با سلام. مگر (اولی الامر) با (ولی امر) تفاوت دارد!با توجه به این که بر اساس نظریه مشهور شیعه ، اولی الامر ، فقط امامان معصوم می باشند و ولی فقیه هم مصداق اولی الامر نیست (اگرچه براساس احادیث و روایات اطاعت از ولی فقیه نیز واجب است)؛ اما در پاسخ به پرسشی دیگر بیان کردید که عنوان (ولی امر مسلمین جهان) برای ولی فقیه، عنوان مناسبی است. با سلام. دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز ، ای کاش شما نامه خود را در ادامه نامه های سابق ارسال می کردید تا دسترسی به پاسخ های قبلی که توسط کارشناسان محترم مرکز داده شده است راحت تر می شد . چرا که به دلیل تعدد کارشناسان مرکز ، مشخص نیست که کدام کارشناس چه پاسخی به شما ارائه داده است مگر اینکه نامه های شما به صورت سلسله وار برای ما ارسال شود که در آن صورت دسترسی به نامه های قبلی راحت تر خواهد بود . اما در پاسخ به این سوال شما ابتدا باید مطلبی را در مورد شمول یا عدم شمول آیه 59 سوره نساء مبنی بر اطاعت از اولی الامر ، نسبت به ولی فقیه بیان نماییم . در این آیه , تفسیرهای مختلفی در مورد )اولی الامر( انجام گرفته است . 1- عموم مفسران شیعه )اولی الامر( را بر حسب روایات مأثوره و بعضا بر حسب قرائن داخل در آیه شریفه به ائمه معصومین (ع ) تفسیر کرده اند. توضیح این که روایات بسیار متعددی دلالت بر این مطلب دارد که اولی الامر امامان معصوم (ع ) می باشند. چنان که حضرت رسول (ص ) در پاسخ از این سوال می فرمایند: ایشان جانشینان من و ائمه معصومین (ع ) می باشند, (تفسیر المیزان , ج 4, ص 408). علاوه بر روایات متعدد مفاد آیه نیز بر این مطلب دلالت دارد زیرا در آیه نیز اطاعت از پیامبر و اولی الامر مطلق است وهیچ قید و شرطی ندارد و این دلیل آن است که آنان برخلاف حکم خدا هیچ دستوری نمی دهند و الا یک نوع تضاد در حکم خدا پیش می آید و این در صورتی امکان دارد که پیامبر و اولی الامر معصوم باشند و هرگز گناه یا خطایی از آنان سر نزند زیرا اگر احتمال داشت به ناروا یا اشتباه حکمی از آنان صادر شود, لازم بود که اطاعت از )اولی الامر( مقید شود و اطلاق آن برداشته شود. با این حساب , منظور از اولی الامر در آیه شریفه کسانی هستند که همانند پیامبر(ص ) معصومند و هرگز خطا یا گناهی از آنان سرنمی زند و به اتفاق دانشمندان شیعه , اینان همان امامان دوازده گانه می باشند, بنابراین اولی الامر واقعی حتی در زمان غیبت نیز خود امام زمان (عج ) می باشند. 2- اهل سنت آن را طبق بعضی از روایات , به مطلق امیر و حاکم تفسیر کرده اند, (الدرالمنثور, جلال الدین سیوطی , ج 2, ص 176). 3- برخی نیز گفته اند: )اولی الامر( شامل حاکمان راستین است و لذا آیه شریفه دلالت بر لزوم تبعیت از فقهای جامع الشرایط دارد که منصوب از سوی امام معصوم می باشند. این تفسیر مورد قبول برخی از متفکران شیعی قرار گرفته است , (اندیشه های فقهی سیاسی امام خمینی , کاظم قاضی زاده , مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری , چاپ اول , 1377, ص 174). بنا بر تفسیر دوم و سوم , مسلما )اولی الامر( در آیه , شامل )ولایت فقیه ( نیز می شود. بنا بر تفسیر اول , هر چند این آیه به صورت مستقیم شامل ولی فقیه نمی شود; ولی همین آیه با واسطه , اطاعت از ولی فقیه را نیز واجب می داند; زیرا براساس احادیث و روایات متعدد, ولی فقیه در زمان غیبت امام معصوم (ع ) از طرف آن بزرگواران برای رهبری و اداره جامعه اسلامی , منصوب شده است . چنان که در توقیع شریف از جانب امام زمان (عج ) آمده است : )اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم ( یا مقبوله عمر بن حنظله که امام صادق (ع ) می فرمایند: )من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته حاکما علیکم فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکمنا و علینا راد والراد علینا کالراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله (؛ (اصول کافی , ج 1, ص 67) روایات متعدد دیگری نیز هست که همگی بیانگر لزوم اطاعت از ولی فقیه است و مخالفت با ولی فقیه را در حد مخالفت با ائمه (ع ) و مخالفت با خداوند می داند. نتیجه این که براساس معنای مضیق (تفسیر اول ), اولوالامر با واسطه شامل ولی فقیه می شود; ولی براساس تفسیر سوم بی واسطه آن را پوشش می دهد. حضرت آیت الله جوادی آملی در این زمینه معتقدند که اولی الامر ، به دو دسته تقسیم می شوند : اولی الامر بالاصاله و اولی الامر تبعی که اولی الامر بالاصاله همان امامان معصوم هستند که در صورت فراهم بودن شرایط ولایت امر امت را بر عهده می گیرند . ولی اولی الامر تبعی ، فقهای عادل جامع الشرائط و منصوب به نصب عام از سوی امامان هستند که در غیاب امامان معصوم متصدی امور امت اسلام هستند و همانگونه که در باره نائبان خاص امامان معصوم در دوران حضورشان ، عصمت شرط نبود در مورد اولی الامر های تبعی که نائبان عام امامان معصوم در دوران غیبت هستند نیز چنین عصمتی لازم نبوده و صرفا فقاهات ، عدالت ، تدبیر و مدیریت نظام اسلامی کفایت می کند . ایشان در این زمینه چنین می گویند : (اگر چه اولی الامر در آیه کریمه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) ظاهر در معصومین علیهم السلام است و آنان اولی الامر بالاصاله هستند ، ولی در عصر غیبت معصوم علیهم السلام طبق رهنمود عقل و نیز به دستور خود معصومین علیهم السلام ، نائبان ایشان اولی الامر هستند ، اما اولی الامر بالتبع ، و نه اولی الامر بالاصاله و همان گونه که در عصر حضور و ظهور معصوم ، نائبان خاص ، بسیاری از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود ، در عصر غیبت نیز نائبان عام ، اداره امور را به دست دارند . البته نائبان عام و منصوبان امامان معصوم علیهم السلام ، در مساله رهبری و حکومت ، عالمان و فقیهانی هستند که سه شرط فقاهت ، عدالت ، تدبیر و مدیریت نظام اسلامی را داشته باشند .)(ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، عبدالله جوادی آملی ، نشر اسراء ، ص 370) نتیجه اینکه اولا ولی امر با اولی الامر هیچ تفاوتی ندارد و ثانیا منظور از اینکه اولو الامر فقط امامان معصوم هستند که اولو الامر بالاصاله می باشد که در آیه ذکر شده و باید حتما معصوم باشند ولی اولو الامر تبعی که نیازی به عصمت وجود ندارد شامل ولایت فقیه نیز می شود و در هر کدام از کاربردها باید به قیدی که به صورت نهفته وجود دارد توجه نمود .
با سلام. مگر (اولی الامر) با (ولی امر) تفاوت دارد!با توجه به این که بر اساس نظریه مشهور شیعه ، اولی الامر ، فقط امامان معصوم می باشند و ولی فقیه هم مصداق اولی الامر نیست (اگرچه براساس احادیث و روایات اطاعت از ولی فقیه نیز واجب است)؛ اما در پاسخ به پرسشی دیگر بیان کردید که عنوان (ولی امر مسلمین جهان) برای ولی فقیه، عنوان مناسبی است.
با سلام. مگر (اولی الامر) با (ولی امر) تفاوت دارد!با توجه به این که بر اساس نظریه مشهور شیعه ، اولی الامر ، فقط امامان معصوم می باشند و ولی فقیه هم مصداق اولی الامر نیست (اگرچه براساس احادیث و روایات اطاعت از ولی فقیه نیز واجب است)؛ اما در پاسخ به پرسشی دیگر بیان کردید که عنوان (ولی امر مسلمین جهان) برای ولی فقیه، عنوان مناسبی است.
با سلام.
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز ، ای کاش شما نامه خود را در ادامه نامه های سابق ارسال می کردید تا دسترسی به پاسخ های قبلی که توسط کارشناسان محترم مرکز داده شده است راحت تر می شد . چرا که به دلیل تعدد کارشناسان مرکز ، مشخص نیست که کدام کارشناس چه پاسخی به شما ارائه داده است مگر اینکه نامه های شما به صورت سلسله وار برای ما ارسال شود که در آن صورت دسترسی به نامه های قبلی راحت تر خواهد بود .
اما در پاسخ به این سوال شما ابتدا باید مطلبی را در مورد شمول یا عدم شمول آیه 59 سوره نساء مبنی بر اطاعت از اولی الامر ، نسبت به ولی فقیه بیان نماییم .
در این آیه , تفسیرهای مختلفی در مورد )اولی الامر( انجام گرفته است . 1- عموم مفسران شیعه )اولی الامر( را بر حسب روایات مأثوره و بعضا بر حسب قرائن داخل در آیه شریفه به ائمه معصومین (ع ) تفسیر کرده اند. توضیح این که روایات بسیار متعددی دلالت بر این مطلب دارد که اولی الامر امامان معصوم (ع ) می باشند. چنان که حضرت رسول (ص ) در پاسخ از این سوال می فرمایند: ایشان جانشینان من و ائمه معصومین (ع ) می باشند, (تفسیر المیزان , ج 4, ص 408). علاوه بر روایات متعدد مفاد آیه نیز بر این مطلب دلالت دارد زیرا در آیه نیز اطاعت از پیامبر و اولی الامر مطلق است وهیچ قید و شرطی ندارد و این دلیل آن است که آنان برخلاف حکم خدا هیچ دستوری نمی دهند و الا یک نوع تضاد در حکم خدا پیش می آید و این در صورتی امکان دارد که پیامبر و اولی الامر معصوم باشند و هرگز گناه یا خطایی از آنان سر نزند زیرا اگر احتمال داشت به ناروا یا اشتباه حکمی از آنان صادر شود, لازم بود که اطاعت از )اولی الامر( مقید شود و اطلاق آن برداشته شود. با این حساب , منظور از اولی الامر در آیه شریفه کسانی هستند که همانند پیامبر(ص ) معصومند و هرگز خطا یا گناهی از آنان سرنمی زند و به اتفاق دانشمندان شیعه , اینان همان امامان دوازده گانه می باشند, بنابراین اولی الامر واقعی حتی در زمان غیبت نیز خود امام زمان (عج ) می باشند. 2- اهل سنت آن را طبق بعضی از روایات , به مطلق امیر و حاکم تفسیر کرده اند, (الدرالمنثور, جلال الدین سیوطی , ج 2, ص 176). 3- برخی نیز گفته اند: )اولی الامر( شامل حاکمان راستین است و لذا آیه شریفه دلالت بر لزوم تبعیت از فقهای جامع الشرایط دارد که منصوب از سوی امام معصوم می باشند. این تفسیر مورد قبول برخی از متفکران شیعی قرار گرفته است , (اندیشه های فقهی سیاسی امام خمینی , کاظم قاضی زاده , مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری , چاپ اول , 1377, ص 174). بنا بر تفسیر دوم و سوم , مسلما )اولی الامر( در آیه , شامل )ولایت فقیه ( نیز می شود. بنا بر تفسیر اول , هر چند این آیه به صورت مستقیم شامل ولی فقیه نمی شود; ولی همین آیه با واسطه , اطاعت از ولی فقیه را نیز واجب می داند; زیرا براساس احادیث و روایات متعدد, ولی فقیه در زمان غیبت امام معصوم (ع ) از طرف آن بزرگواران برای رهبری و اداره جامعه اسلامی , منصوب شده است . چنان که در توقیع شریف از جانب امام زمان (عج ) آمده است : )اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم ( یا مقبوله عمر بن حنظله که امام صادق (ع ) می فرمایند: )من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته حاکما علیکم فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکمنا و علینا راد والراد علینا کالراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله (؛ (اصول کافی , ج 1, ص 67) روایات متعدد دیگری نیز هست که همگی بیانگر لزوم اطاعت از ولی فقیه است و مخالفت با ولی فقیه را در حد مخالفت با ائمه (ع ) و مخالفت با خداوند می داند. نتیجه این که براساس معنای مضیق (تفسیر اول ), اولوالامر با واسطه شامل ولی فقیه می شود; ولی براساس تفسیر سوم بی واسطه آن را پوشش می دهد.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این زمینه معتقدند که اولی الامر ، به دو دسته تقسیم می شوند : اولی الامر بالاصاله و اولی الامر تبعی که اولی الامر بالاصاله همان امامان معصوم هستند که در صورت فراهم بودن شرایط ولایت امر امت را بر عهده می گیرند . ولی اولی الامر تبعی ، فقهای عادل جامع الشرائط و منصوب به نصب عام از سوی امامان هستند که در غیاب امامان معصوم متصدی امور امت اسلام هستند و همانگونه که در باره نائبان خاص امامان معصوم در دوران حضورشان ، عصمت شرط نبود در مورد اولی الامر های تبعی که نائبان عام امامان معصوم در دوران غیبت هستند نیز چنین عصمتی لازم نبوده و صرفا فقاهات ، عدالت ، تدبیر و مدیریت نظام اسلامی کفایت می کند . ایشان در این زمینه چنین می گویند : (اگر چه اولی الامر در آیه کریمه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) ظاهر در معصومین علیهم السلام است و آنان اولی الامر بالاصاله هستند ، ولی در عصر غیبت معصوم علیهم السلام طبق رهنمود عقل و نیز به دستور خود معصومین علیهم السلام ، نائبان ایشان اولی الامر هستند ، اما اولی الامر بالتبع ، و نه اولی الامر بالاصاله و همان گونه که در عصر حضور و ظهور معصوم ، نائبان خاص ، بسیاری از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود ، در عصر غیبت نیز نائبان عام ، اداره امور را به دست دارند . البته نائبان عام و منصوبان امامان معصوم علیهم السلام ، در مساله رهبری و حکومت ، عالمان و فقیهانی هستند که سه شرط فقاهت ، عدالت ، تدبیر و مدیریت نظام اسلامی را داشته باشند .)(ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، عبدالله جوادی آملی ، نشر اسراء ، ص 370)
نتیجه اینکه اولا ولی امر با اولی الامر هیچ تفاوتی ندارد و ثانیا منظور از اینکه اولو الامر فقط امامان معصوم هستند که اولو الامر بالاصاله می باشد که در آیه ذکر شده و باید حتما معصوم باشند ولی اولو الامر تبعی که نیازی به عصمت وجود ندارد شامل ولایت فقیه نیز می شود و در هر کدام از کاربردها باید به قیدی که به صورت نهفته وجود دارد توجه نمود .
- [سایر] سلام خسته نباشید اقا مگه ولی امر مسلمین جهان و ولی مطلق امام زمان نیستن؟ چرا رهبر رو ولی امر مسلمین جهان میدونند؟ اگه میشه با سند و دلیل عقلی جواب بدین و ولایت ولی فقیه اثبات کنید با تشکر
- [سایر] آیا مقام معظم رهبری(روحی فداه) ولی امر تمام مسلمین جهان هستند یا فقط ولی امر مسلمین یا فقط شیعیان ایران هستند؟ اصلا به خاطر (ولی فقیه)بودن ایشان، می گویند ولی امر مسلمین یا بحث حکومت در پیش است؟ مثلا
- [سایر] اگر ولی فقیه نائب امام زمان(عج) است و ولی امر مسلمین جهان است پس چرا فقط از ایران انتخاب می شود و از بین این همه شیعه چرا فقط ایرانیان در تعیین رهبری( از طریق انتخاب مجلس خبرگان رهبری) نقش دارند؟
- [سایر] با سلام با عرض معذرت حضور استاد گرامی خواهشمندم با توجه به پاسخی که به سوال اینجانب مرحمت فرمودید. عرض کنم که از پاسخ شما برای من اینگونه استنباط شده که با توجه به نظریه علمای شیعه اولوالامر فقط به امامان معصوم اطلاق میگردد لیکن شما با توجه به نظریه اهل تسنن این ایه را به ولایت فقیه نسبت داده ایدو با توجه به تفسیر نمونه سوره نساء ایه 59 صفحه 557 (بند ز ) این ایه در ارتباط با ولایت فقیه نمیباشد در ضمن با توجه به این که شرایط حاکم که شما توضییح داده ایدارتباطی به ولایت فقیه ندارد (حتما مستحضر اختلاف این دو میباشید )لطف بفرمایید در صورت استناد به ایه دیگری توضییحات لازم را عنایت بفرمایید . با تشکر
- [سایر] سلام علیکم؛ طبق نظر یکی از دانشمندان سنی، این آیه "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْء ..."، بطلان عقیده به امامت را تأیید و تصدیق می کند؛ زیرا اگر امامان معصوم بودند! آیه نباید در بردارنده این جمله باشد که " فَإِنْ تَنازَعْتُمْ ..."؛ چون می بایست یک اظهاریه مطلق می داشت؛ یعنی "از خداوند و پیامبر و اوصیای پیامبر اطاعت کنید". این آیه ثابت می کند که شما می توانید نسبت به اولی الامر (اوصیای پیامبر) نزاعی داشته و آن را انکار کنید و اگر این کار را کردید می توانید به خداوند (سبحانه و تعالی) و پیامبر (ص) رجوع کنید. علاوه بر این اگر نزاعی وجود داشت و اگر امامت یک عقیده معتبر بود، می بایست چنین می گفت: "ردوه الی الله و رسوله و الی اولی الامر منکم".
- [سایر] سلام. با توجه به اینکه خداوند خلاق است و ازلی و ابدی، و خلق او نیز ازلی است و ابدی است، آیا میتوان گفت که قبل از جهان ما جهانهای دیگری نیز بوده، هستند و خواهند بود. از نظر ماهیت فیزیکی؟ و با توجه به احادیث که گفته میشود خلق خدا بعد از ما هم ادامه دارد و.... زیرا پژوهشهای روز فیزیک به دنبال این هستند که نظریه چند جهانی(multiverse) را برای قبل از بیگ بنگ و در بازه زمانی عمر جهان توضیح و حتی اثبات کنند. سؤال واضح بنده این است که با فرض در نظر گرفتن درستی این نظریه و وجود جهانهایی با ماهیت متفاوت یا مشابه با این جهان، آیا میتوان گفت که همه ما انسانها از یک نفس واحد هستیم، در جهانهای متفاوت و حسابرسی هر جهان جداگانه است، دقیقاً منظور علمای عرفانی اسلامی از عوالم دیگر چیست؟ آیا منِ دیگری در جهانی دیگر در وضعیتی مشابه یا متفاوت وجود دارد؟ یا شخصیت انسانی در کار نیست؟ آیا هبوط به این دنیا به منزله جهنمی است برای بهشت اولی گفته مسیحیان؟ و دوزخ به منزله جهنمی برای اعمال دنیا؟ آیا این توالی ادامه دارد، تا هر نفسی عذاب گناهان را بچشد و سپس به جایگاه اصلی یعنی بهشت اولی برسد؟ آیا خلق خداوند خلاق همان وجه او است؟
- [سایر] در حکومت اسلامی، ما قائل به تسری مشروعیت از خدا به حضرت رسول (ص) و بعد از ایشان، ائمه (ع) و بعد هم بر مبنای آیات و روایات از جمله، مقبوله عمر بن حنظله به فقیه مجتهد عادل هستیم. به عبارت دیگر، هیچ آدمی بدون اجازه مستقیم یا غیر مستقیم از خدا، اجازه دخل و تصرف در امور عمومی و اجتماعی انسان ها را ندارد، و ولی فقیه با توجه به اجازه با واسطه از خدا، اجازه تصرف دارد. آیا در حکومت اسلامی، مدیرانی که با واسطه یا بی واسطه منصوب رهبری اند و با اذن ایشان، اجازه تصرف دارند، در حیطه وظایف و اختیارات خود، ولایت دارند یا خیر؟ به هر حال، ما نمی توانیم افراد را مسئول بدانیم، ولی اختیار ندهیم، یا در صورت دادن اختیار، برای زیردستان تکلیف اطاعت در برابر اوامر مسئول را قرار ندهیم، یا به عبارت دیگر، با توجه به این که نظام حاکم بر جامعه ما یک نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه می باشد و چنانچه بر اساس مبانی دینی قائل به جاری شدن مفهوم مشروعیت از رأس جامعه – نائب امام زمان (ولی فقیه) – به بدنه مدیریتی کشور باشیم، باید بر اساس همان مفهوم، میزان اختیارات مدیر سازمان به عنوان مسئول سازمان را مشخص کنیم. مدیر سازمان کسی است که باید در قبال تمام فعالیت ها و محصولات سازمان پاسخ گو باشد و طبیعی است که به ازای این پاسخ گویی باید اختیارات وجود داشته باشد، اما این بخش تنها بخشی از مبنای نظری در قبال اختیارات مدیر است. بخش دیگر مفهوم مشروعیت است که با پذیرش این مفهوم، تنها کسی حق دستور دادن دارد که به نوعی از اذن ولی فقیه برخوردار باشد (هر چند این قسمت، محل مناقشه است) حال با این اذن و آن جایگاه پاسخ گویی، باید مشخص شود که مدیر بر سازمان تحت مدیریتش ولایت دارد یا نه؟ به طوری که هر فعالیتی در سازمان، بدون اذن مدیر، خلاف شرع و خلاف قانون باشد و لذا مدیر به نوعی دارای حق ولایت در سازمان و در حدود وظایف خویش باشد که البته دایره این اختیارات باید مشخص شود.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] یکی از معانی و لوازم خاتمیت پایان تشریع و قانون گذاری الاهی توسط پیامبر (ص) است که با پایان یافتن پیامبری درهای آسمان بسته شد و دیگر در باب شریعت هیچ حکم یا احکامی نسخ یا وضع نخواهد شد. با توجه به جامعیت و کمال دین خاتم در قانون گذاری، اگر بعد از ختم نبوت قائل به تشریع و قانون گذاری شویم، چنین اعتقادی با خاتمیت همخوانی ندارد و لازمهاش این خواهد بود که دین در عصر پیامبر کامل نبوده و بعد از رحلت او به کمال رسیده است. صاحب این نظریه میگوید: چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم (ص) کسانی در آیند و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد، در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند، عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ و ... . منتقد معتقد است، براساس مقاماتی که شیعیان برای پیشوایان خود در نظر میگیرند (ارتباط مستقیم با آسمان، عصمت، حجیت گفتار) بر آن اساس مقام تشریع به امامان (ع) واگذار میشود و آنان همانند پیامبر صاحب ولایت تشریعی میشوند و به¬سان پیامبر (ص) میتوانند بعضی از احکام و آموزههای دینی را بدون هیچ پیشنهای در کتاب و سنت نبوی وضع کنند. بنابراین، شیعیان با اعتقاد به ولایت ائمه (ع)عملا با خاتمیت در تعارض هستند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سالروز ولادت امام هفتم(علیه السلام)، مقارن با ایّام سوگواری حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) و یارانش می باشد، که جمع بین این دو در اذهان عمومی تا حدّی متناقض می نماید. در حالی که نسبت به میلاد حضرت زینب کبری(علیها السلام) که در ایّام فاطمیّه و در شعاع شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) قرار گرفته، این مشکل به ذهن نمی آید. در مقایسه این دو، نکات ذیل حائز اهمیّت است: 1 فاصله زمانی ولادت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) (هفتم صفر، بنابر تنها روایت موجود) از شهادت امام حسین(علیه السلام) حدود 26 روز می باشد. در حالی که میلاد حضرت زینب(علیه السلام) (پنجم جمادی الاولی) با شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) (سیزده جمادی الاولی) هشت روز فاصله دارد. 2 بی شک مقام و مرتبت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) که هفتمین امام شیعیان است، از حضرت زینب(علیها السلام) که از مقام امامت برخوردار نیستند، بالاتر است، و به همین نسبت، میلادشان نیز اهمیّت بیشتری دارد. 3 با توجّه به احادیث معتبر، بر هیچ کس پوشیده نیست که در جمع معصومین(علیهم السلام)، شأن و منزلت بانوی محشر، مرکز اتّصال نبوّت به ولایت، امّ الائمّه، حضرت زهرا(علیها السلام)نیز از فرزندش امام حسین(علیه السلام) والاتر است. ولی با کمال تعجّب محافل مذهبی در سالروز میلاد حضرت زینب(علیها السلام) به جشن و سرور پرداخته، لکن به زاد روز آن امام همام اهتمام نورزیده، و مع الاسف بی توجّه از کنار آن می گذرند، بلکه عموم مذهبی ها در برخورد با مجلسی تحت عنوان بزرگداشت ولادت حضرتش، به طرح اشکال می پردازند. لطفاً در این راستا به دو سؤال زیر پاسخ فرمایید: الف) نظر حضرتعالی در مورد موضوع فوق چیست؟ ب) با عنایت به مقدّمه مطوّل و موارد سه گانه فوق الذّکر، آیا برپایی محفل میلاد زاد روز حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، و ذکر میلاد آن بزرگوار، و ابراز سرور و شادی توسّط محبّان آن حضرت، خلاف شرع است؟