ایا زمان ورود اسلام مردم ایران با اغوش باز از عرب های وحشی و قاتل استقبال کردن یا نه اسلام به ما تحمیل شد...امیدوارم جواب خوبی برای این سوال داشت باشید
ایا زمان ورود اسلام مردم ایران با اغوش باز از عرب های وحشی و قاتل استقبال کردن یا نه اسلام به ما تحمیل شد...امیدوارم جواب خوبی برای این سوال داشت باشید پاسخ:در تاریخ آمده که ایرانیان به راحتی اسلام را پذیرفتند گرچه طبق معمول مدت زمانی به درازا کشید. تفاوت عمده مسلمان شدن ایرانی ها با نقاط دیگر این بود که در ایران تقریبا اکثریت مردم طی سه چهار قرن مسلمان شدند، برخلاف نقاط دیگر که مانند اسپانیا بومیان غالبا مسیحی ماندند و باز در آن مسیحی‌ها مسلط شدند یا اگر اکثریتی اسلام آوردند جوامع ‌مسیحی بزرگی بر آیین خود باقی ماندند. اشپولر می‌نویسد: تقریبا تمام ایرانیان‌، بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان‌، در مدت قرون ‌اندکی به اسلام گرویدند. در بین النهرین‌، سوریه‌، فلسطین‌، مصر و اسپانیا تا قرن‌های متمادی دسته‌های بزرگ مذهبی ‌مسیحی هستی خود را حفظ کردند و سرانجام یا به طور کلی بر مسلمین غلبه نمودند، چنانچه در اسپانیا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت و یا آن که به صورت دسته‌های کوچک‌تری پایداری نموده باقی ماندند (مثل مصر،سوریه‌، و فلسطین‌. (تاریخ ایران 1 /239 240) گرایش سریع بسیاری از ایرانی‌ها به اسلام از لا به لای اخبار فراوانی به دست می‌آید. البته زرتشتی ها در بسیاری از شهرها برای دست کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. این اطلاع را عمدتا مدیون احسن التقاسیم (2/640) هستیم. در باره دلایل متعدد اسلام آوردن ایرانی ها چند نکته را می توان یادآور شد: 1. دلایل فرهنگی از دلایل مهم این تحول است به طوری که اسلام از نظر علمی موقعیت برتری و جاذبه بیشتری‌ در مقایسه با آیین زرتشتی داشت. در برابر، آیین‌زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده و به صورت یک آیین اشرافی درآمده بود. طبیعی بود که مردم درمقایسه میان این دو آیین می‌توانستند انتخاب بهتری داشته باشند، البته مشروط به آن که شرایط دیگر هم فراهم باشد. 2. نکته دیگر دلایل نظامی است که البته در خصوص ایران معنا داشت هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پیروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهمیت داشت‌. مردمان گیلان و دیلمستان که مسلمانان در آغاز غلبه نظامی نداشتند، تا دو قرن بر آیین خویش بودند تا آن که شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی توانست اسلام را در میان مردم رواج دهد. در کل شکست سیاسی یک قوم، زمینه را برای تغییرات فرهنگی و آیینی آماده می کند باز هم مشروط به آن که شرایط دیگر فراهم باشد. 3. نکته دیگر دلایل سیاسی است بیشتر با این اشارت که دولت ساسانی که پشتوانه آیین زرتشتی بود از بین رفت‌. دولت ساسانی دولت سیاسی دینی بود. اکنون که حمله تازه ای با اتکای به آیین جدیدی صورت گرفته بود در درجه نخست آیین قبلی را به چالش می کشید و چون دیگر حامی سیاسی نداشت با مشکل روبرو می ساخت. 4. نکته دیگر دلایل اجتماعی بود که شاید مهم ترین آن استقرار اعراب در ایران بود، به طوری که قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج داند. به روشنی باید گفت استقرار اعراب در ایران یکی از مهم ترین دلایل موفقیت اسلام در ایران بوده است‌. این استقرار گاه به صورت قبیله‌ای بود، چنان که محله‌ای را ‌به خود اختصاص می‌دادند. گاه نیز به صورت فردی بود که البته این کاربرد مهمی نداشت مگر در حد چهره های برجسته از میان علما از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند. گفتنی است که در بیشتر شهرهای ایران قبایل عربی اسکان داده شدند. یک نمونه شهر جرجان است که مساجدی که در دوران امویان به نام قبایل ساخته شد که از آن جمله مسجد بجیله‌، درمحله علی بن زهیر (مربعة علی بن زهیر) مسجد محارب‌، مسجد قریش‌، مسجد الحمراء المعروف بمسجد ابن ابی‌رافع‌، مسجد بنی اسد، مسجد العشیره المعروف به مسجد برجوب راه العطار، مسجد الموالی‌، مسجد خثعم‌، مسجدهمدان‌، مسجد بنی ضبه‌، مسجد الازد، مسجد بنی عجل‌، مسجد تیم بن ثعلبه‌، مسجد بنی سنان‌. و.... شماری دیگر است (تاریخ جرجان‌، ص 19). یعقوبی در کتاب البلدان گزارشی از انتشار قبایل عربی در شهرهای ایران به دست داده است. در این باره تاکنون تحقیق مستقل و مفصلی صورت نگرفته است. در قم‌، طایفه اشعری‌ها ساکن شدند و نه تنها اسلام را منتشر کردند که تشیع را هم رواج دادند. گزارش حضوراعراب در ایران را یعقوبی به دست داده است‌. البته گاهی بومیان از حضور اعراب ناخشنود بودند اما به تدریج با آنها انس گرفتند. مردم سغد در باره اعراب‌ می‌گفتند: این قوم با ما آمیخته‌اند و با آنها مانده‌ایم و از ما ایمن شده‌اند و ما نیز از آنها ایمن شده‌ایم (طبری 3 /596). اما به صورت فردی‌، می توان به سفر سعید بن جبیر به اصفهان (طبقات المحدثین 1 / 367) اشاره کرد. یا ماندگار شدن واقد دراصفهان که ابوموسی اشعری او را مؤذن قرار داد و نسل او تا قرن سوم هنوز مؤذن بودند (طبقات المحدثین 1/359). یک نکته شگفت این که هیجده نفر از صحابه به اصفهان آمده‌اند. علاوه بر این که بسیاری از ایرانی ها در عراق، صحابه پیامبر را ملاقات کردند. برای مثال خبر زیر از دیداریک ایرانی با امام علی علیه السلام حکایت دارد: داود بن سلیمان الاصفهانی می گوید: قال‌: کنت مع ابی بکناسة الکوفه‌، فاذا شیخ اصلع علی بغلة له وردة یقال له دلدل‌، قد احتوشه الناس‌، فقلت: یا ابه! من هذا؟ قال هذا شاهن شاه العرب هذا علی بن ابی طالب (طبقات المحدثین 1 / 371). همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. از آنجا که مساجد به جای‌آتشکده‌ها ساخته می‌شد به مرور از نفوذ زرتشتیان کاسته می‌شد. مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها به میهنشان را باید دلیلی برای رشد اسلام گرفت‌. مثلا سلمان در زمان عمر بن ‌خطاب به اصفهان بازگشتی داشته است. حماد بن ابی سلیمان کوفی (م 120) از سبایای منطقه برخوار اصفهان بوده است‌ که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. (طبقات المحدثین 1 / 333). وثاب نامی که از موالی ابن عباس بوده دو سال نزد ابن عباس بوده و باز به کاشان بازگشته است‌. (طبقات المحدثین 1 / 333، 355 357) نافع بن ابی نعیم مقری‌ء اهل مدینه می گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن ابی‌الزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. (طبقات‌ المحدثین 1 /382). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی الاصل‌اند. البته ریشه برخی از این افراد چندان روشن نیست. برخی زرتشتی،یا مسیحی یا حتی یهودی بوده اند و به نوعی در حوادث صدر اسلام هم تأثیر گذاشته اند. نقش دهقانان‌ نقش دهقانان –که در اینجا مقصود کدخدایان و صاحبان اراضی است در انتشار اسلام که اشپولر بر آن تأکید دارد بدین معناست که آنان با پذیرفتن اسلام می‌توانستند امتیازات خویش را به‌ویژه در زمینه مسائل مالکیت حفظ کنند (تاریخ ایران: 1/ 244). نیز می‌نویسد: همه جا رهبران اشراف و اعیان بودند که به مذهب فاتحان می‌گرویدند. در مقابل نیز فاتحان عرب‌، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقی می‌گذاشتند و حتی از طریق ازدواج ‌خویشاوندی حسبی با آنان برقرار می‌کردند (همان:‌ 1 /245). در واقع هم دهقانان و هم مرزبانان می‌توانستند با مسلمان شدن موقعیت خود را تا اندازه‌ای حفظ کنند. ادعا شده است که اسلامی شدن ایران نخست بین طبقات عالی آن صورت گرفت‌، یعنی بین کسانی که فرهنگ ایران را کاملا در دست‌ تصرف داشتند و داستانهای باستانی پهلوانی ایران را با شیوه جوانمردی و با دید خود از زندگی محقق می‌ساختند. (همین دلیل باقی ماندن فرهنگ پیشین در جامعه جدید شد). (اشپولر: 1/ 248 249). در برخی از شهرها، مسلمان شده ها افرادی از طبقات پایین بودند. نوشته‌اند که طبقات پایین مردم بخارا، گروه گروه به اسلام گرویدند و به تدریج اشراف‌ زمین‌دار نیز که به آنها دهگان می‌گفتند، اسلام آوردند. باید بدین نکته توجه داشت که اشراف و فرمانروایان محلی‌، سخت با یکدیگر نزاع داشتند و این مسأله به حضور اعراب مسلمان در این ناحیه‌، کمک فراوانی کرد. در اصل‌، دهقانان‌، اشراف زمین‌داری بودند که چونان فرمانروا بر سرزمین زیر سلطه خود حکومت می‌کردند. متأسفانه در نیمه اخیر دوران اموی‌، برای آن که پول بیشتری به عنوان جزیه از نامسلمانان بگیرند، راه مسلمان شدن را مردم بر سدّ کردند. اهمیت پر کردن بیت المال‌، برای یک دوره‌، مشکلی را برای توسعه اسلام ایجاد کرد. با این ‌حال‌، بخارا سخت به اسلام علاقمند ماند و تحت تأثیر هیچ فشاری از سوی برخی از فرمانروایان محلی‌، از اسلام ‌باز نگشت‌، بلکه با قدرت، در رواج اسلام کوشید. در آخرین سالهای دوران اموی و اوائل عباسیان‌، بخارا، به شهری ‌با فرهنگ اسلامی عربی تبدیل شد و آثاری که پیش از آن به زبان پهلوی بود، به زبان عربی درآمد. کار فرهنگی برنامه ریزی شده و ساختن مساجد بجای آتشکده‌ها در مواردی که شهر به زور فتح می‌شد راهی برای گسترش بیشتر آیین جدی بود. اقدام مسلمانان در شهرهایی که به زور فتح می‌شد خراب کردن آتشکده‌ها و ساختن مسجد به جای آنها بود. البته اگرشهری با صلح فتح می‌شد، آتشکده‌ها برجای می‌ماند، مگر جاهایی که آیین بت پرستی یا بودایی بود. داستان بخارا جالب است که اول بت پرستان بودند بعد آتش پرستان و سپس جایگاه آنان ، مسجد مسلمانان شد. در نیشابور نیز آتشکده قهندز کهن دژ به مسجد جامع تبدیل شد. در تاریخ نیشابور آمده است که (چون عبدالله عامر نیشابور را فتح کرد، آتش‌کده قهندز را خراب کرد و به جای آن جامع ساخت‌). در آغاز مردم بخارا هر بار با حضور اعراب تسلیم می‌شدند؛ اما به محض آن که اعراب از آنها دور می‌شدند، از آن‌باز می‌گشتند. عبارت پیشگفته نرشخی در تاریخ بخارا در برخورد اعراب فاتح با شهر نکته ای است که تقریبا در باره سایر بلاد ایران و ماوراءالنهر نیز صادق است‌. این امری طبیعی بود که مردم نسبت به دین جدید واکنش نشان داده ومقاومت کنند اما همین که به زودی تغییر عقیده می دهند نکته ای است که دلایل خاص خود را دارد. مشهور است که مردم قزوین سریع تر از بلاد دیگر اسلام آوردند. (تاریخ گزیده، ص 777). تخفیفهای مالیاتی مسلما تخفیفهای مالیاتی در اسلام آوردن طبقات پایین مؤثر بوده است (تاریخ ایران اشپولر 1 : 252) در برابر باید توجه داشت ‌که امویان سختگیریهایی هم داشتند که این تخفیف را قائل نمی‌شدند و از تازه مسلمانان هم جزیه می‌گرفتند و برای‌ مدتی رشد اسلام را سد کردند. داستان این مسأله چنان بود که سبب برآمدن مرجئه در خراسان شد، کسانی که ایمان را به شهادتین می دانستند و سختگیری های حجاج و دولت اموی را در باره ایمان آوردن اشخاص نمی پذیرفتند. روند تدریجی مسلمان شدن مردم ایران یک بررسی نشان داده است که روند مسلمان شدن ایرانیان از قرن نخست با کندی آغاز شده و به تدریج بر شدت آن‌ افزوده شده است‌. این شدت‌، در قرن چهارم به اوج خود رسیده و تقریبا به جز برخی جمعیت‌های قومی مانند آشوری‌ها در غرب یا جوامع کوچک زرتشتی در یزد و شیراز، سایر مردم به اسلام گرویدند. این بررسی بر این اساس است که اصولا اسامی عالمان یاد شده در چهار قرن نخست اسلامی‌، به ندرت نامی ایرانی در آنها دیده ‌می‌شود. یک نسب‌نامه تا قرن چهارم‌، معمولا از جد اول‌، با یک اسم ایرانی آغاز می‌شود و در ادامه‌، نام‌های اسلامی‌ پیاپی می‌آید. مثلا احمد بن حسین بن رستم‌. رستم فردی است که به اسلام گرویده و نام فرزندش را احمد انتخاب‌ کرده است‌. این روشی است که ریچارد بولت در کتاب گروش به اسلام در قرون میانه دنبال کرده است. بر اساس دیدگاه وی که نمودار رشد اسلام را نوعی نمودار رشد کرم ابریشم می داند چنین است که در وهله نخست ده تا پانزده درصد در مرحله میانی چهل تا شصت درصد و در مرحله اخیر ده تا پانزده درصد باقی مانده مسلمان شده و تعدادی نیز هیچ اسلام نمی آورند. وی این طرح را بر اساس نام و نسب شماری از ایرانیان برجسته مسلمان شده که در کتاب شذرات الذهب آمده و در سلسله نسب آنان نام های اسلامی و در رأس آنها یک نام ایرانی است ارائه کرده است. هرچند باید گفت که در قرن چهارم به ویژه پنجم و ششم، مسلمانان ایرانی‌، شروع به استفاده مجدد از نام‌های ایرانی برای فرزندانشان ‌کردند. کما این که در میان آل‌بویه این اسامی را به فراوانی می‌بینیم. اما تحلیل بولت روی اسامی پیش از قرن چهارم است. گرایش داوطلبانه یا اجباری یکی از بحثهای همیشگی در مسلمان شدن ایرانی ها این است که به اجبار ایمان آوردند یا از روی اختیار. آنچه در منابع به چشم می خورد از هر دو دست شواهدی وجود دارد. مهم ترین نکته در ارتباط با ایرانی ها آن است که باقی ماندن بر دین زرتشتی مجاز بود. بدین ترتیب بر حسب قاعده فاتحین نمی توانستند مردم را به اسلام آوردن وادار کنند. امایک نکته هست و آن این که برای فاتحان مسلمان، این یک امتیاز بود که فردی چه از طبقات پایین یا بالا اسلام بیاورد. به همین دلیل تا آنجا که دستشان باز بود امتیازاتی برای این افراد قائل می شدند. گرچه علی القاعده حق نداشتند هدف خود را از این قبیل امتیازات، اسلام آوردن اشخاص بدانند. البته در صورتی که شهری به زور فتح می شد امکان این که فاتحان تمامی آتشکده ها را از بین ببرند وجود داشت. در حالی که وقتی معاهده صلح صورت می گرفت معمولا اجازه داده می شد که آتشکده ها باز بماند. گرچه ممکن بود شرط شود که حق احداث آتشکده های جدید را ندارند. پیامدهای فتوحات بر مردمی که سرزمین‌هایشان فتح می‌شد: تاریخ اسلام نشان می‌دهد که به دنبال این فتوحات، از طرف هیئت حاکمه‌ای که توسط خلیفه مشخص می‌شد هیچگونه اهتمامی در جهت ارشاد، آموزش و پرورش و تربیت صحیح اسلامی مردم صورت نمی‌گرفت تا اعتقاد به اسلام در درون آن‌ها رسوخ کرده و به صورت یک نیروی عقیدتی درآید که بتواند روح مغلوبین را با مفاهیم و خصائص اسلامی غنا بخشد و در سازندگی و تکامل انسان‌ها مؤثر گردد. اگر چه در خلال بیست سال، دامنه نفوذ اسلام به طوری گسترش یافت که سرزمین اسلامی چندین برابر فتوحات پیامبر اسلام(ص) گردید. لیکن اختلاف بین فتوحات پیامبر(ص) و خلفا از زمین تا آسمان بود، چرا که پیامبر اکرم(ص) در فتوحاتش به اظهار کردن مسلمانی و جاری نمودن شهادتین و انجام بعضی از شعائر و ظواهر اسلامی به طور سطحی قناعت نمی‌کرد، بلکه برای مردم آن بلاد معلمین و مربیانی اعزام می‌نمود تا ضمن آموزش کتاب خدا و عقاید صحیح و بیان احکام دینی، آنان را ارشاد و موعظه کنند. اما در فتوحات خلفای سه گانه هیچ برنامه‌ای برای تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد مردم در نظر گرفته نمی‌شد و هیچ نیروی ورزیده‌ای برای تبلیغ دین و آموزش احکام به سرزمین‌های فتح شده اعزام نمی‌گردید و به این امر مهم و حیاتی هیچ اهمیتی داده نمی‌شد. در این کشورگشایی‌ها تنها از تسلیم شدگان می‌خواستند به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر(ص) شهادت دهند و بعضی از تکالیف و شعائر اسلامی را به صورت ظاهری و صوری بدون اینکه در دل آنان رسوخ کرده باشد، انجام دهند، از این روست که می‌بینم بسیاری از مناطقی که توسط مسلمانان فتح می‌شد پس از مدت زمان اندکی به کفر و عصیان برمی‌گشتند. پیامبر اکرم(ص) از سوی خدا مأمور بود که از مردم زمانه خویش هم اسلام را بخواهد هم ایمان را اما خلفا و فاتحان اسلامی از مردم فقط ظاهر مسلمانی را می‌خواستند و بس، و ما این سهل انگاری غیر قابل اغماض را در میان قریش و دیگران به وضوح می‌بینیم، حتی بیشتر صحابه رسول خدا(ص) نیز همین روش را در پیش گرفتند. چنانچه موسی بن یسار می‌گوید: اصحاب رسول خدا(ص) بیابانگرد‌های خشنی بودند ما ایرانیان که آمدیم، دین اسلام را خالص گرداندیم. بدین ترتیب مردمی که سرزمینشان پس از رسول اکرم(ص) فتح می‌شد بر همان آداب و رسوم و مفاهیم جاهلی که بر حرکات و سکنات آنها حاکم بود و نیز روابط و مناسبات اجتماعی خود به طور عام باقی می‌ماندند و اسلام نه در جانشان نفوذ می‌کرد نه در ضمیرشان ریشه می‌دواند تا چه رسد به اینکه اسلام بر آنان حکمفرما باشد یا محرک آنان در امور دینی و معنوی گردد. چنانکه در متون تاریخی بررسی می‌کنیم آثار و عواقب دراز مدت این پدیده جاهلانه (کشورگشایی‌های خلفا) بسیار تأسف‌آور و به طور کامل به زیان اسلام بود، زیرا آنان که از این فتوحات بهره‌برداری می‌کردند و از اسلام جز اسمی و از دین جز رسمی سراغ نداشتند تمامی آداب و رسوم جاهلی و انحرافات و طمع ورزی‌های شخصی و کارهای غیر انسانی را در لباس اسلام و تحت نام دین به مردم القاء می‌کردند و زیر سایبان امن دین تمام فساد‌ها و ناهنجاری‌ها را به نام دین و با مجوزی که خود از دین صادر می‌کردند به مردم تحمیل می‌نمودند. خلاصه اینکه گسترش اسلام و نشر تعالیم عالی آن، به هیچ وجه مورد اهتمام و کوشش آنان نبود بلکه آنان تنها به کشور گشایی و چپاول ثروت کشورها می اندیشیدند. به هر حال اگر حرکتی که از سوی رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ایشان ادامه می یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان(ع) می افتاد، بی شک دعوت اسلامی پیامبر(ص) به میدان وسیع تری گسترش می یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می شدند و فتوحات خونین و لشکرکشی های دوران خلفا، به گونه ای دیگر رقم می خورد.
عنوان سوال:

ایا زمان ورود اسلام مردم ایران با اغوش باز از عرب های وحشی و قاتل استقبال کردن یا نه اسلام به ما تحمیل شد...امیدوارم جواب خوبی برای این سوال داشت باشید


پاسخ:

ایا زمان ورود اسلام مردم ایران با اغوش باز از عرب های وحشی و قاتل استقبال کردن یا نه اسلام به ما تحمیل شد...امیدوارم جواب خوبی برای این سوال داشت باشید

پاسخ:در تاریخ آمده که ایرانیان به راحتی اسلام را پذیرفتند گرچه طبق معمول مدت زمانی به درازا کشید. تفاوت عمده مسلمان شدن ایرانی ها با نقاط دیگر این بود که در ایران تقریبا اکثریت مردم طی سه چهار قرن مسلمان شدند، برخلاف نقاط دیگر که مانند اسپانیا بومیان غالبا مسیحی ماندند و باز در آن مسیحی‌ها مسلط شدند یا اگر اکثریتی اسلام آوردند جوامع ‌مسیحی بزرگی بر آیین خود باقی ماندند.
اشپولر می‌نویسد: تقریبا تمام ایرانیان‌، بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان‌، در مدت قرون ‌اندکی به اسلام گرویدند. در بین النهرین‌، سوریه‌، فلسطین‌، مصر و اسپانیا تا قرن‌های متمادی دسته‌های بزرگ مذهبی ‌مسیحی هستی خود را حفظ کردند و سرانجام یا به طور کلی بر مسلمین غلبه نمودند، چنانچه در اسپانیا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت و یا آن که به صورت دسته‌های کوچک‌تری پایداری نموده باقی ماندند (مثل مصر،سوریه‌، و فلسطین‌. (تاریخ ایران 1 /239 240)
گرایش سریع بسیاری از ایرانی‌ها به اسلام از لا به لای اخبار فراوانی به دست می‌آید. البته زرتشتی ها در بسیاری از شهرها برای دست کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. این اطلاع را عمدتا مدیون احسن التقاسیم (2/640) هستیم. در باره دلایل متعدد اسلام آوردن ایرانی ها چند نکته را می توان یادآور شد:
1. دلایل فرهنگی از دلایل مهم این تحول است به طوری که اسلام از نظر علمی موقعیت برتری و جاذبه بیشتری‌ در مقایسه با آیین زرتشتی داشت. در برابر، آیین‌زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده و به صورت یک آیین اشرافی درآمده بود. طبیعی بود که مردم درمقایسه میان این دو آیین می‌توانستند انتخاب بهتری داشته باشند، البته مشروط به آن که شرایط دیگر هم فراهم باشد.
2. نکته دیگر دلایل نظامی است که البته در خصوص ایران معنا داشت هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پیروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهمیت داشت‌. مردمان گیلان و دیلمستان که مسلمانان در آغاز غلبه نظامی نداشتند، تا دو قرن بر آیین خویش بودند تا آن که شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی توانست اسلام را در میان مردم رواج دهد. در کل شکست سیاسی یک قوم، زمینه را برای تغییرات فرهنگی و آیینی آماده می کند باز هم مشروط به آن که شرایط دیگر فراهم باشد.
3. نکته دیگر دلایل سیاسی است بیشتر با این اشارت که دولت ساسانی که پشتوانه آیین زرتشتی بود از بین رفت‌. دولت ساسانی دولت سیاسی دینی بود. اکنون که حمله تازه ای با اتکای به آیین جدیدی صورت گرفته بود در درجه نخست آیین قبلی را به چالش می کشید و چون دیگر حامی سیاسی نداشت با مشکل روبرو می ساخت.
4. نکته دیگر دلایل اجتماعی بود که شاید مهم ترین آن استقرار اعراب در ایران بود، به طوری که قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج داند. به روشنی باید گفت استقرار اعراب در ایران یکی از مهم ترین دلایل موفقیت اسلام در ایران بوده است‌. این استقرار گاه به صورت قبیله‌ای بود، چنان که محله‌ای را ‌به خود اختصاص می‌دادند. گاه نیز به صورت فردی بود که البته این کاربرد مهمی نداشت مگر در حد چهره های برجسته از میان علما از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند. گفتنی است که در بیشتر شهرهای ایران قبایل عربی اسکان داده شدند. یک نمونه شهر جرجان است که مساجدی که در دوران امویان به نام قبایل ساخته شد که از آن جمله مسجد بجیله‌، درمحله علی بن زهیر (مربعة علی بن زهیر) مسجد محارب‌، مسجد قریش‌، مسجد الحمراء المعروف بمسجد ابن ابی‌رافع‌، مسجد بنی اسد، مسجد العشیره المعروف به مسجد برجوب راه العطار، مسجد الموالی‌، مسجد خثعم‌، مسجدهمدان‌، مسجد بنی ضبه‌، مسجد الازد، مسجد بنی عجل‌، مسجد تیم بن ثعلبه‌، مسجد بنی سنان‌. و.... شماری دیگر است (تاریخ جرجان‌، ص 19). یعقوبی در کتاب البلدان گزارشی از انتشار قبایل عربی در شهرهای ایران به دست داده است. در این باره تاکنون تحقیق مستقل و مفصلی صورت نگرفته است.
در قم‌، طایفه اشعری‌ها ساکن شدند و نه تنها اسلام را منتشر کردند که تشیع را هم رواج دادند. گزارش حضوراعراب در ایران را یعقوبی به دست داده است‌.
البته گاهی بومیان از حضور اعراب ناخشنود بودند اما به تدریج با آنها انس گرفتند. مردم سغد در باره اعراب‌ می‌گفتند: این قوم با ما آمیخته‌اند و با آنها مانده‌ایم و از ما ایمن شده‌اند و ما نیز از آنها ایمن شده‌ایم (طبری 3 /596).
اما به صورت فردی‌، می توان به سفر سعید بن جبیر به اصفهان (طبقات المحدثین 1 / 367) اشاره کرد. یا ماندگار شدن واقد دراصفهان که ابوموسی اشعری او را مؤذن قرار داد و نسل او تا قرن سوم هنوز مؤذن بودند (طبقات المحدثین 1/359).
یک نکته شگفت این که هیجده نفر از صحابه به اصفهان آمده‌اند. علاوه بر این که بسیاری از ایرانی ها در عراق، صحابه پیامبر را ملاقات کردند. برای مثال خبر زیر از دیداریک ایرانی با امام علی علیه السلام حکایت دارد:
داود بن سلیمان الاصفهانی می گوید: قال‌: کنت مع ابی بکناسة الکوفه‌، فاذا شیخ اصلع علی بغلة له وردة یقال له دلدل‌، قد احتوشه الناس‌، فقلت: یا ابه! من هذا؟ قال هذا شاهن شاه العرب هذا علی بن ابی طالب (طبقات المحدثین 1 / 371).
همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. از آنجا که مساجد به جای‌آتشکده‌ها ساخته می‌شد به مرور از نفوذ زرتشتیان کاسته می‌شد.
مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها
مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها به میهنشان را باید دلیلی برای رشد اسلام گرفت‌. مثلا سلمان در زمان عمر بن ‌خطاب به اصفهان بازگشتی داشته است. حماد بن ابی سلیمان کوفی (م 120) از سبایای منطقه برخوار اصفهان بوده است‌ که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. (طبقات المحدثین 1 / 333). وثاب نامی که از موالی ابن عباس بوده دو سال نزد ابن عباس بوده و باز به کاشان بازگشته است‌. (طبقات المحدثین 1 / 333، 355 357)
نافع بن ابی نعیم مقری‌ء اهل مدینه می گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن ابی‌الزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. (طبقات‌ المحدثین 1 /382). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی الاصل‌اند. البته ریشه برخی از این افراد چندان روشن نیست. برخی زرتشتی،یا مسیحی یا حتی یهودی بوده اند و به نوعی در حوادث صدر اسلام هم تأثیر گذاشته اند.
نقش دهقانان‌
نقش دهقانان –که در اینجا مقصود کدخدایان و صاحبان اراضی است در انتشار اسلام که اشپولر بر آن تأکید دارد بدین معناست که آنان با پذیرفتن اسلام می‌توانستند امتیازات خویش را به‌ویژه در زمینه مسائل مالکیت حفظ کنند (تاریخ ایران: 1/ 244). نیز می‌نویسد: همه جا رهبران اشراف و اعیان بودند که به مذهب فاتحان می‌گرویدند. در مقابل نیز فاتحان عرب‌، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقی می‌گذاشتند و حتی از طریق ازدواج ‌خویشاوندی حسبی با آنان برقرار می‌کردند (همان:‌ 1 /245).
در واقع هم دهقانان و هم مرزبانان می‌توانستند با مسلمان شدن موقعیت خود را تا اندازه‌ای حفظ کنند.
ادعا شده است که اسلامی شدن ایران نخست بین طبقات عالی آن صورت گرفت‌، یعنی بین کسانی که فرهنگ ایران را کاملا در دست‌ تصرف داشتند و داستانهای باستانی پهلوانی ایران را با شیوه جوانمردی و با دید خود از زندگی محقق می‌ساختند. (همین دلیل باقی ماندن فرهنگ پیشین در جامعه جدید شد). (اشپولر: 1/ 248 249).
در برخی از شهرها، مسلمان شده ها افرادی از طبقات پایین بودند. نوشته‌اند که طبقات پایین مردم بخارا، گروه گروه به اسلام گرویدند و به تدریج اشراف‌ زمین‌دار نیز که به آنها دهگان می‌گفتند، اسلام آوردند. باید بدین نکته توجه داشت که اشراف و فرمانروایان محلی‌، سخت با یکدیگر نزاع داشتند و این مسأله به حضور اعراب مسلمان در این ناحیه‌، کمک فراوانی کرد. در اصل‌، دهقانان‌، اشراف زمین‌داری بودند که چونان فرمانروا بر سرزمین زیر سلطه خود حکومت می‌کردند. متأسفانه در نیمه اخیر دوران اموی‌، برای آن که پول بیشتری به عنوان جزیه از نامسلمانان بگیرند، راه مسلمان شدن را مردم بر سدّ کردند. اهمیت پر کردن بیت المال‌، برای یک دوره‌، مشکلی را برای توسعه اسلام ایجاد کرد. با این ‌حال‌، بخارا سخت به اسلام علاقمند ماند و تحت تأثیر هیچ فشاری از سوی برخی از فرمانروایان محلی‌، از اسلام ‌باز نگشت‌، بلکه با قدرت، در رواج اسلام کوشید. در آخرین سالهای دوران اموی و اوائل عباسیان‌، بخارا، به شهری ‌با فرهنگ اسلامی عربی تبدیل شد و آثاری که پیش از آن به زبان پهلوی بود، به زبان عربی درآمد.
کار فرهنگی برنامه ریزی شده و ساختن مساجد بجای آتشکده‌ها در مواردی که شهر به زور فتح می‌شد راهی برای گسترش بیشتر آیین جدی بود.
اقدام مسلمانان در شهرهایی که به زور فتح می‌شد خراب کردن آتشکده‌ها و ساختن مسجد به جای آنها بود. البته اگرشهری با صلح فتح می‌شد، آتشکده‌ها برجای می‌ماند، مگر جاهایی که آیین بت پرستی یا بودایی بود. داستان بخارا جالب است که اول بت پرستان بودند بعد آتش پرستان و سپس جایگاه آنان ، مسجد مسلمانان شد.
در نیشابور نیز آتشکده قهندز کهن دژ به مسجد جامع تبدیل شد. در تاریخ نیشابور آمده است که (چون عبدالله عامر نیشابور را فتح کرد، آتش‌کده قهندز را خراب کرد و به جای آن جامع ساخت‌).
در آغاز مردم بخارا هر بار با حضور اعراب تسلیم می‌شدند؛ اما به محض آن که اعراب از آنها دور می‌شدند، از آن‌باز می‌گشتند. عبارت پیشگفته نرشخی در تاریخ بخارا در برخورد اعراب فاتح با شهر نکته ای است که تقریبا در باره سایر بلاد ایران و ماوراءالنهر نیز صادق است‌. این امری طبیعی بود که مردم نسبت به دین جدید واکنش نشان داده ومقاومت کنند اما همین که به زودی تغییر عقیده می دهند نکته ای است که دلایل خاص خود را دارد.
مشهور است که مردم قزوین سریع تر از بلاد دیگر اسلام آوردند. (تاریخ گزیده، ص 777).
تخفیفهای مالیاتی
مسلما تخفیفهای مالیاتی در اسلام آوردن طبقات پایین مؤثر بوده است (تاریخ ایران اشپولر 1 : 252) در برابر باید توجه داشت ‌که امویان سختگیریهایی هم داشتند که این تخفیف را قائل نمی‌شدند و از تازه مسلمانان هم جزیه می‌گرفتند و برای‌ مدتی رشد اسلام را سد کردند. داستان این مسأله چنان بود که سبب برآمدن مرجئه در خراسان شد، کسانی که ایمان را به شهادتین می دانستند و سختگیری های حجاج و دولت اموی را در باره ایمان آوردن اشخاص نمی پذیرفتند.
روند تدریجی مسلمان شدن مردم ایران
یک بررسی نشان داده است که روند مسلمان شدن ایرانیان از قرن نخست با کندی آغاز شده و به تدریج بر شدت آن‌ افزوده شده است‌. این شدت‌، در قرن چهارم به اوج خود رسیده و تقریبا به جز برخی جمعیت‌های قومی مانند آشوری‌ها در غرب یا جوامع کوچک زرتشتی در یزد و شیراز، سایر مردم به اسلام گرویدند. این بررسی بر این اساس است که اصولا اسامی عالمان یاد شده در چهار قرن نخست اسلامی‌، به ندرت نامی ایرانی در آنها دیده ‌می‌شود. یک نسب‌نامه تا قرن چهارم‌، معمولا از جد اول‌، با یک اسم ایرانی آغاز می‌شود و در ادامه‌، نام‌های اسلامی‌ پیاپی می‌آید. مثلا احمد بن حسین بن رستم‌. رستم فردی است که به اسلام گرویده و نام فرزندش را احمد انتخاب‌ کرده است‌.
این روشی است که ریچارد بولت در کتاب گروش به اسلام در قرون میانه دنبال کرده است. بر اساس دیدگاه وی که نمودار رشد اسلام را نوعی نمودار رشد کرم ابریشم می داند چنین است که در وهله نخست ده تا پانزده درصد در مرحله میانی چهل تا شصت درصد و در مرحله اخیر ده تا پانزده درصد باقی مانده مسلمان شده و تعدادی نیز هیچ اسلام نمی آورند. وی این طرح را بر اساس نام و نسب شماری از ایرانیان برجسته مسلمان شده که در کتاب شذرات الذهب آمده و در سلسله نسب آنان نام های اسلامی و در رأس آنها یک نام ایرانی است ارائه کرده است. هرچند باید گفت که در قرن چهارم به ویژه پنجم و ششم، مسلمانان ایرانی‌، شروع به استفاده مجدد از نام‌های ایرانی برای فرزندانشان ‌کردند. کما این که در میان آل‌بویه این اسامی را به فراوانی می‌بینیم. اما تحلیل بولت روی اسامی پیش از قرن چهارم است.
گرایش داوطلبانه یا اجباری
یکی از بحثهای همیشگی در مسلمان شدن ایرانی ها این است که به اجبار ایمان آوردند یا از روی اختیار. آنچه در منابع به چشم می خورد از هر دو دست شواهدی وجود دارد. مهم ترین نکته در ارتباط با ایرانی ها آن است که باقی ماندن بر دین زرتشتی مجاز بود. بدین ترتیب بر حسب قاعده فاتحین نمی توانستند مردم را به اسلام آوردن وادار کنند.
امایک نکته هست و آن این که برای فاتحان مسلمان، این یک امتیاز بود که فردی چه از طبقات پایین یا بالا اسلام بیاورد. به همین دلیل تا آنجا که دستشان باز بود امتیازاتی برای این افراد قائل می شدند. گرچه علی القاعده حق نداشتند هدف خود را از این قبیل امتیازات، اسلام آوردن اشخاص بدانند.
البته در صورتی که شهری به زور فتح می شد امکان این که فاتحان تمامی آتشکده ها را از بین ببرند وجود داشت. در حالی که وقتی معاهده صلح صورت می گرفت معمولا اجازه داده می شد که آتشکده ها باز بماند. گرچه ممکن بود شرط شود که حق احداث آتشکده های جدید را ندارند.
پیامدهای فتوحات بر مردمی که سرزمین‌هایشان فتح می‌شد:
تاریخ اسلام نشان می‌دهد که به دنبال این فتوحات، از طرف هیئت حاکمه‌ای که توسط خلیفه مشخص می‌شد هیچگونه اهتمامی در جهت ارشاد، آموزش و پرورش و تربیت صحیح اسلامی مردم صورت نمی‌گرفت تا اعتقاد به اسلام در درون آن‌ها رسوخ کرده و به صورت یک نیروی عقیدتی درآید که بتواند روح مغلوبین را با مفاهیم و خصائص اسلامی غنا بخشد و در سازندگی و تکامل انسان‌ها مؤثر گردد. اگر چه در خلال بیست سال، دامنه نفوذ اسلام به طوری گسترش یافت که سرزمین اسلامی چندین برابر فتوحات پیامبر اسلام(ص) گردید. لیکن اختلاف بین فتوحات پیامبر(ص) و خلفا از زمین تا آسمان بود، چرا که پیامبر اکرم(ص) در فتوحاتش به اظهار کردن مسلمانی و جاری نمودن شهادتین و انجام بعضی از شعائر و ظواهر اسلامی به طور سطحی قناعت نمی‌کرد، بلکه برای مردم آن بلاد معلمین و مربیانی اعزام می‌نمود تا ضمن آموزش کتاب خدا و عقاید صحیح و بیان احکام دینی، آنان را ارشاد و موعظه کنند.
اما در فتوحات خلفای سه گانه هیچ برنامه‌ای برای تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد مردم در نظر گرفته نمی‌شد و هیچ نیروی ورزیده‌ای برای تبلیغ دین و آموزش احکام به سرزمین‌های فتح شده اعزام نمی‌گردید و به این امر مهم و حیاتی هیچ اهمیتی داده نمی‌شد.
در این کشورگشایی‌ها تنها از تسلیم شدگان می‌خواستند به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر(ص) شهادت دهند و بعضی از تکالیف و شعائر اسلامی را به صورت ظاهری و صوری بدون اینکه در دل آنان رسوخ کرده باشد، انجام دهند، از این روست که می‌بینم بسیاری از مناطقی که توسط مسلمانان فتح می‌شد پس از مدت زمان اندکی به کفر و عصیان برمی‌گشتند.
پیامبر اکرم(ص) از سوی خدا مأمور بود که از مردم زمانه خویش هم اسلام را بخواهد هم ایمان را اما خلفا و فاتحان اسلامی از مردم فقط ظاهر مسلمانی را می‌خواستند و بس، و ما این سهل انگاری غیر قابل اغماض را در میان قریش و دیگران به وضوح می‌بینیم، حتی بیشتر صحابه رسول خدا(ص) نیز همین روش را در پیش گرفتند. چنانچه موسی بن یسار می‌گوید: اصحاب رسول خدا(ص) بیابانگرد‌های خشنی بودند ما ایرانیان که آمدیم، دین اسلام را خالص گرداندیم.
بدین ترتیب مردمی که سرزمینشان پس از رسول اکرم(ص) فتح می‌شد بر همان آداب و رسوم و مفاهیم جاهلی که بر حرکات و سکنات آنها حاکم بود و نیز روابط و مناسبات اجتماعی خود به طور عام باقی می‌ماندند و اسلام نه در جانشان نفوذ می‌کرد نه در ضمیرشان ریشه می‌دواند تا چه رسد به اینکه اسلام بر آنان حکمفرما باشد یا محرک آنان در امور دینی و معنوی گردد.
چنانکه در متون تاریخی بررسی می‌کنیم آثار و عواقب دراز مدت این پدیده جاهلانه (کشورگشایی‌های خلفا) بسیار تأسف‌آور و به طور کامل به زیان اسلام بود، زیرا آنان که از این فتوحات بهره‌برداری می‌کردند و از اسلام جز اسمی و از دین جز رسمی سراغ نداشتند تمامی آداب و رسوم جاهلی و انحرافات و طمع ورزی‌های شخصی و کارهای غیر انسانی را در لباس اسلام و تحت نام دین به مردم القاء می‌کردند و زیر سایبان امن دین تمام فساد‌ها و ناهنجاری‌ها را به نام دین و با مجوزی که خود از دین صادر می‌کردند به مردم تحمیل می‌نمودند.
خلاصه اینکه گسترش اسلام و نشر تعالیم عالی آن، به هیچ وجه مورد اهتمام و کوشش آنان نبود بلکه آنان تنها به کشور گشایی و چپاول ثروت کشورها می اندیشیدند.
به هر حال اگر حرکتی که از سوی رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ایشان ادامه می یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان(ع) می افتاد، بی شک دعوت اسلامی پیامبر(ص) به میدان وسیع تری گسترش می یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می شدند و فتوحات خونین و لشکرکشی های دوران خلفا، به گونه ای دیگر رقم می خورد.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین