آیا میر حسین موسوی مورد تایید امام بود؟چرا امام ایشان را انتخاب کردند؟
آیا میر حسین موسوی مورد تایید امام بود؟چرا امام ایشان را انتخاب کردند؟ فرهیخته گرامی ضمن تشکر از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب نموده اید در پاسخ به سوال شما ابتدا به طور اجمالی بگوییم که میر حسین موسوی تا حدود زیادی موردتایید امام بودند اما انتخاب ایشان طبق سازو کار های قانونی و با معرفی رئیس جمهور و انتخاب مجلس انجام شد اما به دلایلی از جمله شرایط جنگی ، در دوره دوم ریاست جمهوری مقام معظم رهبری و علیرغم نظر رئیس جمهور و جمع زیادی از نیروهای ارزشی مجلس ، حضرت امام خمینی ره صلاح را بر آن دانستند که ایشان همچنان به عنوان نخست وزیر در این سمت مشغول به کار شوند هر چند حضرت امام در انتهای نامه خود همچنان حق انتخاب رئیس جمهور و مجلس را نیز به رسمیت می شناسند که شاهدی بر این مطلب است که حکم امام در این زمینه حکم ارشادی بوده است و نه حکم مولوی. (رک : صحیفه امام ، ج 19 ، ص 393) اما در مورد پاسخ تفصیلی در باره این تایید و حمایت حضرت امام از ایشان وحتی بسیاری از کسانی که امروزه جزء مردودین انقلاب به شمار می روند ابتدا لازم است سیاست کلی امام خمینی در به کار گیری نیروهای منتسب به انقلاب اسلامی را بیان نماییم . به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران سیل عظیمی از نیروهای جدید وارد عرصه سیاسی کشور شدند که خود شامل طیف های گوناگونی اعم از مذهبی ، سکولار ، التقاطیون و ... بودند سیاست امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی همچون سیاستی که امروزه مقام معظم رهبری اعلام نمودند مبتنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی بود بر اساس همین سیاست بود که ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی صریحا اعلام نمودند که در حکومتی که ایشان در نظر دارند حتی کمونیستها نیز حق اظهار نظر خواهند داشت و پس از انقلاب اسلامی گروههایی همچون حزب توده که علنا کمونیست و طرفدار شوروی بودند تا پیش از اینکه جاسوسی آنها به نفع شوروی و اقدام آنها به کودتا علیه نظام آشکار شود جزء فعالان سیاسی نظام محسوب می شدند و نه تنها حق فعالیت سیاسی داشتند بلکه در مناظرات تلویزیونی نیز آزادانه شرکت داشته و به بیان دیدگاههای خویش در برابر فعالان فکری مسلمان همچون شهید بهشتی و آیت الله مصباح می پرداختند که مناظره احسان طبری رهبر حزب توده ، فرخ نگهدار و ... در این زمره محسوب می شود همچنین بر همین اساس بود که با وجود اینکه گروههایی همچون نهضت آزادی - که اساسا خط مشی انقلابی نداشته و معتقد به این بودند که شاه باید سلطنت کند نه حکومت و خواستار اصلاحات در نظام پادشاهی بودند و نه انقلابی که این نظام را دگرگون نماید – توسط امام خمینی به عنوان یکی از صحنه گردانان اصلی سیاست کشور در آمده و سکانداری انقلاب تازه به پیروزی رسیده به دست این گروهک سپرده شد و تا زمانی که عدم التزام عملی آنان به قانون اساسی و راه ملت و امام و اقدامات انقلابی که ملت در راه احقاق حقوق پایمال شده خویش انجام می دادند اثبات نشده بود همچنان به عنوان نیروهای انقلاب محسوب می شدند . در همین راستا برخورد امام خمینی با بنی صدر را شاهد هستیم که علیرغم اطلاعاتی که در زمینه برخی افکار انحرافی و ارتباطات مشکوک وی با بیگانگان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به ایشان رسیده بود اما تا زمانی که با اقداماتی که خود آقای بنی صدر انجام داد انحرافات و خیانتهای او علنی نشده بود، همچنان به عنوان رئیس جمهور قانونی ملت ایران از او پشتیبانی کرده و تلاش می کرد تا او را از افتادن در دام سقوط و انحراف نجات دهد . بنابر این خط مشی کلی امام مبتنی بر این بود که همه کسانی که به نوعی خود را به انقلاب پیوند زده بودند راخودی دانسته و تا زمانی که انحراف و خیانتی از آنان مشاهده نمی شد حتی از ایشان حمایت نیز می کردند و چه بسا همین خط مشی ملاطفت آمیز امام راحل که مبتنی بر اصول اخلاقی و انسانی بود باعث شد تا برخی از افرادی که پیش از انقلاب با گروههای انحرافی ارتباط داشتند با شناخت راه حق از این گروهها کاملا جداشده و به صف مدافعان نظام اسلامی پیوستند که برخی از آنها همچنان در این خط پا برجا هستند. از طرفی از ابتدای انقلاب افرادی که به نوعی خود را به انقلاب پیوند زده بودند به دو گروه تقسیم می شوند: گروههای مخالف خط مشی امام و گروههای موافق و همراستای خط امام. گروه اول نیز به دو دسته عمده تقسیم می شوند : الف - گروههایی که از همان ابتدا علم مخالفت با مردم را برداشتند و ماهیت خود را به سرعت آشکار نمودند که عمده ترین آنها گروهکهای تجزیه طلب ، گروهکهای عمدتا چپ با خط مشی مسلحانه همچون چریکهای فدایی خلق ، گروهکهای التقاطی مثل فرقان و ... بودند که البته با هوشیاری مردم انقلابی در همان اوان انقلاب از صحنه سیاسی کشور حذف شدند . ب – گروههایی که ابتدا ماهیت اصلی خود را زیر نقاب پنهان کرده و به ظاهر خود را با امام و انقلاب همراه نشان دادند و برخی از آنها حتی از روشهای چاپلوسانه و متملقانه بهره می گرفتند اما سرانجام به مرور زمان و در پیشامدهای مختلف مجبور به کنار نهادن نقاب از چهره اصلی خویش شدند همچون نهضت آزادی و یا گروهک های طرفدار بنی صدر که در ابتدای کار تملق وریاکاری را به جایی رسانده بودند که به منظور پیشبرد اهداف خود خواستار معرفی فرزند امام برای تصدی پست نخست وزیری شدند که با مخالفت امام مواجه شده و تیرشان به سنگ خورد . گروه دوم نیز که ظاهرا تا پایان عمر امام راحل در کنار امام و آرمانهای والای ایشان ثابت قدم مانده بودند به دو دسته تقسیم شدند : نخست دسته هایی که در خط امام باقی مانده و پس از ارتحال آن امام عظیم الشان با مقام معظم رهبری پیمان بستند و بر این پیمان خویش پایدار ماندند . دسته دوم گروههایی که به مرور زمان و به تدریج از آرمانهای امام و انقلاب فاصله گرفته و علیرغم شعارهای تند و انقلابی که در زمان امام راحل سر می دادند به تدریج به زاویه گرفتن با این شعارها و آرمانها پرداختند که البته خود همین گروه نیز شامل طیف بندی های فراوانی بود از کسانی که کاملا از نظام و انقلاب برگشته و حتی به غرب پناهنده شدند تا کسانی که تنها به انتقاد به برخی مسائل روز اکتفا کرده و همچنان در صف انقلاب باقی ماندند . پس از ذکر این مقدمه لازم است در پاسخ شما بگوییم حضور شخصیتی همچون میر حسین موسوی در جریان فعالیتهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی و سرانجام تصدی مسئولیت خطیر و مهم نخست وزیری را باید در راستای خط مشی کلی امام خمینی مبنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی دانست که بر اساس آن شخصیتی بی نام و نشان همچون نامبرده که به لحاظ سوابق انقلابی نیز سابقه چندان روشنی نداشت به دلیل ارتباطی که با انقلاب اسلامی پیدا کرده بود مورد پذیرش قرار گرفت و تا زمانی که دلیل رو شنی دال بر انحراف و خیانت وی وجود نداشت به عنوان یک عضو انقلاب به ایفای نقش می پرداخت . از طرفی سوابقی نیز که به ایشان نسبت داده می شد از قبیل عضویت در گروه امت و طرفدار خط مشی دکتر پیمان –که در سخنرانی شهید دیالمه نیز به آن اشاره شده بود- مسائلی بود که یا بر اساس شنیده ها صورت می گرفت و یا چندان استناد قوی نداشت که بر اساس ‌آن بتوان وی را به افکار انحرافی متهم نمود و شاید بتوان گفت یکی از دلایل صداقت و در عین حال مظلومیت جمهوری اسلامی همین بود که افرادی همچون میر حسین موسوی را که در باره او حرف و حدیثهایی بود تا زمانی که دلیل آشکار بر انحراف او وجود نداشت پذیرفت و او را تا بالاترین پستهای جمهوری اسلامی ارتقا داد و حتی در بعد از دوران امام راحل نیز در پستهای مختلف ایفای نقش کرد و شورای نگهبان نیز تنها به صرف سخن و ادعاهای ثابت نشده دیگران حاضر به رد صلاحیت وی نشده و اجازه حضور او در عرصه انتخابات ریاست جمهوری را داد اما متاسفانه همین افراد به جای قدرشناسی انواع تهمتها را به نهادهای مختلف نظام وارد کردند . بنابر این : 1 – با توجه به خط مشی کلی حضرت امام تا زمانی که انحراف نامبرده آشکار نشده بود مشکلی از جهت جذب و تایید بعدی این نیروی تازه وارد در آن زمان وجودنداشت کما اینکه افراد فراوانی از نیروهای انقلاب دارای سابقه در گروههایی مثل مجاهدین خلق (منافقین) ، نهضت ازادی ، انجمن حجتیه و ... بودند اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جای وفاداری به حزب و گروه خویش از آنان بریده و از نیروهای مخلص انقلاب شدند که برای آشنایی بیشتر با این بریدنها و پیوستن به انقلاب مطالعه کتاب خاطرات احمد احمد و نیز خاطرات عزت شاهی و نیز کتاب جنبشهای سیاسی اسلامی معاصر نوشته رسول جعفریان بسیار مفید و سودمند می باشد . 2 – عملکرد آقای میر حسین موسوی بر طبق شواهد موجود در زمان تصدی نخست وزیری عملکردی نبود که مغایر با اهداف و مبانی انقلاب اسلامی باشد و به همین دلیل ایشان مورد حمایت امام خمینی قرار گرفتنند و اختلافاتی که ایشان با برخی شخصیت ها و وزرای انقلابی و به وی‌ژه مقام معظم رهبری که در آن زمان ریاست جمهوری را عهده دار بودند داشتند اختلافات مبنایی نبود بلکه اختلاف بر سر نحوه اداره کشور بود به عنوان مثال در مساله قانون کار و یا میزان دخالت دولت در اقتصاد و .. موارد اختلافی فراوانی مطرح می شد که همگی به نحوه اداره کشور مربوط می شد و به معنای اختلاف بر سر اعتقاد به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه نبود و بروز این قبیل اختلافات در میان مسئولان اجرایی هر کشوری امری طبیعی است چرا که همه این موارد به اختلاف سلیقه ها بر می گردد . دوست عزیز در پایان امیدوارم که این مطالب پاسخگوی ذهن حقیقت یاب شما بوده باشد و در آینده نیز با انعکاس نظرات خویش و بیان ابهامات و شبهات خویش ما را در پاسخگویی به ذهن جستجو گر خویش یاری فرمایید .
عنوان سوال:

آیا میر حسین موسوی مورد تایید امام بود؟چرا امام ایشان را انتخاب کردند؟


پاسخ:

آیا میر حسین موسوی مورد تایید امام بود؟چرا امام ایشان را انتخاب کردند؟

فرهیخته گرامی ضمن تشکر از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب نموده اید در پاسخ به سوال شما ابتدا به طور اجمالی بگوییم که میر حسین موسوی تا حدود زیادی موردتایید امام بودند اما انتخاب ایشان طبق سازو کار های قانونی و با معرفی رئیس جمهور و انتخاب مجلس انجام شد اما به دلایلی از جمله شرایط جنگی ، در دوره دوم ریاست جمهوری مقام معظم رهبری و علیرغم نظر رئیس جمهور و جمع زیادی از نیروهای ارزشی مجلس ، حضرت امام خمینی ره صلاح را بر آن دانستند که ایشان همچنان به عنوان نخست وزیر در این سمت مشغول به کار شوند هر چند حضرت امام در انتهای نامه خود همچنان حق انتخاب رئیس جمهور و مجلس را نیز به رسمیت می شناسند که شاهدی بر این مطلب است که حکم امام در این زمینه حکم ارشادی بوده است و نه حکم مولوی. (رک : صحیفه امام ، ج 19 ، ص 393)
اما در مورد پاسخ تفصیلی در باره این تایید و حمایت حضرت امام از ایشان وحتی بسیاری از کسانی که امروزه جزء مردودین انقلاب به شمار می روند ابتدا لازم است سیاست کلی امام خمینی در به کار گیری نیروهای منتسب به انقلاب اسلامی را بیان نماییم .
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران سیل عظیمی از نیروهای جدید وارد عرصه سیاسی کشور شدند که خود شامل طیف های گوناگونی اعم از مذهبی ، سکولار ، التقاطیون و ... بودند سیاست امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی همچون سیاستی که امروزه مقام معظم رهبری اعلام نمودند مبتنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی بود بر اساس همین سیاست بود که ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی صریحا اعلام نمودند که در حکومتی که ایشان در نظر دارند حتی کمونیستها نیز حق اظهار نظر خواهند داشت و پس از انقلاب اسلامی گروههایی همچون حزب توده که علنا کمونیست و طرفدار شوروی بودند تا پیش از اینکه جاسوسی آنها به نفع شوروی و اقدام آنها به کودتا علیه نظام آشکار شود جزء فعالان سیاسی نظام محسوب می شدند و نه تنها حق فعالیت سیاسی داشتند بلکه در مناظرات تلویزیونی نیز آزادانه شرکت داشته و به بیان دیدگاههای خویش در برابر فعالان فکری مسلمان همچون شهید بهشتی و آیت الله مصباح می پرداختند که مناظره احسان طبری رهبر حزب توده ، فرخ نگهدار و ... در این زمره محسوب می شود همچنین بر همین اساس بود که با وجود اینکه گروههایی همچون نهضت آزادی - که اساسا خط مشی انقلابی نداشته و معتقد به این بودند که شاه باید سلطنت کند نه حکومت و خواستار اصلاحات در نظام پادشاهی بودند و نه انقلابی که این نظام را دگرگون نماید – توسط امام خمینی به عنوان یکی از صحنه گردانان اصلی سیاست کشور در آمده و سکانداری انقلاب تازه به پیروزی رسیده به دست این گروهک سپرده شد و تا زمانی که عدم التزام عملی آنان به قانون اساسی و راه ملت و امام و اقدامات انقلابی که ملت در راه احقاق حقوق پایمال شده خویش انجام می دادند اثبات نشده بود همچنان به عنوان نیروهای انقلاب محسوب می شدند . در همین راستا برخورد امام خمینی با بنی صدر را شاهد هستیم که علیرغم اطلاعاتی که در زمینه برخی افکار انحرافی و ارتباطات مشکوک وی با بیگانگان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به ایشان رسیده بود اما تا زمانی که با اقداماتی که خود آقای بنی صدر انجام داد انحرافات و خیانتهای او علنی نشده بود، همچنان به عنوان رئیس جمهور قانونی ملت ایران از او پشتیبانی کرده و تلاش می کرد تا او را از افتادن در دام سقوط و انحراف نجات دهد .
بنابر این خط مشی کلی امام مبتنی بر این بود که همه کسانی که به نوعی خود را به انقلاب پیوند زده بودند راخودی دانسته و تا زمانی که انحراف و خیانتی از آنان مشاهده نمی شد حتی از ایشان حمایت نیز می کردند و چه بسا همین خط مشی ملاطفت آمیز امام راحل که مبتنی بر اصول اخلاقی و انسانی بود باعث شد تا برخی از افرادی که پیش از انقلاب با گروههای انحرافی ارتباط داشتند با شناخت راه حق از این گروهها کاملا جداشده و به صف مدافعان نظام اسلامی پیوستند که برخی از آنها همچنان در این خط پا برجا هستند.
از طرفی از ابتدای انقلاب افرادی که به نوعی خود را به انقلاب پیوند زده بودند به دو گروه تقسیم می شوند: گروههای مخالف خط مشی امام و گروههای موافق و همراستای خط امام.
گروه اول نیز به دو دسته عمده تقسیم می شوند :
الف - گروههایی که از همان ابتدا علم مخالفت با مردم را برداشتند و ماهیت خود را به سرعت آشکار نمودند که عمده ترین آنها گروهکهای تجزیه طلب ، گروهکهای عمدتا چپ با خط مشی مسلحانه همچون چریکهای فدایی خلق ، گروهکهای التقاطی مثل فرقان و ... بودند که البته با هوشیاری مردم انقلابی در همان اوان انقلاب از صحنه سیاسی کشور حذف شدند .
ب – گروههایی که ابتدا ماهیت اصلی خود را زیر نقاب پنهان کرده و به ظاهر خود را با امام و انقلاب همراه نشان دادند و برخی از آنها حتی از روشهای چاپلوسانه و متملقانه بهره می گرفتند اما سرانجام به مرور زمان و در پیشامدهای مختلف مجبور به کنار نهادن نقاب از چهره اصلی خویش شدند همچون نهضت آزادی و یا گروهک های طرفدار بنی صدر که در ابتدای کار تملق وریاکاری را به جایی رسانده بودند که به منظور پیشبرد اهداف خود خواستار معرفی فرزند امام برای تصدی پست نخست وزیری شدند که با مخالفت امام مواجه شده و تیرشان به سنگ خورد .
گروه دوم نیز که ظاهرا تا پایان عمر امام راحل در کنار امام و آرمانهای والای ایشان ثابت قدم مانده بودند به دو دسته تقسیم شدند : نخست دسته هایی که در خط امام باقی مانده و پس از ارتحال آن امام عظیم الشان با مقام معظم رهبری پیمان بستند و بر این پیمان خویش پایدار ماندند .
دسته دوم گروههایی که به مرور زمان و به تدریج از آرمانهای امام و انقلاب فاصله گرفته و علیرغم شعارهای تند و انقلابی که در زمان امام راحل سر می دادند به تدریج به زاویه گرفتن با این شعارها و آرمانها پرداختند که البته خود همین گروه نیز شامل طیف بندی های فراوانی بود از کسانی که کاملا از نظام و انقلاب برگشته و حتی به غرب پناهنده شدند تا کسانی که تنها به انتقاد به برخی مسائل روز اکتفا کرده و همچنان در صف انقلاب باقی ماندند .
پس از ذکر این مقدمه لازم است در پاسخ شما بگوییم حضور شخصیتی همچون میر حسین موسوی در جریان فعالیتهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی و سرانجام تصدی مسئولیت خطیر و مهم نخست وزیری را باید در راستای خط مشی کلی امام خمینی مبنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی دانست که بر اساس آن شخصیتی بی نام و نشان همچون نامبرده که به لحاظ سوابق انقلابی نیز سابقه چندان روشنی نداشت به دلیل ارتباطی که با انقلاب اسلامی پیدا کرده بود مورد پذیرش قرار گرفت و تا زمانی که دلیل رو شنی دال بر انحراف و خیانت وی وجود نداشت به عنوان یک عضو انقلاب به ایفای نقش می پرداخت . از طرفی سوابقی نیز که به ایشان نسبت داده می شد از قبیل عضویت در گروه امت و طرفدار خط مشی دکتر پیمان –که در سخنرانی شهید دیالمه نیز به آن اشاره شده بود- مسائلی بود که یا بر اساس شنیده ها صورت می گرفت و یا چندان استناد قوی نداشت که بر اساس ‌آن بتوان وی را به افکار انحرافی متهم نمود و شاید بتوان گفت یکی از دلایل صداقت و در عین حال مظلومیت جمهوری اسلامی همین بود که افرادی همچون میر حسین موسوی را که در باره او حرف و حدیثهایی بود تا زمانی که دلیل آشکار بر انحراف او وجود نداشت پذیرفت و او را تا بالاترین پستهای جمهوری اسلامی ارتقا داد و حتی در بعد از دوران امام راحل نیز در پستهای مختلف ایفای نقش کرد و شورای نگهبان نیز تنها به صرف سخن و ادعاهای ثابت نشده دیگران حاضر به رد صلاحیت وی نشده و اجازه حضور او در عرصه انتخابات ریاست جمهوری را داد اما متاسفانه همین افراد به جای قدرشناسی انواع تهمتها را به نهادهای مختلف نظام وارد کردند .
بنابر این : 1 – با توجه به خط مشی کلی حضرت امام تا زمانی که انحراف نامبرده آشکار نشده بود مشکلی از جهت جذب و تایید بعدی این نیروی تازه وارد در آن زمان وجودنداشت کما اینکه افراد فراوانی از نیروهای انقلاب دارای سابقه در گروههایی مثل مجاهدین خلق (منافقین) ، نهضت ازادی ، انجمن حجتیه و ... بودند اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جای وفاداری به حزب و گروه خویش از آنان بریده و از نیروهای مخلص انقلاب شدند که برای آشنایی بیشتر با این بریدنها و پیوستن به انقلاب مطالعه کتاب خاطرات احمد احمد و نیز خاطرات عزت شاهی و نیز کتاب جنبشهای سیاسی اسلامی معاصر نوشته رسول جعفریان بسیار مفید و سودمند می باشد .
2 – عملکرد آقای میر حسین موسوی بر طبق شواهد موجود در زمان تصدی نخست وزیری عملکردی نبود که مغایر با اهداف و مبانی انقلاب اسلامی باشد و به همین دلیل ایشان مورد حمایت امام خمینی قرار گرفتنند و اختلافاتی که ایشان با برخی شخصیت ها و وزرای انقلابی و به وی‌ژه مقام معظم رهبری که در آن زمان ریاست جمهوری را عهده دار بودند داشتند اختلافات مبنایی نبود بلکه اختلاف بر سر نحوه اداره کشور بود به عنوان مثال در مساله قانون کار و یا میزان دخالت دولت در اقتصاد و .. موارد اختلافی فراوانی مطرح می شد که همگی به نحوه اداره کشور مربوط می شد و به معنای اختلاف بر سر اعتقاد به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه نبود و بروز این قبیل اختلافات در میان مسئولان اجرایی هر کشوری امری طبیعی است چرا که همه این موارد به اختلاف سلیقه ها بر می گردد .
دوست عزیز در پایان امیدوارم که این مطالب پاسخگوی ذهن حقیقت یاب شما بوده باشد و در آینده نیز با انعکاس نظرات خویش و بیان ابهامات و شبهات خویش ما را در پاسخگویی به ذهن جستجو گر خویش یاری فرمایید .





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین