باید توجه داشته باشید که عقل نمیتواند معراج را اثبات نماید؛ یعنی، نمیتوان از براهین عقلی و در قالب اشکال صوری منطقی، معراج را ثابت کرد و تا حال نیز کسی مدعی چنین امری نشده است. این مسأله در حوزه نقل است؛ یعنی، براساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امری مسلم و قطعی است. آنچه در این باب مطرح است و به احتمال زیاد پرسش شما نیز در همین فضا قرار دارد - گرچه نتوانستهاید آن را روشن بیان سازید - عبارت است از این که آیا میتوان توجیهی خردمندانه و عقلانی از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنی میتوان دلیلی بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟ و به عبارت سوم آیا مسأله معراج از منظر عقل امکان دارد، یا خیر؟ و به عبارت چهارم آیا فهم این موضوع، در حد ادراک عقل است، یعنی خردپذیر است، یا امری فراعقلی؛ یا خردگریز است، نه خردستیز؟ به نظر میرسد با توجه به برخی امور که در ادامه میآید، عقل حکم به جواز و امکان معراج میدهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگیهای روح و بدن آدمی و شناخت ساختار وجودی آنها و همچنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردی هستیشناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امری موجّه و مقبول میداند. برای آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام (معراج) توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود: قسمت اول: از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر میکنند به (اسراء). قسمت دوم: از بیتالمقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به (معراج) نیز یاد میکنند. قسمت سوم: عبور از آسمانها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمی که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر میکنند به (اعراج). احمد ار بگشاید آن پرّ جلیلتا ابد بیهوش مانَد جبرئیل گفت جبرئیلا بیا اندر پیامگفت رو رو من حریف تو نیام مثنوی/ 4/3802 - 3800 و 3802. حال باید بررسی کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانی بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنی سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیتالمقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامی، سیری روحانی و جسمانی بوده است؛ یعنی، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادی و طبیعی خود در معیّت روح، طیالارض نموده و از مکه تا بیتالمقدس سیر نمودهاند. المیزان، ج 13، ص 32. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفری حکم میدهد؟ عقل با توجه به امور ذیل، چنین امری را ممکن میداند: 1. انسان متشکل است از روح و بدن. 2. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است. 3. بدن همچون وسیله و ابزاری است برای فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادی، فعالیتهای بدن نیز متوقف میگردد. 4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصی برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف میشود، تا بتواند آن روح قوی را همراهی و مشایعت کند. 5. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیقتر و بیشتر باشد، دارای اراده قوی گشته، به طوری که برایش حالتی رخ میدهد که میفهمد میتواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنی به مرحلهای میرسد که در درون خود مییابد که اگر چیزی را اراده نماید، حاصل میشود. نگا: علامه حسن حسنزاده آملی، دروس معرفت نفس، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1 و 2. با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جای خود مستدل شده است و در این جا نمیتوان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن میتواند یک سلسله فعالیتهایی را انجام دهد که بدن به تبع توانمندی روح، قابلیت چنین اعمالی را پیدا میکند. شواهد متعددی در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخی از افراد بر اثر یک سلسله ریاضتها و کسب برخی از معارف، قدرتی مییابند که میتوانند بدن خود را در حالت ثابتی مدتها نگهدارند یا اعمالی را انجام دهند که افراد عادی دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امری مسلّم و قطعی است. به دو روایت ذیل توجه کنید: 1. (نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضی از یاران عیسی(ع) روی آب راه میرفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روی هوا هم راه میرفتند). بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14. این روایت به خوبی اشاره میکند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادی دایر مدارِ یقین به خدای سبحان است که روح آدمی را چنان توانمند میسازد که بدن به تبع این روح قوی میتواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادی را انجام دهد. 2. امام صادق(ع) فرمود: (هیچ بدنی از عملی که نیت در آن قوی باشد، ناتوان نشده). همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوی باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد میشود. طیّالارض، یعنی سفر روحانی به همراهی جسم و بدن مادی از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحی که بر اثر معرفت به یک درجه متعالی رسیده است، میتواند با بدن خود در کمترین زمان مکانهای بسیار دور را طی کند و در جهان مادی به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج 6، صص 190 - 178. اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیتها متفاوت میباشد. چه بسا در برخی افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنی بود که تاب آن همه قیامها و قعودهای شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان دارای عالیترین مرتبه وجودی بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژهای برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحی چنان بدنی را نیز لازم دارد؛ بدنی که متناسب با این روح باشد و برای آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوی بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود. نورِ مه بر ابر چون منزل شده استروی تاریکش ز مه مُبْدَل شده است گرچه همرنگ مه است و دولتی استاندر ابر آن نور مه عاریتی است یا مگر ابری بگیرد خوی ماهتا نگردد او حجاب روی ماه بوده ابر و رفته از وی خوی ابراین چنین گردد تن عاشق به صبر تن بود اما تن گمگشته زوگشته مبدل، رفته از وی رنگ و بو اگر ابری، خوی ماه بگیرد و تیرگی را رها کند و سراسر نورانی شود، این ابر دیگر حجاب روی و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانی چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوی جسمی را از دست بدهد و خوی و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را مییابد و گویا مانند روح عمل میکند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، بدن هم با حرکت جسمانی به همان مکان منتقل میشود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسنزاده آملی، دستنوشته. اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنی، معراج حضرت رسول(ص) از بیتالمقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانی بوده است و هم جسمانی و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانی بوده است، نه جسمانی. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانی میدانند، دو تحلیل در این باب ارائه میدهند. الف: برخی آن را به این صورت تبیین کردهاند که حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به جایی عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستی را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امری مجاز و ممکن است: 1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است. 2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است. 3. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادی آمده و در این بدن مادی قرار گرفته است. 4. در این سیر نزولی، روح محجوب به حجابها و آغشته به ظلمتهایی گشته است. 5. اگر آدمی بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجابها و ظلمتها را از روح کنار زند، میتواند خود را به مراتبی که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالی روح که از روح خدا بوده و از نوعی طهارت، پاکی، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد. 6. در صورت کنار زدن حجابها و رنگها و هیئتها و شکلها از حقیقت روح، آدمی قادر میشود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادی و طبیعی، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، مقالات، ج 1. با توجه به این اصول ششگانه که در جای خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، میگوییم: اگر آدمی روح خود را از تعلّقات مادی، رنگها و شکلهای دنیوی و مادی خلاص کرده، به سوی خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیاری از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجابها، حقایق عوالم دیگر برای او منکشف میشود. این، حقیقتی است که بسیاری از بزرگان آن را نیز تجربه کردهاند. همچون زیدبنحارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبی داشت و بر اثر سلوک عملی در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود. دوزخ و جنات و برزخ در میانپیش چشم کافران آرم عیان وانمایم حوض کوثر را به جوشکآب بر روشان زند بانگش به گوش وآنکه تشنه گرد کوثر میدوندیک به یک را نام واگویم کیاند میبساید دوششان بر دوش مننعرههاشان میرسد در گوش من اهل جنت پیش چشمم زاختیاردر کشیده یکدیگر را در کنار دست همدیگر زیارت میکنندوز لب هم بوسه غارت میکنند مثنوی، / 1/3540 - 3535. هر چه این انقطاع کاملتر و عمیقتر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشتری برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستی بیشتر و ژرفتر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن میگردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطعتر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانی کاملتر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجابها رها شده؛ حجابهایی که برخی از عرفای بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن برای رسول خدا(ص)، کشفی بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگری است. حضرت محمد(ص) به قدری با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقی میکردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، صص 155 - 103. پس محمد صد قیامت بود نقدزآنکه حل شد در فنای حل و عقد زاده ثانی است احمد در جهانصد قیامت بود او اندر عیان زو قیامت راه میپرسیدهاندای قیامت، تا قیامت راه چند؟ با زبان حال میگفتی بسیکه زمحشر حشر را پرسد کسی؟! بهر این گفت آن رسول خوش پیامرمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام همچنان که مردهام من قبل موتزآن طرف آوردهام این صیت و صوت مثنوی/ 6/755 - 750. ناگفته نماند که این کشف و شهود برای رسول خدا(ص) در نهایت بیداری بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخی به اشتباه پنداشتهاند. ب : عدهای دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصی تا عوالم بالا (معراج) حضرت رسول(ص) روحانی بوده است؛ ولی روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماورای این عالم مادی عروج نموده و آیات بزرگ الهی و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج 13، صص 33 - 32. این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امری ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آنجا به این عالم مادی نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند میتواند بدن مادی خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولی ممکن خواهد بود. به گفته علامه طباطبایی: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمی تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّی است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاعهای خود را به اشیاء میتاباند ]نه به نحو تجافی [مانند باران که وقتی از آسمان بر زمین میبارد، دیگر در آسمان نیست] لذا هرگز یک ولیّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمیماند؛ و هنگامی که به عالم مافوق صعود میکند از عالم مادون و پایین غافل نمیماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایینتر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسنزاده آملی. ناگفته نماند که برای این دو تحلیل میتوان وجه جمعی را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادی و بدن طبیعی باشد، توجیه علمی این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادی و طبیعی میتوانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویی بپردازند؛ ولی معراج مسألهای فراطبیعی و فوق مادی بوده است که علوم و روشهای آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگی و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلی پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگیهای هستیشناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امری مجرد و غیرمادی است و عقل بشری تنها با توجه به چنین مشخصاتی در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امری ممکن و مجاز میداند، نه محال و غیرممتنع؛ ولی (عقل) نیز با این که توانایی ادراک موضوعات فرامادی را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (برای آشنایی بیشتر با برخی از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیةا... عبدا... جوادی آملی، سیره رسول اکرم6 در قرآن (تفسیر موضوعی، ج 9)، صص 85 - 63.
باید توجه داشته باشید که عقل نمیتواند معراج را اثبات نماید؛ یعنی، نمیتوان از براهین عقلی و در قالب اشکال صوری منطقی، معراج را ثابت کرد و تا حال نیز کسی مدعی چنین امری نشده است. این مسأله در حوزه نقل است؛ یعنی، براساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امری مسلم و قطعی است. آنچه در این باب مطرح است و به احتمال زیاد پرسش شما نیز در همین فضا قرار دارد - گرچه نتوانستهاید آن را روشن بیان سازید - عبارت است از این که آیا میتوان توجیهی خردمندانه و عقلانی از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنی میتوان دلیلی بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟ و به عبارت سوم آیا مسأله معراج از منظر عقل امکان دارد، یا خیر؟ و به عبارت چهارم آیا فهم این موضوع، در حد ادراک عقل است، یعنی خردپذیر است، یا امری فراعقلی؛ یا خردگریز است، نه خردستیز؟ به نظر میرسد با توجه به برخی امور که در ادامه میآید، عقل حکم به جواز و امکان معراج میدهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگیهای روح و بدن آدمی و شناخت ساختار وجودی آنها و همچنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردی هستیشناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امری موجّه و مقبول میداند. برای آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام (معراج) توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود: قسمت اول: از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر میکنند به (اسراء). قسمت دوم: از بیتالمقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به (معراج) نیز یاد میکنند. قسمت سوم: عبور از آسمانها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمی که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر میکنند به (اعراج). احمد ار بگشاید آن پرّ جلیلتا ابد بیهوش مانَد جبرئیل گفت جبرئیلا بیا اندر پیامگفت رو رو من حریف تو نیام مثنوی/ 4/3802 - 3800 و 3802. حال باید بررسی کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانی بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنی سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیتالمقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامی، سیری روحانی و جسمانی بوده است؛ یعنی، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادی و طبیعی خود در معیّت روح، طیالارض نموده و از مکه تا بیتالمقدس سیر نمودهاند. المیزان، ج 13، ص 32. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفری حکم میدهد؟ عقل با توجه به امور ذیل، چنین امری را ممکن میداند: 1. انسان متشکل است از روح و بدن. 2. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است. 3. بدن همچون وسیله و ابزاری است برای فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادی، فعالیتهای بدن نیز متوقف میگردد. 4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصی برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف میشود، تا بتواند آن روح قوی را همراهی و مشایعت کند. 5. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیقتر و بیشتر باشد، دارای اراده قوی گشته، به طوری که برایش حالتی رخ میدهد که میفهمد میتواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنی به مرحلهای میرسد که در درون خود مییابد که اگر چیزی را اراده نماید، حاصل میشود. نگا: علامه حسن حسنزاده آملی، دروس معرفت نفس، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1 و 2. با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جای خود مستدل شده است و در این جا نمیتوان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن میتواند یک سلسله فعالیتهایی را انجام دهد که بدن به تبع توانمندی روح، قابلیت چنین اعمالی را پیدا میکند. شواهد متعددی در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخی از افراد بر اثر یک سلسله ریاضتها و کسب برخی از معارف، قدرتی مییابند که میتوانند بدن خود را در حالت ثابتی مدتها نگهدارند یا اعمالی را انجام دهند که افراد عادی دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امری مسلّم و قطعی است. به دو روایت ذیل توجه کنید: 1. (نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضی از یاران عیسی(ع) روی آب راه میرفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روی هوا هم راه میرفتند). بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14. این روایت به خوبی اشاره میکند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادی دایر مدارِ یقین به خدای سبحان است که روح آدمی را چنان توانمند میسازد که بدن به تبع این روح قوی میتواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادی را انجام دهد. 2. امام صادق(ع) فرمود: (هیچ بدنی از عملی که نیت در آن قوی باشد، ناتوان نشده). همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوی باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد میشود. طیّالارض، یعنی سفر روحانی به همراهی جسم و بدن مادی از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحی که بر اثر معرفت به یک درجه متعالی رسیده است، میتواند با بدن خود در کمترین زمان مکانهای بسیار دور را طی کند و در جهان مادی به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج 6، صص 190 - 178. اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیتها متفاوت میباشد. چه بسا در برخی افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنی بود که تاب آن همه قیامها و قعودهای شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان دارای عالیترین مرتبه وجودی بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژهای برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحی چنان بدنی را نیز لازم دارد؛ بدنی که متناسب با این روح باشد و برای آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوی بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود. نورِ مه بر ابر چون منزل شده استروی تاریکش ز مه مُبْدَل شده است گرچه همرنگ مه است و دولتی استاندر ابر آن نور مه عاریتی است یا مگر ابری بگیرد خوی ماهتا نگردد او حجاب روی ماه بوده ابر و رفته از وی خوی ابراین چنین گردد تن عاشق به صبر تن بود اما تن گمگشته زوگشته مبدل، رفته از وی رنگ و بو اگر ابری، خوی ماه بگیرد و تیرگی را رها کند و سراسر نورانی شود، این ابر دیگر حجاب روی و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانی چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوی جسمی را از دست بدهد و خوی و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را مییابد و گویا مانند روح عمل میکند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، بدن هم با حرکت جسمانی به همان مکان منتقل میشود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسنزاده آملی، دستنوشته. اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنی، معراج حضرت رسول(ص) از بیتالمقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانی بوده است و هم جسمانی و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانی بوده است، نه جسمانی. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانی میدانند، دو تحلیل در این باب ارائه میدهند. الف: برخی آن را به این صورت تبیین کردهاند که حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به جایی عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستی را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امری مجاز و ممکن است: 1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است. 2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است. 3. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادی آمده و در این بدن مادی قرار گرفته است. 4. در این سیر نزولی، روح محجوب به حجابها و آغشته به ظلمتهایی گشته است. 5. اگر آدمی بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجابها و ظلمتها را از روح کنار زند، میتواند خود را به مراتبی که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالی روح که از روح خدا بوده و از نوعی طهارت، پاکی، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد. 6. در صورت کنار زدن حجابها و رنگها و هیئتها و شکلها از حقیقت روح، آدمی قادر میشود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادی و طبیعی، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، مقالات، ج 1. با توجه به این اصول ششگانه که در جای خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، میگوییم: اگر آدمی روح خود را از تعلّقات مادی، رنگها و شکلهای دنیوی و مادی خلاص کرده، به سوی خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیاری از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجابها، حقایق عوالم دیگر برای او منکشف میشود. این، حقیقتی است که بسیاری از بزرگان آن را نیز تجربه کردهاند. همچون زیدبنحارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبی داشت و بر اثر سلوک عملی در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود. دوزخ و جنات و برزخ در میانپیش چشم کافران آرم عیان وانمایم حوض کوثر را به جوشکآب بر روشان زند بانگش به گوش وآنکه تشنه گرد کوثر میدوندیک به یک را نام واگویم کیاند میبساید دوششان بر دوش مننعرههاشان میرسد در گوش من اهل جنت پیش چشمم زاختیاردر کشیده یکدیگر را در کنار دست همدیگر زیارت میکنندوز لب هم بوسه غارت میکنند مثنوی، / 1/3540 - 3535. هر چه این انقطاع کاملتر و عمیقتر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشتری برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستی بیشتر و ژرفتر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن میگردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطعتر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانی کاملتر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجابها رها شده؛ حجابهایی که برخی از عرفای بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن برای رسول خدا(ص)، کشفی بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگری است. حضرت محمد(ص) به قدری با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقی میکردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، صص 155 - 103. پس محمد صد قیامت بود نقدزآنکه حل شد در فنای حل و عقد زاده ثانی است احمد در جهانصد قیامت بود او اندر عیان زو قیامت راه میپرسیدهاندای قیامت، تا قیامت راه چند؟ با زبان حال میگفتی بسیکه زمحشر حشر را پرسد کسی؟! بهر این گفت آن رسول خوش پیامرمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام همچنان که مردهام من قبل موتزآن طرف آوردهام این صیت و صوت مثنوی/ 6/755 - 750. ناگفته نماند که این کشف و شهود برای رسول خدا(ص) در نهایت بیداری بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخی به اشتباه پنداشتهاند. ب : عدهای دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصی تا عوالم بالا (معراج) حضرت رسول(ص) روحانی بوده است؛ ولی روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماورای این عالم مادی عروج نموده و آیات بزرگ الهی و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج 13، صص 33 - 32. این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امری ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آنجا به این عالم مادی نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند میتواند بدن مادی خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولی ممکن خواهد بود. به گفته علامه طباطبایی: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمی تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّی است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاعهای خود را به اشیاء میتاباند ]نه به نحو تجافی [مانند باران که وقتی از آسمان بر زمین میبارد، دیگر در آسمان نیست] لذا هرگز یک ولیّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمیماند؛ و هنگامی که به عالم مافوق صعود میکند از عالم مادون و پایین غافل نمیماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایینتر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسنزاده آملی. ناگفته نماند که برای این دو تحلیل میتوان وجه جمعی را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادی و بدن طبیعی باشد، توجیه علمی این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادی و طبیعی میتوانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویی بپردازند؛ ولی معراج مسألهای فراطبیعی و فوق مادی بوده است که علوم و روشهای آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگی و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلی پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگیهای هستیشناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امری مجرد و غیرمادی است و عقل بشری تنها با توجه به چنین مشخصاتی در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امری ممکن و مجاز میداند، نه محال و غیرممتنع؛ ولی (عقل) نیز با این که توانایی ادراک موضوعات فرامادی را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (برای آشنایی بیشتر با برخی از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیةا... عبدا... جوادی آملی، سیره رسول اکرم6 در قرآن (تفسیر موضوعی، ج 9)، صص 85 - 63.
- [سایر] معراج پیامبر اکرم(ص) از نظر علمی و عقلی چگونه اثبات میشود؟
- [سایر] معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر علمی و عقلی چگونه اثبات میشود؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا از نظر عقل پاک یا نجس بودن کفّار قابل اثبات میباشد؟
- [سایر] از آیه 71 سوره اسراء، چگونه برای اثبات وجود امام زمان (عج) استفاده میشود؟
- [سایر] متن حدیث غدیر را آنگونه که شیعیان نقل میکنند، چگونه میتوان از نظر علم درایه و رجال اثبات نمود؟
- [سایر] متن حدیث غدیر را آنگونه که شیعیان نقل میکنند، چگونه میتوان از نظر علم درآیه و رجال اثبات نمود؟
- [سایر] از آیات 74 و 75 سوره اسراء چگونه افضلیت پیامبر اکرم(ص) را نسبت به سایر انبیای الهی اثبات میشود؟
- [سایر] اگر با عقل می توان خدا را اثبات کرد ، پس جایگاه عرفان و فلسفه چیست ؟
- [سایر] آیا می توان وجود امام زمان (عج) را فقط با عقل اثبات کرد؟
- [سایر] با وجود علم و عقل، چه نیازی به وحی داریم ؟
- [آیت الله اردبیلی] (معروف) یعنی چیزی که به حکم شرع یا عقل انجام آن واجب یا مستحب است و (منکر) یعنی چیزی که به حکم شرع یا عقل انجام آن قبیح و حرام یا مکروه است و از این نظر فرقی میان امور فردی و اجتماعی نیست. بنابر این امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است و حکومتها و افراد مردم، همه در برابر یکدیگر مسئولیت دارند و باید به این وظیفه عمل نمایند.
- [آیت الله علوی گرگانی] )معروف( یعنی چیزی که به حکم شرع یا عقل انجام آن واجب یا مستحب است، و)منکر( یعنی چیزی که به حکم شرع یا عقل انجام آن قبیح وحرام یا مکروه است; واز این نظر فرقی میان امور فردی واجتماعی نیست. بنابراین امر به معروف ونهی از منکر یک وظیفه عمومی است وحکومتها وافراد مردم همه در برابر یکدیگر مسئولیت دارند وباید به این وظیفه عمل نمایند.
- [آیت الله سیستانی] به نظر بعضی از فقهاء مکرو ه است بر میّت چند مرتبه نماز بخوانند ، ولی این مطلب ثابت نیست ، و اگر میّت اهل علم و تقوا باشد بدون اشکال مکروه نیست .
- [آیت الله مظاهری] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند گرچه آن علم، علم دینی نباشد، میشود به او زکات داد.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است دایهای که برای طفل میگیرند ، مسلمان عاقل ، و دارای صفات پسندیده از نظر جسمی و روانی و اخلاقی باشد ، و سزاوار نیست دایهای بگیرند که کافر ، یا کم عقل ، یا بزرگسال ، یا زشت رو باشد . و مکروه است دایهای بگیرند که زنازاده است ، یا شیرش از بچهای است که از زنا بدنیا آمده است . مسائل متفرقه شیر دادن
- [آیت الله مظاهری] مستحب است دایهای که برای طفل میگیرند شیعه و مؤمن و دارای عقل و عفّت و صورت نیکو باشد.
- [آیت الله مظاهری] حجّ در تمام عمر یک مرتبه بر کسی که علاوه بر دارا بودن شرایط عامّه تکلیف )بلوغ، عقل، قدرت، علم( مستطیع هم باشد واجب میشود، و استطاعت به چند چیز حاصل میگردد: 1 - داشتن مخارج رفتن و برگشتن به حسب نیاز و شأن خود. 2 - داشتن مخارج کسانی که شرعاً یا عرفاً مخارج آنها بر او واجب است. 3 - داشتن مال یا کسبی که بعد از بازگشت بتواند به حسب حال و شأن خود زندگی کند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است دایهای که برای طفل میگیرند، دوازده امامی، و دارای عقل و عفت و صورت نیکو باشد، و مکروه است کم عقل یا غیر دوازده امامی یا بد صورت، یا بدخلق، یا زنازاده باشد، و نیز مکروه است دایهای بگیرند که شیرش از بچهای است که از زنا به دنیا آمده باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است دایه ای که برای طفل می گیرند دوازده امامی و دارای عقل و عفت و صورت نیکو باشد و مکروه است کم عقل یا بد صورت یا بد خلق یا زنا زاده باشد و نیز مکروه است دایه ای بگیرند که بچه ای که دارد از زنا بدنیا امده باشد
- [آیت الله نوری همدانی] مستحّب است دایه ای که برای طفل می گیرند ، دارای عقل و عفّت و صورت نیکو باشد و مکروه است کم عقل یا بد صورت ، یا بد خُلق ، یا زنازاده باشد و نیز مکروه است زنی را دایه بگیرند که شیرش از بچّه ای است که از زنا به دنیا آمده است . مسائل متفرقه شیر دادن :