آیا نظارت بر رهبری را می توان نهادینه کرد؟مجلس خبرگان درباره نظارت بر رهبری, چه وظیفه ای بر عهده دارد؟آیا سبب بوجود آمدن یک رهبری مخفی نمی شود؟ در یک تقسیم کلی, نظارت بر دو گونه است: نظارت عام و نظارت خاص, نظارت عام, مراقبت بیرونی فراگیر توسط (عموم ملت) و آحاد جامعه اسلامی است ولی نظارت خاص توسط یک (نهاد ویژه) صورت می گیرد و بر عهده (افراد خاصی) می باشد. نظارت عام از آن رو صورت می گیرد که به هر حال عملکرد مسؤولان حکومت از دید مردم و قهراً قضاوت آنها پنهان نیست و اگر درگذشته امکان محدود کردن شعاع اطلاع مردم وجود داشته است, ولی شرایط اجتماعی کنونی که با گسترش خیره کنند ابزار و شبکه های اطلاع رسانی از یک سو, و حساسیّت فراوان عامه مردم نسبت به عملکرد حکومت و موضع گیری رهبران از سوی دیگر همراه است عملاً مرزهای محدودیّت را درهم شکسته است و دریچه های اندیشه عموم مردم را به روی تجزیه و تحلیل مسائل و قضاوت نسبت به زمامداران گشوده است. امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر متذکر می شود که: (مردم در کارهای تو تأمل می کنند همانگونه که تو در کارهای فرمانروایان پیشین نظر می کنی, و درباره تو آن می گویند که تو درباره آنان می گویی.)26 علاّمه محمدتقی جعفری این سخن حضرت را اشاره به یک (قانون طبیعی) می داند که: (کردار و هدف گیری شخصیت ها, چه بخواهند و چه نخواهند به وسیله زبان و قلم نقادان حسابگر جامعه, دیر یا زود منعکس خواهد شد. شخصیت های کوچک بزرگ نما همانند آن کبک نابخرد کوته بین اند که سر در برف می برند و گمان می کنند که کسی آنان را نمی بیند و هیچ حسابی درباره آنان صورت نمی گیرد.) البته تأکید اسلام بر وظیفه نصیحت ائمه مسلمین و نیز تکلیف امر به معروف و نهی از منکر, موضوع را فراتر از یک (قانون طبیعی) قرار می دهد و میدان نظارت عام را در برابر عموم مردم می گستراند و آنان را به وسیله (قانون تشریعی) به اِعمال چنین نظارتی سوق می دهد. اینک باید تأمل کرد که در یک نظام سیاسی به چنین نظارتی می توان بسنده کرد و یا نهاد خاصی نیز باید این وظیفه را برعهده گیرد و به شکل سازمان یافته بدان اقدام کند؟ این پرسش, درباره نهادهای مختلف اجرائی, پاسخی کاملاً روشن دارد و هیچ کس ادعا نمی کند که نظارت عام, حکومت را از داشتن نهادهای نظارتی بی نیاز می سازد, از این رو معمولاً در هر کشور (پارلمان) نقش نظارت بر دستگاه اجرائی را برعهده دارد و علاوه بر آن (سازمان بازرسی) نهادی است که برای بررسی و تحقیق در داخل نظام تعبیه می شود. نهادینه بودن نظارت, از آن رو ضروری است که: 1 نظارت نهادینه, جنبه قانونمندانه دارد و نهاد ناظر, (مسؤولیت) نظارت را برعهده داشته و نمی توان آن را نادیده گرفت, در حالی که نظارت عام, معمولاً جنبه اخلاقی و فردی به خود می گیرد و از حدّ یک وظیفه اخلاقی فراتر نمی رود, از این رو از طرف نهاد یا شخص مورد نظارت, الزامی برای اعتنا به آن وجود ندارد. 2 نظارت نهادینه, (گسترده) بوده و می تواند همه زوایای عملکرد را دربرگیرد, در حالی که نظارت عام, صرفاً (جریانات علنی) را مشاهده نموده و می تواند پیگیری کند و از اموری که (اتفاقاً) آشکار می شود با خبر می گردد. 3 در نظارت نهادینه می توان از ابزار (تحقیق و تفحص) استفاده کرد, ولی برای توده مردم, چنین امکانی وجود ندارد. 4 نظارت نهادینه می تواند به وسیله (توضیح خواستن) از نهاد تصمیم گیرنده, پاسخ های وی را در موارد مبهم دریافت کند, در حالی که عامه مردم الزاماً به چنین پاسخ هایی دست نمی یابند و هیچ نهاد اجرائی خود را موظف به (پاسخ گوئی) در برابر همه پرسشگران و آحاد سؤال کنندگان نمی داند. با توجه به نکات بالا, وقتی که نظارت, ضروری شمرده می شود, نمی توان ادعا کرد که خلأ آن, با نظارت عام پُر می شود. اساساً (نظارت عام) و (نظارت خاص) هر یک شعاع و تأثیر خاصی داشته و هیچ یک نباید جایگزین دیگری به حساب آورد. از این رو, چنانچه در حکومت اسلامی, (اصل نظارت بر حکمران) پذیرفته شده باشد, قهراً (نظارت نهادینه) مورد تأیید قرار دارد. نظارتی که توأم با (مسؤولیت) است و چون جنبه (قانونی) دارد نمی تواند مورد مخالفت قرار گیرد. آیة اللّه سید حسن طاهری خرم آبادی از تصریح به وظیفه نظارتی مجلس خبرگان بر رهبری, چنین دفاع می کرد: (اگر چنین نظارتی (در قانون) نباشد, ممکن است رهبر بگوید: (به شما چه ربطی دارد؟ چرا باید تذکر بدهید؟ حق ندارید به من تذکر بدهید.) اما اگر این حق نظارت اینجا ذکر شد آنها می توانند بروند تذکر بدهند که این کار یا آن کار اشکال دارد.)27درباره نقش نظارتی مجلس خبرگان, دو دیدگاه متفاوت و متعارض وجود دارد: دیدگاهی که حق نظارت خبرگان بر حُسن جریان امور و عملکرد رهبری را اثبات می کند و دیدگاهی که منکر آن است. مهم ترین دلیل دیدگاه اوّل آن است که نظارت (لازمه) وظیفه ای است که در اصل یکصد و یازدهم برای مجلس خبرگان مشخص شده است. این اصل می گوید: (هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود, یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل پنجم و یکصد و نهم گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود برکنار خواهد شد, تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می باشد.) آیة اللّه امینی از (ملازمه بین حق عزل و حق نظارت), چنین دفاع می کند: ما در اصل یکصد و یازدهم به خبرگان اجازه داده ایم که در مواقع ضروری رهبر را عزل کند و این درست نیست که ما بگوییم خبرگان هیچ اختیاری ندارد بلکه باید بنشیند تا اگر (از باب اتفاق) یک وقت برایشان ثابت شد!… واقعاً می شود که خبرگان اصلاً نظارت نداشته باشند و یکدفعه همین طوری بخواهند عزل کنند؟ اینکه نمی شود, به هر حال باید اطلاع از وضع داشته باشند تا بتوانند در موقع مقتضی اقدام بکنند.33 هم چنین آیة اللّه مؤمن در این باره می گوید: (نظارت بر حسن انجام وظایف رهبری) لازمه اصل یکصد و یازدهم است چون در آنجا دارد که اگر خبرگان ببینند رهبر یا شرایط را از دست داده یا نمی تواند درست رهبری کند, رهبر را عزل می کنند, خوب لازمه اش این است که یک نظارتی داشته باشند برای اینکه ببینند که حسن انجام وظایف هست یا نیست.34 و آیة اللّه جوادی آملی, به صورت روشن تر موضوع را مطرح می کند و می گوید: از این اصل (اصل111) استفاده می شود که: 1 شرایط رهبر, بقاءً هم برای تداوم رهبری لازم است. 2 خبرگان علاوه بر اینکه در مرحله تشخیص اوّلی مرجع است, در بقاء و تداوم هم مرجع است. 3 با کشف خلاف یا زوال برخی شرایط, رهبر برکنار می شود. ایشان از نکته دوم استفاده می کند: مجلس خبرگان در مقام بقا نیز وظیفه دارد (بررسی و پژوهش کامل) نماید که آن شرایط و اوصاف هم چنان موجود است.35 آیة اللّه جوادی از مجلس خبرگان به عنوان (ارگان نظارت بر رهبری) یاد می کند و معتقد است که رهبر باید در برابر آن پاسخگو باشد: (خبرگان که ارگان برگزیده مردم برای تعیین رهبر (ونظارت بر شؤون رهبری) او می باشند, مطالب لازم را از رهبر (توضیح می خواهند), اگر والی جامعه اسلامی جواب قانع کننده ای ارائه داد در منصب رهبری باقی می ماند.)36 وی (ارزیابی کارهای رهبر) را از وظایف خبرگان دانسته و (توضیح خواستن) را ابزار انجام این وظیفه تلقی کرده است: (مجلس خبرگان کارهای رهبر را برابر وظایف و اختیاراتی که قانون اساسی به او داده, (ارزیابی) می کند. اگر دیدند کارهایش موافق با آن است و یا اگر ظاهراً مخالف آن بود ولی پس از (توضیح خواستن) روشن شد که در حقیقت تخلّفی نداشته است رهبری او هم چنان محفوظ است و در صورتی که دیدند رهبر کارهایی انجام می دهد که واقعاً برخلاف قوانین است یا توان اجرای قوانین را ندارد, انعزال او را به مردم اطلاع می دهند.)37 در مقابل دیدگاه فوق, نظریه کسانی قرار دارد که نظارت نهادینه توسط مجلس خبرگان را نمی پذیرد و اینگونه استدلال می کند: الف) بوجود آمدن رهبری مخفی: حجة الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها, در شورای بازنگری قانون اساسی, چنین گفت: اینکه ما بیاییم در نظام, در رأس این مخروط یک فردی را برگزینیم و منصوبش کنیم و بگوییم همه زیر نظر او هستند و بعد یک رهبری مخفی هم درست بکنیم که جمعی را ناظر برکار او, مراقب او, که یک نوع حقی پیدا کنند هر روز و شب بپرسند که چرا این کار را کردی؟ بیا توضیح بده, آن کار را چرا می خواهی انجام بدهی؟ این در واقع یک (رهبری مخفی) درست کردن است که آن رهبر علنی رسمی مورد رأی خبرگان, اسمش را رهبر بگذاریم, اما در پشت صحنه یک تعداد کسانی که خود آنها واجد شرایط رهبری اند ناظر بر کسی هستند که برای رهبری انتخاب کرده ایم, خوب, این یعنی قدرت اصلی دست آنها.)38 ب) تضعیف رهبری: حجة الاسلام عبداللّه نوری در همان شورا گفت: اینکه نهادی درست کنیم برای اینکه پابه پای او (رهبر) جلو برود, دقیقاً (تضعیف مقام رهبری) است.39 هم چنین حجة الاسلام والمسلمین آقای موسوی خوئینی ها از نهادینه بودن نظارت توسط خبرگان, به عنوان (پایین آوردن شأن رهبری) یاد کرد40 و سپس اضافه نمود: (شما در هیچ یک از مسؤولین دیگر, در رئیس قوه قضائیه, و در رئیس جمهور, اینطور با عبارت صریح نیامده اید بیان کنید که یک گروه ناظر برایش گذاشته اید, در حالی که دیگران غیر از رهبر بیشتر در معرض لغزش ممکن است قرار بگیرند تا کسی که به عنوان رهبر تعیین شده است.)41 نقد و بررسی توضیحات و استدلالات طرفداران دیدگاه اوّل (نظارت خبرگان بر رهبری) نشان می دهد که عمدتاً به (لازمه اصل یکصد و یازدهم) استناد شده است; اینک باید تأمل کرد که این اصل, (چگونه نظارتی) را تثبیت می کند؟ تردیدی وجود ندارد که استمرار رهبری, نیازمند بقاء شرایط خاص آن از قبیل اجتهاد مطلق, عدالت, و تقوا شجاعت و مدیریت است, و نیز روشن است که برحسب قانون اساسی, تشخیص زوال هر یک از این شرایط برعهده مجلس خبرگان است, ولی آیا از این دو مقدمه می توان نتیجه گرفت که مجلس خبرگان می تواند (نظارت مستمر و تمام عیاری) نسبت به عملکرد رهبری داشته باشد؟ آنچه پاسخ این سؤال را با ابهام مواجه می سازد آن است که: 1. (تشخیص زوال صلاحیت رهبری), به عهده خبرگان است, ولی مرجع بودن در این تشخیص, با (نظارت بر شرایط رهبری) چه (تلازمی) دارد؟ عده ای این تلازم را انکار می کنند و به عنوان مثال می توان گفت در اصل هشتاد و نهم قانون اساسی, مجلس شورای اسلامی, مرجع تشخیص عدم کفایت رئیس جمهور, معرفی شده است ولی آیا این بدان معنی است که مجلس باید کفایت و مدیریت رئیس جمهور را به شکل مستمر زیر نظر گرفته و با تشکیل کمیسیون ویژه ای بر (صلاحیت) او (نظارت) داشته باشد؟! منکران تلازم بر این عقیده اند که مجلس خبرگان بدون نظارت مستمر و بازرسی, تنها در صورتی که فقدان شرایط جنبه آشکار به خود بگیرد, به تصمیم گیری درباره بر کناری رهبر اقدام می کند. حجة الاسلام موسوی خوئینی ها در این باره می گوید: (اینکه اصل یکصد و یازده گفته است (اگر رهبر ناتوان شد, خبرگان چنین می کنند), معلوم است این نظارت دم به دم و لحظه ای که لازم ندارد که ما هر هفته, هر ماه برویم و بگوییم: بیا صورت کارهایت را بده, نکند ناتوان شده باشی! معلوم است یک کسی که ناتوان از انجام وظایف رهبری می شود, نه تنها خبرگان می فهمند همه مردم می فهمند.)42 حاصل استدلال فوق این است که هرچند قانونگزار در هنگام تدوین قانون اساسی, (نهاد خاصی) را برای (اعلام نظر) درباره عدم بقاء شرایط رهبری, صالح دانسته و برای پیشگیری از اختلال در رهبری جامعه, آن را به قضاوت عموم مردم واگذار نکرده است, ولی این مسؤولیت ایجاب نمی کند که خبرگان پیشاپیش به (بازرسی) روی آورند بلکه وقتی موضوع جنبه (آشکار) پیدا کرد به وظیفه قانونی خود عمل می کنند. حجة الاسلام عبداللّه نوری نیز که از چنین برداشتی حمایت می کرد, با نهادینه شدن نظارت توسط مجلس خبرگان مخالف بود: (آنچه در اصل یکصد و یادزه آمده است به نظر من [نظارت] اتفاقی است ولی این [تصریح به نظارت خبرگان] تشکیل یک نهاد است. آنجا متوجه می شوند که این ناتوان است کانّه (مشهود و روشن) است حالا برای همه روشن نباشد, برای آنها روشن است.)43 قواعد اصولی نیز مؤید این برداشت است زیرا پس از احراز موضوع, برای حکم به بقاء نیازمند بررسی و تفحص مجدد برای اطمینان یافتن از استمرار و تداوم آن نیستیم و تا وقتی که خلاف آن به اثبات نرسیده باشد, حکم به بقاء آن می کنیم. از این رو پس از احراز شرایط رهبری توسط خبرگان, نیازی به فحص و بررسی وجود ندارد. با این همه, به نظر می رسد که چنین برداشتی از اصل یکصد و یازده صحیح نیست. زیرا اوّلاً: در این اصل خبرگان, صرفاً به عنوان (مرجع اعلام نظر) درباره فقدان شرایط رهبری در نظر گرفته نشده است بلکه برطبق نص قانون اساسی, (تشخیص) نیز برعهده آنهاست; از این رو خبرگان وظیفه دارد که بر طبق نظر کارشناسانه خود تصمیم بگیرد و در این تشخیص, مستقل بوده و موکول به درک و فهم عموم مردم نیست. ثانیاً: این سخن که (در فرض ناتوانی, همه مردم می فهمند) ارزش استدلال ندارد. زیرا الزماً همه صفات رهبری, برای (همه مردم) قابل تشخیص کامل نیست مثلاً (اجتهاد مطلق), (تقوای لازم برای رهبری امت اسلام), و (مدیریت و قدرت کافی برای رهبری) را نمی توان برای همگان روشن تلقی کرد. به علاوه وقتی در قانون اساسی نهادی (مرجع تشخیص) قرار می گیرد برای آن است که نظام در گردش کار خود, بر اظهار نظر دیگران متوقف نگردد و هر کس, داوری خود را ملاک تشخیص صفات لازم رهبری ندانسته و با تعارض دیدگاه ها و قضاوتها, خللی بر رهبری وارد نشود. نتیجه آنکه مرجع تشخیص قرار گرفتن مجلس خبرگان در مورد بقاء شرایط در رهبر, این حق را به آنها می دهد که بتوانند بر (شرایط رهبر) نظارت داشته و تغییرات احتمالی آن را زیر نظر داشته باشند. 2. نظارت بر (بقای صلاحیّت رهبر) غیر از (نظارت بر عملکرد) اوست. لازمه اصل یکصد و یازدهم حداکثر آن است که مجلس خبرگان حق نظارت بر بقای شرایط و صلاحیت های لازم رهبر را داراست ولی این اصل از اثبات حق نظارت بر عملکرد و به شکل تمام عیار عاجز است. از قضا آیة اللّه مؤمن در همان بحثهای شورای بازنگری بدین نکته توجه می دهد وی با اینکه از نظارت دفاع می کرد, ولی (نظارت بر رهبری) را اینگونه تفسیر می نمود: (مقصود ما از این نظارت, بیش از آنچه که مقتضای اجرای اصل یکصد و یازده است, نیست… خبرگان باید یک نحو ولو مرتبه ضعیفه از نظارت و مراقبت داشته باشند.)44 نظارت بر (بقاء شرایط در شخص رهبر) با نظارت بر (عملکرد رهبر) هر چند ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند, ولی در عین حال تفاوتهای اساسی نیز بین این دو وجود دارد. یک تفاوت آن است که (عملکرد) دامنه بسیار گسترده و وسیعی دارد و نظارت بر آن نوعی نظارت گسترده و دائمی است, نظارتی که تمام بخش های مربوط به رهبری را دربرمی گیرد و باید پیوسته و به روز بوده و پا به پای هر اقدام رهبر تعقیب شود و مانند سایه ای ملازم آن باشد تا نسبت به هر اقدام او آگاهی یابد و به هر عمل نمره مناسب دهد. ولی در مورد (بقای شرایط), نظارت بسیار کم رنگ تر و ضعیف تر است. زیرا لیاقت علمی شخص مثل اجتهاد و یا توانایی عملی او مثل مدیریت, روز به روز تغییر نمی کند و بقا و دوام آن نیازمند بررسی روزانه نیست بلکه با (اشراف کلی) می توان نسبت به دوام آن اطمینان یافت. این تفاوت را با دو تعبیر (نظارت خرد) و (نظارت کلان) می توان بیان کرد که در بررسی عملکردها (نظارت خرد) لازم است ولی در بررسی شرایط, (نظارت کلان) کافی است. هم چنین این تفاوت را با (نظارت حداکثری) که برای قضاوت در عملکرد مورد نیاز است و (نظارت حداقلی) که در حکم به بقای شرایط لازم است, می توان بیان کرد. متأسفانه گاه این تفکیک مورد غفلت قرار می گیرد, و از (نظارت بر شرایط) که لازمه اصل یکصد و یازده تلقی می شود, (نظارت بر عملکرد) استنتاج می گردد. یکی از نویسندگان در گفتاری تناقض آمیز, ابتدا این جدائی و تفاوت را متذکر می شود و سپس نتیجه ای معکوس می گیرد: (لازمه) اصل111 (نظارت بر بقاء شرایط) رهبری است و این مسأله تفاوت دارد با (نظارت بر حسن تدبیر). نظارت بر حسن تدبیر (مرتبه ای بالاتر) است و نظارت بر بقای شرایط, (مرتبه پایین). و البته لازمه نظارت بر بقاء شرایط, همان نظارت بر حسن تدبیر است.45 مفاد این کلام تناقض آمیز آن است که برای تحقق مرتبه پایین نظارت (نظارت بر شرایط) باید مرتبه بالای نظارت (نظارت بر عملکرد) تحقق یابد!! و مرتبه پایین بدون مرتبه بالا یافت نمی شود! در حالی که مسأله به عکس است. تفاوت دیگر بین نظارت بر شرایط و نظارت بر عملکرد آن است که اگر نظارت بر عملکرد باشد, نهاد نظارت کننده حق استیضاح دارد و رهبری در برابر آن وظیفه پاسخ گو بودن دارد و در این صورت مقام رهبری در برابر مجلس خبرگان مسؤول است, در حالی که اگر نظارت بر شرایط باشد, هر چند خبرگان در حدّ بقا یا انتفای شرایط مجاز به بررسی می باشند, و حتی براساس تشخیص خود نسبت به برکناری رهبر می توانند تصمیم بگیرند, ولی مقام رهبری در برابر آنها مسؤول نیست و به لحاظ قانونی, مکلّف به پاسخ گویی در برابر مجلس خبرگان در زمینه اقدامات خود نمی باشد. متأسفانه این تفاوت اساسی نیز مورد غفلت برخی از حقوقدانان قرار گرفته است و به استناد اصل یکصد و یازده گفته اند که مقام رهبری در مقابل مجلس خبرگان مسؤول به نظر می رسد.46 تفاوت دیگر این دو نوع نظارت آن است که نظارت بر شرایط و صلاحیت ها, صرفاً, (نظارت استطلاعی) است در حالی که نظارت بر عملکرد می تواند (استصوابی) باشد. در نظارت استصوابی, (موافقت ناظر) لازم است و بدون آن, اعمال انجام شده اعتبار ندارد, مثلاً بر طبق ماده 1242 قانون مدنی, (قیم نمی تواند دعوی مربوط به مولی علیه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصویب مدعی العموم) در حالی که با نظارت بر شرایط, موردی برای نظارت استصوابی در عملکرد رهبری باقی نمی ماند. شگفت آور است که برخی نویسندگان در یک خلط مبحث عجیب ادعا می کنند اگر نظارت شورای نگهبان بر انتخابات (استصوابی) است پس نظارت مجلس خبرگان نیز بر رهبری باید استصوابی باشد یعنی همه کارهای رهبر باید به تأیید و تصویب خبرگان برسد! غافل از آنکه اولاً نظارت شورای نگهبان بر انتخابات به شکل مطلق در اصل نود و نهم قانون اساسی مطرح شده است, در حالی که در قانون اساسی اساساً سخنی از نظارت خبرگان بر رهبری وجود ندارد و ثانیاً لازمه اصل یکصد و یازده بیش از نظارت بر بقای شرایط رهبری نیست, و این نظارت, از نظارت استصوابی بر عملکرد رهبری بیگانه است. تفسیر دیگری از اصل یکصد و یازده برخی از اندیشمندان وظیفه نظارتی مجلس خبرگان را بگونه دیگری از اصل یکصد و یازدهم استفاده کرده اند و براساس برداشت خاصی از این اصل خبرگان را موظف به جلوگیری از بروز اختلال در فعالیت رهبری دانسته اند. آیة اللّه مصباح یزدی در این باره می گوید: (یکی از وظایف خبرگان, نظارت برکارهای رهبر است تا کار به عزل وی کشیده نشود. مجلس خبرگان با تعیین (هیأت تحقیق) کار کنترل و نظارت را انجام می دهد, حتی گاه ممکن است جریانی تدریجی واقع شود. از این رو می توان از نقطه ای شروع کرد که احتمال وقوع خطا در آن هست و می توان راه خطا را بست. بنابراین هیأت تحقیق براساس قاعده (هرچه بعد از وقوع رفعش واجب است, قبل از وقوع دفعش واجب است) از بروز اختلال در فعالیت های رهبری جلوگیری می کند.)47 این تفسیر قانونی نیز با ابهامات چندی مواجه است: 1 از قانون اساسی, بیش از نظارت بر بقای شرایط رهبر استفاده نمی شود, از این رو چگونه می توان گفت که یکی از وظایف خبرگان, نظارت بر (کارهای رهبر) است. 2 در این برداشت غایت نظارت, (معزول نشدن رهبر) تلقی شده است که خبرگان باید با نظارت خود مانع از عزل شود. این تلقّی نیز شاهدی از قانون به همراه ندارد. از نظر قانون اساسی و نیز برطبق آیین نامه ای که برای هیأت تحقیق به تصویب خبرگان رسیده است, (حفظ رهبری) از وظایف خبرگان شمرده نمی شود. خبرگان مرجع تشخیص از دست دادن شرایط است و برای این کار می تواند به تحقیق و بررسی بپردازد. خبرگان به استناد کدام قانون مجاز به اقداماتی است که به تشخیص خود (راه خطا) را در کار رهبری می بندد؟ 3 از آنجا که (رفع اختلال و ناهنجاری) بعد از وقوع در حیطه وظایف خبرگان نیست, لذا موردی برای تمسک به قاعده مزبور وجود ندارد. این قاعده می گوید هر چه که بعد از وقوع رفعش واجب است قبل از وقوع دفعش واجب است, وقتی (رفع) واجب نباشد, قهراً (دفع) هم واجب نخواهد بود. 4 مجلس خبرگان و هیأت تحقیق آن, موظفند براساس قانون مربوطه, اقدام کنند و با توجه به اینکه محدوده اختیارات و وظایف آنها به تفصیل روشن شده است, جایی برای استناد به یک قاعده بیرونی هر چه رفعش واجب است, دفعش نیز لازم است وجود ندارد. جلوگیری از بروز اختلال در کار رهبری براساس این قاعده یک (تکلیف عام) است و برای نهاد خبرگان, تکلیف خاصی ایجاب نمی کند. پی نوشتها: 28 . حقوق اساسی, دکتر شمس الدین عاملی, ص142. 29 . ر.ک: مقامات عالی قوه مجریه در قانون اساسی ایران و فرانسه, دکتر حسن حبیبی, ص109. 30 . حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران, دکتر سید جلال الدین مدنی, ج2, ص112. 31 . مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی, ص1259. 32 . همان, ص648. 33 . همان, ص1264. 34 . همان, ص1259. 35 . ولایت فقیه, ولایت عدالت و فقاهت, آیة اللّه جوادی آملی, ص455. 36 . همان, ص496. 37 . همان, ص481. 38 . مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی, ص1262. 39 . همان, ص1269. 40 . همان. 41 . همان, ص1263. 42 . همان, ص1263. 43 . همان, ص1269. 44 . همان, ص1273. هم چنین آیة اللّه امینی تصریح می کند که مقصود از نظارت زیر نظر گرفتن اقدامات رهبری توسط چند نفر نیست, بلکه (مراقبت) مورد نظر است: (یک مراقبتی, نه نظارت که بگویند فردا چند نفر را انتخاب می کنند که بر این کار باید نظارت داشته باشند.) همان ص1264. 45 . روزنامه سلام, 77.7.28, مقاله خبرگان و نظارت بر رهبری, محسن کدیور. 46 . حقوق اساسی جمهوری اسلامی, دکتر سید محمد هاشمی, ج2, ص67. 47 . پرسشها و پاسخها, آیة اللّه مصباح یزدی, ج2, ص55. (برگرفته از :بررسی فقهی حقوقی درباره نقش مجلس خبرگان در نظارت بر رهبری،حمد سروش،فصلنامه حکومت اسلامی شماره 14) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 52/66666)
آیا نظارت بر رهبری را می توان نهادینه کرد؟مجلس خبرگان درباره نظارت بر رهبری, چه وظیفه ای بر عهده دارد؟آیا سبب بوجود آمدن یک رهبری مخفی نمی شود؟
آیا نظارت بر رهبری را می توان نهادینه کرد؟مجلس خبرگان درباره نظارت بر رهبری, چه وظیفه ای بر عهده دارد؟آیا سبب بوجود آمدن یک رهبری مخفی نمی شود؟
در یک تقسیم کلی, نظارت بر دو گونه است: نظارت عام و نظارت خاص, نظارت عام, مراقبت بیرونی فراگیر توسط (عموم ملت) و آحاد جامعه اسلامی است ولی نظارت خاص توسط یک (نهاد ویژه) صورت می گیرد و بر عهده (افراد خاصی) می باشد.
نظارت عام از آن رو صورت می گیرد که به هر حال عملکرد مسؤولان حکومت از دید مردم و قهراً قضاوت آنها پنهان نیست و اگر درگذشته امکان محدود کردن شعاع اطلاع مردم وجود داشته است, ولی شرایط اجتماعی کنونی که با گسترش خیره کنند ابزار و شبکه های اطلاع رسانی از یک سو, و حساسیّت فراوان عامه مردم نسبت به عملکرد حکومت و موضع گیری رهبران از سوی دیگر همراه است عملاً مرزهای محدودیّت را درهم شکسته است و دریچه های اندیشه عموم مردم را به روی تجزیه و تحلیل مسائل و قضاوت نسبت به زمامداران گشوده است.
امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر متذکر می شود که:
(مردم در کارهای تو تأمل می کنند همانگونه که تو در کارهای فرمانروایان پیشین نظر می کنی, و درباره تو آن می گویند که تو درباره آنان می گویی.)26
علاّمه محمدتقی جعفری این سخن حضرت را اشاره به یک (قانون طبیعی) می داند که: (کردار و هدف گیری شخصیت ها, چه بخواهند و چه نخواهند به وسیله زبان و قلم نقادان حسابگر جامعه, دیر یا زود منعکس خواهد شد. شخصیت های کوچک بزرگ نما همانند آن کبک نابخرد کوته بین اند که سر در برف می برند و گمان می کنند که کسی آنان را نمی بیند و هیچ حسابی درباره آنان صورت نمی گیرد.)
البته تأکید اسلام بر وظیفه نصیحت ائمه مسلمین و نیز تکلیف امر به معروف و نهی از منکر, موضوع را فراتر از یک (قانون طبیعی) قرار می دهد و میدان نظارت عام را در برابر عموم مردم می گستراند و آنان را به وسیله (قانون تشریعی) به اِعمال چنین نظارتی سوق می دهد.
اینک باید تأمل کرد که در یک نظام سیاسی به چنین نظارتی می توان بسنده کرد و یا نهاد خاصی نیز باید این وظیفه را برعهده گیرد و به شکل سازمان یافته بدان اقدام کند؟
این پرسش, درباره نهادهای مختلف اجرائی, پاسخی کاملاً روشن دارد و هیچ کس ادعا نمی کند که نظارت عام, حکومت را از داشتن نهادهای نظارتی بی نیاز می سازد, از این رو معمولاً در هر کشور (پارلمان) نقش نظارت بر دستگاه اجرائی را برعهده دارد و علاوه بر آن (سازمان بازرسی) نهادی است که برای بررسی و تحقیق در داخل نظام تعبیه می شود.
نهادینه بودن نظارت, از آن رو ضروری است که:
1 نظارت نهادینه, جنبه قانونمندانه دارد و نهاد ناظر, (مسؤولیت) نظارت را برعهده داشته و نمی توان آن را نادیده گرفت, در حالی که نظارت عام, معمولاً جنبه اخلاقی و فردی به خود می گیرد و از حدّ یک وظیفه اخلاقی فراتر نمی رود, از این رو از طرف نهاد یا شخص مورد نظارت, الزامی برای اعتنا به آن وجود ندارد.
2 نظارت نهادینه, (گسترده) بوده و می تواند همه زوایای عملکرد را دربرگیرد, در حالی که نظارت عام, صرفاً (جریانات علنی) را مشاهده نموده و می تواند پیگیری کند و از اموری که (اتفاقاً) آشکار می شود با خبر می گردد.
3 در نظارت نهادینه می توان از ابزار (تحقیق و تفحص) استفاده کرد, ولی برای توده مردم, چنین امکانی وجود ندارد.
4 نظارت نهادینه می تواند به وسیله (توضیح خواستن) از نهاد تصمیم گیرنده, پاسخ های وی را در موارد مبهم دریافت کند, در حالی که عامه مردم الزاماً به چنین پاسخ هایی دست نمی یابند و هیچ نهاد اجرائی خود را موظف به (پاسخ گوئی) در برابر همه پرسشگران و آحاد سؤال کنندگان نمی داند.
با توجه به نکات بالا, وقتی که نظارت, ضروری شمرده می شود, نمی توان ادعا کرد که خلأ آن, با نظارت عام پُر می شود. اساساً (نظارت عام) و (نظارت خاص) هر یک شعاع و تأثیر خاصی داشته و هیچ یک نباید جایگزین دیگری به حساب آورد.
از این رو, چنانچه در حکومت اسلامی, (اصل نظارت بر حکمران) پذیرفته شده باشد, قهراً (نظارت نهادینه) مورد تأیید قرار دارد. نظارتی که توأم با (مسؤولیت) است و چون جنبه (قانونی) دارد نمی تواند مورد مخالفت قرار گیرد.
آیة اللّه سید حسن طاهری خرم آبادی از تصریح به وظیفه نظارتی مجلس خبرگان بر رهبری, چنین دفاع می کرد:
(اگر چنین نظارتی (در قانون) نباشد, ممکن است رهبر بگوید: (به شما چه ربطی دارد؟ چرا باید تذکر بدهید؟ حق ندارید به من تذکر بدهید.) اما اگر این حق نظارت اینجا ذکر شد آنها می توانند بروند تذکر بدهند که این کار یا آن کار اشکال دارد.)27درباره نقش نظارتی مجلس خبرگان, دو دیدگاه متفاوت و متعارض وجود دارد: دیدگاهی که حق نظارت خبرگان بر حُسن جریان امور و عملکرد رهبری را اثبات می کند و دیدگاهی که منکر آن است. مهم ترین دلیل دیدگاه اوّل آن است که نظارت (لازمه) وظیفه ای است که در اصل یکصد و یازدهم برای مجلس خبرگان مشخص شده است. این اصل می گوید:
(هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود, یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل پنجم و یکصد و نهم گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود برکنار خواهد شد, تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می باشد.)
آیة اللّه امینی از (ملازمه بین حق عزل و حق نظارت), چنین دفاع می کند: ما در اصل یکصد و یازدهم به خبرگان اجازه داده ایم که در مواقع ضروری رهبر را عزل کند و این درست نیست که ما بگوییم خبرگان هیچ اختیاری ندارد بلکه باید بنشیند تا اگر (از باب اتفاق) یک وقت برایشان ثابت شد!… واقعاً می شود که خبرگان اصلاً نظارت نداشته باشند و یکدفعه همین طوری بخواهند عزل کنند؟ اینکه نمی شود, به هر حال باید اطلاع از وضع داشته باشند تا بتوانند در موقع مقتضی اقدام بکنند.33
هم چنین آیة اللّه مؤمن در این باره می گوید: (نظارت بر حسن انجام وظایف رهبری) لازمه اصل یکصد و یازدهم است چون در آنجا دارد که اگر خبرگان ببینند رهبر یا شرایط را از دست داده یا نمی تواند درست رهبری کند, رهبر را عزل می کنند, خوب لازمه اش این است که یک نظارتی داشته باشند برای اینکه ببینند که حسن انجام وظایف هست یا نیست.34
و آیة اللّه جوادی آملی, به صورت روشن تر موضوع را مطرح می کند و می گوید: از این اصل (اصل111) استفاده می شود که: 1 شرایط رهبر, بقاءً هم برای تداوم رهبری لازم است. 2 خبرگان علاوه بر اینکه در مرحله تشخیص اوّلی مرجع است, در بقاء و تداوم هم مرجع است. 3 با کشف خلاف یا زوال برخی شرایط, رهبر برکنار می شود. ایشان از نکته دوم استفاده می کند: مجلس خبرگان در مقام بقا نیز وظیفه دارد (بررسی و پژوهش کامل) نماید که آن شرایط و اوصاف هم چنان موجود است.35
آیة اللّه جوادی از مجلس خبرگان به عنوان (ارگان نظارت بر رهبری) یاد می کند و معتقد است که رهبر باید در برابر آن پاسخگو باشد: (خبرگان که ارگان برگزیده مردم برای تعیین رهبر (ونظارت بر شؤون رهبری) او می باشند, مطالب لازم را از رهبر (توضیح می خواهند), اگر والی جامعه اسلامی جواب قانع کننده ای ارائه داد در منصب رهبری باقی می ماند.)36 وی (ارزیابی کارهای رهبر) را از وظایف خبرگان دانسته و (توضیح خواستن) را ابزار انجام این وظیفه تلقی کرده است:
(مجلس خبرگان کارهای رهبر را برابر وظایف و اختیاراتی که قانون اساسی به او داده, (ارزیابی) می کند. اگر دیدند کارهایش موافق با آن است و یا اگر ظاهراً مخالف آن بود ولی پس از (توضیح خواستن) روشن شد که در حقیقت تخلّفی نداشته است رهبری او هم چنان محفوظ است و در صورتی که دیدند رهبر کارهایی انجام می دهد که واقعاً برخلاف قوانین است یا توان اجرای قوانین را ندارد, انعزال او را به مردم اطلاع می دهند.)37
در مقابل دیدگاه فوق, نظریه کسانی قرار دارد که نظارت نهادینه توسط مجلس خبرگان را نمی پذیرد و اینگونه استدلال می کند:
الف) بوجود آمدن رهبری مخفی:
حجة الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی ها, در شورای بازنگری قانون اساسی, چنین گفت: اینکه ما بیاییم در نظام, در رأس این مخروط یک فردی را برگزینیم و منصوبش کنیم و بگوییم همه زیر نظر او هستند و بعد یک رهبری مخفی هم درست بکنیم که جمعی را ناظر برکار او, مراقب او, که یک نوع حقی پیدا کنند هر روز و شب بپرسند که چرا این کار را کردی؟ بیا توضیح بده, آن کار را چرا می خواهی انجام بدهی؟ این در واقع یک (رهبری مخفی) درست کردن است که آن رهبر علنی رسمی مورد رأی خبرگان, اسمش را رهبر بگذاریم, اما در پشت صحنه یک تعداد کسانی که خود آنها واجد شرایط رهبری اند ناظر بر کسی هستند که برای رهبری انتخاب کرده ایم, خوب, این یعنی قدرت اصلی دست آنها.)38
ب) تضعیف رهبری:
حجة الاسلام عبداللّه نوری در همان شورا گفت: اینکه نهادی درست کنیم برای اینکه پابه پای او (رهبر) جلو برود, دقیقاً (تضعیف مقام رهبری) است.39 هم چنین حجة الاسلام والمسلمین آقای موسوی خوئینی ها از نهادینه بودن نظارت توسط خبرگان, به عنوان (پایین آوردن شأن رهبری) یاد کرد40 و سپس اضافه نمود:
(شما در هیچ یک از مسؤولین دیگر, در رئیس قوه قضائیه, و در رئیس جمهور, اینطور با عبارت صریح نیامده اید بیان کنید که یک گروه ناظر برایش گذاشته اید, در حالی که دیگران غیر از رهبر بیشتر در معرض لغزش ممکن است قرار بگیرند تا کسی که به عنوان رهبر تعیین شده است.)41
نقد و بررسی
توضیحات و استدلالات طرفداران دیدگاه اوّل (نظارت خبرگان بر رهبری) نشان می دهد که عمدتاً به (لازمه اصل یکصد و یازدهم) استناد شده است; اینک باید تأمل کرد که این اصل, (چگونه نظارتی) را تثبیت می کند؟
تردیدی وجود ندارد که استمرار رهبری, نیازمند بقاء شرایط خاص آن از قبیل اجتهاد مطلق, عدالت, و تقوا شجاعت و مدیریت است, و نیز روشن است که برحسب قانون اساسی, تشخیص زوال هر یک از این شرایط برعهده مجلس خبرگان است, ولی آیا از این دو مقدمه می توان نتیجه گرفت که مجلس خبرگان می تواند (نظارت مستمر و تمام عیاری) نسبت به عملکرد رهبری داشته باشد؟
آنچه پاسخ این سؤال را با ابهام مواجه می سازد آن است که:
1. (تشخیص زوال صلاحیت رهبری), به عهده خبرگان است, ولی مرجع بودن در این تشخیص, با (نظارت بر شرایط رهبری) چه (تلازمی) دارد؟
عده ای این تلازم را انکار می کنند و به عنوان مثال می توان گفت در اصل هشتاد و نهم قانون اساسی, مجلس شورای اسلامی, مرجع تشخیص عدم کفایت رئیس جمهور, معرفی شده است ولی آیا این بدان معنی است که مجلس باید کفایت و مدیریت رئیس جمهور را به شکل مستمر زیر نظر گرفته و با تشکیل کمیسیون ویژه ای بر (صلاحیت) او (نظارت) داشته باشد؟!
منکران تلازم بر این عقیده اند که مجلس خبرگان بدون نظارت مستمر و بازرسی, تنها در صورتی که فقدان شرایط جنبه آشکار به خود بگیرد, به تصمیم گیری درباره بر کناری رهبر اقدام می کند. حجة الاسلام موسوی خوئینی ها در این باره می گوید:
(اینکه اصل یکصد و یازده گفته است (اگر رهبر ناتوان شد, خبرگان چنین می کنند), معلوم است این نظارت دم به دم و لحظه ای که لازم ندارد که ما هر هفته, هر ماه برویم و بگوییم: بیا صورت کارهایت را بده, نکند ناتوان شده باشی! معلوم است یک کسی که ناتوان از انجام وظایف رهبری می شود, نه تنها خبرگان می فهمند همه مردم می فهمند.)42
حاصل استدلال فوق این است که هرچند قانونگزار در هنگام تدوین قانون اساسی, (نهاد خاصی) را برای (اعلام نظر) درباره عدم بقاء شرایط رهبری, صالح دانسته و برای پیشگیری از اختلال در رهبری جامعه, آن را به قضاوت عموم مردم واگذار نکرده است, ولی این مسؤولیت ایجاب نمی کند که خبرگان پیشاپیش به (بازرسی) روی آورند بلکه وقتی موضوع جنبه (آشکار) پیدا کرد به وظیفه قانونی خود عمل می کنند. حجة الاسلام عبداللّه نوری نیز که از چنین برداشتی حمایت می کرد, با نهادینه شدن نظارت توسط مجلس خبرگان مخالف بود:
(آنچه در اصل یکصد و یادزه آمده است به نظر من [نظارت] اتفاقی است ولی این [تصریح به نظارت خبرگان] تشکیل یک نهاد است. آنجا متوجه می شوند که این ناتوان است کانّه (مشهود و روشن) است حالا برای همه روشن نباشد, برای آنها روشن است.)43
قواعد اصولی نیز مؤید این برداشت است زیرا پس از احراز موضوع, برای حکم به بقاء نیازمند بررسی و تفحص مجدد برای اطمینان یافتن از استمرار و تداوم آن نیستیم و تا وقتی که خلاف آن به اثبات نرسیده باشد, حکم به بقاء آن می کنیم. از این رو پس از احراز شرایط رهبری توسط خبرگان, نیازی به فحص و بررسی وجود ندارد.
با این همه, به نظر می رسد که چنین برداشتی از اصل یکصد و یازده صحیح نیست. زیرا
اوّلاً: در این اصل خبرگان, صرفاً به عنوان (مرجع اعلام نظر) درباره فقدان شرایط رهبری در نظر گرفته نشده است بلکه برطبق نص قانون اساسی, (تشخیص) نیز برعهده آنهاست; از این رو خبرگان وظیفه دارد که بر طبق نظر کارشناسانه خود تصمیم بگیرد و در این تشخیص, مستقل بوده و موکول به درک و فهم عموم مردم نیست.
ثانیاً: این سخن که (در فرض ناتوانی, همه مردم می فهمند) ارزش استدلال ندارد. زیرا الزماً همه صفات رهبری, برای (همه مردم) قابل تشخیص کامل نیست مثلاً (اجتهاد مطلق), (تقوای لازم برای رهبری امت اسلام), و (مدیریت و قدرت کافی برای رهبری) را نمی توان برای همگان روشن تلقی کرد. به علاوه وقتی در قانون اساسی نهادی (مرجع تشخیص) قرار می گیرد برای آن است که نظام در گردش کار خود, بر اظهار نظر دیگران متوقف نگردد و هر کس, داوری خود را ملاک تشخیص صفات لازم رهبری ندانسته و با تعارض دیدگاه ها و قضاوتها, خللی بر رهبری وارد نشود. نتیجه آنکه مرجع تشخیص قرار گرفتن مجلس خبرگان در مورد بقاء شرایط در رهبر, این حق را به آنها می دهد که بتوانند بر (شرایط رهبر) نظارت داشته و تغییرات احتمالی آن را زیر نظر داشته باشند.
2. نظارت بر (بقای صلاحیّت رهبر) غیر از (نظارت بر عملکرد) اوست. لازمه اصل یکصد و یازدهم حداکثر آن است که مجلس خبرگان حق نظارت بر بقای شرایط و صلاحیت های لازم رهبر را داراست ولی این اصل از اثبات حق نظارت بر عملکرد و به شکل تمام عیار عاجز است. از قضا آیة اللّه مؤمن در همان بحثهای شورای بازنگری بدین نکته توجه می دهد وی با اینکه از نظارت دفاع می کرد, ولی (نظارت بر رهبری) را اینگونه تفسیر می نمود:
(مقصود ما از این نظارت, بیش از آنچه که مقتضای اجرای اصل یکصد و یازده است, نیست… خبرگان باید یک نحو ولو مرتبه ضعیفه از نظارت و مراقبت داشته باشند.)44
نظارت بر (بقاء شرایط در شخص رهبر) با نظارت بر (عملکرد رهبر) هر چند ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند, ولی در عین حال تفاوتهای اساسی نیز بین این دو وجود دارد. یک تفاوت آن است که (عملکرد) دامنه بسیار گسترده و وسیعی دارد و نظارت بر آن نوعی نظارت گسترده و دائمی است, نظارتی که تمام بخش های مربوط به رهبری را دربرمی گیرد و باید پیوسته و به روز بوده و پا به پای هر اقدام رهبر تعقیب شود و مانند سایه ای ملازم آن باشد تا نسبت به هر اقدام او آگاهی یابد و به هر عمل نمره مناسب دهد. ولی در مورد (بقای شرایط), نظارت بسیار کم رنگ تر و ضعیف تر است. زیرا لیاقت علمی شخص مثل اجتهاد و یا توانایی عملی او مثل مدیریت, روز به روز تغییر نمی کند و بقا و دوام آن نیازمند بررسی روزانه نیست بلکه با (اشراف کلی) می توان نسبت به دوام آن اطمینان یافت. این تفاوت را با دو تعبیر (نظارت خرد) و (نظارت کلان) می توان بیان کرد که در بررسی عملکردها (نظارت خرد) لازم است ولی در بررسی شرایط, (نظارت کلان) کافی است. هم چنین این تفاوت را با (نظارت حداکثری) که برای قضاوت در عملکرد مورد نیاز است و (نظارت حداقلی) که در حکم به بقای شرایط لازم
است, می توان بیان کرد.
متأسفانه گاه این تفکیک مورد غفلت قرار می گیرد, و از (نظارت بر شرایط) که لازمه اصل یکصد و یازده تلقی می شود, (نظارت بر عملکرد) استنتاج می گردد. یکی از نویسندگان در گفتاری تناقض آمیز, ابتدا این جدائی و تفاوت را متذکر می شود و سپس نتیجه ای معکوس می گیرد:
(لازمه) اصل111 (نظارت بر بقاء شرایط) رهبری است و این مسأله تفاوت دارد با (نظارت بر حسن تدبیر). نظارت بر حسن تدبیر (مرتبه ای بالاتر) است و نظارت بر بقای شرایط, (مرتبه پایین). و البته لازمه نظارت بر بقاء شرایط, همان نظارت بر حسن تدبیر است.45
مفاد این کلام تناقض آمیز آن است که برای تحقق مرتبه پایین نظارت (نظارت بر شرایط) باید مرتبه بالای نظارت (نظارت بر عملکرد) تحقق یابد!! و مرتبه پایین بدون مرتبه بالا یافت نمی شود! در حالی که مسأله به عکس است.
تفاوت دیگر بین نظارت بر شرایط و نظارت بر عملکرد آن است که اگر نظارت بر عملکرد باشد, نهاد نظارت کننده حق استیضاح دارد و رهبری در برابر آن وظیفه پاسخ گو بودن دارد و در این صورت مقام رهبری در برابر مجلس خبرگان مسؤول است, در حالی که اگر نظارت بر شرایط باشد, هر چند خبرگان در حدّ بقا یا انتفای شرایط مجاز به بررسی می باشند, و حتی براساس تشخیص خود نسبت به برکناری رهبر می توانند تصمیم بگیرند, ولی مقام رهبری در برابر آنها مسؤول نیست و به لحاظ قانونی, مکلّف به پاسخ گویی در برابر مجلس خبرگان در زمینه اقدامات خود نمی باشد. متأسفانه این تفاوت اساسی نیز مورد غفلت برخی از حقوقدانان قرار گرفته است و به استناد اصل یکصد و یازده گفته اند که مقام رهبری در مقابل مجلس خبرگان مسؤول به نظر می رسد.46
تفاوت دیگر این دو نوع نظارت آن است که نظارت بر شرایط و صلاحیت ها, صرفاً, (نظارت استطلاعی) است در حالی که نظارت بر عملکرد می تواند (استصوابی) باشد. در نظارت استصوابی, (موافقت ناظر) لازم است و بدون آن, اعمال انجام شده اعتبار ندارد, مثلاً بر طبق ماده 1242 قانون مدنی, (قیم نمی تواند دعوی مربوط به مولی علیه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصویب مدعی العموم) در حالی که با نظارت بر شرایط, موردی برای نظارت استصوابی در عملکرد رهبری باقی نمی ماند. شگفت آور است که برخی نویسندگان در یک خلط مبحث عجیب ادعا می کنند اگر نظارت شورای نگهبان بر انتخابات (استصوابی) است پس نظارت مجلس خبرگان نیز بر رهبری باید استصوابی باشد یعنی همه کارهای رهبر باید به تأیید و تصویب خبرگان برسد! غافل از آنکه اولاً نظارت شورای نگهبان بر انتخابات به شکل مطلق در اصل نود و نهم قانون اساسی مطرح شده است, در حالی که در قانون اساسی اساساً سخنی از نظارت خبرگان بر رهبری وجود ندارد و ثانیاً لازمه اصل یکصد و یازده بیش از نظارت بر بقای شرایط رهبری نیست, و این نظارت, از نظارت استصوابی بر عملکرد رهبری بیگانه است.
تفسیر دیگری از اصل یکصد و یازده
برخی از اندیشمندان وظیفه نظارتی مجلس خبرگان را بگونه دیگری از اصل یکصد و یازدهم استفاده کرده اند و براساس برداشت خاصی از این اصل خبرگان را موظف به جلوگیری از بروز اختلال در فعالیت رهبری دانسته اند. آیة اللّه مصباح یزدی در این باره می گوید:
(یکی از وظایف خبرگان, نظارت برکارهای رهبر است تا کار به عزل وی کشیده نشود. مجلس خبرگان با تعیین (هیأت تحقیق) کار کنترل و نظارت را انجام می دهد, حتی گاه ممکن است جریانی تدریجی واقع شود. از این رو می توان از نقطه ای شروع کرد که احتمال وقوع خطا در آن هست و می توان راه خطا را بست. بنابراین هیأت تحقیق براساس قاعده (هرچه بعد از وقوع رفعش واجب است, قبل از وقوع دفعش واجب است) از بروز اختلال در فعالیت های رهبری جلوگیری می کند.)47
این تفسیر قانونی نیز با ابهامات چندی مواجه است:
1 از قانون اساسی, بیش از نظارت بر بقای شرایط رهبر استفاده نمی شود, از این رو چگونه می توان گفت که یکی از وظایف خبرگان, نظارت بر (کارهای رهبر) است.
2 در این برداشت غایت نظارت, (معزول نشدن رهبر) تلقی شده است که خبرگان باید با نظارت خود مانع از عزل شود. این تلقّی نیز شاهدی از قانون به همراه ندارد. از نظر قانون اساسی و نیز برطبق آیین نامه ای که برای هیأت تحقیق به تصویب خبرگان رسیده است, (حفظ رهبری) از وظایف خبرگان شمرده نمی شود. خبرگان مرجع تشخیص از دست دادن شرایط است و برای این کار می تواند به تحقیق و بررسی بپردازد. خبرگان به استناد کدام قانون مجاز به اقداماتی است که به تشخیص خود (راه خطا) را در کار رهبری می بندد؟
3 از آنجا که (رفع اختلال و ناهنجاری) بعد از وقوع در حیطه وظایف خبرگان نیست, لذا موردی برای تمسک به قاعده مزبور وجود ندارد. این قاعده می گوید هر چه که بعد از وقوع رفعش واجب است قبل از وقوع دفعش واجب است, وقتی (رفع) واجب نباشد, قهراً (دفع) هم واجب نخواهد بود.
4 مجلس خبرگان و هیأت تحقیق آن, موظفند براساس قانون مربوطه, اقدام کنند و با توجه به اینکه محدوده اختیارات و وظایف آنها به تفصیل روشن شده است, جایی برای استناد به یک قاعده بیرونی هر چه رفعش واجب است, دفعش نیز لازم است وجود ندارد. جلوگیری از بروز اختلال در کار رهبری براساس این قاعده یک (تکلیف عام) است و برای نهاد خبرگان, تکلیف خاصی ایجاب نمی کند.
پی نوشتها:
28 . حقوق اساسی, دکتر شمس الدین عاملی, ص142.
29 . ر.ک: مقامات عالی قوه مجریه در قانون اساسی ایران و فرانسه, دکتر حسن حبیبی, ص109.
30 . حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران, دکتر سید جلال الدین مدنی, ج2, ص112.
31 . مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی, ص1259.
32 . همان, ص648.
33 . همان, ص1264.
34 . همان, ص1259.
35 . ولایت فقیه, ولایت عدالت و فقاهت, آیة اللّه جوادی آملی, ص455.
36 . همان, ص496.
37 . همان, ص481.
38 . مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی, ص1262.
39 . همان, ص1269.
40 . همان.
41 . همان, ص1263.
42 . همان, ص1263.
43 . همان, ص1269.
44 . همان, ص1273. هم چنین آیة اللّه امینی تصریح می کند که مقصود از نظارت زیر نظر گرفتن اقدامات رهبری توسط چند نفر نیست, بلکه (مراقبت) مورد نظر است: (یک مراقبتی, نه نظارت که بگویند فردا چند نفر را انتخاب می کنند که بر این کار باید نظارت داشته باشند.) همان ص1264.
45 . روزنامه سلام, 77.7.28, مقاله خبرگان و نظارت بر رهبری, محسن کدیور.
46 . حقوق اساسی جمهوری اسلامی, دکتر سید محمد هاشمی, ج2, ص67.
47 . پرسشها و پاسخها, آیة اللّه مصباح یزدی, ج2, ص55.
(برگرفته از :بررسی فقهی حقوقی درباره نقش مجلس خبرگان در نظارت بر رهبری،حمد سروش،فصلنامه حکومت اسلامی شماره 14) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 52/66666)
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید با توجه به اینکه وظیفه ی مجلس خبرگان رهبری نظارت بر ولی فقیه جامعه است، مشاهده می شود تعداد زیادی از اعضای خبرگان از طرف رهبر انقلاب دارای مسئولیت هایی می گردند. آیا انجام چنین کاری سبب وابستگی اعضا به رهبری نمی شود و وظیفه ی نظارتی مجلس خبرگان را تحت الشعاع قرار نمی دهد؟ آیا تاکنون نظارت خبرگان کارکردی داشته است؟
- [سایر] کیفیت «نظارت» مجلس خبرگان بر رهبر چگونه است؟
- [سایر] ساز و کار نظارت بر رهبری از سوی مجلس خبرگان چگونه است؟
- [سایر] ماهیت و ساز و کار نظارت بر رهبری از سوی مجلس خبرگان چگونه است؟
- [سایر] چه نهادی بر مجلس خبرگان رهبری نظارت میکند که به وظایف خود عمل نماید و دچار انحراف نشود؟
- [سایر] چه نهادی بر مجلس خبرگان رهبری نظارت میکند که به وظایف خود عمل نماید و دچار انحراف نشود؟
- [سایر] چه نهادی بر مجلس خبرگان رهبری نظارت میکند که به وظایف خود عمل نماید و دچار انحراف نشود؟
- [سایر] برخی می گویند مجلس خبرگان بعد از انتخاب رهبری تشریفاتی است و نقشی در نظارت بر رهبری ندارد، آیا اینچنین است؟ آیا این نظارت شکل گرفته و ادامه داشته است؟
- [سایر] خبرگان رهبری در چه مواردی میتوانند بر (رهبر) نظارت کنند و در چه مواردی حق نظارت ندارند؟ نظر خود مجلس خبرگان به عنوان نهاد ناظر در این زمینه چیست؟ آیا میتوان دیدگاه حقوق اساسی ایران را در این زمینه به صورتی کاملاً شفاف به دست آورد؟ کمیسیون تحقیق چه وظیفه ای دارد؟
- [سایر] پاسخ شبهه دور در نظارت مجلس خبرگان بر ولی فقیه چیست؟ آیا در کشورهای دیگر نیز چنین شبهه ای در انتخاب عالی ترین مقام حکومتی وجود دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر امام جماعت با تیمم یا وضوی جبیره ای نماز می خواند می توان به او اقتدا کرد، ولی اگر به واسطه عذری با لباس نجس از روی ناچاری نماز می خواند بنابر احتیاط واجب نباید به او اقتدا کرد، همچنین کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند و همچنین زن مستحاضه و بطور کلی هر کس نماز خود را به سبب عذری ناقص می خواند حق ندارد امام جماعت برای دیگران شود (بنابر احتیاط واجب) مگر آنچه در بالا درباره تیمم یا وضوی جبیره ای گفته شد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] در مزارعه چند چیز شرط است: 1 صاحب زمین و زارع هر دو باید بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و حاکم شرع آنها را از تصرف در اموالشان جلوگیری نکرده باشد و سفیه نباشند، 2 همه حاصل زمین به یکی از آن دو اختصاص داده نشود. 3 سهم هر کدام بطورمشاع باشد، مانند نصف یا ثلث حاصل و مثل اینها، بنابراین اگر شرط کنندکه نوعی از حاصل مخصوص به یکی و نوع دیگر مخصوص به دیگری باشد، یا شرط کنند حاصل فلان قسمت از زمین مال یکی و حاصل قسمت دیگر مال دومی باشد صحیح نیست و نیز اگر صاحب زمین بگوید این زمین را زراعت کن و هرچه می خواهی به من بده باطل است.4 باید مدتی را که زمین در اختیار زارع است معین کنند و به اندازه ای باشد که به دست آمدن حاصل در آن مدت ممکن شود. 5 زمین باید قابل زراعت باشد ولی اگر زمین آماده نیست اما می توان کاری کرد که آماده زراعت شود مزارعه صحیح است. 6 نوع زراعت را باید معین کند، مگر این که زراعت هر چه باشد تفاوتی در نظر آنها و نظر توده مردم نداشته باشد و یا این که معلوم باشد که این زمین برای چه زراعتی مناسب است. 7 باید زمین معین باشد، بنابراین اگر کسی چند قطعه زمین دارد و بگوید یکی از آنها را به مزارعه دادم در صورتی که زمینها در مرغوبیت متفاوت باشد مزارعه باطل است، ولی اگر آن زمینها یکسان است و مثلاً بگوید مقدار پنج هکتار از این زمین را به تو واگذار می کنم مانعی ندارد و نیز ممکن است زمین را بدون این که زارع دیده باشد با اوصاف برای او بیان کند. 8 مخارج زراعت و همچنین بذر و مانند آن را باید معین کنند که بر عهده چه کسی است; ولی اگر مخارجی را که هر کدام باید بکنند میان مردم آن محل معلوم باشد کافی است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.