ازار
باسلام
چند وقتی است با شوهرم دچار مشکل شدید شده ام. از هر موقعیتی استفاده می کنه تا منو آزار بده همیشه تنهام در تعطیلی ها منو و دخترمو تنها میذاره و میره خونه مادرش. خرجی نمیده حرفایی میزنه که خیلی بهم برمیخوره
سلام . امید وارم که هرچه زود تر رفتار ایشان اصلاح شود لطفا نسبت به علت این تغییر رفتار و علت مشکلاتتان کمی توضیح دهید . این گونه نمی توانم کمک روشنی به شما بکنم. موفق باشید
سلام . امید وارم که هرچه زود تر رفتار ایشان اصلاح شود لطفا نسبت به علت این تغییر رفتار و علت مشکلاتتان کمی توضیح دهید . این گونه نمی توانم کمک روشنی به شما بکنم. موفق باشید
عنوان سوال:
باسلام
باسلام
چند وقتی است با شوهرم دچار مشکل شدید شده ام. از هر موقعیتی استفاده می کنه تا منو آزار بده همیشه تنهام در تعطیلی ها منو و دخترمو تنها میذاره و میره خونه مادرش. خرجی نمیده حرفایی میزنه که خیلی بهم برمیخوره
پاسخ:
سلام . امید وارم که هرچه زود تر رفتار ایشان اصلاح شود لطفا نسبت به علت این تغییر رفتار و علت مشکلاتتان کمی توضیح دهید . این گونه نمی توانم کمک روشنی به شما بکنم. موفق باشید
- [سایر] سلام. من 4 ساله که ازدواج کردم. من و شوهرم خیلی همدیگر را دوست داریم.,شوهرم با خواهر م و شوهرش رابطه سردی داره و این من رو آزار می ده. علیرغم اینکه خانوادش مخصوصا مادرش خیلی به اون اهمیت نمیده ولی شوهرم خودشو واسش می کشه. یه مشکل دیگم هم تو کادو دادن خیلی خسیسه مثلا مامان من امکان نداره زیر100000 -200هزارتومان کادو بده ولی شوهرم همیشه خیلی کمتر کادو می ده و مشکل سوم من بددهنی اش است مخصوصا تو دعواهامن از فحش معمولی گرفته تا خیلی عصبانی بشه فحش ناموسی هم بهم می ده در صورتی که در حالت عادی عاشقم
- [سایر] سلام.بتازگی بعد از یکسال عقدمتوجه شدم شوهرم هرچی که در خانه ما حتی در خلوت ما میگدرد باجزییات به خانوادش مخصوصا مادرش میگه.یا حتی طوری بیان میکند من مقصر دعوام .خانوادش جانب اونو میگیره.قبل از اینکه متوجه بشم این خصلتوداره بهش گفته بوذم اگه خانه مامرغ بوده یا تخم مرغ بود نرو خبر بری کن. یا بدگویی منو پیش منو خانوادمو پیش هیچکس نگو.ولی شوهرمن گوش نمیده .شوهر من اصولا کم حرفه حتی پیش من کم حرف میزنه من تعجبم از اینکه چطوری این چیزلارو میگه ب خانوادش.مشکلات من توزندگیم زیاده. بنظر شما با این مشکل شوهرم چیکار کنم.
- [سایر] با سلام من حدود یه ماه ازمنزل شوهرم قهر کردم واومدم خانه پدرم مشکلات کوچیک و بزرگی توی زندگیمون هست که من اصلا نمیدونم چطور باید حلشون کنم مثلا منکارمندم و شوهرم حاضر نمیشه پولی به من بده یا پولی برام خرج کنه میگه چون حقوق داری من به تو پول نمیدم در حالیکه باید بهم پولم بدی این مشکل همیشه هست ومن مدام سر این مسئله قهر کردم وبرگشتم خانه پدر از طرف دیگه شوهرم خیلی دهن بینه وهرچی بینمون پیش میاد سریع به خانوادش انتقال میده و همشون از جمله مادرش خواهرش و برادراش همه در زندگی ما دخالت میکنن تا این دف
- [سایر] یک ساله ازدواج کردم. مشکلم محل زندگیم و شغل همسرمه. ما با پدر مادر و برادر همسرم تو یه آپارتمانیم. من اونا رو اصلا دوست ندارم. به خاطر همین خونمونم دوست ندارم.فکر کردن به اونا و دیدن اونا منو آزار میده. بنابراین هیچ وقت آرامش فکری ندارم.دایم صداشون میاد. هر لحظه ممکنه بیان تو خونت یا دستور بدن بیا پایین. به همه کار ادم کار دارن.همیشه تنم میلرزه. از وقتی ازدواج کردم اضطرابم زیاد شده.یه مشکل دیگه اینکه شوهرم با برادرش شریکن. ولی میزان کارشون و حتی خرجی که بر میدارن عادلانه نیست. برادرش بیشتر با زن و بچه اش هست و شوهر من از صبح تا شب سر کار . اونا بیشتر خرج میکنن و ما نه. وقتی اونا پول بر میدارن من به شوهرم میگم خوب ماهم به همون اندازه برداریم ولی اون انگار از برادرش و پدرش میترسه . همیشه وقتی من تو خونه تنهام و تنهام و صدای گپ و گفت برادرش و خانومش از پایین میاد کلی دلم میسوزه و غصه میخورم. تو رو خدا کمکم کنین کارم شده گریه و غصه خوردن. دیگه حتی زندگیم و شوهرم و دوست ندارم. دارم همه چیر و به خاطر آبروی خانوادم تحمل میکنم.آخه من تک فرزندم نمیخوام به خاطر من غصه دار شن. حالم خیلی بده راهنماییم کنین آروم شم. ممنون.
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من میخواستم بپرسم که یک خانم شاغل که موقعیت کاری و تحصیلیش از شوهرش یکم بیشتر هست ( من کارمند و لیسانس و شوهرم کارگر ساده و دیپلم هستند) رفتارش با شوهرش چطور باشه که اعتدال برقرار باشه نه شوهرش ازش سو استفاده کنه که مثلا بخواد بدهی هاشو با پول خانمش بده ( اصلا به نظر شما این سو استفاده است) و نه اینکه سرکوب بشه و احساس حقارت بکنه من میخوام یه راهکار کلی در این مورد بدین من دوست دارم پولهامو جمع کنم و ولخرجی نشه البته نه برای خودم بلکه برای مثلا خرید خونه و خرجهای خیلی مهم تر از خرید مثلا یه هود برای آشپزخونه من تازه ازدواج کردم نمیخوام ارتباطم با شوهرم سر این مسائل بی احترام باشه اصلا نمیخوام اون مرزی که بین زن و شوهر باید باشه که بهم احترام بزارن از بین بره
- [سایر] به نام خدا سلام شش ساله که ازدواج کردم ودو ماهه که دارای فرزند پسر شده ام من همیشه برسر روابط همسرم با خانواده اش مشکل دارم و دیگه واقعا" نمیدونم چیکار کنم هروز خونه مادرش میره از سر کار که بر میگرده اول به خونه مادرش میره و هر جایی که کار داشته باشه حتما" به اونجا هم سر میزنه البته ناگفته نماند که علاقه بسیاری به کبوتر داره و برادر ایشان که مجرد است دارای تعداد زیادی کفتر میباشد و این حساسیت منو بیشتر کرده خواهشمندم به من بگویید که من باید چیکارکنم چون ازهر طریقی که جلو رفتم نتیجه ای نگرفتم و موضوع دیگر اینکه چگونه می توانم همسرم را از کفترو هر چیزی که مربوط به کفتر میشه جلوگیری کنم در ضمن مشکل دیگری که دارم این است که همسرم کوچکترین پسر خانواده است وهمه توقع همه کاری را از او دارند و ایشان بدون در نظر گرفتن شرایط من همیشه خواسته های دیگران را وقت وبی وقت قبول کرده و انجام میدهد وهیچ وقت کلمه ی نه را برای دیگران به زبان نمی آورد از شما تقاضا دارم برای بهببودی زندگی ام مرا راهنمایی کنید منون از شما
- [سایر] سلام ضمن تشکر از سایت زیبا خلاق و جامعتون من ایرانی تهرانی28ساله مهندس صنایع کارشناس کنترل پروژه متاهل هستم آقای دکتر من مدت 1سال که با دختر داییم که دیپلم داره ازدواج کردم قبل از اون هم یک سال عقد بودیم .ما ظاهرا رابطه خیلی خوبی با هم داریم فقط خانمم خیلی به خانوادش وابسته است.از صبح که من میرم شرکت اون میره خونه خواهرش ویا خونه مادرش تا نیم ساعت قبل اینکه من بیام خونه. وقتی من میرسم خونه اون خیلی خسته است حوصله منو نداره من با رفتنش مشکلی ندارم اون حق داره بره ولی به نظر من اون تحت تاثیر من نیست و به شدت به هر حرفی که اونا بزنن انگاری وحی منزل باشه، گوش میده . من بارها تلاش کردم که اون یه کلاسی بره برای روحیش،کلاس ورزشی،ایروبیک،قرآن،مشاوره زندگی و ... اما همیشه متاسفانه انگار که این کلاسا وقت رفت و اومدشو به خونه اونا کم میکنه ،باهام همکاری نمی کنه میگه دوست ندارم برم. خلاصه همش دوست داره تو خونه اونا کار یدی کنه ،از اول من حدس میزدم از لحاظ فکری خیلی با هم فاصله داشته باشیم ولی فکر می کردم تغییر میکنه اما متاسفانه یک آدم ظاهربین سطحی و ... باقی مونده و اصلاً نمی خواد تغییر کنه حتی از من میخواد با دوستای من که هم خودشون هم زناشون تحصیل کرده اند کمتر رفت و آمد کنیم یا نکنیم من احساس میکنم احساس کمبود میکنه اما من این مسائل هیچ وقت بهش سرکوفت نزدم و فقط خواستم با محبت به یه اشتراک برسیم ضمن اینکه مادر خانمم خیلی تو زندگیم دخالت می کرد یعنی تو زندگی همه خواهر برادرای خودش و دیگران دخالت می کنه اما من اوایل با تذکر و در آخر توی یه دعوای حسابی که اصلاًدلم نمی خواست اتفاق بی افته تهدیدش کردم که خداروشکر دخالتاش خیلی کمتر شده اما نفوذش رو خانمم خیلی زیاده به حدی که اعصاب منو خورد میکنه چون من دوست دارم خانمم انجوری باشه که من میخوام نه اونجوری که مادرش میگه . من به خاطره زندگیم و آبروم سعی می کنم از خیلی از مسائل بگذرم اما گذشت من باعث شده خانمم به راهی که خودش می خواد ادامه بده من بارها بهش گفتم اینجوری هیچ پیشرفت فکری نمی کنی اما اون فقط دوست داره خونه داری کنه ، اینقدر به خواهرش و مادرش و... کمک میکنه که تو سن 26 سالگی دست درد و پا درد شدید داره من اگه بهش بگم به خودت فشار نیار عصبانی میشه خلاصه خیلی دلم می خواد فاصلم با اون کم بشه ولی نمیدونم چه جوری؟ لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] سلام.من دختری هستم 18 ساله که 3 ساله ازدواج کردم الانم یه دختر 9 ماهه دارم.از زندگیم راضی ام و هرگز احساس پشیمونی نمیکنم.من و شوهرم اولا خیلی خوب بودیم شوهرم تو کار خونه کمکم میکرد مهربون و با برنامه بود ولی الان عوض شده و به نظرمن مشکل مادرشه چون ما با مادر شوهرم اینا زندگی میکنیم اونا طبقه سومن وما دوم.دخالتاشون زیاد شده.شوهرم به حرفام گوش نمیده و بی برنامه شده مثلا 6 صبح میره سرکار تا 3 .3که اومد ناهارشو میخوره و تا 8 میخوابه تازه وقتی از خواب پامیشه همیشه بد اخلاقه و میگه نتونستم بخوابم بعد شام میخوریم و فیلم میبینیم بعدش شوهرم میره بالا پیش مامانش اینا تا 1 شب بعدشم که میاد باز وقت خوابه و اینا.مادرشوهرمم میگه خب بچه ام سرکار خسته اس دیگه!خسته شدم منم.شوهرم میگه هرروز برم بالا و بهشون سر بزنم منم دوس ندارم چون اون موقع هم بیشتر دخالت میکنن وهم هروقت برم بالا یا باید دروغ بگم بیام پایین یا برا شامو ناهارو صبحانه بالا باشم و تمام کاراشو بکنم.کمکم کنین.ممنونم.درضمن جواب سوالای منو تو قسمت عمومی بذارین.مرسی
- [سایر] با سلام من یک سال و نیم هست که نامزد هستم دوران دانشگاه هم همسرم را میشناختم حدود شش سال که همدیگرو میشناسیم . الان من یک مشکلی برام پیش اومده دقیقا دو هفته مونده به عروسیم . اینکه من هر وقت طول این یکسال ونیم هر وقت از مادر شوهرم ناراحت شدم همسرم بهم اجازه حرف زدن نداده میگه تو به من نگو حرفی داری به مامانم بگو. من فقط میخوام در مورد اینکه از چه موردی از دست مامانش ناراحت شدم بهش بگم اون فقط گوش کنه اگه حق با من بود حمایتم کنه اصلا انتظار ندارم بره با مامانش حرف بزنه نه ، فقط میخوام من بهش بگم آروم شم اجازه نمیده همین باعث میشه خیلی حرفا تو دلم بمونه وقتی هم دلیل ناراحتمو میگم عصبی میشه( همسرم سر هر چی زود عصبی میشه ) همه چی بهم میریزه ترجیح میدم اصلا نگم ولی وقتی اون از دست مامان من ناراحته میگه من نباید چیزی بگم انتظار داره همیشه از همسرم دفاع کنم وقتی از مامانم دفاع میکنم یا حرفی میزنم که مربوط به چند ماهه پیشه میگم که کاره خانوادمو توجیه کنم چون میبینه حق با منه عصبی میشه تو حرف نگه میداری تودلت بهش میگم تو اجازه نمیدی حرف بزنم وقتی ناراحتم واسه همینه در ضمن هر وقتم از دست خانوادم یا من ناراحته تهدیدم میکنه که پامو خونتون نمیزارم پشت گوشتو دیدی منو دیدی من خیلی بهم میرزیم اینجور وقتا ، همسرم فرداش شاید جوری رفتار کنه که اصلا هیچی نشده یام چند روز یه جوری میشه منم سعی میکنم بیخیال شم کوتاه میام تا اینجوری پیش نره ظاهرم خوبه اونجور وقتا ولی دلم ناراحته بعضی وقتا یک هفته طول میکشه برگردم به حالت قبلی ،من میخام این مشکلو حل کنم چکار باید رفتار کنم همسرم به حرفایی که منو ناراحت کرده گوش کنه عصبی نشه راهنماییم کنین خواهش میکنم
- [سایر] با سلام من دختر1. 24 ساله هستم 2. دانشجوی فوق لیسانس مهندسی عمران 3. یک سال هست نامزد هستم 4. نامزدم همسن و همرشته ی منه 5. مشکل ما به خاطر توجه بیش از حد او به خانوادشه به طوری که وقتی برای رسیدگی به من باقی نمی مونه به این علت که به جای پدرش سر کار میره و تمام روز مشغول کاره و این در حالیه که ما هیچ پولی برای شروع زندگیمون نداریم و پدرش هم هیچ حقوقی بهش نمیده و باز به خاطر اینکه پدرشه چیزی نمیگه 6. حتی از بیرون اومدن با من هم امتناع میکنه و همش منو پس میزنه و میگه باید برم سرکار پدرم و کار پدرم ضروری تر از احساسه توا و من هیچ علاقه ای به اون شغل ندارم و دوس دارم شان شغل شوهرم مثل یک مهندس باشه نه یه فرد تحصیل نکرده ، همیشه وقتی میخوام کنارم باشه نیست همیشه خانوادشو انتخاب میکنه برای کار ، اسباب کشی و ... و اصلا نمیفهمه چه لطمه ای به احساسم میزنه ، بهش مستقیم میگم قهرمیکنه ، چه کار کنم به نظر شما؟جدابشم؟چون اینطوری تا اخر عمرم باید تنهاییامو با آدمای دیگه پرکنم نه شوهرم.
مسئله مرتبط یافت نشد