ادله حق بودن حکومت اسلامی؟ با سلام و احترام، اگر چه پاسخ سوال مذکور به طرق مختلف در سوالات متعدد قبلی ارائه گردیده است و لکن پاسخ مستقلی نیز ارائه می گردد: پیرامون دلایل حقانیت حکومت اسلامی، تبیین نظریّه حکومت اسلامی ضروری به نظر می رسد که در قالب نکاتی بیان می گردد: 1 در منطق عقل ، فقط کسی حقّ دستور دادن به بشر را دارد که صاحب و مالک تمام وجود انسان باشد ؛ و جز خدا ، هیچ موجود دیگری صاحب و مالک وجود انسان نیست. لذا هیچکس جز خدا حقّ حکم و فرمان به انسان را ندارد ؛ حتّی خود شخص نیز حقّ ندارد درباره ی خودش حکمی کرده ، سر خود برای خود تکلیفی اختراع نماید. چرا که خود انسان نیز مالک وجود خویش نیست ؛ ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ما از آنِ خداییم؛ و به سوی او بازگردنده هستیم) (البقرة:156) منطق قرآن کریم نیز دقیقاً همین یافته ی عقلی را مورد تأیید قرار داده و تصریح می کند که جز خدا کسی حقّ حکم و فرمان ندارد ؛ چه انبیاء و ائمّه (ع) و چه غیر ایشان. نگاهی گذرا به چند آیه ی شریفه این حقیقت را به روشنی اثبات می کند. الف ( إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ حکم و فرمان نیست مگر برای خدا) (الأنعام:57) ب ( إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ حکم و فرمان نیست مگر برای خدا ؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پا برجا ؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند) (یوسف:40) قسمت دوم این آیه در حقیقت تفسیر قسمت اوّل آن است. خداوند متعال ، نخست بیان داشت که ( حکم و فرمان فقط برای اوست ) ؛ آنگاه فرمود: ( او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! ) ؛ یعنی هر کسی که فرمان می دهد ، یا خداست یا ادّعای خدایی دارد و آن کسی که از دیگری اطاعت می کند ، در حقیقت خود را بنده ی او دانسته و او را عبادت می کند. بر همین اساس بود که خداوند متعال فرمود: ( أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه آیا دیدی آن کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟!) (الفرقان:43) ؛ یعنی اگر کسی از دستور هوای نفس خود اطاعت کند ، نفس خود را معبود خود قرار داده است. لذا کسی حتّی حقّ ندارد خودش برای خودش تکلیف تعیین کند و الّا مشرک و هوا پرست خواهد بود ؛ و به نحو اولی اطاعت از دیگری نیز شرک می باشد. لذا خداوند متعال فرمود: ( اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را ربّ و معبودهایی در برابر خدا قرار دادند ) (التوبة:31) ؛ ( عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ إِلَی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُون ابو بصیر گوید از امام صادق (ع) تفسیر آیه ی ( اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ) را پرسیدم ؛ امام فرمودند: به خدا سوگند یهود و نصاری برای علماء و دانشمندانشان نماز نخوانده و روزه نگرفتند (آنان را عبادت و بندگی رسمی نکردند) و لیکن علمایشان برای ایشان حرام را حلال و حلال را حرام گردانیدند و آنان هم از این راه بندگی علمایشان را کردند بدون اینکه بفهمند.) (بحار الأنوار ، ج2، ص98) پ ( ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّه برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند ، کتاب آسمانی و حکم و نبوّت به او دهد ؛ سپس او به مردم بگوید:( غیر از خدا ، مرا پرستش کنید! ) (آلعمران:79) همانطور که پیشتر گفته شد ، هر اطاعتی به معنی عبادت است ؛ لذا هیچ پیامبر یا امامی حقّ ندارد مردم را به اطاعت از خویش فرا خواند. عملاً نیز هیچگاه انبیاء و ائمه (ع) کسی را به اطاعت استقلالی از خویش فرا نخوانده اند ؛ بلکه همواره خود را رساننده و بیان کننده ی حکم خدا معرّفی نموده اند. ( قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (رسولان ما) گفتند: ( پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان(او) به سوی شما هستیم ؛ و بر عهده ی ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست.) (یس:16 ،17) 2 در مطلب پیشین منطق قرآن را ملاحظه فرمودید که حکم را تنها از آنِ خدا دانست و انبیاء (ع) را تنها ابلاغ کننده ی حکم خدا معرّفی نمود. امّا این تنها شأن انبیاء نیست. چون صرف ابلاغ حکم خدا برای جامعه کافی نیست ، بلکه این احکام و قوانین ، اجر کننده ی نیز می خواهند. لذا امیرمومنان (ع) وقتی شنید که خوارج نهروان علیه حکومت ایشان شعار می دهند که ( لاحکم الّا لله حکم نیست مگر برای خدا ) فرمودند: ( کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِر سخن حقّی است که اینها باطلی را با آن می خواهند. آری حکم ، جز از آنِ خدا نیست ، امّا اینان می گویند: فرمان گزاری (اجرا کننده ی حکمی ) جز خدا نیست. در حالی که چاره ای جز این نیست که مردم را امیری باشد چه آن امیر نیکو کردار یا تبهکار باشد ، تا در حکومت او مرد مؤمن کار خویش کند، و کافر بهره ی خود برد. ) (نهج البلاغة ، خطبه 40) حضرت امیرالمومنین ، در این کلام گهربار می فرمایند: درست است که حکم فقط از آنِ خداست و کسی جز او حقّ ارائه ی قانون و تکلیف ندارد ؛ لکن به حکم عقل ، جامعه نیز امیری می خواهد تا جلوی هرج و مرج را بگیرد و امنیّت جامعه را حفظ نماید تا همگان چه مومن و چه غیر مومن فرصت زندگی داشته باشند. امّا خوارج می گفتند : جامعه حاکم نمی خواهد ؛ بلکه باید مردم را به حال خودشان واگذاشت تا خودشان به دستورات الهی عمل نمایند. امّا اینان در حقیقت قرآن کریم را نصفه فهمیده بودند. درست که خداوند به کسی حقّ نداده که از پیش خود دستورالعملی ارائه دهد ؛ امّا به انبیاء و ائمه (ع) این حقّ را داده که اوّلاً دستور خدا را به مردم برسانند ؛ و ثانیاً آن دستورات را تفسیر و تبیین نمایند ؛ و ثالثاً با تشکیل حکومت که لازمه ی زندگی اجتماعی است ، احکام خدا را در جامعه اجرا نمایند. امّا خوارج خلط نموده بودند بین حکم دادن و اجرای حکم خدا. اینان خیال می کردند که علی (ع) خودش حکمرانی می کنند ؛ در حالی که او تنها مجری احکام خدا بود ؛ همین و بس. البته باز متذکّر می شویم که مبارزه ی انبیاء و ائمه (ع) با حکومتهای طاغوتی ، به معنی مبارزه با اصل حکومت نبود ؛ بلکه آنان با محتوای غیر الهی حکومتها مبارزه داشتند. چرا که حکومت لازمه ی زندگی اجتماعی است. لذا حکومت ، حتّی اگر غیر الهی و طاغوتی باشد ، باز بهتر از بی حکومتی و هرج و مرج می باشد. آیات قرآن کریم نیز مؤیّد همان مطلبی هستند که امیر مومنان (ع) به عنوان تز حکومت اسلامی بیان داشتند ؛که عبارت بود از اینکه: حکم از آنِ خدا و نبی یا امام فقط مجری حکم خداست. الف ( وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول او را! و (از مخالفت فرمان او) بر حذر باشید! پس اگر روی برگردانید ، بدانید بر فرستاده ی ما جز ابلاغ آشکار ، چیز دیگری نیست.) (المائدة:92) در این آیه ی شریفه ، خداوند متعال حکم می کند که از رسول او اطاعت کنیم ، لذا ما از رسول به عنوان اینکه یک بشر است ، اطاعت نمی کنیم ، بلکه از آن جهت اطاعتش می کنیم که حکم خدا را بیان می کند. خداوند متعال نیز در خاتمه ی آیه متذکّر شد که رسول خدا تنها ابلاغ کننده ی حکم حداست و چیزی از خود نمی گوید. ب ( قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین بگو: ( خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود ؛ امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر فرستاده ی او چیزی جز رساندن آشکار نیست.) (النور:54) پ ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید(و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این(کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. ) (النساء:59) در این آیه ی شریفه ، افزون بر اطاعت از خدا و رسول ، بر اطاعت اولوالامر نیز فرمان داده شده است. لذا اطاعت او نیز چیزی جز اطاعت خدا و رسول نیست. آنگاه خداوند متعال امر می کند که اگر در زندگی اجتماعی دچار مشکلی شدید ، حقّ ندارید از پیش خودتان داوری کنید یا از دیگران داوری بخواهید ؛ بلکه باید آن را به حکم خدا ، یعنی قرآن کریم و تبیین کننده ی حکم خدا ، یعنی رسول ارجاع داده ، اختلاف را بر اساس حکم خدا حلّ و فصل نمایید. امّا اینکه خداوند متعال در این بخش متذکّر اولوالامر نشد ، برای این بود که او نیز در این امر ، عین رسول می باشد ؛ لذا در صدر آیه نیز برای رسول و اولوالامر یک فعل ( اطیعوا ) به کار برد. چرا که اطاعت از خدا بالذّات و اطاعت از رسول و اولوالامر ، بالعرض می باشد. ت ( وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین و از خدا و رسولش اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید ، و قدرت(و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! ) (الأنفال:46) در این شریفه نیز افزون بر مطالب پیش گفته ، افزوده شد که وجود حاکم و مجری احکام خدا در جامعه الزامی است. چرا که در غیاب حاکم ، جامعه به تنازع و کشمکش سوق پیدا کرده و اساس زندگی اجتماعی سست می شود و عزّت و امنیّت جامعه رنگ می بازد و بوی خوش الفت و وحدت اجتماعی از میان می رود ؛ و طبیعی است که درندگان قدرت و سلطه جویان جهان ، بر چنین جامعه ی مرده ای طمع می کنند. ث ( إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.) (المائدة:55) در این آیه نیز خداوند متعال ، ولایت رسول خدا و ائمه (ع) را همردیف ولایت خود قرار می دهد ؛ چرا که آن بزرگواران نیز صرفاً جاری کننده ی ولایت خدا در میان امّت می باشند. 3 تا اینجا معلوم شد که حکم فقط و فقط از آنِ خداست و غیر او حقّ حکم و فرمان ندارد ؛ و حکم او همان قرآن کریم است. همچنین روشن شد که رسول خدا و ائمه (ع) صرفاً ابلاغ کننده ی حکم خدا ، مفسّر و تبیین کننده ی قرآن کریم و مجریان احکام خدا هستند. لذا سنّت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) چیزی جز بسط و تفصیل احکام خدا نیست و پیامبر و امام ، حکمی از پیش خود نداشته اند. پیامبر خدا و ائمه ی اطهار (ع) هر کدام در عصر خود ، آنچه از حکم خدا برای مردم نیاز بود ، از قرآن کریم استخراج نموده و در اختیار بشر قرار می دادند و این کار تا زمان امام دوازدهم ادامه داشت ؛ و تا آن زمان هر آنچه تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) لازم بود بیان گشت. البته همه ی این احکام به صورت جزئی نبودند ؛ بلکه برخی از آنها احکامی کلّی بودند که با متدهای خاصّی می توان احکام جزئی را از آنها استنباط نمود. لذا اهل بیت (ع) در زمان خود ، این متدها را هم بیان داشته و به شاگردان خویش آموختند و به این وسیله فنّ اجتهاد را پدید آوردند. برای مثال ، امام صادق (ع) بسیاری اوقات خودشان کناری می نشستند و به شاگردانی چون زراره می فرمودند: شما پاسخ سوال کنندگان را بدهید ؛ و آنان نیز طبق آیات و احادیثی که از امام (ع) گرفته بودند و متدهایی که آموخته بودند ، دست به اجتهاد می زدند. به این صورت اجتهاد در میان شاگردان ائمه (ع) پا گرفت و آن زمان که امام زمان (ع) ، به مصلحتی که خدا عالم است ، در پرده ی غیبت قرار گرفت ، استنباط و ابلاغ و اجرای احکام الهی را از طریق نامه ای که به نائب خاصّ خویش نوشتند به مجتهدین جامع شرائط سپرده و فرمودند: ( وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ... و امّا در حوادثی که واقع می شود ، مراجعه کنید به راویان احادیث ما که همانا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدایم ) (وسائلالشیعة ،ج 27 ،ص140 ). لذا طبق این بیان حضرت حجّت سلام الله علیه و علی آبائه ، حکم فقهای حدیث شناس که حدیث صحیح را از سقیم تشخیص می دهند بر ما حجّت است ؛ چرا که آنان نیز تنها حکم خدا و نبیّ خدا و امام معصوم را بیان می کنند که همگی حکم خداست. البته روشن است که چنین کسی اقزون بر آشنایی با قرآن و سنّت باید ویژگیهای دیگری نیز داشته باشد تا مورد اطمینان مردم قرار گیرد و آن ویژگیها را هم خود اهل بیت (ع) مشخّص نموده اند. ( عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ هَذِهِ لِقَوْمٍ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع إِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیَهُودِ إِلَّا کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ إِلَی أَنْ قَالَ فَقَالَ ع بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عَوَامِّ الْیَهُودِ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَیْثُ الِاسْتِوَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا فَإِنَّ عَوَامَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ الصُّرَاحِ وَ أَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَا وَ تَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ وَ اضْطُرُّوا بِقُلُوبِهِمْ إِلَی أَنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَی اللَّهِ وَ لَا عَلَی الْوَسَائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ وَ کَذَلِکَ عَوَامُّنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ عُلَمَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیَّةَ الشَّدِیدَةَ وَ التَّکَالُبَ عَلَی الدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا فَمَنْ قَلَّدَ مِثْلَ هَؤُلَاءِ فَهُوَ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ عُلَمَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً وَ لَا کَرَامَةَ وَ إِنَّمَا کَثُرَ التَّخْلِیطُ فِیمَا یُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لِذَلِکَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ یَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ یَضَعُونَ الْأَشْیَاءَ عَلَی غَیْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ الْکَذِبَ عَلَیْنَا الْحَدِیثَ ... امام حسن عسکری در تفسیر آیه (پس وای بر آنان که کتاب را به دست خود مینویسند، آنگاه میگویند این از جانب خداست تا با آن بهایی اندک بستانند، پس وای بر آنان از آنچه با دست خویش نوشتند و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند ) (بقره: 79) فرمودند: اینان قوم یهود بودند، تا آنجا که فرمودند: مردی به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: اگر این مردم یهودی از تورات فقط همان که از علمای خود میشنوند نمیدانند بنا بر این راهی جز همان برایشان باقی نمیماند، پس چطور خداوند ایشان را به تقلید کردن و قبول از علمای خود سرزنش نموده ، و مگر نه این است که عوام یهود همچون عوام ما تقلید علمای خود میکنند؟ حضرت صادق (ع) فرمود: میان عوام و علمای ما و عوام و علمای یهود از یک جهت فرق و تفاوت است و از جهتی برابری.امّا از جهتی که آن دو با هم برابرند این است که خداوند؛ عوام ما را به تقلید از علمای خود همان طور مذمّت کرده که عوام و علمای یهود را سرزنش نمود ، و امّا از جهت افتراق ، به تحقیق عوام یهود صریحاً از کذب علمای خود و خوردن حرام و رشوه و تغییر احکام از واجبات آن با شفاعت و عنایت و تملّق و چاپلوسی با خبر بودند و با تعصّب شدیدی که آنان را از دینشان جدا کرده بود ایشان را شناخته بودند و اینکهآنان هر گاه تعصّب به خرج دهند حقوق همانها که بر ایشان متعصّب میشوند زایل میسازند، و اموال را به ناروا دهند، و به خاطر همانها بدیشان ظلم کردند، و نیک دانسته بودند که علمای ایشان دست به حرام میبرند، و به ناچار با معارفِ قلوبِ خود به این نکته پی برده بودند کسی که رفتارش مانند علمای ایشان باشد فاسق است و جایز نیست به خاطر خدا تصدیق شود و نه به عنوان واسطه میان خلق و خدا. پس به خاطر اینکه تقلید کسانی را نمودند که آنان را شناخته بودند و افرادی که دانسته بودند؛ قبول خبرشان، و تصدیق حکایتشان، و عمل به مطالبی که به ایشان میرسد از افرادی که ندیدهاند جایز و روا نیست، و واجب است که به خودشان فرو رفته و در باره ی امر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نیک بیندیشند، چرا که دلائل آن حضرت آشکارتر از آن است که مخفی بماند، و مشهورتر از آن است که برایشان آشکار نگردد. و این چنین است عوام امّت ما؛ هر گاه از علمای خود فسق ظاهر، و تعصّب شدید و هجوم بر حطام دنیا و حرام آن را دریافتند، و نیز دیدند آنان به جای اصلاح طرفداران خود؛ کمر به نابودی ایشان بستهاند، و با اینکه به خواری و اهانت شایستهترند مورد احسان و نیکوکاری طرفداران خود واقع میشوند، در یک چنین اوضاعی هر کدام از عوام ما از چنان فقهایی تقلید کند درست همانند یهودی خواهند بود که مشمول ذمّ خداوند به واسطه ی تقلید از فقیهان فاسق خود شدند. پس هر فقیهی که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف است و مطیع امر مولای خود میباشد، بر عوام واجب است که از چنین فقیهی تقلید کنند، و این شرائط تنها مشمول برخی از فقهای شیعی میگردد نه تمامشان ؛ زیرا از هر که مرتکب عملی قبیح و فاحش همچون فقهای فاسق عامّه گردد؛ مطلبی که از ما میگویند را قبول نکنید، و حرمتشان را نگه ندارید، و هر آینه بسیاری از مطالب منقول از ما دستخوش تخلیط شده ، زیرا فاسقان گوش به کلام ما میدهند و از سر جهل تمام آن را تحریف میکنند، و از کمی معرفتی که دارند مطالب را بر غیر آن مینهند، و جماعت دیگری نیز از سر عمد بر ما دروغ بندند ... ) (وسائلالشیعة،ج27 ،ص131) در این حدیث به روشنی بیان شده که در غیاب امام معصوم ، ابلاغ و تبیین و اجرای حکم خدا با فقیهی است که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف نموده و مطیع امر مولای خود میباشد. به تعبیر دیگر ، در زمان غیبت ، حکم خدا را باید از کسی گرفت که فقیه (ژرف اندیش در دین ) ، عادل ، دینمدار ، زاهد و دنیاگریز و مطیع خدا و رسول و امام معصوم باشد. چنین کسی است که می تواند حکم خدا را بدون اختلاط با حکم نفسش استنباط نموده به مردم برساند و خود نیز اجرا نماید. و حاکم جامعه نیز باید از بین چنین کسانی انتخاب شود ؛ و البته انتخاب کننده ی او نیز باید فقهایی با همین شرائط باشند تا عادلانه و فقیهانه انتخاب نمایند و نفسانیّات خود را در انتخابشان دخالت ندهند. بنا بر آنچه گفته شد ، معلوم می شود که حتّی ولیّ فقیه نیز هیچ حکمی از جانب خود ندارد ؛ بلکه این احکام فقه است که حکومت می کند و احکام فقه همان حکم خدا و رسول و امام معصوم می باشد که همگی حکم خداست ؛ و شخص فقیه ، صرفاً استنباط کننده ی حکم و بیان کننده و مجری حکم می باشد. و اجرای حکم یعنی تطبیق دادن احکام کلّی بر امور جزئی. حتّی مصوّبات مجلس شورای اسلامی نیز باید توسّط شش نفر فقیه عادل که در شورای نگهبان حضور دارند و از سوی ولیّ فقیه انتخاب می شوند ، مورد بررسی قرار گیرند تا مخالف حکم خدا نباشند. حتّی قانون اساسی کشور جمهوری اسلامی ایران نیز توسّط فقها و با همفکری آنان نوشته شده تا مخالفتی با احکام الهی نداشته باشد. بنا بر این ، اطاعت از ولیّ فقیه ، اطاعت از یک شخص نیست بلکه اطاعت از حکم فقه اهل البیت (ع) است که آن نیز مبیّن حکم خداست. البته شکّی نیست که در مورد فقیه ، احتمال خطا در استنباط یا تطبیق نیز وجود دارد ؛ لکن چنین احتمالی اوّلاً بسیار اندک می باشد ؛ و ثانیاً در غیبت معصوم راهی بهتر از تقلید از فقیه وجود ندارد. ثالثاً آنچه مهمّ است این است که ما نزد خدا عذر موجّه داشته باشیم و با تقلید و اطاعت از فقیه جامع الشّرائط چنین عذری حاصل می شود.
ادله حق بودن حکومت اسلامی؟
با سلام و احترام، اگر چه پاسخ سوال مذکور به طرق مختلف در سوالات متعدد قبلی ارائه گردیده است و لکن پاسخ مستقلی نیز ارائه می گردد: پیرامون دلایل حقانیت حکومت اسلامی، تبیین نظریّه حکومت اسلامی ضروری به نظر می رسد که در قالب نکاتی بیان می گردد: 1 در منطق عقل ، فقط کسی حقّ دستور دادن به بشر را دارد که صاحب و مالک تمام وجود انسان باشد ؛ و جز خدا ، هیچ موجود دیگری صاحب و مالک وجود انسان نیست. لذا هیچکس جز خدا حقّ حکم و فرمان به انسان را ندارد ؛ حتّی خود شخص نیز حقّ ندارد درباره ی خودش حکمی کرده ، سر خود برای خود تکلیفی اختراع نماید. چرا که خود انسان نیز مالک وجود خویش نیست ؛ ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ما از آنِ خداییم؛ و به سوی او بازگردنده هستیم) (البقرة:156) منطق قرآن کریم نیز دقیقاً همین یافته ی عقلی را مورد تأیید قرار داده و تصریح می کند که جز خدا کسی حقّ حکم و فرمان ندارد ؛ چه انبیاء و ائمّه (ع) و چه غیر ایشان. نگاهی گذرا به چند آیه ی شریفه این حقیقت را به روشنی اثبات می کند. الف ( إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ حکم و فرمان نیست مگر برای خدا) (الأنعام:57) ب ( إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ حکم و فرمان نیست مگر برای خدا ؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پا برجا ؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند) (یوسف:40) قسمت دوم این آیه در حقیقت تفسیر قسمت اوّل آن است. خداوند متعال ، نخست بیان داشت که ( حکم و فرمان فقط برای اوست ) ؛ آنگاه فرمود: ( او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! ) ؛ یعنی هر کسی که فرمان می دهد ، یا خداست یا ادّعای خدایی دارد و آن کسی که از دیگری اطاعت می کند ، در حقیقت خود را بنده ی او دانسته و او را عبادت می کند. بر همین اساس بود که خداوند متعال فرمود: ( أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه آیا دیدی آن کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟!) (الفرقان:43) ؛ یعنی اگر کسی از دستور هوای نفس خود اطاعت کند ، نفس خود را معبود خود قرار داده است. لذا کسی حتّی حقّ ندارد خودش برای خودش تکلیف تعیین کند و الّا مشرک و هوا پرست خواهد بود ؛ و به نحو اولی اطاعت از دیگری نیز شرک می باشد. لذا خداوند متعال فرمود: ( اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را ربّ و معبودهایی در برابر خدا قرار دادند ) (التوبة:31) ؛ ( عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ إِلَی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُون ابو بصیر گوید از امام صادق (ع) تفسیر آیه ی ( اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ) را پرسیدم ؛ امام فرمودند: به خدا سوگند یهود و نصاری برای علماء و دانشمندانشان نماز نخوانده و روزه نگرفتند (آنان را عبادت و بندگی رسمی نکردند) و لیکن علمایشان برای ایشان حرام را حلال و حلال را حرام گردانیدند و آنان هم از این راه بندگی علمایشان را کردند بدون اینکه بفهمند.) (بحار الأنوار ، ج2، ص98) پ ( ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّه برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند ، کتاب آسمانی و حکم و نبوّت به او دهد ؛ سپس او به مردم بگوید:( غیر از خدا ، مرا پرستش کنید! ) (آلعمران:79) همانطور که پیشتر گفته شد ، هر اطاعتی به معنی عبادت است ؛ لذا هیچ پیامبر یا امامی حقّ ندارد مردم را به اطاعت از خویش فرا خواند. عملاً نیز هیچگاه انبیاء و ائمه (ع) کسی را به اطاعت استقلالی از خویش فرا نخوانده اند ؛ بلکه همواره خود را رساننده و بیان کننده ی حکم خدا معرّفی نموده اند. ( قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (رسولان ما) گفتند: ( پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان(او) به سوی شما هستیم ؛ و بر عهده ی ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست.) (یس:16 ،17) 2 در مطلب پیشین منطق قرآن را ملاحظه فرمودید که حکم را تنها از آنِ خدا دانست و انبیاء (ع) را تنها ابلاغ کننده ی حکم خدا معرّفی نمود. امّا این تنها شأن انبیاء نیست. چون صرف ابلاغ حکم خدا برای جامعه کافی نیست ، بلکه این احکام و قوانین ، اجر کننده ی نیز می خواهند. لذا امیرمومنان (ع) وقتی شنید که خوارج نهروان علیه حکومت ایشان شعار می دهند که ( لاحکم الّا لله حکم نیست مگر برای خدا ) فرمودند: ( کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِر سخن حقّی است که اینها باطلی را با آن می خواهند. آری حکم ، جز از آنِ خدا نیست ، امّا اینان می گویند: فرمان گزاری (اجرا کننده ی حکمی ) جز خدا نیست. در حالی که چاره ای جز این نیست که مردم را امیری باشد چه آن امیر نیکو کردار یا تبهکار باشد ، تا در حکومت او مرد مؤمن کار خویش کند، و کافر بهره ی خود برد. ) (نهج البلاغة ، خطبه 40) حضرت امیرالمومنین ، در این کلام گهربار می فرمایند: درست است که حکم فقط از آنِ خداست و کسی جز او حقّ ارائه ی قانون و تکلیف ندارد ؛ لکن به حکم عقل ، جامعه نیز امیری می خواهد تا جلوی هرج و مرج را بگیرد و امنیّت جامعه را حفظ نماید تا همگان چه مومن و چه غیر مومن فرصت زندگی داشته باشند. امّا خوارج می گفتند : جامعه حاکم نمی خواهد ؛ بلکه باید مردم را به حال خودشان واگذاشت تا خودشان به دستورات الهی عمل نمایند. امّا اینان در حقیقت قرآن کریم را نصفه فهمیده بودند. درست که خداوند به کسی حقّ نداده که از پیش خود دستورالعملی ارائه دهد ؛ امّا به انبیاء و ائمه (ع) این حقّ را داده که اوّلاً دستور خدا را به مردم برسانند ؛ و ثانیاً آن دستورات را تفسیر و تبیین نمایند ؛ و ثالثاً با تشکیل حکومت که لازمه ی زندگی اجتماعی است ، احکام خدا را در جامعه اجرا نمایند. امّا خوارج خلط نموده بودند بین حکم دادن و اجرای حکم خدا. اینان خیال می کردند که علی (ع) خودش حکمرانی می کنند ؛ در حالی که او تنها مجری احکام خدا بود ؛ همین و بس. البته باز متذکّر می شویم که مبارزه ی انبیاء و ائمه (ع) با حکومتهای طاغوتی ، به معنی مبارزه با اصل حکومت نبود ؛ بلکه آنان با محتوای غیر الهی حکومتها مبارزه داشتند. چرا که حکومت لازمه ی زندگی اجتماعی است. لذا حکومت ، حتّی اگر غیر الهی و طاغوتی باشد ، باز بهتر از بی حکومتی و هرج و مرج می باشد. آیات قرآن کریم نیز مؤیّد همان مطلبی هستند که امیر مومنان (ع) به عنوان تز حکومت اسلامی بیان داشتند ؛که عبارت بود از اینکه: حکم از آنِ خدا و نبی یا امام فقط مجری حکم خداست. الف ( وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول او را! و (از مخالفت فرمان او) بر حذر باشید! پس اگر روی برگردانید ، بدانید بر فرستاده ی ما جز ابلاغ آشکار ، چیز دیگری نیست.) (المائدة:92) در این آیه ی شریفه ، خداوند متعال حکم می کند که از رسول او اطاعت کنیم ، لذا ما از رسول به عنوان اینکه یک بشر است ، اطاعت نمی کنیم ، بلکه از آن جهت اطاعتش می کنیم که حکم خدا را بیان می کند. خداوند متعال نیز در خاتمه ی آیه متذکّر شد که رسول خدا تنها ابلاغ کننده ی حکم حداست و چیزی از خود نمی گوید. ب ( قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین بگو: ( خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود ؛ امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر فرستاده ی او چیزی جز رساندن آشکار نیست.) (النور:54) پ ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید(و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این(کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. ) (النساء:59) در این آیه ی شریفه ، افزون بر اطاعت از خدا و رسول ، بر اطاعت اولوالامر نیز فرمان داده شده است. لذا اطاعت او نیز چیزی جز اطاعت خدا و رسول نیست. آنگاه خداوند متعال امر می کند که اگر در زندگی اجتماعی دچار مشکلی شدید ، حقّ ندارید از پیش خودتان داوری کنید یا از دیگران داوری بخواهید ؛ بلکه باید آن را به حکم خدا ، یعنی قرآن کریم و تبیین کننده ی حکم خدا ، یعنی رسول ارجاع داده ، اختلاف را بر اساس حکم خدا حلّ و فصل نمایید. امّا اینکه خداوند متعال در این بخش متذکّر اولوالامر نشد ، برای این بود که او نیز در این امر ، عین رسول می باشد ؛ لذا در صدر آیه نیز برای رسول و اولوالامر یک فعل ( اطیعوا ) به کار برد. چرا که اطاعت از خدا بالذّات و اطاعت از رسول و اولوالامر ، بالعرض می باشد. ت ( وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین و از خدا و رسولش اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید ، و قدرت(و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! ) (الأنفال:46) در این شریفه نیز افزون بر مطالب پیش گفته ، افزوده شد که وجود حاکم و مجری احکام خدا در جامعه الزامی است. چرا که در غیاب حاکم ، جامعه به تنازع و کشمکش سوق پیدا کرده و اساس زندگی اجتماعی سست می شود و عزّت و امنیّت جامعه رنگ می بازد و بوی خوش الفت و وحدت اجتماعی از میان می رود ؛ و طبیعی است که درندگان قدرت و سلطه جویان جهان ، بر چنین جامعه ی مرده ای طمع می کنند. ث ( إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.) (المائدة:55) در این آیه نیز خداوند متعال ، ولایت رسول خدا و ائمه (ع) را همردیف ولایت خود قرار می دهد ؛ چرا که آن بزرگواران نیز صرفاً جاری کننده ی ولایت خدا در میان امّت می باشند. 3 تا اینجا معلوم شد که حکم فقط و فقط از آنِ خداست و غیر او حقّ حکم و فرمان ندارد ؛ و حکم او همان قرآن کریم است. همچنین روشن شد که رسول خدا و ائمه (ع) صرفاً ابلاغ کننده ی حکم خدا ، مفسّر و تبیین کننده ی قرآن کریم و مجریان احکام خدا هستند. لذا سنّت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) چیزی جز بسط و تفصیل احکام خدا نیست و پیامبر و امام ، حکمی از پیش خود نداشته اند. پیامبر خدا و ائمه ی اطهار (ع) هر کدام در عصر خود ، آنچه از حکم خدا برای مردم نیاز بود ، از قرآن کریم استخراج نموده و در اختیار بشر قرار می دادند و این کار تا زمان امام دوازدهم ادامه داشت ؛ و تا آن زمان هر آنچه تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) لازم بود بیان گشت. البته همه ی این احکام به صورت جزئی نبودند ؛ بلکه برخی از آنها احکامی کلّی بودند که با متدهای خاصّی می توان احکام جزئی را از آنها استنباط نمود. لذا اهل بیت (ع) در زمان خود ، این متدها را هم بیان داشته و به شاگردان خویش آموختند و به این وسیله فنّ اجتهاد را پدید آوردند. برای مثال ، امام صادق (ع) بسیاری اوقات خودشان کناری می نشستند و به شاگردانی چون زراره می فرمودند: شما پاسخ سوال کنندگان را بدهید ؛ و آنان نیز طبق آیات و احادیثی که از امام (ع) گرفته بودند و متدهایی که آموخته بودند ، دست به اجتهاد می زدند. به این صورت اجتهاد در میان شاگردان ائمه (ع) پا گرفت و آن زمان که امام زمان (ع) ، به مصلحتی که خدا عالم است ، در پرده ی غیبت قرار گرفت ، استنباط و ابلاغ و اجرای احکام الهی را از طریق نامه ای که به نائب خاصّ خویش نوشتند به مجتهدین جامع شرائط سپرده و فرمودند: ( وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ... و امّا در حوادثی که واقع می شود ، مراجعه کنید به راویان احادیث ما که همانا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدایم ) (وسائلالشیعة ،ج 27 ،ص140 ). لذا طبق این بیان حضرت حجّت سلام الله علیه و علی آبائه ، حکم فقهای حدیث شناس که حدیث صحیح را از سقیم تشخیص می دهند بر ما حجّت است ؛ چرا که آنان نیز تنها حکم خدا و نبیّ خدا و امام معصوم را بیان می کنند که همگی حکم خداست. البته روشن است که چنین کسی اقزون بر آشنایی با قرآن و سنّت باید ویژگیهای دیگری نیز داشته باشد تا مورد اطمینان مردم قرار گیرد و آن ویژگیها را هم خود اهل بیت (ع) مشخّص نموده اند. ( عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ هَذِهِ لِقَوْمٍ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع إِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیَهُودِ إِلَّا کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ إِلَی أَنْ قَالَ فَقَالَ ع بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عَوَامِّ الْیَهُودِ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَیْثُ الِاسْتِوَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا فَإِنَّ عَوَامَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ الصُّرَاحِ وَ أَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَا وَ تَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ وَ اضْطُرُّوا بِقُلُوبِهِمْ إِلَی أَنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَی اللَّهِ وَ لَا عَلَی الْوَسَائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ وَ کَذَلِکَ عَوَامُّنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ عُلَمَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیَّةَ الشَّدِیدَةَ وَ التَّکَالُبَ عَلَی الدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا فَمَنْ قَلَّدَ مِثْلَ هَؤُلَاءِ فَهُوَ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ عُلَمَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً وَ لَا کَرَامَةَ وَ إِنَّمَا کَثُرَ التَّخْلِیطُ فِیمَا یُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لِذَلِکَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ یَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ یَضَعُونَ الْأَشْیَاءَ عَلَی غَیْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ الْکَذِبَ عَلَیْنَا الْحَدِیثَ ... امام حسن عسکری در تفسیر آیه (پس وای بر آنان که کتاب را به دست خود مینویسند، آنگاه میگویند این از جانب خداست تا با آن بهایی اندک بستانند، پس وای بر آنان از آنچه با دست خویش نوشتند و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند ) (بقره: 79) فرمودند: اینان قوم یهود بودند، تا آنجا که فرمودند: مردی به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: اگر این مردم یهودی از تورات فقط همان که از علمای خود میشنوند نمیدانند بنا بر این راهی جز همان برایشان باقی نمیماند، پس چطور خداوند ایشان را به تقلید کردن و قبول از علمای خود سرزنش نموده ، و مگر نه این است که عوام یهود همچون عوام ما تقلید علمای خود میکنند؟ حضرت صادق (ع) فرمود: میان عوام و علمای ما و عوام و علمای یهود از یک جهت فرق و تفاوت است و از جهتی برابری.امّا از جهتی که آن دو با هم برابرند این است که خداوند؛ عوام ما را به تقلید از علمای خود همان طور مذمّت کرده که عوام و علمای یهود را سرزنش نمود ، و امّا از جهت افتراق ، به تحقیق عوام یهود صریحاً از کذب علمای خود و خوردن حرام و رشوه و تغییر احکام از واجبات آن با شفاعت و عنایت و تملّق و چاپلوسی با خبر بودند و با تعصّب شدیدی که آنان را از دینشان جدا کرده بود ایشان را شناخته بودند و اینکهآنان هر گاه تعصّب به خرج دهند حقوق همانها که بر ایشان متعصّب میشوند زایل میسازند، و اموال را به ناروا دهند، و به خاطر همانها بدیشان ظلم کردند، و نیک دانسته بودند که علمای ایشان دست به حرام میبرند، و به ناچار با معارفِ قلوبِ خود به این نکته پی برده بودند کسی که رفتارش مانند علمای ایشان باشد فاسق است و جایز نیست به خاطر خدا تصدیق شود و نه به عنوان واسطه میان خلق و خدا. پس به خاطر اینکه تقلید کسانی را نمودند که آنان را شناخته بودند و افرادی که دانسته بودند؛ قبول خبرشان، و تصدیق حکایتشان، و عمل به مطالبی که به ایشان میرسد از افرادی که ندیدهاند جایز و روا نیست، و واجب است که به خودشان فرو رفته و در باره ی امر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نیک بیندیشند، چرا که دلائل آن حضرت آشکارتر از آن است که مخفی بماند، و مشهورتر از آن است که برایشان آشکار نگردد. و این چنین است عوام امّت ما؛ هر گاه از علمای خود فسق ظاهر، و تعصّب شدید و هجوم بر حطام دنیا و حرام آن را دریافتند، و نیز دیدند آنان به جای اصلاح طرفداران خود؛ کمر به نابودی ایشان بستهاند، و با اینکه به خواری و اهانت شایستهترند مورد احسان و نیکوکاری طرفداران خود واقع میشوند، در یک چنین اوضاعی هر کدام از عوام ما از چنان فقهایی تقلید کند درست همانند یهودی خواهند بود که مشمول ذمّ خداوند به واسطه ی تقلید از فقیهان فاسق خود شدند. پس هر فقیهی که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف است و مطیع امر مولای خود میباشد، بر عوام واجب است که از چنین فقیهی تقلید کنند، و این شرائط تنها مشمول برخی از فقهای شیعی میگردد نه تمامشان ؛ زیرا از هر که مرتکب عملی قبیح و فاحش همچون فقهای فاسق عامّه گردد؛ مطلبی که از ما میگویند را قبول نکنید، و حرمتشان را نگه ندارید، و هر آینه بسیاری از مطالب منقول از ما دستخوش تخلیط شده ، زیرا فاسقان گوش به کلام ما میدهند و از سر جهل تمام آن را تحریف میکنند، و از کمی معرفتی که دارند مطالب را بر غیر آن مینهند، و جماعت دیگری نیز از سر عمد بر ما دروغ بندند ... ) (وسائلالشیعة،ج27 ،ص131) در این حدیث به روشنی بیان شده که در غیاب امام معصوم ، ابلاغ و تبیین و اجرای حکم خدا با فقیهی است که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف نموده و مطیع امر مولای خود میباشد. به تعبیر دیگر ، در زمان غیبت ، حکم خدا را باید از کسی گرفت که فقیه (ژرف اندیش در دین ) ، عادل ، دینمدار ، زاهد و دنیاگریز و مطیع خدا و رسول و امام معصوم باشد. چنین کسی است که می تواند حکم خدا را بدون اختلاط با حکم نفسش استنباط نموده به مردم برساند و خود نیز اجرا نماید. و حاکم جامعه نیز باید از بین چنین کسانی انتخاب شود ؛ و البته انتخاب کننده ی او نیز باید فقهایی با همین شرائط باشند تا عادلانه و فقیهانه انتخاب نمایند و نفسانیّات خود را در انتخابشان دخالت ندهند. بنا بر آنچه گفته شد ، معلوم می شود که حتّی ولیّ فقیه نیز هیچ حکمی از جانب خود ندارد ؛ بلکه این احکام فقه است که حکومت می کند و احکام فقه همان حکم خدا و رسول و امام معصوم می باشد که همگی حکم خداست ؛ و شخص فقیه ، صرفاً استنباط کننده ی حکم و بیان کننده و مجری حکم می باشد. و اجرای حکم یعنی تطبیق دادن احکام کلّی بر امور جزئی. حتّی مصوّبات مجلس شورای اسلامی نیز باید توسّط شش نفر فقیه عادل که در شورای نگهبان حضور دارند و از سوی ولیّ فقیه انتخاب می شوند ، مورد بررسی قرار گیرند تا مخالف حکم خدا نباشند. حتّی قانون اساسی کشور جمهوری اسلامی ایران نیز توسّط فقها و با همفکری آنان نوشته شده تا مخالفتی با احکام الهی نداشته باشد. بنا بر این ، اطاعت از ولیّ فقیه ، اطاعت از یک شخص نیست بلکه اطاعت از حکم فقه اهل البیت (ع) است که آن نیز مبیّن حکم خداست. البته شکّی نیست که در مورد فقیه ، احتمال خطا در استنباط یا تطبیق نیز وجود دارد ؛ لکن چنین احتمالی اوّلاً بسیار اندک می باشد ؛ و ثانیاً در غیبت معصوم راهی بهتر از تقلید از فقیه وجود ندارد. ثالثاً آنچه مهمّ است این است که ما نزد خدا عذر موجّه داشته باشیم و با تقلید و اطاعت از فقیه جامع الشّرائط چنین عذری حاصل می شود.
- [سایر] آیا بهتر نیست برای بقای حکومت اسلامی، به رواج فرهنگ تساهل و تسامح فکر کنیم؟
- [سایر] آیا بهتر نیست برای بقای حکومت اسلامی، به رواج فرهنگ تساهل و تسامح فکر کنیم؟
- [سایر] مخالفین وحدت و تقریب چه ادله ای دارند؟
- [سایر] سلام ،آزادی جنسی تا چه حدی در حکومت اسلامی رواست؟(به خصوص در حکومت اسلامی ایران)؟
- [سایر] معنای حکومت اسلامی چیست؟ آیا حکومت در جامعه ما اسلامی است؟
- [سایر] آیا حکومت ما اسلامی است؟
- [سایر] حکومت فعلی ایران- جمهوری اسلامی- چه برتری هایی نسبت به حکومت شاه دارد؟
- [سایر] جایگاه نهادهای مدنی در حکومت اسلامی چیست؟
- [آیت الله علوی گرگانی] ملاک اصلی تعزیرات در حکومت اسلامی چیست؟
- [سایر] آیا درست است که امام خمینی (ره) در کتاب حکومت اسلامی رئیس حکومت اسلامی را حتی برتر از ملائکه خداوند دانسته است؟
- [آیت الله مظاهری] زمینهایی که در اصل آباد بوده مانند جنگلها و نیزارها ملک حکومت اسلامی است و هر کس در آن تصرّف و اصلاح نماید مالک میشود مگر آنکه حکومت اسلامی منع نماید.
- [آیت الله مظاهری] علفها و بوتههای بیابان و ماهیهای دریاها و رودخانهها و پرندگان هوا و حیوانات صحرا و مانند اینها ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی آنها را تصرّف کند مالک میشود مگر اینکه حکومت اسلامی جلوگیری نماید.
- [آیت الله مظاهری] آنچه که در زمینهای موات باشد مانند بوته و درخت و سنگ و معدن و غیره، مانند خود زمین ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی در آنها تصرّف کند مالک میشود مگر آنکه حکومت اسلامی ممانعت نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر حکومت اسلامی معدنی را استخراج کند خمس به آن تعلق نمی گیرد.
- [آیت الله سبحانی] اگر حکومت اسلامی معدنی را استخراج کند، خمس به آن تعلق نمی گیرد. 3 گنج
- [آیت الله مظاهری] در صورت تشکیل حکومت اسلامی قاضی باید از طرف حاکم وقت منصوب باشد و اگر منصوب نباشد نباید قضاوت نماید.
- [آیت الله مظاهری] حکومت اسلامی در تعزیرات چنانکه میتواند تأدیب کند، میتواند جریمه مالی یا زندان یا تبعید و مانند اینها بنماید.
- [آیت الله مظاهری] زمینهایی که صاحب معیّنی ندارد و آثاری از آبادی در آن نیست چه در اصل بایر باشد مانند بیابانها و کوهها و درّهها و چه بعد از آباد شدن بایر شده باشد مثل زمینهایی که صاحبان آنها از آن اعراض کرده باشند ملک حکومت اسلامی است ولی اگر کسی آن را آباد کند مالک میشود مگر در صورتی که حکومت اسلامی ممانعت نماید.
- [آیت الله مظاهری] همه آبها چه زیرزمینی باشد یا روی زمین مانند دریاها و رودخانهها و نهرها و برکهها و چشمههایی که مالک معیّن ندارند ملک حکومت اسلامی است و هر کس در آنها تصرّف کند مالک میشود ولی حکومت اسلامی میتواند از آن جلوگیری نماید.
- [آیت الله مظاهری] اگر محتکر رفع ید از کار زشت خود نکرد، حکومت اسلامی اوّلًا اخطار و امر به فروش آن جنس میکند، و اگر به کارش ادامه داد، حکومت اسلامی آن جنس را به قیمت متعارف میفروشد و پول آن را به محتکر میدهد.