در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید : 1- آن چه در حیات آدمی تغییر میکند، مربوط به پوسته زندگی اوست و هرگز هویت اصلی و جوهری آدمی با این تحولات دگرگون نمیشود. با این وصف، تفاوت موقعیتهای تاریخی، گوهر آدمیان موجود در این موقعیتهای مختلف را متفاوت نمیسازد . 2- دین به جانب ذاتی و جوهری هویت آدمی نظر دارد که امری ثابت و غیرمتحول است. البته ادیان در سیر تاریخی خود، به تناسب افزایش استعداد مخاطبان برای دریافت حقایق دینی، به سوی کمال حرکت کردهاند و این سیر تکاملی در دین خاتم به منتهای خود میرسد و کاملترین دین ظهور مییابد، دینی که دربردارنده تمام آنچه باید از طریق وحی بیان گردد، میباشد و از تحریف مصون است. از این رو، مجالی برای ظهور دین دیگر باقی نمیگذارد. 3- انسان دارای یک سلسله نیازهای ثابت است و یک سلسله نیازهای متغیر؛ نیازهای ثابت انسان قوانین ثابتی را طلب میکند و نیازهای متغیر قوانین متغیر. از جنبه دیگری اگر به این مسأله نگاه کنیم باید بگوییم در زندگی فردی و اجتماعی اموری هستند که همواره دارای مصلحت میباشند و برای رشد فرد و جامعه وجود آنها ضروری است و اموری هستند که همواره برای فرد و جامعه مضر هستند واز موانع رشد به شمار میروند. این امور چون مصلحت و مفسده آنها ثابت است و اختصاص به زمان یا مکان خاصی ندارد، منشأ وضع قوانین ثابتی میشوند. پیشرفت علم و تکنولوژی، تبدیل زندگیهای بدوی و ساده به پیچیده و گسترده، رشد جمعیت، تغییر ابزارهای زندگی و... هیچکدام باعث نمیشوند که این قوانین تغییر کنند چون این قوانین برخاسته از نیازهای ثابت انسانند و دارای مصالح و مفاسد ثابتی میباشند. به عنوان مثال حس پرستش یک نیاز ثابت در درون همه انسانها است. فطرت و سرشت انسانها به گونهای است که همواره به سوی یک موجود متعالی گرایش دارد؛ دوست دارد بنده او باشد و او را تقدیس و تنزیه کند، اینجا است که ما میتوانیم به دعا به عنوان یک قانون ثابت در زندگی همه انسانها در همه اعصار توجه نماییم. یا شراب موجب از بین رفتن قدرت تفکر و نیروی عقل میشود واین اختصاص به انسان خاصی ندارد این امر باعث میگردد که ما شاهد یک قانون ثابت به عنوان حرمت شرب خمر در فقه باشیم. با توجه به مطالب فوق باید گفت عموم دستوراتی که در قرآن کریم میباشد جهانشمول بوده و همه انسانها و جوامع رادر بر میگیرد. برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به کتاب خاتمیت، ص 60 الی 85 و کتاب اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 193 الی 197 مراجعه فرمایید. 4- از ویژگیهای برتر قرآن در کنار جامعیت و جهانی بودن ، جاودانگی آن است؛ یعنی قرآن به زمانی خاص یا ملت یا گروهی ویژه ، اختصاص ندارد و به فراخنای حیات بشری تا پگاه رستاخیز با تمام اقوام و ملل و زبانها و ملیتها به گفتگو میپردازد. قرآن به عنوان تنها کتاب آسمانی تحریف نیافته ، گفتار و پیام خداوند را، به طور مستقیم در دسترس بشریت قرار داده است، و ناسخ آن نخواهد آمد . بدین جهت پیامبر اکرم (ص) در خطبة الوداع با عنوان ( ثقل اکبر) از آن یاد کرد. برگهای زرین تاریخ این کتاب از آغاز ظهور تاکنون برای هر مخاطب منصفی این امر را به اثبات میرساند که قرآن با برخورداری از اصل جاودانگی و میزان حضور درمیان جهانیان و نقشآفرینی در تحولات اساسی جهانی و اهتمامی که از سوی پیروان عموم ادیان و مذاهب به آن شده، بیهمتاست. ( مایکل هارت) نویسنده و مورخ امریکایی پس از سالها تحقیق و پژوهش و مصاحبه با شخصیتهای معروف و طبقات مختلف مردمی،درباره یکصد تن از انسانهای بانفوذ و تأثیرگذار در طول تاریخ بشری ، اعم از پیامبران ، نوابغ ، پادشاهان و ... کتابی به نام ( یکصد انسان سرنوشتساز تاریخ) منتشر کرد. در صدر این ردهبندی صد نفری ، نام پیامبر اسلام به عنوان ( محمد متنفذترین انسان تاریخ) آمده است1. همچنین پس از جنگ جهانی دوم ، یک پژوهشگر انگلیسی با تألیف کتابی با عنوان ( کتابهایی که دنیا را به حرکت درآورده )، ده کتاب را به عنوان بهترین و تأثیرگذارترین کتابهای تاریخ بشری معرفی کرد، که در صدر آنها قرآن و سپس انجیل قرار دارد. میزان اهتمام مسلمانان نسبت به قرآن از آغاز تاکنون جای هیچ گفتوگو ندارد و به یقین میتوان ادعا کرد که قرآن در تمام تاریخ تابناک خود کانون توجه همه فرق اسلامی و دانشجویان همه شاخههای علوم اسلامی بوده و بدون تردید بیشترین آثار و نگاشتههای علمی اندیشمندان اسلامی مستقیم یا غیرمستقیم ناظر به قرآن بوده و هست. اینک جای این پرسش است که راز جاودانگی قرآن در چیست ؟ به راستی قرآن دارای چه عناصر و ویژگیهاست که آن را جاودانه ساخته است ؟ آنچه در این مقاله دنبال شده ، پاسخ اجمالی به این پرسش سترگ و بررسی مختصر هشت عامل مهم از عوامل جاودانگی قرآن است که به ترتیب عباراتند از : 1. برخورداری از عمق و ژرفا ، 2. کلان نگری ، 3. تمرکز بر نیازهای اساسی ، 4.پاسخگویی به نیازهای هر عصر ، 5. برخورداری از استدلال و برهان ، 6. تکیه بر مبانی فطرت ، 7. رعایت نزاهت در بیان ( پیرایش سخن ) ، 8. رعایت عناصر زیباشناختی . از میان این عوامل ، هفت عامل نخست به محتوا و مضمون قرآن ناظر است و عامل هشتم به ساختار وشکل ارائه محتوای قرآن مربوط میشود . اینک به بررسی این عوامل میپردازیم : 1. برخورداری از عمق و ژرفا قرآن کتابی است که در نگاه بدوی ، ساده و سطحی به نظر میرسد اما هنگامی که شخصی به تدبر وتفکر در آن میپردازد ، درمییابد که به عکس آنچه درنگاه اولیه به نظرش آمده ، این کتاب بس عمیق و ژرف است . شاید بتوان قرآن را از این جهت ، بسان کتاب طبیعت دانست . پدیدههای طبیعی بسان درختی در باغ ، در نگاه نخست ، بسیار ساده و فاقد ژرفا به نظر میرسند ، و بسیار میشود که انسان را فریفته ظاهر زیبای خود میسازد؛ اما وقتی با نگاه یک عارف یا یک زیستشناس به آن چشم دوخته شود هزاران رمز و راز در آن فراچنگ میآید . به راستی آیا چنان نیست که اسرار ناپیدای درون هر یک از پدیدههای طبیعت ، سدههای متمادی است که انسان را در تفکر و تدبر فرو برده و او هر بار با کشف بخشی از اسرار آن اعتراف میکند که هنوز افقهای ناگشوده و ناشناخته بسیار است؟! از همین رو است که حضرت امیر (ع) قرآن را این چنین توصیف فرمودهاند: ( ظاهره انیق و باطنه عمیق . ظاهرش زیبا و باطنش ژرف است )3. ملاحظه میشود که میان کتاب طبیعت و کتاب شریعت ( قرآن ) شباهتهای بسیاری وجود دارد . به خاطر برخورداری قرآن از چنین ژرفایی در آیات زیادی از خود قرآن بر تدبیر و تفکر در آن تأکید شده است . نظیر آیه ( افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا اختلافاً کثیراً. ( نساء / 82 ) آیا در آن تدبر و تفکر نمیکنند ؟ و اگر قرآن از جانب غیر خداوند میبود ، در قرآن اختلاف زیادی مییافتند ). چنان که در برخی آیات ، به تدبر در کتاب هستی ، دعوت شده است نظیر آیه: ( و فی الارض آیات للمومنین و فی انفسکم أفلا تبصرون ( ذاریات /21) در زمین و در وجود خودتان ، نشانههایی باری مومنان است ، آیا نمیگردید ). پیامبر اکرم (ص) در گفتار بلندی درباره قرآن چنین فرمود ( ما من آیة الا و لها ظهرو بطن . هیچ آیهای نیست مگر آنکه افزون بر ظاهر دارای باطن است)4. و امام علی (ع) درجایی دیگر ، قرآن را مایه سیرابی عطش دانشمندان دانسته است ( و جعله ریّاً لعطش العلماء . خداوند قرآن را وسیله سیرابی عطش اندیشهورزان قرار داده است )5. گاه برخی از آیات و سورههای قرآن چنان ژرف و عمیقاند که در روایات آمده است مخاطب آنها تنها مردانی ژرفاندیش در آخرالزمان هستند . در روایتی از امام سجاد (ع) چنین آمده که : ( چون خداوند متعال میدانست در آخرالزمان ، مردم ژرفاندیش پدید خواهند آمد ، سوره توحید و شش آیه نخست سوره حدید را برای آنان فرو فرستاده است)6. در روایتی دیگر آمده است که سوره توحید ، ثلث قرآن است؛ بدین جهت هر بار پنج آیهای ، نظیر سوره توحید ، دارای چه عمق و ژرفایی است که یک سوم معارف و مفاهیم قرآن را درخود جای داده و برای فهم ژرفای آن پدیدار شدن مردانی ژرفاندیش در آخرالزمان لازم میباشد؟ آیا نگاهی بدوی به این سوره که بارها در نمازهای خود تکرارش میکنیم چنین عمقی را بدست میدهد؟! عارف و مفسر ژرفاندیش امام خمینی (ره) در این باره چنین میگوید: ( آیاتی در روایات ما وارد شده است که برای متعمقین آخرالزمان وارد شده است ، مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدید؛ گمان ندارم که واقعیتش برای بشر تا الان و تا بعدها بشود آن طوری که باید باشد ، کشف شود . تحقیقات بسیار ارزندهای هم صورت گرفته ، لکن افق قرآن بالاتر از این مسائل است. همین آیه شریفه ( هوالاول و الاخر والظاهر والباطن ) انسان خیال میکند که خوب، اول ما خلق الله است و آخر هم همان است، لکن اصلاً مسأله این نیست که ما میفهمیم و فهمیدهاند؛ بیش از این مسائل است . ( هو الظاهر ) اصل ظهورش را به غیر خودش میخواهد نفی کند ازغیر خودش ، مال اوست . واقع مطلب همین است )8. برخورداری قرآن از عمق و ژرفا از این جهت به آن جاودانگی میبخشد که اندیشمندان در هیچ عصری معارف و مفاهیم آن را پایان یافته نمیدانند و با گذشت هر عصری خود را نیازمند کاوش هرچه بیشتر ، در زمینه آیات قرآن میبینند . سر آن که در سخن حضرت امیر (ع) ، قرآن چنان ژرف بوده و افق معارف آن چنان دور از دسترس است که اندیشمندان، هماره خود را در برخورد با قرآن تشنه میبینند و احساس میکنند برای سیرابی خود پیوسته از زلال معارف آن بهره گیرند . پیداست اگر قرآن فاقد چنین عمق و ژرفایی بود ، پس از گذشت روزگاری با فراچنگ آمدن کرانههای معارف آن ، دیگر به کناری گذاشته میشد و هرگز حضور فعال و پویا درمیان اجتماع نمیداشت . 2. کلاننگری قرآن ، در راستا هدف تربیت و انسانسازی خود سرگذشت شماری از اقوام نیکبخت و نگونبخت را منعکس ساخته و برای بسیاری از حوادث و گرههای اجتماعی عصر نزول ، چارهجویی کرده است؛ چنان که در بسیاری از زمینههای اساسی حیات فردی و اجتماعی ، رهنمودهای بنیادین ارائه نموده است . از سوی دیگر ، ناظر بودن این دسته از آیات ، به حوادث بیرونی و مقتضیات عصر نزول، این اقتضا را داشت که قرآن را در چنبره جزئینگری و عصرگرایی به اسارت درآورد وکتابی جاودانه که تمام بشریت در پهنای تاریخ را مورد خطاب قرار داده باشد ، درنظر نیاید؛ اما به رغم چنین محذوراتی، قرآن به استواری هرچه تمامتر خود را از جزئی نگری رهانیده و در تمام عصرهای پیشگفته ، اصل ( کلان نگری ) خود را حفظ کرده است . برای آن که این مطلب ، روشن و ثابت بنماید ، چند نمونه از این مسائل را یادآور میشویم : قرآن به طور مکرر داستان موسی(ع) را آورده است ، به گونهای که سرگذشت حضرت موسی(ع) از نظر تکرار در صدر قصههای قرآن قرار دارد. به طوری که با کنار هم گذاشتن آیات مربوط به این ماجرا ، بسیاری از حلقههای گمشده آن آشکار میگردد. با این حال ، قرآن به بسیاری از پرسشها پاسخ نمیدهد و معتقد است کلاننگری کتابی جاودانه ، چنین اقتضایی دارد که خود را گرفتار طرح مسائل خرد نسازد . برخی از این پرسشهای بیپاسخ عبارتند از: 1. نام والدین موسی(ع) و زیستنامه افراد خانواده و تبار او بویژه برادرش هارون (ع). 2. نام فرعون عصر موسی(ع) ، چگونگی به سلطنت رسیدن ، زمان پادشاهی و پهنه حکومت او 3. محدوده مشخص سرزمین مصر ، دیار ، شعیب ، بیابان معروف ( تیه ) ، باریکه عبور از رود نیل و ... 4. مشخصات مردم شناسی بنیاسرائیل ، نام تیرههای دوازدهگانه و ... 5. جزئیات برخورد با درخت معروف و معرفی شدن به عنوان پیامبر و جزئیات دعوت فرعونیان به یکتاپرستی و ... . قرآن در ساکت گذاشتن پاسخ به شماره اصحاب کهف9 تلویحاً به این نکته پای فشرده که شأن چنین کتابی جاوید و انسانساز ، فروگذاردن این جزئیات و واگذار کردن آن به تحقیقات و کنکاشهای تاریخی و باستانشناسی است : آنچه از کتاب خداوند انتظار میرود همانا کلاننگری است . قرآن در برخورد با دهها حادثه عصر نزول به خوبی نشان میدهد که بسیاری از آیات و سورهها، برای باز کردن گرهای در کار مسلمانان ، در پاسخ به پرسشی ، ارائه رهنمونی با توطئه کافران و منافقان و ... فرود آورده است . در تمام این روایات تاریخی ، بیشتر جزئیات ماجرا و نام اشخاص مورد نظر آمده است . اما در قرآن به هیچ روی به جزئیات این حوادث اشاره نشده و حتی از بردن نام اشخاص به استثنای داستان زید و زینب دختر جحش اجتناب شده است.10 ما بر اساس همین روایات اسباب نزول میدانیم که مثلاً آیه نبأ ناظر به داستان و خیانت ولیدبن عقبه است و آیات(أریات الذی ینهی عبداً اذا صلی ) ( علق /9-10)، به برخورد ابوجهل با پیامبر ( ص) در آغاز رسالت مربوط است و آیه ( یا ایها الذین امنوا تخونوا لا تخونوا الله و الرسول تخونوا أماناتکم ) ( انفال /27) در پی خیانت ابولبابه فرود آمد؛ چنانچه سوره کوثر برای تسکین خاطر و تسلای پیامبر اکرم (ص) در برابر سخن گزنده عاص بن وائل نازل شد و ... اما براستی چرا قرآن از ذکر جزئیات این حوادث و نام اشخاص و مکانهای مرتبط با اجراها ساکت است ، آیا اینها نشانگر کلاننگری قرآن نیست؟! به عنوان مثال قرآن بیآنکه وارد مسائل جزئی شود از مردان میخواهند که نسبت به همسرانشان به نیکی و معروف رفتار کنند ( وعاشروهن بالمعروف) ( نساء/19). وی بدون آن که تعیین حد وسعت و تنگی روزی را ضروری بداند ، مرز رسیدگی به امور خانواده را توان مالی معرفی میکند . ( علی الموسع قدره وعلی المقتر قدره ) ( بقره /83) ، اما تبیین مصادیق حسن وخوب سخنی را به تشخیص خود آنان وا میگذارد؛ و آنجا که از مومنان میخواهد که خود را برای مقابله با دشمنان آماده سازند از واژه ( قوه ) کمک میگیرد که تمام گونههای توان نظامی را در برمیگیرد. ( و أعدوالهم ما استطعتم من قوه )( انفال /60)، یا وقتی که ازممنوعیت انواع سلطه کفار بر مسملمانان سخن میگوید از تمام ابعاد آن عبارت ( ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً ) ( نساء/141) یاد میکند بدون آن که اشاره به نوعی خاص را ضروری بداند . 3. تمرکز بر نیازهای اساسی قرآن ، خود را کتاب هدایت و انسانسازی میداند : ( ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للتمقین )( بقره/2)؛ ( ان هذار القرآن یهدی للتی هی اقوم ) ( اسراء/9). در حقیقت قرآن بیانگر آخرین ، جامعترین و کاملترین مرامنامه حیات فردی و اجتماعی انسانهاست که در آن اصول و مبانی بنیادین در زمینه عقاید ( هستی شناسی )، اخلاق ( باید شناسی) و احکام ( نظام تشریع ) انعکاس یافته است . از این جهت تفصیل و جزئیات این عرصهها را به سنت واگذار کرده است . آنجا که خود تصریح میکند: ( و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل الیهم ) ( نحل /44). حال که هدف نزول قرآن و محدوده مسائل آن دانسته شد، میبایست به این نکته توجه کنیم که قرآن در سرتاسر آیات خود هماره بر محور هدف خود چرخیده و از محدوده و مرز مسائل مورد نظر خود خارج نشده است. بدین خاطر در عین آن که قرآن خود را تبیان هر چیز میداند، ضرورتاً از مسائل جبر و مثلثات، ریاضیات و هندسه ، فیزیک و شیمی ، طب و نجوم ، زمین شناسی و صدها دانش زمینی دیگرسخن به میان نیاورده است ، مگر در حد اشاره به برخی اصول و کلیات ، آن هم در راستای همان هدف انسانسازی . از این رو، گفتهاند حتی اگر در قرآن برخی مباحث علمی انعکاس یافته که از آنها بیشتر در مبحث اعجاز علمی استفاده میشود ، بیشتر اشارههای گذارست که غالباً برای تبیین آیات و نشانههای خداشناسی که از جمله اهداف اساسی قرآن است ، بازگو شده است.11 به عنوان مثال اگر قرآن در آیه شریفه ( الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها ) ( لقمان /10) به اصل جاذبه اشاره دارد، یا در آیه ... ( کل فی فلک یسبحون) ( یس/40 ) از گردش افلاک سخن به میان آورده، یا در آیه ( ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة ... ) ( مومنون /14 ) مراحل تکون و رشد نطفه در رحم را به تصویر کشیده ، همگی در راستای تحقق بخشیدن به آن هدف اساسی، یعنی توجه دادن انسان به قدرت و نعمتهای الهی و دستیابی به معرفت عمیقتر از خداوند که اساسی ترین مرحله هدایت و رشدیابی است، ارائه شده است. و تبیان هرچیز بودن با عدم ورود به این عرصهها منافات ندارد ، زیرا به اذعان بیشتر مفسران، مقصود از بیان هرچیز بودن، بیان در زمینه هدایت و ارائه مرامنامه زندگی است.12 به عبارت روشنتر ، قرآن برای خود قلمرو قایل است. قلمروی آن پرداختن به اموری است که از دسترس بشریت خارج بوده و با کنکاشهای آنان فراچنگ نمیآید و درعین حال در تمام عرصههای حیات به کار میآید. معرفة الله و راههای کسب فضایل اخلاقی و داشتن باور و بینشی از معاد و جهان آخرت، از این دست مسائل است که از سویی با عقل و تجربه بشری قابل تحصیل نیست و از سوی دیگر جزء نیازهای اصلی و اولیه بشری به شمار میآیند . سایر دانشها و آموزهها با قدرت عقلانیت و ابزاری شناخت که از سوی خداوند به انسانها ارزانی شده، قابل دستیابی است؛ لذا ضرورتی ندارد در کتاب هدایت به این امور پرداخته شود. حرکت در راستای قلمرو و تمرکز بر نیازهای اساسی انسانها ، از قرآن کتابی برخوردار از چهارچوب مشخص و تعریف شده ساخته که بسان بسیاری از نگاشتههای بشری به هر مناسب از محدوده قلمرو خود به صورت استطرادی خارج نشده و ذهن مخاطب خود را به سمت نیازهای و پرسشهای غیر اساسی سوق نمیدهد . به عنوان مثال گفته میشود که بنیاد معارف قرآن، تبیین ابعاد توحید و چگونگی دستیابی به آن ویژه توحید افعالی است؛ زیرا قرآن معتقد است اگر انسانها به حقیقت توحید راه یابند و به این کان بیپایان معرفت دست یابند که ( لا موثر فی الوجود الا الله ) بسیاری از بحرانهای فردی و اجتماعی که در اثر تکیه بر عناصر غیرخدایی رخ مینماید، رنگ خواهند باخت . حال وقتی به خط سیر آیات و سورههای قرآن توجه میکنیم ، درمییابیم که هماره این قانون بنیادین و سورههای قرآن توجه میکنیم ، در مییابیم که هماره این قانون بنیادین به شکلهای گوناگون مورد توجه قرار گرفته و پیوسته این مسأله، اساسی را در پیش روی انسان نصبالعین او قرار داده است که قرآن از قانون ( اسلوب حکیم ) استفاده کرده است . مقصود از اسلوب حکیم ، پاسخگویی به پرسش مخاطب در راستای نیاز او و نه ضرورتاً در چهارچوب پرسش اوست . به عنوان مثال طبق آیه: ( یسئلونک عن الأهلة قل هی مواقیت للناس والحج ) پرسش حقیقی پرسشگران ناظر به تحلیل ماهیت و چگونگی شکلگیری حالات مختلف ماه از هلال تا بدر و تا محاق بوده است؛ اما قرآن به جای پاسخ به این پرسش که در حقیقت آن را نیاز اصلی ندانسته ، چنین پاسخ داده که فلسفه تغییر حالات ماه ، کمک به زمان شناسی مردم و نیز تشخیص ایام عبادت، بویژه در ایام حج است. حال جای این پرسش است اگر قرآن به جای رعایت اصل تمرکزگرایی پراکندهگویی میکرد و کشکولی از هر یک از دانشها و معرفتها میبود چنین جاوید و جاودانه میبود؟ و چنین مورد توجه جهانیان قرارمیگرفت؟! 5- آیات زیادی دلالت بر جهانشمولی و تمام عصری بودن قرآن دارد به این معنا که تعلیماتش به طبقه، گروه، جامعه و نژاد خاص و زمان خاص تعلق ندارد که مهمترین آنها عبارتند از: الف) آیاتی که خطاباتش به صورت عام، همه انسانها را با تعابیری چون (یا ایها الناس) (یا بنیآدم) مورد خطاب قرار داده است (بقره، 21 - نساء، 1 و 174 - فاطر، 15 - یاسین، 60 - اعراف، 26 و 27 و 31 و 35). ب ) آیاتی که نزول قرآن و بیان آیات آن را برای همه مردم معرفی میکند (بقره، 185 و 187 - آل عمران، 138 - ابراهیم، 1 و 52 - جاثیه، 20 - زمر، 41 - نحل، 44 - کهف، 54 - حشر، 21). ج ) آیاتی که عمومیت دعوت قرآن کریم را با تکیه واژه العالمین بیان میفرماید (انعام، 90 - یوسف، 104 - ص، 87 - تکویر، 27 - قلم، 52). د ) آیاتی که ناظر به جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص) است و به التزام، همگانی بودن دعوت قرآن را اثبات میکند (نساء، 79 - حج، 49 - سبأ، 28 - انبیاء 107 - فرقان، 1 - انعام، 19). بنابراین قرآن کتابی است که خود را در قالب مخصوص و برنامهای محدود محصور نمیسازد و تطبیق امور در زمانها و مکانهای مختلف و شیوه الغاء خصوصیات و دریافت پیامهای عام را به دانشمندان دین میسپارد که متناسب با شرایط و دگرگونیها از آن قالبهای کلی استخراج کنند. پینوشتها : 1 تفسیرامثال القرآن ، ص 66-65 ، به نقل از روزنامه اطلاعات، مورخه 7 مرداد 1357 . 2 همان ، ص 79 . 3 نهجالبلاغه، خطبه 18 . 4 بحارالانوار، ج 23 ، ص 197؛ بصائر الدرجات، ص223. 5 نهجالبلاغه ، خطبیه 198. 6 متن روایت چنین است :( سئل عن السجادعن التوحید فقال: ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخرالزمان اقوام متمعقون فانزل الله قل هوالله احد و الایات من سوره الحدیدای قوله: علیم بذات الصدور فمن رام وراء ذلک فقد هلک ) تفسیر صافی ، ج5 ، ص 393؛ تفسیر نور الثقلین ، ج5، ص6و7. 7 هم چنین در روایات آمده است که سوره کافرون یک چهارم قرآن است. ر. ک: کافی ، ج2 ، ص621؛ عیون أخبارالرضا(ع)، ج1 ، ص41. 8 قرآن کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی ، ص 158-157. 9 آیه 22 سوره کهف ( ... فلا تمار فیهم الا مراءاً ظاهراً ) به این نکته ناظر است. 9 احزاب /37. 10 برای آگاهی بیشتر ر. ک: التمهید فی علوم القرآن، ج6 ص6 ، آیة الله معرفت از این دانشها با عنوان ( اشارت عابره ) یاد کرده است . 11 - ر. ک: مجمع البیان ، ج 6، ص190؛ المیزان ، ج12 ، ص 324
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- آن چه در حیات آدمی تغییر میکند، مربوط به پوسته زندگی اوست و هرگز هویت اصلی و جوهری آدمی با این تحولات دگرگون نمیشود. با این وصف، تفاوت موقعیتهای تاریخی، گوهر آدمیان موجود در این موقعیتهای مختلف را متفاوت نمیسازد .
2- دین به جانب ذاتی و جوهری هویت آدمی نظر دارد که امری ثابت و غیرمتحول است. البته ادیان در سیر تاریخی خود، به تناسب افزایش استعداد مخاطبان برای دریافت حقایق دینی، به سوی کمال حرکت کردهاند و این سیر تکاملی در دین خاتم به منتهای خود میرسد و کاملترین دین ظهور مییابد، دینی که دربردارنده تمام آنچه باید از طریق وحی بیان گردد، میباشد و از تحریف مصون است. از این رو، مجالی برای ظهور دین دیگر باقی نمیگذارد.
3- انسان دارای یک سلسله نیازهای ثابت است و یک سلسله نیازهای متغیر؛ نیازهای ثابت انسان قوانین ثابتی را طلب میکند و نیازهای متغیر قوانین متغیر. از جنبه دیگری اگر به این مسأله نگاه کنیم باید بگوییم در زندگی فردی و اجتماعی اموری هستند که همواره دارای مصلحت میباشند و برای رشد فرد و جامعه وجود آنها ضروری است و اموری هستند که همواره برای فرد و جامعه مضر هستند واز موانع رشد به شمار میروند. این امور چون مصلحت و مفسده آنها ثابت است و اختصاص به زمان یا مکان خاصی ندارد، منشأ وضع قوانین ثابتی میشوند. پیشرفت علم و تکنولوژی، تبدیل زندگیهای بدوی و ساده به پیچیده و گسترده، رشد جمعیت، تغییر ابزارهای زندگی و... هیچکدام باعث نمیشوند که این قوانین تغییر کنند چون این قوانین برخاسته از نیازهای ثابت انسانند و دارای مصالح و مفاسد ثابتی میباشند. به عنوان مثال حس پرستش یک نیاز ثابت در درون همه انسانها است. فطرت و سرشت انسانها به گونهای است که همواره به سوی یک موجود متعالی گرایش دارد؛ دوست دارد بنده او باشد و او را تقدیس و تنزیه کند، اینجا است که ما میتوانیم به دعا به عنوان یک قانون ثابت در زندگی همه انسانها در همه اعصار توجه نماییم. یا شراب موجب از بین رفتن قدرت تفکر و نیروی عقل میشود واین اختصاص به انسان خاصی ندارد این امر باعث میگردد که ما شاهد یک قانون ثابت به عنوان حرمت شرب خمر در فقه باشیم. با توجه به مطالب فوق باید گفت عموم دستوراتی که در قرآن کریم میباشد جهانشمول بوده و همه انسانها و جوامع رادر بر میگیرد.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به کتاب خاتمیت، ص 60 الی 85 و کتاب اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 193 الی 197 مراجعه فرمایید.
4- از ویژگیهای برتر قرآن در کنار جامعیت و جهانی بودن ، جاودانگی آن است؛ یعنی قرآن به زمانی خاص یا ملت یا گروهی ویژه ، اختصاص ندارد و به فراخنای حیات بشری تا پگاه رستاخیز با تمام اقوام و ملل و زبانها و ملیتها به گفتگو میپردازد. قرآن به عنوان تنها کتاب آسمانی تحریف نیافته ، گفتار و پیام خداوند را، به طور مستقیم در دسترس بشریت قرار داده است، و ناسخ آن نخواهد آمد . بدین جهت پیامبر اکرم (ص) در خطبة الوداع با عنوان ( ثقل اکبر) از آن یاد کرد. برگهای زرین تاریخ این کتاب از آغاز ظهور تاکنون برای هر مخاطب منصفی این امر را به اثبات میرساند که قرآن با برخورداری از اصل جاودانگی و میزان حضور درمیان جهانیان و نقشآفرینی در تحولات اساسی جهانی و اهتمامی که از سوی پیروان عموم ادیان و مذاهب به آن شده، بیهمتاست.
( مایکل هارت) نویسنده و مورخ امریکایی پس از سالها تحقیق و پژوهش و مصاحبه با شخصیتهای معروف و طبقات مختلف مردمی،درباره یکصد تن از انسانهای بانفوذ و تأثیرگذار در طول تاریخ بشری ، اعم از پیامبران ، نوابغ ، پادشاهان و ... کتابی به نام ( یکصد انسان سرنوشتساز تاریخ) منتشر کرد. در صدر این ردهبندی صد نفری ، نام پیامبر اسلام به عنوان ( محمد متنفذترین انسان تاریخ) آمده است1.
همچنین پس از جنگ جهانی دوم ، یک پژوهشگر انگلیسی با تألیف کتابی با عنوان ( کتابهایی که دنیا را به حرکت درآورده )، ده کتاب را به عنوان بهترین و تأثیرگذارترین کتابهای تاریخ بشری معرفی کرد، که در صدر آنها قرآن و سپس انجیل قرار دارد.
میزان اهتمام مسلمانان نسبت به قرآن از آغاز تاکنون جای هیچ گفتوگو ندارد و به یقین میتوان ادعا کرد که قرآن در تمام تاریخ تابناک خود کانون توجه همه فرق اسلامی و دانشجویان همه شاخههای علوم اسلامی بوده و بدون تردید بیشترین آثار و نگاشتههای علمی اندیشمندان اسلامی مستقیم یا غیرمستقیم ناظر به قرآن بوده و هست.
اینک جای این پرسش است که راز جاودانگی قرآن در چیست ؟ به راستی قرآن دارای چه عناصر و ویژگیهاست که آن را جاودانه ساخته است ؟
آنچه در این مقاله دنبال شده ، پاسخ اجمالی به این پرسش سترگ و بررسی مختصر هشت عامل مهم از عوامل جاودانگی قرآن است که به ترتیب عباراتند از :
1. برخورداری از عمق و ژرفا ، 2. کلان نگری ، 3. تمرکز بر نیازهای اساسی ، 4.پاسخگویی به نیازهای هر عصر ، 5. برخورداری از استدلال و برهان ، 6. تکیه بر مبانی فطرت ، 7. رعایت نزاهت در بیان ( پیرایش سخن ) ، 8. رعایت عناصر زیباشناختی .
از میان این عوامل ، هفت عامل نخست به محتوا و مضمون قرآن ناظر است و عامل هشتم به ساختار وشکل ارائه محتوای قرآن مربوط میشود .
اینک به بررسی این عوامل میپردازیم :
1. برخورداری از عمق و ژرفا
قرآن کتابی است که در نگاه بدوی ، ساده و سطحی به نظر میرسد اما هنگامی که شخصی به تدبر وتفکر در آن میپردازد ، درمییابد که به عکس آنچه درنگاه اولیه به نظرش آمده ، این کتاب بس عمیق و ژرف است . شاید بتوان قرآن را از این جهت ، بسان کتاب طبیعت دانست . پدیدههای طبیعی بسان درختی در باغ ، در نگاه نخست ، بسیار ساده و فاقد ژرفا به نظر میرسند ، و بسیار میشود که انسان را فریفته ظاهر زیبای خود میسازد؛ اما وقتی با نگاه یک عارف یا یک زیستشناس به آن چشم دوخته شود هزاران رمز و راز در آن فراچنگ میآید . به راستی آیا چنان نیست که اسرار ناپیدای درون هر یک از پدیدههای طبیعت ، سدههای متمادی است که انسان را در تفکر و تدبر فرو برده و او هر بار با کشف بخشی از اسرار آن اعتراف میکند که هنوز افقهای ناگشوده و ناشناخته بسیار است؟! از همین رو است که حضرت امیر (ع) قرآن را این چنین توصیف فرمودهاند: ( ظاهره انیق و باطنه عمیق . ظاهرش زیبا و باطنش ژرف است )3.
ملاحظه میشود که میان کتاب طبیعت و کتاب شریعت ( قرآن ) شباهتهای بسیاری وجود دارد . به خاطر برخورداری قرآن از چنین ژرفایی در آیات زیادی از خود قرآن بر تدبیر و تفکر در آن تأکید شده است . نظیر آیه ( افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا اختلافاً کثیراً. ( نساء / 82 ) آیا در آن تدبر و تفکر نمیکنند ؟ و اگر قرآن از جانب غیر خداوند میبود ، در قرآن اختلاف زیادی مییافتند ). چنان که در برخی آیات ، به تدبر در کتاب هستی ، دعوت شده است نظیر آیه: ( و فی الارض آیات للمومنین و فی انفسکم أفلا تبصرون ( ذاریات /21) در زمین و در وجود خودتان ، نشانههایی باری مومنان است ، آیا نمیگردید ).
پیامبر اکرم (ص) در گفتار بلندی درباره قرآن چنین فرمود ( ما من آیة الا و لها ظهرو بطن . هیچ آیهای نیست مگر آنکه افزون بر ظاهر دارای باطن است)4.
و امام علی (ع) درجایی دیگر ، قرآن را مایه سیرابی عطش دانشمندان دانسته است ( و جعله ریّاً لعطش العلماء . خداوند قرآن را وسیله سیرابی عطش اندیشهورزان قرار داده است )5.
گاه برخی از آیات و سورههای قرآن چنان ژرف و عمیقاند که در روایات آمده است مخاطب آنها تنها مردانی ژرفاندیش در آخرالزمان هستند . در روایتی از امام سجاد (ع) چنین آمده که : ( چون خداوند متعال میدانست در آخرالزمان ، مردم ژرفاندیش پدید خواهند آمد ، سوره توحید و شش آیه نخست سوره حدید را برای آنان فرو فرستاده است)6. در روایتی دیگر آمده است که سوره توحید ، ثلث قرآن است؛ بدین جهت هر بار پنج آیهای ، نظیر سوره توحید ، دارای چه عمق و ژرفایی است که یک سوم معارف و مفاهیم قرآن را درخود جای داده و برای فهم ژرفای آن پدیدار شدن مردانی ژرفاندیش در آخرالزمان لازم میباشد؟ آیا نگاهی بدوی به این سوره که بارها در نمازهای خود تکرارش میکنیم چنین عمقی را بدست میدهد؟!
عارف و مفسر ژرفاندیش امام خمینی (ره) در این باره چنین میگوید: ( آیاتی در روایات ما وارد شده است که برای متعمقین آخرالزمان وارد شده است ، مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدید؛ گمان ندارم که واقعیتش برای بشر تا الان و تا بعدها بشود آن طوری که باید باشد ، کشف شود . تحقیقات بسیار ارزندهای هم صورت گرفته ، لکن افق قرآن بالاتر از این مسائل است. همین آیه شریفه ( هوالاول و الاخر والظاهر والباطن ) انسان خیال میکند که خوب، اول ما خلق الله است و آخر هم همان است، لکن اصلاً مسأله این نیست که ما میفهمیم و فهمیدهاند؛ بیش از این مسائل است . ( هو الظاهر ) اصل ظهورش را به غیر خودش میخواهد نفی کند ازغیر خودش ، مال اوست . واقع مطلب همین است )8.
برخورداری قرآن از عمق و ژرفا از این جهت به آن جاودانگی میبخشد که اندیشمندان در هیچ عصری معارف و مفاهیم آن را پایان یافته نمیدانند و با گذشت هر عصری خود را نیازمند کاوش هرچه بیشتر ، در زمینه آیات قرآن میبینند . سر آن که در سخن حضرت امیر (ع) ، قرآن چنان ژرف بوده و افق معارف آن چنان دور از دسترس است که اندیشمندان، هماره خود را در برخورد با قرآن تشنه میبینند و احساس میکنند برای سیرابی خود پیوسته از زلال معارف آن بهره گیرند .
پیداست اگر قرآن فاقد چنین عمق و ژرفایی بود ، پس از گذشت روزگاری با فراچنگ آمدن کرانههای معارف آن ، دیگر به کناری گذاشته میشد و هرگز حضور فعال و پویا درمیان اجتماع نمیداشت .
2. کلاننگری
قرآن ، در راستا هدف تربیت و انسانسازی خود سرگذشت شماری از اقوام نیکبخت و نگونبخت را منعکس ساخته و برای بسیاری از حوادث و گرههای اجتماعی عصر نزول ، چارهجویی کرده است؛ چنان که در بسیاری از زمینههای اساسی حیات فردی و اجتماعی ، رهنمودهای بنیادین ارائه نموده است . از سوی دیگر ، ناظر بودن این دسته از آیات ، به حوادث بیرونی و مقتضیات عصر نزول، این اقتضا را داشت که قرآن را در چنبره جزئینگری و عصرگرایی به اسارت درآورد وکتابی جاودانه که تمام بشریت در پهنای تاریخ را مورد خطاب قرار داده باشد ، درنظر نیاید؛ اما به رغم چنین محذوراتی، قرآن به استواری هرچه تمامتر خود را از جزئی نگری رهانیده و در تمام عصرهای پیشگفته ، اصل ( کلان نگری ) خود را حفظ کرده است .
برای آن که این مطلب ، روشن و ثابت بنماید ، چند نمونه از این مسائل را یادآور میشویم :
قرآن به طور مکرر داستان موسی(ع) را آورده است ، به گونهای که سرگذشت حضرت موسی(ع) از نظر تکرار در صدر قصههای قرآن قرار دارد. به طوری که با کنار هم گذاشتن آیات مربوط به این ماجرا ، بسیاری از حلقههای گمشده آن آشکار میگردد. با این حال ، قرآن به بسیاری از پرسشها پاسخ نمیدهد و معتقد است کلاننگری کتابی جاودانه ، چنین اقتضایی دارد که خود را گرفتار طرح مسائل خرد نسازد .
برخی از این پرسشهای بیپاسخ عبارتند از:
1. نام والدین موسی(ع) و زیستنامه افراد خانواده و تبار او بویژه برادرش هارون (ع).
2. نام فرعون عصر موسی(ع) ، چگونگی به سلطنت رسیدن ، زمان پادشاهی و پهنه حکومت او
3. محدوده مشخص سرزمین مصر ، دیار ، شعیب ، بیابان معروف ( تیه ) ، باریکه عبور از رود نیل و ...
4. مشخصات مردم شناسی بنیاسرائیل ، نام تیرههای دوازدهگانه و ...
5. جزئیات برخورد با درخت معروف و معرفی شدن به عنوان پیامبر و جزئیات دعوت فرعونیان به یکتاپرستی و ... .
قرآن در ساکت گذاشتن پاسخ به شماره اصحاب کهف9 تلویحاً به این نکته پای فشرده که شأن چنین کتابی جاوید و انسانساز ، فروگذاردن این جزئیات و واگذار کردن آن به تحقیقات و کنکاشهای تاریخی و باستانشناسی است : آنچه از کتاب خداوند انتظار میرود همانا کلاننگری است .
قرآن در برخورد با دهها حادثه عصر نزول به خوبی نشان میدهد که بسیاری از آیات و سورهها، برای باز کردن گرهای در کار مسلمانان ، در پاسخ به پرسشی ، ارائه رهنمونی با توطئه کافران و منافقان و ... فرود آورده است . در تمام این روایات تاریخی ، بیشتر جزئیات ماجرا و نام اشخاص مورد نظر آمده است . اما در قرآن به هیچ روی به جزئیات این حوادث اشاره نشده و حتی از بردن نام اشخاص به استثنای داستان زید و زینب دختر جحش اجتناب شده است.10
ما بر اساس همین روایات اسباب نزول میدانیم که مثلاً آیه نبأ ناظر به داستان و خیانت ولیدبن عقبه است و آیات(أریات الذی ینهی عبداً اذا صلی ) ( علق /9-10)، به برخورد ابوجهل با پیامبر ( ص) در آغاز رسالت مربوط است و آیه ( یا ایها الذین امنوا تخونوا لا تخونوا الله و الرسول تخونوا أماناتکم ) ( انفال /27) در پی خیانت ابولبابه فرود آمد؛ چنانچه سوره کوثر برای تسکین خاطر و تسلای پیامبر اکرم (ص) در برابر سخن گزنده عاص بن وائل نازل شد و ... اما براستی چرا قرآن از ذکر جزئیات این حوادث و نام اشخاص و مکانهای مرتبط با اجراها ساکت است ، آیا اینها نشانگر کلاننگری قرآن نیست؟!
به عنوان مثال قرآن بیآنکه وارد مسائل جزئی شود از مردان میخواهند که نسبت به همسرانشان به نیکی و معروف رفتار کنند ( وعاشروهن بالمعروف) ( نساء/19). وی بدون آن که تعیین حد وسعت و تنگی روزی را ضروری بداند ، مرز رسیدگی به امور خانواده را توان مالی معرفی میکند . ( علی الموسع قدره وعلی المقتر قدره ) ( بقره /83) ، اما تبیین مصادیق حسن وخوب سخنی را به تشخیص خود آنان وا میگذارد؛ و آنجا که از مومنان میخواهد که خود را برای مقابله با دشمنان آماده سازند از واژه ( قوه ) کمک میگیرد که تمام گونههای توان نظامی را در برمیگیرد. ( و أعدوالهم ما استطعتم من قوه )( انفال /60)، یا وقتی که ازممنوعیت انواع سلطه کفار بر مسملمانان سخن میگوید از تمام ابعاد آن عبارت ( ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً ) ( نساء/141) یاد میکند بدون آن که اشاره به نوعی خاص را ضروری بداند .
3. تمرکز بر نیازهای اساسی
قرآن ، خود را کتاب هدایت و انسانسازی میداند : ( ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للتمقین )( بقره/2)؛ ( ان هذار القرآن یهدی للتی هی اقوم ) ( اسراء/9). در حقیقت قرآن بیانگر آخرین ، جامعترین و کاملترین مرامنامه حیات فردی و اجتماعی انسانهاست که در آن اصول و مبانی بنیادین در زمینه عقاید ( هستی شناسی )، اخلاق ( باید شناسی) و احکام ( نظام تشریع ) انعکاس یافته است . از این جهت تفصیل و جزئیات این عرصهها را به سنت واگذار کرده است . آنجا که خود تصریح میکند: ( و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل الیهم ) ( نحل /44).
حال که هدف نزول قرآن و محدوده مسائل آن دانسته شد، میبایست به این نکته توجه کنیم که قرآن در سرتاسر آیات خود هماره بر محور هدف خود چرخیده و از محدوده و مرز مسائل مورد نظر خود خارج نشده است. بدین خاطر در عین آن که قرآن خود را تبیان هر چیز میداند، ضرورتاً از مسائل جبر و مثلثات، ریاضیات و هندسه ، فیزیک و شیمی ، طب و نجوم ، زمین شناسی و صدها دانش زمینی دیگرسخن به میان نیاورده است ، مگر در حد اشاره به برخی اصول و کلیات ، آن هم در راستای همان هدف انسانسازی .
از این رو، گفتهاند حتی اگر در قرآن برخی مباحث علمی انعکاس یافته که از آنها بیشتر در مبحث اعجاز علمی استفاده میشود ، بیشتر اشارههای گذارست که غالباً برای تبیین آیات و نشانههای خداشناسی که از جمله اهداف اساسی قرآن است ، بازگو شده است.11
به عنوان مثال اگر قرآن در آیه شریفه ( الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها ) ( لقمان /10) به اصل جاذبه اشاره دارد، یا در آیه ... ( کل فی فلک یسبحون) ( یس/40 ) از گردش افلاک سخن به میان آورده، یا در آیه ( ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة ... ) ( مومنون /14 ) مراحل تکون و رشد نطفه در رحم را به تصویر کشیده ، همگی در راستای تحقق بخشیدن به آن هدف اساسی، یعنی توجه دادن انسان به قدرت و نعمتهای الهی و دستیابی به معرفت عمیقتر از خداوند که اساسی ترین مرحله هدایت و رشدیابی است، ارائه شده است.
و تبیان هرچیز بودن با عدم ورود به این عرصهها منافات ندارد ، زیرا به اذعان بیشتر مفسران، مقصود از بیان هرچیز بودن، بیان در زمینه هدایت و ارائه مرامنامه زندگی است.12
به عبارت روشنتر ، قرآن برای خود قلمرو قایل است. قلمروی آن پرداختن به اموری است که از دسترس بشریت خارج بوده و با کنکاشهای آنان فراچنگ نمیآید و درعین حال در تمام عرصههای حیات به کار میآید. معرفة الله و راههای کسب فضایل اخلاقی و داشتن باور و بینشی از معاد و جهان آخرت، از این دست مسائل است که از سویی با عقل و تجربه بشری قابل تحصیل نیست و از سوی دیگر جزء نیازهای اصلی و اولیه بشری به شمار میآیند .
سایر دانشها و آموزهها با قدرت عقلانیت و ابزاری شناخت که از سوی خداوند به انسانها ارزانی شده، قابل دستیابی است؛ لذا ضرورتی ندارد در کتاب هدایت به این امور پرداخته شود.
حرکت در راستای قلمرو و تمرکز بر نیازهای اساسی انسانها ، از قرآن کتابی برخوردار از چهارچوب مشخص و تعریف شده ساخته که بسان بسیاری از نگاشتههای بشری به هر مناسب از محدوده قلمرو خود به صورت استطرادی خارج نشده و ذهن مخاطب خود را به سمت نیازهای و پرسشهای غیر اساسی سوق نمیدهد .
به عنوان مثال گفته میشود که بنیاد معارف قرآن، تبیین ابعاد توحید و چگونگی دستیابی به آن ویژه توحید افعالی است؛ زیرا قرآن معتقد است اگر انسانها به حقیقت توحید راه یابند و به این کان بیپایان معرفت دست یابند که ( لا موثر فی الوجود الا الله ) بسیاری از بحرانهای فردی و اجتماعی که در اثر تکیه بر عناصر غیرخدایی رخ مینماید، رنگ خواهند باخت . حال وقتی به خط سیر آیات و سورههای قرآن توجه میکنیم ، درمییابیم که هماره این قانون بنیادین و سورههای قرآن توجه میکنیم ، در مییابیم که هماره این قانون بنیادین به شکلهای گوناگون مورد توجه قرار گرفته و پیوسته این مسأله، اساسی را در پیش روی انسان نصبالعین او قرار داده است که قرآن از قانون ( اسلوب حکیم ) استفاده کرده است . مقصود از اسلوب حکیم ، پاسخگویی به پرسش مخاطب در راستای نیاز او و نه ضرورتاً در چهارچوب پرسش اوست .
به عنوان مثال طبق آیه: ( یسئلونک عن الأهلة قل هی مواقیت للناس والحج ) پرسش حقیقی پرسشگران ناظر به تحلیل ماهیت و چگونگی شکلگیری حالات مختلف ماه از هلال تا بدر و تا محاق بوده است؛ اما قرآن به جای پاسخ به این پرسش که در حقیقت آن را نیاز اصلی ندانسته ، چنین پاسخ داده که فلسفه تغییر حالات ماه ، کمک به زمان شناسی مردم و نیز تشخیص ایام عبادت، بویژه در ایام حج است. حال جای این پرسش است اگر قرآن به جای رعایت اصل تمرکزگرایی پراکندهگویی میکرد و کشکولی از هر یک از دانشها و معرفتها میبود چنین جاوید و جاودانه میبود؟ و چنین مورد توجه جهانیان قرارمیگرفت؟!
5- آیات زیادی دلالت بر جهانشمولی و تمام عصری بودن قرآن دارد به این معنا که تعلیماتش به طبقه، گروه، جامعه و نژاد خاص و زمان خاص تعلق ندارد که مهمترین آنها عبارتند از: الف) آیاتی که خطاباتش به صورت عام، همه انسانها را با تعابیری چون (یا ایها الناس) (یا بنیآدم) مورد خطاب قرار داده است (بقره، 21 - نساء، 1 و 174 - فاطر، 15 - یاسین، 60 - اعراف، 26 و 27 و 31 و 35). ب ) آیاتی که نزول قرآن و بیان آیات آن را برای همه مردم معرفی میکند (بقره، 185 و 187 - آل عمران، 138 - ابراهیم، 1 و 52 - جاثیه، 20 - زمر، 41 - نحل، 44 - کهف، 54 - حشر، 21). ج ) آیاتی که عمومیت دعوت قرآن کریم را با تکیه واژه العالمین بیان میفرماید (انعام، 90 - یوسف، 104 - ص، 87 - تکویر، 27 - قلم، 52). د ) آیاتی که ناظر به جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص) است و به التزام، همگانی بودن دعوت قرآن را اثبات میکند (نساء، 79 - حج، 49 - سبأ، 28 - انبیاء 107 - فرقان، 1 - انعام، 19). بنابراین قرآن کتابی است که خود را در قالب مخصوص و برنامهای محدود محصور نمیسازد و تطبیق امور در زمانها و مکانهای مختلف و شیوه الغاء خصوصیات و دریافت پیامهای عام را به دانشمندان دین میسپارد که متناسب با شرایط و دگرگونیها از آن قالبهای کلی استخراج کنند.
پینوشتها :
1 تفسیرامثال القرآن ، ص 66-65 ، به نقل از روزنامه اطلاعات، مورخه 7 مرداد 1357 .
2 همان ، ص 79 .
3 نهجالبلاغه، خطبه 18 .
4 بحارالانوار، ج 23 ، ص 197؛ بصائر الدرجات، ص223.
5 نهجالبلاغه ، خطبیه 198.
6 متن روایت چنین است :( سئل عن السجادعن التوحید فقال: ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخرالزمان اقوام متمعقون فانزل الله قل هوالله احد و الایات من سوره الحدیدای قوله: علیم بذات الصدور فمن رام وراء ذلک فقد هلک ) تفسیر صافی ، ج5 ، ص 393؛ تفسیر نور الثقلین ، ج5، ص6و7.
7 هم چنین در روایات آمده است که سوره کافرون یک چهارم قرآن است. ر. ک: کافی ، ج2 ، ص621؛ عیون أخبارالرضا(ع)، ج1 ، ص41.
8 قرآن کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی ، ص 158-157.
9 آیه 22 سوره کهف ( ... فلا تمار فیهم الا مراءاً ظاهراً ) به این نکته ناظر است.
9 احزاب /37.
10 برای آگاهی بیشتر ر. ک: التمهید فی علوم القرآن، ج6 ص6 ، آیة الله معرفت از این دانشها با عنوان ( اشارت عابره ) یاد کرده است .
11 - ر. ک: مجمع البیان ، ج 6، ص190؛ المیزان ، ج12 ، ص 324
- [سایر] قرآن جاودانه است یا مربوطه به یک عصر خاص است؟
- [سایر] آیا قرآن میتواند نیاز بشر عصر حاضر را برطرف نماید؟
- [سایر] سلام معنی لغوی و تفسیر غلمان چیست؟ و این شبهه ای که در مورد تمتع جنسی (لواط) در این مورد وارد شده است به چه صورت قابل پاسخگویی می باشد؟
- [سایر] چرا در قرآن نامی از حیوانات عصر حجر مثل دایناسورها نیامده است؟
- [سایر] آیا تمام افراد قادر به پاسخگویی به سئوالات «نکیر و منکر» هستند؟
- [آیت الله بهجت] پاسخگویی به مسایل و فتاوا برای عالمی که از آن ها اطلاع دارد واجب است؟
- [سایر] چند نکته ی مهم برای توجه والدین دربارة پاسخگوئی به سوالات کودکان ؟
- [سایر] داستان سامری که در قرآن مجید آمده است، با جامعه عصر فضا و ماهواره چگونه تطبیق میکند؟
- [سایر] در عصر حضور معصومین(ع)، مؤمنین برای پاسخ به سؤالات دینی باید به قرآن مراجعه کنند یا به معصومین(ع)؟
- [سایر] در عصر حضور معصومین(ع)، مؤمنین برای پاسخ به سؤالات دینی باید به قرآن مراجعه کنند یا به معصومین(ع)؟
- [آیت الله سبحانی] نماز ظهر و عصر هرکدام وقت مخصوص و مشترکی دارند، وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد; و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است که به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد، که اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند و ما بین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترک نماز ظهر و نماز عصر است، و اگر کسی در وقت مختص ظهر، نماز عصر و در وقت مختص عصر نماز ظهر بخواند، نماز او در هر دو مورد باطل است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار رکعت نماز نخوانده و نمیداند که نماز ظهر است یا نماز عصر، باید چهار رکعت نماز به قصد مافیالذمه بخواند و اگر در غیر وقت اختصاصی عصر نمازی خوانده و نمیداند در آن نیت ظهر کرده یا به جهت فراموشی نیت عصر نموده، نماز خوانده شده را نماز ظهر قرار داده، نماز عصر را قضا میکند و احتیاط مستحب آن است که در نماز قضا، نیت خصوص ظهر یا عصر را نکند.
- [آیت الله جوادی آملی] .وقت مخصوص ظهر، اول وقت است تا اندازه ای که بتوان نماز ظهر مسافر یا حاضر را با تحصیل مقدمات آن ، در آن وقت ب هجا آورد . وقت مخصوص عصر , مقداری از زمان تا مغرب است که بتوان نماز عصر مسافر یا حاضر را در آن انجام داد . بین دو وقت مخصوص، وقت مشترک نماز ظهر و عصر است، اگر کسی نماز ظهر را تا وقت اختصاصی عصر نخوانده باشد، باید نماز عصر را بخواند و قضای نماز ظهر را بعداً بهجا آورد و اگر سهواً نماز ظهر در وقت مخصوص عصر و یا نماز عصر سهواً در وقت مخصوص ظهر واقع شد، صحیح است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نماز ظهر و عصر هرکدام وقت مخصوص و مشترکی دارند: وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد. و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است که به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد که اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخوانده، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند. و مابین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترک نماز ظهر و نماز عصر است، و اگر کسی در این وقت اشتباهاً نماز ظهر یا عصر را به جای دیگری بخواند، نمازش صحیح است.
- [امام خمینی] نماز ظهر و عصر هر کدام وقت مخصوص و مشترکی دارند: وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد. و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است که به اندازه خواندن نماز عصر وقت به مغرب مانده باشد، که اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند. و ما بین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر وقت مشترک نماز ظهر و نماز عصر است. و اگر کسی اشتباها نماز ظهر یا عصر را در وقت مخصوص دیگری بخواند، نمازش صحیح است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر در بین نماز عصر شک کند نماز ظهر را خوانده یا نه، در صورتی که در وقت مشترک باشد، باید نیّت را به ظهر برگر داند و پس از آن، نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مختصّ عصر باشد، میتواند نماز را به نیّت عصر تمام کند و قضای ظهر, لازم نیست.
- [آیت الله علوی گرگانی] نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده میشود ووقت آن موقعیاست که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا میشود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر ونافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتیاط واجب، نیّت ادا وقضا نکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده میشود و وقت فضیلت آن تا هنگامیست که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا میشود، به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا عصر را بعد از وقت فضیلت آنها بخواند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنا بر احتیاط مستحب نیت ادا و قضا نکند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت فضیلت آن تا موقعی است که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا می شود؛ به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند؛ باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنا بر احتیاط واجب؛ نیت اداء و قضا نکند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود و وقت آن تا موقعی است که سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا می شود به چهار هفتم شاخص برسد. و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند بنابر احتیاط واجب باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتیاط واجب نیّت اداء و قضا نکند.