آیا در جنگ حنین عمر از صحنه جنگ فرار کرد؟
در روز جنگ حنین لشکر اسلام - که دوازده هزار سرباز داشت - شکست خورد. در میان کسانی که فرار کردند و پشت به جنگ نمودند به گفته بخاری ونقل ابن کثیر عمر بن خطاب بود. حاکم نیشابوری درباره جنگ حنین روایتی را با سند صحیح از ابن عبّاس نقل می کند. ابن عباس گوید: تنها کسی که در جنگ حنین با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله ماند و استقامت کرد، علیّ بن ابی طالب علیهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند.[1] محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می‌نویسد: ابوقتاده گوید: سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم، وقتی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار کردند، سپس بر گشتند. مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان می‌جنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه‌اش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوی مرگ را احساس کردم ، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار می‌کنند؟ گفت امر و دستور خداوند این است.[2] صالحی شامی در سبل الهدی می‌نویسد: در جنگ حنین مسلمانان فرار کردند تا جایی که برخی از آن‌ها تا مکه رسیده بودند، سپس برگشتند. ام الحارث انصاری افسار شتر همسرش حارث را گرفته بود و می‌گفت: ای حارث ! آیا رسول خدا را تنها می‌گذاری؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما این زن شوهرش را رها نمی‌کرد. خود او می‌گوید: عمر از کنار من در حال فرار بود، گفتم: ای عمر این چه کاری است که می‌کنید؟ عمر گفت: فرمان خدا است.[3] ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، العینی در عمده القاری، شوکانی در نیل الأوطار و عظیم آبادی در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است می‌نویسند:(قوله ( أمر الله ) أی حکم الله وما قضی به: یعنی مراد عمر از این که گفته (امر الله) این است که قضا و قدر الهی این است که ما فرار کنیم !)[4] اگر این توجیه عمر را بتوان قبول کرد، باید گفت که هیچ گناهکاری در عالم باقی نخواهد ماند؛ زیرا همه گناهکاران می‌توانند اعمال بدشان را به این صورت توجیه کنند. البته احتمال دارد منظور عمر این باشد که دستور خداوند این است که در این لحظه میدان جنگ را رها کرده و فرار نماییم ، چنانچه عینی در جایی دیگر از عمده‌ القاری می‌نویسد قال: أمر الله )، أی: قال عمر: جاء أمر الله تعالی[5]، که در این صورت عوارض بدتری خواهد داشت ؛ زیرا جناب خلیفه ، نه تنها فرار می‌کند که حتی فرار خود را به خداوند نسبت می‌دهد و آن را امر الهی می‌داند!!!؛ زیرا: اولا: این سخن خلاف دستور خداوند است که نهی صریح از فرار از جنگ دارد: (یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار[انفال/15] ای کسانی که ایمان آورده ‌اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید).) وهر گونه فرار مواجه با غضب الهی و گرفتار آتش جهنم شدن می شمارد: (وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی‌ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ[الأنفال/16] و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‌گیری از میدان برای حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است!) ثانیا: این چنین تفکر ایشان یاد آور سخن مشرکان است که عدم ایمان خود را به مشیت خداوند نسبت می دادند: (سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَیْء کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون[الانعام/148] به زودی مشرکان (برای تبرئه خویش) می گویند: (اگر خدا می خواست، نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما و نه چیزی را تحریم می کردیم!) کسانی که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ می گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: (آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهای بی اساس پیروی می کنید، و تخمین های نابجا می زنید.) [1]- المستدرک علی الصحیحین:ج 3 /ص 111. [2]- صحیح بخاری، ج 4 ص 58، ح3142، کتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100؛ کتاب المغازی، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ( وَیَوْمَ حُنَیْن ...، ح 4321؛ صحیح مسلم، ج 5 ص 148. [3]- الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942ه)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج 5، ص 331. [4]- العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852ه)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8 ، ص 29؛ العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855ه)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج 17، ص 299؛ العظیم آبادی، محمد شمس الحق (متوفای1329ه)، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج 7 ص 275. [5]- العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855ه)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 68.
عنوان سوال:

آیا در جنگ حنین عمر از صحنه جنگ فرار کرد؟


پاسخ:

در روز جنگ حنین لشکر اسلام - که دوازده هزار سرباز داشت - شکست خورد. در میان کسانی که فرار کردند و پشت به جنگ نمودند به گفته بخاری ونقل ابن کثیر عمر بن خطاب بود.

حاکم نیشابوری درباره جنگ حنین روایتی را با سند صحیح از ابن عبّاس نقل می کند. ابن عباس گوید: تنها کسی که در جنگ حنین با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله ماند و استقامت کرد، علیّ بن ابی طالب علیهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند.[1]
محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می‌نویسد:
ابوقتاده گوید: سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم، وقتی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار کردند، سپس بر گشتند.
مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان می‌جنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه‌اش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوی مرگ را احساس کردم ، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار می‌کنند؟ گفت امر و دستور خداوند این است.[2]

صالحی شامی در سبل الهدی می‌نویسد:
در جنگ حنین مسلمانان فرار کردند تا جایی که برخی از آن‌ها تا مکه رسیده بودند، سپس برگشتند. ام الحارث انصاری افسار شتر همسرش حارث را گرفته بود و می‌گفت: ای حارث ! آیا رسول خدا را تنها می‌گذاری؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما این زن شوهرش را رها نمی‌کرد. خود او می‌گوید: عمر از کنار من در حال فرار بود، گفتم: ای عمر این چه کاری است که می‌کنید؟ عمر گفت: فرمان خدا است.[3]
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، العینی در عمده القاری، شوکانی در نیل الأوطار و عظیم آبادی در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است می‌نویسند:(قوله ( أمر الله ) أی حکم الله وما قضی به: یعنی مراد عمر از این که گفته (امر الله) این است که قضا و قدر الهی این است که ما فرار کنیم !)[4] اگر این توجیه عمر را بتوان قبول کرد، باید گفت که هیچ گناهکاری در عالم باقی نخواهد ماند؛ زیرا همه گناهکاران می‌توانند اعمال بدشان را به این صورت توجیه کنند.

البته احتمال دارد منظور عمر این باشد که دستور خداوند این است که در این لحظه میدان جنگ را رها کرده و فرار نماییم ، چنانچه عینی در جایی دیگر از عمده‌ القاری می‌نویسد قال: أمر الله )، أی: قال عمر: جاء أمر الله تعالی[5]، که در این صورت عوارض بدتری خواهد داشت ؛ زیرا جناب خلیفه ، نه تنها فرار می‌کند که حتی فرار خود را به خداوند نسبت می‌دهد و آن را امر الهی می‌داند!!!؛ زیرا:
اولا: این سخن خلاف دستور خداوند است که نهی صریح از فرار از جنگ دارد:
(یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار[انفال/15] ای کسانی که ایمان آورده ‌اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید).)

وهر گونه فرار مواجه با غضب الهی و گرفتار آتش جهنم شدن می شمارد:
(وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی‌ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ[الأنفال/16] و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‌گیری از میدان برای حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است!)

ثانیا: این چنین تفکر ایشان یاد آور سخن مشرکان است که عدم ایمان خود را به مشیت خداوند نسبت می دادند:
(سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَیْء کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون[الانعام/148] به زودی مشرکان (برای تبرئه خویش) می گویند: (اگر خدا می خواست، نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما و نه چیزی را تحریم می کردیم!) کسانی که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ می گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: (آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهای بی اساس پیروی می کنید، و تخمین های نابجا می زنید.)


[1]- المستدرک علی الصحیحین:ج 3 /ص 111.
[2]- صحیح بخاری، ج 4 ص 58، ح3142، کتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100؛ کتاب المغازی، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ( وَیَوْمَ حُنَیْن ...، ح 4321؛ صحیح مسلم، ج 5 ص 148.
[3]- الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942ه)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج 5، ص 331.
[4]- العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852ه)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8 ، ص 29؛ العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855ه)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج 17، ص 299؛ العظیم آبادی، محمد شمس الحق (متوفای1329ه)، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج 7 ص 275.
[5]- العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855ه)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 68.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین