بعضی معتقدند حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اند و به شیعیان خودشان تا روز ظهور امام زمان(عج) اجازه حرکت انقلابی علیه ظلم را نداده اند و شیعیان باید تا روز ظهور امام زمان(عج) در تقیه به سر
بعضی معتقدند حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اند و به شیعیان خودشان تا روز ظهور امام زمان(عج) اجازه حرکت انقلابی علیه ظلم را نداده اند و شیعیان باید تا روز ظهور امام زمان(عج) در تقیه به سر پرسش فوق از ابعاد گوناگون قابل تحلیل و بررسی است : یکم. اشکالات و ایرادات بر این جمله که (حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اندو...) ، علاوه بر فقدان هر گونه سند و منبع معتبر، ابهامات و اشکالات متعددی وارد است و با عصمت امام معصوم (ع) و سیره و احادیث معتبر و متعدد امامان معصوم (ع) و از جمله احادیث امام رضا (ع) - که در ادامه می آید- در لزوم تشکیل حکومت اسلامی ، و ضرورت عمل به وظایف الهی در تمامی مسائل فردی و اجتماعی و مقابله با طاغوت و بالآخره تلاش ها و مصائبی که آن بزرگواران در این راه متحمل شدند سازگار نیست . دوم. ضرورت حکومت اسلام در زمان غیبت امام معصوم (ع ) بر اساس ادله متیقن قرآنی و روایی و عقلی غیر قابل خدشه، حکومت اسلام در هر زمانی از جمله غیبت امام معصوم (ع )ضرورت دارد ، جهت اثبات ضرورت حکومت اسلام در زمان غیبت ابتدا، لزوم تشکیل حکومت اسلامی را از دیدگاه عقل بیان می کنیم ، آنگاه دلائل نقلی آن را با استفاده از روایات معصومین علیهم السلام مطرح خواهیم کرد. الف . دلایل عقلی برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت از دیدگاه عقل بیان چند مقدمه لازم است . 1 انسان برای رفع نیازهای خود، ناچار به زندگی اجتماعی و به تبع آن محتاج وضع قانون ، قانونگذار و از همه مهمتر، اجرای آن در جامعه است . 2 هر چند بعضی از قوانین بصورت فردی قابل اجراست ، امّا اجرای بسیاری از قوانین از وظایف فردی خارج است و باید توسط تشکیلات اجرایی در جامعه پیاده شود. دین اسلام نیز مشتمل بر قوانین فردی و اجتماعی است که اجتماعیات آن به مراتب بیش از قوانین فردی است . مانند: قضاء، حدود، دیات ، قصاص ، جمع آوری خمس و زکات و مصارف آنها، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر در مسایل مهم اجتماعی و بین المللی . 3 احکام و قوانین اسلام محدود و منحصر به زمان و مکان خاصی نیست و تعطیل پذیر نمی باشد و در زمان غیبت امام (ع ) نیز اجرای آن ضرورت دارد. اینک با در نظر گرفتن آنچه ذکر شد به روشنی درمی یابیم که بدون تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت امام زمان علیه السلام ، اجرای تمام قوانین و احکام اسلام تشکیل حکومت برای اجرای احکام اسلام ضروری بود، در زمان غیبت هم چنین ضرورتی وجود دارد و به عبارت دیگر کیفیت و ماهیت قوانین اسلام بر ضرورت تشکیل حکومت دلالت دارد. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه ) این مطلب را به عنوان دلیل مستقلی در جهت لزوم تشکیل حکومت اسلامی بیان کرده و چنین می فرماید: (با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمی یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تاءسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجراء و اداره ، نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد ...)(1) )آنگاه مواردی از احکام اسلامی را ذکر می کند که دلالت بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی دارند. به عنوان مثال در احکام مالی چون ، خمس ، زکات و سایر مالیاتهایی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه ای که ریخته است نمایانگر این مطلب است که این احکام تنها برای تاءمین سادات فقیر یا دفع گرسنگی فقرا نیست ، بلکه برای تشکیل حکومت و تاءمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ اسلامی است . همچنین احکامی که راجع به حفظ نظام اسلامی و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال مسلمین است به روشنی بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد و نیز احکام حقوقی و جزایی در بسیاری از موارد باید با نظر حاکم اسلامی اجرا شود و این احکام بدون تاءسیس حکومت اسلامی تحقق پیدا نمی کند. ب . سنّت و روایات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت از دیدگاه روایات و سنّت معصومین علیهم السلام نیز قابل بحث است . روایات بسیاری بر لزوم تشکیل دولت و حکومت اسلامی تصریح دارد. اینک به بعضی از آنها اشاره می کنیم : (اَلاِْمامَةُ نِظامُ الْاءُمَّةِ)(2) امامت و پیشوایی ، نظام امت است . از این روایت نتیجه می گیریم که هر امت و قومی باید امام و پیشوایی داشته باشد تا نظام جامعه و امت از هم گسیخته نشود و وجود امام و پیشوا باعث نظام جامعه و انتظام امور امّت گردد. حضرت رضا(ع ) می فرماید: ًمِنَ الْفِرَقِ وَ لا مِلَّةً مِنَالْمِلَلِ بَقَوْا وَ عاشُوا اِلاّ بِقَیِّمٍ وَ رَئیسٍ لِم ا لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فی اَمْرِالدّینِ وَ الدُّنْی ا فَلَمْ یَجُزْ فی حِکْمَةِ الْحَکیمِ اَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمّ ا یَعْلَمُ اَنَّهُ لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ وَ لا قِوامَ لَهُمْ اِلاّ بِهِ ... )(3) ما هیچ یک از فرقه ها و ملت ها را نمی بینیم که جز به وجود سرپرست و حاکمی ، به حیات خود ادامه داده باشد. زیرا برای امور دین و دنیا ناگزیر باید سرپرست و رهبری باشد، بنابراین از حکمت خداوندی به دور است که مخلوقات خود را بدون سرپرست بگذارد، با اینکه میداند وجود چنین شخصی برای آنها ضروری است ... . علاوه بر این ، در ابواب مختلف فقهی احکامی آمده است که با نگرشی به آنها درمی یابیم که امامت و حکومت به مثابه جان و روح آنهاست . به طور مثال : در خطبه های نماز جمعه که یکی از شرایط آن (جماعت ) است ، علاوه بر موعظه و نصیحت مردم و ترغیب آنان به تقوی ، می باید مسائل سیاسی و اجتماعی و امور حکومتی را به مردم گوشزد کرد و در واقع نمازی است که ترکیبی از عبادت و سیاست می باشد و یا جمع آوری زکات ، اداره و نظارت بر زکات و به مصرف رساندن آن از وظایف حاکم اسلامی است و لذا هنگامی که از امام صادق (ع ) درباره حقوق کسی که زکات جمع آوری می کند، سؤ ال کردند، حضرت فرمود: (مایَرَی الاِْمامُ وَ لا یُقَدَّرُ لَهُ شَیْءٌ)(4) یعنی هر چه امام و حاکم مسلمین نظر بدهد و قدر معینی مشخص نشده است . یا در باب خمس ، روایاتی آمده که اداره و نظارت آن بر عهده حاکم و والی مسلمین است و نیز مساءله حجّ که یک مجمع عظیم مسلمین از اقصی نقاط عالم است ، به گونه ای ملموس و روشن تر با حاکم و حکومت اسلامی ملازمت دارد؛ چنانکه در مورد حج از امام صادق (ع ) سؤ ال شد و حضرت فرمود: (هر گاه مردم حج را تعطیل کنند، بر امام واجب است که آنان را به انجام حج وادار کند.)(5) همچنین در مساءله امر به معروف و نهی از منکر روایات متعددی آمده است که ارتباط تنگاتنگ آن را با حکومت اسلامی بیان می کند و در اغلب موارد اجرای این مهم را تحت نظارت حکومت می داند؛ زیرا بطور غالب این دو امر به ایجاد شرایط و زمینه هایی نیاز دارد که یکی از آنها قدرت است و وجود حکومت به منزله ناظر و مجری و پشتوانه اجرایی امر به معروف و نهی از منکر است و بسیاری از فقها(6) مساءله ولایت فقیه را در کتاب امر به معروف و نهی از منکر مورد بررسی قرار می دهند و این نکته نمایانگر ارتباط فوق العاده حکومت و ولایت با این مساءله می باشد و یا در باب قضاوت که یکی از شؤ ون حکومت است ، مسائلی را می بینیم که جز در سایه حاکم و حکومت اسلامی حاصل نمی شود؛ بطوری که می توان گفت وجود قضاوت و احکام مربوط به آن در فرهنگ اسلامی ، به تنهایی دلیلی محکم بر لزوم حکومت و ولایت است . به همین شیوه ، در ابواب دیگر فقهی ، می توان رابطه مستحکم حکومت با احکام فقهی را دریافت . سیره پیامبر اکرم (ص ) و علی (ع ) شاهد دیگر، سیره پیامبر(ص ) و حضرت علی (ع ) است که بر این امر دلالت دارد. زیرا پیامبر اکرم (ص ) علاوه بر ابلاغ وحی ، حکومت تشکیل داد و خود در راءس می فرستاد و علاوه بر اینکه خود به قضاوت می نشست ، برای بخشها و شهرستانها، قاضی تعیین می کرد، با گروهها قرار داد و معاهده می بست و جنگها را فرماندهی می کرد و برای پس از خود نیز طبق حدیث غدیر و دلایل دیگر خلیفه و حاکم و زمامدار تعیین کرد و این بر ضرورت استمرار حکومت در عصر بعد از پیامبر(ص ) دلالت دارد. بعلاوه هیچ یک از مسلمانان پس از رحلت حضرت رسول (ص ) در این که حکومت لازم است ، تردید نداشتند و اختلاف تنها در کسی بود که می بایست عهده دار حکومت گردد. از این رو در زمان ابوبکر، عمر و عثمان نیز حکومت وجود داشت و حضرت علی علیه السلام نیز مدتی حکومت اسلامی را رهبری کرد. حاکم اسلامی در عصر غیبت روشن است که حق ولایت و حکومت حقیقی از آن خداست و مشروعیت حکومت اسلامی نیز، از جانب خداوند متعال به ثبوت رسیده است . بنابراین ، تنها حکومتی مشروعیت دارد که از سوی خدا بوده و حاکم آن ، حق حکومت و ولایت را از جانب خداوند گرفته باشد و با توجه به لزوم حکومت در عصر غیبت ، می بایست در زمان غیبت امام معصوم (ع ) حق حکومت و ولایت به افرادی واگذار شده باشد. به منظور دست یابی به خصوصیّات و مشخصات افرادی که در زمان غیبت ، حکومت بر عهده آنهاست ، باید به روایات معصومین (ع ) رجوع کرد. نتیجه ای که از بررسی روایات به دست می آید، این است که : ولایت و حکومت در عصر غیبت به عهده (فقیه جامع الشرایط) نهاده شده و او همان کسی است که باید احکام را اجرا و جامعه اسلامی را رهبری نماید که در کتب فقهی با عنوان (ولایت فقیه ) مطرح شده است . منابع: 1- ولایت فقیه ، ( حکومت اسلامی ) ، ص 29 ، انتشارات آزادی . 2- غررالحکم و درر الکلم ، شرح جمال الدین محمد خوانساری ، ج 1 ، ص 274 ، کلمه 1095 ، دانشگاه تهران . 3- علل الشرایع ، ج 1 ، ص 253 ، طبع نجف ؛ و عیون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 101 . 4- وسایل الشیعه ، ج 6 ، ص 144 ، روایات یک و چهار ، طبع بیروت . 5- همان ، ج 8 ، ص 84 . 6- همچون امام خمینی قدس سرّه در تحریرالوسیله ، ج 1 ، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ، ص 433 . سوم. بررسی شبهات اگر شما در این زمینه شبهه یا سوالی دارید به صورت مشخص با ذکر دلایل و منابع ، بیان نموده تا بررسی و پاسخ داده شود و اگر قصد انجام تحقیقیقات شخصی یا کلاسی و ...دارید می توانید به منابع متعددی که در این زمینه وجود دارد مراجعه نمایید نظیر : 1 . فقه سیاسی ، عمید زنجانی، تهران : امیر کبیر ، ج 2 ( نظام سیاسی و رهبری در اسلام )، صص 172- 194 . 2 . چشم به راه مهدی ، جمعی از نویسندگان ، قم : انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم که جهت سهولت کار بخش هایی از این کتاب در ادامه می آید : حکومت اسلامی در عصر انتظار از مباحث مهّم و اساسی در دوره غیبت، بحث حکومت اسلامی و انتظار فرج و ارتباط آن دو با یکدیگر است. بیشتر فقهای شیعه، تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت، ضروری می دانند و بر این باورند که فقهای عادل، باید به این مهم اقدام کنند و اگر یکی ازآنان تشکیل حکومت داد، بر دیگران واجب است که از او پیروی کنند. در مقابل، شماری اندک برآنند که اقامه حکومت از شؤون امام معصوم است، بنابراین، در عصر غیبت تشکیل حکومت جایز نیست. این تفکّر، که نخست به صورت یک اختلاف نظر فقهی کلامی مطرح بود، در این اواخر رنگ سیاسی به خود گرفت. شماری براساس همین بینش به مخالفت با مشروطه پرداختند(1) و بزرگانی چون: آخوند خراسانی، آیة اللّه مازندرانی، علامه نائینی و... را تخطئه کردند. زیرا این گونه کارها را در عصر انتظار مشروع نمی دانستند. این تفکر چون تضادی با خودکامگی حکّام نداشت، بلکه غیر مستقیم توجیه گر اعمال آنان نیز بود، از سوی آنان حمایت و ترویج شد، تا جایی که پیش از انقلاب اسلامی، هواداران این اندیشه به صورت تشکیلاتی منسجم در آمدند. این گروه، با تبلیغ این که وظیفه ما در این عصر، انتظار است و بس و ما نباید در کارهای سیاسی دخالت کنیم، با مبارزان و طرفداران راه امام خمینی، مخالفت می کردند. این بینش با القای گفتاری از قبیل این که: از ما کاری ساخته نیست آقا امام زمان(عج) خود باید بیاید و کارها را اصلاح کند، ما موظّف به چنین اموری نیستیم و... روحیّه بی تفاوتی، سکوت و سکون و ظلم پذیری راتقویت می کردند(2). هر چند با تلاش عالمان آگاه و پیروزی انقلاب اسلامی، این باور غلط، از صحنه بیرون شد و بسیاری از هواداران آن، به صفّ انقلاب و مبارزان پیوستند، ولی این بدان معنی نیست که این تفکّر به کلّی ریشه کن شده و دیگر هیچ هواخواهی نداشته باشد، زیرا هنوز در گوشه و کنار، حتی از سوی برخی از خواص به آن دامن زده می شود. از این روی، بسیاری از دانشوران و صاحب نظران، پس از انقلاب اسلامی، برخی به اجمال و برخی به تفصیل به نقد و بررسی این اندیشه و مبانی آن پرداخته اند(3). با نگاهی به گفته ها و نوشته های طرفداران این نظریه و دلائلی که بدان استناد کرده اند، می توان گفت که این باور انحرافی از سه راه زیر سرچشمه گرفته است:. 1. برداشت نادرست از روایاتی که گسترش ستم و فساد را از نشانه های ظهور امام زمان(عج) معرفی می کند. 2. استناد به روایاتی که از هرگونه قیامی در عصر غیبت، نهی و به سکوت و سکون و صبر بر بلاها، دعوت کرده است. 3. تفسیر نادرست از امامت و رهبری و تصوّر این که تشکیل حکومت درعصر غیبت، دخالت در قلمرو کار امام معصوم(ع) است. نقد و بررسی در این مقال، با بهره گیری از گفتار بزرگان و با استناد به منابع روایی، سیره معصومین(ع) و... به نقد و بررسی دلائل فوق خواهیم پرداخت:. فراگیری ستم و فساد از نشانه های ظهور. در روایات مأثوره از معصومین(ع) آمده است که پیش از ظهور مهدی(ع) ظلم و فساد، جهان را فرا می گیرد، انحراف و کجروی به اوج خود می رسد. بسیاری از گناهان بزرگ رواج می یابد. پیامبر اسلام می فرماید:. (المنتظر الّذی یملاء اللّه به الارض قسطاً وعدلاً کما مُلئت جوراً وظلماً.(4). زمین را خدوند، به وسیله مهدی منتظر(عج) پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ستم و جور شده است. مضمون جمله فوق از ائمه معصومین(ع) نیز نقل شده است.(5) در برخی از روایاتِ همین باب بعضی از گناهانی که پیش از ظهور رواج پیدا می کند آمده است‌(6). برخی، از این گونه روایات، نتیجه گرفته اند که وجود ستم و فساد و حکومتهای خود کامه در جهان، پیش از ظهور مهدی(ع) طبیعی است، بلکه مقدّمه ظهور و فرج آن حضرت است و ما نباید با مقدّمه ظهور آن حضرت مبارزه کنیم. اینان، با این برداشت،تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت ممنوع اعلام کرده اند؛ زیرا به پندار اینان، هر اندازه دولت اسلامی موفقیت کسب کند، از ظلم و فساد کاسته می شود و ظهور امام(ع) که مشروط به پر شدن زمین از فساد و ستم است، به تأخیرمی افتد!. پیامدهای زیانبار این برداشت از روایات، تا حدودی روشن است. زیرا بر اساس این تفکّر، امر به معروف ونهی از منکر و دخالت در امور سیاسی، نه تنها جایز نیست که باید با کسانی که به این مسائل می پردازند، مخالفت کرد:. (آنان اجازه هیچ گونه فعالیت سیاسی خلاف رژیم طاغوتی را به اعضای خویش نمی دادند و تمام فعالیتهای گروههای مبارزاتی مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگی، مردمی و مردود می دانستند و متقابلاً رژیم طاغوت هم هیچ برخوردی جدّی با تشکیلات آنان نداشت.(7). صاحبان این تفکّر، راه و حرکت امام خمینی را تخطئه می کردند. و ارتباط با امام و یاران او را، گناهی نابخشودنی می دانستند(8). این برداشت از روایات، به دلایل زیر باطل است:. به نتیجه این برداشت، هیچ فقیهی نمی تواند ملتزم باشد، زیرا لازمه این تفکّر، تنها عدم مشروعیت حکومت نیست، بلکه هر عمل مصلحانه ای باید از دیدگاه آنان جایز نباشد. از امر به معروف و نهی از منکر در امور جزئی گرفته تا مبارزه با ستم و حکومتهای ستمگر. حال آن که امر به معروف و نهی از منکر، از ضروریات اسلام و بر هر فرد مسلمان، انجام آن واجب است. افزون بر این، پیامبر گرامی اسلام (ص) در خصوص وظایف منتظران مهدی(ع) می فرماید:. (طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی و هومقتد به قبل قیامه، یتولّی ولیه، ویتبرّا من عدوّه ویتولی الائمة الهادیه من قبله، اولئک رفقایی و ذوو ودّی ومودّتی، واکرم امّتی علیّ...)(9). خوشا به حال کسی که به حضور (قائم) برسد و حال آن که پیش از قیام او نیز، پیرو او باشد. آن که با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست است. اینان، همنشین و دوستان من، و گرامی ترین امّت در نزد من هستند. بزرگترین مبارز، علیه ظلم وجوروحکومتهای باطل، خود مهدی(ع) است، پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر در این بُعد به اواقتدا نکند و به او مانند نشود. بنابراین، انسان منتظر، نمی تواند در برابر فساد و ستم و حکومتهای جور بی تفاوت باشد، تا چه رسد به این که مؤیّد آنان باشد. لازمه این تفکّر این است که قیام و اقدام پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز برای تشکیل حکومت، درست نبوده است؛ زیرا این حدیث، هم از پیامبر(ص) و هم ازدیگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نیز، مقیّد به زمان خاصّی نیست. بنابراین، باید تلاشهای ائمه(ع) و حتی پیامبر(ص) را در راه تشکیل حکومت اسلامی منکر شویم، و یا (نعوذ باللّه) آنها را نیز محکوم کنیم؛ زیرا همه اینها حرکتهای اصلاحی قبل از ظهور بوده است. پس برداشت فوق، با سیره قطعیه معصومین(ع) ناسازگار است،زیرا آنان، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدی(ع) بودند، لحظه ای از تلاش و کوشش در راه مبارزه با حکومتهای جور باز نمی ایستادند. احادیثی که از علی(ع) درباره ظهور مهدی(ع) نقل شده، بیانگر آن است که آن حضرت، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدی(ع) بوده، ولی این انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمی داشته است. برای کسی که اندک آشنایی با تاریخ اسلام داشته باشد، می داند که علی(ع) تا آخرین لحظات زندگی در تلاش و مبارزه برای تحقق حکومت حقّ بود و هنوز از جنگ با خوارج نیاسوده بود که در نهروان ایستاد و مردم را به جنگ بامعاویه دعوت کرد(10). در کوفه نیز، آماده می شد،تا جنگ دیگری را با معاویه ساز کند که به شهادت رسید(11). پس از شهادت آن حضرت، جریان تشکیل حکومت اسلامی و کوتاه کردن دست جباران از حاکمیت مردم، به عهده امام حسن(ع) قرار گرفت و امام(ع) پس از به وجود آوردن تشکّل نوین در لشگر، به معاویه می نویسد:. (فالیوم فلیتعجب المتعجب من توثّبک یا معاویه علی امر لست من اهله، لابفضل فی الدّین معروف، ولااثر فی الاسلام محمود... فدع التمادی فی الباطل وادخل فیما دخل فیه الناس من بیعتی، فانّک تعلم انّی احقّ بهذا الامر منک عنداللّه وعند کلّ اوّاب حفیظ.(12). امروز، جای آن است که از دست اندازی تو بدین مسند، در شگفت فرو روند، چرا که تو، به هیچ روی شایسته این منصب نیستی، نه به داشتن فضیلتی اسلامی و نه به گذاشتن اثری نیک و پسندیده... پس پی گیری باطل را فرو گذار و چونان دیگر مردم، به بیعت من در آی؛ چه، تو خود می دانی که من به خلافت از تو شایسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه کار و شایسته. امّا پس از آن که عده ای از فرماندهان وی به معاویه پیوستند و خلل در صف لشکریان پدید آمد و یاران وفادار اندک شدند و جنگ را با آن وضعیت، بی سرانجام دید، صلح و مراقبت بر اعمال معاویه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخی از یارانش فرمود:. (واللّه ما سلّمت الامر الیه الاّ انّی لم اجد انصاراً ولووجدت انصاراً لقاتلته لیلی و نهاری.(13). به خدا سوگند! کار را به معاویه وانگذاشتم، مگر به خاطر این که یاوری نداشتم. اگریاورانی داشته باشم، شب و روز با معاویه خواهم جنگید. امام حسین(ع) نیز، برای برچیدن بساط ننگین و فساد گستر یزیدبن معاویه به پا می خیزد و حماسه بزرگ کربلا را به وجود می آورد. آن حضرت درتبیین گوشه ای از هدفهای خود، از امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با سلطنت ناحقّ یزید، سخن می گوید و رهبری راحقّ خود می شمردو با استناد به سخنان پیامر گرامی اسلامی(ص)، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظیفه همه مسلمانان یاد می کند(14). دیگر ائمه نیز، با توجّه به شرایط زمانی و مکانی، نه تنها با دستگاههای ظالم مبارزه کردند که مسلمانان را نیز به جهاد بر ضدّ آنان فرا خواندند. بیش از پنجاه روایت در (وسائل الشیعه) و (مستدرک الوسائل) و دیگر کتابهای روایی است که ائمه به شیعیان امر می فرمایند: از پادشاهان وستمگران کناره گیری کنید، به دهان مداحان خاک بریزید، هر کس مدادی برای آنان بتراشد و یا دواتشان را آماده کند چنین و چنان می شود و...(15). آری، ائمه(ع) منتظر حکومت جهانی مهدی(ع) بودند. ولی انتظار آنان مسؤلیت ساز بود، نه مسؤولیت بردار. انتظاری که آنان را لحظه ای از تلاش و کوشش برای نابودی دشمن و استقرار حکومت اسلامی باز نمی داشت. این برداشت، معارض است با آن دسته از روایاتی که از وجود قیامها و حکومتهای حقّ، که پیش از ظهور مهدی(ع) پدیدار می گردند، خبر می دهند:. پیامبر اکرم(ص) می فرماید:. (یخرج اناس من المشرق فیوطّئون للمهدی سلطانه.(16). مردمی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی(ع) را فراهم می سازند. حافظ ابو عبداللّه گنجی شافعی، محدّث معروف اهل سنّت در کتابی که درباره مناقب علی(ع) نوشته بابی را با عنوان: (ذکر نصرة اهل المشرق للمهدی(ع) آورده است. وی در این باب حدیث فوق را نقل کرده و در ذیل آن نوشته است:. (هذا حدیث حسن، صحیح روتَهْ الثقات والاثبات، اخرجه الحافظ ابو عبداللّه بن ماجة القزوینی، فی سننه.(17). این حدیث، حدیثی است حسن و صحیح که آن راراویان موثق و عالمان حجّت روایت کرده اند، و حافظ ابن ماجه قزوینی، این حدیث را در کتاب سنن خود آورده است. در برخی دیگر از روایات فریقین،به شکل گرفتن دولت حقّی، پیش از ظهور مهدی(ع)، که تا قیام آن حضرت ادامه پیدا می کند، تصریح شده است:. امام باقر(ع) می فرماید:. کانّی بقومٍ قدخرجوابالمشرق، یطلبون الحقّ فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه فاذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما سألوا، فلا یقبلونه، حتی یقوموا، ولا یدفعونها إلاّ الی صاحبکم قتلا هم شهداء اما انّی لو ادرکت ذلک لابقیت نفسی لهذا الامر.(18). گویا می بینم مردمی را از مشرق، که در طلب حقّ قیام کرده اند، ولی (حاکمان) به آنان پاسخی نمی دهند. پس از مدتی، دوباره قیام می کنند. این بار نیز، به آنان پاسخی داده نمی شود. ولی این مرتبه که وضع را چنین می بینند، شمشیرهای خود را برشانه هایشان می نهند. در این هنگام، آنچه را می خواهند به آنان می دهند. امّا نمی پذیرند و دست به قیام می زنند (و رژیم حاکم را ساقط و حکومتی بر اساس مبانی اسلام تشکیل می دهند) اینان، این حکومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدی(عج) تسلیم نمی کنند. کشتگان این قیام، همه شهید به شمار می آیند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را برای خدمت مهدی(ع) نگه می دارم. در سنن ابن ماجه‌(19)، کنز العمّال‌(20)، الملاحم والفتن‌(21)، روایتی نزدیک به مضمون این روایت آمده است، با این تفاوت که این حدیث، از پیامبر اکرم(ص) و از طریق اهل سنّت و آن روایت از طریق شیعه از امام محمد باقر(ع) نقل شده است. هر دو، به این معنی اتفاق دارند که پیش از انقلاب جهانی مهدی(ع)، انقلابی در شرق رخ می دهد که به انقلاب جهانی مهدی، متّصل می شود. سید بن طاووس، این حدیث را به صورتی دقیق تر از کتاب (الفتن) تألیف نعیم بن حمادّ خزاعی‌(22) که از محدثین بزرگ اهل سنّت است و در قرن دوّم و سوّم هجری می زیسته، نقل کرده است:. نعیم بن عبداللّه، به سند خود از ابراهیم بن علقمه، از عبداللّه نقل می کند که ما روزی نزد پیامبر اسلام(ص)نشسته بودیم که گروهی از بنی هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبر(ص) به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتی در چهره اش نمایان شد. اصحاب علّت ناراحتی را پرسیدند، حضرت چنین توضیح داد:. (انّا اهل بیت اختار اللّه لنا الاخره علی الدّنیا وانّ اهل بیتی هولاء یلقون بعدی بلاء وتطریداً وتشریداً حتی یاتی قوم من هِهنا نحو المشرق اصحاب رایات سود یسألون فلا یعطونه مرّتین او ثلاثاً فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوا فلا یقبلونها حتی یدفعونها الی رجلٍ من اهل بیتی فیملاء الارض عدلا کما مَلَوُها ظلما، فمن ادرک ذلک منکم فلیاتهم ولو حبوا علی الثلج فانّه المهدی.(23). ما خاندانی هستیم که خداوند برای ما، آخرت را بر دنیا برگزیده، واینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگی و دوری و تبعید از وطن می گردند و این سختیها، ادامه می یابد، تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام می کنند. آنان که اصحاب پرچمهایِ سیاه هستند. در آغاز قیام، خواسته مردم از حکومت، حقّ است، ولی سردمداران حکومت زیر بار نمی روند، دو یا سه بار قیام با این انگیزه صورت می گیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسلیم خواسته های آنان می گردد، ولی این بار، مردم نمی پذیرند. و حکومت جدیدی براساس حقّ تشکیل می دهند و این حکومت تداوم می یابد. تااین که مردم آن را به مردی از خاندان من تحویل می دهند و او زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که پر از ظلم کرده اند. پس اگر کسی از شماآن زمان را درک کند، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینه خیز روی برف برود، چون او مهدی(ع) است. گروهی احادیث فوق را بر قیام و نهضت امام خمینی حمل کرده اند و جمهوری اسلامی را زمینه ساز حکومت مهدی(ع) شمرده اند(24). در روایتی دیگر، قیام یمانی از نشانه های قیام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدایت و مردم نیز، به یاری او دعوت شده اند. امام باقر می فرماید:. (... ولیس فی رایات رایة اهدی من الیمانی هی رایةهدی لانّه یدعو الی صاحبکم، فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکلّ مسلم، واذا خرج الیمانی فانهض الیه، فانّ رایته رایة هدی ولایحلّ لمسلم ان یتلوی علیه، فمن فعل ذلک فهو من اهل النّار، لانّه یدعو الی الحقّ والی طریق مستقیم.(25). هیچ یک از پرچمهای برافراشته شده (پیش از ظهور امام زمان(ع) هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست. پرچم او، پرچم هدایت است. زیرا او، مردم را به حکومت امام زمان(ع) فرا می خواند. به هنگام خروج یمانی، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است. هنگامی که یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است. برای هیچ مسلمان روا نیست که با او مخالفت کند. مخالف او در آتش است، زیرا یمانی مردم را به حقّ و صراط مستقیم دعوت می کند. از روایات فوق، استفاده می شود که پیش از قیام قائم، قیامهایی صورت می گیرد و مردم باید در آن قیامها شرکت کنند. روایاتی که دلالت بر فراگیر شدن ظلم در هنگام ظهور مهدی(ع) می کنند، به این معنی نیستند که همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هیچ فرد و یا گروه صالحی در آن هنگام یافت نمی شود که از حقّ طرفداری کند که در نتیجه، فراگیر شدن ظلم و فساد جبری باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج! زیرا به تعبیر قرآن، به هنگام ظهور مهدی(ع) افراد صالح و مستضعف وجود دارند که آنها وارث حکومت زمین، به رهبری آن حضرت می شوند.(26)روایات زیادی نیز بر این معنی دلالت دارند(27). بنابراین، این برداشت با این دسته از آیات و روایات تعارض دارد. دراحادیث یاد شده،تکیه برفراگیر شدن ظلم است، نه فراگیر شدن کفر و بی دینی. یعنی چنان نیست که در هیچ جا اهل اعتقاد و دین یافت نشوند.پس همان گونه که از ظاهر این روایات استفاده می شود، مراد از جمله: (مُلئت ظلماً وجوراً.) ظلم طبقه حاکمه است، زیرا لازمه ظلم، وجودمظلوم است، بنابراین، به هنگام ظهور مهدی(ع)، ظلم طبقه حاکم در ابعاد گوناگون شدّت می یابد و فراگیر می شود و قیام مهدی(ع) برای حمایت از مظلومان است:. (مسلمانان در آخر الزمان، به وسیله مهدی(ع)، از فتنه ها و آشوبها خلاصی می یابند، همان گونه که در آغاز اسلام از شرک و گمراهی رهایی یافتند.(28). باتوجه به این معنی، این احادیث، به هیچ روی مسؤولیت مبارزه با فساد و ستم و جانبداری از حقّ و عدالت و همچنین تشکیل حکومت اسلامی را نفی نمی کنند. ممنوعیت قیام در عصر غیبت از جمله روایاتی که برای مشروع نبودن تشکیل حکومت در عصر غیبت، مورد استفاده واقع شده اند، روایاتی است که به ظاهر قیام مسلحانه راپیش از ظهور مهدی(ع) منع می کنند و تاکید دارند که این گونه قیامها به ثمر نمی رسند. روایات یاد شده را شیخ حرّ عاملی در (وسائل الشیعه) و محدّث نوری در (مستدرک الوسائل) گرد آورده اند. برای پاسخ به شبهه فوق، به دسته بندی روایات یاد شده می پردازیم و از هر کدام نمونه ای نقل و سپس به نقد آن می پردازیم:. 1. برخی از این روایات، به طور عامّ، هر نوع قیام و بر افراشتن هر پرچمی را پیش از ظهور حضرت حجّت(ع) محکوم می کنند و پرچمدار آن را طاغوت و یا مشرک معرّفی می کنند. امام صادق(ع) می فرماید:. (کلّ رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون اللّه).(29). هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در برابر خدا پرستش می شود. امام باقر می فرماید:. (هر پرچمی پیش از پرچم مهدی(ع) بلند شود، پرچمدار آن طاغوت است.(30). نقد و بررسی برافراشتن پرچم، کنایه از اعلان جنگ با نظام حاکم و تلاش برای تأسیس حکومت جدید است. (طاغوت) یعنی انسانی که به حدود الهی تجاوز کرده و می خواهد که مردم حاکمیت او را در برابر حاکمیت خداوند بپذیرند. واژه (طاغوت) و جمله: (یعبد من دون اللّه) در دو حدیث فوق، به خوبی بیانگر آن است که مقصود از (پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم) پرچمی است که در مقابل خدا و رسول و امام(ع) بر افراشته گردد و برافرازنده در مقابل حکومت خدا حکومتی تأسیس کند و در پی آن باشد که به خواسته های خود، جامه عمل، بپوشاند. بنابراین، نمی توان شخص صالحی که برای حاکمیت دین، قیام و اقدام کرده، طاغوت خواند؛ زیرا در این صورت، چنین پرچمی، نه تنها در مقابل پرچم قائم بر افراشته نشده که در مسیر و طریق وجهت او خواهد بود. بر این سخن گواه از سخن معصوم داریم، از جمله:. امام محمد باقر(ع) می فرماید:. (وانّه لیس من احد یدعو الی ان یخرج الدجّال اِلاّ وسیجد من یبایعه ومن رفع رایه ضلاله فصاحبها طاغوت.(31). هیچ کس مردم را تا خروج دجّال فرا نمی خواند، مگر این که افرادی یافت می شوند که با او بیعت کنند. هر کس پرچم گمراهی برافراشت، صاحب آن طاغوت است. در این روایت، امام(ع) با قید (ضلالت) برای (رایة) آن قیام کننده ای را طاغوت خوانده است که پرچم گمراهی برافرازد. مؤیّد دیگر، صحیحه عیص بن قاسم است. امام(ع) در این روایت قیامها را به دو دسته تقسیم می فرماید:. قیامهایی که جلوداران آنها به خود دعوت می کنند. قیامهایی که برای مقابله با باطل و اقامه حقّ صورت می گیرد. امام(ع) قیامهای دسته دوّم را تأیید می کند و قیام (زیدبن علی) و مانند وی را از این نوع می داند و به پیروان خود هشدار می دهد که هر قیامی را به قیام زید قیاس نکنند، تا به گمراهی دچار نشوند:. (هنگامی که کسی برای قیام به سوی شما آمد، توجّه کنید که برای چه هدفی قیام می کنید. نگویید که زید هم خروج کرد. زید، مردی عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوی ریاست و حاکمیت خویش دعوت نکرد، بلکه به آنچه رضای آل محمّد(ص) است، فرا خواند. و اگر پیروز می شد، به عهد خود وفا می کرد، او، برای شکستن قدرت طاغوتی بنی امیه قیام کرد؛ امّا آن که امروز قیام کرده است (محمّد بن عبداللّه) شما را به چیز دیگر می خواند. ما شهادت می دهیم که به دعوت او راضی نیستیم. او امروز، از ما پیروی نمی کند، تا چه رسد به روزی که پرچمها برای او بسته شود.(32). در روایت بالا، امام(ع) قیام زیدبن علی(ع) و مانند او را که داعی به حقّ هستند، تأیید می کند و قیامهای اشخاصی چون: محمدبن عبداللّه‌(33)، که مردم را به خود فرا می خوانند، محکوم می کند. گواه دیگر این که: ائمه(ع) قیام حسین بن علی، شهید فخّ را که در زمان حکومت هادی، برادر هارون الرشید، انجام گرفته تأیید کرده اند. بنابراین، قیام زیدبن علی و شهید فخّ و نهضتهایی از این دست را، نمی توان از نمونه های طاغوت شمرد. افزون براینها، اگر با استناد به این روایات، هرگونه قیام و نهضتی را محکوم و غیر مشروع بدانیم، این گونه برداشت، با روایات جهاد، امر به معروف و نهی از منکرو همچنین با سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تعارض دارد و در مقام تعارض، باید از این روایات صرف نظر کرد. همچنین در گذشته، روایاتی را که از فریقین نقل کردیم که پیامبر(ص) و ائمه(ع) به برخی از قیامهای پیش از قیام قائم(ع) اشاره کرده و آنها را تأیید کرده اند(34). با توجّه به آنچه آوردیم، معنای حدیث این است که: هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود و رهبر آن مردم را به سوی خود فراخواند، صاحب این چنین پرچمی، طاغوت است. اما اگر شخص صالحی در دوره غیبت قیام کند، به نیابت از امام(ع)، تشکیل حکومت دهد، بدون تردید، مشمول این روایات نخواهد بود. 2. روایاتی که بیانگر ناکامی و موفق نشدن قیامهای پیش از قیام مهدی(ع) است. این دسته از روایات، در ضمن،اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی. زیرا قیامی که بدون ثمر باشد، از دیدگاه عقل و عقلا ناپسنداست. امام سجاد می فرماید:. (واللّه ما یخرج احد منّا قبل خروج القائم، الاّمثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیان.(35). به خدا سوگند، هیچ یک از ما، پیش از قیام قائم خروج نمی کند، مگر این که مَثَل او، مانند جوجه ای است که پیش از محکم شدن بالهایش از آشیانه پرواز کرده باشد. در نتیجه کودکان او را گرفته و با او به بازی می پردازند. (ما خرج ومایخرج منّا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقّاً اِلاّ اصطلمته البلیه وکان قیامه زیادة فی مکروهنا وشیعتنا.(36). هیچ کس از خاندان ما، تا قیام قائم، برای دفع ستم و یا زنده کردن حقّ خروج نکرده و نمی کند، مگر این که باعث افزایش گرفتاری ما و شیعیان ما می گردد. از این دو روایت نتیجه گرفته اند که قیام برای تشکیل حکومت اسلامی، نه تنها بی نتیجه است، که گرفتاری و ناراحتی اهل بیت(ع) را نیز در پی دارد. بنابراین، باید از تشکیل حکومت اسلامی، پیش از قیام مهدی(ع) چشم پوشید.استناد به دو روایت بالا و مانند آن از جهاتی باطل است:. این دو روایت، در صدد این نیستند که اصل جواز قیام را ردّ کنند، بلکه پیروزی را نفی می کنند. زیرا اگر نفی جواز کنند، قیام امام حسین(ع) را در برابر یزید و همچنین قیام زید بن علی و حسین بن علی شهید فخ و... را محکوم کرده اند، با این که بدون تردید، این قیامها مورد تأیید ائمه(ع) بوده است. عدم پیروزی قیام، دلیل بر نفی تکلیف به قیام نیست. مثلاً در جنگ صفّین، شایع شد که معاویه مرده است. این خبر باعث شادی مردم شد. امّاعلی(ع) در مقابل شادی مردم فرمود:. (والّذی نفسی بیده لن یهلک حتّی تجتمع علیه الامّه، قالوا: فبم تقاتله قال: التمس العذر فیما بینی وبین اللّه تعالی.(37). سوگند به آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، معاویه هلاک نمی شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند.از آن حضرت سؤال کردند: بنابراین، پس چرا با او می جنگید، امام فرمود: می خواهم بین خود و خدایم عذر داشته باشم. به روایت دیگر، مردی از شام به کوفه آمد و از مرگ معاویه خبر داد. علی(ع) به او فرمود:. (انت شهدت موته قال: نعم وحثوت علیه، قال: انّه کاذب، قیل: وما یدریک یا امیرالمؤمنین انّه کاذب قال: انّه لایموت حتی یعمل کذا و کذا - اعمال عملها فی سلطانه - فقیل له: فلم تقاتله وانت تعلم هذا، قال: للحجّه.(38). آیا تو بر مرگ معاویه شاهد بودی. گفت: بله، من خود خاک بر قبر او ریختم. علی(ع) فرمود: این مرد دروغگوست. گفته شد: ای امیر مؤمنان از کجا می دانی که این شخص دروغ می گوید. علی(ع) فرمود: معاویه نمی میرد تا این گونه و آن گونه عمل کند. و اعمالی که او در مدّت حکومت خود انجام می دهد یادآوری کرد. به آن حضرت گفته شد: بنابراین، چرا با او می جنگی علی(ع) فرمود: برای اتمام حجّت و انجام وظیفه با او می جنگم. این روایات، بیانگر این معنی هستند که انسان مسلمان، باید به تکلیف خود عمل کند و نباید انتظار داشته باشد، حتماً به نتیجه مطلوب برسد. در هر برهه ای از زمان، با مطالعه و دقت همه جانبه، آنچه را وظیفه خود می بیند، بدون توجیه گری و راحت طلبی انجام دهد. حال،یا به نتیجه مطلوب می رسد، یا نمی رسد. درهر صورت تکلیف خود را انجام داده است. و باید با ستمگران ستیزید و به داد مظلوم رسید وبرای از بین بردن ستم و حکّام ستمگر و برپا داشتن عدل و داد و حکومت اسلامی، تلاش ورزید، هر چند به آن نتیجه ای که از این اقدامات انتظار هست، نرسید. امکان دارد مقصود از جمله (منّا اهل البیت) و (احد منّا) تنها ائمه معصومین(ع) باشند؛ زیرا شیعیان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ایشان با توجه به شرایط حاکم بر آن زمان، می خواستند با اخبار غیبی آنان را قانع کنند که هر کس از ما پیش از قیام قائم خروج کند، به علت نبود امکانات لازم، پیروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا می کند که خروج مسلحانه نداشته باشند. چنان که اشاره شد، در برخی از روایات، به قیامهایی پیش از قیام قائم بشارت داده شده است که زمینه ساز حکومت مهدی(ع) هستند. بدون تردید زمینه سازی آنها به لحاظ موفقیت آن قیامهاست. افزون بر این که ایجاد آمادگی، خود بزگترین ثمره این قیامهاست. اگر بگوییم این روایات در صدد نهی از قیام و مبارزه با ستم و فسادند، با آیات جهاد و امر به معروف ونهی از منکر و همچنین با سیره ائمه معصومین(ع) ناسازگارند، از این روی، باید به دور افکنده شوند. 3. دسته سوّم از روایاتی که برای مشروع نبودن تلاش در راه ایجاد حکومت اسلامی در دوره غیبت، بدانها استناد کرده اند روایاتی هستند که به سکوت و سکون، فرا می خوانند و از مشارکت در هر قیام و مبارزه ای، پیش از تحقق نشانه های ظهور، باز می دارند. امام صادق(ع) می فرماید:. (یا سدیر الزم بیتک وکن حلسا من احلاسه واسکن ما سکن اللیل والنّهار، فاذا بلغک انّ السفیانی قد خرج فارحل الینا.(39). ای سدیر! در خانه بنشین و به زندگی بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام که شب و روز آرام هستند، امّا هنگامی که خبر رسید که سفیانی خروج کرده به سوی ما بیا، اگر چه با پای پیاده باشد. یا می فرماید:. (خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة والسّفیانی والخسف وقتل نفس الزکیه والیمانی. فقلت: جعلت فداک، ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذه العلامات، انخرج معه. قال: لا...)(40). پنج نشانه پیش از قیام قائم وجود دارد: صیحه و ندای آسمانی، خروج سفیانی، و فرو رفتن (لشگر سفیانی در سرزمینی به نام بیداء) کشته شدن نفس زکیّه، خروج یمانی. عمر بن حنظله می گوید: از آن حضرت سؤال کردم اگر شخصی ازخاندان شما پیش از این نشانه ها قیام کند، آیا ما نیز با او قیام و خروج کنیم. آن حضرت فرمود: نه. در حدیثی دیگر امام باقر(ع) به جابر فرمود:. (الزم الارض ولا تحرک یداً ولا رجلاً حتی تری علامات اذکرها لک - وما اراک تدرکها - اختلاف بنی فلان، ومناد ینادی من السماء ویجیئکم الصوت من ناحیة دمشق...)(41). ای جابر! آرامش خود را حفظ کن و دست و پایت را حرکت نده تا نشانه هایی که برایت می گویم ببینی (هر چند گمان نمی کنم تا آن زمان زنده باشی) اختلاف بنی فلان و ندا دهنده ای که از آسمان ندا می دهد و صدایی که از سوی دمشق بلند خواهد شد. گفته شده که مقتضای این روایات منحصر به سدیر، عمر بن حنظله و جابر نیست، بلکه بر همه واجب است که تا خروج سفیانی ودیگر نشانه ها و بالاخره تا قیام قائم (عج) سکوت کنند و از قیام و خروج خودداری کنند. پاسخ: الغای خصوصیّت و تعمیم حکم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر این که ما علم داشته باشیم به این که شخص خاصّ و یا مورد خاصّی مورد نظر امام نبوده است. در روایات بالا نه تنها چنین علمی نداریم که خلاف آن برای ما ثابت است. از باب نمونه به ویژگیهای سدیر و حالات او اشاره می کنیم:. با نگاهی به تاریخ و دیگر روایات می یابیم که سدیر، فردی بوده که همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او می پنداشته که شرایط قیام و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی، برای امام(ع) وجود دارد و به همین دلیل، همواره منتظر قیام و خروج آن حضرت بوده است. حضرت در بیان فوق، نبود امکان قیام و تشکیل حکومت ظاهری را به ایشان گوشزد کرده است و به وی و افرادی مانند وی، که تحت تأثیر احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش می کند: بهتر است که در خانه بنشینند. گواه بر این سخن، حدیثی است که خود وی، از امام صادق(ع) نقل می کند:. (بر امام صادق(ع) وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: به خدا سوگند، نشستن برای شما روا نیست. حضرت فرمود: چرا ای سدیر گفتم: به خاطر یاران و پیروانی که دارید. به خدا سوگند، اگر امیرالمؤمنین(ع) به اندازه شما پیرو داشت، قبایل تیم و عدی در خلافت طمع نمی ورزیدند.حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است. گفتم: صد هزار. حضرت فرمود: صد هزار. گفتم: بله، بلکه دویست هزار. فرمود: دویست هزار. گفتم: بله و بلکه نصف دنیا. حضرت ساکت شد و پس از لحظه ای فرمود: آیا می توانی همراه ما به ینبع (محلّی نزدیک مدینه) بیایی... حضرت در آن مکان به پسر بچه ای که چند بزغاله می چرانید نگاه کرد و فرمود:. اگر من به اندازه اینها (شیعه) داشتم، سکوت را روا نمی دانستم.(42). سدیر می گوید: آنها را شماره کردم، شمار آنها هفده رأس بود. از این روایت، حدود ادراک سدیر، در این گونه مسائل مشخص می گردد. ضمناً مراد از شیعه در روایت فوق، تنها کسانی نیستند که نامی از شیعه داشته باشند بلکه مراد شیعه واقعی است، یعنی کسانی که تا مرز شهادت همراهند و اینان در آن زمان، اندک بوده اند. در روایت دیگر، معلّی بن خنیس می گوید:. (نامه عبدالسّلام و سدیر را با نامه های دیگر افراد خدمت امام صادق(ع) بردم، در زمانی که صاحب پرچمهای سیاه (ابو مسلم خراسانی) قیام کرده و هنوز آثار حکومت بنی عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود که ما پیش بینی می کنیم که امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر دارید، حضرت با عصبانیت نامه ها را به زمین زد و فرمود: من امام اینان نیستم. آیا نمی دانند که سفیانی باید کشته شود.(43). از این روایت نیز استفاده می شود که سدیر و دیگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهداف و مقاصد ابومسلم، پنداشته بودند که وی برای باز گرداندن خلافت به امام(ع) قیام کرده است، غافل از این که ابومسلم، گرچه به ظاهر مردم را به اطاعت فردی از بنی هاشم فرا می خواند. ولی از سوی ابراهیم عباسی به سامان دادن خراسان گماشته شده بود و پس از کشته شدن ابراهیم، مردم را به خلافت برادرش، عبداللّه سفاح، دعوت می کرد. در هر صورت، با توجه به مطالب بالا و دیگر مطالبی که درباره سدیر و خصوصیات او آمده است، ما نمی توانیم از روایتی که او را ملزم می کند در خانه بنشیند الغای خصوصیت کنیم و بگوییم: وظائف همه، حتی در عصر غیبت سکوت و خانه نشینی است. افزون بر این، آیا با این روایت می توان از همه آیات و روایات و همچنین حکم عقل که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاکمان ستم، دلالت دارند، دست برداشت. روایت حنظله نیز همانند روایت سدیر، درباره قضیّه خاصّی است. گواه بر این، این که امام(ع)، عمر بن حنظله و افراد دیگری همانند وی را، از خروج با یکی از سادات اهل بیت نهی کرده است. یعنی فرد مشخصی مطرح بوده و امام از همراهی با او نهی کرده است. ذیل روایت دلالت دارد که آن شخص، ادّعای مهدویت داشته و امام(ع) با ذکر نشانه های ظهور، ادّعای آن شخص ر
عنوان سوال:

بعضی معتقدند حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اند و به شیعیان خودشان تا روز ظهور امام زمان(عج) اجازه حرکت انقلابی علیه ظلم را نداده اند و شیعیان باید تا روز ظهور امام زمان(عج) در تقیه به سر


پاسخ:

بعضی معتقدند حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اند و به شیعیان خودشان تا روز ظهور امام زمان(عج) اجازه حرکت انقلابی علیه ظلم را نداده اند و شیعیان باید تا روز ظهور امام زمان(عج) در تقیه به سر

پرسش فوق از ابعاد گوناگون قابل تحلیل و بررسی است :
یکم. اشکالات و ایرادات
بر این جمله که (حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اندو...) ، علاوه بر فقدان هر گونه سند و منبع معتبر، ابهامات و اشکالات متعددی وارد است و با عصمت امام معصوم (ع) و سیره و احادیث معتبر و متعدد امامان معصوم (ع) و از جمله احادیث امام رضا (ع) - که در ادامه می آید- در لزوم تشکیل حکومت اسلامی ، و ضرورت عمل به وظایف الهی در تمامی مسائل فردی و اجتماعی و مقابله با طاغوت و بالآخره تلاش ها و مصائبی که آن بزرگواران در این راه متحمل شدند سازگار نیست .
دوم. ضرورت حکومت اسلام در زمان غیبت امام معصوم (ع )
بر اساس ادله متیقن قرآنی و روایی و عقلی غیر قابل خدشه، حکومت اسلام در هر زمانی از جمله غیبت امام معصوم (ع )ضرورت دارد ، جهت اثبات ضرورت حکومت اسلام در زمان غیبت ابتدا، لزوم تشکیل حکومت اسلامی را از دیدگاه عقل بیان می کنیم ، آنگاه دلائل نقلی آن را با استفاده از روایات معصومین علیهم السلام مطرح خواهیم کرد.
الف . دلایل عقلی
برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت از دیدگاه عقل بیان چند مقدمه لازم است .
1 انسان برای رفع نیازهای خود، ناچار به زندگی اجتماعی و به تبع آن محتاج وضع قانون ، قانونگذار و از همه مهمتر، اجرای آن در جامعه است .
2 هر چند بعضی از قوانین بصورت فردی قابل اجراست ، امّا اجرای بسیاری از قوانین از وظایف فردی خارج است و باید توسط تشکیلات اجرایی در جامعه پیاده شود.
دین اسلام نیز مشتمل بر قوانین فردی و اجتماعی است که اجتماعیات آن به مراتب بیش از قوانین فردی است . مانند: قضاء، حدود، دیات ، قصاص ، جمع آوری خمس و زکات و مصارف آنها، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر در مسایل مهم اجتماعی و بین المللی .
3 احکام و قوانین اسلام محدود و منحصر به زمان و مکان خاصی نیست و تعطیل پذیر نمی باشد و در زمان غیبت امام (ع ) نیز اجرای آن ضرورت دارد.
اینک با در نظر گرفتن آنچه ذکر شد به روشنی درمی یابیم که بدون تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت امام زمان علیه السلام ، اجرای تمام قوانین و احکام اسلام تشکیل حکومت برای اجرای احکام اسلام ضروری بود، در زمان غیبت هم چنین ضرورتی وجود دارد و به عبارت دیگر کیفیت و ماهیت قوانین اسلام بر ضرورت تشکیل حکومت دلالت دارد.
امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه ) این مطلب را به عنوان دلیل مستقلی در جهت لزوم تشکیل حکومت اسلامی بیان کرده و چنین می فرماید:
(با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمی یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تاءسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجراء و اداره ، نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد ...)(1)
)آنگاه مواردی از احکام اسلامی را ذکر می کند که دلالت بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی دارند. به عنوان مثال در احکام مالی چون ، خمس ، زکات و سایر مالیاتهایی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه ای که ریخته است نمایانگر این مطلب است که این احکام تنها برای تاءمین سادات فقیر یا دفع گرسنگی فقرا نیست ، بلکه برای تشکیل حکومت و تاءمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ اسلامی است . همچنین احکامی که راجع به حفظ نظام اسلامی و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال مسلمین است به روشنی بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد و نیز احکام حقوقی و جزایی در بسیاری از موارد باید با نظر حاکم اسلامی اجرا شود و این احکام بدون تاءسیس حکومت اسلامی تحقق پیدا نمی کند.
ب . سنّت و روایات
ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت از دیدگاه روایات و سنّت معصومین علیهم السلام نیز قابل بحث است . روایات بسیاری بر لزوم تشکیل دولت و حکومت اسلامی تصریح دارد. اینک به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
(اَلاِْمامَةُ نِظامُ الْاءُمَّةِ)(2)
امامت و پیشوایی ، نظام امت است .
از این روایت نتیجه می گیریم که هر امت و قومی باید امام و پیشوایی داشته باشد تا نظام جامعه و امت از هم گسیخته نشود و وجود امام و پیشوا باعث نظام جامعه و انتظام امور امّت گردد.
حضرت رضا(ع ) می فرماید:
ًمِنَ الْفِرَقِ وَ لا مِلَّةً مِنَالْمِلَلِ بَقَوْا وَ عاشُوا اِلاّ بِقَیِّمٍ وَ رَئیسٍ لِم ا لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فی اَمْرِالدّینِ وَ الدُّنْی ا فَلَمْ یَجُزْ فی حِکْمَةِ الْحَکیمِ اَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمّ ا یَعْلَمُ اَنَّهُ لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ وَ لا قِوامَ لَهُمْ اِلاّ بِهِ ... )(3)
ما هیچ یک از فرقه ها و ملت ها را نمی بینیم که جز به وجود سرپرست و حاکمی ، به حیات خود ادامه داده باشد. زیرا برای امور دین و دنیا ناگزیر باید سرپرست و رهبری باشد، بنابراین از حکمت خداوندی به دور است که مخلوقات خود را بدون سرپرست بگذارد، با اینکه میداند وجود چنین شخصی برای آنها ضروری است ... .
علاوه بر این ، در ابواب مختلف فقهی احکامی آمده است که با نگرشی به آنها درمی یابیم که امامت و حکومت به مثابه جان و روح آنهاست . به طور مثال : در خطبه های نماز جمعه که یکی از شرایط آن (جماعت ) است ، علاوه بر موعظه و نصیحت مردم و ترغیب آنان به تقوی ، می باید مسائل سیاسی و اجتماعی و امور حکومتی را به مردم گوشزد کرد و در واقع نمازی است که ترکیبی از عبادت و سیاست می باشد و یا جمع آوری زکات ، اداره و نظارت بر زکات و به مصرف رساندن آن از وظایف حاکم اسلامی است و لذا هنگامی که از امام صادق (ع ) درباره حقوق کسی که زکات جمع آوری می کند، سؤ ال کردند، حضرت فرمود:
(مایَرَی الاِْمامُ وَ لا یُقَدَّرُ لَهُ شَیْءٌ)(4)
یعنی هر چه امام و حاکم مسلمین نظر بدهد و قدر معینی مشخص نشده است .
یا در باب خمس ، روایاتی آمده که اداره و نظارت آن بر عهده حاکم و والی مسلمین است و نیز مساءله حجّ که یک مجمع عظیم مسلمین از اقصی نقاط عالم است ، به گونه ای ملموس و روشن تر با حاکم و حکومت اسلامی ملازمت دارد؛ چنانکه در مورد حج از امام صادق (ع ) سؤ ال شد و حضرت فرمود:
(هر گاه مردم حج را تعطیل کنند، بر امام واجب است که آنان را به انجام حج وادار کند.)(5)
همچنین در مساءله امر به معروف و نهی از منکر روایات متعددی آمده است که ارتباط تنگاتنگ آن را با حکومت اسلامی بیان می کند و در اغلب موارد اجرای این مهم را تحت نظارت حکومت می داند؛ زیرا بطور غالب این دو امر به ایجاد شرایط و زمینه هایی نیاز دارد که یکی از آنها قدرت است و وجود حکومت به منزله ناظر و مجری و پشتوانه اجرایی امر به معروف و نهی از منکر است و بسیاری از فقها(6) مساءله ولایت فقیه را در کتاب امر به معروف و نهی از منکر مورد بررسی قرار می دهند و این نکته نمایانگر ارتباط فوق العاده حکومت و ولایت با این مساءله می باشد و یا در باب قضاوت که یکی از شؤ ون حکومت است ، مسائلی را می بینیم که جز در سایه حاکم و حکومت اسلامی حاصل نمی شود؛ بطوری که می توان گفت وجود قضاوت و احکام مربوط به آن در فرهنگ اسلامی ، به تنهایی دلیلی محکم بر لزوم حکومت و ولایت است . به همین شیوه ، در ابواب دیگر فقهی ، می توان رابطه مستحکم حکومت با احکام فقهی را دریافت .
سیره پیامبر اکرم (ص ) و علی (ع )
شاهد دیگر، سیره پیامبر(ص ) و حضرت علی (ع ) است که بر این امر دلالت دارد. زیرا پیامبر اکرم (ص ) علاوه بر ابلاغ وحی ، حکومت تشکیل داد و خود در راءس می فرستاد و علاوه بر اینکه خود به قضاوت می نشست ، برای بخشها و شهرستانها، قاضی تعیین می کرد، با گروهها قرار داد و معاهده می بست و جنگها را فرماندهی می کرد و برای پس از خود نیز طبق حدیث غدیر و دلایل دیگر خلیفه و حاکم و زمامدار تعیین کرد و این بر ضرورت استمرار حکومت در عصر بعد از پیامبر(ص ) دلالت دارد. بعلاوه هیچ یک از مسلمانان پس از رحلت حضرت رسول (ص ) در این که حکومت لازم است ، تردید نداشتند و اختلاف تنها در کسی بود که می بایست عهده دار حکومت گردد. از این رو در زمان ابوبکر، عمر و عثمان نیز حکومت وجود داشت و حضرت علی علیه السلام نیز مدتی حکومت اسلامی را رهبری کرد.
حاکم اسلامی در عصر غیبت
روشن است که حق ولایت و حکومت حقیقی از آن خداست و مشروعیت حکومت اسلامی نیز، از جانب خداوند متعال به ثبوت رسیده است . بنابراین ، تنها حکومتی مشروعیت دارد که از سوی خدا بوده و حاکم آن ، حق حکومت و ولایت را از جانب خداوند گرفته باشد و با توجه به لزوم حکومت در عصر غیبت ، می بایست در زمان غیبت امام معصوم (ع ) حق حکومت و ولایت به افرادی واگذار شده باشد.
به منظور دست یابی به خصوصیّات و مشخصات افرادی که در زمان غیبت ، حکومت بر عهده آنهاست ، باید به روایات معصومین (ع ) رجوع کرد. نتیجه ای که از بررسی روایات به دست می آید، این است که : ولایت و حکومت در عصر غیبت به عهده (فقیه جامع الشرایط) نهاده شده و او همان کسی است که باید احکام را اجرا و جامعه اسلامی را رهبری نماید که در کتب فقهی با عنوان (ولایت فقیه ) مطرح شده است .
منابع:
1- ولایت فقیه ، ( حکومت اسلامی ) ، ص 29 ، انتشارات آزادی .
2- غررالحکم و درر الکلم ، شرح جمال الدین محمد خوانساری ، ج 1 ، ص 274 ، کلمه 1095 ، دانشگاه تهران .
3- علل الشرایع ، ج 1 ، ص 253 ، طبع نجف ؛ و عیون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 101 .
4- وسایل الشیعه ، ج 6 ، ص 144 ، روایات یک و چهار ، طبع بیروت .
5- همان ، ج 8 ، ص 84 .
6- همچون امام خمینی قدس سرّه در تحریرالوسیله ، ج 1 ، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ، ص 433 .
سوم. بررسی شبهات
اگر شما در این زمینه شبهه یا سوالی دارید به صورت مشخص با ذکر دلایل و منابع ، بیان نموده تا بررسی و پاسخ داده شود و اگر قصد انجام تحقیقیقات شخصی یا کلاسی و ...دارید می توانید به منابع متعددی که در این زمینه وجود دارد مراجعه نمایید نظیر :
1 . فقه سیاسی ، عمید زنجانی، تهران : امیر کبیر ، ج 2 ( نظام سیاسی و رهبری در اسلام )، صص 172- 194 .
2 . چشم به راه مهدی ، جمعی از نویسندگان ، قم : انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم که جهت سهولت کار بخش هایی از این کتاب در ادامه می آید :
حکومت اسلامی در عصر انتظار
از مباحث مهّم و اساسی در دوره غیبت، بحث حکومت اسلامی و انتظار فرج و ارتباط آن دو با یکدیگر است. بیشتر فقهای شیعه، تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت، ضروری می دانند و بر این باورند که فقهای عادل، باید به این مهم اقدام کنند و اگر یکی ازآنان تشکیل حکومت داد، بر دیگران واجب است که از او پیروی کنند.
در مقابل، شماری اندک برآنند که اقامه حکومت از شؤون امام معصوم است، بنابراین، در عصر غیبت تشکیل حکومت جایز نیست. این تفکّر، که نخست به صورت یک اختلاف نظر فقهی کلامی مطرح بود، در این اواخر رنگ سیاسی به خود گرفت. شماری براساس همین بینش به مخالفت با مشروطه پرداختند(1) و بزرگانی چون: آخوند خراسانی، آیة اللّه مازندرانی، علامه نائینی و... را تخطئه کردند. زیرا این گونه کارها را در عصر انتظار مشروع نمی دانستند. این تفکر چون تضادی با خودکامگی حکّام نداشت، بلکه غیر مستقیم توجیه گر اعمال آنان نیز بود، از سوی آنان حمایت و ترویج شد، تا جایی که پیش از انقلاب اسلامی، هواداران این اندیشه به صورت تشکیلاتی منسجم در آمدند.
این گروه، با تبلیغ این که وظیفه ما در این عصر، انتظار است و بس و ما نباید در کارهای سیاسی دخالت کنیم، با مبارزان و طرفداران راه امام خمینی، مخالفت می کردند. این بینش با القای گفتاری از قبیل این که: از ما کاری ساخته نیست آقا امام زمان(عج) خود باید بیاید و کارها را اصلاح کند، ما موظّف به چنین اموری نیستیم و... روحیّه بی تفاوتی، سکوت و سکون و ظلم پذیری راتقویت می کردند(2).
هر چند با تلاش عالمان آگاه و پیروزی انقلاب اسلامی، این باور غلط، از صحنه بیرون شد و بسیاری از هواداران آن، به صفّ انقلاب و مبارزان پیوستند، ولی این بدان معنی نیست که این تفکّر به کلّی ریشه کن شده و دیگر هیچ هواخواهی نداشته باشد، زیرا هنوز در گوشه و کنار، حتی از سوی برخی از خواص به آن دامن زده می شود. از این روی، بسیاری از دانشوران و صاحب نظران، پس از انقلاب اسلامی، برخی به اجمال و برخی به تفصیل به نقد و بررسی این اندیشه و مبانی آن پرداخته اند(3).
با نگاهی به گفته ها و نوشته های طرفداران این نظریه و دلائلی که بدان استناد کرده اند، می توان گفت که این باور انحرافی از سه راه زیر سرچشمه گرفته است:.
1. برداشت نادرست از روایاتی که گسترش ستم و فساد را از نشانه های ظهور امام زمان(عج) معرفی می کند.
2. استناد به روایاتی که از هرگونه قیامی در عصر غیبت، نهی و به سکوت و سکون و صبر بر بلاها، دعوت کرده است.
3. تفسیر نادرست از امامت و رهبری و تصوّر این که تشکیل حکومت درعصر غیبت، دخالت در قلمرو کار امام معصوم(ع) است.
نقد و بررسی
در این مقال، با بهره گیری از گفتار بزرگان و با استناد به منابع روایی، سیره معصومین(ع) و... به نقد و بررسی دلائل فوق خواهیم پرداخت:.
فراگیری ستم و فساد از نشانه های ظهور.
در روایات مأثوره از معصومین(ع) آمده است که پیش از ظهور مهدی(ع) ظلم و فساد، جهان را فرا می گیرد، انحراف و کجروی به اوج خود می رسد. بسیاری از گناهان بزرگ رواج می یابد.
پیامبر اسلام می فرماید:.
(المنتظر الّذی یملاء اللّه به الارض قسطاً وعدلاً کما مُلئت جوراً وظلماً.(4).
زمین را خدوند، به وسیله مهدی منتظر(عج) پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ستم و جور شده است.
مضمون جمله فوق از ائمه معصومین(ع) نیز نقل شده است.(5) در برخی از روایاتِ همین باب بعضی از گناهانی که پیش از ظهور رواج پیدا می کند آمده است‌(6).
برخی، از این گونه روایات، نتیجه گرفته اند که وجود ستم و فساد و حکومتهای خود کامه در جهان، پیش از ظهور مهدی(ع) طبیعی است، بلکه مقدّمه ظهور و فرج آن حضرت است و ما نباید با مقدّمه ظهور آن حضرت مبارزه کنیم.
اینان، با این برداشت،تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت ممنوع اعلام کرده اند؛ زیرا به پندار اینان، هر اندازه دولت اسلامی موفقیت کسب کند، از ظلم و فساد کاسته می شود و ظهور امام(ع) که مشروط به پر شدن زمین از فساد و ستم است، به تأخیرمی افتد!.
پیامدهای زیانبار این برداشت از روایات، تا حدودی روشن است. زیرا بر اساس این تفکّر، امر به معروف ونهی از منکر و دخالت در امور سیاسی، نه تنها جایز نیست که باید با کسانی که به این مسائل می پردازند، مخالفت کرد:.
(آنان اجازه هیچ گونه فعالیت سیاسی خلاف رژیم طاغوتی را به اعضای خویش نمی دادند و تمام فعالیتهای گروههای مبارزاتی مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگی، مردمی و مردود می دانستند و متقابلاً رژیم طاغوت هم هیچ برخوردی جدّی با تشکیلات آنان نداشت.(7).
صاحبان این تفکّر، راه و حرکت امام خمینی را تخطئه می کردند. و ارتباط با امام و یاران او را، گناهی نابخشودنی می دانستند(8).
این برداشت از روایات، به دلایل زیر باطل است:.
به نتیجه این برداشت، هیچ فقیهی نمی تواند ملتزم باشد، زیرا لازمه این تفکّر، تنها عدم مشروعیت حکومت نیست، بلکه هر عمل مصلحانه ای باید از دیدگاه آنان جایز نباشد. از امر به معروف و نهی از منکر در امور جزئی گرفته تا مبارزه با ستم و حکومتهای ستمگر. حال آن که امر به معروف و نهی از منکر، از ضروریات اسلام و بر هر فرد مسلمان، انجام آن واجب است.
افزون بر این، پیامبر گرامی اسلام (ص) در خصوص وظایف منتظران مهدی(ع) می فرماید:.
(طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی و هومقتد به قبل قیامه، یتولّی ولیه، ویتبرّا من عدوّه ویتولی الائمة الهادیه من قبله، اولئک رفقایی و ذوو ودّی ومودّتی، واکرم امّتی علیّ...)(9).
خوشا به حال کسی که به حضور (قائم) برسد و حال آن که پیش از قیام او نیز، پیرو او باشد. آن که با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست است.
اینان، همنشین و دوستان من، و گرامی ترین امّت در نزد من هستند.
بزرگترین مبارز، علیه ظلم وجوروحکومتهای باطل، خود مهدی(ع) است، پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر در این بُعد به اواقتدا نکند و به او مانند نشود.
بنابراین، انسان منتظر، نمی تواند در برابر فساد و ستم و حکومتهای جور بی تفاوت باشد، تا چه رسد به این که مؤیّد آنان باشد.
لازمه این تفکّر این است که قیام و اقدام پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز برای تشکیل حکومت، درست نبوده است؛ زیرا این حدیث، هم از پیامبر(ص) و هم ازدیگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نیز، مقیّد به زمان خاصّی نیست. بنابراین، باید تلاشهای ائمه(ع) و حتی پیامبر(ص) را در راه تشکیل حکومت اسلامی منکر شویم، و یا (نعوذ باللّه) آنها را نیز محکوم کنیم؛ زیرا همه اینها حرکتهای اصلاحی قبل از ظهور بوده است. پس برداشت فوق، با سیره قطعیه معصومین(ع) ناسازگار است،زیرا آنان، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدی(ع) بودند، لحظه ای از تلاش و کوشش در راه مبارزه با حکومتهای جور باز نمی ایستادند. احادیثی که از علی(ع) درباره ظهور مهدی(ع) نقل شده، بیانگر آن است که آن حضرت، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدی(ع) بوده، ولی این انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمی داشته است. برای کسی که اندک آشنایی با تاریخ اسلام داشته باشد، می داند که علی(ع) تا آخرین لحظات زندگی در تلاش و مبارزه برای تحقق حکومت حقّ بود و هنوز از جنگ با خوارج نیاسوده بود که در نهروان ایستاد و مردم را به جنگ بامعاویه دعوت کرد(10).
در کوفه نیز، آماده می شد،تا جنگ دیگری را با معاویه ساز کند که به شهادت رسید(11).
پس از شهادت آن حضرت، جریان تشکیل حکومت اسلامی و کوتاه کردن دست جباران از حاکمیت مردم، به عهده امام حسن(ع) قرار گرفت و امام(ع) پس از به وجود آوردن تشکّل نوین در لشگر، به معاویه می نویسد:.
(فالیوم فلیتعجب المتعجب من توثّبک یا معاویه علی امر لست من اهله، لابفضل فی الدّین معروف، ولااثر فی الاسلام محمود... فدع التمادی فی الباطل وادخل فیما دخل فیه الناس من بیعتی، فانّک تعلم انّی احقّ بهذا الامر منک عنداللّه وعند کلّ اوّاب حفیظ.(12).
امروز، جای آن است که از دست اندازی تو بدین مسند، در شگفت فرو روند، چرا که تو، به هیچ روی شایسته این منصب نیستی، نه به داشتن فضیلتی اسلامی و نه به گذاشتن اثری نیک و پسندیده... پس پی گیری باطل را فرو گذار و چونان دیگر مردم، به بیعت من در آی؛ چه، تو خود می دانی که من به خلافت از تو شایسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه کار و شایسته.
امّا پس از آن که عده ای از فرماندهان وی به معاویه پیوستند و خلل در صف لشکریان پدید آمد و یاران وفادار اندک شدند و جنگ را با آن وضعیت، بی سرانجام دید، صلح و مراقبت بر اعمال معاویه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخی از یارانش فرمود:.
(واللّه ما سلّمت الامر الیه الاّ انّی لم اجد انصاراً ولووجدت انصاراً لقاتلته لیلی و نهاری.(13).
به خدا سوگند! کار را به معاویه وانگذاشتم، مگر به خاطر این که یاوری نداشتم. اگریاورانی داشته باشم، شب و روز با معاویه خواهم جنگید.
امام حسین(ع) نیز، برای برچیدن بساط ننگین و فساد گستر یزیدبن معاویه به پا می خیزد و حماسه بزرگ کربلا را به وجود می آورد. آن حضرت درتبیین گوشه ای از هدفهای خود، از امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با سلطنت ناحقّ یزید، سخن می گوید و رهبری راحقّ خود می شمردو با استناد به سخنان پیامر گرامی اسلامی(ص)، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظیفه همه مسلمانان یاد می کند(14).
دیگر ائمه نیز، با توجّه به شرایط زمانی و مکانی، نه تنها با دستگاههای ظالم مبارزه کردند که مسلمانان را نیز به جهاد بر ضدّ آنان فرا خواندند. بیش از پنجاه روایت در (وسائل الشیعه) و (مستدرک الوسائل) و دیگر کتابهای روایی است که ائمه به شیعیان امر می فرمایند: از پادشاهان وستمگران کناره گیری کنید، به دهان مداحان خاک بریزید، هر کس مدادی برای آنان بتراشد و یا دواتشان را آماده کند چنین و چنان می شود و...(15).
آری، ائمه(ع) منتظر حکومت جهانی مهدی(ع) بودند. ولی انتظار آنان مسؤلیت ساز بود، نه مسؤولیت بردار. انتظاری که آنان را لحظه ای از تلاش و کوشش برای نابودی دشمن و استقرار حکومت اسلامی باز نمی داشت.
این برداشت، معارض است با آن دسته از روایاتی که از وجود قیامها و حکومتهای حقّ، که پیش از ظهور مهدی(ع) پدیدار می گردند، خبر می دهند:.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید:.
(یخرج اناس من المشرق فیوطّئون للمهدی سلطانه.(16).
مردمی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی(ع) را فراهم می سازند.
حافظ ابو عبداللّه گنجی شافعی، محدّث معروف اهل سنّت در کتابی که درباره مناقب علی(ع) نوشته بابی را با عنوان: (ذکر نصرة اهل المشرق للمهدی(ع) آورده است. وی در این باب حدیث فوق را نقل کرده و در ذیل آن نوشته است:.
(هذا حدیث حسن، صحیح روتَهْ الثقات والاثبات، اخرجه الحافظ ابو عبداللّه بن ماجة القزوینی، فی سننه.(17).
این حدیث، حدیثی است حسن و صحیح که آن راراویان موثق و عالمان حجّت روایت کرده اند، و حافظ ابن ماجه قزوینی، این حدیث را در کتاب سنن خود آورده است.
در برخی دیگر از روایات فریقین،به شکل گرفتن دولت حقّی، پیش از ظهور مهدی(ع)، که تا قیام آن حضرت ادامه پیدا می کند، تصریح شده است:.
امام باقر(ع) می فرماید:.
کانّی بقومٍ قدخرجوابالمشرق، یطلبون الحقّ فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه فاذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما سألوا، فلا یقبلونه، حتی یقوموا، ولا یدفعونها إلاّ الی صاحبکم قتلا هم شهداء اما انّی لو ادرکت ذلک لابقیت نفسی لهذا الامر.(18).
گویا می بینم مردمی را از مشرق، که در طلب حقّ قیام کرده اند، ولی (حاکمان) به آنان پاسخی نمی دهند. پس از مدتی، دوباره قیام می کنند. این بار نیز، به آنان پاسخی داده نمی شود. ولی این مرتبه که وضع را چنین می بینند، شمشیرهای خود را برشانه هایشان می نهند. در این هنگام، آنچه را می خواهند به آنان می دهند. امّا نمی پذیرند و دست به قیام می زنند (و رژیم حاکم را ساقط و حکومتی بر اساس مبانی اسلام تشکیل می دهند) اینان، این حکومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدی(عج) تسلیم نمی کنند. کشتگان این قیام، همه شهید به شمار می آیند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را برای خدمت مهدی(ع) نگه می دارم.
در سنن ابن ماجه‌(19)، کنز العمّال‌(20)، الملاحم والفتن‌(21)، روایتی نزدیک به مضمون این روایت آمده است، با این تفاوت که این حدیث، از پیامبر اکرم(ص) و از طریق اهل سنّت و آن روایت از طریق شیعه از امام محمد باقر(ع) نقل شده است. هر دو، به این معنی اتفاق دارند که پیش از انقلاب جهانی مهدی(ع)، انقلابی در شرق رخ می دهد که به انقلاب جهانی مهدی، متّصل می شود. سید بن طاووس، این حدیث را به صورتی دقیق تر از کتاب (الفتن) تألیف نعیم بن حمادّ خزاعی‌(22) که از محدثین بزرگ اهل سنّت است و در قرن دوّم و سوّم هجری می زیسته، نقل کرده است:.
نعیم بن عبداللّه، به سند خود از ابراهیم بن علقمه، از عبداللّه نقل می کند که ما روزی نزد پیامبر اسلام(ص)نشسته بودیم که گروهی از بنی هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبر(ص) به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتی در چهره اش نمایان شد. اصحاب علّت ناراحتی را پرسیدند، حضرت چنین توضیح داد:.
(انّا اهل بیت اختار اللّه لنا الاخره علی الدّنیا وانّ اهل بیتی هولاء یلقون بعدی بلاء وتطریداً وتشریداً حتی یاتی قوم من هِهنا نحو المشرق اصحاب رایات سود یسألون فلا یعطونه مرّتین او ثلاثاً فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوا فلا یقبلونها حتی یدفعونها الی رجلٍ من اهل بیتی فیملاء الارض عدلا کما مَلَوُها ظلما، فمن ادرک ذلک منکم فلیاتهم ولو حبوا علی الثلج فانّه المهدی.(23).
ما خاندانی هستیم که خداوند برای ما، آخرت را بر دنیا برگزیده، واینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگی و دوری و تبعید از وطن می گردند و این سختیها، ادامه می یابد، تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام می کنند. آنان که اصحاب پرچمهایِ سیاه هستند. در آغاز قیام، خواسته مردم از حکومت، حقّ است، ولی سردمداران حکومت زیر بار نمی روند، دو یا سه بار قیام با این انگیزه صورت می گیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسلیم خواسته های آنان می گردد، ولی این بار، مردم نمی پذیرند.
و حکومت جدیدی براساس حقّ تشکیل می دهند و این حکومت تداوم می یابد.
تااین که مردم آن را به مردی از خاندان من تحویل می دهند و او زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که پر از ظلم کرده اند. پس اگر کسی از شماآن زمان را درک کند، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینه خیز روی برف برود، چون او مهدی(ع) است.
گروهی احادیث فوق را بر قیام و نهضت امام خمینی حمل کرده اند و جمهوری اسلامی را زمینه ساز حکومت مهدی(ع) شمرده اند(24).
در روایتی دیگر، قیام یمانی از نشانه های قیام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدایت و مردم نیز، به یاری او دعوت شده اند.
امام باقر می فرماید:.
(... ولیس فی رایات رایة اهدی من الیمانی هی رایةهدی لانّه یدعو الی صاحبکم، فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکلّ مسلم، واذا خرج الیمانی فانهض الیه، فانّ رایته رایة هدی ولایحلّ لمسلم ان یتلوی علیه، فمن فعل ذلک فهو من اهل النّار، لانّه یدعو الی الحقّ والی طریق مستقیم.(25).
هیچ یک از پرچمهای برافراشته شده (پیش از ظهور امام زمان(ع) هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست. پرچم او، پرچم هدایت است. زیرا او، مردم را به حکومت امام زمان(ع) فرا می خواند. به هنگام خروج یمانی، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است. هنگامی که یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است. برای هیچ مسلمان روا نیست که با او مخالفت کند. مخالف او در آتش است، زیرا یمانی مردم را به حقّ و صراط مستقیم دعوت می کند.
از روایات فوق، استفاده می شود که پیش از قیام قائم، قیامهایی صورت می گیرد و مردم باید در آن قیامها شرکت کنند.
روایاتی که دلالت بر فراگیر شدن ظلم در هنگام ظهور مهدی(ع) می کنند، به این معنی نیستند که همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هیچ فرد و یا گروه صالحی در آن هنگام یافت نمی شود که از حقّ طرفداری کند که در نتیجه، فراگیر شدن ظلم و فساد جبری باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج! زیرا به تعبیر قرآن، به هنگام ظهور مهدی(ع) افراد صالح و مستضعف وجود دارند که آنها وارث حکومت زمین، به رهبری آن حضرت می شوند.(26)روایات زیادی نیز بر این معنی دلالت دارند(27). بنابراین، این برداشت با این دسته از آیات و روایات تعارض دارد.
دراحادیث یاد شده،تکیه برفراگیر شدن ظلم است، نه فراگیر شدن کفر و بی دینی. یعنی چنان نیست که در هیچ جا اهل اعتقاد و دین یافت نشوند.پس همان گونه که از ظاهر این روایات استفاده می شود، مراد از جمله: (مُلئت ظلماً وجوراً.) ظلم طبقه حاکمه است، زیرا لازمه ظلم، وجودمظلوم است، بنابراین، به هنگام ظهور مهدی(ع)، ظلم طبقه حاکم در ابعاد گوناگون شدّت می یابد و فراگیر می شود و قیام مهدی(ع) برای حمایت از مظلومان است:.
(مسلمانان در آخر الزمان، به وسیله مهدی(ع)، از فتنه ها و آشوبها خلاصی می یابند، همان گونه که در آغاز اسلام از شرک و گمراهی رهایی یافتند.(28).
باتوجه به این معنی، این احادیث، به هیچ روی مسؤولیت مبارزه با فساد و ستم و جانبداری از حقّ و عدالت و همچنین تشکیل حکومت اسلامی را نفی نمی کنند.
ممنوعیت قیام در عصر غیبت
از جمله روایاتی که برای مشروع نبودن تشکیل حکومت در عصر غیبت، مورد استفاده واقع شده اند، روایاتی است که به ظاهر قیام مسلحانه راپیش از ظهور مهدی(ع) منع می کنند و تاکید دارند که این گونه قیامها به ثمر نمی رسند. روایات یاد شده را شیخ حرّ عاملی در (وسائل الشیعه) و محدّث نوری در (مستدرک الوسائل) گرد آورده اند. برای پاسخ به شبهه فوق، به دسته بندی روایات یاد شده می پردازیم و از هر کدام نمونه ای نقل و سپس به نقد آن می پردازیم:.
1. برخی از این روایات، به طور عامّ، هر نوع قیام و بر افراشتن هر پرچمی را پیش از ظهور حضرت حجّت(ع) محکوم می کنند و پرچمدار آن را طاغوت و یا مشرک معرّفی می کنند.
امام صادق(ع) می فرماید:.
(کلّ رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون اللّه).(29).
هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در برابر خدا پرستش می شود.
امام باقر می فرماید:.
(هر پرچمی پیش از پرچم مهدی(ع) بلند شود، پرچمدار آن طاغوت است.(30).
نقد و بررسی
برافراشتن پرچم، کنایه از اعلان جنگ با نظام حاکم و تلاش برای تأسیس حکومت جدید است.
(طاغوت) یعنی انسانی که به حدود الهی تجاوز کرده و می خواهد که مردم حاکمیت او را در برابر حاکمیت خداوند بپذیرند.
واژه (طاغوت) و جمله: (یعبد من دون اللّه) در دو حدیث فوق، به خوبی بیانگر آن است که مقصود از (پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم) پرچمی است که در مقابل خدا و رسول و امام(ع) بر افراشته گردد و برافرازنده در مقابل حکومت خدا حکومتی تأسیس کند و در پی آن باشد که به خواسته های خود، جامه عمل، بپوشاند. بنابراین، نمی توان شخص صالحی که برای حاکمیت دین، قیام و اقدام کرده، طاغوت خواند؛ زیرا در این صورت، چنین پرچمی، نه تنها در مقابل پرچم قائم بر افراشته نشده که در مسیر و طریق وجهت او خواهد بود.
بر این سخن گواه از سخن معصوم داریم، از جمله:.
امام محمد باقر(ع) می فرماید:.
(وانّه لیس من احد یدعو الی ان یخرج الدجّال اِلاّ وسیجد من یبایعه ومن رفع رایه ضلاله فصاحبها طاغوت.(31).
هیچ کس مردم را تا خروج دجّال فرا نمی خواند، مگر این که افرادی یافت می شوند که با او بیعت کنند. هر کس پرچم گمراهی برافراشت، صاحب آن طاغوت است.
در این روایت، امام(ع) با قید (ضلالت) برای (رایة) آن قیام کننده ای را طاغوت خوانده است که پرچم گمراهی برافرازد.
مؤیّد دیگر، صحیحه عیص بن قاسم است. امام(ع) در این روایت قیامها را به دو دسته تقسیم می فرماید:.
قیامهایی که جلوداران آنها به خود دعوت می کنند.
قیامهایی که برای مقابله با باطل و اقامه حقّ صورت می گیرد.
امام(ع) قیامهای دسته دوّم را تأیید می کند و قیام (زیدبن علی) و مانند وی را از این نوع می داند و به پیروان خود هشدار می دهد که هر قیامی را به قیام زید قیاس نکنند، تا به گمراهی دچار نشوند:.
(هنگامی که کسی برای قیام به سوی شما آمد، توجّه کنید که برای چه هدفی قیام می کنید. نگویید که زید هم خروج کرد. زید، مردی عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوی ریاست و حاکمیت خویش دعوت نکرد، بلکه به آنچه رضای آل محمّد(ص) است، فرا خواند. و اگر پیروز می شد، به عهد خود وفا می کرد، او، برای شکستن قدرت طاغوتی بنی امیه قیام کرد؛ امّا آن که امروز قیام کرده است (محمّد بن عبداللّه) شما را به چیز دیگر می خواند. ما شهادت می دهیم که به دعوت او راضی نیستیم. او امروز، از ما پیروی نمی کند، تا چه رسد به روزی که پرچمها برای او بسته شود.(32).
در روایت بالا، امام(ع) قیام زیدبن علی(ع) و مانند او را که داعی به حقّ هستند، تأیید می کند و قیامهای اشخاصی چون: محمدبن عبداللّه‌(33)، که مردم را به خود فرا می خوانند، محکوم می کند.
گواه دیگر این که: ائمه(ع) قیام حسین بن علی، شهید فخّ را که در زمان حکومت هادی، برادر هارون الرشید، انجام گرفته تأیید کرده اند.
بنابراین، قیام زیدبن علی و شهید فخّ و نهضتهایی از این دست را، نمی توان از نمونه های طاغوت شمرد.
افزون براینها، اگر با استناد به این روایات، هرگونه قیام و نهضتی را محکوم و غیر مشروع بدانیم، این گونه برداشت، با روایات جهاد، امر به معروف و نهی از منکرو همچنین با سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تعارض دارد و در مقام تعارض، باید از این روایات صرف نظر کرد.
همچنین در گذشته، روایاتی را که از فریقین نقل کردیم که پیامبر(ص) و ائمه(ع) به برخی از قیامهای پیش از قیام قائم(ع) اشاره کرده و آنها را تأیید کرده اند(34).
با توجّه به آنچه آوردیم، معنای حدیث این است که: هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود و رهبر آن مردم را به سوی خود فراخواند، صاحب این چنین پرچمی، طاغوت است.
اما اگر شخص صالحی در دوره غیبت قیام کند، به نیابت از امام(ع)، تشکیل حکومت دهد، بدون تردید، مشمول این روایات نخواهد بود.
2. روایاتی که بیانگر ناکامی و موفق نشدن قیامهای پیش از قیام مهدی(ع) است. این دسته از روایات، در ضمن،اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی. زیرا قیامی که بدون ثمر باشد، از دیدگاه عقل و عقلا ناپسنداست.
امام سجاد می فرماید:.
(واللّه ما یخرج احد منّا قبل خروج القائم، الاّمثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیان.(35).
به خدا سوگند، هیچ یک از ما، پیش از قیام قائم خروج نمی کند، مگر این که مَثَل او، مانند جوجه ای است که پیش از محکم شدن بالهایش از آشیانه پرواز کرده باشد. در نتیجه کودکان او را گرفته و با او به بازی می پردازند.
(ما خرج ومایخرج منّا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقّاً اِلاّ اصطلمته البلیه وکان قیامه زیادة فی مکروهنا وشیعتنا.(36).
هیچ کس از خاندان ما، تا قیام قائم، برای دفع ستم و یا زنده کردن حقّ خروج نکرده و نمی کند، مگر این که باعث افزایش گرفتاری ما و شیعیان ما می گردد.
از این دو روایت نتیجه گرفته اند که قیام برای تشکیل حکومت اسلامی، نه تنها بی نتیجه است، که گرفتاری و ناراحتی اهل بیت(ع) را نیز در پی دارد. بنابراین، باید از تشکیل حکومت اسلامی، پیش از قیام مهدی(ع) چشم پوشید.استناد به دو روایت بالا و مانند آن از جهاتی باطل است:.
این دو روایت، در صدد این نیستند که اصل جواز قیام را ردّ کنند، بلکه پیروزی را نفی می کنند. زیرا اگر نفی جواز کنند، قیام امام حسین(ع) را در برابر یزید و همچنین قیام زید بن علی و حسین بن علی شهید فخ و... را محکوم کرده اند، با این که بدون تردید، این قیامها مورد تأیید ائمه(ع) بوده است.
عدم پیروزی قیام، دلیل بر نفی تکلیف به قیام نیست.
مثلاً در جنگ صفّین، شایع شد که معاویه مرده است. این خبر باعث شادی مردم شد. امّاعلی(ع) در مقابل شادی مردم فرمود:.
(والّذی نفسی بیده لن یهلک حتّی تجتمع علیه الامّه، قالوا: فبم تقاتله قال: التمس العذر فیما بینی وبین اللّه تعالی.(37).
سوگند به آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، معاویه هلاک نمی شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند.از آن حضرت سؤال کردند: بنابراین، پس چرا با او می جنگید، امام فرمود: می خواهم بین خود و خدایم عذر داشته باشم.
به روایت دیگر، مردی از شام به کوفه آمد و از مرگ معاویه خبر داد.
علی(ع) به او فرمود:.
(انت شهدت موته قال: نعم وحثوت علیه، قال: انّه کاذب، قیل: وما یدریک یا امیرالمؤمنین انّه کاذب قال: انّه لایموت حتی یعمل کذا و کذا - اعمال عملها فی سلطانه - فقیل له: فلم تقاتله وانت تعلم هذا، قال: للحجّه.(38).
آیا تو بر مرگ معاویه شاهد بودی.
گفت: بله، من خود خاک بر قبر او ریختم.
علی(ع) فرمود: این مرد دروغگوست.
گفته شد: ای امیر مؤمنان از کجا می دانی که این شخص دروغ می گوید.
علی(ع) فرمود: معاویه نمی میرد تا این گونه و آن گونه عمل کند.
و اعمالی که او در مدّت حکومت خود انجام می دهد یادآوری کرد.
به آن حضرت گفته شد: بنابراین، چرا با او می جنگی علی(ع) فرمود: برای اتمام حجّت و انجام وظیفه با او می جنگم.
این روایات، بیانگر این معنی هستند که انسان مسلمان، باید به تکلیف خود عمل کند و نباید انتظار داشته باشد، حتماً به نتیجه مطلوب برسد. در هر برهه ای از زمان، با مطالعه و دقت همه جانبه، آنچه را وظیفه خود می بیند، بدون توجیه گری و راحت طلبی انجام دهد. حال،یا به نتیجه مطلوب می رسد، یا نمی رسد. درهر صورت تکلیف خود را انجام داده است.
و باید با ستمگران ستیزید و به داد مظلوم رسید وبرای از بین بردن ستم و حکّام ستمگر و برپا داشتن عدل و داد و حکومت اسلامی، تلاش ورزید، هر چند به آن نتیجه ای که از این اقدامات انتظار هست، نرسید.
امکان دارد مقصود از جمله (منّا اهل البیت) و (احد منّا) تنها ائمه معصومین(ع) باشند؛ زیرا شیعیان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ایشان با توجه به شرایط حاکم بر آن زمان، می خواستند با اخبار غیبی آنان را قانع کنند که هر کس از ما پیش از قیام قائم خروج کند، به علت نبود امکانات لازم، پیروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا می کند که خروج مسلحانه نداشته باشند.
چنان که اشاره شد، در برخی از روایات، به قیامهایی پیش از قیام قائم بشارت داده شده است که زمینه ساز حکومت مهدی(ع) هستند. بدون تردید زمینه سازی آنها به لحاظ موفقیت آن قیامهاست. افزون بر این که ایجاد آمادگی، خود بزگترین ثمره این قیامهاست.
اگر بگوییم این روایات در صدد نهی از قیام و مبارزه با ستم و فسادند، با آیات جهاد و امر به معروف ونهی از منکر و همچنین با سیره ائمه معصومین(ع) ناسازگارند، از این روی، باید به دور افکنده شوند.
3. دسته سوّم از روایاتی که برای مشروع نبودن تلاش در راه ایجاد حکومت اسلامی در دوره غیبت، بدانها استناد کرده اند روایاتی هستند که به سکوت و سکون، فرا می خوانند و از مشارکت در هر قیام و مبارزه ای، پیش از تحقق نشانه های ظهور، باز می دارند.
امام صادق(ع) می فرماید:.
(یا سدیر الزم بیتک وکن حلسا من احلاسه واسکن ما سکن اللیل والنّهار، فاذا بلغک انّ السفیانی قد خرج فارحل الینا.(39).
ای سدیر! در خانه بنشین و به زندگی بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام که شب و روز آرام هستند، امّا هنگامی که خبر رسید که سفیانی خروج کرده به سوی ما بیا، اگر چه با پای پیاده باشد.
یا می فرماید:.
(خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة والسّفیانی والخسف وقتل نفس الزکیه والیمانی.
فقلت: جعلت فداک، ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذه العلامات، انخرج معه.
قال: لا...)(40).
پنج نشانه پیش از قیام قائم وجود دارد: صیحه و ندای آسمانی، خروج سفیانی، و فرو رفتن (لشگر سفیانی در سرزمینی به نام بیداء) کشته شدن نفس زکیّه، خروج یمانی.
عمر بن حنظله می گوید: از آن حضرت سؤال کردم اگر شخصی ازخاندان شما پیش از این نشانه ها قیام کند، آیا ما نیز با او قیام و خروج کنیم.
آن حضرت فرمود: نه.
در حدیثی دیگر امام باقر(ع) به جابر فرمود:.
(الزم الارض ولا تحرک یداً ولا رجلاً حتی تری علامات اذکرها لک - وما اراک تدرکها - اختلاف بنی فلان، ومناد ینادی من السماء ویجیئکم الصوت من ناحیة دمشق...)(41).
ای جابر! آرامش خود را حفظ کن و دست و پایت را حرکت نده تا نشانه هایی که برایت می گویم ببینی (هر چند گمان نمی کنم تا آن زمان زنده باشی) اختلاف بنی فلان و ندا دهنده ای که از آسمان ندا می دهد و صدایی که از سوی دمشق بلند خواهد شد.
گفته شده که مقتضای این روایات منحصر به سدیر، عمر بن حنظله و جابر نیست، بلکه بر همه واجب است که تا خروج سفیانی ودیگر نشانه ها و بالاخره تا قیام قائم (عج) سکوت کنند و از قیام و خروج خودداری کنند.
پاسخ: الغای خصوصیّت و تعمیم حکم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر این که ما علم داشته باشیم به این که شخص خاصّ و یا مورد خاصّی مورد نظر امام نبوده است.
در روایات بالا نه تنها چنین علمی نداریم که خلاف آن برای ما ثابت است.
از باب نمونه به ویژگیهای سدیر و حالات او اشاره می کنیم:.
با نگاهی به تاریخ و دیگر روایات می یابیم که سدیر، فردی بوده که همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او می پنداشته که شرایط قیام و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی، برای امام(ع) وجود دارد و به همین دلیل، همواره منتظر قیام و خروج آن حضرت بوده است. حضرت در بیان فوق، نبود امکان قیام و تشکیل حکومت ظاهری را به ایشان گوشزد کرده است و به وی و افرادی مانند وی، که تحت تأثیر احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش می کند: بهتر است که در خانه بنشینند.
گواه بر این سخن، حدیثی است که خود وی، از امام صادق(ع) نقل می کند:.
(بر امام صادق(ع) وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: به خدا سوگند، نشستن برای شما روا نیست. حضرت فرمود: چرا ای سدیر گفتم: به خاطر یاران و پیروانی که دارید. به خدا سوگند، اگر امیرالمؤمنین(ع) به اندازه شما پیرو داشت، قبایل تیم و عدی در خلافت طمع نمی ورزیدند.حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است.
گفتم: صد هزار.
حضرت فرمود: صد هزار.
گفتم: بله، بلکه دویست هزار.
فرمود: دویست هزار.
گفتم: بله و بلکه نصف دنیا.
حضرت ساکت شد و پس از لحظه ای فرمود: آیا می توانی همراه ما به ینبع (محلّی نزدیک مدینه) بیایی... حضرت در آن مکان به پسر بچه ای که چند بزغاله می چرانید نگاه کرد و فرمود:.
اگر من به اندازه اینها (شیعه) داشتم، سکوت را روا نمی دانستم.(42).
سدیر می گوید: آنها را شماره کردم، شمار آنها هفده رأس بود.
از این روایت، حدود ادراک سدیر، در این گونه مسائل مشخص می گردد. ضمناً مراد از شیعه در روایت فوق، تنها کسانی نیستند که نامی از شیعه داشته باشند بلکه مراد شیعه واقعی است، یعنی کسانی که تا مرز شهادت همراهند و اینان در آن زمان، اندک بوده اند.
در روایت دیگر، معلّی بن خنیس می گوید:.
(نامه عبدالسّلام و سدیر را با نامه های دیگر افراد خدمت امام صادق(ع) بردم، در زمانی که صاحب پرچمهای سیاه (ابو مسلم خراسانی) قیام کرده و هنوز آثار حکومت بنی عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود که ما پیش بینی می کنیم که امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر دارید، حضرت با عصبانیت نامه ها را به زمین زد و فرمود: من امام اینان نیستم. آیا نمی دانند که سفیانی باید کشته شود.(43).
از این روایت نیز استفاده می شود که سدیر و دیگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهداف و مقاصد ابومسلم، پنداشته بودند که وی برای باز گرداندن خلافت به امام(ع) قیام کرده است، غافل از این که ابومسلم، گرچه به ظاهر مردم را به اطاعت فردی از بنی هاشم فرا می خواند. ولی از سوی ابراهیم عباسی به سامان دادن خراسان گماشته شده بود و پس از کشته شدن ابراهیم، مردم را به خلافت برادرش، عبداللّه سفاح، دعوت می کرد.
در هر صورت، با توجه به مطالب بالا و دیگر مطالبی که درباره سدیر و خصوصیات او آمده است، ما نمی توانیم از روایتی که او را ملزم می کند در خانه بنشیند الغای خصوصیت کنیم و بگوییم: وظائف همه، حتی در عصر غیبت سکوت و خانه نشینی است.
افزون بر این، آیا با این روایت می توان از همه آیات و روایات و همچنین حکم عقل که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاکمان ستم، دلالت دارند، دست برداشت.
روایت حنظله نیز همانند روایت سدیر، درباره قضیّه خاصّی است. گواه بر این، این که امام(ع)، عمر بن حنظله و افراد دیگری همانند وی را، از خروج با یکی از سادات اهل بیت نهی کرده است. یعنی فرد مشخصی مطرح بوده و امام از همراهی با او نهی کرده است. ذیل روایت دلالت دارد که آن شخص، ادّعای مهدویت داشته و امام(ع) با ذکر نشانه های ظهور، ادّعای آن شخص ر





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین