در پاسخ به این سوال باید دو مساله را مد نظر قرار داد: 1- آنچه در ایمان اصل و اساس را تشکیل می دهد، عبودیت و تسلیم بودن در مقابل خدای متعال است. به همین دلیل در مواردی بیان شهادتین در لحظه مرگ، از سوی پیامبر (ص) طلب شده است، در حالی که چنین شخصی فرصت کافی برای تعلیم کامل عقائد اسلامی، یا عمل کردن به فروع دینی را ندارد. (یک جوان یهودی بسیار نزد پیغمبر میآمد تا بجائی که او را لایق خدمت شمرد و بسا او را دنبال حاجتی میفرستاد و بسا بود که برای حضرت نامه مینوشت، چند روزی حضرت او را ندید و احوال او را پرسید یکی گفت من او را در حال مرگ واگذاشتم و آمدم پیغمبر با جمعی اصحابش بالین او آمدند آن حضرت برکتی داشت که با هر که سخن میکرد جوابش میداد فرمود ای فلانی آن جوان چشم گشود و گفت لبیک یا ابا القاسم فرمود بگو : اشهد ان لا اله الا اللَّه. و اقرار کن برسالت من آن جوان بپدرش نگاه کرد و چیزی نگفت بار دوم پیغمبر باو دستور داد و باز بپدرش نگاه کرد و چیزی نگفت پیغمبر بار سوم باو دستور داد و باز آن جوان بپدرش نگاه کرد در این بار پدرش گفت اگر خواهی بگو گفت گواهم که معبود حقی جز خدا نیست و تو که محمدی رسول خدائی و در حال مرد، رسول خدا (ص) بپدرش فرمود از نزد ما بیرون رو و باصحابش دستور داد او را غسل دهید و کفن کنید و نزد من آرید تا بر او نمازگذارم و بیرون رفت و میفرمود حمد خدا را که امروز به وسیله من نفسی را از دوزخ نجات داد.)[1] بنابراین معیار تعیین کننده برای ایمان الهی، این است که شخص هر چه را حق یافت، بی درنگ بپذیرد. از همین رو، حتی عده زیادی که زمان رسول اکرم (ص) را درک نکرده اند و شهادت به رسالت ایشان نداده اند، اهل نجات معرفی شده اند، علیرغم اینکه هیچ شک و شبهه ای در لزوم اعتقاد به رسالت ایشان به عنوان یک اصل اساسی وجود ندارد: (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ[بقره/62] کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند، و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان [پیروان یحیی] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست. (هر کدام از پیروان ادیان الهی، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده اند، مأجور و رستگارند.)) 2- مساله امامت، مساله ای نیست که در سال آخر بعثت پیامبر مکرم اسلام (ص) مطرح شده باشد. بلکه این اصل اساسی از روز اول مطرح بوده است. اگر به مساله امامت به شکل کلی بنگریم، باید بگوییم که هیچ زمانی خالی از امام حق نیست و در زمان حیات رسول اکرم (ص) خود ایشان امام بوده اند و شئون امامت را انجام می داده اند. همانگونه که ابراهیم خلیل (ع) علاوه بر رسالت، جایگاه امامت را نیز داشته است. و مطابق نقل شیعه و سنی، پیامبر (ص) فرموده اند: هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد ، همانند مردن زمان جاهلیت مرده است. (برای دیدن اسناد و مدارک این حدیث در کتب شیعه و سنی اینجا را کلیک نمائید) بنابراین هر زمانی امام حقی دارد که برای دور ماندن از جاهلیت باید او را شناخت. و اگر به شکل مصداقی به این امر بنگریم و منظورمان امامت حضرت علی (ع) باشد، آن نیز از آغاز کار بعثت رسول اکرم (ص) مطرح بوده است. از همان روزی که پیامبر (ص) برای شروع دعوت رسمی، خانواده خویش را دعوت می کند تا پیام رسالت خویش را بیان نماید، بحث جانشینی حضرت علی (ع) را نیز بیان کرده است و حدیث یوم الدار، بین شیعه و سنی به شکل متواتر این امر را بیان می کند. و این بیان در زمان حیات رسول اکرم (ص) دفعات متعدد، تکرار شده است. و قرآن نیز در کنار لازم دانستن اطاعت از خدا و رسول، اطاعت اولی الامر را نیز لازم دانسته است: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[نساء/59] ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را) بنابراین آن امری که 23 سال بعد از آغاز بعثت، به وجود آمده، تنها زمان تحقق وصایت حضرت علی (ع) است. [1]. أمالی الصدوق، ص 398 ، المجلس الثانی و الستون.
در پاسخ به این سوال باید دو مساله را مد نظر قرار داد:
1- آنچه در ایمان اصل و اساس را تشکیل می دهد، عبودیت و تسلیم بودن در مقابل خدای متعال است. به همین دلیل در مواردی بیان شهادتین در لحظه مرگ، از سوی پیامبر (ص) طلب شده است، در حالی که چنین شخصی فرصت کافی برای تعلیم کامل عقائد اسلامی، یا عمل کردن به فروع دینی را ندارد.
(یک جوان یهودی بسیار نزد پیغمبر میآمد تا بجائی که او را لایق خدمت شمرد و بسا او را دنبال حاجتی میفرستاد و بسا بود که برای حضرت نامه مینوشت، چند روزی حضرت او را ندید و احوال او را پرسید یکی گفت من او را در حال مرگ واگذاشتم و آمدم پیغمبر با جمعی اصحابش بالین او آمدند آن حضرت برکتی داشت که با هر که سخن میکرد جوابش میداد فرمود ای فلانی آن جوان چشم گشود و گفت لبیک یا ابا القاسم فرمود بگو : اشهد ان لا اله الا اللَّه.
و اقرار کن برسالت من آن جوان بپدرش نگاه کرد و چیزی نگفت بار دوم پیغمبر باو دستور داد و باز بپدرش نگاه کرد و چیزی نگفت پیغمبر بار سوم باو دستور داد و باز آن جوان بپدرش نگاه کرد در این بار پدرش گفت اگر خواهی بگو گفت گواهم که معبود حقی جز خدا نیست و تو که محمدی رسول خدائی و در حال مرد، رسول خدا (ص) بپدرش فرمود از نزد ما بیرون رو و باصحابش دستور داد او را غسل دهید و کفن کنید و نزد من آرید تا بر او نمازگذارم و بیرون رفت و میفرمود حمد خدا را که امروز به وسیله من نفسی را از دوزخ نجات داد.)[1]
بنابراین معیار تعیین کننده برای ایمان الهی، این است که شخص هر چه را حق یافت، بی درنگ بپذیرد. از همین رو، حتی عده زیادی که زمان رسول اکرم (ص) را درک نکرده اند و شهادت به رسالت ایشان نداده اند، اهل نجات معرفی شده اند، علیرغم اینکه هیچ شک و شبهه ای در لزوم اعتقاد به رسالت ایشان به عنوان یک اصل اساسی وجود ندارد:
(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ[بقره/62] کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند، و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان [پیروان یحیی] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست. (هر کدام از پیروان ادیان الهی، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده اند، مأجور و رستگارند.))
2- مساله امامت، مساله ای نیست که در سال آخر بعثت پیامبر مکرم اسلام (ص) مطرح شده باشد. بلکه این اصل اساسی از روز اول مطرح بوده است.
اگر به مساله امامت به شکل کلی بنگریم، باید بگوییم که هیچ زمانی خالی از امام حق نیست و در زمان حیات رسول اکرم (ص) خود ایشان امام بوده اند و شئون امامت را انجام می داده اند. همانگونه که ابراهیم خلیل (ع) علاوه بر رسالت، جایگاه امامت را نیز داشته است. و مطابق نقل شیعه و سنی، پیامبر (ص) فرموده اند: هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد ، همانند مردن زمان جاهلیت مرده است. (برای دیدن اسناد و مدارک این حدیث در کتب شیعه و سنی اینجا را کلیک نمائید) بنابراین هر زمانی امام حقی دارد که برای دور ماندن از جاهلیت باید او را شناخت.
و اگر به شکل مصداقی به این امر بنگریم و منظورمان امامت حضرت علی (ع) باشد، آن نیز از آغاز کار بعثت رسول اکرم (ص) مطرح بوده است. از همان روزی که پیامبر (ص) برای شروع دعوت رسمی، خانواده خویش را دعوت می کند تا پیام رسالت خویش را بیان نماید، بحث جانشینی حضرت علی (ع) را نیز بیان کرده است و حدیث یوم الدار، بین شیعه و سنی به شکل متواتر این امر را بیان می کند. و این بیان در زمان حیات رسول اکرم (ص) دفعات متعدد، تکرار شده است. و قرآن نیز در کنار لازم دانستن اطاعت از خدا و رسول، اطاعت اولی الامر را نیز لازم دانسته است:
(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[نساء/59] ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را)
بنابراین آن امری که 23 سال بعد از آغاز بعثت، به وجود آمده، تنها زمان تحقق وصایت حضرت علی (ع) است.
[1]. أمالی الصدوق، ص 398 ، المجلس الثانی و الستون.
- [سایر] امامت از فروع دین است یا اصول دین؟
- [سایر] آیا امامت مهمترین اصل در اصول دین است؟
- [سایر] آیا این درست است؟ اصول دین 3 تا است: توحید، معاد، نبوت اما اصول مذهب شیعه 5 تا است: توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل
- [سایر] اگر امامت از اصول دین است چرا هیچ آیه ای در قرآن برای آن وجود ندارد؟
- [سایر] مراد از تقلیدی نبودن اصول دین چیست و چگونه میتوان با تحقیق به این اصول رسید؟
- [آیت الله سیستانی] دلایل عقلی برای اصول دین؟
- [سایر] اصول دین با اصول مذهب چه تفاوتی دارد و ترتیب صحیح آن کدام است؟
- [سایر] منظور از (عدل) در اصول دین چیست؟
- [سایر] من چگونه به اصول دین معتقد شوم؟
- [سایر] اصول دین و فروع دین کدامند؟ توضیح دهید.
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [امام خمینی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد میدهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمیشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.
- [امام خمینی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه قرارداد بین زارع و مالک بر اشتراکِ در زرع و اصول آن بوده حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اول قسمت کنند، ولی اگر قرارداد فقط بر اشتراک در آنچه از زراعت در سال اول حاصل میشود بوده باشد، حاصل سال دوم متعلق به صاحب بذر خواهد بود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیّت زیاد می دهد مثل اصول دین یامذهب و حفظ قرآن مجید وحفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریّه ، باید ملاحظه اهمیّت شود ، و مجردّ ضرر ، موجب واجب نبودن نمی شود ، پس اگر توقّف داشته باشد ، حفظ عقائد مسلمانان یا حفظ احکام ضروریّه اسلام بر بذل جان و مال ، واجب است بذل آن
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.