کرامت آدمی به پاس کرامت خدایی است که فرمود (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً). پس کرامت انسان به استناد خلیفة الله بودن او است. اگر انسان خلیفة الله است، باید حرف خدایی را که از جانب او خلیفه است بزند، باید اراده خدا، علم خدا، سیره خدا، سنت خدا، منطق خدا و روش خدا را تقدیس کند. نه این که نان خلافت را بخورد و حرف خودش را بزند. اگر کسی خدای ناکرده حرف خودش را زد و نان خلافت را خورد، او غاصب است؛ چنین انسانی دیگر خلیفه نیست. وقتی خلیفه نشد، دیگر کریم نیست. وقتی کرامت نداشت، دیگر آن حقوق و مزایا را مستحق نخواهد بود. وقتی واجد حقوق و مزایا نبود، تازیانه (إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ)؛ سوره فرقان(25): آیه 44. و (شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ)؛ سوره انعام(6): آیه 112. را میخورد. این مقدمه سخن ما است؛ یعنی اگر مردم سالاری دینی و حقوق و مزایا هست، با رعایت مسائل ذکر شده در این مقدمه است.<BR>امام هشتم(علیه السلام) در تُحَفُ العُقُول فرمود: مؤمن وقتی مؤمن است که سنتی از خدا داشته باشد، سنتی از پیامبر و سنتی از امام. قال الرضا(علیه السلام) (لا یکون المؤمن مؤمنا حتی تکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبیه(صلی الله علیه وآله) و سنة من ولیه(علیه السلام) فأما السنة من ربه فکتمان السر و أما السنة من نبیه(صلی الله علیه وآله) فمداراة الناس و أما السنة من ولیه(علیه السلام) فالصبر فی البأساء و الضراء) تحفالعقول، ص 442 وقتی خلیفه خدا شد و سنت خدا را داشت، قهراً سنت خلفای الاهی را هم خواهد داشت. سنت خدا در مؤمن باشد؛ یعنی خصلت و اخلاق خدایی داشته باشد.<BR>خلافت مؤمن در بهشت به خوبی روشن است؛ یعنی همان طور که کار خدا بر اساس (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ سوره یس(36): آیه 82. است و نظام هستی بدون عمل مادی و با اراده خدا کار میکند، مؤمن هم در بهشت چنین است؛ یعنی هر کاری که میخواهد با مشیت و اراده انجام میشود: (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ)؛ سوره ق(50): آیه 35.. <BR>مؤمن در بهشت به جایی میرسد که به خوبی آثار خلافت را دارد؛ یعنی تمام نعم بهشت با خواست بهشتیان پدید میآید. هر چه بخواهند حاصل است. البته هرگز بد نمیخواهند و طغیانگری ندارند.<BR>مرحوم طبرسی ذیل آیه: (یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً)؛ سوره انسان(76): آیه 6. در مجمع البیان نقل میکند که چشمههای بهشتی تابع مشیت بهشتیها است. نظیر چشمههای دنیا نیست. در دنیا هر جا چشمه است مردم آن جا چادر میزنند؛ ولی در بهشت مجرای چشمه به اراده بهشتیان است. هر طور آنها بخواهند چشمه میجوشد. اگر درخت و میوهای هست، اگر نهر شراب و عسل و آب هست: (أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ...)؛ سوره محمد(47): آیه 15. همه این نهرها را خود بهشتی جوشانده و جاری کرده است.<BR>این که در بهشت انسان به جایی میرسد که خلیفه خدا میشود و با قدرتِ (کُن فیکون) کار انجام میدهد، همین کار را اولیای الاهی در دنیا انجام میدهند.<BR>گوشه بی گوشه دل شهرهی است تا به لاشرقی و لاغربی معی است <BR>جناب مولوی حرفش این است که گوشه دل - دل گوشه ندارد چون مجرد است - شاهراه است، اتوبان است. تا کجا؟ تا به لاشرقی و لاغربی معی است؛ یعنی الان شما بالاخره یا در زمین یا در آسمان یا در مشرق و یا در مغرب هستید. از این گوشه دل بزرگراهی است تا لامکان. لامکان است که لاشرقیه و لاغربیه است.<BR>خوب ما چه کنیم که خلیفه خدا شویم؟ چون کسی که ما خلیفه او هستیم لاشرقی و لا غربی است: (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)؛ سوره نور(24): آیه 35..<BR>ما هم میتوانیم به جایی برسیم که لاشرقی و لاغربی است، لاشمالی و لاجنوبی، لاسمائی و لاارضی است. این که در حدیث قدسی آمده است آسمان و زمین نمیتواند مرا تحمل کند و من در قلب شکسته بنده صالحم هستم همین است. (و روی فی الحدیث القدسی لم یسعنی سمائی و لا أرضی و وسعنی قلب عبدی المؤمن) بحارالأنوار، ج 55، ص 39. تمام تلاش و کوشش ما باید این باشد که این خلافت را حفظ کنیم؛ یعنی حرف خودمان را نزنیم. بالاخره یا خلیفه حضور صاحب خلافت میرود یا صاحب خلافت به حضور خلیفه میآید. چون ممکن نیست کسی خلیفه خدا باشد و خدا خلیفه خود را رها کند. گاه خلیفه را به حضور خود میبرد؛ او میشود میزبان و خلیفه مهمان؛ و گاه خودش میآید؛ خلیفه میشود میزبان و او مهمان. (اَنَا عِنْدَ المُنْکَسِرَةِ قُلوبِهِم) (و سئل أین الله فقال عند المنکسرة قلوبهم)؛ الدعوات، ص 120.؛ وقتی دل کسی میشکند، انسان میزبان است و خدا مهمان.<BR>همه خلفا را یا بردند یا گفتند بیا. حضرت موسی(علیه السلام) مهمان خدا بود، ولی به او گفتند بیا. (وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا)؛ سوره اعراف(7): آیه 143.، او با پای خود رفت. وجود مبارک رسول گرامی اسلام هم مهمان بود، ولی نگفتند بیا. گفتند ما مأمور میفرستیم خدمت شما، شما را میآوریم. بین رفتن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به عروج، و میقات حضرت موسی(علیه السلام) خیلی فرق وجود دارد. به همان مقداری که بین وجود مبارک پیغمبر و موسی(علیهما السلام) فرق هست. به یکی میگویند بیا: (جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا) و دیگری را میبرند: (سُبْحانَ الَّذِی أَسْری)؛ سوره اسراء(17): آیه 1..<BR>به هر حال این راهها رفتنی است و اگر کسی به کمتر از این قناعت کرد، خودش را مغبون کرده است. آنچه همه ما در فضای ذهنمان میبینیم این است که گاه ممکن است عوام بمیریم. برای این که محصول 50 - 60 ساله تحصیل ما مجموعهای از مفاهیم است. کتاب نوشتیم، درسی گفتیم، الفاظی بود و مفاهیم؛ و همه اینها علم حصولی است. هیچ کدام از ذهن ما بیرون نیست، خوب اگر از ذهن ما بیرون نیست، پشتوانهاش چیست؟ ضامن اجرایش چیست؟ <BR>حدوثاً همه ما عوام بودیم: (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً) . ممکن است بسیاری از ما بقائاً هم عوام بمیریم: (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ...) . بعضیها در دوران فرسودگی همه چیز از یادشان میرود. شاید همه ما سالمندانی را دیدهایم که از خواندن یک سطر عبارت فارسی عاجزند. این که گفتهاند علما در قیامت حق شفاعت دارند، مراد کسی است که عالماً زندگی کند، عالماً بمیرد، عالماً برزخ برود و عالماً مبعوث شود. او قدرت شفاعت دارد نه کسی که حجمی از معلومات دارد.<BR>از کسی که در دنیا عالم بود و در آخرت عالم نیست شفاعت ساخته نیست. قرآن نمیگوید هر کس کار خوب کرد خدا به او جزا میدهد. میگوید هر کسی کار خوب آورد پاداش دارد: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ). خوب، چه کسی میتواند حسنه بیاورد؟ <BR>خیلی از ماها تجربه کردهایم، بیماری حصبه یا مشکلات دیگر باعث میشود محفوظات انسان از یادش برود. فشار مرگ مثل فشار سرطان و حصبه و امثال ذالک نیست. مگر فشار مرگ میگذارد علوم حوزه و دانشگاه برای انسان بماند؟! <BR>علمی که (حال) است رفتنی است، علمی که (ملکه) شد تا یک مدتی میماند و بعد میرود؛ اما علمی که (فصل مقوِّم هویت) انسان شد میماند. آن هم با بحث و درس نیست، علم با عمل در درون ما هویت پیدا میکند و هویت ما را میسازد. وقتی هویت ما را ساخت دیگر ما عالمی میشویم که عالماً میمیریم، عالماً وارد برزخ میشویم، عالماً وارد قیامت میشویم و عالماً وارد بهشت میشویم. <BR>این است که در مورد عدهای فرمود: (بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ القِیامَةِ فَقیها). پس ما باید از خلافت طرفی ببیندیم تا چنین علمی پیدا کنیم؛ و این شدنی است. قرآن کریم به ما فرمود سعی کنید آنچه برایتان معلوم شده است، مشهود شما شود. <BR>خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را، ایشان بارها میفرمودند: تمام تلاش و کوشش ما این است که به معلوم برسیم؛ ولی علم نصیب ما نمیشود، آن چیزی که نصیب ما میشود یک سری مفاهیم ذهنی است.<BR>اگر معلوم در جایی ظهور کند، آدم نمیگذارد. ذات اقدس اله فرمود: اگر قرآن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی میشود: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ...)؛ سوره حشر(59): آیه 21. کوه تحمل ندارد.<BR>آنچه در آیه فوق به آن اشاره شده است، یعنی هر چیزی که قرآن بر آن صادق است، خواه کل قرآن باشد خواه 10 سوره، خواه یک سوره خواه یک آیه. اگر یک آیه از قرآن بر کوه نازل شود، کوه متلاشی میشود. نشانهاش این است که ذات اقدس اله به موسی رُخی نشان داد، (فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً) و موسی بیهوش شد. <BR>پس ما با الفاظ و مفاهیم قرآنی در مدار علم حصولی سر و کار داریم. چه کنیم تا این مفاهیم (از علم به عین آید و از گوش به آغوش)؟ این که تنها با درس و بحث شدنی نیست. فقط با عمل است که انسان به شواهد میرسد. این جا است که ذات اقدس اله فرمود: اگر به علم الیقین دست یافتید، زمینه برای این که مفاهیم و معلومات برایتان مشهود شود فراهم میگردد و همین جایی که هستید بهشت و جهنم را میبینید: (کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ). سوره تکاثر(102): آیات 5 و 6. اگر کسی به علم الیقین نرسید، با وهم و خیال و قیاس و گمان رو به رو است.<BR>اگر بخواهیم اصحاب نظر بشویم، باید از غیب به حضور بیاییم؛ و اگر بخواهیم از نظر به بصر برسیم، باید از حضور به فنا راه پیدا کنیم. مقام فنا همین است که وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) عرض میکند: (اَنَا ابن مَکَّةَ و مِنَی، اَنَا ابُنُ عَلِیٍّ المرتضی، اَنَا ابُنُ فَاطِمَةَ الزَّهراَء؛ تمام مکه و مدینه را ما احیا کردیم.)<BR>اگر خلافت تمام هویت انسان کامل را پر کند، زمانی که میخواهد شناسنامه خودش را شرح بدهد، میگوید: (اَنَا اَقَلُّ اُلاَقَلِّینَ و اَذَلُ اُلاَذَلِّین مِثْقَالُ ذَرَّةٍ...؛ خدایا از من پستتر در جهان احدی نیست). اگر بخواهد به زبان کسی که از جانب او خلیفه شده است حرف بزند، میگوید: مکه و مدینه مال ما است، ما همه اینها را احیا کردیم.<BR>این که خداوند فرمود: (کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ)؛ سوره تکاثر(102): آیات 5 و 6.، مربوط به بعد از مرگ نیست؛ چون بعد از مرگ کافران هم میتوانند بگویند: (رَبَّنا أَبْصَرْنا و سَمِعْنا)؛ سوره سجده(32): آیه 12.<BR>. کافر جهنم را میبیند، ولی در خصوص بهشت و انبیا و اولیا نابینا است. فقط جهنم را میبیند؛ چون در دنیا غیر از بدی چیزی دیگر نمیدید. <BR>آنها که تمام مظاهر حسن و فضیلت نظیر مساجد، مراکز مذهبی، صُحف انبیای الاهی و سایر حقایق جهان را ندیدند و طرف باطل و رذیلت رفتند، خداوند درباره آنها فرمود: (وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی)؛ سوره طه(20): آیه 124.؛ یعنی (اَعْمی عَنِ الحَقِّ) کور نسبت به حقایق. اینهایی که کورند فقط جهنم را میبینند. پس دیدن جهنم نصیب همه کفار خواهد شد. این که فرمود: اگر علم الیقین داشته باشید، جهنم را میبینید؛ یعنی در این دنیا هر جایی که نشستهاید جهنم را میبینید. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: متقیان گویا بهشت و جهنم را میبینند، گویا اهل جهنم و اهل بهشت را میبینند. (فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ)؛ نهجالبلاغة، خطبه متقین. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 13/500020)
کرامت انسانی را توضیح دهید؟
کرامت آدمی به پاس کرامت خدایی است که فرمود (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً). پس کرامت انسان به استناد خلیفة الله بودن او است. اگر انسان خلیفة الله است، باید حرف خدایی را که از جانب او خلیفه است بزند، باید اراده خدا، علم خدا، سیره خدا، سنت خدا، منطق خدا و روش خدا را تقدیس کند. نه این که نان خلافت را بخورد و حرف خودش را بزند.
اگر کسی خدای ناکرده حرف خودش را زد و نان خلافت را خورد، او غاصب است؛ چنین انسانی دیگر خلیفه نیست. وقتی خلیفه نشد، دیگر کریم نیست. وقتی کرامت نداشت، دیگر آن حقوق و مزایا را مستحق نخواهد بود. وقتی واجد حقوق و مزایا نبود، تازیانه (إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ)؛ سوره فرقان(25): آیه 44. و (شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ)؛ سوره انعام(6): آیه 112. را میخورد. این مقدمه سخن ما است؛ یعنی اگر مردم سالاری دینی و حقوق و مزایا هست، با رعایت مسائل ذکر شده در این مقدمه است.<BR>امام هشتم(علیه السلام) در تُحَفُ العُقُول فرمود: مؤمن وقتی مؤمن است که سنتی از خدا داشته باشد، سنتی از پیامبر و سنتی از امام. قال الرضا(علیه السلام) (لا یکون المؤمن مؤمنا حتی تکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبیه(صلی الله علیه وآله) و سنة من ولیه(علیه السلام) فأما السنة من ربه فکتمان السر و أما السنة من نبیه(صلی الله علیه وآله) فمداراة الناس و أما السنة من ولیه(علیه السلام) فالصبر فی البأساء و الضراء) تحفالعقول، ص 442 وقتی خلیفه خدا شد و سنت خدا را داشت، قهراً سنت خلفای الاهی را هم خواهد داشت. سنت خدا در مؤمن باشد؛ یعنی خصلت و اخلاق خدایی داشته باشد.<BR>خلافت مؤمن در بهشت به خوبی روشن است؛ یعنی همان طور که کار خدا بر اساس (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ سوره یس(36): آیه 82. است و نظام هستی بدون عمل مادی و با اراده خدا کار میکند، مؤمن هم در بهشت چنین است؛ یعنی هر کاری که میخواهد با مشیت و اراده انجام میشود: (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ)؛ سوره ق(50): آیه 35.. <BR>مؤمن در بهشت به جایی میرسد که به خوبی آثار خلافت را دارد؛ یعنی تمام نعم بهشت با خواست بهشتیان پدید میآید. هر چه بخواهند حاصل است. البته هرگز بد نمیخواهند و طغیانگری ندارند.<BR>مرحوم طبرسی ذیل آیه: (یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً)؛ سوره انسان(76): آیه 6. در مجمع البیان نقل میکند که چشمههای بهشتی تابع مشیت بهشتیها است. نظیر چشمههای دنیا نیست. در دنیا هر جا چشمه است مردم آن جا چادر میزنند؛ ولی در بهشت مجرای چشمه به اراده بهشتیان است. هر طور آنها بخواهند چشمه میجوشد. اگر درخت و میوهای هست، اگر نهر شراب و عسل و آب هست: (أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ...)؛ سوره محمد(47): آیه 15. همه این نهرها را خود بهشتی جوشانده و جاری کرده است.<BR>این که در بهشت انسان به جایی میرسد که خلیفه خدا میشود و با قدرتِ (کُن فیکون) کار انجام میدهد، همین کار را اولیای الاهی در دنیا انجام میدهند.<BR>گوشه بی گوشه دل شهرهی است تا به لاشرقی و لاغربی معی است <BR>جناب مولوی حرفش این است که گوشه دل - دل گوشه ندارد چون مجرد است - شاهراه است، اتوبان است. تا کجا؟ تا به لاشرقی و لاغربی معی است؛ یعنی الان شما بالاخره یا در زمین یا در آسمان یا در مشرق و یا در مغرب هستید. از این گوشه دل بزرگراهی است تا لامکان. لامکان است که لاشرقیه و لاغربیه است.<BR>خوب ما چه کنیم که خلیفه خدا شویم؟ چون کسی که ما خلیفه او هستیم لاشرقی و لا غربی است: (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)؛ سوره نور(24): آیه 35..<BR>ما هم میتوانیم به جایی برسیم که لاشرقی و لاغربی است، لاشمالی و لاجنوبی، لاسمائی و لاارضی است. این که در حدیث قدسی آمده است آسمان و زمین نمیتواند مرا تحمل کند و من در قلب شکسته بنده صالحم هستم همین است. (و روی فی الحدیث القدسی لم یسعنی سمائی و لا أرضی و وسعنی قلب عبدی المؤمن) بحارالأنوار، ج 55، ص 39. تمام تلاش و کوشش ما باید این باشد که این خلافت را حفظ کنیم؛ یعنی حرف خودمان را نزنیم. بالاخره یا خلیفه حضور صاحب خلافت میرود یا صاحب خلافت به حضور خلیفه میآید. چون ممکن نیست کسی خلیفه خدا باشد و خدا خلیفه خود را رها کند. گاه خلیفه را به حضور خود میبرد؛ او میشود میزبان و خلیفه مهمان؛ و گاه خودش میآید؛ خلیفه میشود میزبان و او مهمان. (اَنَا عِنْدَ المُنْکَسِرَةِ قُلوبِهِم) (و سئل أین الله فقال عند المنکسرة قلوبهم)؛ الدعوات، ص 120.؛ وقتی دل کسی میشکند، انسان میزبان است و خدا مهمان.<BR>همه خلفا را یا بردند یا گفتند بیا. حضرت موسی(علیه السلام) مهمان خدا بود، ولی به او گفتند بیا. (وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا)؛ سوره اعراف(7): آیه 143.، او با پای خود رفت. وجود مبارک رسول گرامی اسلام هم مهمان بود، ولی نگفتند بیا. گفتند ما مأمور میفرستیم خدمت شما، شما را میآوریم. بین رفتن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به عروج، و میقات حضرت موسی(علیه السلام) خیلی فرق وجود دارد. به همان مقداری که بین وجود مبارک پیغمبر و موسی(علیهما السلام) فرق هست. به یکی میگویند بیا: (جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا) و دیگری را میبرند: (سُبْحانَ الَّذِی أَسْری)؛ سوره اسراء(17): آیه 1..<BR>به هر حال این راهها رفتنی است و اگر کسی به کمتر از این قناعت کرد، خودش را مغبون کرده است. آنچه همه ما در فضای ذهنمان میبینیم این است که گاه ممکن است عوام بمیریم. برای این که محصول 50 - 60 ساله تحصیل ما مجموعهای از مفاهیم است. کتاب نوشتیم، درسی گفتیم، الفاظی بود و مفاهیم؛ و همه اینها علم حصولی است. هیچ کدام از ذهن ما بیرون نیست، خوب اگر از ذهن ما بیرون نیست، پشتوانهاش چیست؟ ضامن اجرایش چیست؟ <BR>حدوثاً همه ما عوام بودیم: (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً) . ممکن است بسیاری از ما بقائاً هم عوام بمیریم: (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ...) . بعضیها در دوران فرسودگی همه چیز از یادشان میرود. شاید همه ما سالمندانی را دیدهایم که از خواندن یک سطر عبارت فارسی عاجزند. این که گفتهاند علما در قیامت حق شفاعت دارند، مراد کسی است که عالماً زندگی کند، عالماً بمیرد، عالماً برزخ برود و عالماً مبعوث شود. او قدرت شفاعت دارد نه کسی که حجمی از معلومات دارد.<BR>از کسی که در دنیا عالم بود و در آخرت عالم نیست شفاعت ساخته نیست. قرآن نمیگوید هر کس کار خوب کرد خدا به او جزا میدهد. میگوید هر کسی کار خوب آورد پاداش دارد: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ). خوب، چه کسی میتواند حسنه بیاورد؟ <BR>خیلی از ماها تجربه کردهایم، بیماری حصبه یا مشکلات دیگر باعث میشود محفوظات انسان از یادش برود. فشار مرگ مثل فشار سرطان و حصبه و امثال ذالک نیست. مگر فشار مرگ میگذارد علوم حوزه و دانشگاه برای انسان بماند؟! <BR>علمی که (حال) است رفتنی است، علمی که (ملکه) شد تا یک مدتی میماند و بعد میرود؛ اما علمی که (فصل مقوِّم هویت) انسان شد میماند. آن هم با بحث و درس نیست، علم با عمل در درون ما هویت پیدا میکند و هویت ما را میسازد. وقتی هویت ما را ساخت دیگر ما عالمی میشویم که عالماً میمیریم، عالماً وارد برزخ میشویم، عالماً وارد قیامت میشویم و عالماً وارد بهشت میشویم. <BR>این است که در مورد عدهای فرمود: (بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ القِیامَةِ فَقیها). پس ما باید از خلافت طرفی ببیندیم تا چنین علمی پیدا کنیم؛ و این شدنی است. قرآن کریم به ما فرمود سعی کنید آنچه برایتان معلوم شده است، مشهود شما شود. <BR>خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را، ایشان بارها میفرمودند: تمام تلاش و کوشش ما این است که به معلوم برسیم؛ ولی علم نصیب ما نمیشود، آن چیزی که نصیب ما میشود یک سری مفاهیم ذهنی است.<BR>اگر معلوم در جایی ظهور کند، آدم نمیگذارد. ذات اقدس اله فرمود: اگر قرآن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی میشود: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ...)؛ سوره حشر(59): آیه 21. کوه تحمل ندارد.<BR>آنچه در آیه فوق به آن اشاره شده است، یعنی هر چیزی که قرآن بر آن صادق است، خواه کل قرآن باشد خواه 10 سوره، خواه یک سوره خواه یک آیه. اگر یک آیه از قرآن بر کوه نازل شود، کوه متلاشی میشود. نشانهاش این است که ذات اقدس اله به موسی رُخی نشان داد، (فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً) و موسی بیهوش شد. <BR>پس ما با الفاظ و مفاهیم قرآنی در مدار علم حصولی سر و کار داریم. چه کنیم تا این مفاهیم (از علم به عین آید و از گوش به آغوش)؟ این که تنها با درس و بحث شدنی نیست. فقط با عمل است که انسان به شواهد میرسد. این جا است که ذات اقدس اله فرمود: اگر به علم الیقین دست یافتید، زمینه برای این که مفاهیم و معلومات برایتان مشهود شود فراهم میگردد و همین جایی که هستید بهشت و جهنم را میبینید: (کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ). سوره تکاثر(102): آیات 5 و 6. اگر کسی به علم الیقین نرسید، با وهم و خیال و قیاس و گمان رو به رو است.<BR>اگر بخواهیم اصحاب نظر بشویم، باید از غیب به حضور بیاییم؛ و اگر بخواهیم از نظر به بصر برسیم، باید از حضور به فنا راه پیدا کنیم. مقام فنا همین است که وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) عرض میکند: (اَنَا ابن مَکَّةَ و مِنَی، اَنَا ابُنُ عَلِیٍّ المرتضی، اَنَا ابُنُ فَاطِمَةَ الزَّهراَء؛ تمام مکه و مدینه را ما احیا کردیم.)<BR>اگر خلافت تمام هویت انسان کامل را پر کند، زمانی که میخواهد شناسنامه خودش را شرح بدهد، میگوید: (اَنَا اَقَلُّ اُلاَقَلِّینَ و اَذَلُ اُلاَذَلِّین مِثْقَالُ ذَرَّةٍ...؛ خدایا از من پستتر در جهان احدی نیست). اگر بخواهد به زبان کسی که از جانب او خلیفه شده است حرف بزند، میگوید: مکه و مدینه مال ما است، ما همه اینها را احیا کردیم.<BR>این که خداوند فرمود: (کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ)؛ سوره تکاثر(102): آیات 5 و 6.، مربوط به بعد از مرگ نیست؛ چون بعد از مرگ کافران هم میتوانند بگویند: (رَبَّنا أَبْصَرْنا و سَمِعْنا)؛ سوره سجده(32): آیه 12.<BR>. کافر جهنم را میبیند، ولی در خصوص بهشت و انبیا و اولیا نابینا است. فقط جهنم را میبیند؛ چون در دنیا غیر از بدی چیزی دیگر نمیدید. <BR>آنها که تمام مظاهر حسن و فضیلت نظیر مساجد، مراکز مذهبی، صُحف انبیای الاهی و سایر حقایق جهان را ندیدند و طرف باطل و رذیلت رفتند، خداوند درباره آنها فرمود: (وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی)؛ سوره طه(20): آیه 124.؛ یعنی (اَعْمی عَنِ الحَقِّ) کور نسبت به حقایق. اینهایی که کورند فقط جهنم را میبینند. پس دیدن جهنم نصیب همه کفار خواهد شد. این که فرمود: اگر علم الیقین داشته باشید، جهنم را میبینید؛ یعنی در این دنیا هر جایی که نشستهاید جهنم را میبینید. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: متقیان گویا بهشت و جهنم را میبینند، گویا اهل جهنم و اهل بهشت را میبینند. (فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ)؛ نهجالبلاغة، خطبه متقین. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 13/500020)
- [سایر] چه عواملی کرامت انسانی را تهدید می کند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] نظر حضرتعالی در مورد اینکه اعدام با کرامت انسانی مغایرت دارد چیست؟
- [سایر] سلام. راه های مخدوش شدن کرامت انسانی چیست؟ لطفا جوابتان را با سند قرآنی و منابع بیان کنید.
- [سایر] عوامل کرامت انسان چیست؟
- [سایر] کرامت چیست؟ چگونه میتوان در طریق کرامت گام برداشت؟ و انسانهای کریم در نزد خداوند از چه مقامی برخوردار هستند؟
- [سایر] تفاوت معجزه و کرامت چیست؟
- [سایر] ویژگی انسان با کرامت چیست؟
- [سایر] فرق معجزه با کرامت چیست؟
- [سایر] فرق کرامت با فضیلت چیست؟
- [سایر] چگونه در دعا از خداوند کرامت بخواهیم؟
- [آیت الله بهجت] اگر مو، عرق و آب دهان انسانی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد و آنها پاک باشند نماز اشکال ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه انسانی لباسش را به لباسشویی مسلمان دهد که آن را بشوید و آب کشد قول او قبول است.
- [آیت الله مظاهری] تزریق خون انسانی به انسان دیگر جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا کافر، مرد باشد یا زن، و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بول و مدفوع حیوان نجاستخوار نجس است بنابر احتیاط واجب همچنین بول و غائط حیوانی که انسانی آن را وطی کرده، یعنی با آن نزدیکی نموده است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بول و مدفوع حیوان نجاستخوار نجس است بنابر احتیاط واجب همچنین بول و غائط حیوانی که انسانی آن را وطی کرده، یعنی با آن نزدیکی نموده است.
- [آیت الله مظاهری] اگر سؤال (ابراز نیاز) بیجا سبب ذلّت شود حرام است، و آن سائل چون آبروی خود را بیجا به هدر داده، مبذّر است، و اگر سبب ذلّت نباشد، گرچه حرام نیست، ولی یک مؤمن واقعی نباید ابراز نیازمندی بیجا داشته باشد و به اندازه مقدور، عزّت و کرامت خود را باید حفظ کند.
- [آیت الله بروجردی] امانت دار و کسی که مال را امانت میگذارد، باید هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسانی مالی را پیش بچه یا دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه و بچه مالی را پیش کسی امانت بگذارند صحیح نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] تزریق خون انسانی به انسان دیگر برای درمان بیماری یا جراحی یا نجات جان او جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا کافر، مرد باشد یا زن و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] وسایل ارتباط جمعی باید در جهت اشاعه مکارم اخلاق و خصال پسندیده انسانی و اشاعه فرهنگ اسلامی قرار گیرند و در این زمینه از اندیشههای متفاوت بهره جویند و از ترویج فرهنگ ضد اسلامی و بیبندوباری به شدّت پرهیز نمایند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مسجدی با عامل طبیعی , مانند سیل، زلزله و رانش زمین , یا عامل انسانی , نظیر توسعه معبر و تعریض بسترِ حرکت عمومی , به گونه ای ویران شده که بازسازی آن آسان نباشد، نجس کردن ابزار ساختمان ویران شده آن حرام نیست و احتیاط واجب , پرهیز از نجس کردن مکان آن است , مگر آنکه بازسازی آن ممکن نباشد.