باسلامکاربر گرامی در مورد شرایط کاری تان اطلاعی ندارم ولی در کل به دور از هر نوع قضاوتی باید بگویم که برخی از مردان خصوصا انهایی که کار ازاد دارند به خاطر فقدان برنامه ریزی در زندگی دچار این دست مشکلات می شوند.توجه کنید شما باید در زمینه کار و زندگی زناشویی تقسیم بندی داشته باشید و همانقدر که به کارتان توجه دارید بخشی از وقت تان را صرف خانواده کنید.مثلا با همسرتان صحبت کنید و شرایط کاری تان را کامل شرح دهید و حتی به خاطر کمبود حضورتان عذرخواهی کنید اما حتما برای جبران این کوتاهی، روزهای تعطیل مثل پنجشنبه و جمعه را در خدمت خانواده برای جبران باشید. هر به چند وقت زمانی برای تفریح و مسافرت قرار دهید و کلا سعی کنید کمبودحضورتان در منزل را از این طریق جبران کنید.کار تمامی ندارد ولی کوتاهی در حق خانواده می تواند باعث ایجاد مشکلات جدی تر در روابط زناشویی و حتی در تربیت فرزندتان شود.توجه کنید قصد ندارم متهم تان کنم اما اکثر مردان ایرانی خصوصا با وضعیت خاص اقتصادی که فعلا در جامعه حاکم است فشار کار زیاد است ولی این دلیل نمیشود که از خانواده غافل بود. قدری برنامه ریزی داشته باشید تا هر از گاهی دل خانواده را هم به دست اورید.با تشکر از تماس شما
با سلام بنده 26 ساله صاحب 1 فرزند پسر 3 سال است ازداوج کرده ام
اکثر اوقات با همسرم بحث داریم
من با توجه به شغلم مجبورم صبح تا ساعت 8 شب بیرون از منزل باشم و دائما درم مورد عدم حضور بیشتر درخانه بحث داریم همسرم خیلی لجباز است و قادر به کوتاه امدن نیست و شرایط ر ادرک نمی کند
من چه کنم
باسلامکاربر گرامی در مورد شرایط کاری تان اطلاعی ندارم ولی در کل به دور از هر نوع قضاوتی باید بگویم که برخی از مردان خصوصا انهایی که کار ازاد دارند به خاطر فقدان برنامه ریزی در زندگی دچار این دست مشکلات می شوند.توجه کنید شما باید در زمینه کار و زندگی زناشویی تقسیم بندی داشته باشید و همانقدر که به کارتان توجه دارید بخشی از وقت تان را صرف خانواده کنید.مثلا با همسرتان صحبت کنید و شرایط کاری تان را کامل شرح دهید و حتی به خاطر کمبود حضورتان عذرخواهی کنید اما حتما برای جبران این کوتاهی، روزهای تعطیل مثل پنجشنبه و جمعه را در خدمت خانواده برای جبران باشید. هر به چند وقت زمانی برای تفریح و مسافرت قرار دهید و کلا سعی کنید کمبودحضورتان در منزل را از این طریق جبران کنید.کار تمامی ندارد ولی کوتاهی در حق خانواده می تواند باعث ایجاد مشکلات جدی تر در روابط زناشویی و حتی در تربیت فرزندتان شود.توجه کنید قصد ندارم متهم تان کنم اما اکثر مردان ایرانی خصوصا با وضعیت خاص اقتصادی که فعلا در جامعه حاکم است فشار کار زیاد است ولی این دلیل نمیشود که از خانواده غافل بود. قدری برنامه ریزی داشته باشید تا هر از گاهی دل خانواده را هم به دست اورید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] سلام میرم سر اصل مطلب من دختری 23 ساله دانشجو و از خانواده عادی خودم هم دختری عادی با دین و مذهب عادی مدتی است پسر عموی من به من ابراز علاقه کرده است پسری است 24 ساله بسیار مومن و با اعتقادات قوی دانشجو سال اخر به دلیل فامیل بودن ایشون امدن با خودم مطرح کردن که اگر من موافق باشم وشرایط ایشون را قبول دارم بعددر حانواده مطرح شود شرایط ایشون سخت نیست و من هم قبول دار که اصلی ترین داشتن حجاب کامل نمیگم من ندارم و حجاب محکمتر از این میخواهند بیشتر مسئله من شرایط مالی ایشون هستن من خانواده خود رامیشناسم نمیگم مادی فکر میکنن ولی خوب نمیتوانند با به کسی که هیچ شرایط تامین مالی خانواده ندارد بدهند اخه پدریعنی عموی بنده با کل خانواده قطع رابطه کردن ما اصلا\"ایشون را نمیبینیم پسر عموی من به این فکر امدن جلو که ما عقد میکنیم بعد از 2 و 3 سال دیگه شرایط خوب شد عروسی ولی من گفتم دوست ندار بیش از 1 سال عقد بمونم حالا من خودم موندم ایا با خانواده مطرح کنیم یا همین طور بماند تا شرایط بهتری پیدا کنند ممنون میشم راهنمایی کنید تا بین خانواده ها مشکلی پیش نیاد (این برای سومین بار است که میفرستم)
- [سایر] با سلام بنده 37 ساله و کارمند بانک هستم از وضعیت مالی معمولی برخوردار هستم در بانک با خانمی اشنا شده ام که از اتباع افغان هستند البته ایشان متولد ایران هستند.می خواستم بدانم در ازدواج با اتباع افغان توجه به چه مسایلی نیاز است؟ایا حتما باید به مشاور مراجعه کنیم؟ ایشان شیعه هستند و سادات محجبه و موقر( حسب ظاهر) پدر ایشان فوت کرده و پرستار هستند وضعیت مالی معمولی دارند حدود 8 سال از من کوچکترند خود من تقریبا مذهبی هستم خانواده بنده مذهبی است و ترک زبان هستیم ساکن تهران 1 خواهر و 3 برادر دارم که 2 برادرم مجرند من فرزند ارشد خانواده هستم با مدرک لیسانس و اشنا با عکاسیو هنر و سینما خانواده من هم تاحدی در جریانند و تقریبا موافقند. برای یک انتخاب عاقلانه باید چه مسیری را طی کنم؟
- [سایر] سلام،من ساکن تهران و خانه دار هستم 8 سال است ازدواج کردم و یک پسر 5/2 دارم.ما در دوره ی عقدمان خیلی از طرف خانواده ی من تحت فشار بودیم و رفتارهای به شدت بدی با من و همسرم داشتند که تا متولد شدن پسرم ادامه داشت و باعث شد من و همسرم از آنها دلگیر شویم اما هیچ حرفی نزدیم با ازدواج خواهرم و دوره ی عقد او خانواده ام متحول شدند و همه ی محدودیتها کنار گذاشته شد و همسرم دیگر نمی توانست تبعیضها را تحمل کند و من همیشه به او حق می دادم اما منعکس کردن این رفتارها به خانواده ام هیچ فایده ای که نداشت بلکه شمشیر را از رو می بستند بطوریکه یک بار که کمی به مادرم گفتم ناراحت شد وبا دعوا تلفن را قطع کرد و دیگه جواب نداد.حالا ما بچه داریم و خانواده ام اصرار دارند که ما بیشتر پیش آنها باشیم و در تفریحات و مهمانی های آنها شرکت کنیم اما همسرم از آنها خوشش نمی آید البته حق دارد ولی من باید چه کنم که دوباره رفتارهای بد آنها شروع نشود شاید باور نکنید من مثل یک مهمان به منزل مادرم می روم همیشه ساعت 4 و 5 بعد از ظهر برمیگردیم منزل ،همسرم صبح که سر کار می رود ما را دم خانه ی آنها پیاده می کند و وقتی از سر کار می آید ما باید برویم من دلم نمی خواهد مادرم یا خواهرم حرفی به او بزنند اما می ترسم این اتفاق بیفتد ... مثلا اگر شام جایی باشیم ساعت 5/10 بلند می شویم می گوید خسته است و می خواهد بخوابد اما وقتی به خانه می آییم گاهی تا صبح و گاهی هم تا ساعت 2 و 3 پای تلویزیون است من واقعا ناراحت می شوم گاهی احساس می کنم اصلا در زندگی او مهم نیستم با اینکه می دانم اینطور نیست او 32 ساله است،لیسانس شیمی دارد،آدم با اعتماد به نفسی است،کم صبر است ،اوایل خیلی به خانواده اش وابسته بود به طوریکه اجاره خانه می دادیم اما دایم خانه ی مادرش بودیم تقریبا 2 سال است که بهتر شده اصلا اهل رفت و آمد نیست مگر اینکه مجبور شود یا کسی را دوست داشته باشد من هم زیاد اهل رفت و آمد نیستم اما الان این رفتار همسرم آزارم می دهد دایم فکر می کنم اگر سنش بالاتر رود حتما بدتر می شود نمی دانم باید چه کنم ،کمکم کنید.
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید<br />بنده 8 ساله که ازدواج کرده ام و صاحب یک فرزند پسر 7ساله کلاس اول ابتدایی می باشم لازم به ذکر است که بنده یک طلبه پایه هشتم حوزه می باشم اهل مازندارن و ساکن قم <br />من با یک خانمی از ساکنان مازندران یعنی از همشهریانم می باشد ازدواج کردم <br />مشکلات. بنده چند سال گذشته ملبس به لباس روحانیت شده ام و در چند سال اول ایشان با این موضوع هیچ مشکلی نداشته و با من همه جا می آمدند چه در شمال و چه در قم اما چند وقتی است که ایشان به هیج وجه رازی به پوشیدن لباس (لباس مخصوص روحانیت) نمی باشد و می گوید یا با هم نمی رویم و اگر برویم باید بدونه لباس باشی حتی اگر حرم و یا جمکران هم بخواهم با لباس بروم ایشان رازی نیستند.<br />واز ایشان علت را پرسیدم می گوید مردم به من نگاه می کنند و معذب هستم<br /><br /><br />مشکل بعدی.... خیلی سخت به منزل مادرم در شهرستان می آید و اگر من تنها می روم هم ناراحت می شود می گوید اگر به شهرستان می رویم باید به منزل مادرم برویم و اگر فرصت شد(یعنی منزل برادر خواهر خاله عمه اش) برویم بعد منزل مادرم می گویم چرا می گوید من منزل مادرت راحت نیستم در حالی که ما 4برادر خواهر هستیم که همه ازدواج کردند و پدرم نیز فوت کرده <br />شما بفرمائید من چه کنم
- [سایر] سلام من حدود 5 سال پیش با همسرم بشکل کاملاً سنتی عقد کردیم و بعد از یکسال هم عروسی کردیم. منزل ما در تهران واقع بوده و متعلق به پدر همسرم می باشد. البته من مقداری پول پیش هم به ایشان بابت خانه داده ام که کمتر از مقدار معمول رهن خانه مان می باشد (حدود یک سوم آن). ما از همان ابتدا هم گاهاً دچار مشکلات و قهر و آشتی هایی می شدیم ولی همیشه سعی می کردیم مشکلمان را خودمان بنحوی که دیگران متوجه نشوند حل و فصل کنیم. حدود 13 ماه پیش ما صاحب یک فرزند پسر نیز شدیم. الان حدود 7-6 ماهی است که همسرم با کوچکترین مشکلی که بینمان پیش می آید روزها با من قهر می کند و همیشه هم من مجبور به پا پیش گذاشتن و درخواست آشتی مجدد می شوم که خود آن نیز معمولاٌ چند روزی طول می کشد و معمولاً همیشه هم همسرم صحبت طلاق را به میان می کشد. ولی نکته جالب ایجاست که در آن چند روزی که با هم در آشتی هستیم رابطه بسیار خوبی بینمان برقرار است و من اصلاً متوجه چرایی اصرار او بر طلاق نمی شوم. ذکر این نکته هم ضروری است که من از دخالتهای همیشگی مادر زنم ناراحت می باشم و همسرم نیز از توجه کمتر خانواده من ناراضی است. با توجه به اینکه مدتی است همسرم بدلیل کوچکترین اختلافات نظیر برداشتن رومیزی پارچه ای توسط پسر یک ساله مان و عدم عکس العمل به موقع من در جلوگیری از آن و یا بدلیل کمکی بسیار کوچک به پدر و مادرم (مثل کمک در پذیرایی از مهمانان آنها در یک مهمانی فامیلی) روزها با من قهر کرده و تقاضای طلاق می کند، من واقعاً مستاصل شده ام. قابل ذکر است که من نمی خواهم ایشان را طلاق بدهم و همچنین اصلاً دوست ندارم فرزندمان در خانواده ای جدا شده بزرگ شود و همچنین مشکل دیگر من سنگین بودن مهریه همسرم می باشد (500 سکه) که من به هیچ عنوان توانایی پرداخت آنرا ندارم ولی همانطور که پیشتر نیز اشاره شد واقعاً زندگیم سخت و غیر قابل تحمل شده و حتی به موقعیت کاریم که تنها ممر درآمدی ما میباشد لطمه وارد کرده است. خواهشمندم در این زمینه راهنمایی بفرمائید. با تشکر
- [سایر] سلام من 42 سالمه و19 سال پیش باخانمم که ایشان هم دیپلم و 5 سال از خودم کوچکتره ازدواج کردم ودر حال حاضر دوفرند داریم که دخترم 17 سال وپسرم 14 سال دارند و از ابتدای زنگی مشترکمان مشکلات بین من و همسرم به دلیل تک فرزند بودن من و تحت تکفل بودن پدر ومادر پیرم و همچنین کم تجربگی ما وپدر و مادر همسرم شروع شد والبته این موضوع از نظر اقتصادی هم زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده و ضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم تا اینکه بعد از 8 سال زندگی مشترک همسرم اعتراف کرد که درگیر یه رابطه شده و نمیتونه تمومش کنه وبا پشیمانی از من درخاست گذشت وکمک کرد با اینکه پذیرفتنش سخت بود سعی کردم با گرفتن راهنمایی از مشاورین بهزیستی به او کمک کنم خلاصه این موضوع حدود 3 سال طول کشید و بارها این رابطه برقرار و دوباره قطع شد و من که در اون سالها با مشکلات ناشی از آلزایمر پدر ومشکلات جسمی ایشان و مادرم درگیر بودم و از طرفی بچه هام به ترتیب 8 و4 ساله بودن و بدون وجود خانمم امکان بزرگ کردن اونا و رسیدگی به مشکلات حاد والدینم امکان پذیر نبود سعی کردم خلاف جهت آب شنا کرده و نهایتا با مراجعه به خانواده ی همسرم به موضوع رابطه خاتمه بدم که البته با مشاوره و بررسیهایی که انجام دادم وبا توجه به داشتن رابطه ی جنسی خوب و کامل خود وهمسرم مطمعن بودم که این روابط به این شکل نبوده و هم در طول اون 3سال وبعد از اون همه تلاشم رو کردم تا از کمبودهایی که باعث بروز این مشکل شده بود سر در بیارم و اونارو رفع کنم و با ایجاد اشتغال برای ایشان کمکش کنم از محیط خونه که از نظر او کسالت بار بود خارجش کنم تا اینکه بعد از گذشت 8 سال در آبان ماه سال گذشته متوجه شدم که باز هم اون کار رو انجام داده وبا یکی از همکاراش که اتفاقا خودم هم خوب میشناختمش وسلام و علیک گرمی هم باهم داشتیم رابطه داره که به پیشنهاد خودش رفتو آمد خانوادگی هم بین ما شروع شده بود و من که حدود 18 سال بود اون آقا رو میشناختم و فکر نمیکردم که همچین آدمی با شه خیلی مشتاقانه پذیرفتم خلاصه بعد از اینکه متوجه ی این موضو شدم تصمیم خودمو گرفتم وبا مراجعه با دادسرا رفتم که از ایشان جدا بشم ولی با وجود اینکه این دفعه شرایط با قبل خیلی فرق داشت و من به راحتی میتونستم از زنگیم خارجش گنم توانایی انجام این کا و ایفای نقش مکمل در خراب کردن زندگی فرزندانم رو نداشته و با شرمندگی از خودم تصمیم گرفتم که یه فرصت دیگه بهش بدم ولی حالا بعد از گذشت حدود 10 ماه از موضوع با خودم درگیرم که آیا کار درستی انجام دادم یا نه و گاهی اوقات احساس پشیمانی خیلی سخت فشار روم میاره ونمیتونم خاطرات بد این اتفاقها رو فراموش کنم با پوزش از طولانی شدن یادداشتم لطفا بگویید چه کنم ممنون!
- [سایر] سلام.فاطمه هستم.17 ساله،شمال تهران سکونت دارم.در خانواده سطح بالایی به دنیا اومدم.مذهبی هستم.پدر و مادرم وقتی ده ساله بودم جدا شدن. ازدواجشوناشتباه بود حتی من خودم مشوق مادرم برای جدایی بودم. ولی من هیچ وقت دعوایی ندیدم و اونطوری نیستم که تو روحیم تاثیر وحشتناک گذاشته باشه و به کمک قران و خدا تا حالا زندگی خیلی خوبی داشتم. با مادرم زندگی میکنم. سوم راهنمایی بودم که بخاطر زمینه های قبلی به سمت حفظ یکساله قران رو آوردم. و از طریق قانونی که برای حفاظ وجود داره قادر به اخذ مدرک لیسانس شدم. دو زبان عربی و انگلیسیم کامله. درسم خوب بوده از ابتدا ولی از اول دبیرستان مدرسه نرفتم و برای حفظ قران و ... اقدام کردم و خداروشکر راضیم. بخاطر حضور فعالم در جامعه و شرایط مناسبم و همچنین زیبایی ظاهریم خیلی خواستگار داشتم و دارم. تا حالا با خواستگارای زیادی حرف زدم و ازاونایی نبودم که عیب رو کسی بذارم ، با اینکه خودم خوشگلم شرایط ظاهری طرف مقابل باعث ندید گرفتن خوبی هاش نشده هیچ وقت. ولی به هر حال تا حالا به کسی نتونستم جواب مثبت بدم. قبل از عید با یه نفر اشنا شدم که چند جلسه ای خواستگاری اومدن ولی به خاطر اینکه مادرم خیلی تو زحمت می افتادن و با موافقت اونا چند جلسه ای با حضور خانواده های طرفین بیرون رفتیم. ولی جداگانه هنوز صحبت نکردیم. این اقا پسر سه سال از بنده بزرگترن، 2 تا خواهر و 1 برادر ناتنی از مادرشون دارن که باهاشون ارتباط خوبی دارن. فرزند اخر هستن و با مادرشون حدود 45 سال تفاوت سنی دارن. ایشون هم با مادرشون دوتایی زندگی میکنن. مادرشون همسر دوم پدرشون بوده و در حالی ازدواج کرده بوده که شوهر اولشون فوت کرده بوده و سه تا بچه داشته و اطلاعی از وجود همسر اولشون نداشته. بعد از اینکه اطلاع پیدا کرده، جدا شده. و این اقا پسر هم فرزنده خدا داد بوده. اقا پسر تا حالا ارتباطی با پدرشون نداشته ولی با مادرشون خیلی رابطه قوی داره . دانشجوعه و کامپیوتر میخونه ، وضع مالی خوبی دارن، خونه و ماشین داره ولی هنوز شغل ثابت نداره. البته اینا چندان برا من مهم نیست. مهم این چند تا سوالیع که دارم و خواهش میکنم یه جواب خدا پسندانه بهم بدین :) 1_ مادر اقا پسر گفتن که نمیخوان با پسرو عروسشون زندگی کنن همونطور که با پسر اولشون زندگی نکردن. ولی الان من احساس میکنم که پسر خیلی به مادرشون وابسطه هستن. اگر که حالا به اختمال چند درصد اقا پسر خواستن با ایشون زندگی کنن با وجود اینکه همه شرایط از نظر ما و خانواده ها مناسبه ، شباهت های زیاد داریم روحیاتمون خیلی با هم میخونه و علاقه هم بینمون وجود داره ایا درسته بخاطر این مورد رد کنم ؟ 2_ من از نظر صحبت کردن خیلی از ایشون سطحم بالاتره بخاطر تعاملات اجتماعی زیادی که داشتم ، ایشون به نسبت من خجالتی و از نظر قدرت کلمات ضعیف تر هستن. این تو زندگی درست میشه؟ 3_احتمالا از نظر مالی مستقل نیستن ولی خانوادشون کاملا تا اطلاع ثانوی و اتمام تحصیلشون تامینشون میکنن. مشکلی وجود نداره؟
- [سایر] سلام حاج آقا آنقدر گفتید کوتاه بنویسید که مجبورم همه اش را فاکتور بگیرم ولی 1- حتما لطف خاص خدا همراهتان است که افرادی که همواره از روحانیت فراری بوده اند و آنها را قبول نداشته اند(از اقوام نزدیک) حالا شما را آقا شهاب گل می خوانند و مشتاقانه برنامه هایتان را می بینند، پس لطفا مهمات امور دین را هم تذکر دهید نماز خواندن و دروغ نگفت و... 2- در مورد مسجد: من از بچگی به خاطر اهمیتی که پدرم به مسجد می داد خیلی به مسجد علاقه مند بوده ام و خواندن نماز فرادی برایم کاری سخت بود، اما پس از ازدواج همسرم که به نماز اول وقت خیلی اهمیت می دهد، از مسجد گریزان است و با اکراه و با درخواست دخترم به مسجد می آید. او می گوید مسجد برای بیکارها خوب است نه من و تو که دانشجوی دکتری هستیم، وسط نماز بسیار طول می کشد، ... خلاصه .. 3- سمت راست امام جماعت بیشترین ثواب را دارد ولی قسمت نماز خواهران اغلب سمت چپ محل امام جماعت است. فرشهای قسمت بانوان تفاوت زیادی با قسمت آقایان دارد. خانمها اکثرا پادرد دارند ولی محل نماز بانوان در طبقات دوم با پله های با طول و عرض کم است و در برخی مساجد برای خانمهایی که پادرد دارند در طبقه دوم میز و صندلی گذاشته اند. اکثر طبقات مساجد، حسینیه است و لذا ثواب مسجد را ندارد. دربهای مساجد بسیار کوچک است و به سختی دو نفر باهم می توانند باهم وارد شوند خلاصه اینها را هم من گفتم تا اگر خواستید در برنامه مردم ایران سلام مطرح کنید. در پایان حاج آقا خیلی برای همه دعا کنید برای من هم دعا کنید که بتوانم در انجام پروژه دکترایم موفق باشم. راستی به طور مخصوص این را بگویم که اگر توانستید جایی مطرح کنید. متاسفانه تعداد دختران مجرد دانشجوی دکترا در دانشکده های فنی _مهندسی (مثالهایش دوستانم در دانشگاه امیرکبیر) رو به ازدیاد است و با توجه به پر مشقت بودن این دوره اگر کسی قبل از دوره ازدواج نکرده باشد، باید حداقل تا حدود 30 سالگی صبر کند. (4 سال کارشناسی + 2 سال ارشد + حداقل 4 تا 6 سال برای دکترا ) و نتیجه اینکه قشر تحصیل کرده زندگی بهم ریخته خانوادگی خواهند داشت. ببخشید طولانی شد بسیار بسیار التماس دعا. امیدوارم این برنامه تان مثل برنامه تانیایش که در اوجش تمام شد نباشد و همیشه ما مذکِری (تذکر دهنده ای) مثل شما را داشته باشیم.
- [سایر] با سلام بنده دو فرزند دارم یک دختر که چهار سال و هفت ماه سن دارد و پسری دارم که 7 ماه سن دارد . به دلیل وضع کاری شوهرم سه سال است در واحد آپارتمانی به دور از اقوام در شهری زندگی می کنیم البته فاصله شهر مورد نظر تا محل زندگی قبلی امان زیاد نیست و بیست دقیقه راه بیشتر نیست و معمولا هفته ای یک بار به آنان سر می زنیم و به آنجا می رویم . از مدتی است که در اینجا زندگی میکنیم نمی دانم چرا رفتار دخترم کلا عوض شده است . با توجه به اینکه من و پدرش وسواس زیادی نسبت به مسائل جنسی دخترم داریم اما نمی دانم رفتارش چرا تغییر کرده است . البته نسبت به مسائل واسواس زیادی هم نداریم . دخترم آنقدر به باباش وابسته شده که شب ها در آغوش او می خوابد و خوابش می برد و اگر باباش بیدار باشد او هم نمی خوابد و نتوانسته ایم این رفتار را از او دور کنیم . وقتی می خوابد دست در گردن باباش می کند و می خوابد و تازگی ها تا حدی توانسته ایم این رفتار ها را از او دور کنیم . با وجود این شب ها وقتی می خوابد دست زیر گلویش می کند تا خوابش بگیر بارها به او گفته ایم این رفتار تو زشت است خدا دوست ندارد ولی از رفتارش دور نشده است . حتی او را تشویق کرده ایم باز هم نتوانسته ایم از طریق تشویق او را از این کار منع کنیم . در مواقعی که به منزل دوست و آشنایان می رویم با بچه ها بازی دکتری می کند . بارها از سوی من تذکر داده ام ولی باز هم به سوی این کار می رود و من از آینده اش می ترسم . و فکر می کنم خدای نا کرده در آینده مشکل اخلاقی پیدا نکند . بیشتر پسرها را دوست دارد و وقتی در جمعی بچه ها از دخترها و پسرها ی هم سن و سالش حضور دارند دور و بر پسرها می رود و با آنها بازی می کند و کاری به دخترها ندارد . پدرش کارمند است و اکثر من در خانه پیش او هستم نمی دانم چکار کنم حتی بعضی مواقع او را تبیه هم کرده ام . پدرش تا حدی هر چه او خواسته در اختیارش قرار داده است . خیلی بی نظم شده است وسایلش را پرت می کند و اصلا حرف گوش نمی کند . خیالی نازک نارنجی است و زود احساسی و گریه می کند . شب ها هم بعضی مواقع نیمه شب از توی خواب حرف می زند و گریه می کند .
- [سایر] یا معین المتوکلین باسلام خدمت استاد مهربان (برای چندمین باراماامیدوار) 1-27ساله ام با مدرک کارشناسی ازخانواده ای مومن 2-همسرم30ساله ودیپلمه 3- دو سال است عقدیم(9سال سابقه آشنایی داشتیم-بیشتر تلفنی-خانواده ام ناراضی وموقعیتهای زیادی داشتم که--) 4-دو ماه بعد ازعقد بیکار شدوخانواده اش به روی خود نیاوردند(حتی درحد ضمانت وام و یکبار دلجویی از من وخانواده ام) 5-مادرش 58 ساله- بی منطق-مادیاتی- به طرز وحشتناکی ظاهر ساز-دروغگو-چند بار تظاهر به خودکشی نموده-مدام درحال مقایسه افراد-نسبت ناروا می دهد- وابسته به ماهواره– اغلب غذا نمی پزد- بارها به ما بددهنی نموده ومن وهمسرم با چشم گریان از خانه شان بیرون رفته ایم یا پشت سرمن به همسرم بد گویی می نمودیا پشت سر ایشان به من تا رابطه ما را به هم بزند که موفق نبود 6-انتظار دارند همه در موردشان بگویند که حرف ندارند وانتقاد از ایشان یعنی مرگ تدریجی(کل اقوامشان با آنها قطع رابطه نموده اند) 7-پدرش مادروهمسروفرزندان راکتک می زده وبارهاقصد طلاق داشتند (برادرانش با نماز وروزه بیگانه -بیکار-مادر وهمسرشان رامیزنندومغرورندوتندخو) 8-به مادرش محبت می کردم به خانواده اش احترام می گذاشتم اما قدر شناس نبودندوخود را گم کردند(ازرفتارشان دچارناراحتی قلبی وشب بیداری شدم اما بالا خره اعتراض کردم و7ماه است با آنها رابطه ندارم- مادرجاریم می گوید تاعقدی جداشوکه مادرش فاجعه است وپسرها بی حامی) 9-بیکاری همسرم بافروش طلاهایم وحمایت خانواده ام حل شداوازفساداخلاقی-سیگارواعتیاد متنفر-باصداقت بوده وهرروزتماس گرفته ابرازعلاقه می کند-همیشه مدافعم بوده توهین به من راتوهین به خود می داندواختلافاتمان راهیچ کجا مطرح نمی کنداما 10- به دلیل افسردگی در سربازی معافیت اعصاب دارد(خودش می گوید تمارض بوده) 11- به دنبال انتقادواصراربه جا بد جورعصبی می شود-زود جوش وکم صبراست(به علت خانه متشنج-شرایط کاری از صبح تا آخر شب ووراثت)-کارهایش محکم وباشتاب است-ظاهربین است-گاهی حس میکنم خیلی شبیه پدر ومادرش می شود (با اینکه از رفتارشان بیزار است) گرسنگی وکم خوابی تندخویش می کند- کاهل نمازاست وریاست طلب 12-وقتی ناراحتم به جای اینکه آرامم کندبارفتارهای نسنجیده آتشم را تندترمی کند همیشه ازمن انتظارلبخند دارد ولحن آرام ولی من هم آدمم 13-به خا طر بی حرمتی به من وپدرم متا سفانه چند باربه او سیلی زدم ودستش را به روی خودم باز کردم(آخرین بارخیلی بد- طوری که شکایت کردم وبه کلی از چشم خانواده ام افتاد) 14- اینبارهم مثل همیشه با گریه قول اصلاح دادو فرصت خواست تا به کلاس اخلاق عالمی رودکه نرفت (زیاد اشتباه میکند وزود پشیمان می شودکاش از اول خطا نمیکرد) 15-عاشق بعضی از رفتارهایش هستم و متنفر از بعضی دیگر-بعد از شکایت حق طلاق راگرفته ام-زیاد می گویم جدا می شوم برایش عادی شده می گوید به سلامت (چون هر بار با خواهش راضیم میکند) 16 -سه بار مشاوره رفته ایم ولی بعد از فوت ناشی از سرطان پدرش تندخوترشدومتاسفانه در حوزه دیانت وسیاست شبیه پدرش 17-هنوزخیلی بدهی داردونمیتوانیم زندگیمان راشروع کنیم 18- نمی توانم با خانواده بی دینش ارتباط داشته باشم (به خاطرسلامت روح وجسم هردویمان)ولی فامیل من اهل صله رحمندوعلت عدم حضورشان رامی پرسند 19- بزرگتری ندارد که حامی و راهنمایش باشد ومونس من 20- فاصله محل کارش تا منزل ما1ساعت است چون تک دخترم بایدخانه ام نزدیک مادرم باشد وشوهرم پذیرفته ولی با توجه به کم صبری ایشان مشکل ساز خواهد شد 21- از فرط استرس در این 2سال برای قبولی ارشد تمرکزی بر درس نداشتم 22-پدرم می گویند خودت تصمیم بگیر وبدان من در هر صورت حامی ات هستم با توجه به اینکه در دوران عقد این اتفاقات رخ داده و به این شناخت ها رسیده ام لطفا بفر مایید چاره ام چیست آیااین حالات شوهرم ممکن است به طور ارثی در اینده به فرزندان منتقل شود؟- یاعلی-