یک سوال در مورد مذهب و سیاست در کشورهای جهان سوم داشتم که در چه ابعادی در این کشورها مذهب بر سیاست تاثیر دارد؟ لطفا مستند و مفصل بررسی نمائید.
یک سوال در مورد مذهب و سیاست در کشورهای جهان سوم داشتم که در چه ابعادی در این کشورها مذهب بر سیاست تاثیر دارد؟ لطفا مستند و مفصل بررسی نمائید. پیش از پرداختن به پاسخ ابتدا به عنوان مقدمه باید درباره اصطلاح جهان سوم توضیحی ارائه نماییم . جهان سوم(third world)، اصطلاحی است که در دهه‌های 1950 و 1960 رواج یافت و مقصود از آن مجموعه‌ی کشورهای تازه استقلال یافته‌ی قاره‌های آسیا و آفریقا و همچنین مجموعه‌ی کشورهایی است که نه از شمار کشورهای توسعه یافته‌ی سرمایه‌داری به شمار می‌آیند نه از شمار کشورهای توسعه یافته‌ی کمونیست (و درین معنی کشورهایی مانند چین، کره‌ی شمالی و ویتنام و کامبوج نیز، اگرچه رژیم‌ کمونیست دارند، در مجموعه‌ی جهان سوم می‌گنجند). عنوانهای همردیف این اصطلاح برای این کشورها، کشورهای (توسعه نیافته)، (کم توسعه) یا (رو به توسعه) است. مفهوم جهان سوم بیشینه‌ی کشورهای امریکای لاتین و کشورهای آسیایی و افریقایی را در برمی‌گیرد. بیشتر این کشورها پیشینه‌ی استعمارزدگی دارند و از امپریالیسم نفرت دارند و گرفتار فقر و انفجار جمعیتند و در سازمان ملل بیش از دو سوم کشورهای عضو را تشکیل می‌دهند (دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، تهران، انتشارات مروارید) به نظر می رسد که حتی همین اصطلاح عنوانی است حاکی از روحیه استکباری و استعماری جهان سلطه ، چرا که بر اساس همین اصطلاح کشورهای غربی به عنوان مبنا برای سنجش کشورهای دیگر قرار میگیرند و درنتیجه سیاست های این کشور ها که به عنوان کشورهای مرکز نامیده می شوند به عنوان آرمان و الگوی کشورهای جهان سوم که اصطلاحا کشور های پیرامون نامیده می شوند تلقی می گردد . از طرفی باتوجه به اینکه در کشورهای مبدا یامرکز در زمینه رابطه مذهب و سیاست در حال حاضر سیاست سکولاریزاسیون یا جدایی دین از مذهب حاکم است لذا کشورها درفرآیند توسعه خود به سمت نزدیک شدن به توسعه نوع غربی آن باید از مذهب گسست پیدا کرده و به موج سکولاریزاسیون بپیوندند . بانگاهی به تحولات حدود 100 سال اخیر که دوره بیداری در کشورهای معاصر و روند استقلال خواهی این کشورها می باشد متوجه می شویم که حتی در دوران این بیداری ضد استعماری باز هم روند سکولاریزاسیون بر روند دین خواهی غلبه داشته است . به عنوان مثال در دوران تشکیل جنبش عدم تعهد که نخستین و مهم ترین جنبش اعتراضی بر علیه دو بلوک شرق و غرب به شمار می آمد بیش از وجهه دینی وجهه سکولار وعمدتا ناسیونالیستی و سوسیالیستی سردمداران این گروه جلوه گری می نمود . در این دوران و به ویژه در مقطع پس از فروپاشی خلافت عثمانی در جهان تسنن و شکست جنبش مشروطیت درایران و روی کار آمدن سلطنت پهلوی نیروهای مذهبی به شدت سرکوب شده و یامجال اظهار نظر نمی یافتند و عملا میدان در دست نیروهای غیر مذهبی باقی مانده بود . اما با نزدیک شدن به دوره فروپاشی بلوک شرق و به ویژه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران که با دو موج حمایت از مظلومان و مستضعفان عالم به طور عام و حمایت از جنبش های اسلامی به طور خاص همراه بود موج تمایل به دین و معنویت به عنوان راه حل سوم در برابر طرح های غربی سازی و شرقی سازی گسترش پیدا نمود . با این حال به نظر می رسد که نمی توان کلیه کشورهای جهان سوم را در یک واحد کلی ارزیابی نمود و روندارتباط دین و دولت را در همه آنها یکسان دانست چرا که هر کشوری به تناسب نظام سیاسی خود ، دین خاص خود ، فرهنگ سیاسی رایج در آن کشور ، میزان بیداری ملتها و .... اعتقادی خاص در باره رابطه دین و سیاست دارد .. درزمینه اصل تغییر وتحولات در دیدگاههای جهان سوم در باره رابطه دین و دولت هانتینگتون اندیشمند آمریکایی به نقل از جرج ویگل مفسر آمریکایی مدعی است که ما امروزه شاهد شکل گیری نوعی حرکت فراگیر احیاگرانه دینی در تلاش برای سکولاریسم زدایی از جهان هستیم . (دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، جف هینس ، ترجمه داوود کیانی ، ص 19) این روند دین خواهی به گونه ای است که حتی روندنوسازی هم که پیش از این به سمت سکولاریزاسیون هر چه بیشتر در حرکت بود به تعبیر همین اندیشمندان غربی نتوانسته است جلوی این موج را بگیرد . به عنوان مثال هانتینگتون معتقد است : (فرآیند نوسازی اقتصادی و تغییر اجتماعی در تمامی نقاط جهان مردم را از هویتهای محلی دیرپای خود جدا می کند . این سردرگمی معنوی وجست وجو برای هویت و چیستی خود در نهایت منجر به افزایش تقاضاهای عمومی برای نیل به یک دین سازمان یافته و نظام مند خواهد شد . )(برخوردتمدنها ، هانتینگتون ، ص 26) در حقیقت هانتینگتون مدعی است که جاذبه مذهب برای کسانی که در زمره محصولات مستقیم فرآیند نوسازی به شمار می آیند – جوانان ، دانشجویان ، تکنیسین های طبقه متوسط ، متخصصین و تجار – از بیشترین تاثیر برخوردار است . (دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، همان ، ص 100) از نظر برخی تحلیل گران یکی از دلایل این امر این است که بعضا مشاهده می شود که ادیان در جریان فرآیند نوسازی بافت سازمان یافته خود راتغییر داده و آشکارا موجودیتی سیاسی پیدا می کنند بخشی از دلیل تغییر نگرش تجدید نظر طلبان نوسازی به دین را باید در قبول این واقعیت از سوی آنان دانست که دین و سیاست همواره در ارتباط با هم بوده اند (همان) البته لازم به ذکر است که این تحلیل ، تحلیلی است که از منظر یک فرد غربی و نسبت به ادیانی که در ظاهر صبغه سیاسی ندارند صورت میگیرد و گرنه از نظر دیدگاه اسلامی و به ویژه قرائت شیعی دین اسلام دینی است که از ابتدا ارتباط کاملا تنگاتنگی با دین داشته است فلذا نمی توان دوره ای از حیات تاریخی دین اسلام وبه ویژه مکتب تشیع را یافت که فارغ از پیوند با سیاست بوده باشد اگر چه در برخی مقاطع تاریخی به دلیل مشکلات و موانعی نتوانسته است این پیوند خود را عیان سازد . بنابر این به منظور مقایسه ارتابط میان دین و سیاست در جهان سوم ابتدا لازم است تقسیمی جزئی تر صورت گیرد تا از این رهاورد تاثیر دین را در سیاست به دست آوریم . بر این اساس یکی از تقسیمات ، تقسیم بندی بر اساس ادیان می باشد . به عنوان مثال دین اسلام یا مسیحیت . پیوند دین و سیاست در اسلام پیوند دین و سیاست همانگونه که گفته شد یکی از مسلمات تاریخی و اعتقادی مسلمانان بوده و هست اما در دورانهای اخیر تحت تاثیر القائات غربیان تلاش شده است تا این ادعا مردود اعلام شده و کارکرد دین همچون مسیحیت دوران معاصر به کنج دلها اختصاص داده شود و کارکرد اجتماعی آن مورد غفلت قرار گیرد . البته در خود سنت اسلامی نیز دو نوع نگاه در باره نسبت دین و شریعت وجود داشته است و امروزه همین دیدگاهها بر روابط سیاسی نیز تاثیر داشته است . شاید با کمی تامل در تحولات دین و سیاست درجهان امروز بتوان گفت به طور کلی سه نوع نگاه به رابطه دین و سیاست در جهان اسلام وجود دارد : ارتباط دین و سیاست با قرائت دین منفعل ارتباط دین و سیاست با قرائت دین فعال عدم ارتباط دین و سیاست (سکولاریسم) دیدگاه اول دیدگاه عمده اهل سنت است که در طول تاریخ با دیدگاه های عمدتا جبرگرایانه تلاش کرده اند که به توجیه عملکرد سیاستهای حاکم بپردازند ودر این راستا همواره از دین به عنوان توجیه گر اصلی استفاده کرده اند . عمده ترین علت این انفعال این است که اندیشه سیاسی در جهان اهل سنت از همان ابتدا بر اساس امر واقع خارجی شکل گرفت و در نتیجه اندیشمندان اهل سنت همواره توجیه گر امر واقع شدند . (همچون کنار گذاشتن نص پیامبر در مورد جانشین خود و توجیه شرعی آنچه در سقیفه اتفاق افتاد) به همین دلیل اگر چه در اندیشه سیاسی اهل سنت همواره بین دین و سیاست ارتباط برقرار می شد اما اندیشمندان سیاسی اهل سنت همواره توجیه گران واقعیتهای خارجی بوده و به همین دلیل همواره یک قدم عقب تر در حرکت بودند و به همین دلیل است که زمانی حکومت مشروع را منحصر در نوع خلاف آن هم خلافت قریشی میدانستند (در دوران خلفای عباسی) و زمانی که خلافت عباسی منقرض شد حکومت غیر قریشی را نیز مشروع دانستند (در دوران خلافت عثمانی) و آنگاه که نظام خلافت کاملا از هم فروپاشید نظامهای مدرن را نیز جزء حکومت های مشروع دانسته و به عنوان مثال علمای الازهر شخصیتی همچون حسنی مبارک را مشمول عنوان اولی الامر در آیه شریفه (اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) دانسته و اطاعت از او را واجب می شمردند . این دیدگاه هنوز هم در بسیاری از کشورهای اهل سنت به ویژه کشورهایی همچون عربستان ومصر حاکم است و خود به عنصری در برابر بیداری اسلامی تبدیل شده است . (برای مطالعه دیدگاههای متعارض اندیشمندان اهل سنت در زمینه نظام سیاسی رک : اندیشه های سیاسی دراسلام و ایران ، دکتر حاتم قادری ، انتشارات سمت و نیز نظام سیاسی و دولت در اسلام ، داوود فیرحی ، انتشارات سمت) مهمترین طرفداران دیدگاه دوم دیدگاه شیعیان است که دیدگاهی آرمانگرایانه داشته وعلاوه بر اینکه قائل به ارتباط دین وحکومت است معتقد است کلیاتی در منابع دینی وجود دارد که از طریق آنها می توان نظام سیاسی را در هر زمانی سازماندهی کرد و بر این اساس اگر نظام سیاسی بااین اندیشه ها هماهنگ بود نظام سیاسی مشروع وگر نه نامشروع خواهد بود . این دیدگاه اگر چه معتقد به استفاده از عرفیات در نظام سیاسی است اما مبنای حکومتداری خود را بر اساس شرع مقدس اسلام استوار می داند که مهمترین نمونه آن نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران است که نتیجه چهارده قرن تلاش وتکاپوی شیعه درنامشروع دانستن کلیه حکومتهای موجود و پایداری برای تحقق تنها حکومت مشروع یعنی حکومت مبتنی بر امامت و ولایت می باشد . بخش دیگری از طرفداران مسلمان این دیدگاه ، اهل سنتی هستند که برخلاف دیدگاه اول معتقد به نوعی آرمانگرایی بوده و با علمای محافظه کار اهل سنت از در پیکار وارد شده اند . این گروه که امروزه به بنیادگرایان مشهور شده اند تحت تاثیر افکار کسانی همچون سید جمال الدین اسد آبادی ، محمد عبده ، سید قطب و ...بوده و در فرایند غربی سازی معاصر معتقدند اسلام تنها راه حل می باشد وشعار (الاسلام هو الحل) که از جانب اخوان المسلمین مطرح می شود در واقع بر اساس همین نگاه پایه گذاری شده است . این دیدگاه نیز همچون دیدگاه شیعیان معتقد به لزوم برنامه ریزی و ایجاد حکومت بر اساس آموزه های دین مبین اسلام است . این گروه از اهل سنت شاخه ها و شعبه های متعددی دارند که برخی از آنان که سلفیه نامیده می شوند معتقد به بازگشت به ارزشهای سلف صالح یعنی دوران پیامبر و صحابه بوده و گاه در این راستا دیدگاه های افراطی ارائه می کنند که باعث بدنام شدن مسلمانان می گردد . اما گروههایی از آنها تنها همچون شیعه معتقدند باید به سیره سلف صالح برای ایجاد جامعه اسلامی مراجعه کرد ولی در عین حال برخی واقعیات را هم باید در نظر گرفت . از جمله این گروهها می توان به جنبش اخوان المسلمین مصر اشاره نمود . دیدگاه سوم که دیدگاه رایج در اکثر کشورهای اسلامی همچون ترکیه و ... و به ویژه در کشورهای اسلامی جنوب و جنوب شرق آسیاست معتقد به جدایی دین از سیاست می باشد . در این کشورها اگر چه از هر دو گروه بالا شاهد فعالیتهایی هستیم اما نظام سیاسی کشورها بر اساس سکولاریزم بنیانگذاری شده است . بنابر این عملا دین نقشی در سیاست این کشورها ندارد . در این جا به طور موردی و به عنوان مثال به برخی از فعالیت های گروههای اسلامی معتقد به ارتباط دین و سیاست درکشورهای اسلامی خاورمیانه اشاره می کنیم . مهمترین گروه فعال اسلامی اهل سنت دوران معاصر گروه اخوان المسلمین مصر می باشد که متاثر از دیدگاههای سید جمال ، شیخ محمد عبده ، حسن البنا و سید قطب هستند این گروه معتقد به لزوم نقش آفرینی مذهب در سیاست است اما از سوی دولت این کشور مورد سرکوب قرار گرفته اند . از سویی تعدادی از جنبش های اسلامی در مشرق (خاور عربی ) ، سودان ، آفریقای شمالی ، وحتی کشورهای حاشیه خلیج فارس همگی به عنوان شاخه ها یا شعباتی از جنبش اخوان المسلمین در مصر اقدام به فعالیت های سیاسی نموده اند . عربستان سعودی ، مراکش و اردن که نمونه هاییاز رژیم های پادشاهی سنتی هستند همواره تلاش کرده اند تاعلاوه بر نظارت و کنترل بر تشکیلات مذهبی آنان را به صورت یک مجموعه واحدی در یکدیگر ادغام نمایند . البته لازم به ذکر است که سیاست سازماندهی تشکیلات مذهبی در کشوری مثل عربستان سعودی نسبت به کشور دیگر چون اردن از قوت بیشتری بر خوردار می باشد . در اردن به دنبال انتخابات 1989 و ورود چندین نفر از سلام گرایان به کابینه بار دیگر سیاست سازماندهی تشکیلات مذهبی از سوی دولت با جدیت پیگیری شد . جنبش اسلامی تونس هم در برابر طرح آزمایی و کاملا اروپایی شده شایع در جهان عرب به مقابله فرهنگی آشکار می پردازد . (دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، ص 147) اما در تمام این کشورها به نظر می رسد تنها در برخی از کشورها مذهب به طور کلی در سیاست گذاری این کشورهاتاثیر گذاشته باشد همچون عربستان سعودی که نظام مذهبی در کنار نظام سیاسی به صورت خاندانی اداره می شود (نظام مذهبی دردستان آل شیخ یعنی نوادگان محمد بن عبدالوهاب و نظام سیاسی دردستان آل سعود ) هر چند که به نظر می رسد که هر چه به پیش می رود روحیه محافظه کاری حتی در بین رهبران مذهبی عربستان نیز بیشتر و بیشتر می شود و همین مساله باعث خشم و واکنش گروههای سلفی هم پیمان سابق مذهب دولتی همچون اخوان گردیده و باعث بروز تنش هایی شده است که قیام کعبه در آغازین روز سال 1400 نمونه بارزی از این اعتراضات می باشد . اما در جهان تشیع نیز بارزترین نقش مذهب در سیاست در کشور جمهوری اسلامی ایران مشاهده می شود که نظام سیاسی خود را بر اساس نظام امامت و ولایت استوار کرده و تلاش می کند تا با ارائه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مدل بدیعی در جهت حرکت خود به سمت پیشرفت مادی و معنوی ارائه داده و به الگویی برای ملل جهان سوم از جمله ملت های مسلمان تبدیل شود . ارتباط مسیحیت و سیاست در جهان سوم : در این بخش از آنجایی که مهمترین جلوه های این ارتباط در آمریکای لاتین ظهور و بروز یافته است به این منطقه اشاره ای می کنیم . پس از آن که اروپایی ها در سال 1492 میلادی دنیای جدید را کشف کردند آمریکای لاتین به پایگاه اصلی مذهب کاتولیک تبدیل شد . درحقیقت کشف و شناسایی وتوسعه منطقه آمریکای لاتین را باید نتیجه اقدامات مشترک کلیسای کاتولیک و دولت های فاتح به حساب آورد . در این میان کلیسا آمریکای لاتین را سرزمین بکری به لحاظ نفوذ در قلب وروح سکنه آن به شمار می آورد . با وجود این از همان روزهای آغازین تصرف خاک آمریکای لاتین توسط دو دولت اسپانیا و پرتغال تا اوایل قرن نوزدهم و در ادمه تا اوایل قرن بیستم دو نهاد دولت و کلیسا برای اطمینان از تحقق اهداف خود مصلحت را در اتحاد با یکدیگر دیدند . بر این اساس از یک سو دولت های استعماری به حمایت معنوی کلیسا در حفظ وضع وجود که در جهت منافع نخبگان سیاسی و اقتصادی بود چشم دوختند . از سوی دیگر کلیسا نیز در ازای کمکی که از دولت ها در حفظ استیلای مذهبی خود دریافت می کرد به طور بی شائبه از آنان حمایت می کرد . (همان ، ص 243) با وجود این از 1950 این اتحاد سود آور دوجانبه دستخوش تغییر و تحولات شد . در این دوره در تعداد زیادی از کشورها بسیاری از روحانیون و رجال مذهبی و غیر مذهبی نقش سیاسی کلیسا به عنوان مدافع طبقه ممتاز را زیر سوال بردند . حتی بعضی از آنان به طور جدی به حمایت از جنبش ها و برنامه های خواهان دگرگونی که در راستای بهبود سطح زندگی بسیاری از فقیران ساماندهی شده بودند پرداختند ...در طول دهه 1960 حرکت های سیاسی برخاسته از نهاد کلیسا سرعت و شدت بیشتری پیدا کرد . اما دولت ها تصمیم گرفتند که این اهداف را با ایجاد یک فضای اختناق آمیز شدید [سرکوب کنند] . مجموعه این گونه اقدامات خشونت آمیز رابطه میان دو نهاد کلیسا و دولت را در بسیاری از کشورها تا مرز فروپاشی سوق داد . ... با این وجود در اوایل دهه 1980 با روی کار آمدن تدریجی حکومت های غیر نظامی در بسیاری از کشورهای منطقه به تدریج موضعگیری چهره های فعال کلیسا در برابر سیاست دولت ها رنگ باخت اکنون نیز اگر چه کلیسا هنوز هم به مخالفت های خود با حکومت ادامه می دهد اما از جنبش های مورد حمایت کلیسا یا دیگر اثری به چشم نمی خورد و یا این که مشی افراط گونه را به کناری نهاده و بر بعد عبادی مذهب کاتولیکتاکید بیشتری می نماید . (همان ، ص 245-244) بنابر این در مجموع می توان گفت که مذهب مسیحیت در جهان امروز دیگر چندان نقشی در سیاست ندارد . برخی از مذاهب همچون هندوئیسم و بودیسم نیز اساسا به دلیل ماهیت خاص خود که عمدتا مذاهب فردگرا و انزوا گرا هستند هیچ داعیه ای برای دخالت در سیاست ندارند و برخی واکنش های طرفداران این مذاهب در کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا اقدامات واکنشی و با ماهیت دفاعی صورت می گیرد مثل جنبشهای هندویانی که برای مقابله با امواج اسلامی و مسیحی در شبه قاره هند متشکل شدند و صرفا معتقد به لزوم برتری هم کیشان خود در سیاست بودند بدون اینکه اعتقادی به نقش آفرینی آموزه های مذهبشان در سیاست داشته باشند . پرسشگر محترم امیدواریم با توجه به مطالب بالا با بخشهایی از تاثیرات مذاهب اسلام و مسیحیت در سیاست در جهان سوم آشنا شده باشید . در پایان ضمن آرزوی موفقت برای شما چندمنبع مفید برای مطالعه هر چه بیشتر خدمت شما معرفی می گردد . 1. دین و سیاست در نظام بین الملل معاصر ، اریک او. هانسون ، ترجمه دکتر ارسلان قربانی شیخ نشین ، نشر دانشگاه امام صادق 2. دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، جف هینس ، ترجمه داوود کیانی ، نشر پژوهشکده مطالعات راهبردی 3. اسلام و دموکراسی ، دین ، سیاست و قدرت در خاورمیانه ، تیموتی سیسک ، ترجمه شعبانعلی بهرامپور و حسن محدثی ، نشر نی 4. اسلام در جهان امروز ، مارسل بوازار ، ترجمه د.م. ی ، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100120576)
عنوان سوال:

یک سوال در مورد مذهب و سیاست در کشورهای جهان سوم داشتم که در چه ابعادی در این کشورها مذهب بر سیاست تاثیر دارد؟ لطفا مستند و مفصل بررسی نمائید.


پاسخ:

یک سوال در مورد مذهب و سیاست در کشورهای جهان سوم داشتم که در چه ابعادی در این کشورها مذهب بر سیاست تاثیر دارد؟ لطفا مستند و مفصل بررسی نمائید.

پیش از پرداختن به پاسخ ابتدا به عنوان مقدمه باید درباره اصطلاح جهان سوم توضیحی ارائه نماییم . جهان سوم(third world)، اصطلاحی است که در دهه‌های 1950 و 1960 رواج یافت و مقصود از آن مجموعه‌ی کشورهای تازه استقلال یافته‌ی قاره‌های آسیا و آفریقا و همچنین مجموعه‌ی کشورهایی است که نه از شمار کشورهای توسعه یافته‌ی سرمایه‌داری به شمار می‌آیند نه از شمار کشورهای توسعه یافته‌ی کمونیست (و درین معنی کشورهایی مانند چین، کره‌ی شمالی و ویتنام و کامبوج نیز، اگرچه رژیم‌ کمونیست دارند، در مجموعه‌ی جهان سوم می‌گنجند). عنوانهای همردیف این اصطلاح برای این کشورها، کشورهای (توسعه نیافته)، (کم توسعه) یا (رو به توسعه) است. مفهوم جهان سوم بیشینه‌ی کشورهای امریکای لاتین و کشورهای آسیایی و افریقایی را در برمی‌گیرد. بیشتر این کشورها پیشینه‌ی استعمارزدگی دارند و از امپریالیسم نفرت دارند و گرفتار فقر و انفجار جمعیتند و در سازمان ملل بیش از دو سوم کشورهای عضو را تشکیل می‌دهند (دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، تهران، انتشارات مروارید)
به نظر می رسد که حتی همین اصطلاح عنوانی است حاکی از روحیه استکباری و استعماری جهان سلطه ، چرا که بر اساس همین اصطلاح کشورهای غربی به عنوان مبنا برای سنجش کشورهای دیگر قرار میگیرند و درنتیجه سیاست های این کشور ها که به عنوان کشورهای مرکز نامیده می شوند به عنوان آرمان و الگوی کشورهای جهان سوم که اصطلاحا کشور های پیرامون نامیده می شوند تلقی می گردد . از طرفی باتوجه به اینکه در کشورهای مبدا یامرکز در زمینه رابطه مذهب و سیاست در حال حاضر سیاست سکولاریزاسیون یا جدایی دین از مذهب حاکم است لذا کشورها درفرآیند توسعه خود به سمت نزدیک شدن به توسعه نوع غربی آن باید از مذهب گسست پیدا کرده و به موج سکولاریزاسیون بپیوندند . بانگاهی به تحولات حدود 100 سال اخیر که دوره بیداری در کشورهای معاصر و روند استقلال خواهی این کشورها می باشد متوجه می شویم که حتی در دوران این بیداری ضد استعماری باز هم روند سکولاریزاسیون بر روند دین خواهی غلبه داشته است . به عنوان مثال در دوران تشکیل جنبش عدم تعهد که نخستین و مهم ترین جنبش اعتراضی بر علیه دو بلوک شرق و غرب به شمار می آمد بیش از وجهه دینی وجهه سکولار وعمدتا ناسیونالیستی و سوسیالیستی سردمداران این گروه جلوه گری می نمود . در این دوران و به ویژه در مقطع پس از فروپاشی خلافت عثمانی در جهان تسنن و شکست جنبش مشروطیت درایران و روی کار آمدن سلطنت پهلوی نیروهای مذهبی به شدت سرکوب شده و یامجال اظهار نظر نمی یافتند و عملا میدان در دست نیروهای غیر مذهبی باقی مانده بود . اما با نزدیک شدن به دوره فروپاشی بلوک شرق و به ویژه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران که با دو موج حمایت از مظلومان و مستضعفان عالم به طور عام و حمایت از جنبش های اسلامی به طور خاص همراه بود موج تمایل به دین و معنویت به عنوان راه حل سوم در برابر طرح های غربی سازی و شرقی سازی گسترش پیدا نمود . با این حال به نظر می رسد که نمی توان کلیه کشورهای جهان سوم را در یک واحد کلی ارزیابی نمود و روندارتباط دین و دولت را در همه آنها یکسان دانست چرا که هر کشوری به تناسب نظام سیاسی خود ، دین خاص خود ، فرهنگ سیاسی رایج در آن کشور ، میزان بیداری ملتها و .... اعتقادی خاص در باره رابطه دین و سیاست دارد .. درزمینه اصل تغییر وتحولات در دیدگاههای جهان سوم در باره رابطه دین و دولت هانتینگتون اندیشمند آمریکایی به نقل از جرج ویگل مفسر آمریکایی مدعی است که ما امروزه شاهد شکل گیری نوعی حرکت فراگیر احیاگرانه دینی در تلاش برای سکولاریسم زدایی از جهان هستیم . (دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، جف هینس ، ترجمه داوود کیانی ، ص 19) این روند دین خواهی به گونه ای است که حتی روندنوسازی هم که پیش از این به سمت سکولاریزاسیون هر چه بیشتر در حرکت بود به تعبیر همین اندیشمندان غربی نتوانسته است جلوی این موج را بگیرد . به عنوان مثال هانتینگتون معتقد است : (فرآیند نوسازی اقتصادی و تغییر اجتماعی در تمامی نقاط جهان مردم را از هویتهای محلی دیرپای خود جدا می کند . این سردرگمی معنوی وجست وجو برای هویت و چیستی خود در نهایت منجر به افزایش تقاضاهای عمومی برای نیل به یک دین سازمان یافته و نظام مند خواهد شد . )(برخوردتمدنها ، هانتینگتون ، ص 26) در حقیقت هانتینگتون مدعی است که جاذبه مذهب برای کسانی که در زمره محصولات مستقیم فرآیند نوسازی به شمار می آیند – جوانان ، دانشجویان ، تکنیسین های طبقه متوسط ، متخصصین و تجار – از بیشترین تاثیر برخوردار است . (دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، همان ، ص 100) از نظر برخی تحلیل گران یکی از دلایل این امر این است که بعضا مشاهده می شود که ادیان در جریان فرآیند نوسازی بافت سازمان یافته خود راتغییر داده و آشکارا موجودیتی سیاسی پیدا می کنند بخشی از دلیل تغییر نگرش تجدید نظر طلبان نوسازی به دین را باید در قبول این واقعیت از سوی آنان دانست که دین و سیاست همواره در ارتباط با هم بوده اند (همان) البته لازم به ذکر است که این تحلیل ، تحلیلی است که از منظر یک فرد غربی و نسبت به ادیانی که در ظاهر صبغه سیاسی ندارند صورت میگیرد و گرنه از نظر دیدگاه اسلامی و به ویژه قرائت شیعی دین اسلام دینی است که از ابتدا ارتباط کاملا تنگاتنگی با دین داشته است فلذا نمی توان دوره ای از حیات تاریخی دین اسلام وبه ویژه مکتب تشیع را یافت که فارغ از پیوند با سیاست بوده باشد اگر چه در برخی مقاطع تاریخی به دلیل مشکلات و موانعی نتوانسته است این پیوند خود را عیان سازد . بنابر این به منظور مقایسه ارتابط میان دین و سیاست در جهان سوم ابتدا لازم است تقسیمی جزئی تر صورت گیرد تا از این رهاورد تاثیر دین را در سیاست به دست آوریم . بر این اساس یکی از تقسیمات ، تقسیم بندی بر اساس ادیان می باشد . به عنوان مثال دین اسلام یا مسیحیت .
پیوند دین و سیاست در اسلام
پیوند دین و سیاست همانگونه که گفته شد یکی از مسلمات تاریخی و اعتقادی مسلمانان بوده و هست اما در دورانهای اخیر تحت تاثیر القائات غربیان تلاش شده است تا این ادعا مردود اعلام شده و کارکرد دین همچون مسیحیت دوران معاصر به کنج دلها اختصاص داده شود و کارکرد اجتماعی آن مورد غفلت قرار گیرد . البته در خود سنت اسلامی نیز دو نوع نگاه در باره نسبت دین و شریعت وجود داشته است و امروزه همین دیدگاهها بر روابط سیاسی نیز تاثیر داشته است . شاید با کمی تامل در تحولات دین و سیاست درجهان امروز بتوان گفت به طور کلی سه نوع نگاه به رابطه دین و سیاست در جهان اسلام وجود دارد :
ارتباط دین و سیاست با قرائت دین منفعل
ارتباط دین و سیاست با قرائت دین فعال
عدم ارتباط دین و سیاست (سکولاریسم)
دیدگاه اول دیدگاه عمده اهل سنت است که در طول تاریخ با دیدگاه های عمدتا جبرگرایانه تلاش کرده اند که به توجیه عملکرد سیاستهای حاکم بپردازند ودر این راستا همواره از دین به عنوان توجیه گر اصلی استفاده کرده اند . عمده ترین علت این انفعال این است که اندیشه سیاسی در جهان اهل سنت از همان ابتدا بر اساس امر واقع خارجی شکل گرفت و در نتیجه اندیشمندان اهل سنت همواره توجیه گر امر واقع شدند . (همچون کنار گذاشتن نص پیامبر در مورد جانشین خود و توجیه شرعی آنچه در سقیفه اتفاق افتاد) به همین دلیل اگر چه در اندیشه سیاسی اهل سنت همواره بین دین و سیاست ارتباط برقرار می شد اما اندیشمندان سیاسی اهل سنت همواره توجیه گران واقعیتهای خارجی بوده و به همین دلیل همواره یک قدم عقب تر در حرکت بودند و به همین دلیل است که زمانی حکومت مشروع را منحصر در نوع خلاف آن هم خلافت قریشی میدانستند (در دوران خلفای عباسی) و زمانی که خلافت عباسی منقرض شد حکومت غیر قریشی را نیز مشروع دانستند (در دوران خلافت عثمانی) و آنگاه که نظام خلافت کاملا از هم فروپاشید نظامهای مدرن را نیز جزء حکومت های مشروع دانسته و به عنوان مثال علمای الازهر شخصیتی همچون حسنی مبارک را مشمول عنوان اولی الامر در آیه شریفه (اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) دانسته و اطاعت از او را واجب می شمردند . این دیدگاه هنوز هم در بسیاری از کشورهای اهل سنت به ویژه کشورهایی همچون عربستان ومصر حاکم است و خود به عنصری در برابر بیداری اسلامی تبدیل شده است . (برای مطالعه دیدگاههای متعارض اندیشمندان اهل سنت در زمینه نظام سیاسی رک : اندیشه های سیاسی دراسلام و ایران ، دکتر حاتم قادری ، انتشارات سمت و نیز نظام سیاسی و دولت در اسلام ، داوود فیرحی ، انتشارات سمت)
مهمترین طرفداران دیدگاه دوم دیدگاه شیعیان است که دیدگاهی آرمانگرایانه داشته وعلاوه بر اینکه قائل به ارتباط دین وحکومت است معتقد است کلیاتی در منابع دینی وجود دارد که از طریق آنها می توان نظام سیاسی را در هر زمانی سازماندهی کرد و بر این اساس اگر نظام سیاسی بااین اندیشه ها هماهنگ بود نظام سیاسی مشروع وگر نه نامشروع خواهد بود . این دیدگاه اگر چه معتقد به استفاده از عرفیات در نظام سیاسی است اما مبنای حکومتداری خود را بر اساس شرع مقدس اسلام استوار می داند که مهمترین نمونه آن نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران است که نتیجه چهارده قرن تلاش وتکاپوی شیعه درنامشروع دانستن کلیه حکومتهای موجود و پایداری برای تحقق تنها حکومت مشروع یعنی حکومت مبتنی بر امامت و ولایت می باشد . بخش دیگری از طرفداران مسلمان این دیدگاه ، اهل سنتی هستند که برخلاف دیدگاه اول معتقد به نوعی آرمانگرایی بوده و با علمای محافظه کار اهل سنت از در پیکار وارد شده اند . این گروه که امروزه به بنیادگرایان مشهور شده اند تحت تاثیر افکار کسانی همچون سید جمال الدین اسد آبادی ، محمد عبده ، سید قطب و ...بوده و در فرایند غربی سازی معاصر معتقدند اسلام تنها راه حل می باشد وشعار (الاسلام هو الحل) که از جانب اخوان المسلمین مطرح می شود در واقع بر اساس همین نگاه پایه گذاری شده است . این دیدگاه نیز همچون دیدگاه شیعیان معتقد به لزوم برنامه ریزی و ایجاد حکومت بر اساس آموزه های دین مبین اسلام است . این گروه از اهل سنت شاخه ها و شعبه های متعددی دارند که برخی از آنان که سلفیه نامیده می شوند معتقد به بازگشت به ارزشهای سلف صالح یعنی دوران پیامبر و صحابه بوده و گاه در این راستا دیدگاه های افراطی ارائه می کنند که باعث بدنام شدن مسلمانان می گردد . اما گروههایی از آنها تنها همچون شیعه معتقدند باید به سیره سلف صالح برای ایجاد جامعه اسلامی مراجعه کرد ولی در عین حال برخی واقعیات را هم باید در نظر گرفت . از جمله این گروهها می توان به جنبش اخوان المسلمین مصر اشاره نمود .
دیدگاه سوم که دیدگاه رایج در اکثر کشورهای اسلامی همچون ترکیه و ... و به ویژه در کشورهای اسلامی جنوب و جنوب شرق آسیاست معتقد به جدایی دین از سیاست می باشد . در این کشورها اگر چه از هر دو گروه بالا شاهد فعالیتهایی هستیم اما نظام سیاسی کشورها بر اساس سکولاریزم بنیانگذاری شده است . بنابر این عملا دین نقشی در سیاست این کشورها ندارد .
در این جا به طور موردی و به عنوان مثال به برخی از فعالیت های گروههای اسلامی معتقد به ارتباط دین و سیاست درکشورهای اسلامی خاورمیانه اشاره می کنیم . مهمترین گروه فعال اسلامی اهل سنت دوران معاصر گروه اخوان المسلمین مصر می باشد که متاثر از دیدگاههای سید جمال ، شیخ محمد عبده ، حسن البنا و سید قطب هستند این گروه معتقد به لزوم نقش آفرینی مذهب در سیاست است اما از سوی دولت این کشور مورد سرکوب قرار گرفته اند . از سویی تعدادی از جنبش های اسلامی در مشرق (خاور عربی ) ، سودان ، آفریقای شمالی ، وحتی کشورهای حاشیه خلیج فارس همگی به عنوان شاخه ها یا شعباتی از جنبش اخوان المسلمین در مصر اقدام به فعالیت های سیاسی نموده اند . عربستان سعودی ، مراکش و اردن که نمونه هاییاز رژیم های پادشاهی سنتی هستند همواره تلاش کرده اند تاعلاوه بر نظارت و کنترل بر تشکیلات مذهبی آنان را به صورت یک مجموعه واحدی در یکدیگر ادغام نمایند . البته لازم به ذکر است که سیاست سازماندهی تشکیلات مذهبی در کشوری مثل عربستان سعودی نسبت به کشور دیگر چون اردن از قوت بیشتری بر خوردار می باشد . در اردن به دنبال انتخابات 1989 و ورود چندین نفر از سلام گرایان به کابینه بار دیگر سیاست سازماندهی تشکیلات مذهبی از سوی دولت با جدیت پیگیری شد . جنبش اسلامی تونس هم در برابر طرح آزمایی و کاملا اروپایی شده شایع در جهان عرب به مقابله فرهنگی آشکار می پردازد . (دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، ص 147) اما در تمام این کشورها به نظر می رسد تنها در برخی از کشورها مذهب به طور کلی در سیاست گذاری این کشورهاتاثیر گذاشته باشد همچون عربستان سعودی که نظام مذهبی در کنار نظام سیاسی به صورت خاندانی اداره می شود (نظام مذهبی دردستان آل شیخ یعنی نوادگان محمد بن عبدالوهاب و نظام سیاسی دردستان آل سعود ) هر چند که به نظر می رسد که هر چه به پیش می رود روحیه محافظه کاری حتی در بین رهبران مذهبی عربستان نیز بیشتر و بیشتر می شود و همین مساله باعث خشم و واکنش گروههای سلفی هم پیمان سابق مذهب دولتی همچون اخوان گردیده و باعث بروز تنش هایی شده است که قیام کعبه در آغازین روز سال 1400 نمونه بارزی از این اعتراضات می باشد . اما در جهان تشیع نیز بارزترین نقش مذهب در سیاست در کشور جمهوری اسلامی ایران مشاهده می شود که نظام سیاسی خود را بر اساس نظام امامت و ولایت استوار کرده و تلاش می کند تا با ارائه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مدل بدیعی در جهت حرکت خود به سمت پیشرفت مادی و معنوی ارائه داده و به الگویی برای ملل جهان سوم از جمله ملت های مسلمان تبدیل شود .

ارتباط مسیحیت و سیاست در جهان سوم :
در این بخش از آنجایی که مهمترین جلوه های این ارتباط در آمریکای لاتین ظهور و بروز یافته است به این منطقه اشاره ای می کنیم . پس از آن که اروپایی ها در سال 1492 میلادی دنیای جدید را کشف کردند آمریکای لاتین به پایگاه اصلی مذهب کاتولیک تبدیل شد . درحقیقت کشف و شناسایی وتوسعه منطقه آمریکای لاتین را باید نتیجه اقدامات مشترک کلیسای کاتولیک و دولت های فاتح به حساب آورد . در این میان کلیسا آمریکای لاتین را سرزمین بکری به لحاظ نفوذ در قلب وروح سکنه آن به شمار می آورد . با وجود این از همان روزهای آغازین تصرف خاک آمریکای لاتین توسط دو دولت اسپانیا و پرتغال تا اوایل قرن نوزدهم و در ادمه تا اوایل قرن بیستم دو نهاد دولت و کلیسا برای اطمینان از تحقق اهداف خود مصلحت را در اتحاد با یکدیگر دیدند . بر این اساس از یک سو دولت های استعماری به حمایت معنوی کلیسا در حفظ وضع وجود که در جهت منافع نخبگان سیاسی و اقتصادی بود چشم دوختند . از سوی دیگر کلیسا نیز در ازای کمکی که از دولت ها در حفظ استیلای مذهبی خود دریافت می کرد به طور بی شائبه از آنان حمایت می کرد . (همان ، ص 243) با وجود این از 1950 این اتحاد سود آور دوجانبه دستخوش تغییر و تحولات شد . در این دوره در تعداد زیادی از کشورها بسیاری از روحانیون و رجال مذهبی و غیر مذهبی نقش سیاسی کلیسا به عنوان مدافع طبقه ممتاز را زیر سوال بردند . حتی بعضی از آنان به طور جدی به حمایت از جنبش ها و برنامه های خواهان دگرگونی که در راستای بهبود سطح زندگی بسیاری از فقیران ساماندهی شده بودند پرداختند ...در طول دهه 1960 حرکت های سیاسی برخاسته از نهاد کلیسا سرعت و شدت بیشتری پیدا کرد . اما دولت ها تصمیم گرفتند که این اهداف را با ایجاد یک فضای اختناق آمیز شدید [سرکوب کنند] . مجموعه این گونه اقدامات خشونت آمیز رابطه میان دو نهاد کلیسا و دولت را در بسیاری از کشورها تا مرز فروپاشی سوق داد . ... با این وجود در اوایل دهه 1980 با روی کار آمدن تدریجی حکومت های غیر نظامی در بسیاری از کشورهای منطقه به تدریج موضعگیری چهره های فعال کلیسا در برابر سیاست دولت ها رنگ باخت اکنون نیز اگر چه کلیسا هنوز هم به مخالفت های خود با حکومت ادامه می دهد اما از جنبش های مورد حمایت کلیسا یا دیگر اثری به چشم نمی خورد و یا این که مشی افراط گونه را به کناری نهاده و بر بعد عبادی مذهب کاتولیکتاکید بیشتری می نماید . (همان ، ص 245-244) بنابر این در مجموع می توان گفت که مذهب مسیحیت در جهان امروز دیگر چندان نقشی در سیاست ندارد .
برخی از مذاهب همچون هندوئیسم و بودیسم نیز اساسا به دلیل ماهیت خاص خود که عمدتا مذاهب فردگرا و انزوا گرا هستند هیچ داعیه ای برای دخالت در سیاست ندارند و برخی واکنش های طرفداران این مذاهب در کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا اقدامات واکنشی و با ماهیت دفاعی صورت می گیرد مثل جنبشهای هندویانی که برای مقابله با امواج اسلامی و مسیحی در شبه قاره هند متشکل شدند و صرفا معتقد به لزوم برتری هم کیشان خود در سیاست بودند بدون اینکه اعتقادی به نقش آفرینی آموزه های مذهبشان در سیاست داشته باشند .
پرسشگر محترم امیدواریم با توجه به مطالب بالا با بخشهایی از تاثیرات مذاهب اسلام و مسیحیت در سیاست در جهان سوم آشنا شده باشید . در پایان ضمن آرزوی موفقت برای شما چندمنبع مفید برای مطالعه هر چه بیشتر خدمت شما معرفی می گردد .
1. دین و سیاست در نظام بین الملل معاصر ، اریک او. هانسون ، ترجمه دکتر ارسلان قربانی شیخ نشین ، نشر دانشگاه امام صادق
2. دین ، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم ، جف هینس ، ترجمه داوود کیانی ، نشر پژوهشکده مطالعات راهبردی
3. اسلام و دموکراسی ، دین ، سیاست و قدرت در خاورمیانه ، تیموتی سیسک ، ترجمه شعبانعلی بهرامپور و حسن محدثی ، نشر نی
4. اسلام در جهان امروز ، مارسل بوازار ، ترجمه د.م. ی ، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100120576)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین