در جامعه اسلامی، سیاست های اتخاذ شده می بایستی براساس اسلام باشد یا رأی اکثریت مردم؟ آیا اگر نظر اسلام در تقابل با نظر مردم باشد در این هنگام تکلیف چیست؟
در جامعه اسلامی، سیاست های اتخاذ شده می بایستی براساس اسلام باشد یا رأی اکثریت مردم؟ آیا اگر نظر اسلام در تقابل با نظر مردم باشد در این هنگام تکلیف چیست؟ سیاست‌های اتخاذی در هر جامعه متناسب است با جنبه‌های نرم‌افزاری که آن نظام سیاسی برای خود انتخاب کرده است و اصولاً هیچ اندیشه سیاسی و نرم‌افزاری تخلف از خط مشی‌های کلی خود را بر نمی‌تابد. این امر مختص به جوامع خاصی نیز نمی‌باشد، در جوامع غربی و شرقی این امر مدنظر دست‌اندرکاران تصمیم گیری جامعه است. به طور مثال در نظام‌های مبتنی بر لیبرالیسم اجازه داده نمی‌شود که سیاست‌های اتخاذی منافاتی با اصول و اساس لیبرالیسم داشته باشد.به این معنی که لیبرالیسم نسبت به اصول و مبانی خود کاملاً غیرلیبرال است. در این‌گونه جوامع این اجازه به مردم داده نمی‌شود که نسبت به اصول لیبرالیسم نظری مخالف بدهند. به تعبیر خودشان؛ مردم آزاد هستند که در چارچوب اصول لیبرالیسم نسبت به سرنوشت خود تصمیم بگیرند. اما آیا ممکن است تصور کنیم روزی مردم یک نظام لیبرال تصمیم بگیرند که جامعه‌شان به صورتی غیر لیبرال اداره شود؟ اگرچه چنین فرضی در ذهن ممکن است ولی هرگز در عمل ممکن نخواهد بود. زیرا ایدئولوژی لیبرالیسم این حق را به مردم نمی‌دهد که اصل لیبرالیسم را مورد انکار و نفی قراردهند مگر این‌که یک انقلابی صورت گرفته و اصل نظام سیاسی را همراه با محتوای نرم‌افزاری آن دگرگون کند. به همین دلیل است که ما می‌بینیم نظام‌های لیبر ال نسبت به برخی انتخاب‌های آزاد کشورها حالتی انکارآمیز داشته و آن را به رسمیت نمی‌شناسند. علت این امر این است که این انتخابات و نظر مردم با اصول مسلم نگرش لیبرالیستی هم‌خوانی ندارد. این امر حتی نسبت به برخی فعالیت‌های مردمی در کشورهای لیبرال دموکراسی نیز صورت می‌گیرد که نمونه‌های آن در شبکه‌های خبری منعکس شده است. حال برسیم به مورد خاصی که شما در سؤال خود ذکر کرده‌اید و آن این‌که آیا در جامعه اسلامی لازم است سیاست‌های اتخاذی مطابق اسلام باشد یا مطابق نظر مردم. پاسخ به این پرسش چنان ظریف است که باید به دقت نسبت به جوانب آن توجه کرد. ایران پس از ورود اسلام و پذیرش آن از سوی عموم مردم، به عنوان یکی از بخش‌های دولت بزرگ اسلامی درآمد و نقشی بسیار حساس و مهم را در پیشبرد فرهنگی اسلام ایفاء نمود. این روال تا دوران صفویه ادامه داشت تا این که برای اولین بار پس از ورود اسلام، براساس فرهنگ شیعی صفویان اقدام به تأسیس کشوری مستقل کردند که حدود آن اعم از مادی و فرهنگی با اندک تغییراتی تا به امروز جریان دارد. مبنای نرم‌افزای این نظام جدید را اندیشه‌های سیاسی اجتماعی شیعی به عهده داشت. ایرانیان بر اساس طینت پاک و سطح بالای فرهنگی خود از اسلام عصاره ناب آن یعنی ولایت را گرفتند و با تمسک به دامان ولایت به عنوان عصاره دین برگ زرینی را در تاریخ اسلام به جا گذاشتند. از این دوره به بعد تاریخ ایران عبارت است از همراهی ایرانیت با تشیع و به تعبیری ایجاد سیاست و مدنیتی شیعی، این امر در رگ‌رگ همه ایرانیان درجریان است به گونه‌ای که حتی در دوره‌های هم که خواسته شده این آمیختگی با اجبار از یکدیگر منفک شوند موفقیتی به دست نیامده و ما آن را با شور و شوق بیشتری در دوره‌های بعدی شاهد بوده‌ایم. رضاخان و اربابان خارجی او با شدت تمام به دنبال تفکیک ایرانیان از دیانت سیاسی اجتماعی اسلام بودند ولی این جریان در سال‌های1342 با شدتی تمام رد شده و ما شاهد ظهور انقلابی در سال 57 بودیم که به تعبیر (میشل فوکو) به دنبال احیای معنویت و ارزش‌های دینی بود، چیزی که به تعبیر وی غربیان سال‌های پیش آن‌را از زندگی اجتماعی خود بیرون رانده بودند. این امر نشان‌دهنده یک نحوه همبستگی روحی مردم ایران با سنت‌ها و اندیشه شیعی است به گونه‌ای که نوع زندگی ما ایرانیان و نیز فعالیت‌ها و اقداماتمان بر اساس این روح جمعی است. بنابراین این‌که گفته شود اگر نظر مردم در تقابل با آموزه‌های اسلامی باشد، کدامین مقدم هستند؟ سخنی به دور از واقعیات جامعه ایران است یا لااقل با توجه به سابقه تاریخی ایرانیان سخنی غیر منطقی است. نمونه این امر را در غیر مردمی بودن حکومت‌های به ظاهر سکولار جامعه ایران می‌توان دریافت یعنی سیاست‌های رژیم‌هاسکولار در ایران سیاست‌هایی غیرمردمی و تحول از بالا بوده است. در ذهنیت جامعه ایرانی، اسلام و تشیع یکی از معیارهای اصلی انتخاب و عمل است اگرچه در ظاهر به چشم نیاید. اما مسئله مدنظر شما را از نظر ذهنی می‌توان مورد توجه قرارداد، که اگر به فرض انتخاب مردم با اصول اسلام ناسازگار باشد چه باید کرد کدامین مقدم است؟. به صورت عقلی باید گفت؛ اگر در جامعه مدنظر اسلام به عنوان ارزشِ پذیرفته شده و محتوای نرم‌افزاری جامعه مقبولیت عامه یافته باشد دیگر تخلف از آن غیر منطقی خواهد بود زیرا ملتزم شدن به یک مکتب و اندیشه اعم از اسلام یا غیر آن، مستلزم التزام به اصول و جوانب آن نیز خواهد بود. بله اگر مکتب و اندیشه‌ای درجامعه‌ای مقبولیت نیافته باشد در آن این سخن ممکن است منطقی به نظر برسد که نظر مردم مقدم باشد. این از نظر منطقی و عقلی، اما از لحاظ عملی و سیاسی باید گفت؛ در ایران پس از انقلاب، در اولین همه‌پرسی عمومی، مردم ایران به جمهوری به عنوان صورت مادی نظام سیاسی خود و به اسلام و تشیع به عنوان مبنای نرم‌افزاری این نظام نوپا، رأی مثبت داده و بر آن قیام اسلامی خود صحه گذاشتند. در این همه‌پرسی مبنا بر این شد که اصول کلی کشور بر مبنای اندیشه‌های اسلامی اداره شده و مسائل اجتماعی بر اساس نظر و رأی مردم در قالب نظر نمایندگان ایشان باشد که البته لازم بود منافاتی با اندیشه‌های کلی اسلامی نداشته باشد. به صورت خلاصه باید گفت تفکیک رأی اکثریت در جامعه شیعی ایران از اندیشه‌های شیعی، بحثی ذهنی است و از واقعیت‌های موجود در جامعه ایران به دور است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 5/100112735)
عنوان سوال:

در جامعه اسلامی، سیاست های اتخاذ شده می بایستی براساس اسلام باشد یا رأی اکثریت مردم؟ آیا اگر نظر اسلام در تقابل با نظر مردم باشد در این هنگام تکلیف چیست؟


پاسخ:

در جامعه اسلامی، سیاست های اتخاذ شده می بایستی براساس اسلام باشد یا رأی اکثریت مردم؟ آیا اگر نظر اسلام در تقابل با نظر مردم باشد در این هنگام تکلیف چیست؟

سیاست‌های اتخاذی در هر جامعه متناسب است با جنبه‌های نرم‌افزاری که آن نظام سیاسی برای خود انتخاب کرده است و اصولاً هیچ اندیشه سیاسی و نرم‌افزاری تخلف از خط مشی‌های کلی خود را بر نمی‌تابد. این امر مختص به جوامع خاصی نیز نمی‌باشد، در جوامع غربی و شرقی این امر مدنظر دست‌اندرکاران تصمیم گیری جامعه است.
به طور مثال در نظام‌های مبتنی بر لیبرالیسم اجازه داده نمی‌شود که سیاست‌های اتخاذی منافاتی با اصول و اساس لیبرالیسم داشته باشد.به این معنی که لیبرالیسم نسبت به اصول و مبانی خود کاملاً غیرلیبرال است. در این‌گونه جوامع این اجازه به مردم داده نمی‌شود که نسبت به اصول لیبرالیسم نظری مخالف بدهند. به تعبیر خودشان؛ مردم آزاد هستند که در چارچوب اصول لیبرالیسم نسبت به سرنوشت خود تصمیم بگیرند. اما آیا ممکن است تصور کنیم روزی مردم یک نظام لیبرال تصمیم بگیرند که جامعه‌شان به صورتی غیر لیبرال اداره شود؟ اگرچه چنین فرضی در ذهن ممکن است ولی هرگز در عمل ممکن نخواهد بود. زیرا ایدئولوژی لیبرالیسم این حق را به مردم نمی‌دهد که اصل لیبرالیسم را مورد انکار و نفی قراردهند مگر این‌که یک انقلابی صورت گرفته و اصل نظام سیاسی را همراه با محتوای نرم‌افزاری آن دگرگون کند. به همین دلیل است که ما می‌بینیم نظام‌های لیبر ال نسبت به برخی انتخاب‌های آزاد کشورها حالتی انکارآمیز داشته و آن را به رسمیت نمی‌شناسند. علت این امر این است که این انتخابات و نظر مردم با اصول مسلم نگرش لیبرالیستی هم‌خوانی ندارد. این امر حتی نسبت به برخی فعالیت‌های مردمی در کشورهای لیبرال دموکراسی نیز صورت می‌گیرد که نمونه‌های آن در شبکه‌های خبری منعکس شده است.
حال برسیم به مورد خاصی که شما در سؤال خود ذکر کرده‌اید و آن این‌که آیا در جامعه اسلامی لازم است سیاست‌های اتخاذی مطابق اسلام باشد یا مطابق نظر مردم. پاسخ به این پرسش چنان ظریف است که باید به دقت نسبت به جوانب آن توجه کرد. ایران پس از ورود اسلام و پذیرش آن از سوی عموم مردم، به عنوان یکی از بخش‌های دولت بزرگ اسلامی درآمد و نقشی بسیار حساس و مهم را در پیشبرد فرهنگی اسلام ایفاء نمود. این روال تا دوران صفویه ادامه داشت تا این که برای اولین بار پس از ورود اسلام، براساس فرهنگ شیعی صفویان اقدام به تأسیس کشوری مستقل کردند که حدود آن اعم از مادی و فرهنگی با اندک تغییراتی تا به امروز جریان دارد. مبنای نرم‌افزای این نظام جدید را اندیشه‌های سیاسی اجتماعی شیعی به عهده داشت.
ایرانیان بر اساس طینت پاک و سطح بالای فرهنگی خود از اسلام عصاره ناب آن یعنی ولایت را گرفتند و با تمسک به دامان ولایت به عنوان عصاره دین برگ زرینی را در تاریخ اسلام به جا گذاشتند. از این دوره به بعد تاریخ ایران عبارت است از همراهی ایرانیت با تشیع و به تعبیری ایجاد سیاست و مدنیتی شیعی، این امر در رگ‌رگ همه ایرانیان درجریان است به گونه‌ای که حتی در دوره‌های هم که خواسته شده این آمیختگی با اجبار از یکدیگر منفک شوند موفقیتی به دست نیامده و ما آن را با شور و شوق بیشتری در دوره‌های بعدی شاهد بوده‌ایم. رضاخان و اربابان خارجی او با شدت تمام به دنبال تفکیک ایرانیان از دیانت سیاسی اجتماعی اسلام بودند ولی این جریان در سال‌های1342 با شدتی تمام رد شده و ما شاهد ظهور انقلابی در سال 57 بودیم که به تعبیر (میشل فوکو) به دنبال احیای معنویت و ارزش‌های دینی بود، چیزی که به تعبیر وی غربیان سال‌های پیش آن‌را از زندگی اجتماعی خود بیرون رانده بودند.
این امر نشان‌دهنده یک نحوه همبستگی روحی مردم ایران با سنت‌ها و اندیشه شیعی است به گونه‌ای که نوع زندگی ما ایرانیان و نیز فعالیت‌ها و اقداماتمان بر اساس این روح جمعی است.
بنابراین این‌که گفته شود اگر نظر مردم در تقابل با آموزه‌های اسلامی باشد، کدامین مقدم هستند؟ سخنی به دور از واقعیات جامعه ایران است یا لااقل با توجه به سابقه تاریخی ایرانیان سخنی غیر منطقی است. نمونه این امر را در غیر مردمی بودن حکومت‌های به ظاهر سکولار جامعه ایران می‌توان دریافت یعنی سیاست‌های رژیم‌هاسکولار در ایران سیاست‌هایی غیرمردمی و تحول از بالا بوده است. در ذهنیت جامعه ایرانی، اسلام و تشیع یکی از معیارهای اصلی انتخاب و عمل است اگرچه در ظاهر به چشم نیاید.
اما مسئله مدنظر شما را از نظر ذهنی می‌توان مورد توجه قرارداد، که اگر به فرض انتخاب مردم با اصول اسلام ناسازگار باشد چه باید کرد کدامین مقدم است؟. به صورت عقلی باید گفت؛ اگر در جامعه مدنظر اسلام به عنوان ارزشِ پذیرفته شده و محتوای نرم‌افزاری جامعه مقبولیت عامه یافته باشد دیگر تخلف از آن غیر منطقی خواهد بود زیرا ملتزم شدن به یک مکتب و اندیشه اعم از اسلام یا غیر آن، مستلزم التزام به اصول و جوانب آن نیز خواهد بود. بله اگر مکتب و اندیشه‌ای درجامعه‌ای مقبولیت نیافته باشد در آن این سخن ممکن است منطقی به نظر برسد که نظر مردم مقدم باشد. این از نظر منطقی و عقلی، اما از لحاظ عملی و سیاسی باید گفت؛ در ایران پس از انقلاب، در اولین همه‌پرسی عمومی، مردم ایران به جمهوری به عنوان صورت مادی نظام سیاسی خود و به اسلام و تشیع به عنوان مبنای نرم‌افزاری این نظام نوپا، رأی مثبت داده و بر آن قیام اسلامی خود صحه گذاشتند.
در این همه‌پرسی مبنا بر این شد که اصول کلی کشور بر مبنای اندیشه‌های اسلامی اداره شده و مسائل اجتماعی بر اساس نظر و رأی مردم در قالب نظر نمایندگان ایشان باشد که البته لازم بود منافاتی با اندیشه‌های کلی اسلامی نداشته باشد.
به صورت خلاصه باید گفت تفکیک رأی اکثریت در جامعه شیعی ایران از اندیشه‌های شیعی، بحثی ذهنی است و از واقعیت‌های موجود در جامعه ایران به دور است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 5/100112735)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین