با سلام. برادر خوبم حتما می دونید که این مهارت یک روزه ایجاد نمیشه بلکه باید قدم به قدم اون رو در خود ایجاد کنی و برای این کار از هیچ حرکتی دریغ نکنی. پیش از هر چیز در یک گروه یا انجمن یا فعالیت گروهی عضو شوید .در ارتباط با دیگران از نگاه کردن در چشمهایشان کوتاهی نکنید و شنونده خوبی باشید و با حرف هاشون همراه شوید . تایید کنید . نظر بدید و ...با صحبت ها تون حس پذیرش به مخاطب خود دهید و در ابتدا و در هر زمان انتقاد گری را حتی الامکان کنار بگذارید. پذیرش ادم ها نباید هیچ شرطی داشته باشد .در روابط خود صادق باشید و علاقه خود را در حد اعتدال به مخاطب ابراز کنید و البته عزت نفس خود را حفظ کنید .نشان دهید که علائق انها را مورد احترام می دانیدلبخند را در ارتباطات خود فراموش نکنید در هنگام صحبت با ارتباطات غیر کلامی نشان دهید که توجهتون به او جلب است .و البته خواسته های خود را فراموش نکنید و خود را بسیار مورد احترام بدانید. از ایجاد حریم های ضخیم و بی علت در اطراف خود پرهیز کنید و راه صمیمی شدن را برای دیگران اسان کنید البته حفظ راز و رمز های خصوصی که شاید خیلی هم زیاد نباشند لازم و واجب است.از جمله های مثبت استفاده کنیمهیچ وقت صحبت های طرف مقابل را قطع نکنید، مگر این که از موضوع بحث خارج شده باشد. چنانچه فردی با مکث و به کندی صحبت می کند، جمله های او را تمام شده تلقی نکنید.افراد را با نامشان صدا بزنیدبیش ازحد جدی بودن مصاحبت با شما را کسالت آور می کند. مجبور نیستید لطیفه تعریف کنید، اما دنبال نکته های جالب و خوشمزه ای که در رخدادهای روزمره پیش می آید، بگردید و آنها را برای دیگران تعریف کنید. البته به یاد داشته باشید دیگران را مسخره نکنید.اگر کسی به شما بد کرده است، آن را فراموش کنید به خاطر خودشان آنها را ببخشید
سلام
ببخشید من یه چیز هایی هست که نمی تونم به کسی بگم ولی به شما می گم می خواستم بگم که من حس می کنم که نمی تونم دوست صمیمی داشته باشم که باهاش درد دل کنم حرف بزنم و فکر می کنم این مشکل از خودم هست و توانایی ارتباط داشتن با دیگران را ندارم نمی دونم در موقعیت های مختلف چطوری حرف بزنم یا چه جور شروع به دوستی کنم نمی دونم چه جوری ولی میخام از این وضعیت رها بشم لطفا کمکم کنید
با سلام. برادر خوبم حتما می دونید که این مهارت یک روزه ایجاد نمیشه بلکه باید قدم به قدم اون رو در خود ایجاد کنی و برای این کار از هیچ حرکتی دریغ نکنی. پیش از هر چیز در یک گروه یا انجمن یا فعالیت گروهی عضو شوید .در ارتباط با دیگران از نگاه کردن در چشمهایشان کوتاهی نکنید و شنونده خوبی باشید و با حرف هاشون همراه شوید . تایید کنید . نظر بدید و ...با صحبت ها تون حس پذیرش به مخاطب خود دهید و در ابتدا و در هر زمان انتقاد گری را حتی الامکان کنار بگذارید. پذیرش ادم ها نباید هیچ شرطی داشته باشد .در روابط خود صادق باشید و علاقه خود را در حد اعتدال به مخاطب ابراز کنید و البته عزت نفس خود را حفظ کنید .نشان دهید که علائق انها را مورد احترام می دانیدلبخند را در ارتباطات خود فراموش نکنید در هنگام صحبت با ارتباطات غیر کلامی نشان دهید که توجهتون به او جلب است .و البته خواسته های خود را فراموش نکنید و خود را بسیار مورد احترام بدانید. از ایجاد حریم های ضخیم و بی علت در اطراف خود پرهیز کنید و راه صمیمی شدن را برای دیگران اسان کنید البته حفظ راز و رمز های خصوصی که شاید خیلی هم زیاد نباشند لازم و واجب است.از جمله های مثبت استفاده کنیمهیچ وقت صحبت های طرف مقابل را قطع نکنید، مگر این که از موضوع بحث خارج شده باشد. چنانچه فردی با مکث و به کندی صحبت می کند، جمله های او را تمام شده تلقی نکنید.افراد را با نامشان صدا بزنیدبیش ازحد جدی بودن مصاحبت با شما را کسالت آور می کند. مجبور نیستید لطیفه تعریف کنید، اما دنبال نکته های جالب و خوشمزه ای که در رخدادهای روزمره پیش می آید، بگردید و آنها را برای دیگران تعریف کنید. البته به یاد داشته باشید دیگران را مسخره نکنید.اگر کسی به شما بد کرده است، آن را فراموش کنید به خاطر خودشان آنها را ببخشید
- [سایر] سلام اقای مرادی.من تو یه گرفتاری بزرگم.ازتون خواهش میکنم یه جوری کمکم کنید. احتیاج به کسی دارم که باهاش حرف بزنم. به کسی نمیتونم بگم دردمو. اگه خودتونم نمیتونم ببینم تورو خدا کسی رو معرفی کنین که بتونم برم پیششون و حرف بزنم. دارم بدترین روزای زندگیمو میگذرونم. منتظرم.
- [سایر] سلام. خسته نباشید. من دختری 20 ساله ام در حال حاضر بابام زندانه و متاسفانه حکم اعدام به او دادن. در این دوسال که بابام زندانه شرایط سختی دارم دلم میخواد به یه نفر تکیه کنم و درد و دل کنم باهاش ولی کسی نیس خیلی ها خواستن باهام دوست بشن ولی من از هیچ کدوم خوشم نمی اومد قبول نمیکردم از یه طرف آبروم برام مهمه از طرف دیگه هم خیلی ها ازم تعریف میکنن که خوشگلی همین باعث میشه وسوسه بشم که بخوام برم سراغ پسرا . یکی از دوستان بابام از من خیلی خوشش میاد هروقت میبینه منو کلی تعریف میکنه ازم یه پسر 23 ساله داره که اونم خوشتیپ و خوش اخلاقه یجورایی حس میکنم از من خوشش میاد چون خیلی بیشتر از قبل هروقت منو میبینه گرم میگیره و احوال پرسی میکنه. خیلی دلم میخواد باهاش یه دوستی داشته باشم شایدم آخر این دوستی به ازدواج ختم بشه ولی در کل از نظر خانوادگی خیلی خوبن . چند روزه وسوسه شدم بهش یا پیام بدم یا زنگ بزنم و حرف بزنم. ولی نمیدونم به صورت ناشناس باهاش دوست بشم یا از اول خودمو معرفی کنم؟ خیلی دلم میخواد یکی کنارم باشه موقعیت ازدواجم ندارم. اینم بگم این دوست بابام از نظر مالی ده درجه بهتر از ما هستن. بنظر شما چیکار کنم؟ تورو خدا زود جواب بدید تا کار احمقانه ایی نکردم.
- [سایر] باسلام و خسته نباشی خدمت شما مشاور عزیز من یه هم مدرسه ای دارم مه هم سن هستیم و12روز فرق سنیم هست خیلی دوست دارم باهاش دوست بشم اما اون زیاد علاقه برای دوستی با من نداره خودمم روم نمیشه بهش بگم دوست دارم و میخام باهات دوست بشم اما چند بار از دوستم براش پیغام فرستادم که باهام دوست بشه اما قبول نمیکنه یکی دوماهی اصلا محلش نزاشتم خیلی نگام میکنه بعضی وقتا تنه میزنه بهم هرکار میکنم نمیتونم عزمم جذب کنم خودم بهش بگم درمورد کمکم کنید. درمورد اخلاقش از دوستاش پرسیدم میگن به قول امروزی ها بچنه ننه ومامانیه ولی من میخامش تموم فکر اون پسره شده اگه میشه کمکم کنید
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید. من چند تا مشکل دارم که با اجازتون همه رو اینجا مطرح می کنم. من یه دوستی دارم که خیلی باهاش صمیمی هستم. ولی یکی از مشکلات من با اون کم توجهی اون نسبت به منه. البته خیلی مواقع هم فکر اینکه دوستی اون با من به خاطر منافع خودشه منو آزار میده. چند بار هم به فکر تموم کردن دوستیمون افتادم ولی چون خیلی دوسش دارم نتونستم. چند بار هم باهاش صحبت کردم ولی دوباره همون کارهاشو تکرار کرد. خواهش می کنم کمکم کنید. مشکل بعدی من مربوط به درسم میشه. من تو دوران مدرسه درسم خیلی عالی بود و مدرک دیپلمم رو با معدل 17 گرفتم. ولی تو دانشگاه درسم خیلی افت کرد به طوری که معدل کاردانیم 13 شد. و الانم امیدی به قبول شدن واسه کارشناسی ندارم. مشکل بعدی من اینه که همش فکر می کنم اگه یه جا برم استخدام بشم واسه کار نمی تونم موفق بشم(رشته من حسابداریه). و همش فکر شکست تو سرمه. حتی فکر می کنم تو ازدواجم هم موفق نمیشم. فکر شکست همیشه باهامه. و اینکه من قبلا به راحتی با همه ارتباط بر قرار میکردم. ولی الان به سختی می تونم با دیگران ارتباط برقرار کنم. و همش تو خودمم. میدونم بیشتر اینا به شاخه شما مربوط نمیشه ولی اگر کمکم کنید ممنون میشم. این مشکلات خیلی منو درگیر خودش کرده به طوری که احساس میکنم از زندگیم موندم. پیشاپیش از کمکتون ممنون
- [سایر] با سلام خدمت شما. دکترمن یه مشکل دیگه هم دارم من با اینکه ازدواج کردم باز هم چشمم دنبال بعضی از خانمهاست مثلا اگه خوشم بیادازش دوس دارم باهاش ارتباط برقرارکنم چه اون خانم ازدواج کرده باشه.چه نکرده باشه دوست دارم ارتباط خیلی صمیمی باهاش برقرار کنم ارتباطی خیلی نزدیک تا حدی که دوس دارم باهم سکس داشته باشیم واین مورد خیلی اذیتم می کنه خیلی می خوام این حس رو از خودم دور کنم اما باز وسوسه میشم یا حتی در وقت هم بستر شدن با همسرم دوس دارم در مورد اون خانم صحبت کنه مثلا حرفهای سکسی درمورد اون شخص بگه تا بتونم خودم رو تخلیه کنم .خانم دکتراز این موضوع خیلی ناراحتم میخوام از خودم دورش کنم این حس نا شایستو اما نمی دونم از کجا شرو ع کنم .خواهش می کنم کمکم کنید . باتشکر از شما مشاور عزیز
- [سایر] سلام خسته نباشید بنده با یک شخص که هم مدسه ای هستیم میخام دوست بشم ولی نمیتونم بهش بگم که دوستت دارم ومیخامت چند باری براش درخواست دوستی با نامه و پیام فرستادم اولا قبول نکرد الانم میدونم که به من علاقه پیدا کرده چون رفتار های غیر مستقیم به من نشون میده چند بار میخاستم بهش دوباره بگم بامن دوست میشی اما نمیتونم به خجالتم غلبه کنم مشکلم فقط خجالتی بودنمه موقعیت های خوبی برام پیش اومده که بتونم بهش بگم ولی دست وپام گم میکنم لکنت زبان میگیرم خواهشا کمکم کنید چونکه اگه مدرسه ها تموم بشه من دیگه نمیبینمش و دیوونه میشم فقط به خاطر اون من مدرسه میرم حاضرم براش هرکاری بکنم ممنونم ازتون
- [سایر] با سلام من مدت 4 ساله ازدواج کردم و یه بچه 3 ساله دارم یه مدته که با شوهرم دچار اختلاف زیاد شدم تقریبا ما تو هفته 5 روزش با هم قهریم و قهر ما هم نمی دونم از کجا شروع میشه شوهرم وقتی از سر کار میاد خونه بیحوصله است و با من حرف نمیزنه بعد همین حرف نزدنش با من موجب میشه که تا 3 یا 4 روز با هم حرف نزنیم و قهر کردنش مطمئنم که به خاطر مسائل کاریش نیست چون اون کارشو خیلی دوست داره و همیشه تعریفش و میده و بعد که باهاش آشتی میکنم و علتش و جویا میشم میگه تو مشکل داری و تو قهر و شروع کردی و رفتارش خیلی باهام سرد شده هر کاری که میکنم تا اونگرمای اوایل ازدواجمونو برگردونم نمیشه براش کادو میخرم هر کاری تو خونه دوست داره انجام میدم ولی بازم باهام سرد برخورد میکنه هر چی هم باهاش حرف میزنم میگه من مشکلی ندارم ولی مدام از همه چیز من و خونه ایراد میگیره من شاغل هستم و تمام سعیمو میکنم که تو خونه کم نزارم ولی باز یه جای زندگیم میلنگه دیگه خسته شدم مدت زیادیه که دارم فکر میکنم جدا بشم ولی بچمو چیکارکنم تو دو راهی بزرگی افتادم همه چیز زندگی عذابم میدهحتی یه مشاوره هم نمیشناسم که برم باهاش مشورت کنم میترسم باهاش برم مشاوره و بعدا مدام بهم بگه که تویی که مشکل داری رفتی مشاوره موندم تو دو راهی زندگیو نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم راههنمایی کنید
- [سایر] باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت شمامن رضا بیست ساله ازمشهد من با یکی ازدخترای فامیل ارتباط تلفنی دارم اینوهم بگم که ما همدیگرودوست داریم یعنی ازبچگی دوست داشتیم بلاخره بعدچندسال من جرات کردم بهش بگم دوسش دارم بگذریم جریان عاشق شدن من خیلی مفصله درمورد ایشون توضیح بدم که دختر پاک نجیب خانواده دارازهمه لحاض بهم میخوریم ازوقتی که تونستم باهاش صحبت کنم حسابی عوض شدم اینجوری بگم من نماز درست حسابی نمی خوندم ولی الان به برکت عشقم نمازمو مرتب میخونم ولی مشکل اینکه ایشون یه کم ازتلفن زدن ناراحته واحساس گناه می کنه نمی تونیمم حرف نزنیم جفتمون ازدلتنگی میمیریم اخه ایشون شهردیگه زندگی می کنه اینو اضافه کنم که خانواده هامون خبرندارن من خودم تا حالا با هیچ کس دیگه ارتباط نداشتم ولی صحبت کردن با اون رو هم گناه که نمی دونم هیچی یه جور لطف خدامی دونم اینارو توضیح دادم که بدونیدرابطه ی ماخیلی متفاوته من بابام روحانیه ولی اصلا منو درک نمیکنه اصلا نمیشه باهاش حرف زدبا مادرم که بدتر شما بگین من بااون چکارکنم که احساس گناه نکنه راستی ماهردوتامون پشت کنکوریم وفعلا شرایط ازدواج نداریم ایاواقعا کارما بااین شرایط گناه حساب میشه؟ ازتون ممنون می شم این مشکل ما رو حل کنید اخه هردوتامون شمارو فقط قبول داریم بازم ممنون.(این بار چهارمه که پیام میدم خواهش میکنم زودتر جواب بدین آخه خیلی اذیتیم ) باتشکر
- [سایر] سلام خانم کهتری من یه مشکلی دارم و میخام خیلی خودمونی مشکلم رو بگم راستش نمیدونم از کجا شروع کنم حدود 2 سال پیش که من با نت اشنا شدم کم کم با شبکه های اجتمایی و چت روم ها اشنا شدم من ساعت های متوالی وقت خودم رو صرف ارتباط با کسانی میکردم که حتی صداشونو نشنیده بودم بعد مدتی وابسته شدم طوری که تو دنیای وواقعی هم فکرم پیش اونا بود تو این مدت با یه نفر اشنا شدم یه دختر 24 ساله - رشته حقوق- اون فرد افسرده ای بود کم کم با هم درد و دل میکردیم حرفامونو به هم میزدیم با هم دوست شده بودیم حدود 6 ماه بود که با هم با واتس اپ و لاین در ارتباط بودیم دیگه خودتون میدونید از این رابطه های مسخره و ... یه مدت که گذشت من بهش وابسته شدم یعنی الان هم هستم خیلی وابسته خیلی حس میکنم نمیتونم بدون اون زندگی کنم من خیلی با اون مهربون بودم وقتی ناراحت بود ارومش میکردم ولی اون دلمو شکست حالم خیلی بده هنوزم وقتی یادم میاد شبا گریه میکنم بهش زنگ میزنم میگه به من زنگ نزن من به اون خیلی نزدیک بودم... و اون به من ... هنوزم گریه میکنم میدونین ؟ نمیتونم درس بخونم نمیتونم به زندگی ادامه بدم ... حس میکنم اونو کم دارم تو زندگیم ولی حالم بهم میخوره که برم التماس کنم میدونی 10 بار هم بیشتر التماسش کردم میدونی هر شب گریه میکنم میدونی دیگه خودم از خودمم خجالت میکشم حالم از خودم بهم میخوره حالم از همچی بهم میخوره نمیدونم چیکار کنم هنوزم به برگشت پیش اون فکر میکنم چرا ادما یهو اینقدر نامرد میشن ؟ چرا میگن تا اخرش هستیم ولی درست همون لحظه که بهشون نیاز داری ولت میکنن میرن خیلی تنها شدم خیلی خیلی بغض گلومو گرفته... من ارزشم خیلی بالا تر از این حرفا بود ولی ... اون اون ...... نمیدونم چی بگم فقط میخام کمکم کنین بتونم دوباره به زندگی برگردم مرسی ...............
- [سایر] سلام خدمت خانم کهتری نمیدونم مشکل من تو کدوم ردیف موضوعات بود شرمنده اگه اشتباه کردم... بنده یک دانشجوی 21 ساله که آخرین فرزند یک خانواده نسبتا پر جمعیت هستم... وضعیت اقتصادیمون خوب نیست و بد هم نیست معمولی که توی حومه تهران زندگی میکنیم...و در دانشگاه آزاد درس میخونم که تا الان تمام خرج دانشگاه و خودم دادم...و هیچ وقت از پدرم طلب پول نکردم... من یک مشکل بزرگ دارم که همیشه واسم شده کابوس... من پسری کم رو هستم و هیچ موقع نمی تونم حرف دلم رو درست حسابی بزنم همیشه توی کلاس تنهام و شاید در حد سلام علیک با دیگران در ارتباط باشم ... من پسری نسبتا زیبا هستم ولی این کم رویی حسابی تو روحیه من تاثیر گذاشته و زیبایی من رو پوشونده بایستی برای حرف زدنم کلی فکر کنم اما باز نمیتونم حرفم رو بزنم دوست صمیمی دارم و به من همیشه طعنه میزنن که حتما باید اونا حرف بزنن تا من جوابشونو بدم...و اینم بگم که من پیش هیچ روانشناسی نرفتم تاحالا نمی دانم درمانی برای اینجور مشکلات هم هست که ریشه کن کنه ؟؟ ممنونم اگه جوابمو بدید