بیرون برای تفریح متاسفانه آب نبود و شوهرم نیاز به قضای حاجت داشت. بعد از اون خیلی راحت بهم گفت دستش به ادرار آلوده و نجس شده. یعنی ادرار روی دستش ریخته بوده. اما همون موقع دستش رو نشست چون آب نبود. من همش حواسم بود که دستش رو به چه جاهایی میزنه. به گوشی من گوشی خودش دستگیره در ماشین و فرمون ماشین و لباساش و به من. به محض اینکه رسیدم خونه رفتم حموم و همه لباسامو شستم. اما فکر شوهرم یه لحظه منو رها نمیکنه. تصور اینکه با دستش همه جا رو نجس کرده برام غیر قابل باوره. چندین بار بهش گفتم یه کاری کن. گوشیتو عوض کن یا حداقل قابشو بشور. اما براش مهم نیست. گوشیش همش دستشه الان زمستونه آدم زیاد عرق نمیکنه اما بعدها که دستش عرق میکنه دست میزنه به گوشیش و همه جای خونه. وای دارم دیوونه میشم. اصلا نمیدونم کجاها پاکه کجاها نجسه. از خودش و لباساش بدم میاد. طوری شده که بهم دست میزنه چندشم میشه. نمیتونم نماز بخونم. میگم اون روز رفته خونه و دستشو به همه جا زده. به دستگیره در و جاهای دیگه. یا اگه هم نزده باشه گوشیش هنوز نجسه. حتی اگه همین الان هم گوشیش رو پاک کنه , معلوم نیست تا حالا کجاها رو نجس کرده. وای من میخوام زندگی کنم و توی خونه اونا هم رفت و آمد کنم. نمیدونم کجا بشینم اصلا. چون بارها دیدم با دست خیس به گوشیش دست زده و بعد مثلا دستشو با پشت لباسش خشک کرده و نشسته. بعد فکر میکنم اونجا که نشسته حتما نجس شده. باور کنید هروقت از خونشون میام میرم حموم و لباسامو میشورم. از این همه آبی که هدر میدم احساس گناه میکنم. چون خونشون به هرچی که دست میزنم سریع میرم دستمو میشورم. کمکم کنید. از دیوار و دستگیره در و تشکاشون و همه چی بدم میاد. باور کنید گاهی به طلاق فکر میکنم. نمیتونم با همچین ادمی زندگی کنم. حتی آب منی هم جایی رو تشک بریزه براش مهم نیست. (عذر میخوام). بمن باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟
- [سایر] سلام: 1-من حدود 6 ماهه که دارم نماز شب میخونم اما نمیتونم سر نماز حواسمو جمع کنم و به محض اینکه از خواب بلند میشم کلی فکر و خیال میآد سراغم و احساس میکنم نمازم به درد نمیخوره و کار بیهوده میکنم و عذاب وجدان میگیرم. 2-من خیلی در گذشته غرقم و حسرت گذشته رو میخورم طوری که دیگه اون آدم شاد و شوخ قدیم نیستم طوری که همه اطرافیانم فکر میکنن من افسردم. مختصری از گذشته براتون میگم اما لطف کنید در سایت نگذارید: من 2 سال پیش ... خصوصی... ...ایشون به طور محسوسی به من نظر داشتن اما من اصلا علاقه ای به ایشون نداشتم و خیلی سرد باهاشون رفتار میکردم اما کم کم بهش علاقه مند شدم اما به روی خودم نمیآوردم و معتقد بودم باید به صراحت بهم بگه نه با اشاره. همه متوجه این موضوع شده بودند و به من میگفتند به همین دلیل خیلی مطمئن بودم که بالاخره باهام صحبت میکنه و با غرور احمقانم رفتار خوبی باهاش نکردم و هر وقت میامد شروع کنه خودمو میزدم به اون راه، تا حدی که بهم میگفت تو از من بدت میاد البته هیچ وقت بی احترامی نکردم.تا اینکه درسم تموم شد و من همچنان منتظر بودم و برای اینکه منتظر بمونم استخاره کردم که گفتند خیلی خوبه و در آن جمع خوبیهاست.با آمدن هر خواستگار دیگر و یا تغییر شرایط دوباره استخاره میگرفتم که همه خوب میآمد با کلی توضیح مرتبط.حتی یکبار احساس کردم درست نیست به نامحرم دلبستن و تصمیم گرفتم برای ترک آن استخاره کنم که باز هم بد آمد.تا اینکه آخرین استخاره برای ترک این قضیه این آمد:بسیار خوب است و باید قدرش را دانست انشاالله قدرش را خواهید دانست و ثمرات بسیار خوب آن را خواهید دید.محکم باشید و اگر نتیجه قدری دیر شد نگران و سست نشوید.و حدود 1 هفته بعد از این استخاره فهمیدم ایشون ازدواج کرده. اما برام این سوال پیش آمده چرا الان بعد از این همه استخاره و دلبستگی؟ اگر قرار بود نشه چرا خدا خواست یکسال ونیم صبر کنم. الان هم با تمام وجود دوستش دارم و فکر میکنم به هیچ کس نمی تونم غیر از اون فکر کنم. فکر میکنم با غرورم آیندم رو خراب کردم.لحظه لحظه خاطراتش نابود و پشیمونم میکنه. الان هم تصمیم دارم برای ادامه تحصیل از ایران برم تا زندگی جدیدی رو شروع کنم اما خوانوادم نگران هستند و با زبان بی زبانی میگن پس کی ازدواج؟ من 24 سالمه و فکر میکنم خدا اینطوری خواسته. ببخشید طولانی شد اگر نخواستید راهنماییم کنید شما رو به خدا برام دعا کنید.
- [سایر] با سلام من دختری 22 ساله هستم با پسر داییم چند ماهی هست که نامزد کردم . البته فعلا محرم هستیم تا شناختمون بیستر بشه و بعد عقد کنیم . حقیقتش اینه که من مشکلات زیادی دارم این مشکلات هم شامل ویزگی های شخصیتی خودم میشه و هم در ارتباط با نامزدم . خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم و حالا از شما میخوام کمکم کنید تا وضعیتم خرابتر نشه و نامزدم ازم دلگیرتر نشه. با اجازتون شماره گذاری میکنم: 1-نامزدم از من محبت و مهربونی میخواد و من به خاطر اینکه ریاضی خوندم خشکم و بلد نیستم بهش مهربونی کنم وهمینطور اون در راه دوریه و کمتر همذیگرو میبینیم نمیدونم واقعا باهاش چطور برخورد کنم .روزی چندبار بهش اسمس میدم اما اون به خاطر کارش فقط شبها میتونه جوابمو بده من اینو میدونم اما کارمو بارها و بارها تکرار میکنمو اونم شاکی میشه و بعد از گذشت چند ماه انقدر که من بهش زنگ زدم دیگه بهم زنگ نمیزنه و منتظر میمونه تا من بهش زنگ بزنم و من از این بابت اصلا احساس خوبی نزارم و حس میکنم نسبت بهم کمی سرد شده . 2-من آدم کاملا منفی گرایی هستم خودم به این قضیه کاملا واقفم اما هر کاری میکنم تا درست شم نمیشه از این قضیه هم منو هم نامزدم کلی اذیت میشم .براتون مثال میزنم مثلا نامزدم در تهران به خاطر کارش تنهاست به محض اینکه شب جوابمو نده ذهنم شروع میکنه به منفی بافی و تند تند بهش اسمس میدم و هر چی توی ذهنمه بهش میگم و ..... در خالی که هیچی نبوده و نامزدم مثلا خواب بوده 3-ببخشین که من انقدرطولش میدم و سر و چشم شمارو به درد آوردم. ارادم تو انجام کارام ضعیفه، تنبلم ،زودرنجم،از نظر جسمی هم خیلی ضعیفم و کلی چیزای دیگه .شاید شما بگین چون منفی باف هستم مسلمه که خودمو اینطور تعریف کنم اما حقیقتش اینه که وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم به خاطر حوادثی که تو دوره نوجوانیم و کودکیم اتفاق افتاده شخصیت کانمی از خودم ندارم و هر چی که دارم به خاطر تقلید از دیگران بوده .من ،شدم آدم دم دمی که چشمم به دهن دیگرانه و خودم از خودم چیزی ندارم. به محض این که هم چیز به خودم واگذار میشه خرابش میکنم حتی قدرت تصمیم گیری هم ندارم و هر لحظه یه جور حرف میزنم. بلاخره هر جوونی به سن من برای خودش ارزش هایی داره و به اونا پایبنده در حالی که من هیچی از خودم ندارم هیچی همیشه خواستم انسان کاملی باشم اما نشده و به خاطر همین اطرافیانم منو خوب شناختن و از اطرافم پراکنده شدن . من نمیخوام نامزدمو از دست بدم کمکم کنید.
- [سایر] با عرض سلام خدمت آقای مرادی. اعیاد رو بهتون تبریک می گم ... خواهشاً حرفامو تو سایت نذارین... متشکرم. من یه دختر 21 ساله ام خلاصه می گم: حدود یک سال و نیم که با پسری آشنا شدم که علتش هم مشکلی بود که ایشون داشتن. توی این مدت 7 یا 8 باری توی محل کار ایشون خیلی معمولی همدیگرو دیدیم ... ,... خواهر بزرگتر دارم که مجردن و هر دفعه به بهانه های مختلف خواستگاراشونو رد می کنن و الان هم که سن شون بالا رفته احتمال اومدن خواستگار به صفر نزدیک شده و متأسفانه مامانم ممی گن تا اونا ازدواج نکنن من هم نباید ازدواج کنم و اگر کسی هم پیشنهادی برای من به مامانم میده به همین بهانه رد می کنن. تا به حال چند بار با ایشون حرف زدم اما جز بی آبرویی نیتجه ای برام نداشته حالا سؤالام اینه : 1) من چه طوری می تونم نفسمو قوی تر کنم یا احساساتم رو زیر پا بذارم، چون نه می تونم این آقا رو فراموش کنم و نه باهاشون زندگی کنم .یه راهی پیشنهاد کنین .خواهش می کنم. 2) وقتی فکر می کنم برای هر نگاه یا حرف باایشون باید اون دنیا عذاب بکشم نه می تونم آرزوی مرگ کنم و نه تحمل این جوری زندگی کردن رو دارم . راهنماییم کنین. بیشتر دوست دارم بدونم اون دنیا چه بلایی سرم می یاد؟ 3) فکر می کنم به خاطر گناهی که کردم تو زندگی آیندم شکست می خورم و همه می گن ازدواج بعد این رابطه ها نتیجه ای ندارهبه خاطر بی اعتمادی دو طرف این درسته؟ 4) من با خانوادم چی کار کنم؟ ببخشید که طولانی شد فقط خواهش می کنم مفصل جوب بدین البته می دونم حجم کاری تون خیلی زیاده اما... بازم یه دنیا ممنونم حالا که با شما حرف زدم فکر می کنم سبک شدم . بی صبرانه منتظر جوابم. خدا نگه دار
- [سایر] به نام خدا سلام ممنونم از پاسخ (دلشکسته) 1-مطلب با این افراد اصلا ازدواج نکنید رو خوندم حاج آقا! اما اون تو هیچ یک از این لیست ده تایی نیست... 2-مثل خیلی از جوانهای دیگه ای که از دین دور شده بودن اما دین و اهل بیت (علیهم السلام) رو دوست دارند... 3-حاج آقامن دور برم زیاد بودن دختر خانم هایی که مستقیم و غیر مستقیم به من ابراض علاقه کردند که به بعضی هاش هم فکر کردم اما گمشدمم نبودند... 1-3) چه تو دانشگاه و چه غیر دانشگاه با وجود اینکه اکثرا خوش تیپ نبودم و خیلی ساده حتی تو جلسات مهم خیلی ساده و البته حتی گاهی کمی نا مرتب بودم بطوری که بعضی از دوستان به من انتقاد هم میکردند... 4-من از روز اول و حتی دیدار اول علاقه مندش نشدم یه جورایی بعد از مدتی که صحبت هایی داشتیم اون هم اکثرا با محوریت اهل بیت و امام زمان(علیهم السلام) محبتش تو دلم رفت ... (یعنی عاشق چشم و ابرو و قیافش نشدم ، باطن وجودیش من رو علاقه مند کرد) 5- انگار که نیمه گمشده من باشه حاج آقا نمیه گمشده که نباید صد در صد شبیه آدم باشه؟ آدمها باید همدیگر رو کامل کنن درسته؟ 6-اما سوال اصلیه من از شما این هست که؟ 1-6)خدا گاهی راهی رو به روی آدم باز میکنه فرصتی رو در اختیارش میده و فردای قیامت هم در قبال این فرصت ها مسئوله(درسته) 7- اگر این کسی که به ظاهر از دین دور بود... خدا اتفاقی در مسیر زندگی من قرارش داد.. من از امام حسین (ع) و نماز بهش گفتم و اون هم قلبش برای امام حسین (ع) تپید... حاضر شد به خاطر من و البته به خواسته من به خاطر امام زمان (عج) تعغیر کنه و از من کمک خواست که کمکش کنم... 1-7) راهی بود که خدا به روی من باز کرده بود آیا من مسئول نیستم فردای قیامت ؟ 8- حاج آقا من به یه نتیجه رسیدم... لطفا راهنمایی کنید درست فکر میکنم با معیارهای مذهبی یا نه...! 1-8) و اون اینه که: اگر واقعا این دوست داشتن دوست داشتن واقعی و دو طرفه باشه وبا این توافق مهم که همه خط قرمزها و تعغیرهای دو طرف نهایتا تا رضایت اهل بیت(علیهم السلام)باشه این ازدواج میتونه ازدواج غلطی نباشه و اتفاقا شاید به کمال رسیدن قابل لمس تر باشه؟ 9- ببخشید که طولانی شد اما انشاءالله که خدا شما و ما رو از زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرار بدهد... التماس دعا و منتظرم