(إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها...) توبه (9)، آیه 39.؛ (اگر او (-(پیامبر)-) را یاری نکنید، قطعاً خدا او را یاری کرد؛ هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند، او را (-(از مکّه)-) بیرون کردند و او یکی از دو نفر بود؛ آنگاه که در غار (-(ثور)-) بودند؛ وقتی به همراه خود میگفت: (اندوه مدار که خدا با ماست). پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمیدیدید، تأیید کرد...). طبق نظر مشهور مفسرین، این آیه در شأن پیامبرصلی الله علیه وآله و ابوبکر نازل شده است و مربوط به هجرت شبانه پیامبرصلی الله علیه وآله از مکه به مدینه است. زمانی که مشرکان مکه به قصد کشتن رسول خداصلی الله علیه وآله بسیج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالی که به طور اتفاقی ابوبکر را دید، همراه وی به سمت جنوب مکه به راه افتاد؛ در حالی که برای رفتن به یثرب (مدینه) میبایست به شمال مکه میرفت؛ اما برای گمراه کردن مشرکان، راه جنوب را برگزید و به کوه نور رسید (کوهی که در جنوب شرقی مسجدالحرام و در راه طائف واقع شده است). آن حضرت به همراه ابوبکر، وارد غار ثور شد و مدت سه روز در آن مخفی بود. مشرکان حضرت را تعقیب کردند؛ امّا وقتی به نزدیکی غار ثور رسیدند، به اعجاز الهی، عنکبوتهایی تارهایی را بر در غار تنیدند؛ تا مشرکان از رفتن به درون آن منصرف شوند و تصور کنند که کسی وارد غار نشده است. آیه مذکور درباره همین واقعه است. اهل تسنن میگویند: این آیه دلالت بر مدح ابوبکر دارد. پاسخ این است: اولاً، این آیه صرف اِخبار از واقعه هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله است و شامل هیچ مدحی نیست؛ زیرا جمله، یا انشاست، مثل امر و نهی و یا اِخبار و خبر دادن است و جمله خبریه، یا متضمن مدح است یا ذم و یا صرف خبر و نقل واقعهای خاص است و این آیه، به وضوح و وجدان، از قسم آخر است. در قرآن خبرهای فراوانی نقل شده و حتی گاهی اسم صاحب خبر نیز ذکر شده، مانند واقعه ازدواج و طلاق زید، پسرخوانده پیامبر؛ ولی مقصود مدح یا ذم زید نیست؛ بلکه هدف، مسئله دیگری است. ثانیاً، طبق تاریخ، مسلمانان در آن شب مأمور بودند در خانههای خود بمانند و کسی بیرون نیاید؛ ولی ابوبکر به جهت حس کنجکاوی یا... بیرون آمد و هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله به او برخورد کرد، برای این که نقشه هجرت مخفیانه او برای دشمن آشکار نشود، ابوبکر را همراه خود بُرد؛ زیرا امکان داشت مشرکان با اذیت و آزار، او را وادار به افشای این سرّ نمایند. پس هیچ دلیلی در تاریخ وجود ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از آن برخورد اتفاقی در شب، مسئله هجرت را با ابوبکر هماهنگ کرده باشد؛ بلکه برخی معتقدند که بیرون آمدن از خانه در آن شب، نوعی تخطی از دستور رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است. ثالثاً، ابوبکر محزون شد و پیامبرصلی الله علیه وآله به او دلداری داد و این با مدح و منزلت منافات دارد. اگر گفته شود: ضمیر (یقول) به ابوبکر برمیگردد و ابوبکر به صاحبش گفت (لاتحزن ان اللَّه معنا)، میگوییم: اولاً، این تفسیر با شأن پیامبرصلی الله علیه وآله سازگار نیست؛ زیرا طبق این معنا باید ایمان ابوبکر بیشتر از رسول خدا باشد. ثانیاً، قاعده بر این است که همیشه ابتدا اصل را ذکر کنند؛ سپس فرع را به عنوان همراه بیاورند (میگویند رئیس جمهور و هیئت همراه؛ نه این که هیئتی رفت و رئیس جمهور همراهش بود). اگر گفته شود: (فانزل اللَّه سکینة علیه) به ابوبکر برمیگردد؛ زیرا رسول خداصلی الله علیه وآله نیازی به سکینه نداشت و این مدح است، در پاسخ میگوییم: اولاً، خداوند در آیه 26 همین سوره میفرماید: (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ). پس معقول است که بر پیامبرصلی الله علیه وآله سکینه نازل شود و اثر آن، زیاد کردن ایمان است؛ (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً فتح (48)، آیه 4.؛ (اوست آن کس که در دلهای مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد؛ تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند). در نتیجه، شخص پیامبرصلی الله علیه وآله نیز لحظه به لحظه در دنیا و حتی در برزخ و آخرت و بهشت جاویدان، دارای ترفیع مقام میباشند. از این رو، در پایان تشهد نماز مستحب است گفته شود: (و تقبّل شفاعته وارفع درجته)؛ (شفاعت رسول خداصلی الله علیه وآله در حق دیگران را قبول فرما و درجه و مقامش را بلندتر گردان). ثانیاً، خداوند در این آیه از آوردن ضمیر تثنیه که به دو نفر برمیگردد خودداری کرده، ضمیر مفرد را ذکر کرده است و اگر سکینه را بر هر دو نفر نازل میفرمود، باید ضمیر تثنیه میآورد؛ همانگونه که در قضیه نصرت خداوند در جنگ حنین، قرآن هم رسول را ذکر میکند و هم مؤمنان را؛ (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ) توبه (9)، آیه 26.؛ (آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید و کسانی را که کفر ورزیدند، عذاب کرد و سزای کافران همین بود). ثالثاً، در آیه مورد بحث، همه ضمیرهای بعد و قبل از (علیه)، به پیامبرصلی الله علیه وآله برمیگردند؛ اما ضمیرهای قبل، سه ضمیر است؛ (الا تنصروه)، (فقد نصره اللَّه)، (اذ اخرجه) و اما ضمیر بعد، (و ایّده بجنودٍ) میباشد و این سیاق، قرینه روشنی است که مرجع ضمیر (علیه) نیز پیامبرصلی الله علیه وآله میباشد. در هر صورت، در این آیه جمله (ان اللَّه معنا)؛ (خدا با ماست)، استعمال شده و این مدح ابوبکر است و در غیر این صورت، پیامبرصلی الله علیه وآله میفرمود: (ان اللَّه معی)؛ خداوند با من است). پاسخ این است: اولاً، معنای (معنا) در آیه، این است که خدا با ما مسلمانهاست؛ نه با ما دو نفر؛ یعنی باز هم از ضمیر تثنیه استفاده نشده، به عبارت دیگر، ما مسلمانها شکست نمیخوریم و این، منافات با گناه و انحراف بعضی از مسلمین ندارد. ثانیاً، پیامبرصلی الله علیه وآله میخواست ابوبکر را دلداری بدهد که بر اثر ترس، هیاهو و سر و صدا راه نیندازد و اگر میفرمود: خدا فقط با من است، نقض غرض بود و اضطراب، وجود ابوبکر را فرا میگرفت. چرا خداوند صریحاً مرجع ضمیر (علیه) را مشخص نکرده، تا این اختلافها پیش نیاید؟ بنای قرآن بر این نیست که در همه قرآن از نص استفاده شود؛ بلکه اکثر آیات، از ظواهر هستند و حتی برخی آیات متشابه میباشند و معناهای خلاف واقع متعددی میتوان از آنها استفاده کرد؛ مانند (یداللَّه فوق ایدیهم) که برای خداوند از لفظ ید و دست استفاده شده است. قرآن درباره آیات خود میفرماید: (مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ) آل عمران (3)، آیه 7.؛ (پارهای از آن، آیات محکم (-(=صریح و روشن)-) است. آنها اساس کتابند و (-(پارهای)-) دیگر، متشابهاتند (-(که تأویلپذیرند)-)). وجود آیات متشابه چه فایده و حکمتی دارد؟ اولاً، موجب امتحان قلوب انسانها میگردد که معلوم شود گروهی که در قلبشان زیغ و شیشه خرده هست و سوء استفاده میکنند، چه کسانی هستند؟ اصولاً تا متشابهات وجود نداشته باشند، قدر و ارزش مؤمنین واقعی و تفکر و تدبر، معلوم نمیشود. ثانیاً، خداوند خواسته است که قرآن هیچگاه از مفسرانی که اهل ذکر و مرتبط با او هستند، بینیاز نباشد؛ تا مردم به کلیات قرآن اکتفا نکنند و به دنبال تفسیر و بیان رسول خداصلی الله علیه وآله و اهلبیتعلیهم السلام او باشند. در این آیه به ابوبکر، اطلاقِ (صاحب پیامبر) شده، آیا دلالت بر مدح ندارد؟ اتفاقاً یکی از مطالبی که برای اثبات عدم مدح ذکر شده، همین نکته است؛ زیرا صاحب به معنای مطلق همراه است؛ حتی اگر همفکر نباشند و این همراهی، اختیاری نیز نباشد. در مفردات راغب، صاحب، چنین معنا شده است: (الصاحِبُ: المُلازِمُ اِنْسَاناً کانَ أَو حَیَوَاناً، أو مَکاناً، أو زَماناً. و لا فَرْقَ بَیْنَ أَنْ تکونَ مُصَاحَبَتُهُ بِالبَدَنِ - و هوالأصْلُ والْأکْثَرُ أو بالعِنَایةِ وَالهِمَّةِ) علامه راغب اصفهانی، مفردات، تحقیق: عدنان داوودی، بیروت: دارالعلم، ص 47.. خداوند در سوره قلم، آیه 48 میفرماید: (وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ)؛ (مانند همراه ماهی نباش که همنشین و همسفر حیوان میباشد). همچنین در سوره قمر، آیه 29 به کسی که ناقه حضرت صالح را پی کرد و در روایات به او (اشقی الأولین)؛ (اولین و بدترین شقی) گفته شده، کلمه صاحب به کار رفته است؛ (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَرَ)؛ (و آنها یکی از همراهان خود را صدا زدند؛ او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پی کرد) او یکی از اشرار معروف و از رؤسای قوم عاد بود که (قداره) نام داشت و مردی زشت صورت و زشت سیرت و از شومترین افراد در تاریخ بود.. بنابراین، از کلمه صاحب نمیتوان مدح را فهمید و این در حالی است که خداوند میتوانست از واژه (حبیب)، (اَخ)، (صدیق)، (رفیق) و امثال آن استفاده کند. نکته دیگر این است که قرآن میفرماید: (إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ) و یقول، فعل مضارع است که دلالت بر استمرار و تکرار دارد. اگر قرآن میفرمود: (إِذْ قَالَ لِصاحِبِهِ...)، معنایش این بود که پیامبرصلی الله علیه وآله یک بار به ابوبکر فرمود: (لا تَحْزَنْ)؛ ولی با فعل مضارع آمده و معنایش این است که بارها پیامبرصلی الله علیه وآله این جمله را به او فرموده است. یعنی هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله یک یا دو بار او را دلداری داد، او آرام نشد و همین مسئله موجب استمرار و تکرار کلام رسول خداصلی الله علیه وآله شده است. با بیانی که ذکر شد، آیهای که در شأن ابوبکر نازل شده، معنا و دلالتش معلوم شد. اینک این آیه (إِذْ هُما فِی الْغارِ) را در کنار آیاتی بگذارید که در شأن امیرالمؤمنین علیبن ابیطالبعلیه السلام نازل شده، تا فرق آنها روشن شود؛ 1. در همان شب (لیلة المبیت) که آیه (إِذْ هُما فِی الْغارِ) نازل شد، هنگامی که حضرت علیعلیه السلام در بستر پیامبر خوابید، تا پذیرای هرگونه خطر باشد، این آیه نازل شد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بقره (2)، آیه 207.؛ (و از میان مردم، کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد و خدا نسبت به (-(این)-) بندگان مهربان است). 2. هنگامی که علیبن ابیطالبعلیه السلام در رکوع، انگشتری خود را به فقیر بخشید، این آیه نازل شد: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) مائده (5)، آیه 55.؛ (ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند). 3. هنگامی که عباسبن عبدالمطلب و شیبه به جهت مقام سقایت و آب دادن به حجاج و کلیدداری مسجدالحرام و کعبه با یکدیگر رقابت و نزاع کردند، علیعلیه السلام را قاضی قرار دادند و او فرمود: هیچ یک از این دو مسئله مهم نیست؛ بلکه سمت کسی که ایمان به خدا آورده (اول ایمان آورنده) از هر دو شخص مذکور، بالاتر است؛ سپس به نزد پیامبرصلی الله علیه وآله رفتند و او را قاضی قرار دادند و این آیه، در شأن حضرت علی نازل شد: (أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) توبه (9)، آیه 19.؛ (آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند (-(کار)-) کسی پنداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده، در راه خدا جهاد میکند؟ (-(نه، این دو)-) نزد خدا یکسان نیستند و خدا، بیدادگران را هدایت نخواهد کرد). 4. هنگامی که علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام به نذر خود عمل کردند و افطار خویش را تا سه مرتبه، انفاق کردند، سوره انسان در شأن آنها نازل شد؛ (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً) انسان (76)، آیه 8 - 9.؛ (با وجودی که نیاز و علاقه به طعام داشتند، آن را به بینوا و یتیم و اسیر بخشیدند. ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم). حال در کنار این آیات، (إِذْ هُما فِی الْغارِ) را بگذارید؛ واقعاً فاصله از زمین تا آسمان است و هر عقل سلیمی به خوبی حکم میکند که انسان، چه کسی را باید رهبر و ولی خود قرار دهد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 29/500036)
(إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها...) توبه (9)، آیه 39.؛ (اگر او (-(پیامبر)-) را یاری نکنید، قطعاً خدا او را یاری کرد؛ هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند، او را (-(از مکّه)-) بیرون کردند و او یکی از دو نفر بود؛ آنگاه که در غار (-(ثور)-) بودند؛ وقتی به همراه خود میگفت: (اندوه مدار که خدا با ماست). پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمیدیدید، تأیید کرد...).
طبق نظر مشهور مفسرین، این آیه در شأن پیامبرصلی الله علیه وآله و ابوبکر نازل شده است و مربوط به هجرت شبانه پیامبرصلی الله علیه وآله از مکه به مدینه است. زمانی که مشرکان مکه به قصد کشتن رسول خداصلی الله علیه وآله بسیج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالی که به طور اتفاقی ابوبکر را دید، همراه وی به سمت جنوب مکه به راه افتاد؛ در حالی که برای رفتن به یثرب (مدینه) میبایست
به شمال مکه میرفت؛ اما برای گمراه کردن مشرکان، راه جنوب را برگزید و به کوه نور رسید (کوهی که در جنوب شرقی مسجدالحرام و در راه طائف واقع شده است). آن حضرت به همراه ابوبکر، وارد غار ثور شد و مدت
سه روز در آن مخفی بود. مشرکان حضرت را تعقیب کردند؛ امّا وقتی به نزدیکی غار ثور رسیدند، به اعجاز الهی، عنکبوتهایی تارهایی را بر در غار تنیدند؛ تا مشرکان از رفتن به درون آن منصرف شوند و تصور کنند که کسی وارد غار نشده است. آیه مذکور درباره همین واقعه است.
اهل تسنن میگویند: این آیه دلالت بر مدح ابوبکر دارد.
پاسخ این است:
اولاً، این آیه صرف اِخبار از واقعه هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله است و شامل هیچ مدحی نیست؛ زیرا جمله، یا انشاست، مثل امر و نهی و یا اِخبار و خبر دادن است و جمله خبریه، یا متضمن مدح است یا ذم و یا صرف خبر و نقل واقعهای خاص است و این آیه، به وضوح و وجدان، از قسم آخر است.
در قرآن خبرهای فراوانی نقل شده و حتی گاهی اسم صاحب خبر نیز ذکر شده، مانند واقعه ازدواج و طلاق زید، پسرخوانده پیامبر؛ ولی مقصود مدح یا ذم زید نیست؛ بلکه هدف، مسئله دیگری است.
ثانیاً، طبق تاریخ، مسلمانان در آن شب مأمور بودند در خانههای خود بمانند و کسی بیرون نیاید؛ ولی ابوبکر به جهت حس کنجکاوی یا... بیرون آمد و هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله به او برخورد کرد، برای این که نقشه هجرت مخفیانه او برای دشمن آشکار نشود، ابوبکر را همراه خود بُرد؛ زیرا امکان داشت مشرکان با اذیت و آزار، او را وادار به افشای این سرّ نمایند. پس هیچ دلیلی در تاریخ وجود ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از آن برخورد اتفاقی در شب، مسئله هجرت را
با ابوبکر هماهنگ کرده باشد؛ بلکه برخی معتقدند که بیرون آمدن از خانه در آن شب، نوعی تخطی از دستور رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است.
ثالثاً، ابوبکر محزون شد و پیامبرصلی الله علیه وآله به او دلداری داد و این با مدح و منزلت منافات دارد.
اگر گفته شود: ضمیر (یقول) به ابوبکر برمیگردد و ابوبکر به صاحبش گفت (لاتحزن ان اللَّه معنا)، میگوییم:
اولاً، این تفسیر با شأن پیامبرصلی الله علیه وآله سازگار نیست؛ زیرا طبق این معنا باید ایمان ابوبکر بیشتر از رسول خدا باشد.
ثانیاً، قاعده بر این است که همیشه ابتدا اصل را ذکر کنند؛ سپس فرع را به عنوان همراه بیاورند (میگویند رئیس جمهور و هیئت همراه؛ نه این که هیئتی رفت و رئیس جمهور همراهش بود).
اگر گفته شود: (فانزل اللَّه سکینة علیه) به ابوبکر برمیگردد؛ زیرا رسول خداصلی الله علیه وآله نیازی به سکینه نداشت و این مدح است، در پاسخ میگوییم:
اولاً، خداوند در آیه 26 همین سوره میفرماید: (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ). پس معقول است که بر پیامبرصلی الله علیه وآله سکینه نازل شود و اثر آن، زیاد کردن ایمان است؛ (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً فتح (48)، آیه 4.؛ (اوست آن کس که در دلهای مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد؛ تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند).
در نتیجه، شخص پیامبرصلی الله علیه وآله نیز لحظه به لحظه در دنیا و حتی در برزخ و آخرت و بهشت جاویدان، دارای ترفیع مقام میباشند. از این رو،
در پایان تشهد نماز مستحب است گفته شود: (و تقبّل شفاعته وارفع درجته)؛ (شفاعت رسول خداصلی الله علیه وآله در حق دیگران را قبول فرما و درجه و مقامش را بلندتر گردان).
ثانیاً، خداوند در این آیه از آوردن ضمیر تثنیه که به دو نفر برمیگردد خودداری کرده، ضمیر مفرد را ذکر کرده است و اگر سکینه را بر هر دو نفر
نازل میفرمود، باید ضمیر تثنیه میآورد؛ همانگونه که در قضیه نصرت خداوند در جنگ حنین، قرآن هم رسول را ذکر میکند و هم مؤمنان را؛ (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ) توبه (9)، آیه 26.؛ (آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید و کسانی را که کفر ورزیدند، عذاب کرد و سزای کافران همین بود).
ثالثاً، در آیه مورد بحث، همه ضمیرهای بعد و قبل از (علیه)، به پیامبرصلی الله علیه وآله برمیگردند؛ اما ضمیرهای قبل، سه ضمیر است؛ (الا تنصروه)، (فقد نصره اللَّه)،
(اذ اخرجه) و اما ضمیر بعد، (و ایّده بجنودٍ) میباشد و این سیاق، قرینه روشنی است که مرجع ضمیر (علیه) نیز پیامبرصلی الله علیه وآله میباشد.
در هر صورت، در این آیه جمله (ان اللَّه معنا)؛ (خدا با ماست)، استعمال شده و این مدح ابوبکر است و در غیر این صورت، پیامبرصلی الله علیه وآله میفرمود: (ان اللَّه معی)؛ خداوند با من است).
پاسخ این است:
اولاً، معنای (معنا) در آیه، این است که خدا با ما مسلمانهاست؛ نه با ما دو نفر؛ یعنی باز هم از ضمیر تثنیه استفاده نشده، به عبارت دیگر، ما مسلمانها شکست نمیخوریم و این، منافات با گناه و انحراف بعضی از مسلمین ندارد.
ثانیاً، پیامبرصلی الله علیه وآله میخواست ابوبکر را دلداری بدهد که بر اثر ترس، هیاهو و سر و صدا راه نیندازد و اگر میفرمود: خدا فقط با من است، نقض غرض بود و اضطراب، وجود ابوبکر را فرا میگرفت.
چرا خداوند صریحاً مرجع ضمیر (علیه) را مشخص نکرده، تا این اختلافها پیش نیاید؟
بنای قرآن بر این نیست که در همه قرآن از نص استفاده شود؛ بلکه اکثر آیات، از ظواهر هستند و حتی برخی آیات متشابه میباشند و معناهای خلاف واقع متعددی میتوان از آنها استفاده کرد؛ مانند (یداللَّه فوق ایدیهم) که برای خداوند از لفظ ید و دست استفاده شده است.
قرآن درباره آیات خود میفرماید: (مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ) آل عمران (3)، آیه 7.؛ (پارهای از آن، آیات محکم (-(=صریح و روشن)-) است. آنها اساس کتابند و (-(پارهای)-) دیگر، متشابهاتند (-(که تأویلپذیرند)-)).
وجود آیات متشابه چه فایده و حکمتی دارد؟
اولاً، موجب امتحان قلوب انسانها میگردد که معلوم شود گروهی
که در قلبشان زیغ و شیشه خرده هست و سوء استفاده میکنند، چه کسانی هستند؟
اصولاً تا متشابهات وجود نداشته باشند، قدر و ارزش مؤمنین واقعی و تفکر و تدبر، معلوم نمیشود.
ثانیاً، خداوند خواسته است که قرآن هیچگاه از مفسرانی که اهل ذکر و مرتبط با او هستند، بینیاز نباشد؛ تا مردم به کلیات قرآن اکتفا نکنند و به دنبال تفسیر و بیان رسول خداصلی الله علیه وآله و اهلبیتعلیهم السلام او باشند.
در این آیه به ابوبکر، اطلاقِ (صاحب پیامبر) شده، آیا دلالت بر مدح ندارد؟
اتفاقاً یکی از مطالبی که برای اثبات عدم مدح ذکر شده، همین نکته است؛ زیرا صاحب به معنای مطلق همراه است؛ حتی اگر همفکر نباشند و این همراهی، اختیاری نیز نباشد.
در مفردات راغب، صاحب، چنین معنا شده است: (الصاحِبُ: المُلازِمُ اِنْسَاناً کانَ أَو حَیَوَاناً، أو مَکاناً، أو زَماناً. و لا فَرْقَ بَیْنَ أَنْ تکونَ مُصَاحَبَتُهُ بِالبَدَنِ - و هوالأصْلُ والْأکْثَرُ أو بالعِنَایةِ وَالهِمَّةِ) علامه راغب اصفهانی، مفردات، تحقیق: عدنان داوودی، بیروت: دارالعلم، ص 47..
خداوند در سوره قلم، آیه 48 میفرماید: (وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ)؛ (مانند همراه ماهی نباش که همنشین و همسفر حیوان میباشد).
همچنین در سوره قمر، آیه 29 به کسی که ناقه حضرت صالح را پی کرد و در روایات به او (اشقی الأولین)؛ (اولین و بدترین شقی) گفته شده،
کلمه صاحب به کار رفته است؛ (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَرَ)؛ (و آنها یکی از همراهان خود را صدا زدند؛ او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پی کرد) او یکی از اشرار معروف و از رؤسای قوم عاد بود که (قداره) نام داشت و مردی زشت صورت و زشت سیرت و از شومترین افراد در تاریخ بود..
بنابراین، از کلمه صاحب نمیتوان مدح را فهمید و این در حالی است که خداوند میتوانست از واژه (حبیب)، (اَخ)، (صدیق)، (رفیق) و امثال آن
استفاده کند.
نکته دیگر این است که قرآن میفرماید: (إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ)
و یقول، فعل مضارع است که دلالت بر استمرار و تکرار دارد. اگر قرآن میفرمود: (إِذْ قَالَ لِصاحِبِهِ...)، معنایش این بود که پیامبرصلی الله علیه وآله یک بار به ابوبکر فرمود: (لا تَحْزَنْ)؛ ولی با فعل مضارع آمده و معنایش این است که بارها پیامبرصلی الله علیه وآله این جمله را به او فرموده است. یعنی هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله یک یا دو بار او را دلداری داد، او آرام نشد و همین مسئله موجب استمرار و تکرار کلام رسول خداصلی الله علیه وآله شده است.
با بیانی که ذکر شد، آیهای که در شأن ابوبکر نازل شده، معنا و دلالتش معلوم شد. اینک این آیه (إِذْ هُما فِی الْغارِ) را در کنار آیاتی بگذارید که در شأن امیرالمؤمنین علیبن ابیطالبعلیه السلام نازل شده، تا فرق آنها روشن شود؛
1. در همان شب (لیلة المبیت) که آیه (إِذْ هُما فِی الْغارِ) نازل شد، هنگامی که حضرت علیعلیه السلام در بستر پیامبر خوابید، تا پذیرای هرگونه خطر باشد، این آیه نازل شد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بقره (2)، آیه 207.؛ (و از میان مردم، کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد و خدا نسبت به (-(این)-) بندگان مهربان است).
2. هنگامی که علیبن ابیطالبعلیه السلام در رکوع، انگشتری خود را به فقیر بخشید، این آیه نازل شد: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) مائده (5)، آیه 55.؛ (ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند).
3. هنگامی که عباسبن عبدالمطلب و شیبه به جهت مقام سقایت و آب دادن به حجاج و کلیدداری مسجدالحرام و کعبه با یکدیگر رقابت و نزاع کردند، علیعلیه السلام را قاضی قرار دادند و او فرمود: هیچ یک از این دو مسئله مهم نیست؛ بلکه سمت کسی که ایمان به خدا آورده (اول ایمان آورنده) از هر دو شخص مذکور، بالاتر است؛ سپس به نزد پیامبرصلی الله علیه وآله رفتند و او را قاضی قرار دادند و این آیه، در شأن حضرت علی نازل شد:
(أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) توبه (9)، آیه 19.؛ (آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند (-(کار)-) کسی پنداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده، در راه خدا جهاد میکند؟ (-(نه، این دو)-) نزد خدا یکسان نیستند و خدا، بیدادگران را هدایت نخواهد کرد).
4. هنگامی که علی و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام به نذر خود عمل کردند و افطار خویش را تا سه مرتبه، انفاق کردند، سوره انسان در شأن آنها نازل شد؛ (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً) انسان (76)، آیه 8 - 9.؛ (با وجودی که نیاز و علاقه به طعام داشتند، آن را به بینوا و یتیم و اسیر بخشیدند. ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم).
حال در کنار این آیات، (إِذْ هُما فِی الْغارِ) را بگذارید؛ واقعاً فاصله از زمین تا آسمان است و هر عقل سلیمی به خوبی حکم میکند که انسان، چه کسی را باید رهبر و ولی خود قرار دهد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 29/500036)
- [سایر] آیا آیه 55 سوره نور ( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ) در باره ابوبکر و عمر نازل شده است؟
- [سایر] آتش زدن قرآنها توسط عمر آیا واقعیت دارد؟ آیا ابوبکر منافق بود و آیات سوره برائت قرآن در شأن او نازل شده است؟
- [سایر] آیا آیه ثانی الاثنین دلالت بر تکریم ابوبکر دارد؟
- [سایر] در گفتوگوی امام صادق(ع) با صوفیان؛ امام(ع)، ابوبکر نامی را میستاید و وصیت او را نقل میکند و او را زاهدترین افراد بعد از سلمان و ابوذر میداند. آیا این ابوبکر همان ابوبکر بن ابی قحافه خلیفه اول است؟
- [سایر] در یک سایت سنی خواندم که، وقتی پیامبر اسلام(ص) با ابوبکر در غار بودند و آیه مربوطه نازل شد که خدا از قول پیامبر(ص) میفرماید: (ان الله معنا) و این فضیلتی برای ابوبکر است؛ زیرا خدا در قرآن میفرماید: (ان الله مع المتقین) به این مطلب چگونه میتوان پاسخ داد؟
- [سایر] اطلاعاتی در مورد پدر ابوبکر و عمر میخواستم و اینکه ابوبکر و عمر چه نسبتی با هم داشتند؟
- [سایر] آیه 100 سوره توبه برای چه کسانی نازل شده است؟
- [سایر] آیا امر پیامبر (ص) به ابوبکر برای پیش نماز در دوران بیماریشان، دلیل خلافت ابوبکر نیست؟
- [سایر] آیه 100 سوره توبه برای چه کسانی نازل شده است؟
- [سایر] آیه 100 سوره توبه برای چه کسانی نازل شده است؟
- [آیت الله اردبیلی] جنب وقتی که دعای کمیل میخواند، نباید آیه (أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون) را که آیه هجدهم سوره سجده میباشد، بخواند؛ ولی اگر آن را به قصد قرآن نخواند، اشکال ندارد، اگرچه نخواندن آن بهتر است.
- [آیت الله جوادی آملی] .در چهار سوره قرآن, آیه سجده هست: آیه 15 سوره (سجده), آیه 37 سوره (فصّلت), آیه 62 سوره (نجم) و آیه 19 سوره (علق). هر کس یکی از این چهار آیه را بخواند یا گوش فرا دهد، پس از تمام شدن آیه، فوراً باید سجده کند و اگر آن را فراموش کرده، هر وقت یادش آمد, باید سجده نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکة یس و الصافات و آیه الکرسی و آیه پنجاه و چهارم ازو سورة اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه ازو قرآن ممکن بخوانند .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس، و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف یعنی آیه اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ... و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در چهار سوره از قرآن مجید آیه سجده است (سوره های وَالنَّجم(53) اِقرَأْ(96) والم تنزیل(32) و حم سجده(41)) وهرگاه انسان آیه سجده را بخواند یا گوش کند باید فوراً به سجده رود، و اگر فراموش کرد هر زمان یادش آید سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلکه آیه سجده به گوشش بخورد بنابر احتیاط واجب باید سجده کند.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله سبحانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف (إنَّ ربَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السموات و الارض) تا آخر، و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او، سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره، بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.