در پاسخ به سوال شما یک پاسخ اجمالی ویک پاسخ تفصیلی بیان می شود: پاسخ اجمالی: درباره ی نسناس چند قول مطرح است. 1 عدّه ای نسناس را گروهی از بنی آدم دانسته اند که مسخ شده اند. این قول سند محکمی ندارد؛ بلکه شواهد فراوانی بر جعلی بودنش موجود است. 2 در روایات آمده که مردم سه دسته اند؛ الف:ناس، که همان انبیاء و اوصیای آنها هستند. ب: شبیه الناس، که پیروان انبیاء و اوصیای آنها می باشند. ج: نسناس که سایر مردمند. در این قسم روایات، ظاهراً مخالفین انبیاء و اوصیاء تشبیه به نسناس شده اند. چرا که نسناس بالاتر از حیوان و پایین تر از انسانند. کما اینکه پیروان انبیاء و اوصیاء تشبیه به خود انبیاء و اوصیاء شده اند. 3 باز در روایات اهل بیت(ع) آمده که نسناس نوعی از مخلوقات بوده اند که قبل از آدم(ع) بر روی زمین بوده اند، یعنی نه جنّ هستند و نه انسان؛ ولی مکلّف بوده اند. طبق روایات، اینها به همراه برخی از جنّها طغیان نمودند، لذا خدای تعالی آنها را منقرض ساخت. طبق این روایات به نظر می رسد که نسناس نوعی موجود انسان نما بوده که قبل از آدم(ع) در زمین زیست می کرده است. در روایات دیگر هم آمده که خدای تعالی قبل از آدم(ع) هفت نوع موجود شبه انسان را در زمین سکونت داده است. در کشفیّات فسیل شناسان هم ثابت شده که موجودات شبه انسانی قبل از نوع انسان وجود داشته اند. پاسخ تفصیلی : مسأله (نسناس) از سه بعد تاریخ، روایات و تفاسیر قابل بررسی است. الف ) بررسی نسناس در تاریخ: علامه مرتضی عسکری (محقق و پژوهشگر معاصر) در کتاب گرانسنگ خود با عنوان (عبدالله بن سبا)، فصلی را تحت عنوان (افسانه نسناس) به بررسی و ارزیابی آن اختصاص داده است. خلاصه ارزیابی ایشان چنین است: درباره نسناس، سلسله سند روایات نقل شده به کسانی میرسد که: الف) نسناس را دیده و حدیث، شعر و قسم او را شنیدهاند. آنان او را با یک دست، یک پا، یک چشم و نصف صورت انسان یافته و او را تیزتر از اسب مشاهده کردهاند. ب) در صید او شرکت کرده، از گوشت او نیز خوردهاند. ج) در جواز خوردن گوشت او اشکال کردهاند؛ زیرا او انسانی است که سخن میگوید و شعر میخواند. برخی نیز اکل او را حلال دانستهاند. د) گفتهاند که خلیفه متوکل، برخی از حکمای عصرش را برای آوردن (نسناس) به سفر روانه کرد. ه) نسب (نسناس) را بیان کرده و او را از قوم بنی امیم بن لاوذ بن سالم بن نوح دانستهاند. وقتی آنان ظلم کردند خداوند آنها را مسخ کرد. در این روایات آنچه مهم است این که آنها را ابن ابن اسحاق، ابن کلبی، طبری، ابن فقیه همدانی، مسعودی، حموی و ابن اثیر روایت کردهاند. افزون بر روایات یاد شده دو حدیث ذیل هم روایت شده است: 1. (نسناس قومی از عاد بودند که پیامبرشان را معصیت کردند و خداوند آنان را به صورت نسناس مسخ کرده برای هر یک از آن انسانها یک دست و یک پا است که مثل پرندگان میجهند و بسان بهائم علف میخورند). 2. (نسناس از منسوبان قوم عاد هستند که در نیزارهایی از سواحل دریای هند زندگی میکنند. به عربی سخن میگویند و معاشرت میکنند و اشعار میگویند و به اسمای عرب هم خوانده میشوند). پژوهشها نشان میدهد که دو روایت فوق و امثال آن، در کتابهای اشخاص زیر نیز آمده است: کراع، ازهری، جوهری، رویانی، غزالی، ابن اثیر، ابن منظور، فیروز آبادی، سیوطی، زبیدی و فرید وجدی. نتیجه تحقیقات، نشان میدهد که مسأله (نسناس) افسانهای بیش نیست؛ زیرا منشأ این روایات، ساخته و پرداخت شده از جانب سیف بن عمر تمیمی است. که در علم الحدیث نزد شیعه و سنی، فردی زندیق، دروغپرداز و غیرموثق به شمار میآید. سیف، احادیثی را از زبان شخصی به نام عبدالله بن سبا - که اصلاً وجود خارجی نداشت و نامی خیالی برای خود سیف بوده - درست میکند تا بدین وسیله برای طایفه بنی تمیم، ارزش و اعتباری جعل بکند. وی با توجّه به مهارتی که در جعل حدیث داشت، موثق شد و با قرار دادن عبدالله بن سبا در آغاز، و رساندن راویان بعدی به قوم بنی تمیم، به خوبی از عهده این کار بر آید. سپس پخش این گونه احادیث در طول سالیان متمادی، موجب رسوخ و نفوذ اینها در کتابهای تاریخی، جغرافیایی، لغوی و... گردید. از این رو سخنان امثال ابن اسحاق، مسعودی، حموی و...، درست و در واقع پرورش همان احادیث منقول از عبدالله بن سبا میباشند. آن گاه علامه عسکری ادامه میدهند: به این جهت است که میگوییم، احادیثی که در این رابطه آمده، نمیتوانند صحیح و درست تلقی شوند، گرچه آنها از نظر سلسله سند هم مقطوع نباشد، (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: عسگری، مرتضی، عبدالله بن سبا، ص 184 - 172، طبع مکتبة الاسلامیه الکبری) ب) نسناس در احادیث : در کتابهای بحارالانوار، کافی و شرح آن، مناقب آل ابی طالب، الجواهر السنیة، مستدرک سفینة البحار، نهج السعادة، کلمات الامام الحسین، مکاتیب الرسول، میزان الحکمة و... روایتهایی درباره (نسناس) آمده است. در ذیل چند مورد از آن روایتها را ذکر میکنم، سپس به تحلیل و ارزیابی آنها میپردازیم: 1. روایتی از امام علی(ع) نقل شده، حاصلش این است که: (خداوند وقتی اراده کرد آدم را بیافریند، از عمر زندگی جن و نسناس بر روی زمین هفت هزار سال گذشته بود که آدم را از میان طبقات آسمانها بیرون کشید و به ملائکه فرمود: به ساکنین زمین از جن و نسناس نظر کنید...)، (بحارالانوار، ج 11، ص 103، نشر بیروت، موسسه وفاء) . گرچه در این روایت، نسناس در کنار (جن) به کار رفته و موهم این معنا است که نسناس مانند جن، موجودات مستقلی است؛ ولی این توهم درست به نظر نمیرسد؛ زیرا خود حضرت در آخر حدیث، میفرماید: خدا فرمود: (من جانشینی را خلق میکنم که از او انبیای مرسل و بندگان صالح پدید میآیند و... من نسناس را از زمین جدا میکنم و آن جا را از وجود آنها پاک میسازم و جنهای نافرمان را از خشکی منتقل میکنم...) محل شاهد در این است که میبینیم تکیهگاه اصلی امام(ع) در این فقره از سخنان و فقرات بعدی آن، بر روی نافرمانی است و در همه آنها، کلامش را روی (جنّ) متمرکز میکند و دیگر سخنی از نسناس به میان نمیآورد. از این جا میتوان فهمید که نظر امام از به کار بردن نسناس، قومی غیر جن نبوده، بلکه همان جناند که خداوند به علت نافرمانی، آنها را از بین برد. 2. شخصی از امام علی(ع) درباره ناس، اشباه الناس و نسناس پرسید، امام فرمود: یا حسن پاسخ سؤال این شخص را بده، امام حسن(ع) فرمود: ناس همان پیامبر است، زیرا خداوند فرمود:( ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ اَلنَّاسُ )(بقره، آیه 199) و ما هم از آن هستیم، و اشباه الناس هم پیروان ما است، و نسناس نیز همین مردمان انبوه اند که خدا فرمود:( أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ ) (اعراف، آیه 179؛ تفسیر فرات کوفی، ص 8؛ کافی، ج 8، ص 244). نکته ای که از این حدیث استفاده میشود این است که (نسناس) در کلام امام(ع) به معنای انسانهای بیچاره، منحرف و گمراه دانسته است، زیرا امام واژه (نسناس) را در مقابل (ناس) به معنای پیامبر و ائمه(ع) و (اشباه الناس) به معنای پیروان آنان به کار برده است از آن معلوم میشود که (نسناس) یک نوع موجودات غیر انسانی نیستند؛ بلکه آدمهاییاند که در مسیر پیامبر و عترت او گام بر نمیدارند، (بحارالانوار، ج 24، ص 94 و 95، حدیث 1 و 2) 3. روایتی هم هست که در آن جا اشعاری از امام علی(ع) نقل میشود که در یک بیت از آنها کلمه (نسناس) به کار رفته است: (لستُ الی النسناس مستأنساً لکنّنی آنس بالناس) این حدیث هم نمیتواند واقعیتدار بودن نسناس را ثابت بکند، زیرا این روایت نیز مثل حدیث قبلی، دارای قرینه است و آن این که آن حضرت، نسناس را در مقابل ناس قرار داده است. روشن است که (ناس) به معنای انسان اعمّ از گمراه و غیر آن، نمیتواند مقصود امام باشد. پس مراد از نسناس، همان انسانهای مفسد روی زمیناند که امام هرگونه (انسیّت) را میان خود و آنها طرد کرده و خود را همراه و همگام با (ناس) (پیامبر) معرفی میکند، (بحارالانوار، ج 49، ص 112، ح 1؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 361) 4. امام علی(ع) در پاسخ کسی که درباره مخلوقات قبل از آدم سؤال کرده بود، فرمود: (بله، خداوند در آسمان و زمین، مخلوقاتی داشت که او را تسبیح میکردند. سپس ملائکه روحانی را خلق نمود، و آن گاه جنّیان روحانی را که دارای بال بودند، آفرید که از ملائکه پایینتر بودند... و بعد مخلوقاتی را پایینتر از جن آفرید که ابدان و ارواح داشتند؛ ولی بی بال بودند. اینها که میخورند و میآشامند، نسناساند و به خلق جنّ شباهت دارند و در عین حال از انس به شمار نمیآیند...). این حدیث هم نمیتواند بر واقعیت دار بودن نسناس (انسان نما) دلالت بکند؛ زیرا اوّلاً خود حضرت در کلامشان فرمودند که اینها از طایفه انس محسوب نمیشوند. ثانیاً: نهایت امری که این حدیث بر آن دلالت دارد، این است که نسناس طایفهای از جن بودند که بر خلاف جنّیان پیشین، قدرت پرواز نداشتند و خداوند به سبب فساد آنها را نابود کرد، (بحارالانوار، ج 54، ص 323) 5. علامه مجلسی در توضیح حدیث منقول از امام صادق(ع): (ان اشدّ الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل)، می فرماید: مراد حضرت از ناس، همان انبیا، اوصیا و اولیا هستند و آنان ناس حقیقیاند و بقیه ناس نسناساند. (بحارالانوار، ج 64، ص 200، ح 3) بررسی سخن علامه: بر اساس همان قرینهای که در احادیث قبلی گذشت، در اینجا هم طبق آن میگوییم. منظور از نسناس، مردمان گمراه و منحرفاند. از آنچه گذشت، این نتیجه را میگیریم که به طور یقین نمیتوانیم از آن احادیث چنین استفاده کنیم که: (نسناس) یک نوع موجودی است که غیر از انس و ملائکه و جن است، بلکه نسناس یا در واقع نوعی از جناند که نسل آنها با خلقت آدم منقرض گشت و یا نسناس صفتی است که بر انسانهای منحرف اطلاق میگردد. در این جا دو نکته شایان توجه است: الف. ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند: (مالی اسمع حسیساً و لا اری انیساً! ذهب الناس و بقی النسناس)؛ چه شده، من صدای حرکتی را میشنوم، ولی انسان مهربانی را نمیبینم، مردم رفتند و نسناس باقی ماندند. گفتنی است که زمخشری همین عبارت (ذهب الناس و بقی النسناس )را از ابن اثیر در نهایة اللغة به نقل از ابی هریره نقل میکند، (ر.ک: زمخشری، الغایق فی غریب الحدیث، ص 427، نشر دار الفکر بیروت) . اما این عبارت هم از دلالت کردن بر واقعیت وجودی نسناس، ناتوان است؛ به جهت این که: اولاً کلام منسوب به امیرالمؤمنین(ع) به تصریح خود ابن الحدید، خالی از واقعیت است، زیرا فاقد آن جزاست و فصاحت لازم در سخنان آن حضرت است، (شرح نهجالبلاغه، ج 5، ص 149، نشر قم، دار الکتب العلمیه) . دوم این که مقصود امام از نسناس، آدمهای منحرف است. سوم این که شخص ابی هریره از نظر حدیث شناسان شیعه معتبر نیست. ب. احتمال داده شده که طائفه نسناس، همان قوم (یأجوج و مأجوج) است که در قرآن ذیل داستان (ذی القرنین) در آیه 94 از سوره (کهف) و آیه 96 از سوره (انبیا) آمده است. اما این احتمال درست نیست، زیرا هر چند که خوی یأجوج و مأجوج وحشیگری و لطمهزدن بود؛ اما از آن تشابه، به طور یقینی نمیتوان به مشابهت در جنس هم دست یافت. همچنین خود روایات در شمردن اوصاف یأجوج و مأجوج، اختلاف دارند و در عین حال از آن اوصاف بیان شده، هیچ کدام بر نسناس قابل انطباق نیستند، (ر.ک: ترجمه المیزان، ج 13، ص 630) ج) بررسی نسناس در تفاسیر: سخنان مفسّران در رابطه با نسناس، بیشتر در تفسیر آیه ( إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً )دیده میشود. برخی در این میان، به مسأله مورد بحث اساساً اشاره ای نکرده اند (مانند علامه طباطبایی)؛ اما عدهای از آنان به صورتی خیلی گذرا، به موضوع نسناس پرداخته اند. حال سخنان این افراد چنین است: اول. معنای واژه خلیفه، یکی از امور مورد اختلافی میان مفسران به شمار میآید. گروهی از آنان معتقداند: خلیفه به معنای خلیفة الله است؛ زیرا همین معنا در آیاتی از قرآن، به کار رفته است: ( یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی اَلْأَرْضِ ) (ص، آیه 26) ( وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی ) (اعراف، آیه 142) ( وَعَدَ اَللَّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا.... لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ ) (نور، آیه 55) ( وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ اَلْأَرْضِ ) (انعام، آیه 165) . و جمله مشهور درباره انسان (انسان خلیفة الله) است. ابن مسعود، این معنا را اختیار کرده است، (تفسیر المیزان، ج 1، ص 148؛ تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 497؛ و المنار، ج 1، ص 257؛ المراغی، ج 1، ص 80؛ سبحانی، جعفر، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، ص 134) روشن است که طبق این تفسیر، نمیتوان درباره نسناس سخن گفت؛ زیرا آیه شریفه بر اساس فهم این گروه، از اشاره به زمان سابق بر انسان منصرف است و هیچ دلالتی ندارد. در مقابل، گروهی با این نگرش که انسان نمیتواند خلیفه خدا باشد، (تفسیر الفرقان، حول همین آیه و تفسیر من هدی القرآن، ج 1، ص 130) ، گفتهاند: خلافت به معنای جای گزینی و قرار گرفتن شخصی در مقام دیگری است. از این رو، خلیفه به معنای خلیفه خدا نیست؛ بلکه به معنای خلیفه قوم گذشته است. شاهد بر این مطلب آیات ذیل است: ( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا اَلصَّلاةَ )(مریم، آیه 59) ( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا اَلْکِتابَ )(اعراف، آیه 169) ( ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی اَلْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ )(یونس، آیه 14). و یا به معنای قومی است که برخی از آنها؛ بعضی دیگر را از طریق تولید و تناسل جانشین میگذارند، (تفسیر ابن کثیر، ج 1/69، قول حسن بصری) . روشن است که طبق معنای اخیر، بحث از نسناس بی مورد است؛ زیرا اساساً خلیفه، تنها به حال و آینده نظر پیدا میکند؛ ولی بر اساس اینکه خلیفه به معنای خلیفه قوم گذشته باشد، بحث موضوعیت پیدا میکند. نکته قابل توجّه این که خود قائلین به این معنا، در تعیین قوم گذشته، اختلاف نموده و در این زمینه روایتهای مختلفی را بیان کرده اند. گروه کمی از آنان گفتهاند: فرشتگان پیش از آدم، ساکن زمین بودند؛ زیرا در آن زمان بعد از قلع و قمع جنّیان مفسد، دستهای از فرشتگاه ساکن زمین شدند. در این زمینه احادیثی وارد شده است، (تفسیر گازر، ج 1، ص 61) ؛ ولی گروه کثیری گفتهاند: جن پیش از آدم، در زمین سکونت داشتند. ابن عباس این مطلب را روایت کرده و آیه ( وَ اَلْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ )(حجر/27) را هم بر آن شاهد آورده است، (تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 51؛ تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 156؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 189؛ تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 147؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 70؛ قصص قرآن مجید نیشابوری، ص 4؛ تفسیر حاج مصطفی خمینی، ج 4، ص 302 به بعد) . سیوطی در کتاب (در المنثور) روایتی را ذکر میکند؛ مبنی بر این که جن، از اولین ساکنان زمین بودند. در مقابل این قول، چهار گونه حدیث مخالف نیز در تفاسیر آمده است: 1. (قبل آدم مخلوقاتی بود که ابلیس از آنها به شمار میرفت)، (تفسیر قمی، ج 1، ص 36؛ تفسیر روان جاوید، ج 1، ص 53) 2. (قبل از جن طائفهای بود که از جن و انس و ملائکه به شمار نمیرفتند)، (تفسیر برهان، ج 1، ص 75، ح 7) 3. (پیش از آدم، جن و نسناس بودند)، (تفسیر قمی، ج 1، ص 36؛ تفسیر صافی، ج 1، ص 71؛ قصص الانبیاء جزائری، ص 29) 4. (قبل از طایفه جن، طایفهای به نام بنّ وجود داشته است)، (ابن کثیر، قصص الانبیاء، ص 8) . نکتهای که باید بدان توجّه کرد، این است که اگر قائل شویم که ابلیس خود از قوم جنّ است و قوم بنّ هم محتمل است که از طایفه جن باشد؛ مشکلی نسبت به بند اول و چهارم نخواهیم داشت. درباره بند دوم هم گفتنی است که در آن حدیث، اسمی از (نسناس) به میان نیامده است؛ لذا به طور قطع نمیتوان گفت: آن موجودات، همان قوم نسناس بودهاند. بنابراین، حدیث فوق، از محل بحث خارج است. در رابطه با بند سوم، دیگر نمیتوان گفت نسناس موجودات واقعیاند که در زمانهای بعد از خلقت آدم وجود داشته یا دارند. ب) مفسّران، نظرات گوناگونی را درباره منشأ و علت انتساب فساد و خونریزی برای انسان، از ناحیه ملائکه مطرح کردهاند. یک نظر مبتنی بر این است که ملائکه، با توجه به این که زندگی همراه با فساد و ظلم موجودات، پیش از آدم را مشاهده کرده بودند؛ درباره بنیآدم هم چنین حکمی را صادر کردند. قائلان این نظریه، احادیثی را مطرح میکنند که بررسی تفصیلی آن در بخش قبلی گذشت. اما در مقابل، برخی مدعیاند که علت صدور این حکم از طرف ملائکه، دلایل دیگری داشت؛ از جمله: 1. ملائکه از به کار رفتن واژه (ارض) در کلام خدا، فهمیدند که امر مادی نمیتواند از فساد و جنایت، دور باشد و امکان فساد در او هست. 2. خود خدا، ملائکه را در جریان خلقت آدم و آینده اولاد او قرار داده بود که این موجب سؤال از طرف ملائکه گردید. 3. ملائکه به عصمت انحصاری در خود قائل بودند و با طرح این موضوع، گمان میکردند که این موجود بایستی به ظلم و جنایت هم آلوده گردد. معلوم است که تنها بر اساس این نظر که ملائکه فساد موجودات پیشین را مشاهده کرده بودند؛ بررسی موضوع نسناس معنا پیدا میکند و طبق بقیه نظرات، موضوعی برای نسناس باقی نمیماند. خلاصه، میتوان یکی از دو احتمال را پذیرفت: الف) نسناس صفتی است که بر انسانهای گمراه اطلاق میگردد. ب) نسناس طایفهای از جن بودند که با خلقت آدم، نسلشان منقرض شد. ( الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ )
نسناس چه افرادی هستند؟
در پاسخ به سوال شما یک پاسخ اجمالی ویک پاسخ تفصیلی بیان می شود:
پاسخ اجمالی:
درباره ی نسناس چند قول مطرح است.
1 عدّه ای نسناس را گروهی از بنی آدم دانسته اند که مسخ شده اند. این قول سند محکمی ندارد؛ بلکه شواهد فراوانی بر جعلی بودنش موجود است.
2 در روایات آمده که مردم سه دسته اند؛
الف:ناس، که همان انبیاء و اوصیای آنها هستند.
ب: شبیه الناس، که پیروان انبیاء و اوصیای آنها می باشند.
ج: نسناس که سایر مردمند.
در این قسم روایات، ظاهراً مخالفین انبیاء و اوصیاء تشبیه به نسناس شده اند. چرا که نسناس بالاتر از حیوان و پایین تر از انسانند. کما اینکه پیروان انبیاء و اوصیاء تشبیه به خود انبیاء و اوصیاء شده اند.
3 باز در روایات اهل بیت(ع) آمده که نسناس نوعی از مخلوقات بوده اند که قبل از آدم(ع) بر روی زمین بوده اند، یعنی نه جنّ هستند و نه انسان؛ ولی مکلّف بوده اند. طبق روایات، اینها به همراه برخی از جنّها طغیان نمودند، لذا خدای تعالی آنها را منقرض ساخت.
طبق این روایات به نظر می رسد که نسناس نوعی موجود انسان نما بوده که قبل از آدم(ع) در زمین زیست می کرده است. در روایات دیگر هم آمده که خدای تعالی قبل از آدم(ع) هفت نوع موجود شبه انسان را در زمین سکونت داده است. در کشفیّات فسیل شناسان هم ثابت شده که موجودات شبه انسانی قبل از نوع انسان وجود داشته اند.
پاسخ تفصیلی :
مسأله (نسناس) از سه بعد تاریخ، روایات و تفاسیر قابل بررسی است.
الف ) بررسی نسناس در تاریخ:
علامه مرتضی عسکری (محقق و پژوهشگر معاصر) در کتاب گرانسنگ خود با عنوان (عبدالله بن سبا)، فصلی را تحت عنوان (افسانه نسناس) به بررسی و ارزیابی آن اختصاص داده است. خلاصه ارزیابی ایشان چنین است: درباره نسناس، سلسله سند روایات نقل شده به کسانی میرسد که: الف) نسناس را دیده و حدیث، شعر و قسم او را شنیدهاند. آنان او را با یک دست، یک پا، یک چشم و نصف صورت انسان یافته و او را تیزتر از اسب مشاهده کردهاند. ب) در صید او شرکت کرده، از گوشت او نیز خوردهاند. ج) در جواز خوردن گوشت او اشکال کردهاند؛ زیرا او انسانی است که سخن میگوید و شعر میخواند. برخی نیز اکل او را حلال دانستهاند. د) گفتهاند که خلیفه متوکل، برخی از حکمای عصرش را برای آوردن (نسناس) به سفر روانه کرد. ه) نسب (نسناس) را بیان کرده و او را از قوم بنی امیم بن لاوذ بن سالم بن نوح دانستهاند. وقتی آنان ظلم کردند خداوند آنها را مسخ کرد. در این روایات آنچه مهم است این که آنها را ابن ابن اسحاق، ابن کلبی، طبری، ابن فقیه همدانی، مسعودی، حموی و ابن اثیر روایت کردهاند. افزون بر روایات یاد شده دو حدیث ذیل هم روایت شده است:
1. (نسناس قومی از عاد بودند که پیامبرشان را معصیت کردند و خداوند آنان را به صورت نسناس مسخ کرده برای هر یک از آن انسانها یک دست و یک پا است که مثل پرندگان میجهند و بسان بهائم علف میخورند).
2. (نسناس از منسوبان قوم عاد هستند که در نیزارهایی از سواحل دریای هند زندگی میکنند. به عربی سخن میگویند و معاشرت میکنند و اشعار میگویند و به اسمای عرب هم خوانده میشوند). پژوهشها نشان میدهد که دو روایت فوق و امثال آن، در کتابهای اشخاص زیر نیز آمده است: کراع، ازهری، جوهری، رویانی، غزالی، ابن اثیر، ابن منظور، فیروز آبادی، سیوطی، زبیدی و فرید وجدی. نتیجه تحقیقات، نشان میدهد که مسأله (نسناس) افسانهای بیش نیست؛ زیرا منشأ این روایات، ساخته و پرداخت شده از جانب سیف بن عمر تمیمی است. که در علم الحدیث نزد شیعه و سنی، فردی زندیق، دروغپرداز و غیرموثق به شمار میآید. سیف، احادیثی را از زبان شخصی به نام عبدالله بن سبا - که اصلاً وجود خارجی نداشت و نامی خیالی برای خود سیف بوده - درست میکند تا بدین وسیله برای طایفه بنی تمیم، ارزش و اعتباری جعل بکند. وی با توجّه به مهارتی که در جعل حدیث داشت، موثق شد و با قرار دادن عبدالله بن سبا در آغاز، و رساندن راویان بعدی به قوم بنی تمیم، به خوبی از عهده این کار بر آید. سپس پخش این گونه احادیث در طول سالیان متمادی، موجب رسوخ و نفوذ اینها در کتابهای تاریخی، جغرافیایی، لغوی و... گردید. از این رو سخنان امثال ابن اسحاق، مسعودی، حموی و...، درست و در واقع پرورش همان احادیث منقول از عبدالله بن سبا میباشند. آن گاه علامه عسکری ادامه میدهند: به این جهت است که میگوییم، احادیثی که در این رابطه آمده، نمیتوانند صحیح و درست تلقی شوند، گرچه آنها از نظر سلسله سند هم مقطوع نباشد، (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: عسگری، مرتضی، عبدالله بن سبا، ص 184 - 172، طبع مکتبة الاسلامیه الکبری)
ب) نسناس در احادیث :
در کتابهای بحارالانوار، کافی و شرح آن، مناقب آل ابی طالب، الجواهر السنیة، مستدرک سفینة البحار، نهج السعادة، کلمات الامام الحسین، مکاتیب الرسول، میزان الحکمة و... روایتهایی درباره (نسناس) آمده است. در ذیل چند مورد از آن روایتها را ذکر میکنم، سپس به تحلیل و ارزیابی آنها میپردازیم:
1. روایتی از امام علی(ع) نقل شده، حاصلش این است که: (خداوند وقتی اراده کرد آدم را بیافریند، از عمر زندگی جن و نسناس بر روی زمین هفت هزار سال گذشته بود که آدم را از میان طبقات آسمانها بیرون کشید و به ملائکه فرمود: به ساکنین زمین از جن و نسناس نظر کنید...)، (بحارالانوار، ج 11، ص 103، نشر بیروت، موسسه وفاء) .
گرچه در این روایت، نسناس در کنار (جن) به کار رفته و موهم این معنا است که نسناس مانند جن، موجودات مستقلی است؛ ولی این توهم درست به نظر نمیرسد؛ زیرا خود حضرت در آخر حدیث، میفرماید: خدا فرمود: (من جانشینی را خلق میکنم که از او انبیای مرسل و بندگان صالح پدید میآیند و... من نسناس را از زمین جدا میکنم و آن جا را از وجود آنها پاک میسازم و جنهای نافرمان را از خشکی منتقل میکنم...) محل شاهد در این است که میبینیم تکیهگاه اصلی امام(ع) در این فقره از سخنان و فقرات بعدی آن، بر روی نافرمانی است و در همه آنها، کلامش را روی (جنّ) متمرکز میکند و دیگر سخنی از نسناس به میان نمیآورد. از این جا میتوان فهمید که نظر امام از به کار بردن نسناس، قومی غیر جن نبوده، بلکه همان جناند که خداوند به علت نافرمانی، آنها را از بین برد.
2. شخصی از امام علی(ع) درباره ناس، اشباه الناس و نسناس پرسید، امام فرمود: یا حسن پاسخ سؤال این شخص را بده، امام حسن(ع) فرمود: ناس همان پیامبر است، زیرا خداوند فرمود:( ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ اَلنَّاسُ )(بقره، آیه 199) و ما هم از آن هستیم، و اشباه الناس هم پیروان ما است، و نسناس نیز همین مردمان انبوه اند که خدا فرمود:( أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ ) (اعراف، آیه 179؛ تفسیر فرات کوفی، ص 8؛ کافی، ج 8، ص 244).
نکته ای که از این حدیث استفاده میشود این است که (نسناس) در کلام امام(ع) به معنای انسانهای بیچاره، منحرف و گمراه دانسته است، زیرا امام واژه (نسناس) را در مقابل (ناس) به معنای پیامبر و ائمه(ع) و (اشباه الناس) به معنای پیروان آنان به کار برده است از آن معلوم میشود که (نسناس) یک نوع موجودات غیر انسانی نیستند؛ بلکه آدمهاییاند که در مسیر پیامبر و عترت او گام بر نمیدارند، (بحارالانوار، ج 24، ص 94 و 95، حدیث 1 و 2)
3. روایتی هم هست که در آن جا اشعاری از امام علی(ع) نقل میشود که در یک بیت از آنها کلمه (نسناس) به کار رفته است: (لستُ الی النسناس مستأنساً لکنّنی آنس بالناس) این حدیث هم نمیتواند واقعیتدار بودن نسناس را ثابت بکند، زیرا این روایت نیز مثل حدیث قبلی، دارای قرینه است و آن این که آن حضرت، نسناس را در مقابل ناس قرار داده است. روشن است که (ناس) به معنای انسان اعمّ از گمراه و غیر آن، نمیتواند مقصود امام باشد. پس مراد از نسناس، همان انسانهای مفسد روی زمیناند که امام هرگونه (انسیّت) را میان خود و آنها طرد کرده و خود را همراه و همگام با (ناس) (پیامبر) معرفی میکند، (بحارالانوار، ج 49، ص 112، ح 1؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 361)
4. امام علی(ع) در پاسخ کسی که درباره مخلوقات قبل از آدم سؤال کرده بود، فرمود: (بله، خداوند در آسمان و زمین، مخلوقاتی داشت که او را تسبیح میکردند. سپس ملائکه روحانی را خلق نمود، و آن گاه جنّیان روحانی را که دارای بال بودند، آفرید که از ملائکه پایینتر بودند... و بعد مخلوقاتی را پایینتر از جن آفرید که ابدان و ارواح داشتند؛ ولی بی بال بودند. اینها که میخورند و میآشامند، نسناساند و به خلق جنّ شباهت دارند و در عین حال از انس به شمار نمیآیند...). این حدیث هم نمیتواند بر واقعیت دار بودن نسناس (انسان نما) دلالت بکند؛ زیرا اوّلاً خود حضرت در کلامشان فرمودند که اینها از طایفه انس محسوب نمیشوند. ثانیاً: نهایت امری که این حدیث بر آن دلالت دارد، این است که نسناس طایفهای از جن بودند که بر خلاف جنّیان پیشین، قدرت پرواز نداشتند و خداوند به سبب فساد آنها را نابود کرد، (بحارالانوار، ج 54، ص 323)
5. علامه مجلسی در توضیح حدیث منقول از امام صادق(ع): (ان اشدّ الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل)، می فرماید: مراد حضرت از ناس، همان انبیا، اوصیا و اولیا هستند و آنان ناس حقیقیاند و بقیه ناس نسناساند. (بحارالانوار، ج 64، ص 200، ح 3)
بررسی سخن علامه: بر اساس همان قرینهای که در احادیث قبلی گذشت، در اینجا هم طبق آن میگوییم. منظور از نسناس، مردمان گمراه و منحرفاند. از آنچه گذشت، این نتیجه را میگیریم که به طور یقین نمیتوانیم از آن احادیث چنین استفاده کنیم که: (نسناس) یک نوع موجودی است که غیر از انس و ملائکه و جن است، بلکه نسناس یا در واقع نوعی از جناند که نسل آنها با خلقت آدم منقرض گشت و یا نسناس صفتی است که بر انسانهای منحرف اطلاق میگردد. در این جا دو نکته شایان توجه است:
الف. ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند: (مالی اسمع حسیساً و لا اری انیساً! ذهب الناس و بقی النسناس)؛ چه شده، من صدای حرکتی را میشنوم، ولی انسان مهربانی را نمیبینم، مردم رفتند و نسناس باقی ماندند. گفتنی است که زمخشری همین عبارت (ذهب الناس و بقی النسناس )را از ابن اثیر در نهایة اللغة به نقل از ابی هریره نقل میکند، (ر.ک: زمخشری، الغایق فی غریب الحدیث، ص 427، نشر دار الفکر بیروت) .
اما این عبارت هم از دلالت کردن بر واقعیت وجودی نسناس، ناتوان است؛ به جهت این که:
اولاً کلام منسوب به امیرالمؤمنین(ع) به تصریح خود ابن الحدید، خالی از واقعیت است، زیرا فاقد آن جزاست و فصاحت لازم در سخنان آن حضرت است، (شرح نهجالبلاغه، ج 5، ص 149، نشر قم، دار الکتب العلمیه) .
دوم این که مقصود امام از نسناس، آدمهای منحرف است.
سوم این که شخص ابی هریره از نظر حدیث شناسان شیعه معتبر نیست.
ب. احتمال داده شده که طائفه نسناس، همان قوم (یأجوج و مأجوج) است که در قرآن ذیل داستان (ذی القرنین) در آیه 94 از سوره (کهف) و آیه 96 از سوره (انبیا) آمده است. اما این احتمال درست نیست، زیرا هر چند که خوی یأجوج و مأجوج وحشیگری و لطمهزدن بود؛ اما از آن تشابه، به طور یقینی نمیتوان به مشابهت در جنس هم دست یافت. همچنین خود روایات در شمردن اوصاف یأجوج و مأجوج، اختلاف دارند و در عین حال از آن اوصاف بیان شده، هیچ کدام بر نسناس قابل انطباق نیستند، (ر.ک: ترجمه المیزان، ج 13، ص 630)
ج) بررسی نسناس در تفاسیر:
سخنان مفسّران در رابطه با نسناس، بیشتر در تفسیر آیه ( إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً )دیده میشود. برخی در این میان، به مسأله مورد بحث اساساً اشاره ای نکرده اند (مانند علامه طباطبایی)؛ اما عدهای از آنان به صورتی خیلی گذرا، به موضوع نسناس پرداخته اند. حال سخنان این افراد چنین است:
اول. معنای واژه خلیفه، یکی از امور مورد اختلافی میان مفسران به شمار میآید. گروهی از آنان معتقداند: خلیفه به معنای خلیفة الله است؛ زیرا همین معنا در آیاتی از قرآن، به کار رفته است:
( یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی اَلْأَرْضِ ) (ص، آیه 26)
( وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی ) (اعراف، آیه 142)
( وَعَدَ اَللَّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا.... لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ ) (نور، آیه 55)
( وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ اَلْأَرْضِ ) (انعام، آیه 165) .
و جمله مشهور درباره انسان (انسان خلیفة الله) است.
ابن مسعود، این معنا را اختیار کرده است، (تفسیر المیزان، ج 1، ص 148؛ تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 497؛ و المنار، ج 1، ص 257؛ المراغی، ج 1، ص 80؛ سبحانی، جعفر، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، ص 134)
روشن است که طبق این تفسیر، نمیتوان درباره نسناس سخن گفت؛ زیرا آیه شریفه بر اساس فهم این گروه، از اشاره به زمان سابق بر انسان منصرف است و هیچ دلالتی ندارد. در مقابل، گروهی با این نگرش که انسان نمیتواند خلیفه خدا باشد، (تفسیر الفرقان، حول همین آیه و تفسیر من هدی القرآن، ج 1، ص 130) ، گفتهاند: خلافت به معنای جای گزینی و قرار گرفتن شخصی در مقام دیگری است. از این رو، خلیفه به معنای خلیفه خدا نیست؛ بلکه به معنای خلیفه قوم گذشته است. شاهد بر این مطلب آیات ذیل است:
( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا اَلصَّلاةَ )(مریم، آیه 59)
( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا اَلْکِتابَ )(اعراف، آیه 169)
( ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی اَلْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ )(یونس، آیه 14).
و یا به معنای قومی است که برخی از آنها؛ بعضی دیگر را از طریق تولید و تناسل جانشین میگذارند، (تفسیر ابن کثیر، ج 1/69، قول حسن بصری) .
روشن است که طبق معنای اخیر، بحث از نسناس بی مورد است؛ زیرا اساساً خلیفه، تنها به حال و آینده نظر پیدا میکند؛ ولی بر اساس اینکه خلیفه به معنای خلیفه قوم گذشته باشد، بحث موضوعیت پیدا میکند.
نکته قابل توجّه این که خود قائلین به این معنا، در تعیین قوم گذشته، اختلاف نموده و در این زمینه روایتهای مختلفی را بیان کرده اند.
گروه کمی از آنان گفتهاند: فرشتگان پیش از آدم، ساکن زمین بودند؛ زیرا در آن زمان بعد از قلع و قمع جنّیان مفسد، دستهای از فرشتگاه ساکن زمین شدند. در این زمینه احادیثی وارد شده است، (تفسیر گازر، ج 1، ص 61) ؛
ولی گروه کثیری گفتهاند: جن پیش از آدم، در زمین سکونت داشتند. ابن عباس این مطلب را روایت کرده و آیه ( وَ اَلْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ )(حجر/27) را هم بر آن شاهد آورده است، (تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 51؛ تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 156؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 189؛ تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 147؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 70؛ قصص قرآن مجید نیشابوری، ص 4؛ تفسیر حاج مصطفی خمینی، ج 4، ص 302 به بعد) .
سیوطی در کتاب (در المنثور) روایتی را ذکر میکند؛ مبنی بر این که جن، از اولین ساکنان زمین بودند. در مقابل این قول، چهار گونه حدیث مخالف نیز در تفاسیر آمده است:
1. (قبل آدم مخلوقاتی بود که ابلیس از آنها به شمار میرفت)، (تفسیر قمی، ج 1، ص 36؛ تفسیر روان جاوید، ج 1، ص 53)
2. (قبل از جن طائفهای بود که از جن و انس و ملائکه به شمار نمیرفتند)، (تفسیر برهان، ج 1، ص 75، ح 7)
3. (پیش از آدم، جن و نسناس بودند)، (تفسیر قمی، ج 1، ص 36؛ تفسیر صافی، ج 1، ص 71؛ قصص الانبیاء جزائری، ص 29)
4. (قبل از طایفه جن، طایفهای به نام بنّ وجود داشته است)، (ابن کثیر، قصص الانبیاء، ص 8) .
نکتهای که باید بدان توجّه کرد، این است که اگر قائل شویم که ابلیس خود از قوم جنّ است و قوم بنّ هم محتمل است که از طایفه جن باشد؛ مشکلی نسبت به بند اول و چهارم نخواهیم داشت. درباره بند دوم هم گفتنی است که در آن حدیث، اسمی از (نسناس) به میان نیامده است؛ لذا به طور قطع نمیتوان گفت: آن موجودات، همان قوم نسناس بودهاند. بنابراین، حدیث فوق، از محل بحث خارج است. در رابطه با بند سوم، دیگر نمیتوان گفت نسناس موجودات واقعیاند که در زمانهای بعد از خلقت آدم وجود داشته یا دارند. ب) مفسّران، نظرات گوناگونی را درباره منشأ و علت انتساب فساد و خونریزی برای انسان، از ناحیه ملائکه مطرح کردهاند. یک نظر مبتنی بر این است که ملائکه، با توجه به این که زندگی همراه با فساد و ظلم موجودات، پیش از آدم را مشاهده کرده بودند؛ درباره بنیآدم هم چنین حکمی را صادر کردند. قائلان این نظریه، احادیثی را مطرح میکنند که بررسی تفصیلی آن در بخش قبلی گذشت. اما در مقابل، برخی مدعیاند که علت صدور این حکم از طرف ملائکه، دلایل دیگری داشت؛ از جمله:
1. ملائکه از به کار رفتن واژه (ارض) در کلام خدا، فهمیدند که امر مادی نمیتواند از فساد و جنایت، دور باشد و امکان فساد در او هست.
2. خود خدا، ملائکه را در جریان خلقت آدم و آینده اولاد او قرار داده بود که این موجب سؤال از طرف ملائکه گردید.
3. ملائکه به عصمت انحصاری در خود قائل بودند و با طرح این موضوع، گمان میکردند که این موجود بایستی به ظلم و جنایت هم آلوده گردد.
معلوم است که تنها بر اساس این نظر که ملائکه فساد موجودات پیشین را مشاهده کرده بودند؛ بررسی موضوع نسناس معنا پیدا میکند و طبق بقیه نظرات، موضوعی برای نسناس باقی نمیماند. خلاصه، میتوان یکی از دو احتمال را پذیرفت:
الف) نسناس صفتی است که بر انسانهای گمراه اطلاق میگردد.
ب) نسناس طایفهای از جن بودند که با خلقت آدم، نسلشان منقرض شد.
( الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ )
- [سایر] نسناس چگونه موجودی است؟
- [سایر] از دیدگاه قرآن چه افرادی بهشتی و چه افرادی جهنمی هستند؟
- [آیت الله بهجت] وظیفه افرادی که تقلید نمی کنند چیست؟
- [سایر] شبهه: افرادی مثل شمر به جهنم میروند و افرادی به بهشت می روند ولی خداوند باز هم آنها را آفرید و این خود نشانه جبر است.
- [سایر] با چه افرادی نباید مشورت کرد؟
- [سایر] چه افرادی شهید به حساب می آیند؟
- [آیت الله سبحانی] بوسیدن دست چه افرادی رجحان دارد؟
- [سایر] خداوند افرادی مثل شمر به جهنم میروند و افرادی به بهشت می روند ولی باز هم آنها را آفرید و این خود نشانه جبر است.
- [آیت الله نوری همدانی] افرادی دعانویس هستند و بیماران و افرادی که از همه جا دستشان بریده شده پیش این گروه می روند ، آیا چنین چیزی در اسلام وجود دارد ؟
- [سایر] خداوند چه کسانی را دوست داردوچه افرادی دشمن خدا هستند؟
- [آیت الله مظاهری] معاشرت با افرادی که با مسجد سر و کار ندارند و خرید و فروش با آنها و زن گرفتن و زن دادن به آنها مکروه است.
- [آیت الله مظاهری] اگر بداند نماز افرادی که او به واسطه آنها اتّصال دارد باطل است نمیتواند اقتدا کند، ولی اگر شک داشته باشد میتواند اقتدا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] وقف بر معدوم یعنی افرادی که وجود ندارند صحیح نیست، امّا چنانچه وقفِ مال جهت افرادی که به دنیا نیامدهاند و در شکم مادر هستند باشد، اشکالی ندارد؛ همچنین وقف بر معدوم به تبع موجود یعنی برای اشخاصی که بعضی از آنها به دنیا آمدهاند صحیح است، مانند وقف بر اولاد و در این صورت طبقات بعد که به دنیا نیامدهاند، بعد از به دنیا آمدن با دیگران شریک میشوند.
- [آیت الله مظاهری] افرادی که شایعهساز و یا شایعهپراکن و یا مروّج کار آنان ولو بهواسط? عملشان و حتّی بهواسطه سکوت میباشند، در جرم و حرمت شریک هستند و عمل آنها و سکوتشان حرام است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بر روی چیزی که مانع از اتصال در صفوف جماعت است سوراخهایی ایجاد کنند نیز اتصال در جماعت برقرار نمیشود و نماز افرادی که به واسطه این مانع از جماعت جدا شدهاند، به جماعت صحیح نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] (مضاربه) آن است که فرد یا افرادی سرمایه گذاری کنند و فرد یا افراد دیگری با آن سرمایه کار کنند و درآمد آن را مطابق قراردادی میان خود تقسیم کنند، و هر کدام سهمی از آن را ببرند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که در جامعه اسلامی زندگی می کند و از اعتقادات او خبر نداریم، پاک است و جستجو و تفتیش لازم نیست و نیز در جوامع غیر اسلامی چنانچه افرادی باشند که معلوم نباشد مسلمان هستند یا کافر، پاکند.
- [آیت الله سیستانی] هر گاه نماز جمعهای که دارای شرائط است برپا شود اگر برپا کنندهاش امام علیهالسلام یا نماینده خاص او باشد ، حضورش واجب است ، و در غیر این صورت واجب نیست . و در صورت اول نیز بر چند گروه واجب نیست : اول : زنان . دوم : بردگان . سوم : مسافران ، هر چند مسافری که وظیفهاش تمام باشد ، مثل مسافری که قصد اقامت نموده باشد . چهارم : بیماران ، نابینایان ، و افراد پیر . پنجم : افرادی که فاصله آنان تا محل نماز جمعه بیش از دو فرسخ شرعی باشد . ششم : افرادی که حضور آنان در نماز جمعه به علت باران یا سرمای شدید و مانند آن سخت و دشوار باشد .
- [آیت الله مظاهری] برخورد زن با شوهر یا شوهر با زن، از افرادی که مردم توّقع بیشتری از آنها دارند، نظیر اهل علم، به طوری که عرفپسند نباشد، حرام است، گرچه شهوتانگیز و یا مفسده انگیز نباشد، بلکه گرچه خلاف مروّت نیز نباشد. صفحه 380 ح. حفظ عفّت فرج
- [آیت الله مظاهری] افرادی که در ادارات دولتی یا مؤسسات کار میکنند و معمول است که مقداری از حقوق آنان را پسانداز میکنند که هنگام بازنشستگی بتدریج به آنان بدهند پس از بازنشستگی هر مقدار را که در هر سال به آنان بدهند جزو درآمد آن سال محسوب است و لازم نیست خمس آن را فوراً بدهند.