حضرت ابوالفضل عباس(ع) کیست؟(همه چی راجع به ابولفضل عباس(ع)/سال تولد/نحوه ی شهادت/رجز خوانی/سن در هنگام شهادت و هرچه مطلب از اخلاق و سیره ی این حضرت هست و ...) پاسخ: با سلام. قطعا در این مجال کوتاه توضیحات مفصل درباره زندگی این شخصیت بزرگ تاریخ نمیگنجد. اما در هر صورت توضیحات زیر ارائه میگردد: عباس بنعلی مادرش اُمّالبنین فاطمه دختر حِزام بنخالدبنربیعة بنوحیدبنکلاببنربیعةالعامری است.[1] و ماجرای ازدواج امالبنین با علی از این قرار بود که امیرالمؤمنین از برادرش عقیل خواست برایش همسری از خانوادهای شجاع شناسائی نماید تا از او صاحب فرزندی شجاع شود و عقیل که نسب شناس بود، امالبنین را پیشنهاد کرد و گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر یافت نمیشود.[2] وحاصل این ازدواج، چهار فرزند به نامهای عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود.[3] عباس خوشصورت و زیباروی بود بطوری که او را ماه بنیهاشم میگفتند.[4] همچنین او دارای قامتی بلند بود،[5] و در روز عاشورا پرچمدار سپاه امام (ع) بود[6]، کنیهاش ابوالفضل[7] و ابوقِربة[8] (صاحب مشک)، و القاب معروفش قمربنیهاشم،[9] سقاء،[10] پرچمدار،[11] شهید،[12] ذکر شده است. فضائل عبّاس برای عباس فضائل بزرگی ذکر شده است، از جمله اینکه او از دوران کودکی اهل معرفت بوده بطوری که روزی امیرالمؤمنین علی(ع)، عباس را در دامان خود نشاند و به او گفت: بگو یک. گفت: یک. گفت: بگو دو. عباس از پاسخ دادن امتناع نمود. پدر علت را سؤال نمود. عباس گفت: شرم میکنم با زبانی که پروردگارم را به یکتائی شمردهام بگویم دو، و امیرالمؤمنین او را تحسین نمود.[13] امام سجاد در بارة عموی بزرگوارش فرمود: خداوند (عمویم) عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد چنان فداکاریی که دو دستش قطع شد، خداوند به او همانند جعفربنأبیطالب در مقابل دو دست قطع شده، دو بال عطا میکند که با آنها در بهشت به همراه فرشتگان پرواز میکند و نزد خدا مقامی دارد که در روز قیامت، همه شهیدان غبطة آن را میخورند.[14] امام صادق در تجلیل از عباس فرمود: عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه با ابیعبدالله جهاد کرد و به خوبی آزمایش خود را داد و به شهادت رسید.[15] از حضرت عباس، کرامات فراوانی دیده شده و حاجات بسیاری از متوسلین به آن حضرت، برآورده شده است که این امر در بین مردم مشهور و معروف است. حضور عباس در کنار سه امام از آنجا که جناب عباس هنگام شهادت سی و چهار سال داشت[16]، بنابراین در سال بیست و شش هجری متولد شده است، در نتیجه میتوان گفت که تا چهارده سالگی با پدر و تا بیست و چهارسالگی با برادرش امام حسن و تا سی و چهارسالگی با برادرش امام حسین بوده است.[17] در مورد اینکه آیا جناب عباس در جنگ صفین حضور داشته یا خیر بین مورخان اختلاف است: برخی نوشتهاند که جناب عباس در جنگ صفین شرکت داشته است.[18] برخی دیگر از محققان معاصر معتقدند عباس در برخی از جنگها حضور داشته اما پدر بزرگوارش اجازه پیکار به وی نداده است.[19] و برخی آوردهاند که وی علاوه بر حضور در صفین در نبردی قهرمانانه، ابتدا هفت تن از پسران ابنشَعثاء و سپس خود ابنشَعثاء را که از قهرمانان سپاه معاویه بود، به هلاکت رساند و موجب حیرت ناظرین شد.[20] اما چنین مطلبی در منابع متقدم نیامده است و مرحوم محدث نوری معتقد است این امر به عباسبنربیعة (بنحارثبنعبدالمطلب) مربوط میشود که مشابه این جریان برای وی اتفاق افتاده و لذا باعث اشتباه شده است و الا عباس در صفین حضور نداشته است.[21] اما برخی محققان جواب دادهاند که این دو جریان متفاوت هستند و هر دو (به فاصله چند صفحه) در مناقب خوارزمی آمده است و اشتباه خوارزمی که یک جریان را دو گونه تلقی نموده و آورده باشد، غیرقابل قبول است.[22] اما حقیقت آن است که اگر تاریخ تولد عباس را در سال بیست وشش بپذیریم، با توجه به این که جنگ صفین در سال سی و هفت رخ داده، عباس در آن زمان در حدود یازده سال داشته و در این صورت شرکت او در جنگ قابل پذیرش نخواهد بود.[23] همچنین جناب عباس در زمان اجرای قصاص قاتل پدر بزرگوارش حاضر بوده، اما نقشی در اجرای قصاص نداشته است.[24] و هنگام غسل پیکر مطهر امام حسن همراه برادرش محمد (حنفیة)، امام حسین را یاری میداد.[25] از عباس بنعلی در دوره امامت امام حسین تا قبل از حوادث کربلا مطلبی در دست نیست. اما مسلم است که با آغاز حرکت امام حسین، عباس در کنار برادر بزرگوارش حضور داشته و به همراه امام، شبانه مدینه را به سمت مکه ترک نموده است.[26] در مورد حضور عباس و نقش او در صحنههای مختلف قیام امام حسین (ع)، به جلد اول کتاب مقتل جامع سید الشهدا، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره مراجعه فرمایید. نسل پرافتخار عبّاس عباس با لبابه دختر عُبَیْداللهبنعباسبنعبدالمطلب ازدواج کرد.[27] و کنیزی نیز داشته که از او صاحب فرزندی به نام حسن شده است.[28] درتعداد فرزندان عباس اختلاف نظر وجود دارد.[29] همه دانشمندان نسبشناس اتفاق نظر دارند که نسل عباس تنها از طریق پسرش عُبَیْدالله، تداوم یافته است.[30] از نسل حضرت أباالفضل رجال نامداری پدید آمدهاند، از جمله پنج تن از نوههای او یعنی پسران حسنبنعُبَیْداللهبنعباس، به نامهای عُبَیْدالله، عباس، حمزةالأکبر، ابراهیم جَردَقه و فضل، افراد سرشناسی شدند. زیرا عُبَیْدالله در زمان خود أمیر و قاضیالقضاة مکه و مدینه بود[31]. و عباس، خطیبِ فصیح و شاعری توانا شد. و جناب فضل، سخنوری فصیح و بسیار متدین و شجاع بوده است. ابراهیم نیز فقیه، أدیب و زاهد بود و قاسمبنحمزةبنحسنبنعُبَیْدالله در یمن جایگاه عظیمی کسب نمود. همچنین از فرزندان عباس (بنعُبَیْدالله)، جناب عبدالله، خطیب و شاعر فصیحی بود که در دربار مأمون جایگاه ویژه داشت. از نوادگان حضرت عباس برخی وارد ایران شده و در شهرهای شیراز، گرگان، أرجان (بهبهان) سکنی گزیدند، برخی وارد یمن شده و برخی دیگر به مصر و مغرب کوچ کردند.[32] مبارزه و شهادت حضرت عباس یکی از شخصیّتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههای جاودانهای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجّت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بنعلی است. او از یک طرف در صحنة نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد. و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد میشود. شهادت چنین شخصیّت بزرگی، از مصائب مهمّ و از رویدادهای بزرگ روز عاشورا بود. گرچه چگونگی مبارزه و شهادت عباس بنعلی را برخی از مورّخان و مقتلنویسان با تفاوتهایی گزارش کردهاند. لکن ما، در اینجا سعی میکنیم با ترکیب و ترسیم مجموع گزارشها، کیفیّت مبارزه و شهادت این شهید والامقام را به گونهای منطبق با منابع متقدّم، و به ترتیب حوادث ارائه کنیم. حضرت عباس و مقام سقّایی یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس در کربلا، سقّایی یعنی تهیّه و تأمین آب برای اردوی حسینی بود؛ زیرا از روز هفتم، آب را به روی آنها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او (سقّا) بود.[33] شهادت او نیز با سقّایی او پیوند داشت؛ زیرا سرانجام او در راه تهیّه آب و در نزدیکی فرات به درجة شهادت رسید. از روز هفتم به بعد چندین بار عباس به دستور امام حسین به همراه نافع بنهلال و گروهی از یاران برای آوردن آب به سوی دشمن رفتند، که با رشادتهای عباس بنعلی موفّق به آوردن آب به سوی خیمهها شدند. و این مطلب بهترین دلیل برای اثبات سقّا بودن حضرت عباس، در کربلا است. جان بازی عباس در میدان نبرد بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین شدّت یافته بود، امام و برادرش عباس در صدد تهیّه آب برآمدند و با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند.[34] عباس، همچنان پیشاپیش حسین حرکت میکرد و میجنگید و به هر سو که حسین میرفت، او نیز به همان سو میرفت[35] در این هنگام امام حسین روی سیلبند کنار فرات رفته و به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بنسعد از حرکت او جلوگیری کردند، مردی از قبیله بنیدارِم گفت: وای بر شما! میان او و آب حائل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند. حسین بنعلی [مرد دارمی را نفرین کرد و] گفت: خداوندا، تشنهاش گردان.**** آن مرد [از نفرین امام] خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین، تیر را بیرون آورد، آنگاه دستهایش را [زیر گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید، آن گاه گفت: (خدایا، به درگاهت شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت میکنند).[36] آنگاه در حالی که عطش او شدّت یافته بود، به جایگاهش بازگشت. در این حال لشکر دشمن، عباس را از هر طرف محاصره کرده و او را از امام حسین جدا کردند. عباس [که از برادرش جدا شده بود] به تنهایی با آنان جنگید.[37] او در حالی که حمله میکرد، این رجز را میخواند: أقْسَمْتُ بِاللهِ الاعزِّ الأعْظمِ وَ بِالحُجُون صادِقاً و زَمْزَم و ذوالحَطیم و الْفِناء المُحَرّمِ لیخْضِبَنَّ الْیَوْم جِسْمی بِالدّم أمام ذیالفضل و ذیالتَکرّمِ ذاک حسین ذو الفِخارِ الأقدمِ.[38] (سوگند به خدای بزرگ و ارجمند و سوگند راستین به حجون و زمزم؛ سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانة مقدّس در [کعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت یعنی حسینکه دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد). حضرت عباس در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، اینگونه رجز میخواند: لاارْهَبُ الْمَوْتَ اِذَا الْمَوْتُ زَقا حتّی اُوارَیٰ فی الْمَصٰالیتِ لَقا نفْسی لنفْس المُصْطفی الطُّهْرِ وِقا انّی أنا العبّاسُ اَغْدُو بِالسِّقا و لااَخاف الشرَّ یومَ المُلْتَقی (آن گاه که پرندة مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آن که در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو رفته و ناپدید شوم). (جان من فدای [حسین] برگزیدة پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقّایی است. آن روز که با شرّ روبرو گردم، از آن نمیهراسم). آن گاه حمله برد و دشمن را متفرّق کرد.[39] در این هنگام زید بنورقاء جُهَنی، پشت درخت نخلی کمین کرد، حُکَیْم بنطُفَیْل سِنْبِسی نیز او را یاری کرد، حُکَیْم، ضربتی بر دست راست عباس وارد کرد، عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده و این رجز را میخواند: واللهِ اِن قَطَعْتُمُوا یَمِینی إنّی اُحامِی اَبَداً عَن دینی وَ عَن امامٍ صادق الیقین نَجْل النَّبی الطّاهِرِ الامین (به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوة پیامبر پاک و امین است، دفاع میکنم). عباس آنقدر جنگید که بیحال و ناتوان شد. در این زمان حُکَیْم بنطُفَیْل طائی پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس این رجز را خواند: یا نفس لاتخشی من الکفّار وَ اَبْشِری برحمة الجبّار مع النبیّ السیّد المختار قَد قَطعوا بِبَغْیِهم یَساری فَاَصْلِهِم یا ربّ حَرَّ النّار (ای نفس، از کفّار نترس و در کنار پیامبر سرور و برگزیدة خدا، تو را به رحمت خدای جبّار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد کن). پس آن ملعون (حُکَیْم بن طُفَیْل) [جلو آمد و] او را با عمودی آهنین به قتل رساند.[40] و این، زمانی بود که عباس [بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن] زخمهای شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت.[41] و بدینگونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[42] چون امام حسین، عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدّت گریه کرد.[43] و [با حالت انکسار] فرمود: الآنَ اِنْکَسَر ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتی[44]؛ (اکنون کمرم شکست و رشتة تدبیرم گسسته شد). و این اشعار را خواند: تَعَدَّیْتُمُ یَا شَرَّ قَوْمٍ بِفِعْلِکُم وَ خٰالَفْتُمُ قَوْلَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ أمٰا کٰان خَیْرُ الرُّسْلِ وَصّّاکُمُ بِنا أمٰا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِیِّ الْمُسَدَّدِ أمٰا کانَت الزَّهرٰاءُ اُمِّیَ دُونَکُم أمٰا کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّة اَحْمَدِ لُعِنْتُم وَ أخْزَیْتُم بِمٰا قَدْ جَنَیْتُمُ فَسَوْفَ تُلاقُوا حَرَّ نٰارٍ تَوَقَّدِ[45] (ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید و با دستور پیامبر خدا محمد مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران دربارة ما به شما سفارش نکرد؟ آیا ما از نسل پیامبر تأیید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آن که زهرا مادر من است نه شما؟ آیا [پیامبر خدا] احمد، بهترین مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید، گرفتار لعنت و خواری شدید، و حرارت آتش افروخته را خواهید چشید).[46] [47]* جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روایتی از امام سجّاد، مورد تأیید قرار گرفته است، امام از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد میکرد: (رَحِمَ اللهُ العبّاس، یعنی ابنعلی، فلقد آثر و اَبلی وَ فَدَی أخاه بِنَفْسِه حتّی قُطِعَتْ یداه ...)[48] (خدا عبّاس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد تا آن جا که دو دستش (از تن) جدا شد ...). بنابر برخی گزارشها، حُکَیْم بنطُفَیْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.[49] بررسی و نقد یک گزارش مشهور آنچه نوشته شد، اخبار و گزارشهای منابع متقدّم دربارة چگونگی مبارزه و شهادت حضرت ابوالفضل بود، امّا برخی منابع متأخر، گزارشهای دیگری نیز آوردهاند که هم راویان آنها ناشناخته هستند و هم دلالت و محتوای آنها مخدوش و غیرقابل اعتماد است. از جمله خبری است که علامه مجلسی آن را نقل کرده و از آن چنین تعبیر کرده است که: (در برخی از تألیفات اصحاب ما چنین آمده است ...).[50] با بررسی و مقایسهای که صورت گرفت، روشن شد که علامة مجلسی خبر یاد شده را به احتمال زیاد، از کتاب منتخب فخرالدّین طُرَیْحی (م 1085 ق) با تلخیص و اقتباس، نقل کرده است.[51] اما دربارة منبع نقل طُرَیْحی باید گفت که به نظر میرسد یکی از منابع وی (اگر نگوییم تنها منبع) در نقل گزارش یاد شده، کتاب (روضة الشهداء)[52] ملاحسین کاشفی (م 910 ق) است که در سالهای آغازین قرن دهم نگاشته شده است و به احتمال زیاد، طُرَیْحی این گزارش را از این کتاب گرفته و با تعریب آن و اندکی تغییر، آن را آورده است. از آن پس گزارش یاد شده به سبب بُعد حزنانگیز و گریهآور آن و بار احساسی و عاطفیاش، به محافل و مجالس روضهخوانی و به بسیاری از مقاتلِ معاصر راه یافته است.[53] اگرچه این خبر محتوای روضة مشهور امروزی را دربردارد که حضرت عباس چون به آب دست یافت، خواست آب بنوشد، امّا یاد تشنگی برادرش حسین و اهل بیت او افتاد و نیز حضرت حامل مشک آب بود که چون دو دستش قطع شد، مشک را به دندان گرفت، امّا این گزارش با تمام مشهور بودن و جا افتادن آن به عنوان بخش مهمّی از گزارش مصیبت شهادت حضرت عباس در مجالس عزاداری (چنان که محقّق بحار در تعلیقهای، متذکّر شده است) افزون بر آن که بدون سند معتبر است، از نظر محتوا نیز اشکالات و نارسائیهایی دارد. پی نوشت ک [1]. ر.ک: ابنسعد، الطبقات الکبری، ج3، ص20؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص354. [2]. ابنعنبه، عمدةالطالب،ص327. [3]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج3، ص20؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص354. [4]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84-85. [5]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84. [6] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص85؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص117. [7]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84 ؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327. [8]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84؛ بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج2، ص413؛ مزی، تهذیب الکمال، ج20، ص 479؛ قِربة به معنای مشک است، و أبوقربه مفهوم (حامل مشک) را دارد. و از آنجا که عباس در کربلا با مشک آب آورده است این کنیه به او داده شد.( طبرسی، اعلام الوَریٰ باعلام الهُدیٰ، ص203)این کنیه را طبعا بعد از شهادت، به او دادهاند. [9]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص85؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص117. [10]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327؛ مزی، تهذیب الکمال، ج20، ص 479. [11]. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص85؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327. [12]. علوی (عمری)، اَلْمُجْدِی فی انساب الطالبیین، ص436. [13]. خوارزمی، مقتلالحسین، ج1، ص122؛ نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج15، ص215. [14]. شیخ صدوق، الخصال، ص68،حدیث101؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص548، مجلس هفتاد، ح731. [15]. ابونصر بخاری، سر السلسلة العلویة، ص89؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327. [16]. ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج3،ص194. شایان ذکر است که منابع متقدم به سال و ماه وروز تولد عباس اشاره ای ننمودهاند وچنان که در متن آمده، تنها به سن او به هنگام شهادت اشاره نمودهاند.اما گروهی از رجال نویسان متأخر آوردهاند که وی در روز چهارم شعبان سال بیست وشش هجری متولد شده است. (ر.ک: نمازی شاهرودی، مستدرکات علم الرجالالحدیث، ج4، ص350؛ مقرم، العباس، ص136). [17]. سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج7، ص429؛ محمد سماوی، اِبصارالعین، ص 57. [18]. خوارزمی، المناقب، ص227. [19] . رک: امین، اعیان الشیعة، ج7، ص429. [20] . رک: بیرجندی خراسانی، کبریت الاحمر فی شرائط المنبر، ص385 -386. [21] . ر.ک: کبریت الاحمر، ص385. [22] . ر.ک: مقرم، العباس، ص277-278. [23] . برخی از منابع متأخرِ غیرمعتبر مطالبی را درباره حضرت عباس نوشته اند که ما آنها را در منابع معتبر نیافتیم از جمله در کتاب معالی السبطین آمده است: هنگامی که شب بیست و یکم ماه رمضان فرا رسید و علی (ع) در شُرف رحلت قرار گرفت، عباس را به سینه خود چسبانید و فرمود: پسرم! چشم من به سبب تو در روز قیامت روشن خواهد شد، فرزندم! وقتی روز عاشورا شد و وارد شریعه شدی ،مبادا در حالی که برادرت حسین تشنه است آب بنوشی!) (حایری مازندرانی، معالی السبطین، ج1، ص 277) چنان که اشاره شد این مطلب در هیچ یک از منابع متقدم و معتبر نیامده و مؤلف معالی السبطین آن را بدون ذکر مأخذ آورده است. .[24] ابنسعد، الطبقات الکبری، ج3، ص40؛ بَلاذُری، انساب الاشراف،ج3، ص263. [25]. دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج2، ص293. [26]. دینوری، الأخبار الطوال، ص337، شیخ مفید، الإرشاد، ج2، ص34. [27]. ابنقتیبه، المعارف، ص127؛ ابنحبیب، المحبر، ص441. [28]. ابنقتیبه، المعارف، ص127. [29]. برخی برای وی دو فرزند به نامهای عُبَیْدالله و فضل ذکر کردهاند (علوی(عمری)، اَلْمُجْدِی فی انساب الطالبیین، ص436) و برخی دو فرزند به نامهای عُبَیْدالله وحسن ذکر نمودهاند.(ابنقتیبه، المعارف، ص127) ابنشهرآشوب نیز از فرزند دیگری به نام محمد نام میبرد که در کربلا به شهادت رسیده است (مناقب آلابیطالب، ج4، ص122). بعضی متأخرین چهار پسر به نامهای عُبَیْدالله، فضل، حسن و قاسم (مقرّم، العبّاس، ص350) و دو دختر (مقرّم، العبّاس، ص350) برای ایشان نام بردهاند و برخی دیگر افزون بر این چهار پسر، پسر دیگری به نام عبدالله را جزء فرزندان عباس شمردهاند که وی نیز در کربلا به شهادت رسیده است.(امین، اعیان الشیعة، ج1، ص610). [30]. ابونصر بخاری، سرالسلسلة العلویة، ص89؛ ابنحزم اندلسی، جمهرةانساب العرب، ص67؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص328. [31] .شایان ذکر است برخی از اصحاب ائمه طاهرین (علیهم السلام) مانند علیبنیقطین، برای کاستن ظلم امویان و عباسیان بر شیعیان و مستضعفان به إذن أئمه با دستگاه حاکم همکاری میکردند. بنابراین، همکاری عُبَیْدالله را میتوان از همین دست تلقّی کرد. [32]. ر.ک: إبنعنبه، عمدةالطالب فی أنساب آلابیطالب، ص329-330. [33]. مصعب بنعبدالله زبیری، نسب قریش، ص43؛ ابنابیالدنیا، مقتل الامام امیرالمؤمنین، ص120؛ ابنحبان، الثقات، ج2، ص310. [34]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص109. [35]. ابوحنیفه دِیْنَوَری، الاخبار الطوال، ص380. ****. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت، که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت، هرچه مینوشید، سیراب نمیشد به گونهای که برای تسکین وی آب را برای او خنک میکردند و شکر در آن میریختند، کاسهها پر از شیر بود و کوزهها پر از آب، امّا او میگفت (وای بر شما به من آب بدهید که تشنگی مرا کشت). کوزه یا کاسهای را به او میدادند که برای سیراب کردن اهل خانه بس بود. آب آنها را مینوشید و چون از دهان خویش برمیداشت لحظهای دراز میکشید. آنگاه باز میگفت (وای بر شما آبم بدهید که تشنگی مرا کشت). وچیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده، ترکید! (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص450؛ ابنسعد ترجمةالحسین و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص183). [36]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص450 449؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص 407. [37]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 109. [38]. ابناعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص30. [39]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص 117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 40 41. [40]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 40 41. شیخ مفید نیز تصریح میکند که قتل عباس را زید بنورقاء (حنفی) و حُکَیْم بنطُفَیْل سِنْبِسی به عهده داشتند. (الارشاد، ج2، ص110 109). در این که قاتل یا قاتلان حضرت عباس چه کس یا کسانی بودهاند، اختلاف نظر وجود دارد: الف) زید بنرُقاد جَنْبی و حُکیم بنطُفیل سِنْبِسی. (ابنسعد، ترجمةالحسین و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص 184؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 468؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص85؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص ). ب) حرملة بنکاهل اسدی. (بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص 406 و ج 11، ص 175 و ج 13، ص 256). ج) یزید بنزیاد حنفی. (تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج3، ص 191). د) حکیم بنطفیل. (شیخ مفید، الاختصاص، ص 82. البته او حکم بنطُفیل نوشته است. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص ). [41]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 110 109. [42]. ابناعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص 30. [43]. سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 170. [44]. خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص 30. [45]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص 117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 40 41. [46]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص 117؛ مجلسی،، بحارالانوار، ج45، ص 40 41. [48]. شیخ صدوق، الخصال، ص 68 (ذیل حدیث شمارة 101) و الامالی، مجلس 70، ح 10، ص 548. [49]. قاضی نُعمان تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3،ص191. [50]. بحارالانوار، ج 45، ص 41 42. [51]. المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، ص 305 307 و ص 430 (به اختصار). [52]. تصحیح عقیقی بخشایشی، قم، انتشارات نوید اسلام، 1381 ش، ص 415 418. [53]. ر.ک: محمّدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 6، ص 278 279؛ محمّدباقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج4، ص 322323؛ مازندارانی حائری، معالی السبطین، ص 271 272. هم چنین برخی از نویسندگان مقاتل، شاخ و برگهای بیشتری به این جریان داده و تا توانستهاند بر تحریف این گزارش افزودهاند. ر.ک: فاضل دربندی، اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات، ج2، ص 496 به بعد.
حضرت ابوالفضل عباس(ع) کیست؟(همه چی راجع به ابولفضل عباس(ع)/سال تولد/نحوه ی شهادت/رجز خوانی/سن در هنگام شهادت و هرچه مطلب از اخلاق و سیره ی این حضرت هست و ...)
حضرت ابوالفضل عباس(ع) کیست؟(همه چی راجع به ابولفضل عباس(ع)/سال تولد/نحوه ی شهادت/رجز خوانی/سن در هنگام شهادت و هرچه مطلب از اخلاق و سیره ی این حضرت هست و ...)
پاسخ: با سلام. قطعا در این مجال کوتاه توضیحات مفصل درباره زندگی این شخصیت بزرگ تاریخ نمیگنجد. اما در هر صورت توضیحات زیر ارائه میگردد:
عباس بنعلی
مادرش اُمّالبنین فاطمه دختر حِزام بنخالدبنربیعة بنوحیدبنکلاببنربیعةالعامری است.[1] و ماجرای ازدواج امالبنین با علی از این قرار بود که امیرالمؤمنین از برادرش عقیل خواست برایش همسری از خانوادهای شجاع شناسائی نماید تا از او صاحب فرزندی شجاع شود و عقیل که نسب شناس بود، امالبنین را پیشنهاد کرد و گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر یافت نمیشود.[2] وحاصل این ازدواج، چهار فرزند به نامهای عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود.[3]
عباس خوشصورت و زیباروی بود بطوری که او را ماه بنیهاشم میگفتند.[4] همچنین او دارای قامتی بلند بود،[5] و در روز عاشورا پرچمدار سپاه امام (ع) بود[6]، کنیهاش ابوالفضل[7] و ابوقِربة[8] (صاحب مشک)، و القاب معروفش قمربنیهاشم،[9] سقاء،[10] پرچمدار،[11] شهید،[12] ذکر شده است.
فضائل عبّاس
برای عباس فضائل بزرگی ذکر شده است، از جمله اینکه او از دوران کودکی اهل معرفت بوده بطوری که روزی امیرالمؤمنین علی(ع)، عباس را در دامان خود نشاند و به او گفت: بگو یک. گفت: یک. گفت: بگو دو. عباس از پاسخ دادن امتناع نمود. پدر علت را سؤال نمود. عباس گفت: شرم میکنم با زبانی که پروردگارم را به یکتائی شمردهام بگویم دو، و امیرالمؤمنین او را تحسین نمود.[13]
امام سجاد در بارة عموی بزرگوارش فرمود:
خداوند (عمویم) عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد چنان فداکاریی که دو دستش قطع شد، خداوند به او همانند جعفربنأبیطالب در مقابل دو دست قطع شده، دو بال عطا میکند که با آنها در بهشت به همراه فرشتگان پرواز میکند و نزد خدا مقامی دارد که در روز قیامت، همه شهیدان غبطة آن را میخورند.[14]
امام صادق در تجلیل از عباس فرمود:
عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه با ابیعبدالله جهاد کرد و به خوبی آزمایش خود را داد و به شهادت رسید.[15]
از حضرت عباس، کرامات فراوانی دیده شده و حاجات بسیاری از متوسلین به آن حضرت، برآورده شده است که این امر در بین مردم مشهور و معروف است.
حضور عباس در کنار سه امام
از آنجا که جناب عباس هنگام شهادت سی و چهار سال داشت[16]، بنابراین در سال بیست و شش هجری متولد شده است، در نتیجه میتوان گفت که تا چهارده سالگی با پدر و تا بیست و چهارسالگی با برادرش امام حسن و تا سی و چهارسالگی با برادرش امام حسین بوده است.[17]
در مورد اینکه آیا جناب عباس در جنگ صفین حضور داشته یا خیر بین مورخان اختلاف است: برخی نوشتهاند که جناب عباس در جنگ صفین شرکت داشته است.[18] برخی دیگر از محققان معاصر معتقدند عباس در برخی از جنگها حضور داشته اما پدر بزرگوارش اجازه پیکار به وی نداده است.[19] و برخی آوردهاند که وی علاوه بر حضور در صفین در نبردی قهرمانانه، ابتدا هفت تن از پسران ابنشَعثاء و سپس خود ابنشَعثاء را که از قهرمانان سپاه معاویه بود، به هلاکت رساند و موجب حیرت ناظرین شد.[20] اما چنین مطلبی در منابع متقدم نیامده است و مرحوم محدث نوری معتقد است این امر به عباسبنربیعة (بنحارثبنعبدالمطلب) مربوط میشود که مشابه این جریان برای وی اتفاق افتاده و لذا باعث اشتباه شده است و الا عباس در صفین حضور نداشته است.[21] اما برخی محققان جواب دادهاند که این دو جریان متفاوت هستند و هر دو (به فاصله چند صفحه) در مناقب خوارزمی آمده است و اشتباه خوارزمی که یک جریان را دو گونه تلقی نموده و آورده باشد، غیرقابل قبول است.[22] اما حقیقت آن است که اگر تاریخ تولد عباس را در سال بیست وشش بپذیریم، با توجه به این که جنگ صفین در سال سی و هفت رخ داده، عباس در آن زمان در حدود یازده سال داشته و در این صورت شرکت او در جنگ قابل پذیرش نخواهد بود.[23]
همچنین جناب عباس در زمان اجرای قصاص قاتل پدر بزرگوارش حاضر بوده، اما نقشی در اجرای قصاص نداشته است.[24] و هنگام غسل پیکر مطهر امام حسن همراه برادرش محمد (حنفیة)، امام حسین را یاری میداد.[25]
از عباس بنعلی در دوره امامت امام حسین تا قبل از حوادث کربلا مطلبی در دست نیست. اما مسلم است که با آغاز حرکت امام حسین، عباس در کنار برادر بزرگوارش حضور داشته و به همراه امام، شبانه مدینه را به سمت مکه ترک نموده است.[26] در مورد حضور عباس و نقش او در صحنههای مختلف قیام امام حسین (ع)، به جلد اول کتاب مقتل جامع سید الشهدا، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره مراجعه فرمایید.
نسل پرافتخار عبّاس
عباس با لبابه دختر عُبَیْداللهبنعباسبنعبدالمطلب ازدواج کرد.[27] و کنیزی نیز داشته که از او صاحب فرزندی به نام حسن شده است.[28] درتعداد فرزندان عباس اختلاف نظر وجود دارد.[29] همه دانشمندان نسبشناس اتفاق نظر دارند که نسل عباس تنها از طریق پسرش عُبَیْدالله، تداوم یافته است.[30]
از نسل حضرت أباالفضل رجال نامداری پدید آمدهاند، از جمله پنج تن از نوههای او یعنی پسران حسنبنعُبَیْداللهبنعباس، به نامهای عُبَیْدالله، عباس، حمزةالأکبر، ابراهیم جَردَقه و فضل، افراد سرشناسی شدند. زیرا عُبَیْدالله در زمان خود أمیر و قاضیالقضاة مکه و مدینه بود[31]. و عباس، خطیبِ فصیح و شاعری توانا شد. و جناب فضل، سخنوری فصیح و بسیار متدین و شجاع بوده است. ابراهیم نیز فقیه، أدیب و زاهد بود و قاسمبنحمزةبنحسنبنعُبَیْدالله در یمن جایگاه عظیمی کسب نمود. همچنین از فرزندان عباس (بنعُبَیْدالله)، جناب عبدالله، خطیب و شاعر فصیحی بود که در دربار مأمون جایگاه ویژه داشت. از نوادگان حضرت عباس برخی وارد ایران شده و در شهرهای شیراز، گرگان، أرجان (بهبهان) سکنی گزیدند، برخی وارد یمن شده و برخی دیگر به مصر و مغرب کوچ کردند.[32]
مبارزه و شهادت حضرت عباس
یکی از شخصیّتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههای جاودانهای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجّت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بنعلی است. او از یک طرف در صحنة نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد. و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد میشود. شهادت چنین شخصیّت بزرگی، از مصائب مهمّ و از رویدادهای بزرگ روز عاشورا بود. گرچه چگونگی مبارزه و شهادت عباس بنعلی را برخی از مورّخان و مقتلنویسان با تفاوتهایی گزارش کردهاند. لکن ما، در اینجا سعی میکنیم با ترکیب و ترسیم مجموع گزارشها، کیفیّت مبارزه و شهادت این شهید والامقام را به گونهای منطبق با منابع متقدّم، و به ترتیب حوادث ارائه کنیم.
حضرت عباس و مقام سقّایی
یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس در کربلا، سقّایی یعنی تهیّه و تأمین آب برای اردوی حسینی بود؛ زیرا از روز هفتم، آب را به روی آنها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او (سقّا) بود.[33] شهادت او نیز با سقّایی او پیوند داشت؛ زیرا سرانجام او در راه تهیّه آب و در نزدیکی فرات به درجة شهادت رسید. از روز هفتم به بعد چندین بار عباس به دستور امام حسین به همراه نافع بنهلال و گروهی از یاران برای آوردن آب به سوی دشمن رفتند، که با رشادتهای عباس بنعلی موفّق به آوردن آب به سوی خیمهها شدند. و این مطلب بهترین دلیل برای اثبات سقّا بودن حضرت عباس، در کربلا است.
جان بازی عباس در میدان نبرد
بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین شدّت یافته بود، امام و برادرش عباس در صدد تهیّه آب برآمدند و با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند.[34] عباس، همچنان پیشاپیش حسین حرکت میکرد و میجنگید و به هر سو که حسین میرفت، او نیز به همان سو میرفت[35]
در این هنگام امام حسین روی سیلبند کنار فرات رفته و به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بنسعد از حرکت او جلوگیری کردند، مردی از قبیله بنیدارِم گفت: وای بر شما! میان او و آب حائل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند. حسین بنعلی [مرد دارمی را نفرین کرد و] گفت: خداوندا، تشنهاش گردان.**** آن مرد [از نفرین امام] خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین، تیر را بیرون آورد، آنگاه دستهایش را [زیر گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید، آن گاه گفت: (خدایا، به درگاهت شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت میکنند).[36] آنگاه در حالی که عطش او شدّت یافته بود، به جایگاهش بازگشت. در این حال لشکر دشمن، عباس را از هر طرف محاصره کرده و او را از امام حسین جدا کردند. عباس [که از برادرش جدا شده بود] به تنهایی با آنان جنگید.[37] او در حالی که حمله میکرد، این رجز را میخواند:
أقْسَمْتُ بِاللهِ الاعزِّ الأعْظمِ
وَ بِالحُجُون صادِقاً و زَمْزَم
و ذوالحَطیم و الْفِناء المُحَرّمِ
لیخْضِبَنَّ الْیَوْم جِسْمی بِالدّم
أمام ذیالفضل و ذیالتَکرّمِ
ذاک حسین ذو الفِخارِ الأقدمِ.[38]
(سوگند به خدای بزرگ و ارجمند و سوگند راستین به حجون و زمزم؛ سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانة مقدّس در [کعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت یعنی حسینکه دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد).
حضرت عباس در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، اینگونه رجز میخواند:
لاارْهَبُ الْمَوْتَ اِذَا الْمَوْتُ زَقا
حتّی اُوارَیٰ فی الْمَصٰالیتِ لَقا
نفْسی لنفْس المُصْطفی الطُّهْرِ وِقا
انّی أنا العبّاسُ اَغْدُو بِالسِّقا
و لااَخاف الشرَّ یومَ المُلْتَقی
(آن گاه که پرندة مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آن که در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو رفته و ناپدید شوم). (جان من فدای [حسین] برگزیدة پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقّایی است. آن روز که با شرّ روبرو گردم، از آن نمیهراسم). آن گاه حمله برد و دشمن را متفرّق کرد.[39]
در این هنگام زید بنورقاء جُهَنی، پشت درخت نخلی کمین کرد، حُکَیْم بنطُفَیْل سِنْبِسی نیز او را یاری کرد، حُکَیْم، ضربتی بر دست راست عباس وارد کرد، عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده و این رجز را میخواند:
واللهِ اِن قَطَعْتُمُوا یَمِینی
إنّی اُحامِی اَبَداً عَن دینی
وَ عَن امامٍ صادق الیقین
نَجْل النَّبی الطّاهِرِ الامین
(به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوة پیامبر پاک و امین است، دفاع میکنم).
عباس آنقدر جنگید که بیحال و ناتوان شد. در این زمان حُکَیْم بنطُفَیْل طائی پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس این رجز را خواند:
یا نفس لاتخشی من الکفّار
وَ اَبْشِری برحمة الجبّار
مع النبیّ السیّد المختار
قَد قَطعوا بِبَغْیِهم یَساری
فَاَصْلِهِم یا ربّ حَرَّ النّار
(ای نفس، از کفّار نترس و در کنار پیامبر سرور و برگزیدة خدا، تو را به رحمت خدای جبّار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد کن).
پس آن ملعون (حُکَیْم بن طُفَیْل) [جلو آمد و] او را با عمودی آهنین به قتل رساند.[40] و این، زمانی بود که عباس [بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن] زخمهای شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت.[41] و بدینگونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[42] چون امام حسین، عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدّت گریه کرد.[43] و [با حالت انکسار] فرمود: الآنَ اِنْکَسَر ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتی[44]؛ (اکنون کمرم شکست و رشتة تدبیرم گسسته شد).
و این اشعار را خواند:
تَعَدَّیْتُمُ یَا شَرَّ قَوْمٍ بِفِعْلِکُم
وَ خٰالَفْتُمُ قَوْلَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ
أمٰا کٰان خَیْرُ الرُّسْلِ وَصّّاکُمُ بِنا
أمٰا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِیِّ الْمُسَدَّدِ
أمٰا کانَت الزَّهرٰاءُ اُمِّیَ دُونَکُم
أمٰا کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّة اَحْمَدِ
لُعِنْتُم وَ أخْزَیْتُم بِمٰا قَدْ جَنَیْتُمُ
فَسَوْفَ تُلاقُوا حَرَّ نٰارٍ تَوَقَّدِ[45]
(ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید و با دستور پیامبر خدا محمد مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران دربارة ما به شما سفارش نکرد؟ آیا ما از نسل پیامبر تأیید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آن که زهرا مادر من است نه شما؟ آیا [پیامبر خدا] احمد، بهترین مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید، گرفتار لعنت و خواری شدید، و حرارت آتش افروخته را خواهید چشید).[46] [47]*
جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روایتی از امام سجّاد، مورد تأیید قرار گرفته است، امام از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد میکرد:
(رَحِمَ اللهُ العبّاس، یعنی ابنعلی، فلقد آثر و اَبلی وَ فَدَی أخاه بِنَفْسِه حتّی قُطِعَتْ یداه ...)[48]
(خدا عبّاس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد تا آن جا که دو دستش (از تن) جدا شد ...).
بنابر برخی گزارشها، حُکَیْم بنطُفَیْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.[49]
بررسی و نقد یک گزارش مشهور
آنچه نوشته شد، اخبار و گزارشهای منابع متقدّم دربارة چگونگی مبارزه و شهادت حضرت ابوالفضل بود، امّا برخی منابع متأخر، گزارشهای دیگری نیز آوردهاند که هم راویان آنها ناشناخته هستند و هم دلالت و محتوای آنها مخدوش و غیرقابل اعتماد است. از جمله خبری است که علامه مجلسی آن را نقل کرده و از آن چنین تعبیر کرده است که: (در برخی از تألیفات اصحاب ما چنین آمده است ...).[50]
با بررسی و مقایسهای که صورت گرفت، روشن شد که علامة مجلسی خبر یاد شده را به احتمال زیاد، از کتاب منتخب فخرالدّین طُرَیْحی (م 1085 ق) با تلخیص و اقتباس، نقل کرده است.[51] اما دربارة منبع نقل طُرَیْحی باید گفت که به نظر میرسد یکی از منابع وی (اگر نگوییم تنها منبع) در نقل گزارش یاد شده، کتاب (روضة الشهداء)[52] ملاحسین کاشفی (م 910 ق) است که در سالهای آغازین قرن دهم نگاشته شده است و به احتمال زیاد، طُرَیْحی این گزارش را از این کتاب گرفته و با تعریب آن و اندکی تغییر، آن را آورده است. از آن پس گزارش یاد شده به سبب بُعد حزنانگیز و گریهآور آن و بار احساسی و عاطفیاش، به محافل و مجالس روضهخوانی و به بسیاری از مقاتلِ معاصر راه یافته است.[53]
اگرچه این خبر محتوای روضة مشهور امروزی را دربردارد که حضرت عباس چون به آب دست یافت، خواست آب بنوشد، امّا یاد تشنگی برادرش حسین و اهل بیت او افتاد و نیز حضرت حامل مشک آب بود که چون دو دستش قطع شد، مشک را به دندان گرفت، امّا این گزارش با تمام مشهور بودن و جا افتادن آن به عنوان بخش مهمّی از گزارش مصیبت شهادت حضرت عباس در مجالس عزاداری (چنان که محقّق بحار در تعلیقهای، متذکّر شده است) افزون بر آن که بدون سند معتبر است، از نظر محتوا نیز اشکالات و نارسائیهایی دارد.
پی نوشت ک
[1]. ر.ک: ابنسعد، الطبقات الکبری، ج3، ص20؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص354.
[2]. ابنعنبه، عمدةالطالب،ص327.
[3]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج3، ص20؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص354.
[4]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84-85.
[5]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84.
[6] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص85؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص117.
[7]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84 ؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327.
[8]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84؛ بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج2، ص413؛ مزی، تهذیب الکمال، ج20، ص 479؛ قِربة به معنای مشک است، و أبوقربه مفهوم (حامل مشک) را دارد. و از آنجا که عباس در کربلا با مشک آب آورده است این کنیه به او داده شد.( طبرسی، اعلام الوَریٰ باعلام الهُدیٰ، ص203)این کنیه را طبعا بعد از شهادت، به او دادهاند.
[9]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص85؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص117.
[10]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص84؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327؛ مزی، تهذیب الکمال، ج20، ص 479.
[11]. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص85؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327.
[12]. علوی (عمری)، اَلْمُجْدِی فی انساب الطالبیین، ص436.
[13]. خوارزمی، مقتلالحسین، ج1، ص122؛ نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج15، ص215.
[14]. شیخ صدوق، الخصال، ص68،حدیث101؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص548، مجلس هفتاد، ح731.
[15]. ابونصر بخاری، سر السلسلة العلویة، ص89؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327.
[16]. ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج3،ص194. شایان ذکر است که منابع متقدم به سال و ماه وروز تولد عباس اشاره ای ننمودهاند وچنان که در متن آمده، تنها به سن او به هنگام شهادت اشاره نمودهاند.اما گروهی از رجال نویسان متأخر آوردهاند که وی در روز چهارم شعبان سال بیست وشش هجری متولد شده است. (ر.ک: نمازی شاهرودی، مستدرکات علم الرجالالحدیث، ج4، ص350؛ مقرم، العباس، ص136).
[17]. سید محسن امین، اعیان الشیعة، ج7، ص429؛ محمد سماوی، اِبصارالعین، ص 57.
[18]. خوارزمی، المناقب، ص227.
[19] . رک: امین، اعیان الشیعة، ج7، ص429.
[20] . رک: بیرجندی خراسانی، کبریت الاحمر فی شرائط المنبر، ص385 -386.
[21] . ر.ک: کبریت الاحمر، ص385.
[22] . ر.ک: مقرم، العباس، ص277-278.
[23] . برخی از منابع متأخرِ غیرمعتبر مطالبی را درباره حضرت عباس نوشته اند که ما آنها را در منابع معتبر نیافتیم از جمله در کتاب معالی السبطین آمده است: هنگامی که شب بیست و یکم ماه رمضان فرا رسید و علی (ع) در شُرف رحلت قرار گرفت، عباس را به سینه خود چسبانید و فرمود: پسرم! چشم من به سبب تو در روز قیامت روشن خواهد شد، فرزندم! وقتی روز عاشورا شد و وارد شریعه شدی ،مبادا در حالی که برادرت حسین تشنه است آب بنوشی!) (حایری مازندرانی، معالی السبطین، ج1، ص 277) چنان که اشاره شد این مطلب در هیچ یک از منابع متقدم و معتبر نیامده و مؤلف معالی السبطین آن را بدون ذکر مأخذ آورده است.
.[24] ابنسعد، الطبقات الکبری، ج3، ص40؛ بَلاذُری، انساب الاشراف،ج3، ص263.
[25]. دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج2، ص293.
[26]. دینوری، الأخبار الطوال، ص337، شیخ مفید، الإرشاد، ج2، ص34.
[27]. ابنقتیبه، المعارف، ص127؛ ابنحبیب، المحبر، ص441.
[28]. ابنقتیبه، المعارف، ص127.
[29]. برخی برای وی دو فرزند به نامهای عُبَیْدالله و فضل ذکر کردهاند (علوی(عمری)، اَلْمُجْدِی فی انساب الطالبیین، ص436) و برخی دو فرزند به نامهای عُبَیْدالله وحسن ذکر نمودهاند.(ابنقتیبه، المعارف، ص127) ابنشهرآشوب نیز از فرزند دیگری به نام محمد نام میبرد که در کربلا به شهادت رسیده است (مناقب آلابیطالب، ج4، ص122). بعضی متأخرین چهار پسر به نامهای عُبَیْدالله، فضل، حسن و قاسم (مقرّم، العبّاس، ص350) و دو دختر (مقرّم، العبّاس، ص350) برای ایشان نام بردهاند و برخی دیگر افزون بر این چهار پسر، پسر دیگری به نام عبدالله را جزء فرزندان عباس شمردهاند که وی نیز در کربلا به شهادت رسیده است.(امین، اعیان الشیعة، ج1، ص610).
[30]. ابونصر بخاری، سرالسلسلة العلویة، ص89؛ ابنحزم اندلسی، جمهرةانساب العرب، ص67؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص328.
[31] .شایان ذکر است برخی از اصحاب ائمه طاهرین (علیهم السلام) مانند علیبنیقطین، برای کاستن ظلم امویان و عباسیان بر شیعیان و مستضعفان به إذن أئمه با دستگاه حاکم همکاری میکردند. بنابراین، همکاری عُبَیْدالله را میتوان از همین دست تلقّی کرد.
[32]. ر.ک: إبنعنبه، عمدةالطالب فی أنساب آلابیطالب، ص329-330.
[33]. مصعب بنعبدالله زبیری، نسب قریش، ص43؛ ابنابیالدنیا، مقتل الامام امیرالمؤمنین، ص120؛ ابنحبان، الثقات، ج2، ص310.
[34]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص109.
[35]. ابوحنیفه دِیْنَوَری، الاخبار الطوال، ص380.
****. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت، که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت، هرچه مینوشید، سیراب نمیشد به گونهای که برای تسکین وی آب را برای او خنک میکردند و شکر در آن میریختند، کاسهها پر از شیر بود و کوزهها پر از آب، امّا او میگفت (وای بر شما به من آب بدهید که تشنگی مرا کشت). کوزه یا کاسهای را به او میدادند که برای سیراب کردن اهل خانه بس بود. آب آنها را مینوشید و چون از دهان خویش برمیداشت لحظهای دراز میکشید. آنگاه باز میگفت (وای بر شما آبم بدهید که تشنگی مرا کشت). وچیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده، ترکید! (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص450؛ ابنسعد ترجمةالحسین و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص183).
[36]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص450 449؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص 407.
[37]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 109.
[38]. ابناعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص30.
[39]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص 117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 40 41.
[40]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 40 41. شیخ مفید نیز تصریح میکند که قتل عباس را زید بنورقاء (حنفی) و حُکَیْم بنطُفَیْل سِنْبِسی به عهده داشتند. (الارشاد، ج2، ص110 109). در این که قاتل یا قاتلان حضرت عباس چه کس یا کسانی بودهاند، اختلاف نظر وجود دارد:
الف) زید بنرُقاد جَنْبی و حُکیم بنطُفیل سِنْبِسی. (ابنسعد، ترجمةالحسین و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص 184؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 468؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص85؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص ).
ب) حرملة بنکاهل اسدی. (بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص 406 و ج 11، ص 175 و ج 13، ص 256).
ج) یزید بنزیاد حنفی. (تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج3، ص 191).
د) حکیم بنطفیل. (شیخ مفید، الاختصاص، ص 82. البته او حکم بنطُفیل نوشته است. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص ).
[41]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 110 109.
[42]. ابناعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص 30.
[43]. سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 170.
[44]. خوارزمی، مقتلالحسین، ج2، ص 30.
[45]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص 117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 40 41.
[46]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج4، ص 117؛ مجلسی،، بحارالانوار، ج45، ص 40 41.
[48]. شیخ صدوق، الخصال، ص 68 (ذیل حدیث شمارة 101) و الامالی، مجلس 70، ح 10، ص 548.
[49]. قاضی نُعمان تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3،ص191.
[50]. بحارالانوار، ج 45، ص 41 42.
[51]. المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، ص 305 307 و ص 430 (به اختصار).
[52]. تصحیح عقیقی بخشایشی، قم، انتشارات نوید اسلام، 1381 ش، ص 415 418.
[53]. ر.ک: محمّدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 6، ص 278 279؛ محمّدباقر بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج4، ص 322323؛ مازندارانی حائری، معالی السبطین، ص 271 272. هم چنین برخی از نویسندگان مقاتل، شاخ و برگهای بیشتری به این جریان داده و تا توانستهاند بر تحریف این گزارش افزودهاند. ر.ک: فاضل دربندی، اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات، ج2، ص 496 به بعد.
- [سایر] کلیاتی از سیره و زندگینامه حضرت ابالفضل ع بیان کنید؟
- [سایر] چه اختلافی بین عباس برادر امام رضا (ع) و آن حضرت وجود داشته است؟
- [سایر] سن حضرت علی اکبر (ع) وقتی که شهید شد چقدر بود؟
- [سایر] بر اساس سیره رسول اکرم (ص) و علی (ع) آیا پیشگامان در اسلام و جهاد یا فرزندان و همسران شهدا از امتیازات ویژه برخوردار بودند؟
- [سایر] می گویند که امیرالمومنین (ع) ، در آستانه رحلت ، امام حسین(ع) و حضرت اباالفضل(ع) را در کنار خود نشانده و به حضرت عباس سفارش کرده است که در همه جا یار و پشتیبان ابا عبدالله باشد و به ایشان فرموده است: انت ذخر للحسین ( تو ذخیره ی حسینی ) ، آیا این مطلب صحیح است؟
- [سایر] سلام در تاریخ آمده است مدت امامت امام سجاد ع 35 سال میباشد که امام در سن 57 سالگی به شهادت رسیده اند در قضایای کربلا هم 22 سال داشتند که مدت سن امام از امامت تا شهادت در حالیکه روایات در کتاب لهوف میگوید 40 سال ایشان بر پدر گریه کرده اند علت این اختلاف چیست؟
- [سایر] سلام.سوالی دارم در مورد اینکه وقایع عاشورا چگونه نقل شده است به صورت دقیق؟مثلا چگونه صحبت های شخصی که ما بین امام حسین(ع) و حضرت ابالفضل (ع) که خود این بزرگان شهید شده اند و کسی در کنار آنها نبوده که صحبتهایشان را شنیده باشد نقل شده ؟ و یا مثلا صحبت های دو نفره امام حسین (ع) و حضرت زینب(س)؟ (راویان این جملات این انقلاب بزرگ چه کسی بوده اند؟)
- [سایر] با عرض سلام وتسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)مطالب زیادی وجود دارد مخواستم از شما خواهش کنم نحوه ی چگونگی شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)؟؟؟؟ واین که حضرت علی(ع)وفرزندانشان اصحاب وکنیزانی که در خانه وجود داشتند چرا حضرت فاطمه زهرا(س)در را باز کردند؟؟؟؟؟ و بعد از اینکه خانم فاطمه زهرا(س)را زدندچراکسی کاری نکرد ؟؟
- [سایر] پاسخهای ممکن به این شبهه چیست: پیامبر اسلام(ص) در یوم الدار سال سوم بعثت وزارت و وصایت علی(ع) را اعلام نمود؛ پس چرا در معراج سال دهم بعثت از جبرئیل سؤال میکند که وزیر من کیست؟
- [سایر] می گویند در شب عاشورا ، امام حسین (ع) رو به اصحاب کرده است و به ایشان فرموده که بیعت خود را از شما برداشتم ، هر کس که می خواهد برود ، برود ، سپس رو به یاران خاص خود از جمله حضرت عباس نیز کرده و فرموده شما هم اگر می خواهید بروید ، آیا این مطلب صحت دارد؟
- [آیت الله سبحانی] غسل های مستحب در شرع مقدّس اسلام بسیار است و از آن جمله است: 1. غسل جمعه; و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است که بدون نیّت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن را به جا آورد. و کسی که می ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند می تواند روز پنجشنبه و شب جمعه غسل را به امید آن که مطلوب خداوند عالم است به جا آورد و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: (أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ و أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسولُهُ اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد و اجْعَلْنی مِنَ التَّوّابینَ و اجْعَلْنی مِنَ المُتَطَهِّرینَ). 2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شب های طاق; مثل شب سوم و پنجم و هفتم ولی از شب بیست و یکم مستحب است همه شب غسل کند و برای غسل شب اول، پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بیستویکم و بیستوسوم و بیستوپنجم و بیستوهفتم و بیستونهم بیشتر سفارش شده است. و وقت غسل شب های ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است مقارن غروب یا کمی پیش از آن به جا آورده شود ولی از شب بیستویکم تا آخر ماه بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشا به جا آورد. و نیز مستحب است در شب بیست سوم غیر از غسل اول شب، یک غسل هم در آخر شب انجام دهد. 3. غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورد. 4. غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح وبهتر است در اول شب به جا آورده شود. 5. غسل روز هشتم و نهم ذی الحجّة و در روز نهم بهتر است آن را نزدیک ظهر به جا آورد. 6. غسل روز اول و پانزدهم و بیستوهفتم و آخر ماه رجب. 7. غسل روز عید غدیر و بهتر است پیش از ظهر آن را انجام دهند. 8. غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیستوپنجم ذی قعده ولی غسل روز پانزدهم شعبان و غسل های دیگری که تا آخر مسأله ذکر شده رجاءً انجام دهد. 9. غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده در زمان تولد تا سه روز. 10. غسل زنی که برای غیرشوهرش بوی خوش استعمال کرده است. 11. غسل کسی که در حال مستی خوابیده.12. غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میّتی که غسل داده اند رسانده. 13. غسل کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد. 14. غسل کسی که برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد ولی اگر اتفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلا برای شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.