آیا عشق یک زن باعث شهادت علی ع توسط ابن ملجم شد؟ پاسخ: در مورد قطام در تاریخ نقلهای بسیار متفاوتی بیان شده است اما در کل می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول گروهی که قائل به وجود قطام شده اند که قضیه او را تقریبا به این شکل بیان کرده اند: قطام قبل از اینکه با عبدالرحمان مرادی (قاتل امیرالمومنین علی(ع)) آشنا شود با جوانی به نام سعید که ابتدا از هواخواهان عثمان و از دشمنان علی (ع) بود آشنا شد و چون پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند سخت کینه علی(ع) را در دل گرفته و در صدد قتل آن حضرت بود تا این که وقتی سعید را دید و زمینه را در او مساعد یافت به او گفت شرط ازدواج با من کشتن علی بن ابی طالب است و در این مورد قرار دادی نوشتند و سعید آن را امضا کرد. اما سعید به طرف مکه رفت و با وصیت جدش و کوشش پسر عمویش عبدالله از دشمنی با علی دست کشید و از هواخاهان آن حضرت شد و وقتی به کوفه آمد سعی کرد که قطام را نیز از آن تصمیم خود منصرف کند اما قطام نیز از روی حیله ونیرنگ با او، به ظاهر کلام او را تصدیق کرد و گفت: من نیز از عقیده سابق خود برگشتم و الان از طرفداران علی (ع)میباشم و در این هنگام قطام از سعید شنید که سه نفر در مسجدالحرام و کنار خانه کعبه عهد بستند که در شب 17رمضان هر کدام یکی از این سه نفر حضرت علی(ع) معاویه و عمروعاص را بکشند. و سپس سعید و عبدالله از قطام خداحافظی کردند و به طرف مصر رفتند تا بلکه بتوانند آن مردی را که مأموریت یافته حضرت علی(ع) را در شب 17رمضان به قتل برساند پیدا کنند و او را از تصمیم خود منصرف سازند و هر دو از قطام خداحافظی کردند به وعده دیدار دوباره و قطام نیز شخصی در مصر نزد عمروعاص فرستاد و گزارش به او داد که این دو نفر میآیند ... او در صدد بود تا به هر طریقی شده عبدالرحمان را پیدا کند تا این که بالاخره در کوفه عبدالرحمان را پیدا کرد و وقتی که از اوخواستگاری نمود گفت شرط ازدواج با من کشتن علی (ع) است و او هم قبول کرد تا شب موعود فرا رسید و سعید نیزچون به فسطاط رسید عبدالله از طرف عمرو دستگیر شد و سعید دانست که آن شخصی که کمر قتل علی را بسته بودشخصی به نام عبدالرحمان است و روز گذشته به طرف کوفه رفتهاست و در این جا با سفارش خوله - که دختری ازطرفداران علی(ع) بود - به طرف کوفه حرکت کرد تا این که بتواند او را از تصمیمش منصرف کند یا موضوع را به علی(ع) گزارش دهد. اما قطام چون میخواست این راز فاش نشود تصمیم گرفت که از رفتن سعید به خانه حضرت علی(ع)جلوگیری کند. بدین جهت غلام خود ریحان را در بیرون دروازه کوفه به استقبال سعید فرستاد تا او را به خانه قطام دعوت نماید و قطام نیز او را سرگرم کند. اما سعید چون دید وقت بسیار تنگ است و شاید فرصت از دست برود تصمیم گرفت یکسره به خانه حضرت علی(ع) برود و قطام نیز عهدنامهای را که با سعید در ابتدا امضا کرده بودند به خانه حضرت فرستاد. وقتی سعید به در خانه رفت قنبر غلام حضرت او را شناخت و به عنوان شخصی متهم و مجرم زندانی کرد تا انتقام حضرت علی (ع) را از او بگیرد.اما قطام نیز همان روز صبح به همراه کنیز و غلامش از کوفه خارج شده و یکسره به مصر به سوی عمروعاص رفتند. اما در آن جا نیز برای عمرو ثابت شد که قطام از موضوع توطئه قتل عمرو اطلاع داشته و عمدا جریان را برای او گزارش نکرده و در این جا تصمیم گرفت که شب آنها را زندانی کند تا فردا تصمیم نهایی را بگیرد. اما قطام شبانه با همکاری غلامش ریحان در زندان را شکسته و فرار کردند وعمرو نیز نتوانست به آنها دسترسی پیدا کند. عبدالله نیز به دست عمرو گرفتار شده بود. اما چون توطئه قتل عمرو را به او گفته بود و عمرو از کشته شدن نجات پیدا کرد مورد عفو قرار گرفت. بلال و سعید در هنگام بازگشت از دمشق، شبی در کنار دریاچهای استراحت میکردند که دیدند قطام و غلامش ریحان نیز در کنار دریاچه به استراحت مشغول هستند و بلال وقت را غنیمت شمرد و موقعی که ریحان برای تهیه آذوقه از چادر دور شد رفت و سر قطام را برید و نزد سعید برد و سعیدآهی کشید و گفت من تا زنده بودم آرزو داشتم دستم به او برسد ولی تقدیر این چنین بود که بعد از مرگش بدن او را لمس کنم، (نقل از فاجعه رمضان، جرجی زیدان، و بحار، ج 42، ص 298). و دسته دوم گروهی که قائل به نفی وجود شخصی به نام قطام شده اند که مهمترین آنها دکتر شهیدی است, مرحوم سید جعفر شهیدی اصلا قضیه قطام را افسانه ای بیش نمی داند و به کلی آن را انکار می کند و با دلایل محکم اثبات می کند که این قضیه ساخته و پرداخته نویسندگان متاخر است. ایشان در کتابش می نویسد: ...شگفتتر از اصل داستان پیدا شدن ناگهانی زنی به نام قطام است که ابن ملجم چون او را دید یک دل نه صد دل عاشق وی شد.و شگفتتر از داستان قطام, خود قطام است, در حالی که طبری او را زنی قدیسه میشناساند و میگوید: (در مسجد اعظم معتکف بود که ابن ملجم و دو تن دیگر به نزد وی به مسجد آمدند و گفتند: ما بر کشتن علی متحد شدهایم.) ابن اعثم،او را زنی بو الهوس و نیمه روسپی معرفی میکند.... (زندگانی امیرالمومنین علی(ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ 17، ص 160) . ایشان در ادامه می گوید: اصل به وجود آمدن قضیه قطام بیشتر از زبان ابن اعثم گفته شده و در منابع دست اول از آن نامی برده نشده است.
آیا عشق یک زن باعث شهادت علی ع توسط ابن ملجم شد؟
پاسخ: در مورد قطام در تاریخ نقلهای بسیار متفاوتی بیان شده است اما در کل می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول گروهی که قائل به وجود قطام شده اند که قضیه او را تقریبا به این شکل بیان کرده اند: قطام قبل از اینکه با عبدالرحمان مرادی (قاتل امیرالمومنین علی(ع)) آشنا شود با جوانی به نام سعید که ابتدا از هواخواهان عثمان و از دشمنان علی (ع) بود آشنا شد و چون پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند سخت کینه علی(ع) را در دل گرفته و در صدد قتل آن حضرت بود تا این که وقتی سعید را دید و زمینه را در او مساعد یافت به او گفت شرط ازدواج با من کشتن علی بن ابی طالب است و در این مورد قرار دادی نوشتند و سعید آن را امضا کرد.
اما سعید به طرف مکه رفت و با وصیت جدش و کوشش پسر عمویش عبدالله از دشمنی با علی دست کشید و از هواخاهان آن حضرت شد و وقتی به کوفه آمد سعی کرد که قطام را نیز از آن تصمیم خود منصرف کند اما قطام نیز از روی حیله ونیرنگ با او، به ظاهر کلام او را تصدیق کرد و گفت: من نیز از عقیده سابق خود برگشتم و الان از طرفداران علی (ع)میباشم و در این هنگام قطام از سعید شنید که سه نفر در مسجدالحرام و کنار خانه کعبه عهد بستند که در شب 17رمضان هر کدام یکی از این سه نفر حضرت علی(ع) معاویه و عمروعاص را بکشند. و سپس سعید و عبدالله از قطام خداحافظی کردند و به طرف مصر رفتند تا بلکه بتوانند آن مردی را که مأموریت یافته حضرت علی(ع) را در شب 17رمضان به قتل برساند پیدا کنند و او را از تصمیم خود منصرف سازند و هر دو از قطام خداحافظی کردند به وعده دیدار دوباره و قطام نیز شخصی در مصر نزد عمروعاص فرستاد و گزارش به او داد که این دو نفر میآیند ... او در صدد بود تا به هر طریقی شده عبدالرحمان را پیدا کند تا این که بالاخره در کوفه عبدالرحمان را پیدا کرد و وقتی که از اوخواستگاری نمود گفت شرط ازدواج با من کشتن علی (ع) است و او هم قبول کرد تا شب موعود فرا رسید و سعید نیزچون به فسطاط رسید عبدالله از طرف عمرو دستگیر شد و سعید دانست که آن شخصی که کمر قتل علی را بسته بودشخصی به نام عبدالرحمان است و روز گذشته به طرف کوفه رفتهاست و در این جا با سفارش خوله - که دختری ازطرفداران علی(ع) بود - به طرف کوفه حرکت کرد تا این که بتواند او را از تصمیمش منصرف کند یا موضوع را به علی(ع) گزارش دهد. اما قطام چون میخواست این راز فاش نشود تصمیم گرفت که از رفتن سعید به خانه حضرت علی(ع)جلوگیری کند. بدین جهت غلام خود ریحان را در بیرون دروازه کوفه به استقبال سعید فرستاد تا او را به خانه قطام دعوت نماید و قطام نیز او را سرگرم کند. اما سعید چون دید وقت بسیار تنگ است و شاید فرصت از دست برود تصمیم گرفت یکسره به خانه حضرت علی(ع) برود و قطام نیز عهدنامهای را که با سعید در ابتدا امضا کرده بودند به خانه حضرت فرستاد. وقتی سعید به در خانه رفت قنبر غلام حضرت او را شناخت و به عنوان شخصی متهم و مجرم زندانی کرد تا انتقام حضرت علی (ع) را از او بگیرد.اما قطام نیز همان روز صبح به همراه کنیز و غلامش از کوفه خارج شده و یکسره به مصر به سوی عمروعاص رفتند. اما در آن جا نیز برای عمرو ثابت شد که قطام از موضوع توطئه قتل عمرو اطلاع داشته و عمدا جریان را برای او گزارش نکرده و در این جا تصمیم گرفت که شب آنها را زندانی کند تا فردا تصمیم نهایی را بگیرد. اما قطام شبانه با همکاری غلامش ریحان در زندان را شکسته و فرار کردند وعمرو نیز نتوانست به آنها دسترسی پیدا کند. عبدالله نیز به دست عمرو گرفتار شده بود. اما چون توطئه قتل عمرو را به او گفته بود و عمرو از کشته شدن نجات پیدا کرد مورد عفو قرار گرفت. بلال و سعید در هنگام بازگشت از دمشق، شبی در کنار دریاچهای استراحت میکردند که دیدند قطام و غلامش ریحان نیز در کنار دریاچه به استراحت مشغول هستند و بلال وقت را غنیمت شمرد و موقعی که ریحان برای تهیه آذوقه از چادر دور شد رفت و سر قطام را برید و نزد سعید برد و سعیدآهی کشید و گفت من تا زنده بودم آرزو داشتم دستم به او برسد ولی تقدیر این چنین بود که بعد از مرگش بدن او را لمس کنم، (نقل از فاجعه رمضان، جرجی زیدان، و بحار، ج 42، ص 298).
و دسته دوم گروهی که قائل به نفی وجود شخصی به نام قطام شده اند که مهمترین آنها دکتر شهیدی است, مرحوم سید جعفر شهیدی اصلا قضیه قطام را افسانه ای بیش نمی داند و به کلی آن را انکار می کند و با دلایل محکم اثبات می کند که این قضیه ساخته و پرداخته نویسندگان متاخر است.
ایشان در کتابش می نویسد: ...شگفتتر از اصل داستان پیدا شدن ناگهانی زنی به نام قطام است که ابن ملجم چون او را دید یک دل نه صد دل عاشق وی شد.و شگفتتر از داستان قطام, خود قطام است, در حالی که طبری او را زنی قدیسه میشناساند و میگوید: (در مسجد اعظم معتکف بود که ابن ملجم و دو تن دیگر به نزد وی به مسجد آمدند و گفتند: ما بر کشتن علی متحد شدهایم.) ابن اعثم،او را زنی بو الهوس و نیمه روسپی معرفی میکند.... (زندگانی امیرالمومنین علی(ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ 17، ص 160) . ایشان در ادامه می گوید: اصل به وجود آمدن قضیه قطام بیشتر از زبان ابن اعثم گفته شده و در منابع دست اول از آن نامی برده نشده است.
- [سایر] چرا ابن ملجم امیرالمومنین علی علیه السلام را به شهادت رساند؟ مگر وی از یاران حضرت نبود؟
- [سایر] علت این که عبدالرحمان بن ملجم مرادی حضرت علی(علیه السلام) را به شهادت رسانید چه بود؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد ابن ملجم- قاتل حضرت علی ع- چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] چرا با این وجود که امام علی(ع) در نهج البلاغه –نامهی شماره 23- توصیه به عفو ابن ملجم میکنند، امام حسن(ع) این کار را نکردند؟
- [سایر] آیا اگر حضرت علی علیه السّلام زنده میماند، ابن ملجم ملعون را میبخشید؟
- [سایر] ابن ملجم که بود و با چه انگیزه ی به شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) اقدام کرد؟ یا افراد دیگری نیز با او همکاری داشته اند؟
- [سایر] آیا روایاتی که میگویند امام حسین(ع) و چند نفر دیگر ابن ملجم را مثله کردند و امام حسن(ع) دستور داد او را بسوزانند، صحیح است؟!
- [سایر] با سلام و ادب، اگر میشود توضیح بدهید که چه دلیلی داشته که جعده، دختر اشعث که از خوارج بود و از کسانی بود که ابن ملجم را تحریک به قتل امیرالمومنین کرده بود، با امام حسن(ع) ازدواج بکند؟ و اینکه جعده دختر اشعث بن قیس در نهایت چگونه و در چه تاریخی از دنیا رفت؟
- [سایر] آیا تیمورلنگ و ابن ملجم حافظ قرآن بودند؟
- [سایر] ابن حجر عسقلانی در مورد نظرات ابن تیمیه در مورد حضرت علی ع چه نظری دارد؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله سیستانی] (أَشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلیُّ اللّهِ) جزء اذان و اقامه نیست ، و لی خوب است بعد از (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) به قصد قربت گفته شود . ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر : یعنی خدای تعالی بزرگتر از آنست که او را وصف کنند . أَشْهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ : یعنی شهادت میدهم که کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست . أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست . أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمْیر المُؤمنِین وَلیُّ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . حَیَّ عَلَی الصّلاةِ : یعنی بشتاب برای نماز . حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ : یعنی بشتاب برای رستگاری . حَیَّ عَلَی خَیْر الْعَمَلِ : یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ : یعنی بتحقیق نماز برپا شد . لا إِله إِلاّ اللّهُ : یعنی کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست .
- [آیت الله سبحانی] اللّه اکبر یعنی خدای بزرگ تر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله)پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمیرالمؤمنینَ وَلِیُّ اللّه، یعنی شهادت می دهم که حضرت علی(علیه السلام)امیرالمؤمنین، و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الفَلاَح، یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قًد قامَتِ الصَّلاةُ، یعنی نماز برپا شده است. لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی خدایی جز اللّه نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [امام خمینی] ترجمه اذان و اقامه اَللّههُ اَکْبَرُ یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. اَشْهَدُ اَنْ لاه اِلههَ اِلاَّ اللّههُ یعنی شهادت میدهم که غیرخدایی که یکتا وبیهمتا است خدای دیگری سزاوار پرستش نیست. اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهه یعنی شهادت میدهم که حضرت محمد بن عَبْداللّهه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست. اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیّاً امیرُالمُؤْمنینَ وَلِیُّ اللّههِ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصّلاة والسّلام امیرالمؤمنین و ولیّ خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلوة یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاهحِ یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلیه خَیْرِ الْعَمَلِ یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَدْ قهامَتِ الصّلوة یعنی به تحقیق نماز برپا شد. لاه اِلههَ اِلاَّ اللّههُ یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد. دستور خواندن عقد موقت
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد.
- [آیت الله سبحانی] اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد موقت را بخوانند، بعد از آن که مدت و مهر را معین کردند، چنانچه زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی الی الاجل المعلوم عَلَی المَهْرِ المَعْلُومِ)، بعد بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التزویجَ الی الاجلِ المعلومِ علی المهرِ المعلومِ)، صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند و اول وکیل زن به وکیل مرد بگوید: (مَتَّعْتُ مُوَکِّلَتِی مُوَکّلَکَ الی الاجل المعلوم عَلَی المَهْرِ المَعْلُومِ)، پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ ذلک لِمُوَکِّلِی) صحیح می باشد.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .