ابن ملجم که بود و با چه انگیزه ی به شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) اقدام کرد؟ یا افراد دیگری نیز با او همکاری داشته اند؟ عبدالرحمن بن ملجم مرادی، در سال بیست هجری در فتح مصر شرکت کرد و با اشراف آن خطه در آمیخت. خلیفه دوم سفارش وی را به عمرو عاص کرد و از حاکم مصر خواست خانه ابن ملجم را در جوار مسجد قرار دهد تا او که به ظاهر از عباد دانسته شده[1] و در پیشیانی اش اثر سجود است![2] به مردم قرآن و فقه بیاموزد.[3] مرادی بعد از شهادت محمدبن ابی بکر، والی منصوب امیرمؤمنان(علیه السلام)، مصر را ترک گفت و راهی کوفه شد[4] و در پیکار صفین در سپاه امام شرکت کرد و پس از جنگ در صف خوارج در نهروان به جنگ با امیرمؤمنان(علیه السلام) رفت و از بازماندگان ین پیکار بود. پس از پیان نبرد نهروان، بقیی خوارج مورد ملاطفت امام قرار گرفتند و حتی چهل مجروح خارجی به دستور حضرت به کوفه منتقل شده و مورد مداوا قرار گرفتند و پس از بهبودی مرخص شدند[5]، اما برخی از یشان همچون ابن ملجم مرادی بر دشمنی خود باقی ماندند. مرادی راهی مکه شد و یک سال و پنج ماه پس از جنگ نهروان، امیرمؤمنان(علیه السلام) را در مسجد کوفه به شهادت رسانید.[6] ین توطئه شوم از سوی ابن ملجم با حاشیه هیی همراه بود که درنگ در آن پاسخی به ین پرسش خواهد بود. با پیان موسم حج در سال 39 هجری سه نفر از خوارج در مجاور خانه خدا گرد آمدند؛ آنان که به ظاهر از نتیجه حکمیت در جنگ صفین ناراضی بودند تصمیم گرفتند امیرمؤمنان(علیه السلام) و دو نفر از شامیان را در یک روز مشخص به قتل برسانند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادی قتل امیرمؤمنان(علیه السلام) را به عهده گرفت؛ حجاج بن عبدالله که به بُرَک معروف بود کشتن معاویه را پذیرفت؛ عمرو بن بکر نیز کشتن عمرو بن عاص را عهده دار شد. آنان پس از عمره ماه رجب، مکه را ترک گفتند.[7] ابن ملجم به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس مستقر شد.[8] او در انجمن قبیله تیم الرباب در محفل خوارج از هنگام نماز صبح تا نزدیک ظهر می نشست ، اما نقشه خود را از دوستانش پنهان می داشت.[9] مرادی نزد امام علی(علیه السلام) می رفت و حضرت نیز با او مهربانی می کرد حضرت شرّ و بدی را در رخسار او می دید و در ین باره می فرمود: (من خواستار زندگی اویم و او خواهان کشتن من)[10] او شمشیری را به هزار درهم خرید و آن را زهر داد. روزی امیرمؤمنان(علیه السلام) وی را که در حال سمآلود کردن شمشیرش بود، دید و علت را جویا شد، او نیز به دروغ گفت آن را بر علیه دشمنم و دشمن تو آماده می سازم.[11] ابن ملجم در قبیله تیم الرباب دلباخته زنی زیبا به نام قطام بنت شجنة گردید که از خوارج بود، پدر و برادر ین زن در نهروان کشته شده بودند. مرادی از او خواستگاری کرد و قطام کابین خویش را سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن علی بن ابی طالب(علیه السلام) قرار داد! ابن ملجم درباره کشتن امام پرسید و قطام گفت: بید او را غافل گیر کنی. اگر او را کشتی آرزوی خویش و مرا بر آورده ی و عیش با من تو را خوش باد. اگر کشته شدی آنچه پیش خدا هست از دنیا و زیور و مردم دنیا بهتر و پینده تر است. ابن ملجم گفت: به خدا سوگند، جز بری کشتن علی(علیه السلام) نیامده ام. آنچه خواستی بریت مهیا خواهم کرد.[12] ابن ملجم مرادی ضمن برخورداری از حمیت اشعث بن قیس؛ دو دستیار را نیز بری اجری نقشه شوم خود، همراه داشت: وردان بن مجالد که عموزاده قطام بود و به دستور آن زن، به ابن ملجم پیوست.[13] شبیب بن شجره نیز درخواست مرادی را بری همراهی در ین قتل پذیرفت.[14] در شب حادثه، ابن ملجم در مسجد کوفه مستقر گردید. او با اشعث بن قیس کندی آهسته گفت وگو می کرد و آن گاه با نزدیکی طلوع سپیده دم، همراه شبیب و وردان، مقابل دری که امیرمؤمنان(علیه السلام) می آمد؛ به کمین نشستند.[15] به رویت امام حسن(علیه السلام)، چون علی(علیه السلام) به مسجد آمد و خفتگان را بیدار کرد. با پیش به ابن ملجم زد و او خود را در عبیی پیچیده بود. بدو گفت: (برخیز! می بینم که تو همان کسی باشی که به گمانم می رسد.)[16] پس از اذان، امام نماز صبح را آغاز کرد. دو شمشیر فرود آمد؛ شمشیر شبیب به طاق نشست اما شمشیر ابن ملجم بر فرق سر علی(علیه السلام) برخورد کرد و آن را چنان شکافت که تا مغز و بالی پیشانی نفوذ کرد.[17] پس از ین فاجعه، اشعث خود را در پس چهره منافقانه خویش کتمان کرد و در همان سال مرد.[18] وردان به خانه خود گریخت و توسط فردی از قبیله اش کشته شد. شبیب در تاریکی ناپدید شد و بعدها به درک واصل شد.[19] ابن ملجم نیز دستگیر گردید و مردم او را به حضور امیرمؤمنان(علیه السلام) آوردند که فرمود: به او خوراک خوب بدهید و بر بستر ملیم باشد[20]، اگر زنده ماندم، خود درباره او تصمیم خواهم گرفت. و اگر کشته شدم، او را مثله نکنید و هم چنان که مرا کشته است بکشید.[21] گویا ضربت ابن ملجم کشنده نبود ولی زهر در فرق سر امام اثر کرد[22]؛ ام کلثوم دختر امام، به ابن ملجم که دست بسته یستاده بود، گریان گفت: ی دشمن خدا! به علی آسیبی نخواهد رسید و خداوند تو را خوار خواهد ساخت. ابن ملجم گفت: پس بری چه می گریی؟ به خدا سوگند، ین شمشیر را به هزاردرهم خریده ام و چهل روز آن را آماده کرده ام، اگر ین ضربت بر مردم شهری فرود می آمد یک تن زنده نمی ماند.[23] پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، قاتل امام کشته شد.[24] از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رویت شده است که یشان به علی(علیه السلام) فرمود: یا می دانی شقی ترین اولین و آخرین چه کسی است؟ علی گفت: خدا و رسول اوآگاه ترند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: شقی ترین اولین کسی است که شتر صالح را پی کرد و شقی ترین آخرین کسی است که بر تو زخم زند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با دست خود اشاره کرد که جی زخم کجاست.[25] منابع [1] تاریخ الإسلام،ج 3،ص:653 [2] البدیةوالنهیة،ج 8،ص:15 [3] تاریخ الإسلام،ج 3،ص:653 [4] البلدان،ص:253 [5] أنساب الأشراف،ج 2،ص:487 . [6]. التنبیه والإشراف، ص257. [7]. أنساب الأشراف، ج 2، ص 486؛ الامامه و السیاسه، ج1، ص179. بُرَک در شام با شمشیر به معاویه حمله کرد و تنها ران وی را شکافت. به دستور معاویه، بُرَک را گرفتند دستها و پاهیش را بریدند و او را رها کردند. نفر سوم، عمرو بن بکر در مصر به قصد کشتن عمرو بن عاص حرکت کرد. در شب موعود عمروعاص به دلیل بیماری، فردی به نام خارجة بن عدوی را به جای خود فرستاد و ابن بکر نیز به گمان ین که وی، ابن عاص است به وی حمله کرد و وی را کشت. (الاستیعاب، ج 3، ص1124 ؛ البدء والتاریخ، ج 5، ص 231). [8]. البلدان، ص 253. [9]. أسدالغابة، ج 3، ص 617. [10]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص 232. [11]. الاستیعاب، ج 3، ص1124 و 1125 و1127. [12]. تاریخ الطبری،ج 5،ص:145؛ البدءوالتاریخ، ج 5، ص 232؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص647. [13]. تجارب الأمم، ج 1، ص 567. [14]. أسدالغابة، ج 3، ص 617. [15]. همان؛ البدیةوالنهیة، ج 7، ص327. [16]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص232. [17]. الطبقات الکبری، ج 3،ص 26. [18]. اسد الغابه، ج 1، ص 251. [19]. تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 647. [20]. الطبقات الکبری، ترجمه، ج 3، ص26. [21]. الاستیعاب، ج 3، ص1124 و 1125؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 647. [22]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص232. [23]. تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص647. [24]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص232. [25]. الامامه و السیاسه، ج1، ص181.
ابن ملجم که بود و با چه انگیزه ی به شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) اقدام کرد؟ یا افراد دیگری نیز با او همکاری داشته اند؟
ابن ملجم که بود و با چه انگیزه ی به شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) اقدام کرد؟ یا افراد دیگری نیز با او همکاری داشته اند؟
عبدالرحمن بن ملجم مرادی، در سال بیست هجری در فتح مصر شرکت کرد و با اشراف آن خطه در آمیخت. خلیفه دوم سفارش وی را به عمرو عاص کرد و از حاکم مصر خواست خانه ابن ملجم را در جوار مسجد قرار دهد تا او که به ظاهر از عباد دانسته شده[1] و در پیشیانی اش اثر سجود است![2] به مردم قرآن و فقه بیاموزد.[3]
مرادی بعد از شهادت محمدبن ابی بکر، والی منصوب امیرمؤمنان(علیه السلام)، مصر را ترک گفت و راهی کوفه شد[4] و در پیکار صفین در سپاه امام شرکت کرد و پس از جنگ در صف خوارج در نهروان به جنگ با امیرمؤمنان(علیه السلام) رفت و از بازماندگان ین پیکار بود. پس از پیان نبرد نهروان، بقیی خوارج مورد ملاطفت امام قرار گرفتند و حتی چهل مجروح خارجی به دستور حضرت به کوفه منتقل شده و مورد مداوا قرار گرفتند و پس از بهبودی مرخص شدند[5]، اما برخی از یشان همچون ابن ملجم مرادی بر دشمنی خود باقی ماندند. مرادی راهی مکه شد و یک سال و پنج ماه پس از جنگ نهروان، امیرمؤمنان(علیه السلام) را در مسجد کوفه به شهادت رسانید.[6] ین توطئه شوم از سوی ابن ملجم با حاشیه هیی همراه بود که درنگ در آن پاسخی به ین پرسش خواهد بود.
با پیان موسم حج در سال 39 هجری سه نفر از خوارج در مجاور خانه خدا گرد آمدند؛ آنان که به ظاهر از نتیجه حکمیت در جنگ صفین ناراضی بودند تصمیم گرفتند امیرمؤمنان(علیه السلام) و دو نفر از شامیان را در یک روز مشخص به قتل برسانند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادی قتل امیرمؤمنان(علیه السلام) را به عهده گرفت؛ حجاج بن عبدالله که به بُرَک معروف بود کشتن معاویه را پذیرفت؛ عمرو بن بکر نیز کشتن عمرو بن عاص را عهده دار شد. آنان پس از عمره ماه رجب، مکه را ترک گفتند.[7]
ابن ملجم به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس مستقر شد.[8] او در انجمن قبیله تیم الرباب در محفل خوارج از هنگام نماز صبح تا نزدیک ظهر می نشست ، اما نقشه خود را از دوستانش پنهان می داشت.[9] مرادی نزد امام علی(علیه السلام) می رفت و حضرت نیز با او مهربانی می کرد حضرت شرّ و بدی را در رخسار او می دید و در ین باره می فرمود: (من خواستار زندگی اویم و او خواهان کشتن من)[10] او شمشیری را به هزار درهم خرید و آن را زهر داد. روزی امیرمؤمنان(علیه السلام) وی را که در حال سمآلود کردن شمشیرش بود، دید و علت را جویا شد، او نیز به دروغ گفت آن را بر علیه دشمنم و دشمن تو آماده می سازم.[11]
ابن ملجم در قبیله تیم الرباب دلباخته زنی زیبا به نام قطام بنت شجنة گردید که از خوارج بود، پدر و برادر ین زن در نهروان کشته شده بودند. مرادی از او خواستگاری کرد و قطام کابین خویش را سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن علی بن ابی طالب(علیه السلام) قرار داد! ابن ملجم درباره کشتن امام پرسید و قطام گفت: بید او را غافل گیر کنی. اگر او را کشتی آرزوی خویش و مرا بر آورده ی و عیش با من تو را خوش باد. اگر کشته شدی آنچه پیش خدا هست از دنیا و زیور و مردم دنیا بهتر و پینده تر است. ابن ملجم گفت: به خدا سوگند، جز بری کشتن علی(علیه السلام) نیامده ام. آنچه خواستی بریت مهیا خواهم کرد.[12]
ابن ملجم مرادی ضمن برخورداری از حمیت اشعث بن قیس؛ دو دستیار را نیز بری اجری نقشه شوم خود، همراه داشت: وردان بن مجالد که عموزاده قطام بود و به دستور آن زن، به ابن ملجم پیوست.[13] شبیب بن شجره نیز درخواست مرادی را بری همراهی در ین قتل پذیرفت.[14]
در شب حادثه، ابن ملجم در مسجد کوفه مستقر گردید. او با اشعث بن قیس کندی آهسته گفت وگو می کرد و آن گاه با نزدیکی طلوع سپیده دم، همراه شبیب و وردان، مقابل دری که امیرمؤمنان(علیه السلام) می آمد؛ به کمین نشستند.[15]
به رویت امام حسن(علیه السلام)، چون علی(علیه السلام) به مسجد آمد و خفتگان را بیدار کرد. با پیش به ابن ملجم زد و او خود را در عبیی پیچیده بود. بدو گفت: (برخیز! می بینم که تو همان کسی باشی که به گمانم می رسد.)[16] پس از اذان، امام نماز صبح را آغاز کرد. دو شمشیر فرود آمد؛ شمشیر شبیب به طاق نشست اما شمشیر ابن ملجم بر فرق سر علی(علیه السلام) برخورد کرد و آن را چنان شکافت که تا مغز و بالی پیشانی نفوذ کرد.[17]
پس از ین فاجعه، اشعث خود را در پس چهره منافقانه خویش کتمان کرد و در همان سال مرد.[18] وردان به خانه خود گریخت و توسط فردی از قبیله اش کشته شد. شبیب در تاریکی ناپدید شد و بعدها به درک واصل شد.[19] ابن ملجم نیز دستگیر گردید و مردم او را به حضور امیرمؤمنان(علیه السلام) آوردند که فرمود: به او خوراک خوب بدهید و بر بستر ملیم باشد[20]، اگر زنده ماندم، خود درباره او تصمیم خواهم گرفت. و اگر کشته شدم، او را مثله نکنید و هم چنان که مرا کشته است بکشید.[21] گویا ضربت ابن ملجم کشنده نبود ولی زهر در فرق سر امام اثر کرد[22]؛ ام کلثوم دختر امام، به ابن ملجم که دست بسته یستاده بود، گریان گفت: ی دشمن خدا! به علی آسیبی نخواهد رسید و خداوند تو را خوار خواهد ساخت. ابن ملجم گفت: پس بری چه می گریی؟ به خدا سوگند، ین شمشیر را به هزاردرهم خریده ام و چهل روز آن را آماده کرده ام، اگر ین ضربت بر مردم شهری فرود می آمد یک تن زنده نمی ماند.[23]
پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، قاتل امام کشته شد.[24] از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رویت شده است که یشان به علی(علیه السلام) فرمود: یا می دانی شقی ترین اولین و آخرین چه کسی است؟ علی گفت: خدا و رسول اوآگاه ترند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: شقی ترین اولین کسی است که شتر صالح را پی کرد و شقی ترین آخرین کسی است که بر تو زخم زند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با دست خود اشاره کرد که جی زخم کجاست.[25]
منابع
[1] تاریخ الإسلام،ج 3،ص:653
[2] البدیةوالنهیة،ج 8،ص:15
[3] تاریخ الإسلام،ج 3،ص:653
[4] البلدان،ص:253
[5] أنساب الأشراف،ج 2،ص:487 .
[6]. التنبیه والإشراف، ص257.
[7]. أنساب الأشراف، ج 2، ص 486؛ الامامه و السیاسه، ج1، ص179.
بُرَک در شام با شمشیر به معاویه حمله کرد و تنها ران وی را شکافت. به دستور معاویه، بُرَک را گرفتند دستها و پاهیش را بریدند و او را رها کردند. نفر سوم، عمرو بن بکر در مصر به قصد کشتن عمرو بن عاص حرکت کرد. در شب موعود عمروعاص به دلیل بیماری، فردی به نام خارجة بن عدوی را به جای خود فرستاد و ابن بکر نیز به گمان ین که وی، ابن عاص است به وی حمله کرد و وی را کشت. (الاستیعاب، ج 3، ص1124 ؛ البدء والتاریخ، ج 5، ص 231).
[8]. البلدان، ص 253.
[9]. أسدالغابة، ج 3، ص 617.
[10]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص 232.
[11]. الاستیعاب، ج 3، ص1124 و 1125 و1127.
[12]. تاریخ الطبری،ج 5،ص:145؛ البدءوالتاریخ، ج 5، ص 232؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص647.
[13]. تجارب الأمم، ج 1، ص 567.
[14]. أسدالغابة، ج 3، ص 617.
[15]. همان؛ البدیةوالنهیة، ج 7، ص327.
[16]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص232.
[17]. الطبقات الکبری، ج 3،ص 26.
[18]. اسد الغابه، ج 1، ص 251.
[19]. تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 647.
[20]. الطبقات الکبری، ترجمه، ج 3، ص26.
[21]. الاستیعاب، ج 3، ص1124 و 1125؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 647.
[22]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص232.
[23]. تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص647.
[24]. البدءوالتاریخ، ج 5، ص232.
[25]. الامامه و السیاسه، ج1، ص181.
- [سایر] چرا ابن ملجم امیرالمومنین علی علیه السلام را به شهادت رساند؟ مگر وی از یاران حضرت نبود؟
- [سایر] علت این که عبدالرحمان بن ملجم مرادی حضرت علی(علیه السلام) را به شهادت رسانید چه بود؟
- [سایر] آیا عشق یک زن باعث شهادت علی ع توسط ابن ملجم شد؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد ابن ملجم- قاتل حضرت علی ع- چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] آیا اگر حضرت علی علیه السّلام زنده میماند، ابن ملجم ملعون را میبخشید؟
- [سایر] چرا با این وجود که امام علی(ع) در نهج البلاغه –نامهی شماره 23- توصیه به عفو ابن ملجم میکنند، امام حسن(ع) این کار را نکردند؟
- [سایر] آیا روایاتی که میگویند امام حسین(ع) و چند نفر دیگر ابن ملجم را مثله کردند و امام حسن(ع) دستور داد او را بسوزانند، صحیح است؟!
- [سایر] آیا تیمورلنگ و ابن ملجم حافظ قرآن بودند؟
- [سایر] با سلام و ادب، اگر میشود توضیح بدهید که چه دلیلی داشته که جعده، دختر اشعث که از خوارج بود و از کسانی بود که ابن ملجم را تحریک به قتل امیرالمومنین کرده بود، با امام حسن(ع) ازدواج بکند؟ و اینکه جعده دختر اشعث بن قیس در نهایت چگونه و در چه تاریخی از دنیا رفت؟
- [سایر] چرا علی (ع) با عمر که از عوامل اصلی شهادت همسرش بود همکاری می کرد؟ در تاریخ هست که بارها عمر می گفت: "اگر علی نبود عمر هلاک می شد." با این دست آویز، برخی اهل سنت شهادت حضرت زهرا (س) را انکار می کنند. حتی شنیده ام امام حسن و امام حسین(ع) در جنگ های عمر علیه ایران شرکت داشتند. اگرمطالب فوق صحت دارد این همکاری ها را چگونه توضیح می دهید؟
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله سیستانی] (أَشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلیُّ اللّهِ) جزء اذان و اقامه نیست ، و لی خوب است بعد از (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) به قصد قربت گفته شود . ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر : یعنی خدای تعالی بزرگتر از آنست که او را وصف کنند . أَشْهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ : یعنی شهادت میدهم که کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست . أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست . أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمْیر المُؤمنِین وَلیُّ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . حَیَّ عَلَی الصّلاةِ : یعنی بشتاب برای نماز . حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ : یعنی بشتاب برای رستگاری . حَیَّ عَلَی خَیْر الْعَمَلِ : یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ : یعنی بتحقیق نماز برپا شد . لا إِله إِلاّ اللّهُ : یعنی کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست .
- [آیت الله سبحانی] اللّه اکبر یعنی خدای بزرگ تر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله)پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمیرالمؤمنینَ وَلِیُّ اللّه، یعنی شهادت می دهم که حضرت علی(علیه السلام)امیرالمؤمنین، و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الفَلاَح، یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قًد قامَتِ الصَّلاةُ، یعنی نماز برپا شده است. لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی خدایی جز اللّه نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [امام خمینی] ترجمه اذان و اقامه اَللّههُ اَکْبَرُ یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. اَشْهَدُ اَنْ لاه اِلههَ اِلاَّ اللّههُ یعنی شهادت میدهم که غیرخدایی که یکتا وبیهمتا است خدای دیگری سزاوار پرستش نیست. اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهه یعنی شهادت میدهم که حضرت محمد بن عَبْداللّهه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست. اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیّاً امیرُالمُؤْمنینَ وَلِیُّ اللّههِ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصّلاة والسّلام امیرالمؤمنین و ولیّ خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلوة یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاهحِ یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلیه خَیْرِ الْعَمَلِ یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَدْ قهامَتِ الصّلوة یعنی به تحقیق نماز برپا شد. لاه اِلههَ اِلاَّ اللّههُ یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله وحید خراسانی] الله اکبر یعنی الله بزرگتر از ان است که وصف شود اشهد ان لا اله الا الله یعنی شهادت می دهم که نیست خدایی معبودی به غیر از الله اشهد ان محمدا رسول الله یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله وسلم فرستاده خداست حی علی الصلاه یعنی بشتاب برای نماز حی علی الفلاح یعنی بشتاب برای رستگاری حی علی خیر العمل یعنی بشتاب برای بهترین کارها قد قامت الصلاه یعنی به تحقیق که نماز بر پا شد لا اله الا الله یعنی نیست معبودی مگر الله
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .
- [آیت الله نوری همدانی] اشهدً انّ علیاً ولیً اللهِ جزء اذان و اقامه نیست ولی خوب است بعد از اشهدً انّ محمداً رسولُ اللهِ ، به قصد قربت گفته شود . و چون در امثال زمان ما ، شعا ر تشیع محسوب می شود در هر جا که اظهار این شعار مستحسن و لازم باشد ، گفتن آن هم مستحسن و لازم است . ترجمه اذان و اقامه اللهَ اکبرً یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند اشهدً ان لا الهَ الاّ اللهً یعنی شهادت می دهم که غیر خدائی که یکتا و بی همتا است خدای دیگر سزاوار پرستش نیست . اشَهدً انّ محمداً رسولُ اللهِ یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی علیه و آله و سلم پیغمبر و فرستادة خداست . اشهدً ان علیاً امیر المؤمنینَ ولیّ الله یعنی شهادت می دهم که حضرت علی (علیه الصلاهَ و السلام ) امیر المؤمنین ولی خدا بر همة خلق است حیّ علیَ الصلاهِ یعنی بشتاب برای نماز . حیّ علی الفلاحِ یعنی بشتاب برای رستگاری . حیّ علی خیرِ العملِ یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَد قامتِ الصلاهُ یعنی بتحقیق نماز بر پا شد . لا الهَ الاّ اللهُ یعنی خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یکتا و بی همتا است .
- [امام خمینی] "اشهد ان علیا ولی الله" جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعداز "اشهد ان محمدا رسول الله" به قصد قربت گفته شود. ترجمه اذان و اقامه "الله اکبر" یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند."اشهد ان لا اله الا الله" یعنی شهادت می دهم که غیر خدایی که یکتا و بی همتا است، خدای دیگری سزاوار پرستش نیست. "اشهد ان محمدا رسول الله" یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم، پیغمبر و فرستاده خدا است. "اشهد ان علیا امیر المؤمنین ولی الله" یعنی شهادت می دهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام، امیر المؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. "حی علی الصلاه"یعنی بشتاب برای نماز. "حی علی الفلاح" یعنی بشتاب برای رستگاری. "حی علی خیرالعمل" یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. "قد قامت الصلاه" یعنی به تحقیق نماز برپا شد. "لا اله الا الله" یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بی همتا است.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .