موضع آیت الله خوئی نسبت به نظام قبل وبعدازانقلاب چه بود؟
موضع آیت الله خوئی نسبت به نظام قبل وبعدازانقلاب چه بود؟ با شروع‌ تحولات‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در سال‌ 1341 ش‌، آیت‌الله خویی‌ نیز به‌ همراهان‌ انقلاب‌ پیوست‌ و با صدور اعلامیه‌هایی‌، اعمال‌ ضد اسلامی‌ و ضد انسانی‌ رژیم‌ شاه‌ را مورد نکوهش‌ قرار داد. وی‌ یکی‌ از نخستین‌ کسانی‌ بود که‌ پس‌ از شروع‌ نهضت‌ اسلامی‌ به‌ رهبری‌ امام‌ خمینی‌، حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ نجف‌ را به‌ اهمیت‌ حوادث‌ ایران‌ متوجه‌ ساخت‌ و سعی‌ و کوششی‌ ارجمند در همراهی‌ حرکت‌ عظیم‌ روحانیت‌ و مردم‌ در ایران‌ مبذول‌ کرد (اسلامی‌، غلامرضا، غروب‌ خورشید فقاهت‌، تهران‌ دارالکتب‌الاسلامیه‌، چاپ‌ اول‌، 1373‌،ص 3). در اینجا به‌ ذکر عنوان‌ تلگراف‌هایی‌ که‌ به‌ مناسبت‌های‌ مختلف‌ در فاصله‌ی‌ زمانی‌ 1341 تا 1357ش‌ از سوی‌ آیت‌الله خویی‌ صادر شده‌ است‌، می‌پردازیم‌: 1 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله بهبهانی‌ درباره‌ی‌ تصویبنامه‌ی‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در تاریخ‌ 26/7/1341 (اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، ج 1، تهران‌، مرکز اسناد انقلاب اسلامی‌، چاپ‌ دوم‌، 1374 ، ص27)؛ 2 تلگرام‌ به‌ شاه‌ در اعتراض‌ به‌ تصویبنامه‌ی‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در مهر ماه‌ 1341 ش‌ (همان‌، 30)؛ 3 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله بهبهانی‌ درباره‌ی‌ برگزاری‌ رفراندوم‌ شاه‌ در بهمن‌ ماه‌ 1341 ش‌ (همان‌، 60)؛ 4 تلگرام‌ به‌ امام‌ خمینی‌ در فاجعه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ در فروردین‌ 1342 ش‌ (همان‌، 75)؛ 5 تلگرام‌ به‌ شاه‌ درباره‌ی‌ فاجعه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ در فروردین‌ 1342 ش‌ (همان‌، 80)؛ 6 تلگرام‌ به‌ 24 نفر از علمای‌ ایران‌ درباره‌ی‌ محکومیت‌ اهانت‌ رژیم‌ شاه‌ به‌ مقدسات‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ 14/1/1342 (همان‌، 85)؛ 7 تلگرام‌ درباره‌ی‌ فاجعه‌ی‌ 15 خرداد به‌ تاریخ‌ 17/3/1342 (همان‌، 125)؛ 8 تلگرام‌ به‌ شاه‌ درباره‌ی‌ لزوم‌ آزادی‌ امام‌ خمینی‌ و جمعی‌ از علما از زندان‌، به‌ تاریخ‌ 31/5/1342 (همان‌، 178)؛ 9 تلگرام‌ در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ جمعی‌ از علما درباره‌ی‌ اعمال‌ ضد اسلامی‌ رژیم‌ شاه‌، 12/8/1342 (همان‌، 4/20)؛ 10 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله میلانی‌ درباره‌ی‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذرماه‌ 1343ش‌ (همان‌، 212)؛ 11 تلگرام‌ به‌ آیات‌ عظام‌ قم‌ درباره‌ی‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذر ماه‌ 1343ش‌؛ 12 تلگرام‌ به‌ جمعی‌ از علما و آیت‌الله عاملی‌ و حجت‌الاسلام‌ تبریزی‌ در اعتراض‌ به‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذر ماه‌ 1342 (همان‌/ 222)؛ 13 تلگرام‌ به‌ حسنعلی‌ منصور درباره‌ی‌ لغو قوانین‌ خلاف‌ اسلام‌ و درخواست‌ آزادی‌ امام‌ و دیگر علما، به‌ تاریخ‌ 28/12/1342 (همان‌، 235)؛ 14 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ درباره‌ی‌ لزوم‌ محکوم‌ کردن‌ اقدام‌ رژیم‌ در تبعید امام‌ خمینی‌، به‌ تاریخ‌ 26/8/1342 (همان‌، 272)؛ 15 تلگرام‌ به‌ هویدا در اعتراض‌ به‌ قانون‌شکنی‌های‌ رژیم‌ شاه‌، به‌ تاریخ‌ 12/11/1343 (همان‌، 283)؛ 16 تلگرام‌ به‌ هویدا در اعتراض‌ به‌ محاکمه‌ی‌ جمعی‌ از روحانیون‌ و کسبه‌ به‌ تاریخ‌ 9/2/1344 (همان‌، 463)؛ 17 تلگرام‌ در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد صدوقی‌ درباره‌ی‌ مفاسد اجتماعی‌ و جنایات‌ رژیم‌ شاه‌ در ایران‌ به‌ تاریخ‌ 1/3/1357 (همان‌، 463)؛ 18 اعلامیه‌ درباره‌ی‌ حوادث‌ ایران‌ و جنایات‌ رژیم‌ شاه‌ به‌ تاریخ‌ 10/9/1357 (همان‌، 590). مشارکت‌ ایشان‌ در نهضت‌ و انقلاب‌ در ابتدا به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ بعضاً آن‌چنان‌ قاطع‌ و محکم‌ با حکومت‌ شاه‌ برخورد داشتند که‌ امام‌ خمینی‌ و آیت‌الله میلانی‌ پیکی‌ فرستادند و از ایشان‌ خواستند که‌ با آن‌ حدت‌ و شدت‌ کار را ادامه‌ ندهند . رژیم‌ ایران‌ نیز به‌ صور مختلف‌ به‌ تضعیف‌ شخصیت‌ آیت‌الله خویی‌ می‌کوشید و به‌ ویژه‌ سعی‌ می‌کرد از طریق‌ ایجاد اختلاف‌ بین‌ آیت‌الله خویی‌ و امام‌ خمینی‌ در روند انقلاب‌ وقفه‌ ایجاد کند. در یک‌ مورد، رژیم‌ دستور داد که‌ به‌ کلیه‌ی‌ منابع‌ ساواک‌، آموزش‌ لازم‌ داده‌ شود تا در بین‌ مردم‌ این‌ شایعه‌ را رواج‌ دهند که‌ آیت‌الله سید ابوالقاسم‌ خویی‌ سید نیست‌ و امام‌ خمینی‌ نیز جاسوس‌ آمریکا است‌ (مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، 2/186) ؛ اما همواره‌ عکس‌العمل‌های‌ محکم‌ و منطقی‌ آیت‌الله خویی‌ تحقق‌ خواسته‌های‌ رژیم‌ را باطل‌ می‌ساخت‌. زمانی‌ که‌ گروهی‌ در فکر ایجاد تفاهم‌ بین‌ جامعه‌ی‌ روحانیت‌ مبارز ایران‌ و دستگاه‌ جبار برآمدند، آیت‌الله خویی‌ در مصاحبه‌ای‌ در جواب‌ سؤالی‌ درباره‌ی‌ امکان‌ سازش‌ با دولت‌ فرمودند: (ما نمی‌توانیم‌ در حقوق دینی‌ و مصالح‌ عمومی‌ ملت‌ ایران‌ با کسی‌ معامله‌ کنیم‌. ما ایمان‌ داریم‌ که‌ مراجع‌ تقلید شیعه‌ هرگز حاضر نمی‌شوند با دستگاهی‌ که‌ جنایات‌ یک‌ ساله‌ی‌ اخیر آن‌ را هنوز ملت‌ فراموش‌ نکرده‌ است‌ صلح‌ و سازش‌ کنند؛ هنوز خون‌ محصلین‌ و دانشجویان‌ که‌ در مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ به‌ دست‌ مأموران‌ دولت‌ ریخته‌ شد، خشک‌ نشده‌ است‌؛ هنوز صدای‌ گوش‌خراش‌ حملات‌ رادیویی‌ دستگاه‌ که‌ مراجع‌ و علما را عمال‌ فئودالیسم‌ و مخالف‌ اصلاحات‌ معرفی‌ می‌کردند در گوش‌های‌ مردم‌ طنین‌انداز است‌؛ هنوز جوهر قلم‌های‌ زهرآگین‌ مطبوعات‌ ضد ملی‌ وابسته‌ به‌ دستگاه‌ که‌ ناجوانمردانه‌ترین‌ حمله‌ را علیه‌ علمای‌ بزرگ‌ کردند، خشک‌ نشده‌است‌؛ هنوز ورق پاره‌های‌ ننگین‌ و شرم‌آور عامل‌ کثیفی‌ به‌ نام‌ (هیئت‌ مصلحین‌) چاپ‌ و مجاناً در سراسر ایران‌ شبانه‌ پخش‌ می‌شود؛ هنوز کشتار وحشیانه‌ی‌ 15 خرداد در تهران‌ و شیراز و قم‌ و کشتار دوم‌ فروردین‌ در تبریز و کشتار مسجد فیل‌ در مشهد فراموش‌ نشده‌ است‌؛ هنوز آیت‌الله‌العظمی‌ آقای‌ خمینی‌ و آقای‌ قمی‌ توقیف‌ و تحت‌ نظر مأموران‌ دولتی‌ هستند؛ هنوز آیات‌ و علمای‌ تبریز در زندان‌های‌ دولت‌ به‌ سر می‌برند؛ هنوز آیت‌الله طالقانی‌ و رفقای‌ باایمان‌شان‌ محاکمه‌ می‌شوند؛ هنوز مجلسین‌ قلابی‌ و تحمیلی‌ به‌ کارهای‌ مضحک‌ خود ادامه‌ می‌دهند؛ هنوز زندان‌های‌ دستگاه‌ مملو از جوانان‌ مسلمان‌ و بازاری‌ و دانشگاهی‌ است‌؛ هنوز بسیاری‌ از طلاب‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ قم‌ و تبریز و دانشجویان‌ دانشگاه‌ به‌ جرم‌ مبارزه‌، در سربازخانه‌ها به‌ سر می‌برند؛ هنوز نفوذ صهیونیسم‌ و یهود از مملکت‌ ما قطع‌ نشده‌ است‌؛ هنوز فقر عمومی‌، وضع‌ ناهنجار بازار، وضع‌ اسف‌انگیز فرهنگ‌ و دانشگاه‌ اصلاح‌ نشده‌ و ادامه‌ دارد. و در چنین‌ شرایطی‌ امکان‌ صلح‌ و سازش‌ و حتی‌ تصور آن‌ از هر مقامی‌ که‌ باشد، غیر عاقلانه‌، غیر منطقی‌ و ضد ملی‌ است‌) (بررسی‌ امکان‌ سازش‌ ، نشریه‌ی‌ بعثت‌، 1342، 23/9/1342، ص 15). ایجاد اتحاد و همبستگی‌ برای‌ مبارزه‌ با رژیم‌ نیز از بهترین‌ جنبه‌های‌ روابط‌ آیت‌الله خویی‌ و امام‌ خمینی‌ بود. زمانی‌که‌ بعد از قیام‌ 15 خرداد 1342 ش‌ رژیم‌ شاه‌ سعی‌ داشت‌ امام‌ خمینی‌ را از مراجع‌ جدا کند و این‌‌گونه‌ جلوه‌ دهد که‌ مراجع‌ پشتیبان‌ و همراه‌ ایشان‌ نیستند، آیت‌الله خویی‌ در نجف‌ اعلامیه‌ای‌ صادر و استفاده‌ از قند و شکر را به‌ جهت‌ آنکه‌ در انحصار دولت‌ بود، تحریم‌ کرد. او می‌خواست‌ با این‌ حکم‌ ضربه‌ای‌ اقتصادی‌ به‌ دولت‌ زده‌ باشد و به‌ همین‌ جهت‌ در منزل‌ امام‌ خمینی‌ چایی‌ و شربت‌ مطلقاً داده‌ نمی‌شد و از واردین‌ با سرکه‌ شیره‌ پذیرایی‌ می‌شد (خاطرات‌ آیت‌الله خرم‌آبادی‌، تدوین‌ محمدرضا احمدی‌، تهران‌، مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، 1377، 1/249) ؛ یا در جریان‌ دستگیری‌ امام‌ خمینی‌، آیت‌الله خویی‌ از طریق‌ تماس‌ با سران‌ دنیا، سازمان‌ ملل‌، جمال‌ عبدالناصر، رئیس‌ جمهور مصر و مقامات‌ ایران‌، خواهان‌ آزادی‌ ایشان‌ شد (خاطرات‌ 15 خرداد، به‌ کوشش‌ علی‌ باقری‌، تهران‌، حوزه‌ی‌ هنری‌ سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی‌، 1374، 111ص). همگام‌ با رژیم‌ ایران‌، حزب‌ بعث‌ در عراق تلاش‌ و کوشش‌ شتاب‌زده‌ای‌ را به‌ منظور معرفی‌ آقای‌ خویی‌ به‌‌عنوان‌ مرجع‌ اعلم‌ نه‌ از جهت‌ ایمان‌ به‌ آقای‌ خویی‌ و نه‌ از روی‌ توجه‌ به‌ سرنوشت‌ شیعه‌، بلکه‌ به‌ علت‌ وحشت‌ و نگرانی‌ از مطرح‌ شدن‌ امام‌ خمینی‌ در عراق‌ آغاز نمود؛ زیرا به‌ خوبی‌ می‌دانست‌ که‌ اگر امام‌ خمینی‌ در عراق شناخته‌ شود و پایگاه‌ مردمی‌ به‌دست‌ آورد، بنیاد ظلم‌ و الحاد حزب‌ بعث‌ را از بن‌ برمی‌کند؛ از این‌رو برآن‌ شدند که‌ آقای‌ خویی‌ را به‌ عنوان‌ مرجع‌ اعلم‌ مطرح‌ کنند تا بتوانند در حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ نجف‌ با فشار بر آیت‌الله خویی‌ یک‌ سلسله‌ برنامه‌ها و نقشه‌ها را در جوامع‌ شیعی‌ پیاده‌ کنند؛ از این‌ رو جریان‌هایی‌ را بر آیت‌الله خویی‌ تحمیل‌ کردند که‌ فاجعه‌آمیز بود. در 28 ماه‌ رمضان‌ 1395ق / 14 مهر 1353 آیت‌الله خویی‌ را واداشتند تا عید فطر اعلام‌ کند (روحانی‌، سید حمید، نهضت‌ امام‌ خمینی‌، تهران، مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، چاپ‌ دوم‌، 1376، 2/760). در زمستان‌ 1350 ش‌ در شرایطی‌ که‌ ایرانیان‌ ساکن‌ عراق را با وضع‌ فجیعی‌ از عراق بیرون‌ کرده‌ بودند، آیت‌الله خویی‌ را تحت‌ فشار گذاشتند تا آشکارا اعلام‌ کند که‌ از سوی‌ رژیم‌ عراق هیچ‌گونه‌ بدرفتاری‌ با علما و روحانیون‌ و ایرانیان‌ ساکن‌ آن‌ کشور نشده‌ است‌. عمال‌ حزب‌ بعث‌ برای‌ واداشتن‌ نامبرده‌ به‌ دادن‌ چنین‌ پاسخی‌ او را تهدید کردند که‌ اگر با نوشتن‌ آن‌ موافقت‌ نکند نه‌ تنها حوزه‌ی‌ هزار ساله‌ی‌ نجف‌ را از هم‌ می‌پاشند، بلکه‌ شماری‌ از علما و روحانیون‌ آن‌ حوزه‌ را نیز به‌ اتهام‌ جاسوسی‌ برای‌ شاه‌ یا اسرائیل‌ به‌ جوخه‌ی‌ اعدام‌ می‌سپارند (روحانی‌، 3/791). در تاریخ‌ 28/8/1357، شاه‌ ایران‌، همسرش‌ (شهبانو فرح‌) را به‌ عراق فرستاد تا روز عید غدیر مانند هر ایرانی‌ شیعه‌ به‌ زیارت‌ مرقد منور حضرت‌ امیر (ع‌) برود تا با این‌ زیارت‌ سیاسی‌ شهبانو، نظر مسلمانان‌ خشمگین‌ را جلب‌ کند. با توطئه‌ی‌ قبلی‌ و تبانی‌ هر دو رژیم‌، غفلتاً و ناگهانی‌ در نجف‌ به‌ آیت‌الله خویی‌ خبر می‌دهند که‌ شهبانوی‌ ایران‌ برای‌ عیادت‌ و ملاقات‌، یک‌ ساعت‌ دیگر به‌ خانه‌ی‌ شما می‌آید، ولی‌ آیت‌الله خویی‌ فوراً نجف‌ را ترک‌ کرده‌ به‌ شهر کوفه‌ می‌رود. شهبانو به‌ کوفه‌ می‌رود و با زور وارد خانه‌ی‌ آیت‌الله خویی‌ می‌شود تا به‌ هر قیمت‌ شده‌ این‌ عیادت‌ صورت‌ گیرد. آیت‌الله خویی‌ که‌ خود را در محاصره‌ی‌ قوای‌ انتظامی‌ عراق می‌بیند ناچار ضمن‌ سخنانی‌ از ملکه‌ی‌ ایران‌ می‌خواهد که‌ به‌ شاه‌ بگوید دست‌ از لجبازی‌ و مبارزه‌ با ملت‌ بردارد و جلوی‌ خونریزی‌ها را بگیرد. بعد از آن‌ برای‌ جلوگیری‌ از هرگونه‌ سوءاستفاده‌ی‌ دستگاه‌ از این‌ ملاقات‌ و بازی‌های‌ سیاسی‌، طی‌ مکالمه‌ی‌ تلفنی‌ خلاصه‌ی‌ ماجرا را به‌ آیت‌الله شیخ‌ محمدباقر آشتیانی‌ در تهران‌ اطلاع‌ می‌دهد تا طی‌ اعلامیه‌ای‌ به‌ آگاهی‌ مردم‌ مسلمان‌ ایران‌ برساند (دوانی‌، علی‌، نهضت‌ روحانیون‌ ایران‌، ج 8، بنیاد فرهنگی‌ امام‌ رضا (ع‌)، بی‌جا، 1361‌، 8/352). آیت‌الله خویی‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ 7/1/1358 ش‌ طی‌ اعلامیه‌ای‌ مردم‌ را به‌ شرکت‌ گسترده‌ در همه‌پرسی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ دعوت‌ نمود که‌ در تاریخ‌ 12 فروردین‌ ماه‌ سال‌ 1358 طی‌ رفراندومی‌ با 98 درصد از آرای‌ مثبت‌ مردم‌، جمهوری‌ اسلامی‌ رسماً مستقر گردید (اسلامی‌، 137). آن‌ مرجع‌ بزرگ‌ همچنین‌ در جریان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ عراق علیه‌ ایران‌ فتوا دادند که‌ حقوق شرعیه‌ در راه‌ تهیه‌ی‌ خوراک‌ و پوشاک‌ در جریان‌ جنگ‌ اسلام‌ مصرف‌ گردد و اکثر جوانان‌ عراقی‌ که‌ خود را به‌ نیروهای‌ ایران‌ تسلیم‌ می‌نمودند، از مقلدین‌ ایشان‌ بودند (همان‌، 138). رژیم‌ بعث‌ عراق در مدت‌ هشت سال‌ تمام‌ نتوانست‌ از مرجع‌ بزرگ‌ دست‌ خطی‌ به‌ نفع‌ خود بگیرد و او پیوسته‌ با حفظ‌ مرجعیت‌ و حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ نجف‌، کوچک‌ترین‌ باجی‌ به‌ آنان‌ نداد و در عین‌ حال‌ ناملایمات‌ را تحمل‌ کرد (عقیقی‌ بخشایشی‌، مفاخر آذربایجان‌، ج 1، تبریز،آذربایجان‌، 1374-1375، 1/468). در قیامی‌ که‌ به‌ سال‌ 1412ق/1370 ش‌ از سوی‌ شیعیان‌ عراق علیه‌ نظام‌ حاکم‌ صورت‌ گرفت‌، آیت‌الله خویی‌ به‌ این‌ حرکت‌ جهت‌ بخشیدند و در قیام‌ شرکت‌ کردند، اما با سرکوبی‌ قیام‌، صدام‌ وی‌ را به‌ کوفه‌ تبعید کرد و در خانه‌اش‌ تحت‌نظر قرار داد. وی‌ به‌ علت‌ ناملایمات‌ زندگی‌ و سن‌ زیاد به‌ بیماری‌ قلبی‌ دچار شد که‌ در عراق قادر به‌ مداوای‌ نامبرده‌ نشدند و مسئولان‌ بغداد نیز به‌ وی‌ اجازه‌ ندادند که‌ جهت‌ معالجه‌ به‌ خارج‌ برود (مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، 1623) daneshnameh.irdc.ir/?p=2315))
عنوان سوال:

موضع آیت الله خوئی نسبت به نظام قبل وبعدازانقلاب چه بود؟


پاسخ:

موضع آیت الله خوئی نسبت به نظام قبل وبعدازانقلاب چه بود؟

با شروع‌ تحولات‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در سال‌ 1341 ش‌، آیت‌الله خویی‌ نیز به‌ همراهان‌ انقلاب‌ پیوست‌ و با صدور اعلامیه‌هایی‌، اعمال‌ ضد اسلامی‌ و ضد انسانی‌ رژیم‌ شاه‌ را مورد نکوهش‌ قرار داد. وی‌ یکی‌ از نخستین‌ کسانی‌ بود که‌ پس‌ از شروع‌ نهضت‌ اسلامی‌ به‌ رهبری‌ امام‌ خمینی‌، حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ نجف‌ را به‌ اهمیت‌ حوادث‌ ایران‌ متوجه‌ ساخت‌ و سعی‌ و کوششی‌ ارجمند در همراهی‌ حرکت‌ عظیم‌ روحانیت‌ و مردم‌ در ایران‌ مبذول‌ کرد (اسلامی‌، غلامرضا، غروب‌ خورشید فقاهت‌، تهران‌ دارالکتب‌الاسلامیه‌، چاپ‌ اول‌، 1373‌،ص 3). در اینجا به‌ ذکر عنوان‌ تلگراف‌هایی‌ که‌ به‌ مناسبت‌های‌ مختلف‌ در فاصله‌ی‌ زمانی‌ 1341 تا 1357ش‌ از سوی‌ آیت‌الله خویی‌ صادر شده‌ است‌، می‌پردازیم‌: 1 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله بهبهانی‌ درباره‌ی‌ تصویبنامه‌ی‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در تاریخ‌ 26/7/1341 (اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، ج 1، تهران‌، مرکز اسناد انقلاب اسلامی‌، چاپ‌ دوم‌، 1374 ، ص27)؛ 2 تلگرام‌ به‌ شاه‌ در اعتراض‌ به‌ تصویبنامه‌ی‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در مهر ماه‌ 1341 ش‌ (همان‌، 30)؛ 3 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله بهبهانی‌ درباره‌ی‌ برگزاری‌ رفراندوم‌ شاه‌ در بهمن‌ ماه‌ 1341 ش‌ (همان‌، 60)؛ 4 تلگرام‌ به‌ امام‌ خمینی‌ در فاجعه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ در فروردین‌ 1342 ش‌ (همان‌، 75)؛ 5 تلگرام‌ به‌ شاه‌ درباره‌ی‌ فاجعه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ در فروردین‌ 1342 ش‌ (همان‌، 80)؛ 6 تلگرام‌ به‌ 24 نفر از علمای‌ ایران‌ درباره‌ی‌ محکومیت‌ اهانت‌ رژیم‌ شاه‌ به‌ مقدسات‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ 14/1/1342 (همان‌، 85)؛ 7 تلگرام‌ درباره‌ی‌ فاجعه‌ی‌ 15 خرداد به‌ تاریخ‌ 17/3/1342 (همان‌، 125)؛ 8 تلگرام‌ به‌ شاه‌ درباره‌ی‌ لزوم‌ آزادی‌ امام‌ خمینی‌ و جمعی‌ از علما از زندان‌، به‌ تاریخ‌ 31/5/1342 (همان‌، 178)؛ 9 تلگرام‌ در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ جمعی‌ از علما درباره‌ی‌ اعمال‌ ضد اسلامی‌ رژیم‌ شاه‌، 12/8/1342 (همان‌، 4/20)؛ 10 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله میلانی‌ درباره‌ی‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذرماه‌ 1343ش‌ (همان‌، 212)؛ 11 تلگرام‌ به‌ آیات‌ عظام‌ قم‌ درباره‌ی‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذر ماه‌ 1343ش‌؛ 12 تلگرام‌ به‌ جمعی‌ از علما و آیت‌الله عاملی‌ و حجت‌الاسلام‌ تبریزی‌ در اعتراض‌ به‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذر ماه‌ 1342 (همان‌/ 222)؛ 13 تلگرام‌ به‌ حسنعلی‌ منصور درباره‌ی‌ لغو قوانین‌ خلاف‌ اسلام‌ و درخواست‌ آزادی‌ امام‌ و دیگر علما، به‌ تاریخ‌ 28/12/1342 (همان‌، 235)؛ 14 تلگرام‌ به‌ آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ درباره‌ی‌ لزوم‌ محکوم‌ کردن‌ اقدام‌ رژیم‌ در تبعید امام‌ خمینی‌، به‌ تاریخ‌ 26/8/1342 (همان‌، 272)؛ 15 تلگرام‌ به‌ هویدا در اعتراض‌ به‌ قانون‌شکنی‌های‌ رژیم‌ شاه‌، به‌ تاریخ‌ 12/11/1343 (همان‌، 283)؛ 16 تلگرام‌ به‌ هویدا در اعتراض‌ به‌ محاکمه‌ی‌ جمعی‌ از روحانیون‌ و کسبه‌ به‌ تاریخ‌ 9/2/1344 (همان‌، 463)؛ 17 تلگرام‌ در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد صدوقی‌ درباره‌ی‌ مفاسد اجتماعی‌ و جنایات‌ رژیم‌ شاه‌ در ایران‌ به‌ تاریخ‌ 1/3/1357 (همان‌، 463)؛ 18 اعلامیه‌ درباره‌ی‌ حوادث‌ ایران‌ و جنایات‌ رژیم‌ شاه‌ به‌ تاریخ‌ 10/9/1357 (همان‌، 590). مشارکت‌ ایشان‌ در نهضت‌ و انقلاب‌ در ابتدا به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ بعضاً آن‌چنان‌ قاطع‌ و محکم‌ با حکومت‌ شاه‌ برخورد داشتند که‌ امام‌ خمینی‌ و آیت‌الله میلانی‌ پیکی‌ فرستادند و از ایشان‌ خواستند که‌ با آن‌ حدت‌ و شدت‌ کار را ادامه‌ ندهند . رژیم‌ ایران‌ نیز به‌ صور مختلف‌ به‌ تضعیف‌ شخصیت‌ آیت‌الله خویی‌ می‌کوشید و به‌ ویژه‌ سعی‌ می‌کرد از طریق‌ ایجاد اختلاف‌ بین‌ آیت‌الله خویی‌ و امام‌ خمینی‌ در روند انقلاب‌ وقفه‌ ایجاد کند. در یک‌ مورد، رژیم‌ دستور داد که‌ به‌ کلیه‌ی‌ منابع‌ ساواک‌، آموزش‌ لازم‌ داده‌ شود تا در بین‌ مردم‌ این‌ شایعه‌ را رواج‌ دهند که‌ آیت‌الله سید ابوالقاسم‌ خویی‌ سید نیست‌ و امام‌ خمینی‌ نیز جاسوس‌ آمریکا است‌ (مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، 2/186) ؛ اما همواره‌ عکس‌العمل‌های‌ محکم‌ و منطقی‌ آیت‌الله خویی‌ تحقق‌ خواسته‌های‌ رژیم‌ را باطل‌ می‌ساخت‌. زمانی‌ که‌ گروهی‌ در فکر ایجاد تفاهم‌ بین‌ جامعه‌ی‌ روحانیت‌ مبارز ایران‌ و دستگاه‌ جبار برآمدند، آیت‌الله خویی‌ در مصاحبه‌ای‌ در جواب‌ سؤالی‌ درباره‌ی‌ امکان‌ سازش‌ با دولت‌ فرمودند: (ما نمی‌توانیم‌ در حقوق دینی‌ و مصالح‌ عمومی‌ ملت‌ ایران‌ با کسی‌ معامله‌ کنیم‌. ما ایمان‌ داریم‌ که‌ مراجع‌ تقلید شیعه‌ هرگز حاضر نمی‌شوند با دستگاهی‌ که‌ جنایات‌ یک‌ ساله‌ی‌ اخیر آن‌ را هنوز ملت‌ فراموش‌ نکرده‌ است‌ صلح‌ و سازش‌ کنند؛ هنوز خون‌ محصلین‌ و دانشجویان‌ که‌ در مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ به‌ دست‌ مأموران‌ دولت‌ ریخته‌ شد، خشک‌ نشده‌ است‌؛ هنوز صدای‌ گوش‌خراش‌ حملات‌ رادیویی‌ دستگاه‌ که‌ مراجع‌ و علما را عمال‌ فئودالیسم‌ و مخالف‌ اصلاحات‌ معرفی‌ می‌کردند در گوش‌های‌ مردم‌ طنین‌انداز است‌؛ هنوز جوهر قلم‌های‌ زهرآگین‌ مطبوعات‌ ضد ملی‌ وابسته‌ به‌ دستگاه‌ که‌ ناجوانمردانه‌ترین‌ حمله‌ را علیه‌ علمای‌ بزرگ‌ کردند، خشک‌ نشده‌است‌؛ هنوز ورق پاره‌های‌ ننگین‌ و شرم‌آور عامل‌ کثیفی‌ به‌ نام‌ (هیئت‌ مصلحین‌) چاپ‌ و مجاناً در سراسر ایران‌ شبانه‌ پخش‌ می‌شود؛ هنوز کشتار وحشیانه‌ی‌ 15 خرداد در تهران‌ و شیراز و قم‌ و کشتار دوم‌ فروردین‌ در تبریز و کشتار مسجد فیل‌ در مشهد فراموش‌ نشده‌ است‌؛ هنوز آیت‌الله‌العظمی‌ آقای‌ خمینی‌ و آقای‌ قمی‌ توقیف‌ و تحت‌ نظر مأموران‌ دولتی‌ هستند؛ هنوز آیات‌ و علمای‌ تبریز در زندان‌های‌ دولت‌ به‌ سر می‌برند؛ هنوز آیت‌الله طالقانی‌ و رفقای‌ باایمان‌شان‌ محاکمه‌ می‌شوند؛ هنوز مجلسین‌ قلابی‌ و تحمیلی‌ به‌ کارهای‌ مضحک‌ خود ادامه‌ می‌دهند؛ هنوز زندان‌های‌ دستگاه‌ مملو از جوانان‌ مسلمان‌ و بازاری‌ و دانشگاهی‌ است‌؛ هنوز بسیاری‌ از طلاب‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ قم‌ و تبریز و دانشجویان‌ دانشگاه‌ به‌ جرم‌ مبارزه‌، در سربازخانه‌ها به‌ سر می‌برند؛ هنوز نفوذ صهیونیسم‌ و یهود از مملکت‌ ما قطع‌ نشده‌ است‌؛ هنوز فقر عمومی‌، وضع‌ ناهنجار بازار، وضع‌ اسف‌انگیز فرهنگ‌ و دانشگاه‌ اصلاح‌ نشده‌ و ادامه‌ دارد. و در چنین‌ شرایطی‌ امکان‌ صلح‌ و سازش‌ و حتی‌ تصور آن‌ از هر مقامی‌ که‌ باشد، غیر عاقلانه‌، غیر منطقی‌ و ضد ملی‌ است‌) (بررسی‌ امکان‌ سازش‌ ، نشریه‌ی‌ بعثت‌، 1342، 23/9/1342، ص 15). ایجاد اتحاد و همبستگی‌ برای‌ مبارزه‌ با رژیم‌ نیز از بهترین‌ جنبه‌های‌ روابط‌ آیت‌الله خویی‌ و امام‌ خمینی‌ بود. زمانی‌که‌ بعد از قیام‌ 15 خرداد 1342 ش‌ رژیم‌ شاه‌ سعی‌ داشت‌ امام‌ خمینی‌ را از مراجع‌ جدا کند و این‌‌گونه‌ جلوه‌ دهد که‌ مراجع‌ پشتیبان‌ و همراه‌ ایشان‌ نیستند، آیت‌الله خویی‌ در نجف‌ اعلامیه‌ای‌ صادر و استفاده‌ از قند و شکر را به‌ جهت‌ آنکه‌ در انحصار دولت‌ بود، تحریم‌ کرد. او می‌خواست‌ با این‌ حکم‌ ضربه‌ای‌ اقتصادی‌ به‌ دولت‌ زده‌ باشد و به‌ همین‌ جهت‌ در منزل‌ امام‌ خمینی‌ چایی‌ و شربت‌ مطلقاً داده‌ نمی‌شد و از واردین‌ با سرکه‌ شیره‌ پذیرایی‌ می‌شد (خاطرات‌ آیت‌الله خرم‌آبادی‌، تدوین‌ محمدرضا احمدی‌، تهران‌، مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، 1377، 1/249) ؛ یا در جریان‌ دستگیری‌ امام‌ خمینی‌، آیت‌الله خویی‌ از طریق‌ تماس‌ با سران‌ دنیا، سازمان‌ ملل‌، جمال‌ عبدالناصر، رئیس‌ جمهور مصر و مقامات‌ ایران‌، خواهان‌ آزادی‌ ایشان‌ شد (خاطرات‌ 15 خرداد، به‌ کوشش‌ علی‌ باقری‌، تهران‌، حوزه‌ی‌ هنری‌ سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی‌، 1374، 111ص). همگام‌ با رژیم‌ ایران‌، حزب‌ بعث‌ در عراق تلاش‌ و کوشش‌ شتاب‌زده‌ای‌ را به‌ منظور معرفی‌ آقای‌ خویی‌ به‌‌عنوان‌ مرجع‌ اعلم‌ نه‌ از جهت‌ ایمان‌ به‌ آقای‌ خویی‌ و نه‌ از روی‌ توجه‌ به‌ سرنوشت‌ شیعه‌، بلکه‌ به‌ علت‌ وحشت‌ و نگرانی‌ از مطرح‌ شدن‌ امام‌ خمینی‌ در عراق‌ آغاز نمود؛ زیرا به‌ خوبی‌ می‌دانست‌ که‌ اگر امام‌ خمینی‌ در عراق شناخته‌ شود و پایگاه‌ مردمی‌ به‌دست‌ آورد، بنیاد ظلم‌ و الحاد حزب‌ بعث‌ را از بن‌ برمی‌کند؛ از این‌رو برآن‌ شدند که‌ آقای‌ خویی‌ را به‌ عنوان‌ مرجع‌ اعلم‌ مطرح‌ کنند تا بتوانند در حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ نجف‌ با فشار بر آیت‌الله خویی‌ یک‌ سلسله‌ برنامه‌ها و نقشه‌ها را در جوامع‌ شیعی‌ پیاده‌ کنند؛ از این‌ رو جریان‌هایی‌ را بر آیت‌الله خویی‌ تحمیل‌ کردند که‌ فاجعه‌آمیز بود. در 28 ماه‌ رمضان‌ 1395ق / 14 مهر 1353 آیت‌الله خویی‌ را واداشتند تا عید فطر اعلام‌ کند (روحانی‌، سید حمید، نهضت‌ امام‌ خمینی‌، تهران، مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، چاپ‌ دوم‌، 1376، 2/760). در زمستان‌ 1350 ش‌ در شرایطی‌ که‌ ایرانیان‌ ساکن‌ عراق را با وضع‌ فجیعی‌ از عراق بیرون‌ کرده‌ بودند، آیت‌الله خویی‌ را تحت‌ فشار گذاشتند تا آشکارا اعلام‌ کند که‌ از سوی‌ رژیم‌ عراق هیچ‌گونه‌ بدرفتاری‌ با علما و روحانیون‌ و ایرانیان‌ ساکن‌ آن‌ کشور نشده‌ است‌. عمال‌ حزب‌ بعث‌ برای‌ واداشتن‌ نامبرده‌ به‌ دادن‌ چنین‌ پاسخی‌ او را تهدید کردند که‌ اگر با نوشتن‌ آن‌ موافقت‌ نکند نه‌ تنها حوزه‌ی‌ هزار ساله‌ی‌ نجف‌ را از هم‌ می‌پاشند، بلکه‌ شماری‌ از علما و روحانیون‌ آن‌ حوزه‌ را نیز به‌ اتهام‌ جاسوسی‌ برای‌ شاه‌ یا اسرائیل‌ به‌ جوخه‌ی‌ اعدام‌ می‌سپارند (روحانی‌، 3/791). در تاریخ‌ 28/8/1357، شاه‌ ایران‌، همسرش‌ (شهبانو فرح‌) را به‌ عراق فرستاد تا روز عید غدیر مانند هر ایرانی‌ شیعه‌ به‌ زیارت‌ مرقد منور حضرت‌ امیر (ع‌) برود تا با این‌ زیارت‌ سیاسی‌ شهبانو، نظر مسلمانان‌ خشمگین‌ را جلب‌ کند. با توطئه‌ی‌ قبلی‌ و تبانی‌ هر دو رژیم‌، غفلتاً و ناگهانی‌ در نجف‌ به‌ آیت‌الله خویی‌ خبر می‌دهند که‌ شهبانوی‌ ایران‌ برای‌ عیادت‌ و ملاقات‌، یک‌ ساعت‌ دیگر به‌ خانه‌ی‌ شما می‌آید، ولی‌ آیت‌الله خویی‌ فوراً نجف‌ را ترک‌ کرده‌ به‌ شهر کوفه‌ می‌رود. شهبانو به‌ کوفه‌ می‌رود و با زور وارد خانه‌ی‌ آیت‌الله خویی‌ می‌شود تا به‌ هر قیمت‌ شده‌ این‌ عیادت‌ صورت‌ گیرد. آیت‌الله خویی‌ که‌ خود را در محاصره‌ی‌ قوای‌ انتظامی‌ عراق می‌بیند ناچار ضمن‌ سخنانی‌ از ملکه‌ی‌ ایران‌ می‌خواهد که‌ به‌ شاه‌ بگوید دست‌ از لجبازی‌ و مبارزه‌ با ملت‌ بردارد و جلوی‌ خونریزی‌ها را بگیرد. بعد از آن‌ برای‌ جلوگیری‌ از هرگونه‌ سوءاستفاده‌ی‌ دستگاه‌ از این‌ ملاقات‌ و بازی‌های‌ سیاسی‌، طی‌ مکالمه‌ی‌ تلفنی‌ خلاصه‌ی‌ ماجرا را به‌ آیت‌الله شیخ‌ محمدباقر آشتیانی‌ در تهران‌ اطلاع‌ می‌دهد تا طی‌ اعلامیه‌ای‌ به‌ آگاهی‌ مردم‌ مسلمان‌ ایران‌ برساند (دوانی‌، علی‌، نهضت‌ روحانیون‌ ایران‌، ج 8، بنیاد فرهنگی‌ امام‌ رضا (ع‌)، بی‌جا، 1361‌، 8/352). آیت‌الله خویی‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ 7/1/1358 ش‌ طی‌ اعلامیه‌ای‌ مردم‌ را به‌ شرکت‌ گسترده‌ در همه‌پرسی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ دعوت‌ نمود که‌ در تاریخ‌ 12 فروردین‌ ماه‌ سال‌ 1358 طی‌ رفراندومی‌ با 98 درصد از آرای‌ مثبت‌ مردم‌، جمهوری‌ اسلامی‌ رسماً مستقر گردید (اسلامی‌، 137). آن‌ مرجع‌ بزرگ‌ همچنین‌ در جریان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ عراق علیه‌ ایران‌ فتوا دادند که‌ حقوق شرعیه‌ در راه‌ تهیه‌ی‌ خوراک‌ و پوشاک‌ در جریان‌ جنگ‌ اسلام‌ مصرف‌ گردد و اکثر جوانان‌ عراقی‌ که‌ خود را به‌ نیروهای‌ ایران‌ تسلیم‌ می‌نمودند، از مقلدین‌ ایشان‌ بودند (همان‌، 138). رژیم‌ بعث‌ عراق در مدت‌ هشت سال‌ تمام‌ نتوانست‌ از مرجع‌ بزرگ‌ دست‌ خطی‌ به‌ نفع‌ خود بگیرد و او پیوسته‌ با حفظ‌ مرجعیت‌ و حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ نجف‌، کوچک‌ترین‌ باجی‌ به‌ آنان‌ نداد و در عین‌ حال‌ ناملایمات‌ را تحمل‌ کرد (عقیقی‌ بخشایشی‌، مفاخر آذربایجان‌، ج 1، تبریز،آذربایجان‌، 1374-1375، 1/468). در قیامی‌ که‌ به‌ سال‌ 1412ق/1370 ش‌ از سوی‌ شیعیان‌ عراق علیه‌ نظام‌ حاکم‌ صورت‌ گرفت‌، آیت‌الله خویی‌ به‌ این‌ حرکت‌ جهت‌ بخشیدند و در قیام‌ شرکت‌ کردند، اما با سرکوبی‌ قیام‌، صدام‌ وی‌ را به‌ کوفه‌ تبعید کرد و در خانه‌اش‌ تحت‌نظر قرار داد. وی‌ به‌ علت‌ ناملایمات‌ زندگی‌ و سن‌ زیاد به‌ بیماری‌ قلبی‌ دچار شد که‌ در عراق قادر به‌ مداوای‌ نامبرده‌ نشدند و مسئولان‌ بغداد نیز به‌ وی‌ اجازه‌ ندادند که‌ جهت‌ معالجه‌ به‌ خارج‌ برود (مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی‌، 1623) daneshnameh.irdc.ir/?p=2315))





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین