سوالم درباره مواضع علامه (ره) نسبت به انقلاب است؟ ...
سوالم درباره مواضع علامه (ره) نسبت به انقلاب است؟ ... با سلام دوست عزیز از اینکه بار دیگر با این مرکز تماس گرفته اید تشکر می کنیم سیره نظری و عملی علامه طباطبایی بر خلاف این چیزی است که برخی ادعا نموده اند به ویژه اینکه موضع گیری که مرحوم علامه در قبال شهادت نوه شان داشتند و از زبان دختر گرامی شان نقل شده است با این ماجرا تعارض دارد . خانم نجمه السادات طباطبایی در این زمینه چنین می گویند : پس ازشهادت محمد حسن پدرم به تهران آمد ... پرسید : نجمه! من به تو چه بگویم ؟! گفتم : هیچ! شکر خدا ! . فرمودند : احسنت . نه ایشان به روی خود آوردندونه من و فرمودند : (شکر خدا که اگر بچه ای به تو داده خوبش را داده است . ) (رک: جرعه های جانبخش ، ص123 به نقل از زمهر افروخته ، سید علی تهرانی ص110) همانگونه که در این خاطره که مستند می باشد دیده می شود مرحوم علامه طباطبایی که پیش از این نیز دامادشان آیت الله قدوسی دادستان کل کشور را در جریان بمب گذاری منافقان از دست داده بودند نه تنها سخنی منفی بر علیه انقلاب بیان نمی کنند بلکه دخترشان را دلداری هم می دهند و از اینکه خداوند چنین فرزندی که افتخار شهادت نصیبش شده است به او داده ابراز خوشحالی و شکر گذاری می کند . بنابراین طبق قاعده منطقی در صورت تعارض میان سخنی که مستند می باشد با سخنی که یا از زبان فرد غیر معتبر نقل شده است (اگر سند سخن مهدی خزعلی باشد ) و یا ادعا شود فرد معتبری آن را تایید نموده باشد ولی هیچ مستند خارجی بر آن وجود نداشته باشد سخن مستند مقدم بوده و حتی اگر فرض کنیم سخن دوم هم مستند باشد باز هم طبق قاعده منطقی هر دو سخن از اعتبار می افتد و باید به دنبال شواهد دیگری در باره موضوع مورد بحث بگردیم . این در حالی است که در قضیه موردنظر مستند سخن مخالفت با انقلاب ، شنیده هاست ولی مستند سخن موافقت با انقلاب ، صحبتهای صریح دختر علامه و مواضع دیگر ایشان در این زمینه می باشد چنان که ایشان علاوه بر این موضع گیری در اواخر عمرشان می فرمودند : (راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی در یک شب سپری کردند)(رک : زمهر افروخته ، همان ص111) همچنین ایشان پس از فاجعه هفتم تیر ماجرایی دارند که به این صورت نقل شده است : پس از فاجعه هفتم تیر اطرافیان علامه – به علت کسالت و بیماری ایشان- تصمیم داشتند خبر شهادت شهید مظلوم بهشتی (از شاگردان علامه طباطبائی) را به ایشان نرسانند . در همان احوال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان می رود و علامه به وی می فرماید : (چه به من بگویید و چه نگویید من آقا بهشتی را می بینم که در حال صعود است )(همان ص111) بنابر این کسی که نسبت به مقام شهادت در انقلاب اسلامی چنین دیدگاهی داشتند چگونه می توانند نسبت به آن چنان مطالبی را بیان کرده باشند . دراینجا به منظور آشنایی هر چه بیشتر با دیدگاههای علامه نسبت به انقلاب اسلامی مطالبی را به عنوان تکمیل مطالب قبلی خدمت شما تقدیم می نماییم تا به شما در قضاوت بهتر درموضوع دیدگاه علامه نسبت به انقلاب کمک نماید : مرحوم علامه طباطبایی به لحاظ سیره نظری همان اعتقاداتی را داشتند که سایر فقهای اسلام و به ویژه انقلابیون و از جمله امام خمینی ره داشتند و به همین دلیل شاید مهمترین نظریه پردازان حکومت اسلامی را طیف شاگردان علامه تشکیل می داد افرادی که اسامی آنها در پاسخ سابق گذشت به عنوان مثال ایشان تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانستند و در زمینه مدل حکومت اسلامی معتقد بودند : ( راجع به طرح های مربوط به حکومت اسلامی، در شریعت اسلام دستوری نیامده و حقا هم نباید وارد شود. زیرا شریعت تنها متضمن مواد ثابت دین است. طرز حکومت‌با تغییر و تبدیل جامعه‌ها به‌حسب پیشرفت تمدن قابل تغییر است. طرز حکومت های اسلامی را در هر عصر، باید با در نظر گرفتن سه ماده ثابت‌شرع اسلام تعیین کرد: 1) مسلمانان تا آخرین حد ممکن باید در اتحاد و اتفاق بکوشند; 2) مرز جامعه اسلامی اعتقاد است; نه مرزهای طبیعی; 3) اصل، رعایت و اجرای سیرت و سنت رسول‌الله(ص) است. (طباطبایی، محمدحسین، مقاله ولایت زعامت ).) و جمهوری اسلامی نیز بهترین مدلی بود که معیارهای فوق را در برداشت. همچنین ایشان در زمینه در این‌که چه کسی باید حکومت کند و چرا باید از وی اطاعت‌شود؟ به قانون طبیعی تمسک جسته معتقد بودند انسان فطرتاً به دنبال آگاه‌ترین، بهترین و عادلترین فرد است که در اسلام در زمان غیبت، فقیه است. وی در اثبات چنین امری از شیوه فقهی مبنی بر تفویض امر ولایت از بالا استفاده نکرده بلکه استدلالی عقلی و فلسفی دارد.( اندیشه سیاسی علامه طباطبایی، مصطفی زهرانی، علوم سیاسی، ش‌1، ص‌89 ) وی می‌گوید: به حکم فطرت، وجود مقام ولایت در هر جامعه‌ای بر اساس حفظ مصالح عالیه ضروری است. اسلام نیز پا بپای فطرت پیش می‌رود. نتیجه این دو مقدمه این است، فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، برای این مقام متعین است و در این که اولیای حکومت‌باید زبده‌ترین و برجسته‌ترین افراد جامعه باشند، کسی تردیدی به‌خود راه نمی‌دهد. بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند.بی‌شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود.زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینه‌های انجام آن تکالیف را نداشته باشند.مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 .) بنابر این ایشان اعتقاد تامی همچون اکثر فقهای اسلام و به ویژه طیف انقلابی فقها به ولایت فقیه داشتند . و او را دارای حق حاکمیت الهی برای حکومت اسلامی می دانستند . اما اینکه علامه در سیاست کمتر دخالت می کرد لازم به ذکر است هر چند پیوند دین و سیاست در اسلام و سیره بزرگان دین و علمای اسلام، اصلی ثابت و مسلم است اما در بررسی میزان فعالیت های سیاسی علما باید به این مهم توجه داشت که این موضوع با عوامل مختلفی در ارتباط می باشد. 1. توانایی های اشخاص:(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (بقره، آیه 286). از این رو مشاهده می نماییم که برخی علماء با توجه شناختی که از توانایی ها و استعدادهای خویش داشتند، به همان میزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سیاسی وارد می شده اند. 2. شرایط محیطی و میزان احساس نیاز: بسیاری مواقع علت این که علماء در مسائل اظهار نظر نمی کنند نه به خاطر عدم اهتمام به آن مسأله بلکه به خاطر احساس عدم نیاز به اظهار نظر می باشد خصوصا در شرایطی که فقیهی عادل و جامع الشرایط هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفته و رهنمودهای لازم را ارائه می نمایند. بنابراین در چنین شرایطی دیگر ضرورتی برای ورود سایر علماء و اظهار نظر نمی ماند. هر چند مسلما در برخی موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامی در ارتباط است اظهار نظر و مشارکت آنان می تواند پشتوانه عظیمی برای نظام اسلامی محسوب گردد. خلاصه در بررسی چرایی میزان فعالیت سیاسی هر یک از بزرگان خصوصا در زمان کنونی باید به این قبیل مسائل توجه داشت. نه این که عدم مشهود بودن فعالیت های سیاسی آنان را دلیل بر، مطلوب بودن کناره گیری افراد جامعه از فعالیت ها و مشارکت های سیاسی دانست. بلکه هر فرد باید با شناخت وظایف و تکالیف فردی و اجتماعی خویش و نقش و جایگاهی که در جامعه و نظام اسلامی دارد به انجام وظایف خود در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و... بپردازد و بهترین الگو هم در چنین شرایطی، اسوه های کامل بشریت؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و جانشین واقعی آنان یعنی ولی فقیه جامع الشرایط می باشد. استاد علامه (ره) بمعنی مصطلح سیاست، (سیاسی) نبود، و حتی اگر ایشان سیاسی هم بودند با توجه به کهولت سن ایشان واوضاع جسمی که داشتند (اوضاعی که از نحوه مصاحبه ها یی که ایشان به مناسبتهای مختلف از جمله پس از شهادت شهید مطهری بر جای مانده مشخص می شود و در نهایت به ارتحال آن عالم ربانی در سال 61 یعنی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجامید ) دخالت در سیاست به معنایی که مد نظر ماست مقدور ایشان نبود با اینحال عدم سیاسی بودن ایشان به معنی عدم اهتمام به مسائل جامعه و مردم نیست. پیش از حوادث 15خرداد و درمسائل مربوط به انجمن های ایالتی ولایتی، و پس از فاجعه قتل عام مردم در 15خرداد، استاد علامه همیشه طرف (مشورت) مراجع عظام بود و درجلسات این بزرگان شرکت میکرد و حتی در بعضی از اعلامیه های مشترک مراجع عظام قم، امضای ایشان هم هست. اما پس از آنکه اعلامیه ها و بیانیه ها (تک امضائی) شد ایشان بطور مستقل اعلامیه ای ندادند ولی (سکوت) هم نکرده بودند و به هرنحو مقدور با مراجع وکلیت روحانیت مبارز (هماهنگی) داشت و اغلب روحانیون مبارز از شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیر هم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری - معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت. درباره مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله فلسطین، استاد علامه همواره فعال بود و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساخت که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک های: ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی می‌گوید: (از خصوصیات علامه طباطبایی، این بود که هیچ‌گاه از کسی بدگویی نمی‌کردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک‌بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم .) آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند : ( علامه طباطبایی رابطه عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی(ره) داشتند.) امام خمینی (ره) درباره علامه طباطبایی می‌فرماید: ( آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است ) امام خمینی پس از رحلت علامه طباطبای در طلیعه یکی از بیانات خود فرمودند : ( من قبلا باید از این ضایعه ای که برای حوزه های علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است اظهار تاسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزه های علمیه تسلیت عرض کنم خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیای اسلام محشور فرماید و به بازماندگان و متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید . (صحیفه نور ج 9 ص 134) البته فردای روز رحلت علامه یعنی در 25 آبان 1360 مجلس ترحیمی از سوی امام خمینی برای ایشان در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار گردید . (ز مهر افروخته ص 45) و مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای پیام تسلیتی در سوگ علامه خطاب به امام راحل صادر فرمودند که در فرازی از آن آمده بود : ( محضر مبارک رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (مد ظله العالی ) ضایعه ارتحال عالم ربانی و دانشمند عظیم الشان فیلسوف و مفسر کبیر قرآن حضرت آیه الله علامه طباطبایی را که یکی از مفاخر کم نظیر عالم اسلام بودند به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا له الفدا) و حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و حوزه های علمیه مخصوصا حوزه مقدس قم و مراجع عظام تقلید و شاگردان این مرحوم و همه دانشمندان و عاشقان علم و فضیلت تسلیت عرض می کنم ... ) (روزنامه جمهوری اسلامی 25 آبان 1360 ص 10) مرحوم علامه طباطبایی نیز نسبت به امام و انقلاب ارادت خاصی داشت که این موضوع در خاطراتی که توسط شاگردان علامه نقل شده است متجلی می باشد به عنوان مثال آیت الله احمدی میانجی د رخاطرات خویش چنین می گویند : علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در برابر ستم و استکبار گفت : ایشان خیلی قاطع کلام خود را بر زبان جاری می نماید. فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت : امام بر ملکوت مسلط است .( خاطرات فقیه اخلاقی احمدی میانجی ص 204 ; ز مهر افروخته سیدعلی تهرانی ص 97) نتیجه اینکه اولا سخنانی که گفته شده است باتوجه به اینکه مستند نبوده و از شنیده ها نقل شده است در تعارض با سخنان مستند از جمله سخنان دختر علامه قرار می گیرد که در مقام تعارض بنا به قاعده منطقی یا اعتبار سخن مستند مقدم می شود و یا هر دو از اعتبار می افتند و سراغ ادله دیگری برای اثبات دیدگاه واقعی علامه در باره انقلاب اسلامی می رویم ثانیا سیره نظری وعملی مرحوم علامه در دفاع از نظریات مبتنی برحکومت اسلامی و ولایت فقیه که خود عامل مهمی در گسترش نظریه ولایت فقیه وحکومت اسلامی و تربیت شاگردان انقلابی صاحب نظر برای انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی شد و نیز ارتباطات عاطفی وعلاقه ایشان نسبت به امام خمینی ، شاگردان انقلابی خویش و همچنین ابراز خوشحالی از تحولات انقلاب اسلامی که ده ها شاهد بر آن وجود دارد همه و همه گویای میزان علاقه ایشان به انقلاب اسلامی می باشد و عدم دخالت مستقیم ایشان در مسائل سیاسی و مبارزات نمی تواند دلیلی بر مخالفت ایشان با حکومت اسلامی باشد . البته شاید منشا برخی حرف و حدیث ها در باره مرحوم علامه طباطبایی این باشد که گفته می شود ایشان نسبت به پیروزی این انقلاب خوش بین نبودند که باز هم اولا چندان مستند قوی ندارد و شاید تایید اجمالی آیت الله مصطفوی نیز ناظر به این مساله بوده باشد و ثانیا با توجه به مقطع تاریخی پیروزی انقلاب اسلامی که طبق شواهد فراوان حتی بسیاری از انقلابی ها نیز با توجه به اوضاع و شرایط روز و ساختارهای رژیم و نظام خشونت و سرکوب دربار و نیز پشتیبانی همه جانبه ابرقدرتها از رژیم به پیروزی انقلاب چندان خوش بین نبودند و تنها در راستای انجام وظیفه الهی خویش دست به مبارزه زده بودند در نتیجه حتی اگر این قضیه واقعیت داشته باشد چنین دیدگاهی به معنای مخالفت با انقلاب نمی باشد بلکه به معنای پیش بینی عدم موفقیت به خاطر تحلیل شرایط و اوضاع می باشد که بعدها مشخص شد این تحلیل و پیش بینی غلط بوده است و انقلاب اسلامی در برابر چشمان بهت زده جهانیان و در شرایطی که احتمال پیروزی بسیار کم بود به پیروزی رسید . لذا پیش بینی غلط به معنای مخالف و ضدیت با انقلاب اسلامی نبوده و ذره ای از کمالات فرد پیش بینی کننده هم کم نمی کند چرا که پیش بینی بر اساس عوامل شناخته شده صورت می گیرد ولی تحولات ممکن است بر اثر حوادث غیر قابل پیش بینی به گونه ای دیگر اتفاق بیفتد . دوست عزیز امیدواریم از این پاسخ قانع شده باشید در هر صورت اگر ابهام دیگری وجود داشته باشد با ذکر دقیق نقطه ابهام در خدمت شما خواهیم بود . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 21/100100960)
عنوان سوال:

سوالم درباره مواضع علامه (ره) نسبت به انقلاب است؟ ...


پاسخ:

سوالم درباره مواضع علامه (ره) نسبت به انقلاب است؟ ...

با سلام دوست عزیز از اینکه بار دیگر با این مرکز تماس گرفته اید تشکر می کنیم سیره نظری و عملی علامه طباطبایی بر خلاف این چیزی است که برخی ادعا نموده اند به ویژه اینکه موضع گیری که مرحوم علامه در قبال شهادت نوه شان داشتند و از زبان دختر گرامی شان نقل شده است با این ماجرا تعارض دارد . خانم نجمه السادات طباطبایی در این زمینه چنین می گویند : پس ازشهادت محمد حسن پدرم به تهران آمد ... پرسید : نجمه! من به تو چه بگویم ؟! گفتم : هیچ! شکر خدا ! . فرمودند : احسنت . نه ایشان به روی خود آوردندونه من و فرمودند : (شکر خدا که اگر بچه ای به تو داده خوبش را داده است . ) (رک: جرعه های جانبخش ، ص123 به نقل از زمهر افروخته ، سید علی تهرانی ص110) همانگونه که در این خاطره که مستند می باشد دیده می شود مرحوم علامه طباطبایی که پیش از این نیز دامادشان آیت الله قدوسی دادستان کل کشور را در جریان بمب گذاری منافقان از دست داده بودند نه تنها سخنی منفی بر علیه انقلاب بیان نمی کنند بلکه دخترشان را دلداری هم می دهند و از اینکه خداوند چنین فرزندی که افتخار شهادت نصیبش شده است به او داده ابراز خوشحالی و شکر گذاری می کند . بنابراین طبق قاعده منطقی در صورت تعارض میان سخنی که مستند می باشد با سخنی که یا از زبان فرد غیر معتبر نقل شده است (اگر سند سخن مهدی خزعلی باشد ) و یا ادعا شود فرد معتبری آن را تایید نموده باشد ولی هیچ مستند خارجی بر آن وجود نداشته باشد سخن مستند مقدم بوده و حتی اگر فرض کنیم سخن دوم هم مستند باشد باز هم طبق قاعده منطقی هر دو سخن از اعتبار می افتد و باید به دنبال شواهد دیگری در باره موضوع مورد بحث بگردیم . این در حالی است که در قضیه موردنظر مستند سخن مخالفت با انقلاب ، شنیده هاست ولی مستند سخن موافقت با انقلاب ، صحبتهای صریح دختر علامه و مواضع دیگر ایشان در این زمینه می باشد چنان که ایشان علاوه بر این موضع گیری در اواخر عمرشان می فرمودند : (راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی در یک شب سپری کردند)(رک : زمهر افروخته ، همان ص111) همچنین ایشان پس از فاجعه هفتم تیر ماجرایی دارند که به این صورت نقل شده است : پس از فاجعه هفتم تیر اطرافیان علامه – به علت کسالت و بیماری ایشان- تصمیم داشتند خبر شهادت شهید مظلوم بهشتی (از شاگردان علامه طباطبائی) را به ایشان نرسانند . در همان احوال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان می رود و علامه به وی می فرماید : (چه به من بگویید و چه نگویید من آقا بهشتی را می بینم که در حال صعود است )(همان ص111) بنابر این کسی که نسبت به مقام شهادت در انقلاب اسلامی چنین دیدگاهی داشتند چگونه می توانند نسبت به آن چنان مطالبی را بیان کرده باشند . دراینجا به منظور آشنایی هر چه بیشتر با دیدگاههای علامه نسبت به انقلاب اسلامی مطالبی را به عنوان تکمیل مطالب قبلی خدمت شما تقدیم می نماییم تا به شما در قضاوت بهتر درموضوع دیدگاه علامه نسبت به انقلاب کمک نماید : مرحوم علامه طباطبایی به لحاظ سیره نظری همان اعتقاداتی را داشتند که سایر فقهای اسلام و به ویژه انقلابیون و از جمله امام خمینی ره داشتند و به همین دلیل شاید مهمترین نظریه پردازان حکومت اسلامی را طیف شاگردان علامه تشکیل می داد افرادی که اسامی آنها در پاسخ سابق گذشت به عنوان مثال ایشان تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانستند و در زمینه مدل حکومت اسلامی معتقد بودند : ( راجع به طرح های مربوط به حکومت اسلامی، در شریعت اسلام دستوری نیامده و حقا هم نباید وارد شود. زیرا شریعت تنها متضمن مواد ثابت دین است. طرز حکومت‌با تغییر و تبدیل جامعه‌ها به‌حسب پیشرفت تمدن قابل تغییر است. طرز حکومت های اسلامی را در هر عصر، باید با در نظر گرفتن سه ماده ثابت‌شرع اسلام تعیین کرد: 1) مسلمانان تا آخرین حد ممکن باید در اتحاد و اتفاق بکوشند; 2) مرز جامعه اسلامی اعتقاد است; نه مرزهای طبیعی; 3) اصل، رعایت و اجرای سیرت و سنت رسول‌الله(ص) است. (طباطبایی، محمدحسین، مقاله ولایت زعامت ).) و جمهوری اسلامی نیز بهترین مدلی بود که معیارهای فوق را در برداشت. همچنین ایشان در زمینه در این‌که چه کسی باید حکومت کند و چرا باید از وی اطاعت‌شود؟ به قانون طبیعی تمسک جسته معتقد بودند انسان فطرتاً به دنبال آگاه‌ترین، بهترین و عادلترین فرد است که در اسلام در زمان غیبت، فقیه است. وی در اثبات چنین امری از شیوه فقهی مبنی بر تفویض امر ولایت از بالا استفاده نکرده بلکه استدلالی عقلی و فلسفی دارد.( اندیشه سیاسی علامه طباطبایی، مصطفی زهرانی، علوم سیاسی، ش‌1، ص‌89 ) وی می‌گوید: به حکم فطرت، وجود مقام ولایت در هر جامعه‌ای بر اساس حفظ مصالح عالیه ضروری است. اسلام نیز پا بپای فطرت پیش می‌رود. نتیجه این دو مقدمه این است، فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، برای این مقام متعین است و در این که اولیای حکومت‌باید زبده‌ترین و برجسته‌ترین افراد جامعه باشند، کسی تردیدی به‌خود راه نمی‌دهد. بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند.بی‌شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود.زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینه‌های انجام آن تکالیف را نداشته باشند.مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 .) بنابر این ایشان اعتقاد تامی همچون اکثر فقهای اسلام و به ویژه طیف انقلابی فقها به ولایت فقیه داشتند . و او را دارای حق حاکمیت الهی برای حکومت اسلامی می دانستند . اما اینکه علامه در سیاست کمتر دخالت می کرد لازم به ذکر است هر چند پیوند دین و سیاست در اسلام و سیره بزرگان دین و علمای اسلام، اصلی ثابت و مسلم است اما در بررسی میزان فعالیت های سیاسی علما باید به این مهم توجه داشت که این موضوع با عوامل مختلفی در ارتباط می باشد. 1. توانایی های اشخاص:(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (بقره، آیه 286). از این رو مشاهده می نماییم که برخی علماء با توجه شناختی که از توانایی ها و استعدادهای خویش داشتند، به همان میزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سیاسی وارد می شده اند. 2. شرایط محیطی و میزان احساس نیاز: بسیاری مواقع علت این که علماء در مسائل اظهار نظر نمی کنند نه به خاطر عدم اهتمام به آن مسأله بلکه به خاطر احساس عدم نیاز به اظهار نظر می باشد خصوصا در شرایطی که فقیهی عادل و جامع الشرایط هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گرفته و رهنمودهای لازم را ارائه می نمایند. بنابراین در چنین شرایطی دیگر ضرورتی برای ورود سایر علماء و اظهار نظر نمی ماند. هر چند مسلما در برخی موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامی در ارتباط است اظهار نظر و مشارکت آنان می تواند پشتوانه عظیمی برای نظام اسلامی محسوب گردد. خلاصه در بررسی چرایی میزان فعالیت سیاسی هر یک از بزرگان خصوصا در زمان کنونی باید به این قبیل مسائل توجه داشت. نه این که عدم مشهود بودن فعالیت های سیاسی آنان را دلیل بر، مطلوب بودن کناره گیری افراد جامعه از فعالیت ها و مشارکت های سیاسی دانست. بلکه هر فرد باید با شناخت وظایف و تکالیف فردی و اجتماعی خویش و نقش و جایگاهی که در جامعه و نظام اسلامی دارد به انجام وظایف خود در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و... بپردازد و بهترین الگو هم در چنین شرایطی، اسوه های کامل بشریت؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و جانشین واقعی آنان یعنی ولی فقیه جامع الشرایط می باشد. استاد علامه (ره) بمعنی مصطلح سیاست، (سیاسی) نبود، و حتی اگر ایشان سیاسی هم بودند با توجه به کهولت سن ایشان واوضاع جسمی که داشتند (اوضاعی که از نحوه مصاحبه ها یی که ایشان به مناسبتهای مختلف از جمله پس از شهادت شهید مطهری بر جای مانده مشخص می شود و در نهایت به ارتحال آن عالم ربانی در سال 61 یعنی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجامید ) دخالت در سیاست به معنایی که مد نظر ماست مقدور ایشان نبود با اینحال عدم سیاسی بودن ایشان به معنی عدم اهتمام به مسائل جامعه و مردم نیست. پیش از حوادث 15خرداد و درمسائل مربوط به انجمن های ایالتی ولایتی، و پس از فاجعه قتل عام مردم در 15خرداد، استاد علامه همیشه طرف (مشورت) مراجع عظام بود و درجلسات این بزرگان شرکت میکرد و حتی در بعضی از اعلامیه های مشترک مراجع عظام قم، امضای ایشان هم هست. اما پس از آنکه اعلامیه ها و بیانیه ها (تک امضائی) شد ایشان بطور مستقل اعلامیه ای ندادند ولی (سکوت) هم نکرده بودند و به هرنحو مقدور با مراجع وکلیت روحانیت مبارز (هماهنگی) داشت و اغلب روحانیون مبارز از شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیر هم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری - معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت. درباره مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله فلسطین، استاد علامه همواره فعال بود و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساخت که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک های: ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی می‌گوید: (از خصوصیات علامه طباطبایی، این بود که هیچ‌گاه از کسی بدگویی نمی‌کردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک‌بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم .) آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند : ( علامه طباطبایی رابطه عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی(ره) داشتند.) امام خمینی (ره) درباره علامه طباطبایی می‌فرماید: ( آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است ) امام خمینی پس از رحلت علامه طباطبای در طلیعه یکی از بیانات خود فرمودند : ( من قبلا باید از این ضایعه ای که برای حوزه های علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است اظهار تاسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزه های علمیه تسلیت عرض کنم خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیای اسلام محشور فرماید و به بازماندگان و متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید . (صحیفه نور ج 9 ص 134) البته فردای روز رحلت علامه یعنی در 25 آبان 1360 مجلس ترحیمی از سوی امام خمینی برای ایشان در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار گردید . (ز مهر افروخته ص 45) و مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای پیام تسلیتی در سوگ علامه خطاب به امام راحل صادر فرمودند که در فرازی از آن آمده بود : ( محضر مبارک رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (مد ظله العالی ) ضایعه ارتحال عالم ربانی و دانشمند عظیم الشان فیلسوف و مفسر کبیر قرآن حضرت آیه الله علامه طباطبایی را که یکی از مفاخر کم نظیر عالم اسلام بودند به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا له الفدا) و حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و حوزه های علمیه مخصوصا حوزه مقدس قم و مراجع عظام تقلید و شاگردان این مرحوم و همه دانشمندان و عاشقان علم و فضیلت تسلیت عرض می کنم ... ) (روزنامه جمهوری اسلامی 25 آبان 1360 ص 10) مرحوم علامه طباطبایی نیز نسبت به امام و انقلاب ارادت خاصی داشت که این موضوع در خاطراتی که توسط شاگردان علامه نقل شده است متجلی می باشد به عنوان مثال آیت الله احمدی میانجی د رخاطرات خویش چنین می گویند : علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در برابر ستم و استکبار گفت : ایشان خیلی قاطع کلام خود را بر زبان جاری می نماید. فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت : امام بر ملکوت مسلط است .( خاطرات فقیه اخلاقی احمدی میانجی ص 204 ; ز مهر افروخته سیدعلی تهرانی ص 97) نتیجه اینکه اولا سخنانی که گفته شده است باتوجه به اینکه مستند نبوده و از شنیده ها نقل شده است در تعارض با سخنان مستند از جمله سخنان دختر علامه قرار می گیرد که در مقام تعارض بنا به قاعده منطقی یا اعتبار سخن مستند مقدم می شود و یا هر دو از اعتبار می افتند و سراغ ادله دیگری برای اثبات دیدگاه واقعی علامه در باره انقلاب اسلامی می رویم ثانیا سیره نظری وعملی مرحوم علامه در دفاع از نظریات مبتنی برحکومت اسلامی و ولایت فقیه که خود عامل مهمی در گسترش نظریه ولایت فقیه وحکومت اسلامی و تربیت شاگردان انقلابی صاحب نظر برای انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی شد و نیز ارتباطات عاطفی وعلاقه ایشان نسبت به امام خمینی ، شاگردان انقلابی خویش و همچنین ابراز خوشحالی از تحولات انقلاب اسلامی که ده ها شاهد بر آن وجود دارد همه و همه گویای میزان علاقه ایشان به انقلاب اسلامی می باشد و عدم دخالت مستقیم ایشان در مسائل سیاسی و مبارزات نمی تواند دلیلی بر مخالفت ایشان با حکومت اسلامی باشد . البته شاید منشا برخی حرف و حدیث ها در باره مرحوم علامه طباطبایی این باشد که گفته می شود ایشان نسبت به پیروزی این انقلاب خوش بین نبودند که باز هم اولا چندان مستند قوی ندارد و شاید تایید اجمالی آیت الله مصطفوی نیز ناظر به این مساله بوده باشد و ثانیا با توجه به مقطع تاریخی پیروزی انقلاب اسلامی که طبق شواهد فراوان حتی بسیاری از انقلابی ها نیز با توجه به اوضاع و شرایط روز و ساختارهای رژیم و نظام خشونت و سرکوب دربار و نیز پشتیبانی همه جانبه ابرقدرتها از رژیم به پیروزی انقلاب چندان خوش بین نبودند و تنها در راستای انجام وظیفه الهی خویش دست به مبارزه زده بودند در نتیجه حتی اگر این قضیه واقعیت داشته باشد چنین دیدگاهی به معنای مخالفت با انقلاب نمی باشد بلکه به معنای پیش بینی عدم موفقیت به خاطر تحلیل شرایط و اوضاع می باشد که بعدها مشخص شد این تحلیل و پیش بینی غلط بوده است و انقلاب اسلامی در برابر چشمان بهت زده جهانیان و در شرایطی که احتمال پیروزی بسیار کم بود به پیروزی رسید . لذا پیش بینی غلط به معنای مخالف و ضدیت با انقلاب اسلامی نبوده و ذره ای از کمالات فرد پیش بینی کننده هم کم نمی کند چرا که پیش بینی بر اساس عوامل شناخته شده صورت می گیرد ولی تحولات ممکن است بر اثر حوادث غیر قابل پیش بینی به گونه ای دیگر اتفاق بیفتد . دوست عزیز امیدواریم از این پاسخ قانع شده باشید در هر صورت اگر ابهام دیگری وجود داشته باشد با ذکر دقیق نقطه ابهام در خدمت شما خواهیم بود . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 21/100100960)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین