چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟
خداوند در سوره بقره آیه 256 است که می فرماید: (لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی؛ در دین هیچ اجباری نیست، و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.) اما حقیقت آن است که بسیاری از افراد در تفسیر این آیه دچار اشتباه می شوند. در حقیقت این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد، بلکه بالاتر از آن می گوید اجبار در دین شدنی نیست. این بیان بسیار دقیق است؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی و قلبی، قابلیت اجبار کردن یا اجباری شدن را ندارد؛ پس به این معنا نیست که در دین و دین داری هیچ نوع اجباری وجود ندارد و یا می شد در دین اجبار باشد اما خدا آن را برداشته؛ دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست. اما ارتداد اصلاً ارتباطی با حوزه اعتقاد فردی ندارد، بلکه حقیقتی اجتماعی است؛ به همین خاطر اولین شرط ارتداد، اظهار کردن ارتداد است. معنای دقیق تر آن موضع گیری در مقابل اسلام در جامعه است؛ بنابراین مربوط به جامعه می شود و یک جرم اجتماعی و سیاسی در جامعه اسلامی است. نکته قابل اهمیتی که در ادامه آیه ذکر شد، این است:( ... قد تبین الرش من الغی) یعنی راه رشد و سعادت و حق از راه گمراهی شناخته شده؛ پس چه نیازی به اجبار است، وقتی که راه حق روشن و آشکار است؟!در نتیجه هر کس می تواند به دنبال حقیقت بوده، آن را از روی فکر و استدلال خود برگزیند. بدان عمل کند و هیچ حکمی بر او بار نشود. خود او در خصوص اعمال و رفتار و عقایدش تنها در پیشگاه خداوند در قیامت پاسخگو است. ارتداد در صورت اظهار و عناد و موضع گیری در مقابل اسلام مطرح می شود که مسئله ای اعتقادی و فردی نیست. یعنی اگر فردی در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، می‌‌تواند دین دیگر را انتخاب کند، اما در جامعه‌‌ای که بر اساس اعتقادات و باورهای دینی، قوانین، رفتارهای اجتماعی و فردی، امیال و آرزوهای انسان‌ها ارزش‌های اخلاقی شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهای بسیاری در زندگی فردی و اجتماعی دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضع‌گیری نموده و درصدد تخریب آن ها باشد. دلیل این منع هم روشن است، زیرا آثار نامطلوب در زندگی فردی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد؛ بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل می‌‌کند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سری شرایط اسلام با مرتد برخورد می‌‌کند؛ اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکرد، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیده‌اش نزد خودش محترم است. پس ارتداد در اسلام، بیش از آن که جنبه اعتقادی و فردی داشته باشد، جنبه های دیگر اجتماعی دارد؛ زیرا واقعاً دین اسلام برای کسی که به دنبال حقیقت باشد، ارزش قایل است. خود بر این امر تاکید می نماید. پس قرار دادن حکم ارتداد بر یک تحقیق حقیقت جویانه بی معنی است. مشکل آن جاست که انکار دین رسمی جامعه و عقیده بخش اعظم اجتماع توسط فرد علنی شود و باورهای اصیل دینی مورد هجمه قرار گیرد. برای پی بردن به فلسفه این حکم الهی باید خاستگاه وضع این حکم از دیدگاه قرآن بررسی شود. قرآن نقل می نماید: (جمعی از اهل کتاب (یهود) گفتند (بروید ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز کافر شوید و (باز گردید) شاید آن‌ها (از دین خود) باز گردند).[1] دوازده نفر از دانشمندان یهود خیبر و نقاط دیگر، نقشه‌‌ای ماهرانه برای متزلزل ساختن باور و ایمان بعضی از مؤمنان طرح نموده و با یکدیگر تبانی کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ایمان بیاورند، ولی در آخر روز از آیین برگردند. هنگامی که از علت کارشان سؤال شد بگویند: ما صفات محمّد را از نزدیک مشاهده کردیم. هنگامی که به کتب دینی خود مراجعه نموده یا با دانشمندان دینی خود مشورت کردیم، دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبیق نمی کند. از این رو برگشتیم. این موضوع سبب می شود که عده‌‌ای بگویند این‌ها که به کتب آسمانی از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‌‌اند، راست می گویند و به این وسیله ایمان مسلمانان متزلزل می گردد.[2] مکر و نیرنگ کفار به وسیله خداوند آشکار گردید. خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. این ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمی باشد، بلکه در همه زمان‌ها امکان اجرای آن وجود دارد. اسلام با وضع چنین حکمی جلوی مفاسد احتمالی (که برخی نیز به وقوع پیوسته) را گرفته است که در ذیل به نمونه هایی از این مفاسد اشاره می کنیم: 1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ایمان درونی در سطح بالا نیستند، بلکه برخی افراد در ایمانشان سست هستند. این گونه تبلیغات افراد سست ایمان را تحت تأثیر قرار می دهد. آن‌ها را از مسیر حق باز می دارد. حدّ و حکم شرعی ارتداد می تواند افراد را از انحراف باز دارد. 2- اگر اسلام جلوی این روند را نمی گرفت، نوعی جنگ روانی علیه دین صورت می گرفت. کفار با تبلیغات شدید علیه اسلام، علاوه بر این که مسلمانان را دلسرد می کردند، باعث دلسرد شدن افرادی که گرایش به اسلام داشتند می شدند. 3- مهم‌ترین مسئله ارتداد، پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن است. در جامعه اسلامی که اسلام و احکام و قوانین آن پایه برای رفتارهای فردی و اجتماعی و روابط خانوادگی و تعیین کننده رفتار انسان‌ها با یکدیگر و ارزش‌های اخلاقی جامعه است، هر گونه اختلالی در ایمان و اعتقاد انسان‌ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهی‌‌ها، در رفتارها تأثیر گذاشته، التزام به احکام و قوانین دینی و اجتماعی را سست می کند و ارکان جامعه را مورد تهدید جدّی قرار می دهد. همچنین گسترش افکار انحرافی در جامعه که از طرف افراد مرتد ایجاد می شود، نیروی مسلمانان را از جهت کمّی و کیفی مورد تهدید قرار می دهد، از این جهت هر گونه برنامه ریزی بر اساس نیروهای اسلامی در جامعه، غیر ممکن خواهد بود. با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص می شود که حکم ارتداد، یک حکم اجتماعی و سیاسی است، هم چنین آنچه در روایات در مورد حکم ارتداد بیان شده، در زمانی است که انکار دین اسلام جاحدانه باشد، یعنی شخصی به رغم حقانیّت دین اسلام ،به جهت انگیزه‌های نادرست از دین اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‌گیری نماید؛ بنابراین اگر کسی دین دیگری غیر از اسلام را (آن هم پس از بررّسی و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات دیگر) انتخاب نماید، این عقیده برای او محترم است، تا زمانی که به صورت موضع‌گیری در مقابل اسلام و تهدید آن در نیاید. به همین خاطر، ارتداد تضادی با آزادی عقیده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معنای حقانیّت و درستی هر عقیده‌ای نمی باشد. در عین حال اگر فردی اصرار در ابراز عقیده خود و تبیین نادرست بودن دین قبلی خود دارد، می تواند از تحت حمایت جامعه اسلامی و قوانین آن خارج شده، در محیطی دیگر به نشر این عقیده خود بپردازد. در هر حال اساس حکم ارتداد امری عقلانی و مورد تایید ساختارهای اجتماعی است. در انتها توجه به این نکته هم ضروری است که حکم ارتداد در ادیان آسمانی دیگر (مسیحیت و یهود و زرتشتی) نیز بیان شده [3]، طبیعی است که هر دینی برای محافظت از کیان خود، راهکارهایی را برای وحدت پیروان اندیشیده باشد. همچنین حکم مرتد حقیقی در برخی مواردِ خاص بسیار سخت بوده و اعدام است [4] اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین و اعلان آن، خونش مباح شده، اعدام می شود؛ بلکه حکم زنان مرتد و همچنین کسانی که ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند که مرتد ملی نامیده می شوند اعدام نیست؛ در نتیجه از چهار قسم مرتد ملی و فطری (کسانی که مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان، تنها مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرایط متعدد مستحق مرگ است و در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود [5].   [1]. آل عمران (3) آیه 73. [2]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 466. [3]. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنیه، فصل 13؛ عهد جدید (انجیل)، نامه‌ای به مسیحیان عبرانی، بند 10. [4]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 118. [5]. عبد الکریم موسوی اردبیلی، فقه الحدود و التعزیرات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ق، ص 840.
عنوان سوال:

چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟


پاسخ:

خداوند در سوره بقره آیه 256 است که می فرماید: (لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی؛ در دین هیچ اجباری نیست، و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.) اما حقیقت آن است که بسیاری از افراد در تفسیر این آیه دچار اشتباه می شوند.

در حقیقت این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد، بلکه بالاتر از آن می گوید اجبار در دین شدنی نیست. این بیان بسیار دقیق است؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی و قلبی، قابلیت اجبار کردن یا اجباری شدن را ندارد؛ پس به این معنا نیست که در دین و دین داری هیچ نوع اجباری وجود ندارد و یا می شد در دین اجبار باشد اما خدا آن را برداشته؛ دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست.
اما ارتداد اصلاً ارتباطی با حوزه اعتقاد فردی ندارد، بلکه حقیقتی اجتماعی است؛ به همین خاطر اولین شرط ارتداد، اظهار کردن ارتداد است. معنای دقیق تر آن موضع گیری در مقابل اسلام در جامعه است؛ بنابراین مربوط به جامعه می شود و یک جرم اجتماعی و سیاسی در جامعه اسلامی است.

نکته قابل اهمیتی که در ادامه آیه ذکر شد، این است:( ... قد تبین الرش من الغی) یعنی راه رشد و سعادت و حق از راه گمراهی شناخته شده؛ پس چه نیازی به اجبار است، وقتی که راه حق روشن و آشکار است؟!در نتیجه هر کس می تواند به دنبال حقیقت بوده، آن را از روی فکر و استدلال خود برگزیند. بدان عمل کند و هیچ حکمی بر او بار نشود. خود او در خصوص اعمال و رفتار و عقایدش تنها در پیشگاه خداوند در قیامت پاسخگو است.

ارتداد در صورت اظهار و عناد و موضع گیری در مقابل اسلام مطرح می شود که مسئله ای اعتقادی و فردی نیست. یعنی اگر فردی در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، می‌‌تواند دین دیگر را انتخاب کند، اما در جامعه‌‌ای که بر اساس اعتقادات و باورهای دینی، قوانین، رفتارهای اجتماعی و فردی، امیال و آرزوهای انسان‌ها ارزش‌های اخلاقی شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهای بسیاری در زندگی فردی و اجتماعی دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضع‌گیری نموده و درصدد تخریب آن ها باشد.
دلیل این منع هم روشن است، زیرا آثار نامطلوب در زندگی فردی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد؛ بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل می‌‌کند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سری شرایط اسلام با مرتد برخورد می‌‌کند؛ اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکرد، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیده‌اش نزد خودش محترم است.

پس ارتداد در اسلام، بیش از آن که جنبه اعتقادی و فردی داشته باشد، جنبه های دیگر اجتماعی دارد؛ زیرا واقعاً دین اسلام برای کسی که به دنبال حقیقت باشد، ارزش قایل است. خود بر این امر تاکید می نماید. پس قرار دادن حکم ارتداد بر یک تحقیق حقیقت جویانه بی معنی است. مشکل آن جاست که انکار دین رسمی جامعه و عقیده بخش اعظم اجتماع توسط فرد علنی شود و باورهای اصیل دینی مورد هجمه قرار گیرد.

برای پی بردن به فلسفه این حکم الهی باید خاستگاه وضع این حکم از دیدگاه قرآن بررسی شود. قرآن نقل می نماید:
(جمعی از اهل کتاب (یهود) گفتند (بروید ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز کافر شوید و (باز گردید) شاید آن‌ها (از دین خود) باز گردند).[1]

دوازده نفر از دانشمندان یهود خیبر و نقاط دیگر، نقشه‌‌ای ماهرانه برای متزلزل ساختن باور و ایمان بعضی از مؤمنان طرح نموده و با یکدیگر تبانی کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ایمان بیاورند، ولی در آخر روز از آیین برگردند. هنگامی که از علت کارشان سؤال شد بگویند: ما صفات محمّد را از نزدیک مشاهده کردیم. هنگامی که به کتب دینی خود مراجعه نموده یا با دانشمندان دینی خود مشورت کردیم، دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبیق نمی کند. از این رو برگشتیم. این موضوع سبب می شود که عده‌‌ای بگویند این‌ها که به کتب آسمانی از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‌‌اند، راست می گویند و به این وسیله ایمان مسلمانان متزلزل می گردد.[2]
مکر و نیرنگ کفار به وسیله خداوند آشکار گردید. خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. این ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمی باشد، بلکه در همه زمان‌ها امکان اجرای آن وجود دارد.
اسلام با وضع چنین حکمی جلوی مفاسد احتمالی (که برخی نیز به وقوع پیوسته) را گرفته است که در ذیل به نمونه هایی از این مفاسد اشاره می کنیم:

1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ایمان درونی در سطح بالا نیستند، بلکه برخی افراد در ایمانشان سست هستند. این گونه تبلیغات افراد سست ایمان را تحت تأثیر قرار می دهد. آن‌ها را از مسیر حق باز می دارد. حدّ و حکم شرعی ارتداد می تواند افراد را از انحراف باز دارد.

2- اگر اسلام جلوی این روند را نمی گرفت، نوعی جنگ روانی علیه دین صورت می گرفت. کفار با تبلیغات شدید علیه اسلام، علاوه بر این که مسلمانان را دلسرد می کردند، باعث دلسرد شدن افرادی که گرایش به اسلام داشتند می شدند.

3- مهم‌ترین مسئله ارتداد، پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن است.

در جامعه اسلامی که اسلام و احکام و قوانین آن پایه برای رفتارهای فردی و اجتماعی و روابط خانوادگی و تعیین کننده رفتار انسان‌ها با یکدیگر و ارزش‌های اخلاقی جامعه است، هر گونه اختلالی در ایمان و اعتقاد انسان‌ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهی‌‌ها، در رفتارها تأثیر گذاشته، التزام به احکام و قوانین دینی و اجتماعی را سست می کند و ارکان جامعه را مورد تهدید جدّی قرار می دهد.
همچنین گسترش افکار انحرافی در جامعه که از طرف افراد مرتد ایجاد می شود، نیروی مسلمانان را از جهت کمّی و کیفی مورد تهدید قرار می دهد، از این جهت هر گونه برنامه ریزی بر اساس نیروهای اسلامی در جامعه، غیر ممکن خواهد بود.
با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص می شود که حکم ارتداد، یک حکم اجتماعی و سیاسی است، هم چنین آنچه در روایات در مورد حکم ارتداد بیان شده، در زمانی است که انکار دین اسلام جاحدانه باشد، یعنی شخصی به رغم حقانیّت دین اسلام ،به جهت انگیزه‌های نادرست از دین اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‌گیری نماید؛ بنابراین اگر کسی دین دیگری غیر از اسلام را (آن هم پس از بررّسی و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات دیگر) انتخاب نماید، این عقیده برای او محترم است، تا زمانی که به صورت موضع‌گیری در مقابل اسلام و تهدید آن در نیاید. به همین خاطر، ارتداد تضادی با آزادی عقیده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معنای حقانیّت و درستی هر عقیده‌ای نمی باشد.
در عین حال اگر فردی اصرار در ابراز عقیده خود و تبیین نادرست بودن دین قبلی خود دارد، می تواند از تحت حمایت جامعه اسلامی و قوانین آن خارج شده، در محیطی دیگر به نشر این عقیده خود بپردازد. در هر حال اساس حکم ارتداد امری عقلانی و مورد تایید ساختارهای اجتماعی است.

در انتها توجه به این نکته هم ضروری است که حکم ارتداد در ادیان آسمانی دیگر (مسیحیت و یهود و زرتشتی) نیز بیان شده [3]، طبیعی است که هر دینی برای محافظت از کیان خود، راهکارهایی را برای وحدت پیروان اندیشیده باشد.

همچنین حکم مرتد حقیقی در برخی مواردِ خاص بسیار سخت بوده و اعدام است [4] اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین و اعلان آن، خونش مباح شده، اعدام می شود؛ بلکه حکم زنان مرتد و همچنین کسانی که ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند که مرتد ملی نامیده می شوند اعدام نیست؛ در نتیجه از چهار قسم مرتد ملی و فطری (کسانی که مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان، تنها مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرایط متعدد مستحق مرگ است و در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود [5].


 

[1]. آل عمران (3) آیه 73.
[2]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 466.
[3]. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنیه، فصل 13؛ عهد جدید (انجیل)، نامه‌ای به مسیحیان عبرانی، بند 10.
[4]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 118.
[5]. عبد الکریم موسوی اردبیلی، فقه الحدود و التعزیرات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ق، ص 840.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین