خواص وفضیلت آیت‌ الکرسی چیست؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید : 1- در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامی اسلام ص نقل شده است که از ابی بن کعب سؤال کرد و فرمود: کدام آیه برترین آیه کتاب اللَّه است؟ عرض کرد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، پیامبر ص دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسی که جان محمد ص در دست او است این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا می‌گوید. در حدیث دیگری از علی ع از پیامبر ص می‌خوانیم که فرمود: سید القرآن البقرة و سید البقرة آیة الکرسی یا علی ان فیها لخمسین کلمة فی کل کلمة خمسون برکة : برگزیده قرآن سوره بقره و برگزیده بقره، آیة الکرسی است، در آن پنجاه کلمه است و در هر کلمه‌ای پنجاه برکت است. و در حدیث دیگری از امام باقر ع آمده است: هر کس آیة الکرسی را یک بار بخواند، خداوند هزار امر ناخوش آیند از امور ناخوش آیند دنیا، و هزار امر ناخوش آیند از آخرت را از او بر طرف می‌کند که آسان‌ترین ناخوش آیند دنیا، فقر، و آسان‌ترین ناخوش آیند آخرت، عذاب قبر است. روایات در فضیلت این آیه شریفه بسیار زیاد است و در کتب علمای شیعه و اهل سنت نقل شده است با دو حدیث دیگری از رسول اللَّه ص این بحث را پایان می‌دهیم، فرمود: اعطیت آیة الکرسی من کنز تحت العرش و لم یؤتها نبی کان قبلی‌ : آیة الکرسی از گنجی زیر عرش الهی به من داده شده است و به هیچ پیامبری قبل از من داده نشد . در حدیث دیگری آمده است که دو برادر به حضور پیامبر ص رسیدند و عرض کردند برای تجارت به شام می‌رویم، به ما تعلیم دهید چه بگوییم (تا از شر اشرار مصون بمانیم) فرمود: هنگامی که به منزلگاهی رسیدید و نماز عشا را خواندید، موقعی که یکی از شما در بستر قرار می‌گیرد، تسبیح فاطمه زهرا ع‌ بگوید و سپس آیة الکرسی بخواند ؛ فانه محفوظ من کل شی‌ء حتی یصبح‌ : مسلما او از همه چیز در امان خواهد بود تا صبح، سپس در ذیل این حدیث آمده است که در یکی از منزلگاهها دزدان قصد هجوم به آنها را داشتند اما هر چه تلاش کردند موفق نشدند . 2- به یقین این همه اهمیت که به آیة الکرسی داده شده است به خاطر محتوای مهم و برجسته آن است .آیه الکرسی مجموعه‌ای از صفات جمال و جلال خداوند است . اهمیت فوق العاده آیة الکرسی از این نظر است که مجموعه‌ای از معارف اسلامی و صفات خداوند اعم از صفات ذات و فعل، مخصوصا مساله توحید در ابعاد مختلف را در بر گرفته، این اوصاف که به دوازده بخش بالغ می‌شود و هر کدام می‌تواند ناظر به یکی از مسائل تربیتی انسان باشد قابل دقت است و به گفته ابو الفتوح رازی هر یک از این صفات، یکی از مذاهب باطله را نفی می‌کند (و به این ترتیب، دوازده تفکر باطل و نادرست به وسیله آن اصلاح می‌شود) . بنا بر این باید با محتوا و مضمون آن آشنا شد تا به سر این همه فضیلت پی برد . آیه الکرسی ابتدا از ذات اقدس الهی و مساله توحید اسمای حسنی و صفات او شروع می‌شود و می‌فرماید: خداوند هیچ معبودی جز او نیست (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ). اللَّه نام مخصوص خداوند و به معنی ذاتی است که جامع همه صفات کمال و جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستی است، به همین دلیل هیچ معبودی شایستگی پرستش جز او ندارد، و از آنجا که در معنی اللَّه یگانگی افتاده است، جمله لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تاکیدی بر آن است. سپس می‌افزاید: خداوندی که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم قائم به او هستند (الْحَیُّ الْقَیُّومُ). حی از ماده حیات به معنی زندگی است، و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر دلالت بر دوام دارد و بدیهی است که حیات در خداوند حیات حقیقی است چرا که حیاتش عین ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضی است و لذا گاهی زنده‌اند و سپس می‌میرند، اما در خداوند چنین نیست، چنان که در آیه 58 سوره فرقان می‌خوانیم: وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ، توکل بر ذات زنده‌ای کن که هرگز نمی‌میرد. این از یک سو، از سوی دیگر حیات کامل، حیاتی است که آمیخته با مرگ نباشد، بنا بر این حیات حقیقی حیات او است که از ازل تا ابد ادامه دارد اما حیات انسان، به خصوص در این جهان که آمیخته با مرگ است نمی‌تواند حیات حقیقی بوده باشد لذا در آیه 64 سوره عنکبوت می‌خوانیم: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ زندگی این جهان بازیچه‌ای بیش نیست و زندگی حقیقی (از نظری) زندگی سراسری دیگر است! روی این دو جهت حیات و زندگی حقیقی مخصوص خدا است. زنده بودن خداوند چه مفهومی دارد؟ در تعبیرات معمولی، موجود زنده به موجودی می‌گویند که دارای نمو- تغذیه- تولید مثل و جذب و دفع و احیانا دارای حس و حرکت باشد ولی باید به این نکته توجه داشت که ممکن است افراد کوته‌بین حیات را در مورد خداوند نیز چنین فرض کنند با این که می‌دانیم او هیچ یک از این صفات را ندارد و این همان قیاسی است که بشر را در باره خداشناسی به اشتباه می‌اندازد، زیرا صفات خدا را با صفات خود مقایسه می‌کند. ولی حیات به معنی وسیع و واقعی کلمه عبارت است از علم و قدرت بنا بر این وجودی که دارای علم و قدرت بی پایان است حیات کامل دارد، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده می‌شود، اما نمو و حرکت و تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتی است که ناقص و محدودند و دارای کمبودهایی هستند که بوسیله تغذیه و تولید مثل و حرکت آن را تامین می‌کنند، اما آن کس که کمبودی ندارد این امور هم در باره او مطرح نیست. و اما قیوم صیغه مبالغه از ماده قیام است، به همین دلیل به وجودی گفته می‌شود که قیام او به ذات او است، و قیام همه موجودات به او می‌باشد، و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز می‌باشد. روشن است که قیام به معنی ایستادن است و در گفتگوهای روزمره به هیئت مخصوصی گفته می‌شود که مثلا انسان را به حالت عمودی بر زمین نشان می‌دهد، و از آنجا که این معنی در باره خداوند که از جسم و صفات جسمانی منزه است مفهومی ندارد، به معنی انجام کار خلقت و تدبیر و نگهداری است، زیرا هنگامی که انسان می‌خواهد کاری را انجام دهد برمی‌خیزد، آری او است که همه موجودات جهان را آفریده، و تدبیر و نگاهداری و تربیت و پرورش آنها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هیچگونه وقفه قیام به این امور دارد. از این بیان روشن می‌شود که قیوم در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهی است (منظور از صفات فعل، صفاتی است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان می‌کند) مانند آفریدگار، روزی دهنده، زنده کننده، هدایت کننده، و مانند اینها، اوست که روزی می‌دهد، اوست که زنده می‌کند و اوست که می‌میراند و اوست که هدایت می‌کند بنا بر این صفات خالق و رازق و هادی و محیی و ممیت، همه در وصف قیوم جمع‌اند. و از اینجا روشن می‌شود اینکه بعضی مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزی دادن و مانند آن دانسته‌اند در واقع اشاره به یکی از مصداقهای قیام کرده‌اند در حالی که مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل می‌شود، زیرا همانگونه که گفتیم به معنی کسی است که قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند. در حقیقت حی، تمام صفات الهی مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل می‌شود و قیوم، نیاز تمام موجودات را به او بازگو می‌کند و لذا گفته‌اند این دو با هم اسم اعظم الهی است. سپس در ادامه آیه می‌افزاید: هیچ گاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمی‌گیرد و لحظه‌ای از تدبیر جهان غافل نمی‌شود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ). سنة از ماده وسن به گفته بسیاری از مفسران به معنی سستی مخصوصی است که در آغاز خواب روی می‌دهد، یا به تعبیر دیگر به معنی خواب سبک است، و نوم به معنی خواب، یعنی حالتی است که قسمت عمده حواس انسان، از کار می‌افتد، در واقع، سنه خوابی است که به چشم عارض می‌شود، اما وقتی عمیق‌تر شد و به قلب عارض شد، نوم گفته می‌شود. جمله لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ تاکیدی است بر حی و قیوم بودن خداوند زیرا قیام کامل مطلق به تدبیر امور عالم هستی در صورتی است که حتی یک لحظه غفلت در آن نباشد، و لذا هر چیز که با اصل قیومیت خداوند سازگار نباشد، خود به خود از ساحت مقدس او، منتفی است حتی ضعیف‌ترین عاملی که موجب سستی در کار او باشد مانند خواب سبک که در ذات پاک او نیست. اما اینکه چرا سنة بر نوم، مقدم داشته شده با اینکه قاعدتا فرد قوی‌تر را جلوتر ذکر می‌کنند، و سپس به فرد ضعیف اشاره می‌نمایند، به خاطر این است که از نظر ترتیب طبیعی نخست سنه (خواب سبک) دست می‌دهد و سپس عمیق‌تر شده تبدیل به نوم می‌گردد. به هر حال این جمله، اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمی است، و لحظه قطع نمی‌گردد، و همچون بندگان نیست که بر اثر خوابهای سبک و سنگین، یا عوامل دیگر غافل شود. ضمنا تعبیر به لا تَأْخُذُهُ (او را نمی‌گیرد) در مورد خواب، تعبیر جالبی است که چگونگی تسلط خواب را بر انسان مجسم می‌سازد گویی خواب همچون موجود قوی پنجه‌ای است که انسان را در چنگال خود اسیر و گرفتار می‌سازد، و ناتوانی قوی‌ترین انسانها به هنگام بی‌تابی در برابر آن کاملا محسوس است . سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده، می‌فرماید: برای او است آنچه در آسمانها و زمین است (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ). و این در واقع پنجمین وصف از اوصاف الهی است که در این آیه آمده، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حی و قیوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است. در واقع این مالکیت، نتیجه همان قیومیت است زیرا هنگامی که قیام به امور عالم و تدبیر آنها و همچنین خالقیت مخصوص ذات او باشد، مالکیت همه چیز نیز از آن او است. بنا بر این آنچه انسان در اختیار دارد و از آن استفاده می‌کند، ملک حقیقی او نیست تنها چند روزی این امانت با شرائطی که از ناحیه مالک حقیقی تعیین شده به دست او سپرده شده و حق تصرف در آنها را دارد و به این ترتیب مالکان معمولی موظف‌اند شرائطی را که مالک حقیقی تعیین کرده کاملا رعایت کنند و گرنه مالکیت آنها باطل و تصرفاتشان غیر مجاز است، این شرائط همان احکامی است که خداوند برای امور مالی و اقتصادی تعیین کرده است. ناگفته پیدا است توجه به این صفت که همه چیز مال خدا است اثر تربیتی مهمی در انسانها دارد، زیرا هنگامی که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزی به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده این عقیده به طور مسلم، انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز می‌دارد . در ششمین توصیف می‌فرماید: کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ). این در واقع پاسخی است به ادعای واهی بت پرستان که می‌گفتند ما اینها (بتها) را به خاطر آن می‌پرستیم که در پیشگاه خدا برای ما شفاعت کنند همان گونه که در آیه 3 سوره زمر آمده است ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی‌. در واقع با یک استفهام انکاری می‌گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمی‌تواند در پیشگاه او شفاعت کند، و این جمله نیز تاکیدی است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامی موجودات عالم، یعنی اگر می‌بینید کسانی در پیشگاه خدا شفاعت می‌کنند (مانند انبیاء و اولیاء) دلیل بر آن نیست که آنها مالک چیزی هستند و استقلال در اثر دارند بلکه این مقام شفاعت را نیز خدا به آنها بخشیده، بنا بر این شفاعت آنان، چون به فرمان خدا است دلیل دیگری بر قیومیت و مالکیت او محسوب می‌شود. در اینکه منظور از ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ چیست؟ مفسران احتمالات متعددی داده‌اند، بعضی گفته‌اند منظور از ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ، امور دنیا است که در پیش روی انسان قرار دارد، وَ ما خَلْفَهُمْ به معنی امور آخرت است که پشت سر انسان می‌باشد و بعضی به عکس معنی کرده‌اند. بعضی نیز آن را اشاره به اجل انسان، یا اعمال خیر و شر او دانسته‌اند و یا اموری را که می‌دانند و نمی‌دانند. اما با مراجعه به آیات قرآن استفاده می‌شود که این دو تعبیر در بعضی از موارد در مورد مکان به کار رفته مانند آیه 17 سوره اعراف که از قول شیطان نقل می‌کند لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ: من از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و چپ به سراغ آنها می‌روم واضح است که در اینجا این دو تعبیر ناظر به مکان است، و لذا چپ و راست را نیز اضافه کرده است. و گاه به معنی قبل و بعد زمانی است، مانند آنچه در آیه 170 سوره آل عمران آمده، می‌فرماید: وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ: شهیدان راه خدا به کسانی که هنوز پشت سر آنها قرار دارند و به آنان ملحق نشده‌اند بشارت می‌دهند روشن است که در اینجا ناظر به زمان است. ولی در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به معنی جامعی بوده باشد که هر دو را در برگیرد، یعنی خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست و همچنین آنچه در پیش روی مردم قرار دارد و از آن آگاه است و آنچه در پشت سر آنها است و از آنان پوشیده و پنهان است، همه را می‌داند و از همه آگاه است، و به این ترتیب پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است، پس هر کار- حتی شفاعت- باید به اذن او باشد. در هشتمین توصیف، می‌فرماید: آنها جز به مقداری که او بخواهد احاطه به علم او ندارند و تنها بخش کوچکی از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است (وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ). و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی پایان او است. این جمله نیز در حقیقت تاکیدی است بر جمله سابق، در جهت محدود بودن علم شفیعان در برابر علم پروردگار، زیرا آنها احاطه به معلومات خداوند ندارند، و تنها به آن مقدار که او اراده کند با خبر می‌شوند. از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده می‌شود: نخست اینکه هیچ کس از خود علمی ندارد و تمام علوم و دانشهای بشری از ناحیه خدا است. او است که تدریجا پرده از اسرار حیرت‌انگیز جهان آفرینش بر می‌دارد و حقایق جدیدی را در اختیار انسانها می‌گذارد، و معلومات آنان را گسترش می‌بخشد. دیگر اینکه: خداوند ممکن است بعضی از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانی که می‌خواهد قرار دهد، و بنا بر این پاسخی است به آنها که تصور می‌کنند علم غیب برای بشر غیر ممکن است، و نیز تفسیری است برای آیاتی که نفی علم غیب از بشر می‌کند، یعنی انسان ذاتا چیزی از اسرار غیب نمی‌داند مگر به مقداری که خدا بخواهد، و به او تعلیم دهد . تعبیر به لا یُحِیطُونَ نیز اشاره لطیفی است به حقیقت علم که آن یک نوع احاطه است. در نهمین و دهمین توصیف، می‌فرماید: کرسی (حکومت) او آسمانها و زمین را در بر گرفته و حفظ و نگاهداری آسمان و زمین برای او گران نیست (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما). و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف می‌گوید: و او است بلند مرتبه و با عظمت (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ). 3- اکنون باید دید که آیا آیة الکرسی فقط همین یک آیه است که در بالا گفته شد که از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شروع می‌شود، و به وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ختم می‌گردد، یا اینکه دو آیه بعد نیز جزء آن است، بنا بر این اگر در جایی مثل نماز لیلة الدفن دستور داده شده آیة الکرسی بخوانند، باید هر سه آیه خوانده شود. قرائنی در دست است که نشان می‌دهد، همان یک آیه است. 1- تمام روایاتی که در فضیلت آن وارد شده و از آن تعبیر به آیة الکرسی کرده همه نشان می‌دهد که یک آیه بیش نیست. 2- تعبیر به کرسی فقط در همان آیه اول است و نام‌گذاری به آیة الکرسی نیز مربوط به همین آیه است. 3- در بعضی از احادیث به همین معنی تصریح شده مانند حدیثی که در امالی شیخ از امیر مؤمنان علی ع نقل شده است که ضمن بیان فضیلت آیة الکرسی از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شروع فرمود تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ. 4- در مستدرک سفینة البحار، از مجمع نقل می‌کند و آیة الکرسی معروفة و هی الی قوله وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ‌ آیة الکرسی معروف است و آن تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ است . 5- در حدیثی از امام علی بن الحسین ع می‌خوانیم که پیامبر اکرم ص فرمود: کسی که چهار آیه از اول سوره بقره و آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر بقره را بخواند، هرگز ناخوشایندی در خودش و مالش نمی‌بیند و شیطان به او نزدیک نمی‌شود، و قرآن را فراموش نمی‌کند . از این تعبیر نیز استفاده می‌شود که آیة الکرسی یک آیه است. 6- در بعضی از روایات وارد شده که آیة الکرسی پنجاه کلمه است و در هر کلمه‌ای پنجاه برکت است شمارش کلمات آیه نیز نشان می‌دهد که تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ پنجاه کلمه است. آری در بعضی از روایات دستور داده شده است که تا هُمْ فِیها خالِدُونَ بخواند، بی آن که عنوان آیة الکرسی، مطرح باشد. به هر حال آن چه از قرائن بالا استفاده می‌شود این است که آیة الکرسی یک آیه بیشتر نیست. تفسیر نمونه، ج‌2، ص: 271 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 11/100129046)
عنوان سوال:

خواص وفضیلت آیت‌ الکرسی چیست؟


پاسخ:

در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامی اسلام ص نقل شده است که از ابی بن کعب سؤال کرد و فرمود: کدام آیه برترین آیه کتاب اللَّه است؟ عرض کرد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، پیامبر ص دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسی که جان محمد ص در دست او است این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا می‌گوید.
در حدیث دیگری از علی ع از پیامبر ص می‌خوانیم که فرمود:
سید القرآن البقرة و سید البقرة آیة الکرسی یا علی ان فیها لخمسین کلمة فی کل کلمة خمسون برکة : برگزیده قرآن سوره بقره و برگزیده بقره، آیة الکرسی است، در آن پنجاه کلمه است و در هر کلمه‌ای پنجاه برکت است.
و در حدیث دیگری از امام باقر ع آمده است: هر کس آیة الکرسی را یک بار بخواند، خداوند هزار امر ناخوش آیند از امور ناخوش آیند دنیا، و هزار امر ناخوش آیند از آخرت را از او بر طرف می‌کند که آسان‌ترین ناخوش آیند دنیا، فقر، و آسان‌ترین ناخوش آیند آخرت، عذاب قبر است.
روایات در فضیلت این آیه شریفه بسیار زیاد است و در کتب علمای شیعه و اهل سنت نقل شده است با دو حدیث دیگری از رسول اللَّه ص این بحث را پایان می‌دهیم، فرمود:
اعطیت آیة الکرسی من کنز تحت العرش و لم یؤتها نبی کان قبلی‌
: آیة الکرسی از گنجی زیر عرش الهی به من داده شده است و به هیچ پیامبری قبل از من داده نشد .
در حدیث دیگری آمده است که دو برادر به حضور پیامبر ص رسیدند و عرض کردند برای تجارت به شام می‌رویم، به ما تعلیم دهید چه بگوییم (تا از شر اشرار مصون بمانیم) فرمود: هنگامی که به منزلگاهی رسیدید و نماز عشا را خواندید، موقعی که یکی از شما در بستر قرار می‌گیرد، تسبیح فاطمه زهرا ع‌
بگوید و سپس آیة الکرسی بخواند ؛ فانه محفوظ من کل شی‌ء حتی یصبح‌
: مسلما او از همه چیز در امان خواهد بود تا صبح، سپس در ذیل این حدیث آمده است که در یکی از منزلگاهها دزدان قصد هجوم به آنها را داشتند اما هر چه تلاش کردند موفق نشدند .
2- به یقین این همه اهمیت که به آیة الکرسی داده شده است به خاطر محتوای مهم و برجسته آن است .آیه الکرسی مجموعه‌ای از صفات جمال و جلال خداوند است .
اهمیت فوق العاده آیة الکرسی از این نظر است که مجموعه‌ای از معارف اسلامی و صفات خداوند اعم از صفات ذات و فعل، مخصوصا مساله توحید در ابعاد مختلف را در بر گرفته، این اوصاف که به دوازده بخش بالغ می‌شود و هر کدام می‌تواند ناظر به یکی از مسائل تربیتی انسان باشد قابل دقت است و به گفته ابو الفتوح رازی هر یک از این صفات، یکی از مذاهب باطله را نفی می‌کند (و به این ترتیب، دوازده تفکر باطل و نادرست به وسیله آن اصلاح می‌شود) . بنا بر این باید با محتوا و مضمون آن آشنا شد تا به سر این همه فضیلت پی برد . آیه الکرسی ابتدا از ذات اقدس الهی و مساله توحید اسمای حسنی و صفات او شروع می‌شود و می‌فرماید: خداوند هیچ معبودی جز او نیست (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
اللَّه نام مخصوص خداوند و به معنی ذاتی است که جامع همه صفات کمال و جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستی است، به همین دلیل هیچ معبودی شایستگی پرستش جز او ندارد، و از آنجا که در معنی اللَّه یگانگی افتاده است، جمله لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تاکیدی بر آن است.
سپس می‌افزاید: خداوندی که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم قائم به او هستند (الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
حی از ماده حیات به معنی زندگی است، و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر دلالت بر دوام دارد و بدیهی است که حیات در خداوند حیات حقیقی است چرا که حیاتش عین ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضی است و لذا گاهی زنده‌اند و سپس می‌میرند، اما در خداوند چنین نیست، چنان که در آیه 58 سوره فرقان می‌خوانیم:
وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ، توکل بر ذات زنده‌ای کن که هرگز نمی‌میرد. این از یک سو، از سوی دیگر حیات کامل، حیاتی است که آمیخته با مرگ نباشد، بنا بر این حیات حقیقی حیات او است که از ازل تا ابد ادامه دارد اما حیات انسان، به خصوص در این جهان که آمیخته با مرگ است نمی‌تواند حیات حقیقی بوده باشد لذا در آیه 64 سوره عنکبوت می‌خوانیم: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ زندگی این جهان بازیچه‌ای بیش نیست و زندگی حقیقی (از نظری) زندگی سراسری دیگر است! روی این دو جهت حیات و زندگی حقیقی مخصوص خدا است.
زنده بودن خداوند چه مفهومی دارد؟
در تعبیرات معمولی، موجود زنده به موجودی می‌گویند که دارای نمو- تغذیه- تولید مثل و جذب و دفع و احیانا دارای حس و حرکت باشد ولی باید به این نکته توجه داشت که ممکن است افراد کوته‌بین حیات را در مورد خداوند نیز چنین فرض کنند با این که می‌دانیم او هیچ یک از این صفات را ندارد و این همان قیاسی است که بشر را در باره خداشناسی به اشتباه می‌اندازد، زیرا صفات خدا را با صفات خود مقایسه می‌کند.
ولی حیات به معنی وسیع و واقعی کلمه عبارت است از علم و قدرت بنا بر این وجودی که دارای علم و قدرت بی پایان است حیات کامل دارد، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده می‌شود، اما نمو و حرکت و تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتی است که ناقص و محدودند و دارای کمبودهایی هستند که بوسیله تغذیه و تولید مثل و حرکت آن را تامین می‌کنند، اما آن کس که کمبودی ندارد این امور هم در باره او مطرح نیست.
و اما قیوم صیغه مبالغه از ماده قیام است، به همین دلیل به وجودی گفته
می‌شود که قیام او به ذات او است، و قیام همه موجودات به او می‌باشد، و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز می‌باشد.
روشن است که قیام به معنی ایستادن است و در گفتگوهای روزمره به هیئت مخصوصی گفته می‌شود که مثلا انسان را به حالت عمودی بر زمین نشان می‌دهد، و از آنجا که این معنی در باره خداوند که از جسم و صفات جسمانی منزه است مفهومی ندارد، به معنی انجام کار خلقت و تدبیر و نگهداری است، زیرا هنگامی که انسان می‌خواهد کاری را انجام دهد برمی‌خیزد، آری او است که همه موجودات جهان را آفریده، و تدبیر و نگاهداری و تربیت و پرورش آنها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هیچگونه وقفه قیام به این امور دارد.
از این بیان روشن می‌شود که قیوم در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهی است (منظور از صفات فعل، صفاتی است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان می‌کند) مانند آفریدگار، روزی دهنده، زنده کننده، هدایت کننده، و مانند اینها، اوست که روزی می‌دهد، اوست که زنده می‌کند و اوست که می‌میراند و اوست که هدایت می‌کند بنا بر این صفات خالق و رازق و هادی و محیی و ممیت، همه در وصف قیوم جمع‌اند.
و از اینجا روشن می‌شود اینکه بعضی مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزی دادن و مانند آن دانسته‌اند در واقع اشاره به یکی از مصداقهای قیام کرده‌اند در حالی که مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل می‌شود، زیرا همانگونه که گفتیم به معنی کسی است که قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند.
در حقیقت حی، تمام صفات الهی مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل می‌شود و قیوم، نیاز تمام موجودات را به او بازگو می‌کند و لذا گفته‌اند این دو با هم اسم اعظم الهی است.
سپس در ادامه آیه می‌افزاید: هیچ گاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمی‌گیرد و لحظه‌ای از تدبیر جهان غافل نمی‌شود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ).
سنة از ماده وسن به گفته بسیاری از مفسران به معنی سستی مخصوصی است که در آغاز خواب روی می‌دهد، یا به تعبیر دیگر به معنی خواب سبک است، و نوم به معنی خواب، یعنی حالتی است که قسمت عمده حواس انسان، از کار می‌افتد، در واقع، سنه خوابی است که به چشم عارض می‌شود، اما وقتی عمیق‌تر شد و به قلب عارض شد، نوم گفته می‌شود.
جمله لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ تاکیدی است بر حی و قیوم بودن خداوند زیرا قیام کامل مطلق به تدبیر امور عالم هستی در صورتی است که حتی یک لحظه غفلت در آن نباشد، و لذا هر چیز که با اصل قیومیت خداوند سازگار نباشد، خود به خود از ساحت مقدس او، منتفی است حتی ضعیف‌ترین عاملی که موجب سستی در کار او باشد مانند خواب سبک که در ذات پاک او نیست.
اما اینکه چرا سنة بر نوم، مقدم داشته شده با اینکه قاعدتا فرد قوی‌تر را جلوتر ذکر می‌کنند، و سپس به فرد ضعیف اشاره می‌نمایند، به خاطر این است که از نظر ترتیب طبیعی نخست سنه (خواب سبک) دست می‌دهد و سپس عمیق‌تر شده تبدیل به نوم می‌گردد.
به هر حال این جمله، اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمی است، و لحظه قطع نمی‌گردد، و همچون بندگان نیست که بر اثر خوابهای سبک و سنگین، یا عوامل دیگر غافل شود.
ضمنا تعبیر به لا تَأْخُذُهُ (او را نمی‌گیرد) در مورد خواب، تعبیر جالبی است که چگونگی تسلط خواب را بر انسان مجسم می‌سازد گویی خواب همچون موجود قوی پنجه‌ای است که انسان را در چنگال خود اسیر و گرفتار می‌سازد، و ناتوانی قوی‌ترین انسانها به هنگام بی‌تابی در برابر آن کاملا محسوس است .
سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده، می‌فرماید: برای او است آنچه در آسمانها و زمین است (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و این در واقع پنجمین وصف از اوصاف الهی است که در این آیه آمده، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حی و قیوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.
در واقع این مالکیت، نتیجه همان قیومیت است زیرا هنگامی که قیام به امور عالم و تدبیر آنها و همچنین خالقیت مخصوص ذات او باشد، مالکیت همه چیز نیز از آن او است.
بنا بر این آنچه انسان در اختیار دارد و از آن استفاده می‌کند، ملک حقیقی او نیست تنها چند روزی این امانت با شرائطی که از ناحیه مالک حقیقی تعیین شده به دست او سپرده شده و حق تصرف در آنها را دارد و به این ترتیب مالکان معمولی موظف‌اند شرائطی را که مالک حقیقی تعیین کرده کاملا رعایت کنند و گرنه مالکیت آنها باطل و تصرفاتشان غیر مجاز است، این شرائط همان احکامی است که خداوند برای امور مالی و اقتصادی تعیین کرده است.
ناگفته پیدا است توجه به این صفت که همه چیز مال خدا است اثر تربیتی مهمی در انسانها دارد، زیرا هنگامی که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزی به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده این عقیده به طور مسلم، انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز می‌دارد .
در ششمین توصیف می‌فرماید: کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
این در واقع پاسخی است به ادعای واهی بت پرستان که می‌گفتند ما اینها (بتها) را به خاطر آن می‌پرستیم که در پیشگاه خدا برای ما شفاعت کنند همان گونه که در آیه 3 سوره زمر آمده است ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی‌.
در واقع با یک استفهام انکاری می‌گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمی‌تواند در پیشگاه او شفاعت کند، و این جمله نیز تاکیدی است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامی موجودات عالم، یعنی اگر می‌بینید کسانی در پیشگاه خدا شفاعت می‌کنند (مانند انبیاء و اولیاء) دلیل بر آن نیست که آنها مالک چیزی هستند و استقلال در اثر دارند بلکه این مقام شفاعت را نیز خدا به آنها بخشیده، بنا بر این شفاعت آنان، چون به فرمان خدا است دلیل دیگری بر قیومیت و مالکیت او محسوب می‌شود.
در اینکه منظور از ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ چیست؟ مفسران احتمالات متعددی داده‌اند، بعضی گفته‌اند منظور از ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ، امور دنیا است که در پیش روی انسان قرار دارد، وَ ما خَلْفَهُمْ به معنی امور آخرت است که پشت سر انسان می‌باشد و بعضی به عکس معنی کرده‌اند.
بعضی نیز آن را اشاره به اجل انسان، یا اعمال خیر و شر او دانسته‌اند و یا اموری را که می‌دانند و نمی‌دانند.
اما با مراجعه به آیات قرآن استفاده می‌شود که این دو تعبیر در بعضی از موارد در مورد مکان به کار رفته مانند آیه 17 سوره اعراف که از قول شیطان نقل می‌کند لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ: من از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و چپ به سراغ آنها می‌روم واضح است که در اینجا این دو تعبیر ناظر به مکان است، و لذا چپ و راست را نیز اضافه کرده است.
و گاه به معنی قبل و بعد زمانی است، مانند آنچه در آیه 170 سوره آل عمران
آمده، می‌فرماید: وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ: شهیدان راه خدا به کسانی که هنوز پشت سر آنها قرار دارند و به آنان ملحق نشده‌اند بشارت می‌دهند روشن است که در اینجا ناظر به زمان است.
ولی در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به معنی جامعی بوده باشد که هر دو را در برگیرد، یعنی خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست و همچنین آنچه در پیش روی مردم قرار دارد و از آن آگاه است و آنچه در پشت سر آنها است و از آنان پوشیده و پنهان است، همه را می‌داند و از همه آگاه است، و به این ترتیب پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است، پس هر کار- حتی شفاعت- باید به اذن او باشد.
در هشتمین توصیف، می‌فرماید: آنها جز به مقداری که او بخواهد احاطه به علم او ندارند و تنها بخش کوچکی از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است (وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).
و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی پایان او است.
این جمله نیز در حقیقت تاکیدی است بر جمله سابق، در جهت محدود بودن علم شفیعان در برابر علم پروردگار، زیرا آنها احاطه به معلومات خداوند ندارند، و تنها به آن مقدار که او اراده کند با خبر می‌شوند.
از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده می‌شود: نخست اینکه هیچ کس از خود علمی ندارد و تمام علوم و دانشهای بشری از ناحیه خدا است.
او است که تدریجا پرده از اسرار حیرت‌انگیز جهان آفرینش بر می‌دارد و حقایق جدیدی را در اختیار انسانها می‌گذارد، و معلومات آنان را گسترش می‌بخشد.
دیگر اینکه: خداوند ممکن است بعضی از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانی که می‌خواهد قرار دهد، و بنا بر این پاسخی است به آنها که تصور می‌کنند علم غیب برای بشر غیر ممکن است، و نیز تفسیری است برای آیاتی که نفی علم غیب از بشر می‌کند، یعنی انسان ذاتا چیزی از اسرار غیب نمی‌داند مگر به مقداری که خدا بخواهد، و به او تعلیم دهد .
تعبیر به لا یُحِیطُونَ نیز اشاره لطیفی است به حقیقت علم که آن یک نوع احاطه است.
در نهمین و دهمین توصیف، می‌فرماید: کرسی (حکومت) او آسمانها و زمین را در بر گرفته و حفظ و نگاهداری آسمان و زمین برای او گران نیست (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما).
و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف می‌گوید: و او است بلند مرتبه و با عظمت (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).

3- اکنون باید دید که آیا آیة الکرسی فقط همین یک آیه است که در بالا گفته شد که از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شروع می‌شود، و به وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ختم می‌گردد، یا اینکه دو آیه بعد نیز جزء آن است، بنا بر این اگر در جایی مثل نماز لیلة الدفن دستور داده شده آیة الکرسی بخوانند، باید هر سه آیه خوانده شود.
قرائنی در دست است که نشان می‌دهد، همان یک آیه است.
1- تمام روایاتی که در فضیلت آن وارد شده و از آن تعبیر به آیة الکرسی کرده همه نشان می‌دهد که یک آیه بیش نیست.
2- تعبیر به کرسی فقط در همان آیه اول است و نام‌گذاری به آیة الکرسی نیز مربوط به همین آیه است.
3- در بعضی از احادیث به همین معنی تصریح شده مانند حدیثی که در امالی شیخ از امیر مؤمنان علی ع نقل شده است که ضمن بیان فضیلت آیة الکرسی از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شروع فرمود تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.
4- در مستدرک سفینة البحار، از مجمع نقل می‌کند
و آیة الکرسی معروفة و هی الی قوله وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ‌

آیة الکرسی معروف است و آن تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ است .
5- در حدیثی از امام علی بن الحسین ع می‌خوانیم که پیامبر اکرم ص فرمود: کسی که چهار آیه از اول سوره بقره و آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر بقره را بخواند، هرگز ناخوشایندی در خودش و مالش نمی‌بیند و شیطان به او نزدیک نمی‌شود، و قرآن را فراموش نمی‌کند .
از این تعبیر نیز استفاده می‌شود که آیة الکرسی یک آیه است.
6- در بعضی از روایات وارد شده که آیة الکرسی پنجاه کلمه است و در هر کلمه‌ای پنجاه برکت است شمارش کلمات آیه نیز نشان می‌دهد که تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ پنجاه کلمه است.
آری در بعضی از روایات دستور داده شده است که تا هُمْ فِیها خالِدُونَ بخواند، بی آن که عنوان آیة الکرسی، مطرح باشد.
به هر حال آن چه از قرائن بالا استفاده می‌شود این است که آیة الکرسی یک آیه بیشتر نیست.
تفسیر نمونه، ج‌2، ص: 271 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 11/100129046)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین