با سلام خانم عزیز واقعا متاسفم برای این موضوعی که عنوان میکنید و امیدوار هستم هر چه سریعتر این مشکل بر طرف گردد . پیشنهاد میکنم برای اینکه در آینده مطمئن باشید هرکاری از دستتان بر می آمده نمودید و کوتاهی نکردیدبار دیگر به ایشان جهت ترک اعتیادشان کمک نمایید اما با این تفاوت که اینبار موازی با فرایند ترک از مشاورین روانشناس ترک اعتیاد نیز کمک بگیرید تا به همسرتان کمک شود مشکلات روانی را که سبب برگشت ایشان به سمت اعتیاد دوباره را میشود شناسایی نمایند و کمک به حل و فصل مشکل کنند و شما را نیز آگاه نماید که با چه تغییراتی در محیط زندگی ایشان جهت ترک پایدار ایشان میتوانید کمک کننده باشید .مسلما فرایند پر زحمتی است، اما ما مسئول زندگی مشترکمان هستیم و هر کاری از دستمان برمیآید را بایست انجام دهیم و شما نیز بار دیگر تلاش نمایید و گزینه جدایی را فعلا کنار بگذارید وتمام تلاشتان را در این مقطع داشته باشید . امید هست که موفق باشید .دوست عزیز ،قاعدتا نمیبایست تا زمانی که این مشکل حل گردد فرزند دار شوید . با آرزوی موفقیت برای شما
با سلام حدود 14 ماه است که ازدواج کرده ام و بعد از ازدواج فهمیدم که همسرم اعتیاد دارد تا حالا چهار بار به خانه پدرم برگشتم ولی هر بار ترک میکند و من بر میگردم و تا دو هفته خوب است اما بعد از آن روز از نو و روزی هم از نو این بار تصمیم گرفتم از ایشان جدا شوم ولی هنوز بعد از گذشت یکماه اقدامی نکرده ام .خوشبختانه فرزندی هم ندارم خانواده اش هم باز از من توقع همکاری دارند آخه تا کی نمیدانم چه کار کنم لطفا مرا راهنمایی فرمایید . خیلی ممنون
با سلام خانم عزیز واقعا متاسفم برای این موضوعی که عنوان میکنید و امیدوار هستم هر چه سریعتر این مشکل بر طرف گردد . پیشنهاد میکنم برای اینکه در آینده مطمئن باشید هرکاری از دستتان بر می آمده نمودید و کوتاهی نکردیدبار دیگر به ایشان جهت ترک اعتیادشان کمک نمایید اما با این تفاوت که اینبار موازی با فرایند ترک از مشاورین روانشناس ترک اعتیاد نیز کمک بگیرید تا به همسرتان کمک شود مشکلات روانی را که سبب برگشت ایشان به سمت اعتیاد دوباره را میشود شناسایی نمایند و کمک به حل و فصل مشکل کنند و شما را نیز آگاه نماید که با چه تغییراتی در محیط زندگی ایشان جهت ترک پایدار ایشان میتوانید کمک کننده باشید .مسلما فرایند پر زحمتی است، اما ما مسئول زندگی مشترکمان هستیم و هر کاری از دستمان برمیآید را بایست انجام دهیم و شما نیز بار دیگر تلاش نمایید و گزینه جدایی را فعلا کنار بگذارید وتمام تلاشتان را در این مقطع داشته باشید . امید هست که موفق باشید .دوست عزیز ،قاعدتا نمیبایست تا زمانی که این مشکل حل گردد فرزند دار شوید . با آرزوی موفقیت برای شما
- [سایر] من وهمسرم 6سال است که ازدواج کرده ایم و یک پسر داریم .همسرم به تریاک اعتیاد دارد او از طرف خوانوادهاش حمایت میشود وآنها مخالف اعتیادش نیستند خوانواده من چیزی نمیدانند ومشکل بزرگ من این است که اگر آنها بفهمند من چه جوابی به آنها دهم وهمچنین چه کنم تا او ترک کند تا حالا دو بار ترک کرده است اما بعد از چند ماه شروع کرده.او خیلی خونسرداست واصلا نگران مشکلات زندگی و آینده فرزندمان نیست.شرکتش هفت ماه است تعطیل شده و او بیکار در خانه مشغول کشیدن تریاک است وهیچ اقدامی نمیکند.وقتی مواد استفاده میکند بی خیال میشود و اگر من حرفی بزنم میگوید اگر ترک کنم سکته میکنم وامید دیگری ندارم تنها دلخوشیم مواد است ومیگوید اگر مرا ترک کنی دیگر برنگرد وتو از روی لجبازی نمیتوانی مرا وادار به ترک کنی.خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید من و همسرم حدود 1.5 ازدواج کردیم و قبل از آن حدود 2 سال عقد بودیم. در این مدت همسرم به خانه مادرم عادت کرده و اصلا در خانه ای که بعد از ازدواج اجاره کرده ایم نمی ماند و به بهانه های مختلف و ایرادات متنوع اصرار دارد که به خانه مادرم برویم و اگر به هر دلیلی نشود به خانه دوستش می رویم و آنقدر آنجا می ماند تا مادرم و خواهر و برادرم به خانه بیایند و ما به آنجا برویم. من نمیدانم چه کار کنم که او به محیط خانه خودش عادت کند و از این رفت و آمدهای بیش از حد دست بردارد و موجب مزاحمت خانواده من نشود. ممنون از راهنمایی شما
- [سایر] باسلام وخسته نباشید خدمت آقای دکتر من دختری هستم که 7 ماه نامزد بودم و حدود 2.5 عقد هستم. در حدود 1.5 است که من و همسرم با هم مشکل داریم و در این مدت جر و بحث و قهر بودیم. از نظر فکری و رفتاری کاملا با هم تفاوت داریم ایشان ادم خودمحور و دیکتاتور هستند بسیار وابسته به خانواده هست و ریز اتفاقات بین من و خودشان را برای خانواده مطرح کرده و خانواده هم از هیچ دخالتی در زندگی ما کوتاهی نمیکنن. همسرم قبلا یک ازدواج ناموفق داشته و حاصل این ازدواج کوتاه یک فرزند است که با خود مادر زندگی میکند من به دلیل علاقه زیاد در زمان خواستگاری همسرم از من و به اصرار ایشان که از همسر سابقم تحقیق نکن که فقط از من بد میشنوی این کار را نکردم اما 2 هفته پیش با توجه به مشکلات زیاد بین خودمان تصمیم گرفتم که با همسر سابقش صحبت کنم همسر سابق ایشان می گوید در زمان ازدواج خانواده ایشان و مخصوصا مادر همسرم از هیچ دخالتی در زندگیشان دریغ نکرده و اینکه ایشان(همسرم) بسیار ادم ضعیف و وابسته و زرگویی بودند و اینکه در زمان ازدواجشان همسرم با دو زن شوهر دار رابطه جنسی داشته که یکی از دلایل طلاقشان بوده من نیز پی به چشم چرانی همسرم برده ام در زمان نامزدی هم مرا با دو خانواده اشنا کرد که می گفت این دو خانواده فقیر هستن و من کمکشان می کنم اما زنهای این دو خانواده به نظرم مشکوک امدن. آقای دکتر این مرد به خاطر اینکه من را از خانواده ام جدا کند از کلیه افراد خانواده ام بد می گوید در صورتی که من هیچ گونه اعتراضی به نحوی برخورد خانواده اش با خودم نمی توانم داشته باشم و مرتبا از من میخواهد که به کلیه افراد خانواده اش احترام بگذارم. من بی دقت ازداوج کردم اما نمی خواهم بی دقت وارد زندگی شوم خانواده ام مرتب می گویند این مرد زندگیت نمیشود اما ما تو را در تصمیم گیریت ازاد میگذاریم خوب فکر کن و تصمیم بگیر. در مشاجره ها همسرم اصلا خودش را مقصر نمی داند و من هر چه اصرار میکنم که به مشاوره برویم تا ما رو راهنمایی کنند می گوید من هیچ مشکلی ندارم تو نیاز داری خودت برو من میدانم چطور با تو و هر کسی رفتار کنم پس نیازی به مشاوره ندارم. نمی دانم سر دو راهی ماندم بسیار غمگین و افسرده و حساس شدم .همسرم از نظر مالی هم ورشکسته شده. و وضعیت مالی خوبی ندارد دوست دارم در انتخاب راه کمک شوم با تشکر از شما.
- [سایر] سلام خسته نباشید خواهری دارم 27 ساله که 5 سال است ازدواج کرده قبل از ازدواجش ادمی بود که بعد از اینکه از مهمانی یا مکانی میامدیم از افراد از خانه انها میگفت به غیبت میرسید وبعد هم دعوا بین اعضا خانواده متاسفانه خانواده ام جلویش را نمیگرفتند بلکه گاهی هم همراهی اش میکردن نسبت به دیگران نیز حسادت داشت تا اینکه ازدواج کرد همسر عالی و خانواده ی همسرش بسیار خوبند ناز خواهرم هم خیلی خریدار داشت اما متاسفانه خواهرم خوی خشنی پیدا کرده بعد از هر مهمانی با شوهرش دعوا میکند اورا میزند حتی شوهرش وقتی میخاد بره از خانه بیرون تا این دعوا تمام شود نمیگذارد سر و صدا میکند جلو همسایه ها ابرو نگذاشته همسرش بهترین ها را برایش فراهم کرده پدر مادرم هم همینطور اما قدر نشناس است و هنوز میگه کاری برام نکردین وظیفتونه فرزندی 2 ساله دارد جلوی او دعوا میکند چاقو برداشته و میگوید رگم را میزنم !!!وقتی عصبانی میشود چیزی جلویش را نمیگیرد هر هفته یا دو هفته یکبار در خانه شان دعواست نمازش را میخواند ولی اینکارهارا هم میکند مادر و پدرم در گذشته اینگونه بودند اما نه به این شدت در حد دعوا فقط انها هم بد عصبانی میشدند اما نه چاقو بردارن حالا من با صحبتام بینشون خوبی را ایجاد کردم با خیلیا برا مشکلاتشون حرف زدم خوب شدن اما خواهرم یه گوشش دره یکی دروازه .تا یه هفته خوبه ولی باز همون ادم پر توقع اهل غیبت عصبی میشه دکتر کمکم کنید پدر مادرم شوهر خواهر و بچه اش دارن نابود میشن کمک کمک کمک
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید . حاج آقا من دختری هستم 24 ساله لیسانسه اقتصاد که قصد ازدواج با پسری را دارم که او هم 24 ساله است و دانشجوی سال آخر مهندسی پلیمر می باشد . خانواده ام تا حدودی موافق هستند اما مدام سنگ های بزرگ جلوی پای ما می گذارند . من کاملا از شرایط فعلی همسر آینده ام مطلع هستم اما خانواده ام می گن یا باید خانه شخصی از خودش داشته باشد داره اما میگن باید حقوق بالای 500 هزار تومن هم داشته باشد اگر هم تا اخر تیر ماه مسئله سربازی را حل نکند نامزدی را به هم می زنند .آخه حاج آقا تا آخر تیر درسش تمام میشه تا تکلیف سربازی و مافییتش [معافی]ملوم شه می شه دی . شما بگید من چه کار کنم با وجود اینکه همسرم را دوست دارم و از هر لحاظ ایشان را قبول دارم .لطفا مرا راهنایی کنید
- [سایر] سلام آقای دکتر خسته نباشید خواستم ازتون کمک بگیرم، بنده دو سال و هفت ماه پیش عقد کردم با یکی از بچه های دانشگاه که الحق پسر خوبی هست و از انتخابم خیلی خیلی راضیم ولی یه مشکل دارم اونم اینکه ما به دلایل مالی نتونستیم عروسی بگیریم تا الان و البته قصد خارج رفتن به منظور ادامه تحصیل داشتیم که تا الان موفق نشدیم، به امید خدا مهرماه امسال عروسیمون برگزار میشه و اکثر کاراش انجام شده و مشکل مالی برای عروسی نداریم. به دلیل اینکه هر دو شهرستانی بودیم و از نظر خانوادم ایرادی نداشت ما حدود تقریبا 1 سال و 4 ماه در خانه دانشجویی همسرم که اجاره بود بودیم و بعد از اتمام قرار داد به دنبال خانه گشتیم که به مشکلات مالی نتونستیم خانه خوبی بیابیم و به پیشنهاد خانوادم به خانه پدرم که در تهران بود و 7 ماه خالی بود رفتیم یعنی اردیبهشت امسال به خانه پدرم در تهران رفتیم( خانواده من در شهرستان گیلان ساکن هستند و این خانه خانه ای بود که به دنبال مستآجر برای آن بودند) . حال خواهرم در تهران تخصص قبول شده و همسرم اصرار به تغییر خانه دارد. من میدانم نه توان مالیش را دارد نه وقتش را ولی اصرار زیادی دارد. من به اجاره دادن راضی نیستم و میگویم وام بگیریم و او میگوید وام نمیتوانم تهیه کنم و اجاره میدهیم و من واقعا نمیخواهم اجاره بدهیم. شما بگویید چه کار کنم.( البته من به او میگویم ما اینجا باشیم و خواهرم هم پیش ما می آید و او قبول نمیکند و میکند هم برای او سخت است و هم برای من، نمیدانم چه کنم که برای 4 ماه دوباره دنبال خانه و اسباب کشی نیفتم یا لااقل زیر اجاره نرم. لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] باسلام سیکلم را که گرفتم بدلیل اعتیاد پدر مشغول به کار شدم .مدت یکسال است که ازدواج کرده ودر طبقه بالای منزل پدرم که البته متعلق به خودم است زندگی میکنم.سن همسرم 17 سال است که شناخت قبلی نسبت به ایشان نداشتم و مادرم انتخاب کرده .فرزند چهارم وپسر دوم خانواده هستم .برادر بزرگم در مرکز وما در بخش ساکنیم.یک برادر کوچک هم دارم که الان خدمت سربازی است.با برادر بزرگم که 7سال پیش ازدواج کرده و از اول منزل جداگانه گرفته است نیز اوایل مشکل داشت ولی به مرور کمتر شد.انتظارات مادرم از من مانند دوران مجردی است وانتظار محبت بیشتری از من دارد.بعبارتی فکر میکند که مرا از دست داده است و میخواهد ما هر جا رفتیم به او بگوییم و چند مورد هم به توصیه ایشان به برخی جاها (فامیل خانم)نرفتم که با برخورد شدید همسرم با بیان این نکته که شما از خود اختیاری نداری و گوش به فرمان مادرت هستی مواجه شده ام. مادرم زن خوب و ساده ای است منتها یکسری افکار وسنتهای قدیمی دست و پاگیرش شده است. لطفا مرا راهنمایی کنید. ایمیل:mahomehr110@yahoo.com
- [سایر] با سلام خدمت مشاور عزیزم نمیدانم که در هنگام ارتباط با شما پیشینه ای از آنچه قبلا گفته ایم در اختیارتان هست یا نه ؟ تا یادتان بیاید چه صحبت هایی کردیم؟ من چند ماه پیش به دلیل وسواس فکری ام با شما مشاوره داشتم ان زمان حالم خیلی بد بود و هر روز فکری در سرم تکرار میشد که تو یک بیماری بدی مبتلا شدی و بسیار عذابم میداد. به راه کارهای شما عمل کردم ،مسایلی که آن فکر را به سرم می آورد از خودم دور کردم مثلا به بچه دار شدن فکر میکردم آن فکر میآمد و میگفت مگر میشود با این بیماری بچه دار شد و عذابم را دو چندان میکرد. فکر کردم بهتر است فعلا به بچه دار شدن فکر نکنم. مدتی است که در شرکتی هم به عنوان کار آموز مشغول شدم از ساعت 7 صبح تا 5 بعد از ظهر آنجا هستم و وقتی به خانه میآیم مشغول کارهای خانه میشوم به طوری شبها سرم به بالش نرسیده خوابم میبرد و حتی شاید روزی باشد که آن فکر اصلا به سرم نمیآید. اما تا یک ماه دیگر کارآموزی تمام میشود و چون تقریبا تمام واحدهای درسی دانشگاه ام پاس شده شاید فقط یک روز در هفته به دانشگاه بروم و میترسم دوباره این وسواس پا بگیرد و شدت پیدا کند. در حال حاضر خیلی خویم اما نگرانم از اینکه در آینده چه پیش آید مخصوصا زمانی که بخواهم باردار شوم. خدا میداند این افکار چه اضطرابی به من وارد میکند. لطفا راهنمایی فرمایید.
- [سایر] باعرض سلام و خسته نباشید. درسن19 سالگی ازدواج کردم ولی متآسفانه در سن 22 سالگی از همسرم جداشدم درحالی که شدیدا دوستش داشتم و وابستگی شدیدی داشتم.از ابتدا خانواده ام با ازدواج ما مخالف بودند. من عاشق همسرم بودم و همسرم در21سالگی به من خیانت کرد با دختری دوست شد و بعد از طلاق ما بااو ازدواج کرد که بعد از 6 ماه اون دختر خانم طلاق گرفت ومدتی بعد از طلاق اون 2 نفر- باهم بودیم ولی با تمام علاقه ای که داشتم رهایش کردم با وجود اصرار همسرم برای بازگشت من.من فقط میخاستم به زندگی سرشار از امید وموفقیت برگردم.دختر خاله ام در یکی از شرکت های نتورک ایرانی که با مجوز کار میکرد مشغول بود و مرا به آنجا برد وچون کار گروهی بود پذیرفتم برای فراموش کردن همسرم که خداروشکر توانستم ولی من نزدیک 3000000پولم را صرف آنجا کردم و تابلو خریدم تا بازاریاب آنجا شوم و پدرم این مبلغ را به من داد و الآن واقعا همش خودم را تحقیر میکنم که چرا پولمو حروم کردم تپش قلب گرفتم که هیچی در نیاوردم.شوهرم را فراموش کردم ولی هفته پیش رفته بودم مسافرت با1دختر خانوم دیدم دست تو دست که ازاون روز بهم ریختم که چقد دروغ میگفت بدون تو میمیرم تابرگردم و کلی حرف دیگه.منم خیلی هوایی شدم دلم براش تنگ شده.پولمم که از دست دادم واز دختر خالم بدم اومد که اونم خیلی در حقم نامردی کردولی بخاطر خاله و مادرم حرمت حفظ کردم.تورو خدا آرومم کنید هم بخاطر تجربه تلخ کاریم وحروم کردن وقتو زمانم سرخورده شدم و هم چگونه شوهرمو فراموش کنم. من لیسانس مدیریت خوندم و دنبال کارم و از نظر هوش و استعداد در سطح تقریبا بالا هستم. ولی مخصوصا بخاطر این کار مسخره و هزینه خیلی خودمو اذیت میکنم که چرا گول خوردم.از بعد طلاق وسواس شدید گرفتم.ولی خوشبختانه مردم دار هستم و تقریبا می تونم بگم همه اطرافیانم منو دوست دارن.خواهش میکنم آرومم کنید
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید. با توجه به این که فرمودید درباره بانوان و حقوق آنها باید کارشود مرا به عنوان یک خانم درمانده راهنمایی کنید. شاغلم و حدود 22 سال زندگی زناشویی خوبی داشتم که همه به زندگی ما غبطه می خوردند و ثمره این زندگی سه فرزند و تنها پشتوانه ی مالی من در آمد ماهیانه ام می باشد. در اثر خیانت و بی وفایی همسرم یک سال ونیم است زندگی ام تلخ شده است. و پس از اطلاع از این جریان با صحبت کردن با وی و مشورت با دیگران این موضوع نادیده گرفته و در نهایت احترام و مهربانی به زندگی ادامه دادم ولی باز با شکستن قولهای متعددی که میداد، مشاجره های در میگرفت و در این بین از کتک کاری و ناسزا گویی هم کم نمی گذاشت به این خاطر مدت یک سال است که حقوقم را در اختیارش نگذاشته ام ولی باز هم از نظر مالی کمکش کردم اکنون بر اثر یک موضوع کوچک و مشاجره ی پس از آن و بنا به تهدید وی از خانه بیرون رفتم و تصمیم به اجرا گذاشتن مهریه کردم ولی هنوز این امر را بلاتکلیف گذاشته ام و به خاطر فرزندانم که مایل اند من به خانه برگردم، و یک فر صت دیگر به او بدهم، کاری نکرده ام.در این مورد خا نواده ی من بعد یکسال ونیم تذکری به او دادند و حرمت او را نگه داشتند. حالا نمی دانم واقعا چه کار کنم؟ لطفاً مرا راهنمایی فرمایید. متشکرم.