چراحضرت علی به خلافت نرسید؟ پاسخ: این سؤال یکی از مهمترین مسائلی است که به ذهن هر مسلمانِ محقّق و منصف خطور میکند؛زیرا روایات فراوانی از زبان رسول اکرم(ص) در فضایل حضرت علی(ع) آمده است. این روایات را اهل تسنن هم قبول دارند و کتابهای روایی آنها مملو از این احادیث است. حال با وجود اینهمه روایات و تاکیدها علّت رویگردانی بسیاری از مردم از حضرت علی (ع) و در نتیجه به خلافت نرسیدن آنحضرت چه بود؟در جواب می گوییم علت میتواند چند چیزباشد: 1- حب قدرت و ریاست بسیاری از بزرگان مهاجرین و انصار؛ به عنوان نمونه غزالی ، عالم مشهور اهل سنت در باره پیمان شکنی عمر بن خطاب میگوید :از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت : (افتخار ، افتخار ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی .) این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهای کردند.( سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ابوحامد غزالی ، ج1 ، ص4 ، باب فی ترتیب الخلافة والمملکة ) 2- وجود نفاق و اختلاف در میان بزرگان قوم؛ اوج این اختلافات را در میان خود اهالی سقیفه برای تعیین خلیفه می توان مشاهده کرد آنجا که قریشیان به سرکردگی ابوبکر و عمر در مقابل انصار به سرکردگی سعد به مقابله پرداختند و بالاخره غالب هم شدند. 3- وجود اختلاف و کینههایی از گذشته در بین مسلمانان؛ در این زمینه نقل شده: شخصی از طایفه بنی اسد از امام علی علیه السلام سؤال کرد :چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زدند ؟ حضرت در پاسخ فرمود : بدان که آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد ، در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که : گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند ، و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قیامت است . (نهج البلاغة ، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبی الحدید ، ج9 ، ص 241 و علل الشرایع ، ج1 ، ص146 ) 4- سست ایمانی تازه مسلمانان؛ بسیاری از مسلمانان در سالهای پایانی و بالاخص سال نهم و دهم هجرت که به علت همین سیل مسلمان شدن به عام الوفود نیز معروف شد مسلمان شده بودند و طبیعی بود که با امر رسول خدا به جانشینی امیرالمومنین چندان مانوس نباشند. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید: (به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، (لکنا علی غیر ماکنالهم علیه.)(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 307، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 هجری قمری)بدیهی است که از چنین مجموعة که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع وایثار نخواهد بود). سیرة پیشوایان، مهدیپیشوائی، ص 63 - 72. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، 1374 هجری قمری،قم( 5- وجود کینهها و دشمنیهای برخی با حضرت علی(ع) (زیرا بسیاری ازبستگان نزدیک آنان در جنگها به دست حضرت علی کشته شده بودند)؛ امیر المؤمنین علیه السلام خودش در این زمینه می فرماید: فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . (نهج البلاغة ، خطبة 162 ). ابن أبی الحدید سنی معتزلیهم در این باره مینویسد :قریش با کینه های فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیر المؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود .( شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151) 6- نگرانی گروهی ازاشراف از ادامه راه رسول اللّه به وسیله امیرالمؤمنین(ع) و عدالت وی؛ و همین عامل هم باعث شد تا مسلمان نماهایی چون خوارج ایشان را به شهادت برسانند. 7- حیلهگری وخدعه برخی از افراد و ایجاد جوّ متشنّج و آلوده بعد از پیامبر(ص) (به عنوان مثال تبلیغ میکردند که ما علی را برای جانشینی پیامبر قبول داریم ولی فعلاً جوان است(حدود 33 سال). 8- ریشه کن نشدن رسوم قبیلهای و عصبیت جاهلی (برخی از مورّخان براین نکته تأکید دارند که مردم با این که حرفهای حضرت رسول(ص) را شنیده بودند، ولی باز منتظر آن بودند که شخصی طبق سنت قبیلهای برای خلافت برگزیده شود). عمدة مسلمانان و کسانی را که در کنار پیامبر حضور داشتند، - با توجه به ظهوراسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوزدر تصمیم گیری های آنان دخیل بود. در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله گروه مهاجرین مکه و در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابرقبایل انصار به صف آرایی پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوایی سعد بن عباده رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند. (پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السّلام ، جعفر سبحانی، ص 201 - 209، چاپ سوم، 1366، انتشارات جهان آراء). در چنین اوضاع و احوالی که رگه های جاهلیت قوم گرائی گل کرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر صلّی الله علیه و آله به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر صلّی الله علیه و آله و رجال بنی هاشم به علی علیه السّلام وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند که بتوانند حرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر صلّی الله علیه و آله مشهود بود همان هایی که بعداً جریان هایی مثل ناکثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی علیه السّلام پدید آورند. البته برای هر یک از موارد هشتگانه شواهد تاریخی و دلایل کافی دیگری نیز وجود دارد که به جهت اختصار به همین موارد بسنده می کنیم. همچنین نظیر این قضایا درقرآن نیز آمده و آن داستان موسی و هارون(ع) و سامری است. بدین صورت که پیامبری موسی(ع)برای بنی اسرائیل ثابت شده بود. عصای او را دیده و ید بیضای او را مشاهده کرده بودند. ساحران در مقابل چشمان آنان ایمان آوردند. هم چنین دیدند که چگونه عصای موسی نیل را شکافت و خود آنها از آن عبور کردند و فرعون و انصارش غرق شدند و... با این وجود وقتی موسی(ع)، هارون را به جانشینی خود نصب کرد و به دستور خدا به کوه طور رفت... مردم دوباره بت پرست شدند و جانشینی هارون را قبول نکردند و به نصایح او گوش فرا ندادند و گاوی را که سامری با طلا و زیورآلات خود آنها ساخته بود، پرستیدند. این در حالی بود که پیامبرشان نمرده بود و فقط چند روز تأخیر کرده بود. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: سوره طه، آیات 40 – 99). رسول خدا(ص) هم به حضرت علی(ع) فرمودند: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی و این شباهت درامور متعددی است که یکی از آنها عدم تبعیت مردم است.
چراحضرت علی به خلافت نرسید؟
پاسخ: این سؤال یکی از مهمترین مسائلی است که به ذهن هر مسلمانِ محقّق و منصف خطور میکند؛زیرا روایات فراوانی از زبان رسول اکرم(ص) در فضایل حضرت علی(ع) آمده است. این روایات را اهل تسنن هم قبول دارند و کتابهای روایی آنها مملو از این احادیث است. حال با وجود اینهمه روایات و تاکیدها علّت رویگردانی بسیاری از مردم از حضرت علی (ع) و در نتیجه به خلافت نرسیدن آنحضرت چه بود؟در جواب می گوییم علت میتواند چند چیزباشد:
1- حب قدرت و ریاست بسیاری از بزرگان مهاجرین و انصار؛ به عنوان نمونه غزالی ، عالم مشهور اهل سنت در باره پیمان شکنی عمر بن خطاب میگوید :از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :
(افتخار ، افتخار ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی .)
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهای کردند.( سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ابوحامد غزالی ، ج1 ، ص4 ، باب فی ترتیب الخلافة والمملکة )
2- وجود نفاق و اختلاف در میان بزرگان قوم؛ اوج این اختلافات را در میان خود اهالی سقیفه برای تعیین خلیفه می توان مشاهده کرد آنجا که قریشیان به سرکردگی ابوبکر و عمر در مقابل انصار به سرکردگی سعد به مقابله پرداختند و بالاخره غالب هم شدند.
3- وجود اختلاف و کینههایی از گذشته در بین مسلمانان؛ در این زمینه نقل شده: شخصی از طایفه بنی اسد از امام علی علیه السلام سؤال کرد :چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زدند ؟ حضرت در پاسخ فرمود : بدان که آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد ، در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که : گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند ، و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قیامت است . (نهج البلاغة ، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبی الحدید ، ج9 ، ص 241 و علل الشرایع ، ج1 ، ص146 )
4- سست ایمانی تازه مسلمانان؛ بسیاری از مسلمانان در سالهای پایانی و بالاخص سال نهم و دهم هجرت که به علت همین سیل مسلمان شدن به عام الوفود نیز معروف شد مسلمان شده بودند و طبیعی بود که با امر رسول خدا به جانشینی امیرالمومنین چندان مانوس نباشند. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید:
(به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، (لکنا علی غیر ماکنالهم علیه.)(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 307، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 هجری قمری)بدیهی است که از چنین مجموعة که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع وایثار نخواهد بود). سیرة پیشوایان، مهدیپیشوائی، ص 63 - 72. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، 1374 هجری قمری،قم(
5- وجود کینهها و دشمنیهای برخی با حضرت علی(ع) (زیرا بسیاری ازبستگان نزدیک آنان در جنگها به دست حضرت علی کشته شده بودند)؛ امیر المؤمنین علیه السلام خودش در این زمینه می فرماید: فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . (نهج البلاغة ، خطبة 162 ). ابن أبی الحدید سنی معتزلیهم در این باره مینویسد :قریش با کینه های فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیر المؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود .( شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151)
6- نگرانی گروهی ازاشراف از ادامه راه رسول اللّه به وسیله امیرالمؤمنین(ع) و عدالت وی؛ و همین عامل هم باعث شد تا مسلمان نماهایی چون خوارج ایشان را به شهادت برسانند.
7- حیلهگری وخدعه برخی از افراد و ایجاد جوّ متشنّج و آلوده بعد از پیامبر(ص) (به عنوان مثال تبلیغ میکردند که ما علی را برای جانشینی پیامبر قبول داریم ولی فعلاً جوان است(حدود 33 سال).
8- ریشه کن نشدن رسوم قبیلهای و عصبیت جاهلی (برخی از مورّخان براین نکته تأکید دارند که مردم با این که حرفهای حضرت رسول(ص) را شنیده بودند، ولی باز منتظر آن بودند که شخصی طبق سنت قبیلهای برای خلافت برگزیده شود). عمدة مسلمانان و کسانی را که در کنار پیامبر حضور داشتند، - با توجه به ظهوراسلام در جزیرة العرب - مجموعة اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوزدر تصمیم گیری های آنان دخیل بود.
در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله گروه مهاجرین مکه و در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابرقبایل انصار به صف آرایی پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوایی سعد بن عباده رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند. (پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السّلام ، جعفر سبحانی، ص 201 - 209، چاپ سوم، 1366، انتشارات جهان آراء).
در چنین اوضاع و احوالی که رگه های جاهلیت قوم گرائی گل کرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر صلّی الله علیه و آله به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر صلّی الله علیه و آله و رجال بنی هاشم به علی علیه السّلام وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند که بتوانند حرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر صلّی الله علیه و آله مشهود بود همان هایی که بعداً جریان هایی مثل ناکثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی علیه السّلام پدید آورند.
البته برای هر یک از موارد هشتگانه شواهد تاریخی و دلایل کافی دیگری نیز وجود دارد که به جهت اختصار به همین موارد بسنده می کنیم.
همچنین نظیر این قضایا درقرآن نیز آمده و آن داستان موسی و هارون(ع) و سامری است. بدین صورت که پیامبری موسی(ع)برای بنی اسرائیل ثابت شده بود. عصای او را دیده و ید بیضای او را مشاهده کرده بودند. ساحران در مقابل چشمان آنان ایمان آوردند. هم چنین دیدند که چگونه عصای موسی نیل را شکافت و خود آنها از آن عبور کردند و فرعون و انصارش غرق شدند و... با این وجود وقتی موسی(ع)، هارون را به جانشینی خود نصب کرد و به دستور خدا به کوه طور رفت... مردم دوباره بت پرست شدند و جانشینی هارون را قبول نکردند و به نصایح او گوش فرا ندادند و گاوی را که سامری با طلا و زیورآلات خود آنها ساخته بود، پرستیدند. این در حالی بود که پیامبرشان نمرده بود و فقط چند روز تأخیر کرده بود. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: سوره طه، آیات 40 – 99). رسول خدا(ص) هم به حضرت علی(ع) فرمودند: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی و این شباهت درامور متعددی است که یکی از آنها عدم تبعیت مردم است.
- [سایر] چرا علی علیه السّلام در قبول خلافت درنگ کرد؟
- [سایر] آیا حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟
- [سایر] چرا حضرت امیرالمومنین، علی(علیه السلام) در زمان خلافت خلفا در نماز به آنان اقتدا می کردند؟
- [سایر] آیا حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟
- [سایر] با سلام علت جابه جایی مرکز خلافت از مدینه به کوفه توسط امام علی(ع)چیست؟ آیا در هنگام به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) مدینه امنیت کافی برای خلافت را نداشته ؟
- [سایر] چالش ها واصلاحات فرهنگی دوران خلافت امام علی(ع)؟
- [سایر] آیا در جریان غصب خلافت حضرت علی سکوت کرد؟
- [سایر] آیا صحیح است که ابوبکر اعتراف کرد که من از حضرت علی علیه السّلام بهتر نیستم و میخواست خلافت را به حضرت علی علیه السّلام برگرداند.
- [سایر] آیا امام علی(علیه السلام) در زمان خلافت شورش مردم فارس را سرکوب کردند؟
- [سایر] بهرههایی که شیعه از خلافت پنج ساله امیرالمومنین(علیه السلام) برداشت نمود را برشمرید؟
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.