شیخیه فرقه ای است که در قرن دوازدهم هجری توسط شیخ احمد احسایی به وجود آمد. پیروان این فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.[1] این فرقه نام های مختلفی دارد که عبارتند از: 1. شیخیه؛ 2. احسائیه؛ 3. احمدیه؛ 4. رکنیه؛ 5. کشفیه؛ و... رئیس فرقه، شخصی به نام شیخ احمد احسایی است که در ماه رجب سال 1166 در روستای مطیرفی واقع در منطفه احساء در شرق عربستان به دنیا آمد و در ذیقعده سال 1241 فوت کرد.[2] وی در منطقه احساء، تحصیل کرده و برای ادامه تحصیلات به نجف و کربلا می رود و از برخی علما اجازه اجتهاد میگیرد. در مدت تحصیل به مطالعات فلسفی هم روی می آورد و تعبیرات فلسفی قدیم متأثر از آثار سهروردی را با اخبار اهل بیت (علیهم السلام) درهم می آمیزد و روش جدیدی را بنا می نهد. و در فلسفه هم نظراتی خلاف نظر علماء بیان کرده است. مثلا قائل است که: وجود و ماهیت هر دو اصیل هستند. حکیم الهی حاجی سبزواری در بحث اصالة الوجود می فرماید: از معاصران ما برخی قواعد حکمت را قبول ندارند و به (اصالت وجود و ماهیت) قایل شدند و در بعضی از آثار خود آوردند که وجود منشأ کارهای خیر و ماهیت، منشأ کارهای شر است و همه این آثار، اصیلند. پس منشأ صدور آنها به طریقه اولی، اصیل خواهد بود. علامه حسن زاده آملی می فرمایند: شیخ احمد احسایی که قائل به اصالت وجود و ماهیت است و قواعد فلسفی را معتبر نمی داند، بدون آنکه متوجه باشد در گرداب ثنویت (و شرک) افتاده است که قائل به یزدان و اهریمن هستند و سهمی از توحید ندارند.[3] مهم ترین موارد اختلاف شیخیه با دیگر مسلمانان عبارت است از: 1. معاد؛ شیخ در بحث معاد همانند دیگر مسلمانان، قائل به معاد جسمی و روحی نیست بلکه آن را روحانی می داند و از آن به (هور قلیایی) که نوعی جسم لطیف است تعبیر می کند.[4] شیخ احمد دو جسم برای آدمی قائل است: الف) کالبد ظاهری که از عناصر زمانی و عوارض حیات دنیوی است و در قبر، تجزیه و زوال می پذیرد و عناصر آن به طبیعت برمی گردد. ب) جسد هور قلیایی که فناپذیری جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته خواهد شد که همان سرشت اولیه ای است که بر آن خلق شده و در قبر باقی می ماند.[5] به تعبیر دیگر؛ بعد از انحلال و متلاشی شدن جسم، عنصری که باقی می ماند جسم لطیفی است که هورقلیا نام دارد. هورقلیا ظاهراً کلمه ای سریانی است و همان قالب مثالی می باشد و از اصطلاحات فلسفی شیخ احمد احسایی است. او معتقد است آنچه که در روز رستاخیز محشور شود همین جسم مثالی و هورقلیایی است که ثواب و عقاب اخروی به همین جسم بر می گردد.[6] 2. معراج؛ شیخ احسایی، اصل معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) را پذیرفته است و قائل به جسمانی بودن آن نیز می باشد ولی تفسیری در جسمانی بودن معراج دارد که با دیدگاه مسلمانان تطبیق ندارد. او می گوید: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در هر فلکی از افلاک، جسمی متناسب با جرم و جسم آن فلک بر خود می گرفت تا خرق و التیامی لازم نیاید و ورود در افلاک مختلف برای بدن ظاهری و جسمانی او مشکل ایجاد نکند.[7] بدن پیامبر لطیف تر از آسمان ها بود و جسم لطیف و بدن هورقلیایی او به آسمان رفت، از این رو پاره شدن آسمان ها و خرق التیام لازم نمی آید.[8] 3. رکن رابع؛ یکی دیگر از عقاید شیخیه، اعتقاد به رکن رابع است. آنان معتقدند که اصول دین، منحصر بر چهار اصل: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع است. به نظر شیخیه، ذکر عدالت و معاد در اصول اعتقادات لازم نیست.[9] و با حذف اصل معاد و اصل عدالت از اصول عقاید، آنان قائل به اصل رکن رابع شدند و می گویند: چهارمین اصل از اصول دین، قائل شدن به رکن است که همان شناخت شیعه کامل می باشد. او، مبلغ و ناطق اول است و واسطه بین شیعیان و امام غایب خواهد بود و احکام را بلاواسطه از امام می گیرد و به دیگران می رساند. اصل رکن رابع را حاج محمد کریم خان که از بزرگان شیخیه است بنا نهاد و پیروان حاج محمد کریم خان را که در کرمان بودند رکنیه لقب دادند و این اصل، مورد قبول شیخیه آذربایجان نبود.[10] کریم خان قاجار در مورد این اصل می گوید: شیعه نیازمند به عالمی است که احکام شریعت را در عصر غیبت از او اخذ نموده و او همان رکن رابع است که به سبب ظلم حاکمان، مخفی بود تا اینکه مصلحت الهی بر ظهور رکن رابع، اقتضاء نمود؛ لذا شیخ احمد احسایی و بعد از او، سید کاظم رشتی رکن رابع بودند که بعد از آنان تا ظهور امام حجت، زمین خالی از رکن رابع نخواهد ماند.[11] همین گونه تفکرات فرقه شیخیه، سبب شد که بعدها اشخاصی مانند محمد علی باب، ادعای باب المهدی کنند و خود را همان انسان کامل که رابط بین حضرت مهدی(علیه السلام) و مردم است معرفی نماید. 4. عقیده شیخیه در مورد امام عصر(علیه السلام)؛ شیخ احمد احسایی، وجود امام عصر(علیه السلام) و ظهور او را از اصول مسلم و حتمی می دانست ولی می گفت: امام در یک عالمی غیر از این عالم مادی، سکونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حکم فرمایی و حکم رانی دارد و روزی که خدا به او اجازه دهد در این عالم ظاهر خواد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد. (کنت دوگوبینو) وزیر مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ایران، در کتاب (سه سال در ایران) درباره این تفکر شیخیه می نویسد: شیخی ها بر سر یک موضوع با شیعه اختلاف دارند و آن، چگونگی امام دوازدهم یعنی مهدی(علیه السلام) است. شیعیان می گویند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانی، روزگار می گذراند ولی شیخی ها می گویند: امام دوازدهم با قالب روحانی زنده است.[12] پیروان شیخ، همان عالم هورقلیا و تجرد روح و جسم را در این مسأله هم مطرح کردند و چون طول عمر امام زمان(علیه السلام) را با موازین فلسفه و ذوق فلسفی خود سازگار نمی دیدند قائل شدند که روح حضرت، در بدن هورقلیایی زندگی می کند.[13] 5. غلو شیخیه در مورد ائمه اطهار(علیهم السلام)؛ شیخیه در مقام ائمه معصومین(علیهم السلام)، راه غلو را پیموده و برای آنها ربوبیت قائل شدند؛ لذا آنها را از فرقه های غلات به شمار آورده اند.[14] با بررسی افکار و اندیشه های این فرقه، غلو آنان در مورد ائمه(علیهم السلام) روشن است. حتی آنان تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت می دهند و مصداق آن را امامان می دانند. سید کاظم رشتی که از شاگردان بارز شیخ احمد احسایی و جزو رئیسان این فرقه است به صراحت این عقیده را بیان کرده است. (اختص اسم الله بالنبی و اسم الرحمن بالوصی)[15] اسم الله، مختص پیامبر و اسم رحمان هم اختصاص به وصی پیامبر دارد. آنها می گویند: تمام ضمیرهایی که در قرآن کریم ذکر شده است به پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر می گردد نه به خدا زیرا خداوند متعال مورد اشاره قرار نمی گیرد. همچنین تمام صفات الهی به معصومین بر می گردد.[16] (گلدتسیهر) در کتاب عقیده و شریعت در اسلام، درباره شیخیه می نویسد: در آغاز قرن نوزدهم میلادی، فرقه جدیدی ظهور کرد که از مذهب شیعه اخذ شده است و آن مذهب شیخیه است که پیروانش به روش (عنوصیه) هستند که معتقد شد صفات الهی در اشخاص و اجساد حلول می کند و آنان، قوای خلاقه دارند. و به تعبیر صاحب کتاب روضات الجنات، طایفه شیخیه، به منزله نصاری هستند که درباره حضرت عیسی غلو کرده و به تثلیت قائل شده اند.[17] این عقاید و تفکرات دیگر که از فرقه شیخیه بروز کرد سبب شد که علمای اسلام در قبال آنان موضع بگیرند و حتی حکم به تکفیر آنان و غالی بودن این فرقه دهند. [1]. شریف یحیی لاین، معجم الفرق الاسلامیة، ص 149. [2]. دکتر یوسف فضایی، شیخی گری، بابی گری، بهایی گری و کسروی گری، ص 26. [3]. علامه حسن زاده آملی، شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 65. [4]. شیخ احمد حسایی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 4، ص 277، چاپ دار المفید، بیروت. [5]. همان، ج 4، ص 26. [6]. دکتر محمد جواد شکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 270، با مقدمه و توضیحات استاد مدیر کاظم شانه چی، چاپ آستان قدس رضوی. [7]. همان، ج 4، ص 26. [8]. حاج محمد خان، هدایة المسترشدین، ص 182، و شیخی گری، بابی گری، بهایی گری، دکتر یوسف فضایی، ص 60. [9]. دکتر یوسف فضایی، شیخی گری، بابی گری، بهایی گری، ص 53-52. [10]. دکتر محمد جواد شکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 270-269. [11]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 25، ص 169، ناشر دار الاضواء، بیروت، 26 جلدی، به نقل از کتاب هدایة الاطفال، کریم خان قاجار. [12]. علی ربانی گلپایگانی، فرهنگ فرق و مذاهب کلامی، ص 338337، چاپ مرکز جهانی علوم اسلامی. [13]. دکتر یوسف فضایی، شیخی گری، بابی گری، بهایی گری، ص 56. [14]. علی ربانی گلپایگانی، فرهنگ فرق و مذاهب کلامی، ص 238. [15]. سید کاظم الرشتی، شرح الخطبة التطنجیة، ص 352. [16]. دکتر علاء الدین السید امیر محمد الکاظمی القزوینی، عقاید الشیخیة، ص 57، الطبعة الاولی، 1432 (ه ق)، 2003 میلادی. [17]. علی ربانی گلپایگانی، فرهنگ فرق و مذاهب کلامی، ص 341340، و روضات الجنات، ص 287285.
شیخیه فرقه ای است که در قرن دوازدهم هجری توسط شیخ احمد احسایی به وجود آمد. پیروان این فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.[1]
این فرقه نام های مختلفی دارد که عبارتند از: 1. شیخیه؛ 2. احسائیه؛ 3. احمدیه؛ 4. رکنیه؛ 5. کشفیه؛ و...
رئیس فرقه، شخصی به نام شیخ احمد احسایی است که در ماه رجب سال 1166 در روستای مطیرفی واقع در منطفه احساء در شرق عربستان به دنیا آمد و در ذیقعده سال 1241 فوت کرد.[2] وی در منطقه احساء، تحصیل کرده و برای ادامه تحصیلات به نجف و کربلا می رود و از برخی علما اجازه اجتهاد میگیرد. در مدت تحصیل به مطالعات فلسفی هم روی می آورد و تعبیرات فلسفی قدیم متأثر از آثار سهروردی را با اخبار اهل بیت (علیهم السلام) درهم می آمیزد و روش جدیدی را بنا می نهد. و در فلسفه هم نظراتی خلاف نظر علماء بیان کرده است. مثلا قائل است که: وجود و ماهیت هر دو اصیل هستند. حکیم الهی حاجی سبزواری در بحث اصالة الوجود می فرماید: از معاصران ما برخی قواعد حکمت را قبول ندارند و به (اصالت وجود و ماهیت) قایل شدند و در بعضی از آثار خود آوردند که وجود منشأ کارهای خیر و ماهیت، منشأ کارهای شر است و همه این آثار، اصیلند. پس منشأ صدور آنها به طریقه اولی، اصیل خواهد بود. علامه حسن زاده آملی می فرمایند: شیخ احمد احسایی که قائل به اصالت وجود و ماهیت است و قواعد فلسفی را معتبر نمی داند، بدون آنکه متوجه باشد در گرداب ثنویت (و شرک) افتاده است که قائل به یزدان و اهریمن هستند و سهمی از توحید ندارند.[3]
مهم ترین موارد اختلاف شیخیه با دیگر مسلمانان عبارت است از:
1. معاد؛ شیخ در بحث معاد همانند دیگر مسلمانان، قائل به معاد جسمی و روحی نیست بلکه آن را روحانی می داند و از آن به (هور قلیایی) که نوعی جسم لطیف است تعبیر می کند.[4] شیخ احمد دو جسم برای آدمی قائل است:
الف) کالبد ظاهری که از عناصر زمانی و عوارض حیات دنیوی است و در قبر، تجزیه و زوال می پذیرد و عناصر آن به طبیعت برمی گردد.
ب) جسد هور قلیایی که فناپذیری جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته خواهد شد که همان سرشت اولیه ای است که بر آن خلق شده و در قبر باقی می ماند.[5]
به تعبیر دیگر؛ بعد از انحلال و متلاشی شدن جسم، عنصری که باقی می ماند جسم لطیفی است که هورقلیا نام دارد. هورقلیا ظاهراً کلمه ای سریانی است و همان قالب مثالی می باشد و از اصطلاحات فلسفی شیخ احمد احسایی است. او معتقد است آنچه که در روز رستاخیز محشور شود همین جسم مثالی و هورقلیایی است که ثواب و عقاب اخروی به همین جسم بر می گردد.[6]
2. معراج؛ شیخ احسایی، اصل معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) را پذیرفته است و قائل به جسمانی بودن آن نیز می باشد ولی تفسیری در جسمانی بودن معراج دارد که با دیدگاه مسلمانان تطبیق ندارد.
او می گوید: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در هر فلکی از افلاک، جسمی متناسب با جرم و جسم آن فلک بر خود می گرفت تا خرق و التیامی لازم نیاید و ورود در افلاک مختلف برای بدن ظاهری و جسمانی او مشکل ایجاد نکند.[7] بدن پیامبر لطیف تر از آسمان ها بود و جسم لطیف و بدن هورقلیایی او به آسمان رفت، از این رو پاره شدن آسمان ها و خرق التیام لازم نمی آید.[8]
3. رکن رابع؛ یکی دیگر از عقاید شیخیه، اعتقاد به رکن رابع است. آنان معتقدند که اصول دین، منحصر بر چهار اصل: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع است.
به نظر شیخیه، ذکر عدالت و معاد در اصول اعتقادات لازم نیست.[9] و با حذف اصل معاد و اصل عدالت از اصول عقاید، آنان قائل به اصل رکن رابع شدند و می گویند: چهارمین اصل از اصول دین، قائل شدن به رکن است که همان شناخت شیعه کامل می باشد. او، مبلغ و ناطق اول است و واسطه بین شیعیان و امام غایب خواهد بود و احکام را بلاواسطه از امام می گیرد و به دیگران می رساند. اصل رکن رابع را حاج محمد کریم خان که از بزرگان شیخیه است بنا نهاد و پیروان حاج محمد کریم خان را که در کرمان بودند رکنیه لقب دادند و این اصل، مورد قبول شیخیه آذربایجان نبود.[10]
کریم خان قاجار در مورد این اصل می گوید: شیعه نیازمند به عالمی است که احکام شریعت را در عصر غیبت از او اخذ نموده و او همان رکن رابع است که به سبب ظلم حاکمان، مخفی بود تا اینکه مصلحت الهی بر ظهور رکن رابع، اقتضاء نمود؛ لذا شیخ احمد احسایی و بعد از او، سید کاظم رشتی رکن رابع بودند که بعد از آنان تا ظهور امام حجت، زمین خالی از رکن رابع نخواهد ماند.[11] همین گونه تفکرات فرقه شیخیه، سبب شد که بعدها اشخاصی مانند محمد علی باب، ادعای باب المهدی کنند و خود را همان انسان کامل که رابط بین حضرت مهدی(علیه السلام) و مردم است معرفی نماید.
4. عقیده شیخیه در مورد امام عصر(علیه السلام)؛
شیخ احمد احسایی، وجود امام عصر(علیه السلام) و ظهور او را از اصول مسلم و حتمی می دانست ولی می گفت: امام در یک عالمی غیر از این عالم مادی، سکونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حکم فرمایی و حکم رانی دارد و روزی که خدا به او اجازه دهد در این عالم ظاهر خواد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد.
(کنت دوگوبینو) وزیر مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ایران، در کتاب (سه سال در ایران) درباره این تفکر شیخیه می نویسد: شیخی ها بر سر یک موضوع با شیعه اختلاف دارند و آن، چگونگی امام دوازدهم یعنی مهدی(علیه السلام) است. شیعیان می گویند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانی، روزگار می گذراند ولی شیخی ها می گویند: امام دوازدهم با قالب روحانی زنده است.[12] پیروان شیخ، همان عالم هورقلیا و تجرد روح و جسم را در این مسأله هم مطرح کردند و چون طول عمر امام زمان(علیه السلام) را با موازین فلسفه و ذوق فلسفی خود سازگار نمی دیدند قائل شدند که روح حضرت، در بدن هورقلیایی زندگی می کند.[13]
5. غلو شیخیه در مورد ائمه اطهار(علیهم السلام)؛
شیخیه در مقام ائمه معصومین(علیهم السلام)، راه غلو را پیموده و برای آنها ربوبیت قائل شدند؛ لذا آنها را از فرقه های غلات به شمار آورده اند.[14]
با بررسی افکار و اندیشه های این فرقه، غلو آنان در مورد ائمه(علیهم السلام) روشن است. حتی آنان تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت می دهند و مصداق آن را امامان می دانند. سید کاظم رشتی که از شاگردان بارز شیخ احمد احسایی و جزو رئیسان این فرقه است به صراحت این عقیده را بیان کرده است.
(اختص اسم الله بالنبی و اسم الرحمن بالوصی)[15] اسم الله، مختص پیامبر و اسم رحمان هم اختصاص به وصی پیامبر دارد.
آنها می گویند: تمام ضمیرهایی که در قرآن کریم ذکر شده است به پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر می گردد نه به خدا زیرا خداوند متعال مورد اشاره قرار نمی گیرد. همچنین تمام صفات الهی به معصومین بر می گردد.[16]
(گلدتسیهر) در کتاب عقیده و شریعت در اسلام، درباره شیخیه می نویسد:
در آغاز قرن نوزدهم میلادی، فرقه جدیدی ظهور کرد که از مذهب شیعه اخذ شده است و آن مذهب شیخیه است که پیروانش به روش (عنوصیه) هستند که معتقد شد صفات الهی در اشخاص و اجساد حلول می کند و آنان، قوای خلاقه دارند. و به تعبیر صاحب کتاب روضات الجنات، طایفه شیخیه، به منزله نصاری هستند که درباره حضرت عیسی غلو کرده و به تثلیت قائل شده اند.[17]
این عقاید و تفکرات دیگر که از فرقه شیخیه بروز کرد سبب شد که علمای اسلام در قبال آنان موضع بگیرند و حتی حکم به تکفیر آنان و غالی بودن این فرقه دهند.
[1]. شریف یحیی لاین، معجم الفرق الاسلامیة، ص 149.
[2]. دکتر یوسف فضایی، شیخی گری، بابی گری، بهایی گری و کسروی گری، ص 26.
[3]. علامه حسن زاده آملی، شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 65.
[4]. شیخ احمد حسایی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 4، ص 277، چاپ دار المفید، بیروت.
[5]. همان، ج 4، ص 26.
[6]. دکتر محمد جواد شکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 270، با مقدمه و توضیحات استاد مدیر کاظم شانه چی، چاپ آستان قدس رضوی.
[7]. همان، ج 4، ص 26.
[8]. حاج محمد خان، هدایة المسترشدین، ص 182، و شیخی گری، بابی گری، بهایی گری، دکتر یوسف فضایی، ص 60.
[9]. دکتر یوسف فضایی، شیخی گری، بابی گری، بهایی گری، ص 53-52.
[10]. دکتر محمد جواد شکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 270-269.
[11]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 25، ص 169، ناشر دار الاضواء، بیروت، 26 جلدی، به نقل از کتاب هدایة الاطفال، کریم خان قاجار.
[12]. علی ربانی گلپایگانی، فرهنگ فرق و مذاهب کلامی، ص 338337، چاپ مرکز جهانی علوم اسلامی.
[13]. دکتر یوسف فضایی، شیخی گری، بابی گری، بهایی گری، ص 56.
[14]. علی ربانی گلپایگانی، فرهنگ فرق و مذاهب کلامی، ص 238.
[15]. سید کاظم الرشتی، شرح الخطبة التطنجیة، ص 352.
[16]. دکتر علاء الدین السید امیر محمد الکاظمی القزوینی، عقاید الشیخیة، ص 57، الطبعة الاولی، 1432 (ه ق)، 2003 میلادی.
[17]. علی ربانی گلپایگانی، فرهنگ فرق و مذاهب کلامی، ص 341340، و روضات الجنات، ص 287285.
- [سایر] در مورد (فرقه قرآنیون) توضیحاتی بفرمایید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] درباره فرقه اخباریها و شیخیه و موسسین این فرقه ها، نظرجنابعالی چیست؟
- [سایر] درباره فرقه(شیخیه) توضیح دهید؟
- [سایر] آیا فرقه شیخیه به امام زمان (عج) عقیده دارند؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه شیخیه وارد است؟
- [سایر] در مورد فرقه انصارالله توضیحاتی ارائه فرمائید؟
- [سایر] فرقه شیخیه چه اشکالاتی در اعتقادات خود دارند و با این که 12 امامی هستند مشکل اعتقاد امامت آنان چیست؟
- [سایر] فرقه شیخیه را توضیح دهید. تاریخچه آنها چه می باشد؟ چه عقایدی دارند؟ بنیان گذارا آن چه کسی است؟
- [آیت الله بهجت] فرقه هایی از قبیل صوفیه و دراویش حتی شیخیه با وجود افکار خاص و اعمال خاص، نجس اند یا پاک؟
- [سایر] در مورد تاریخ و چگونگی به وجود آمدن فرقه مکتب توضیحاتی داده شود؟
- [آیت الله اردبیلی] ازدواج موقّت از راههای مناسب جلوگیری از فحشا و انحرافات جنسی است و اولیاء دین به آن سفارش کردهاند. از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است که: (اگر از ازدواج موقّت منع نشده بود، هیچ مؤمنی تن به زنا نمیداد و جز محروم از سعادت و نیکبختی، کسی زنا نمیکرد.)(1) بنابر این کسی که امکان ازدواج دائم را نداشته باشد و نتواند خود را از گناه بازدارد یا بترسد دچار فحشا گردد، باید با ازدواج موقّت خود را حفظ نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در اید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولی متعه کردن زنهای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری مانعی ندارد و بنابر احتیاط مستحب ازدواج دایم با انها ننماید ولی نمی تواند با زن های اهل کتاب بدون رضایت زن مسلمان خود ازدواج دایم یا موقت نماید و بعضی از فرقه ها از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خودرا مسلمان می دانند و در حکم کفارند مرد و زن مسلمان نمی توانند با انها به طور دایم یا موقت ازدواج نمایند
- [آیت الله شبیری زنجانی] زکات فطره بر انسانی که بالغ و عاقل است و بیهوش و فقیر نیست لازم بوده و باید برای خودش و کسانی که نانخور او هستند، هر نفری یک صاع از خوراکیهای رایج در آن منطقه، همچون گندم، جو، خرما، کشمش، برنج و مانند اینها، به مستحقّ بدهد و اگر پول یکی از اینها را هم بدهد کافی است، در مورد اندازه صاع در مسأله 1872 توضیحاتی داده شد و گفتیم که وزن هر صاع بنا بر مشهور در تمام غلّات، 1170 درهم میباشد که با تبدیل آن به اوزان کنونی، تقریبا وزن 2 / 830 کیلوگرم را به دست آوردهاند، ولی گفتیم که ظاهراً وزن درهم بیش از مقداریست که مبنای محاسبه فوق میباشد، بنا بر یک محاسبه وزن هر صاع تقریبا 3 / 47 و بر طبق محاسبه دیگر تقریبا 3 / 66 کیلوگرم میباشد، همچنین پیشتر اشاره کردیم که صاع، پیمانه بوده و نه وزن مشخّص و اوزان فوق ظاهراً برای گندم متوسّط تعیین شده، بنابراین حجم صاع مابین 4 / 3 تا 4 / 9 لیتر خواهد بود، این حجم در غلّات سبکتر از گندم، همچون جو، وزنی کمتر از اوزان فوق دارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] سر بریدن حیوان شش شرط دارد: اول: کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اگر کسی که از کفّار یا از فرقه هائی است که در حکم کفّارند مانند غلات و خوارج و نواصب سر حیوان را ببرند، حلال نمی شود. دوّم: سر حیوان را با آهن ببرند ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوّم: در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید (بسم الله) کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، و همچنین است اگر از روی جهل به مسئله نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: حیوان زنده باشد و با بریدن رگ ها جان بدهد. لذا اگر معلوم باشد که حیوان زنده بوده و بعد از ذبح جان داده اشکال ندارد و اگر شک در زنده بودن آن قبل از ذبح داشته باشد در صورتی محکوم به طهارت است که بعد از ذبح حرکتی بکند که علامت زنده بودن آن باشد مثلاً دم خود را حرکت دهد یا پا به زمین بزند یا به مقدار متعارف خون از بدن حیوان خارج شود. ششم: آنکه کشتن از مذبح باشد و بنابر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه