اصل وحی ،چنان که راغب در مفردات میگوید اشاره سریع است خواه با کلام رمزی باشد، و یا صدای خالی از ترکیب کلامی، و یا اشاره با اعضا (با چشم و دست و سر) و یا با نوشتن. از این تعبیرات به خوبی استفاده میشود که در وحی، اشاره از یک سو و سرعت از سوی دیگر نهفته شده، و به همین دلیل برای ارتباط مرموز و سریع انبیاء با عالم غیب، و ذات پاک پروردگار، این کلمه استخدام شده است. در قرآن مجید و لسان اخبار وحی به معانی مختلفی به کار رفته است، گاه در مورد انبیا، گاه در انسانهای دیگر، گاه در مورد ارتباطهای رمزی میان انسانها، و گاه ارتباط مرموز شیاطین و گاه در مورد حیوانها. ب : جامعترین سخن در این زمینه سخنی است که از علی ع در پاسخ شخصی که از مساله وحی سؤال نمود، نقل شده، امام آن را به هفت قسم تقسیم فرمود: 1- وحی رسالت و نبوت مانند إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً: ما به تو وحی فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (طوائف بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم، و به داود زبور دادیم ( نساء 163) 2- وحی به معنی الهام مانند وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ: پروردگارت به زنبور عسل الهام فرستاد (نحل 68) 3- وحی به معنی اشاره مانند: فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا: زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام خدا را تسبیح گوئید( مریم 11) 4- وحی به معنی تقدیر مانند: وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها خداوند در هر آسمانی تقدیر و تدبیر لازم را فرمود( فصلت 12) 5- وحی به معنی امر مانند: وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی: به خاطر بیاور هنگامی را که به حواریین امر کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید( مائده 111) 6- وحی به معنی دروغپردازی مانند: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: اینچنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده و دروغ را به طور سری به یکدیگر میگفتند ( انعام 112) 7- وحی به معنی خبر مانند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و انجام کارهای نیک را به آنها خبر دادیم (انبیا 73) البته بعضی از این اقسام هفتگانه میتواند شاخههایی داشته باشد که بر حسب آن موارد استعمال وحی در کتاب و سنت افزایش خواهد یافت، و لذا تفلیسیدر کتاب وجوه القرآن وحی را بر ده وجه شمرده، و بعضی عدد را از این هم بیشتر دانستهاند. ج : از یک نظر از مجموع موارد استعمال وحی و مشتقات آن میتوان نتیجه گرفت که وحی از سوی پروردگار دو گونه است: وحی تشریعی و وحی تکوینی: وحی تشریعی همان است که بر پیامبران فرستاده میشد، و رابطه خاصی میان آنها و خدا بود که فرمانهای الهی و حقایق را از این طریق دریافت میداشتند. وحی تکوینی در حقیقت همان غرائز و استعدادها و شرائط و قوانین تکوینی خاصی است که خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است. د . طرق ارتباط پیامبران با خداوند: در سوره الشوری آیه 51 آمده است: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید، مگر از طریق وحی، یا از وراء حجاب، یا رسولی میفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحی میکند، چرا که او بلند مقام و حکیم است. شان نزول: بعضی از مفسران شان نزولی برای این آیه ذکر کردهاند که حاصلش چنین است: جمعی از یهود خدمت پیامبر ص آمدند و عرض کردند: چرا تو با خداوند سخن نمیگویی؟ و به او نگاه نمیکنی؟ اگر پیامبری، همانگونه که موسی ع با او سخن گفت و به او نگاه کرد تو نیز چنین کن، ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه همین کار را انجام دهی، پیامبر ص فرمود: موسی هرگز خدا را ندید، اینجا بود که آیه فوق نازل شد (و چگونگی ارتباط پیامبران را با خداوند متعال تشریح کرد) تفسیر قرطبی جلد 8 صفحه 5873 تفسیر آیه: نخست میفرماید: شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او روبرو گردد، چرا که او منزه از جسم و جسمانیت است) مگر از طریق وحی و الهام مرموز به قلب او (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً). یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ). آن گونه که موسی بن عمران در کوه طور سخن میگفت، و پاسخ میشنوید، از طریق امواج صوتی که خداوند در فضا ایجاد میکند بیآنکه کسی او را مشاهده کند چرا که او مشاهده کردنی نیست. و یا از طریق فرستادن رسولی که پیام الهی را به او ابلاغ کند (أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا). آن گونه که فرشته وحی و پیک الهی جبرئیل امین بر پیامبر اسلام نازل میشد. در این هنگام فرستاده الهی به فرمان پروردگار آنچه را خدا میخواهد به پیامبرش وحی میکند (فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ). آری راهی برای سخن گفتن خداوند با بندگان جز این سه راه نیست چرا که او بلند مقام و حکیم است (إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ).بالاتر از آن است که دیده شود، یا با زبان سخن گوید، و تمام افعالش حکیمانه است، و ارتباطش با پیامبران روی حساب. این آیه در حقیقت پاسخی است روشن به افرادی که به خاطر بیخبری ممکن است توهم کنند مساله وحی دلیل بر این است که پیامبران خدا را میبینند، و با او سخن میگویند این آیه روح و حقیقت وحی را به صورت فشرده و دقیقی منعکس کرده است. از مجموع آیه چنین بر میآید که راه ارتباط پیامبران با خدا منحصر به سه راه بوده است: 1- القای به قلب- که در مورد بسیاری از انبیا بوده است مانند نوح که میگوید فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا: ما به نوح وحی کردیم که کشتی در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز (مؤمنون- 27). 2- از پشت حجاب- آن گونه که خداوند در کوه طور با موسی سخن میگفت وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً (نساء- 164). بعضی نیز من وراء حجاب را شامل رؤیای صادقه نیز میدانند. 3- از طریق ارسال رسول- آن گونه که در مورد پیامبر اسلام ص آمده قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ: بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (دشمن خدا است) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرد (بقره- 97). البته وحی بر پیامبر اسلام منحصر به این طریق نبوده است، از طرق دیگر نیز صورت گرفته است. این نکته نیز قابل توجه است که وحی از طریق القای به قلب، گاه در بیداری صورت میگرفته، چنانچه در بالا اشاره شد، و گاه در خواب و رؤیای صادقه، چنان که در مورد ابراهیم و دستور ذبح اسماعیل آمده است (هر چند بعضی آن را مصداق مِنْ وَراءِ حِجابٍ دانستهاند). گر چه شاخههای اصلی وحی همان سه شاخه مذکور در آیه فوق است، ولی بعضی از این شاخهها، خود نیز شاخههای فرعی دیگری دارد، چنان که بعضی معتقدند نزول وحی از طریق فرستادن فرشته وحی خود به چهار طریق صورت میگرفته: 1- آنجا که فرشته بیآنکه بر پیامبر ظاهر شود در روح او القاء میکرده است، چنان که در حدیثی از پیامبر ص میخوانیم: ان روح القدس نفث فی روعی انه لن تموت نفس حتی تستکمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فی الطلب: روح القدس در قلب من این معنی را دمیده که هیچکس نمیمیرد تا روزی خود را به طور کامل بگیرد، بنا بر این از خدا بپرهیزید و در طلب روزی حریص نباشید. 2- گاه فرشته به صورت انسانی در میآمد و پیامبر را مخاطب میساخت و مطالب را به او میگفت (چنان که در مورد ظهور جبرئیل به صورت دحیه کلبی در احادیث آمده است). 3- گاه به صورتی بود که همچون زنگ در گوشش صدا میکرد و این سختترین نوع وحی بر پیامبر بود به گونهای که حتی در روزهای بسیار سرد صورت مبارکش غرق عرق میشد، و اگر بر مرکب سوار بود مرکب چنان سنگین میشد که بیاختیار به زمین مینشست. 4- گاه جبرئیل به صورت اصلیش که خدا او را بر آن صورت آفریده بود بر پیامبر ظاهر میشد و این در طول عمر پیغمبر تنها دو بار صورت گرفت .
اصل وحی ،چنان که راغب در مفردات میگوید اشاره سریع است خواه با کلام رمزی باشد، و یا صدای خالی از ترکیب کلامی، و یا اشاره با اعضا (با چشم و دست و سر) و یا با نوشتن.
از این تعبیرات به خوبی استفاده میشود که در وحی، اشاره از یک سو و سرعت از سوی دیگر نهفته شده، و به همین دلیل برای ارتباط مرموز و سریع انبیاء با عالم غیب، و ذات پاک پروردگار، این کلمه استخدام شده است.
در قرآن مجید و لسان اخبار وحی به معانی مختلفی به کار رفته است، گاه در مورد انبیا، گاه در انسانهای دیگر، گاه در مورد ارتباطهای رمزی میان انسانها، و گاه ارتباط مرموز شیاطین و گاه در مورد حیوانها.
ب : جامعترین سخن در این زمینه سخنی است که از علی ع در پاسخ شخصی که از مساله وحی سؤال نمود، نقل شده، امام آن را به هفت قسم تقسیم فرمود:
1- وحی رسالت و نبوت مانند إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً:
ما به تو وحی فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (طوائف بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم، و به داود زبور دادیم ( نساء 163)
2- وحی به معنی الهام مانند وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ: پروردگارت به زنبور عسل الهام فرستاد (نحل 68)
3- وحی به معنی اشاره مانند: فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا: زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام خدا را تسبیح گوئید( مریم 11)
4- وحی به معنی تقدیر مانند: وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها خداوند در هر آسمانی تقدیر و تدبیر لازم را فرمود( فصلت 12)
5- وحی به معنی امر مانند: وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی: به خاطر بیاور هنگامی را که به حواریین امر کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید( مائده 111)
6- وحی به معنی دروغپردازی مانند: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: اینچنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده و دروغ را به طور سری به یکدیگر میگفتند ( انعام 112)
7- وحی به معنی خبر مانند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و انجام کارهای نیک را به آنها خبر دادیم (انبیا 73)
البته بعضی از این اقسام هفتگانه میتواند شاخههایی داشته باشد که بر حسب آن موارد استعمال وحی در کتاب و سنت افزایش خواهد یافت، و لذا تفلیسیدر کتاب وجوه القرآن وحی را بر ده وجه شمرده، و بعضی عدد را از این هم بیشتر دانستهاند.
ج : از یک نظر از مجموع موارد استعمال وحی و مشتقات آن میتوان نتیجه گرفت که وحی از سوی پروردگار دو گونه است:
وحی تشریعی و وحی تکوینی:
وحی تشریعی همان است که بر پیامبران فرستاده میشد، و رابطه خاصی میان آنها و خدا بود که فرمانهای الهی و حقایق را از این طریق دریافت میداشتند.
وحی تکوینی در حقیقت همان غرائز و استعدادها و شرائط و قوانین تکوینی خاصی است که خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.
د . طرق ارتباط پیامبران با خداوند:
در سوره الشوری آیه 51 آمده است:
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ.
شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید، مگر از طریق وحی، یا از وراء حجاب، یا رسولی میفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحی میکند، چرا که او بلند مقام و حکیم است.
شان نزول:
بعضی از مفسران شان نزولی برای این آیه ذکر کردهاند که حاصلش چنین است: جمعی از یهود خدمت پیامبر ص آمدند و عرض کردند: چرا تو با خداوند سخن نمیگویی؟ و به او نگاه نمیکنی؟ اگر پیامبری، همانگونه که موسی ع با او سخن گفت و به او نگاه کرد تو نیز چنین کن، ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه همین کار را انجام دهی، پیامبر ص فرمود: موسی هرگز خدا را ندید، اینجا بود که آیه فوق نازل شد (و چگونگی ارتباط پیامبران را با خداوند متعال تشریح کرد) تفسیر قرطبی جلد 8 صفحه 5873
تفسیر آیه:
نخست میفرماید: شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او روبرو گردد، چرا که او منزه از جسم و جسمانیت است) مگر از طریق وحی و الهام مرموز به قلب او (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً).
یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
آن گونه که موسی بن عمران در کوه طور سخن میگفت، و پاسخ میشنوید، از طریق امواج صوتی که خداوند در فضا ایجاد میکند بیآنکه کسی او را مشاهده کند چرا که او مشاهده کردنی نیست.
و یا از طریق فرستادن رسولی که پیام الهی را به او ابلاغ کند (أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا).
آن گونه که فرشته وحی و پیک الهی جبرئیل امین بر پیامبر اسلام نازل میشد.
در این هنگام فرستاده الهی به فرمان پروردگار آنچه را خدا میخواهد به پیامبرش وحی میکند (فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ).
آری راهی برای سخن گفتن خداوند با بندگان جز این سه راه نیست چرا که او بلند مقام و حکیم است (إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ).بالاتر از آن است که دیده شود، یا با زبان سخن گوید، و تمام افعالش حکیمانه است، و ارتباطش با پیامبران روی حساب.
این آیه در حقیقت پاسخی است روشن به افرادی که به خاطر بیخبری ممکن است توهم کنند مساله وحی دلیل بر این است که پیامبران خدا را میبینند، و با او سخن میگویند این آیه روح و حقیقت وحی را به صورت فشرده و دقیقی منعکس کرده است.
از مجموع آیه چنین بر میآید که راه ارتباط پیامبران با خدا منحصر به سه راه بوده است:
1- القای به قلب- که در مورد بسیاری از انبیا بوده است مانند نوح که میگوید فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا: ما به نوح وحی کردیم که کشتی در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز (مؤمنون- 27).
2- از پشت حجاب- آن گونه که خداوند در کوه طور با موسی سخن میگفت وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً (نساء- 164).
بعضی نیز من وراء حجاب را شامل رؤیای صادقه نیز میدانند.
3- از طریق ارسال رسول- آن گونه که در مورد پیامبر اسلام ص آمده قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ: بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (دشمن خدا است) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرد (بقره- 97).
البته وحی بر پیامبر اسلام منحصر به این طریق نبوده است، از طرق دیگر نیز صورت گرفته است.
این نکته نیز قابل توجه است که وحی از طریق القای به قلب، گاه در بیداری صورت میگرفته، چنانچه در بالا اشاره شد، و گاه در خواب و رؤیای صادقه، چنان که در مورد ابراهیم و دستور ذبح اسماعیل آمده است (هر چند بعضی آن را مصداق مِنْ وَراءِ حِجابٍ دانستهاند).
گر چه شاخههای اصلی وحی همان سه شاخه مذکور در آیه فوق است، ولی بعضی از این شاخهها، خود نیز شاخههای فرعی دیگری دارد، چنان که بعضی معتقدند نزول وحی از طریق فرستادن فرشته وحی خود به چهار طریق صورت میگرفته:
1- آنجا که فرشته بیآنکه بر پیامبر ظاهر شود در روح او القاء میکرده است، چنان که در حدیثی از پیامبر ص میخوانیم:
ان روح القدس نفث فی روعی انه لن تموت نفس حتی تستکمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فی الطلب: روح القدس در قلب من این معنی را دمیده که هیچکس نمیمیرد تا روزی خود را به طور کامل بگیرد، بنا بر این از خدا بپرهیزید و در طلب روزی حریص نباشید.
2- گاه فرشته به صورت انسانی در میآمد و پیامبر را مخاطب میساخت و مطالب را به او میگفت (چنان که در مورد ظهور جبرئیل به صورت دحیه کلبی در احادیث آمده است).
3- گاه به صورتی بود که همچون زنگ در گوشش صدا میکرد و این سختترین نوع وحی بر پیامبر بود به گونهای که حتی در روزهای بسیار سرد صورت مبارکش غرق عرق میشد، و اگر بر مرکب سوار بود مرکب چنان سنگین میشد که بیاختیار به زمین مینشست.
4- گاه جبرئیل به صورت اصلیش که خدا او را بر آن صورت آفریده بود بر پیامبر ظاهر میشد و این در طول عمر پیغمبر تنها دو بار صورت گرفت .
- [سایر] حقیقت وحی چیست؟ آیا قابل درک است؟
- [سایر] حقیقت وحی چیست؟ آیا بین وحی نازل شده بر حضرت محمد و وحی نازل شده بر پیامبران دیگر فرقی هست؟
- [سایر] آیا حقیقت وحی برای ما مکشوف است؟
- [سایر] آیا حقیقت دارد که پیامبر در مسئلهای «إن شاء الله» نگفت و به همین جهت چهل روز وحی از ایشان قطع گردید؟
- [سایر] حقیقت وحی چیست؟ آیا بین وحی نازل شده بر حضرت محمد و وحی نازل شده بر پیامبران دیگر فرقی هست؟ طبق گفته عائشه "زمانی که وحی بر پیغمبر نازل می شد حضرت دچار تکان های شدیدی می شد. ما (زنان پیغمبر)ردایش را بر رویش می کشیدیم. و زمانی که این حالت بر طرف می شد بر پیشانی ایشان عرق نشسته بود. بعد ابراز می داشت که وحی بر او نازل شده است (رجوع کنید به کتاب عایشه بعد از مرگ پیغمبر .(اما این حالات بیشتر یک انسان غشی را در ذهن تداعی می کند .بعضی توجیه می کنند که وحی سنگین هست .وحی از طریق جبرئیل بر محمد نازل می شد. چرا اگر تحمل وحی بسیار سنگین هست چنین گزارش هایی در رابطه با حضرت موسی که خدا با صوت خود با او سخن می گفت داده نشده است؟
- [سایر] وحی چیست؟ و آیا نزول وحی بر انسان های عادی ممکن است؟
- [سایر] چرا خداوند فرشتگان را واسطه در وحی قرار می دهد و خود مستقیما وحی نمی کنند؟
- [سایر] آیا وحی تابع پیامبر صلی الله علیه و آله است یا پیامبر تابع وحی؟ چرا؟
- [سایر] وحی چیست؟
- [سایر] لطفا وحی از منظر مسیحیان را توضیح دهید که فرق آن با وحی به معنای قرآنی آن روشن گردد؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر چیز نجسی به صورت چیز پاکی در بیاید که عرف ان را تغییر در حقیقت ببیند پاک می شود مثل ان که چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد یا سگ در نمکزار فرو رود و نمک شود ولی اگر حقیقت ان عوض نشود مثل ان که گندم نجس را ارد کنند یا نان بپزند پاک نمی شود
- [آیت الله علوی گرگانی] سفتههایی که حقیقت ندارد ومجاملهای است اگر بخواهد با بانک اهلی وشخصی یا غیر اهلی معامله نماید از برای فرار از ربا طرقی است، دو طریق آن در )مسأله 2872) ذکر میشود.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که مسئولیّت انجام کار مشروعی را در سازمان یا مؤسّسهای قبول کرده است، در حقیقت امانتی را قبول نموده ولازم است مسئولیّت خود را به طور صحیح و کامل انجام دهد، در غیر این صورت علاوه بر این که گناه کرده، نسبت به حقوق و دستمزدی که دریافت نموده مدیون و ضامن میباشد.
- [آیت الله سیستانی] این نحوه معامله با بانک جایز است؛ زیرا در حقیقت، یا داخل در اجاره است به این صورت که شرکت، بانک را برای انجام این کار در برابر کارمزد معین اجیر میکند، و یا از باب جُعاله است، و در هر دو صورت معامله صحیح است و بانک در قبال انجام این کار، مستحق کارمزد است.
- [آیت الله بهجت] اگر جنسی را که میفروشد و عوضی را که میگیرد از یک چیز بهدست آمده باشد، و به عبارت دیگر، حقیقت نوعیه آنها یکی بوده و اصناف مختلف باشند، باید در معامله زیادی نگیرد، پس اگر یک من کَره حیوانی بفروشد و در عوض آن یک من و نیم پنیر بگیرد، ربا و حرام است.
- [آیت الله علوی گرگانی] معامله با بچه نابالغ باطل است، هر چند پدر یا جدّ آن بچه به او اجازه داده باشند که معامله کند ولی اگر بچه به عنوان وسیلهای برای خریدن باشد و در حقیقت ولیّ او معامله کرده باشد معامله اشکال ندارد.
- [آیت الله سیستانی] کوزه گِلی و مانند آن که از گِل نجس ساخته شده ، نجس است ، و امّا ذغالی که از چوب نجس درست شده چنانچه هیچیک از خواص حقیقت سابقه در آن نباشد ، پاک است ، و اگر گِل نجس با آتش مبدل به سفال یا آجر شود بنابر احتیاط واجب نجس است .
- [آیت الله سیستانی] - در حال اعتکاف جدال بر سر مسائل دنیوی یا دینی در صورتی که به قصد غلبه برطرف مقابل و اظهار فضلیت و برتری باشد، حرام است اما اگر به قصد اظهار حق و روشن شدن حقیقت و برطرف کردن خطا و اشتباه طرف مقابل باشد نه تنها حرام نیست بلکه از بهترین عبادات است. بنابراین ملاک، قصد و نیت معتکف است.
- [آیت الله علوی گرگانی] سفتهای که به بانک یا غیر بانک فروخته شود در صورتی که حقیقت داشته باشد وجای خالی نباشد مثل این که کسی جنسی را به دیگریفروخته بمعادل صد هزار ریال طلب، سفته گرفته همان صد هزار ریال طلب خود را به بانک وغیر بانک بعنوان معامله وتملیک واگذار کردن و در مقابل وجه گرفتن با نقیصه که به نسبت مدت طلب واگذاری از مقدار وجه کم مینماید اشکالیندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مشتری در حقیقت قصد معامله دارد ولی قصدش اینست که پول جنسی را که می خرد ندهد این قصد به صحّت معامله ضرری نمی رساند و لازم است پول آن را به فروشنده بدهد و همچنین اگر قصد داشته باشد که پول جنسی را که به ذمّه خریدار بعداً از حرام بدهد ، معامله صحیح است ؛ ولی باید مقداری را که بدهکار است از مال حلال بدهد .