مهمترین کرامت امام عسکری(ع) چی بوده؟ پاسخ: به طور کلی کرامات امام(ع) را می توان به کراماتی که جنبه هدایت گری و کراماتی که به زندگی و معیشتی مردم مربوط بوده تقسیم نمود. به عنوان نمونه کرامات زیر در مورد آن حضرت در منابع و تحقیقات پیرامون این موضوع آورده شده است. · وقتی امام علیه السلام در حبس بود ابن اوتاش که سابقه عداوت و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام را داشت زندان بان حضرت بود، به او دستور دادند تا می توانی بر او سخت گیر اما او تنها یک روز با امام علیه السلام ماند، امام علیه السلام او را چنان متحول کرد که او در برابر امام به خاک افتاد و از راهش برگشت و دارای بصیرتی کامل نسبت به شناخت امام علیه السلام شد[1]. · ابوهاشم جعفری از محضر امام علیه السلام نقل می کندکه روزی مردی تنومند و قوی هیکل از یمن اجازه ورود به محضر امام علیه السلام را خواست . پس از ورود بر امام سلام ولایت کرد، حضرت جواب او را با قبول ولایت پاسخ داد. در دلم گفتم: ای کاش می دانستم این مرد کیست. حضرت از ضمیر من آگاه شد و فرمود: این مرد از نژاد زن اعرابی است که دیگی آورده که پدران من مهر امامت بر آن زده اند، تا من نیز مهرم را بزنم، حضرت مهرش را در آورد و بر آن زد. نقش مهر (محمدبن علی) بود که بر دیگ افتاد، آن مرد یمنی با این کرامت به امامت همه ائمه اقرار کرد.[2] · ابوهاشم جعفری گوید : در زندان بودم و از سنگینی غل و زنجیر بسیار رنجور به حضرت شکایت کردم (از طریق نامه) در پاسخم نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت می خوانی و از زندان خلاص می شوی. به همان ترتیب واقع شد و ظهر را در منزل نماز خواندم وقتی یادی از تنگی معاش از خاطرم گذشت و خواستم در نامه ای برای حضرت بنویسم شرمم آمد ،برگشتم به منزلم نامه ای به من نوشت و فرمود : از درخواست حوائجت خجالت نکش، انشاء الله بر آورده می شود[3]. · شیعیان روزی از کرامات حضرت سخن می گفتند: مردی ناصبی با تردید و انکار گفت من سوالاتی را بدون این که با مرکب بنویسم از او سوال خواهم کرد اگر پاسخ او بر حق است ... ناصبی چنین کرد. نامه ها را فرستادیم، حضرت پاسخ های سوالات ما و ناصبی را با ذکر نام او و پدرش برای او فرستاد . ناصبی چون آن را خواند از هوش رفت و چون، هوش آمد و امام علیه السلام را تصدیق کرد و هدایت شد[4]. · سالی در سامرا قحطی شد، حاکم عباسی معتمد دستور داد مردم نماز باران بخوانند تا گرفتاری رفع شود. مردم به دستور او سه روز نماز باران خواندند و دعا کردند اما از باران خبری نشد، روز چهارم جاثلیق بزرگ رهبر مسیحیان جهان با جمعی از راهبان و مریدان خود به بیابان رفت و یکی از راهبان هر وقت دست به دعا می کرد، باران فرو می ریخت ، روز پنجم جاثلیق دعا کرد تا بقدری باران آمد و مردم سیراب شدند و خشک سالی رفع گردید، این امر سبب شد که مدعی خلافت و حاکم بزرگ اسلامی دچار اضطراب و ترس گردد از آن که مردم مسلمان دچار تزلزل عقیده شدند و توهم کردند که مسیحیت بر حق است، تمایل مسلمانان در مسیحیت زیاد شد، خلیفه از این وضع بسیار ناخشنود و نگران بود که نکند خبر در تمام سرزمین های خلافت اسلامی منعکس شده و مردم از اسلام دست بر دارند. امام عسکری علیه السلام در این حال در حبس بود و خلیفه به خوبی می دانست که تنها راه نجات از این وضع مراجعه به ابو محمد علیه السلام است. درخواست کرد که امام را به پیش او بیاورند، به امام گفت: امت جدت را از گمراهی نجات بده که مسیحیان غالب شده و مردم را جذب می کنند. امام علیه السلام به خلیفه فرمود: فردا از جاثلیق و رهبانان درخواست کن که به بیابان بروند. خلیفه گفت مردم دیگر نیاز به باران ندارند، امام فرمود برای باران نیست، بلکه جهت رفع تردید و ابهام است که بر امت محمد روی آور شده. معتمد دستور داد روز سه شنبه همه آن ها بیرون بروند، امام علیه السلام خود نیز همراه جماعتی کثیر با آن ها بیرون شد. آن گاه رهبان دعا نمودند و باران بارید، امام فرمود : دست آن راهب را بگیرید و از لای انگشتان او چیزی است که آن را بیرون بیاورند از میان انگشتان او استخوان سیاه رنگی را که شبیه استخوان انسان بود یافتند، امام آن را گرفت و در پارچه ای گذاشت و به راهب گفت: حال دعا کند و باران بخواه! آن راهب هر چه دعا کرد نتیجه معکوس شد و ابرها جمع شده و خورشید در آسمان ظاهر گردید. مردم و معتمد عباسی که همراه جمعیت بودند بسیار شگفت زده شدند. معتمد از امام پرسید: این استخوان چیست؟ امام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبر آن ها برداشته اند هیچ استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر آن که باران ببارد. معتمد دستور داد استخوان را آزمودند همان طور محقق شد آن چه امام فرمود، خلیفه بر امام تحسین و تحیت بسیار کرد و امام را از زندان آزاد نمود. پس از آن احترام امام در افکار با لذت و مردم به سوی امام جذب شدند امام از فرصت بدست آمده از خلیفه خواست زندانیان شیعه و یاران امام را آزاد کند[5]. · محمد بن علی گفته: امر معیشت بر ما سخت شد پدرم گفت برویم نزد این مرد (امام عسگری علیه السلام) معروف به بخشندگی است. گفتم: او را می شناسی؟ گفت : نمی شناسم و تاکنون ندیده ام ، به مقصد منزل آن جناب حرکت کردیم. پدرم گفت: چقدر محتاج هستی تا دستور دهد پانصد درهم به ما بدهند دویست درهم برای لباس و دویست درهم برای آرد و صد درهم برای مخارج، با خود گفتم کاش سیصد درهم نیز می خواستم. برای امور دیگر، خرید مرکب و سفر به عراق عجم رفتیم تا به در منزلش رسیدیم. غلامش بیرون آمد و گفت : علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند، پس از ورود امام علیه السلام رو به پدرم کرد و فرمود : چرا تاکنون به این جا نیامده اید؟ پدرم گفت: سرورم خجالت کشیدم با این حال به حضور شما بیاییم، چون بیرون آمدیم غلامش کیسه به پدرم داد و گفت :این پانصد درهم برای لباس، آرد و مخارج دیگر و کیسه دیگر داد و گفت: این هم برای همان اموری که نیت کردی صد درهم برای خرید یک مرکب و مخارج دیگر . ولی به عراق عجم سفر نکنید برو به شهر سوراء (نزدیک حله و فرات) محمد می گوید: پدرم رفت به سورا و با زنی ازدواج کرد، و چندان ثروتمند شد که روزانه درآمدش دو هزار درهم بود. · اسماعیل بن محمد عباسی روایت کرده، میگوید: از حاجتی که داشتم خدمت ابو محمد (ع) شکایت کردم و قسم یاد کردم که نه یک درهم و نه بیشتر، هیچ مبلغی نزد من نیست، امام رو به من کرد و فرمود: (آیا به دروغ سوگند میخوری، در حالی که دویست دینار در زیر زمین پنهان کردهای؟ البته این حرف را بدان جهت نمیگویم که چیزی ندهم! آن وقت رو به غلامش کرد و فرمود: آنچه همراهت هست به این مرد بده) غلام، صد دینار به من داد، سپس رو به من کرد و فرمود: (تو آن پولهایی را که دفن کردهای با وجود نیاز شدیدی که داری از دست خواهی داد.) اسماعیل میگوید: بعدها احتیاج پیدا کردم هر چه جستم نیافتم پیگیری کردم دیدم پسرم جای آنها را یافته و آنها را دزدیده و فرار کرده است[6] · محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزیز و یزید بن عیسی شکایت کرد، امام علیه السلام در پاسخ وی نوشت: (اما عبدالعزیز را من کفایت کردم و اما یزید، در برابر خدای عزوجل تو با او باید بایستید). چند روزی بیش نگذشت که عبدالعزیز هلاک شد و اما یزید، که محمد بن حجر را به قتل رساند که در پیشگاه خدا (برای رسیدگی به حسابشان) باید حاضر شوند[7]. [1] شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 330 [2] شیخ حرّ، اثبات الهداه، ج6، ص 280. [3] شیخ مفید، ج2، ص 330. [4] مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص 44. [5] شبلنجی، نور الابصار،ص 167. [6] همان، ص 153 [7] مناقب آل ابی طالب، ج4، ص433
مهمترین کرامت امام عسکری(ع) چی بوده؟
پاسخ: به طور کلی کرامات امام(ع) را می توان به کراماتی که جنبه هدایت گری و کراماتی که به زندگی و معیشتی مردم مربوط بوده تقسیم نمود.
به عنوان نمونه کرامات زیر در مورد آن حضرت در منابع و تحقیقات پیرامون این موضوع آورده شده است.
· وقتی امام علیه السلام در حبس بود ابن اوتاش که سابقه عداوت و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام را داشت زندان بان حضرت بود، به او دستور دادند تا می توانی بر او سخت گیر اما او تنها یک روز با امام علیه السلام ماند، امام علیه السلام او را چنان متحول کرد که او در برابر امام به خاک افتاد و از راهش برگشت و دارای بصیرتی کامل نسبت به شناخت امام علیه السلام شد[1].
· ابوهاشم جعفری از محضر امام علیه السلام نقل می کندکه روزی مردی تنومند و قوی هیکل از یمن اجازه ورود به محضر امام علیه السلام را خواست . پس از ورود بر امام سلام ولایت کرد، حضرت جواب او را با قبول ولایت پاسخ داد. در دلم گفتم: ای کاش می دانستم این مرد کیست.
حضرت از ضمیر من آگاه شد و فرمود: این مرد از نژاد زن اعرابی است که دیگی آورده که پدران من مهر امامت بر آن زده اند، تا من نیز مهرم را بزنم، حضرت مهرش را در آورد و بر آن زد. نقش مهر (محمدبن علی) بود که بر دیگ افتاد، آن مرد یمنی با این کرامت به امامت همه ائمه اقرار کرد.[2]
· ابوهاشم جعفری گوید : در زندان بودم و از سنگینی غل و زنجیر بسیار رنجور به حضرت شکایت کردم (از طریق نامه) در پاسخم نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت می خوانی و از زندان خلاص می شوی. به همان ترتیب واقع شد و ظهر را در منزل نماز خواندم وقتی یادی از تنگی معاش از خاطرم گذشت و خواستم در نامه ای برای حضرت بنویسم شرمم آمد ،برگشتم به منزلم نامه ای به من نوشت و فرمود : از درخواست حوائجت خجالت نکش، انشاء الله بر آورده می شود[3].
· شیعیان روزی از کرامات حضرت سخن می گفتند: مردی ناصبی با تردید و انکار گفت من سوالاتی را بدون این که با مرکب بنویسم از او سوال خواهم کرد اگر پاسخ او بر حق است ... ناصبی چنین کرد. نامه ها را فرستادیم، حضرت پاسخ های سوالات ما و ناصبی را با ذکر نام او و پدرش برای او فرستاد .
ناصبی چون آن را خواند از هوش رفت و چون، هوش آمد و امام علیه السلام را تصدیق کرد و هدایت شد[4].
· سالی در سامرا قحطی شد، حاکم عباسی معتمد دستور داد مردم نماز باران بخوانند تا گرفتاری رفع شود. مردم به دستور او سه روز نماز باران خواندند و دعا کردند اما از باران خبری نشد، روز چهارم جاثلیق بزرگ رهبر مسیحیان جهان با جمعی از راهبان و مریدان خود به بیابان رفت و یکی از راهبان هر وقت دست به دعا می کرد، باران فرو می ریخت ، روز پنجم جاثلیق دعا کرد تا بقدری باران آمد و مردم سیراب شدند و خشک سالی رفع گردید، این امر سبب شد که مدعی خلافت و حاکم بزرگ اسلامی دچار اضطراب و ترس گردد از آن که مردم مسلمان دچار تزلزل عقیده شدند و توهم کردند که مسیحیت بر حق است، تمایل مسلمانان در مسیحیت زیاد شد، خلیفه از این وضع بسیار ناخشنود و نگران بود که نکند خبر در تمام سرزمین های خلافت اسلامی منعکس شده و مردم از اسلام دست بر دارند. امام عسکری علیه السلام در این حال در حبس بود و خلیفه به خوبی می دانست که تنها راه نجات از این وضع مراجعه به ابو محمد علیه السلام است.
درخواست کرد که امام را به پیش او بیاورند، به امام گفت: امت جدت را از گمراهی نجات بده که مسیحیان غالب شده و مردم را جذب می کنند.
امام علیه السلام به خلیفه فرمود: فردا از جاثلیق و رهبانان درخواست کن که به بیابان بروند. خلیفه گفت مردم دیگر نیاز به باران ندارند، امام فرمود برای باران نیست، بلکه جهت رفع تردید و ابهام است که بر امت محمد روی آور شده.
معتمد دستور داد روز سه شنبه همه آن ها بیرون بروند، امام علیه السلام خود نیز همراه جماعتی کثیر با آن ها بیرون شد. آن گاه رهبان دعا نمودند و باران بارید، امام فرمود : دست آن راهب را بگیرید و از لای انگشتان او چیزی است که آن را بیرون بیاورند از میان انگشتان او استخوان سیاه رنگی را که شبیه استخوان انسان بود یافتند، امام آن را گرفت و در پارچه ای گذاشت و به راهب گفت: حال دعا کند و باران بخواه!
آن راهب هر چه دعا کرد نتیجه معکوس شد و ابرها جمع شده و خورشید در آسمان ظاهر گردید. مردم و معتمد عباسی که همراه جمعیت بودند بسیار شگفت زده شدند. معتمد از امام پرسید: این استخوان چیست؟
امام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبر آن ها برداشته اند هیچ استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر آن که باران ببارد.
معتمد دستور داد استخوان را آزمودند همان طور محقق شد آن چه امام فرمود، خلیفه بر امام تحسین و تحیت بسیار کرد و امام را از زندان آزاد نمود. پس از آن احترام امام در افکار با لذت و مردم به سوی امام جذب شدند امام از فرصت بدست آمده از خلیفه خواست زندانیان شیعه و یاران امام را آزاد کند[5].
· محمد بن علی گفته: امر معیشت بر ما سخت شد پدرم گفت برویم نزد این مرد (امام عسگری علیه السلام) معروف به بخشندگی است. گفتم: او را می شناسی؟ گفت : نمی شناسم و تاکنون ندیده ام ، به مقصد منزل آن جناب حرکت کردیم.
پدرم گفت: چقدر محتاج هستی تا دستور دهد پانصد درهم به ما بدهند دویست درهم برای لباس و دویست درهم برای آرد و صد درهم برای مخارج، با خود گفتم کاش سیصد درهم نیز می خواستم. برای امور دیگر، خرید مرکب و سفر به عراق عجم رفتیم تا به در منزلش رسیدیم.
غلامش بیرون آمد و گفت : علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند، پس از ورود امام علیه السلام رو به پدرم کرد و فرمود : چرا تاکنون به این جا نیامده اید؟
پدرم گفت: سرورم خجالت کشیدم با این حال به حضور شما بیاییم، چون بیرون آمدیم غلامش کیسه به پدرم داد و گفت :این پانصد درهم برای لباس، آرد و مخارج دیگر و کیسه دیگر داد و گفت: این هم برای همان اموری که نیت کردی صد درهم برای خرید یک مرکب و مخارج دیگر . ولی به عراق عجم سفر نکنید برو به شهر سوراء (نزدیک حله و فرات) محمد می گوید: پدرم رفت به سورا و با زنی ازدواج کرد، و چندان ثروتمند شد که روزانه درآمدش دو هزار درهم بود.
· اسماعیل بن محمد عباسی روایت کرده، میگوید: از حاجتی که داشتم خدمت ابو محمد (ع) شکایت کردم و قسم یاد کردم که نه یک درهم و نه بیشتر، هیچ مبلغی نزد من نیست، امام رو به من کرد و فرمود:
(آیا به دروغ سوگند میخوری، در حالی که دویست دینار در زیر زمین پنهان کردهای؟ البته این حرف را بدان جهت نمیگویم که چیزی ندهم! آن وقت رو به غلامش کرد و فرمود: آنچه همراهت هست به این مرد بده) غلام، صد دینار به من داد، سپس رو به من کرد و فرمود: (تو آن پولهایی را که دفن کردهای با وجود نیاز شدیدی که داری از دست خواهی داد.)
اسماعیل میگوید: بعدها احتیاج پیدا کردم هر چه جستم نیافتم پیگیری کردم دیدم پسرم جای آنها را یافته و آنها را دزدیده و فرار کرده است[6]
· محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزیز و یزید بن عیسی شکایت کرد، امام علیه السلام در پاسخ وی نوشت: (اما عبدالعزیز را من کفایت کردم و اما یزید، در برابر خدای عزوجل تو با او باید بایستید).
چند روزی بیش نگذشت که عبدالعزیز هلاک شد و اما یزید، که محمد بن حجر را به قتل رساند که در پیشگاه خدا (برای رسیدگی به حسابشان) باید حاضر شوند[7].
[1] شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 330
[2] شیخ حرّ، اثبات الهداه، ج6، ص 280.
[3] شیخ مفید، ج2، ص 330.
[4] مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص 44.
[5] شبلنجی، نور الابصار،ص 167.
[6] همان، ص 153
[7] مناقب آل ابی طالب، ج4، ص433
- [سایر] نام فرزندان امامان؛ از امام علی(ع) تا امام حسن عسکری(ع) را نام ببرید.
- [سایر] آیا رجعت از امام حسین (ع) شروع و به امام حسن عسکری (ع) ختم میشود؟
- [سایر] دلیل فرمایش امام حسن عسگری (ع) که ثواب زیارت امام رضا (ع)بیشتر از زیارت امام حسین (ع) است، چیست؟
- [سایر] زندگینامه حضرت امام حسن عسکری(ع) را بیان فرمایید.
- [سایر] اینکه امام حسن عسکری ع جانشنی نداشتند صحیح است؟
- [سایر] آیا امام حسن عسکری (ع) بجز حضرت مهدی، فرزند پسر دیگری داشتند؟ فرزند دختر چطور؟
- [سایر] آیا نص متواتر بر امامت امام زمان (عج) از امام عسکری (ع) رسیده است؟
- [سایر] چرا به امام یازدهم عسکری می گویند؟
- [سایر] منبع و سند حدیث فاطمه حجت بر حجت های خداست از امام حسن عسکری (ع) چیست؟
- [سایر] چرا امام حسن عسکری (ع) همواره در بند و زندان بودند؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.