مبانی دین شناسی امام خمینی چیست؟ بیتردید، آراء و اندیشههای سیاسی هر اندیشمندی مبتنی بر پیشفرضهای نظری است. از این پیشفرضها، که همانند نخ تسبیح اجزای گوناگون آراء سیاسی را انسجام میدهد، به (مبانی، استراتژی، مقوم و یا اصول موضوعه نظری) نام برده میشود. برای مطالعه اندیشه سیاسی از منظر مبانی نظری، تاکنون رهیافتهای متفاوتی ارائه شده است؛ از جمله: 1. معرفتشناختی، هستیشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی، فرجامشناختی؛ 2. فلسفی و علمی؛ 3. عقلانی و عرفانی؛ 4. کلامی، فقهی و... . اما با یک جمعبندی و نگاه کلی نسبت به رویکردهای مزبور میتوان گفت: این رهیافتها به تنهایی نمایانگر ابعاد گوناگون اندیشه سیاسی حضرت امام نیستند و هر کدام از آنها، وجهی از وجوه اندیشه سیاسی ایشان را معناکاوی میکند. بدینترتیب، برای تحلیل زوایای گوناگون آراء سیاسی امام و پاسخ به شبهات، ابهامات و متناقضنما بودن اجزا و عناصر مختلف اندیشه سیاسی ایشان، این سؤال اصلی مطرح است که چه راهکار مبنایی وجود دارد؟ این تحقیق با تحلیل مبنایی و اصول بنیادین اندیشه سیاسی حضرت امام، به این پاسخ میرسد که جمود در یک یا چند مبنا و جزءنگری در آراء سیاسی امام، موجب درک ناقص و برداشت ناصحیح از اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسرهمیشود. نکته مهم دیگر در فهم مبانی و شالوده آراء سیاسی حضرت امام در تفکیک مبانی نظری و رفتاری ایشان نهفته است. این تفکیک کمک میکند تا از برخی زیربناهای کنشی و رفتاری امام خمینی قدسسرهاز قبیل تکلیفگرایی، ضرورت حفظ نظام، ضرورت حفظ وحدت و... غفلت نشود. مبانی نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره 1. مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی مبادی و مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی امام راحل در شریعت اسلام، اجتهاد لازم، عقل نظری و حکمت عملی نهفته است. 1-1. مبنای معرفتشناسی نقطه آغاز بنیادهای اندیشه سیاسی امام، معرفتشناسی و شناختشناسی ایشان است. طرز تلقّی وی به مسئله شناخت، معرفت، کشف حقیقت، ابزار و ملاک درک حق و باطل، روشهای وصول به حقیقت و رفع حجابها و موانع درک حق، از جمله مهمترین مباحث این باب هستند. اولین نکته در مبانی معرفتی امام این است که ایشان همانند دیگر اندیشمندان مسلمان معتقد است چیزی در خارج از ذهن انسان وجود داشته و قابل شناخت است و چنین شناختی بینالاذهانی و قابل انتقال نیز است. نکته دوم اینکه ایشان همانند همه حکیمان مسلمان، منابع و راههای معرفت و شناخت را متعدد و ترکیبی از وحی، عقل، قلب، حس و تجربه میداند و معتقد است جمود در یکی از آنها موجب عدم وصول به معرفت و شناخت حقیقی است. به بیان دیگر، ابزار شناخت و معرفت سیاسی وی، ترکیبی است؛ فلسفی، عرفانی، فقهی، کلامی، اصولی و تاریخی. بدینترتیب، بین منابع شناخت و ابزار شناخت کاملاً تناسب و هماهنگی وجود دارد. سومین نکته به جایگاه و ارزش منابع شناخت معطوف است. از منظر ایشان، هر کدام از منابع و ابزارهای شناخت بخشی از معرفت حقیقی و کامل را نشان میدهند و غفلت از هر کدام موجب شناخت ناقص است. از منظر امام قدسسره، (ایمان فقط این نیست که... خدایی است... باید با مجاهدات به قلبش برساند.) (امام خمینی، صحیفه امام، ج 11، ص 382) ایشان در زمینه شناخت اشیا نیز میگوید: کلیاتش را فلاسفه میگویند، بعضی مراتبش را هم اهل عرفان بیان میکنند. (همان، ج 16، ص 225) بنابراین، از منظر امام راحل، معرفت چندلایهای و چندبعدی است. علاوه بر چندوجهی بودن شناخت، مرحلهای و مدرج بودن منابع شناخت نیز در اندیشه سیاسی امام نقش حساسی را ایفا میکند. از منظر امام، مبدأ حرکت معرفت از حس و تجربه است که در مرحله بالاتر توسط عقل و برهان تکمیل میشود و در سیر صعودی خود به یقین شهودی میرسد و در نهایت، تمامی مراحل پیشین باید به محک وحی سنجش شود. زبان فلاسفه، زبان عرفا و فقها در صورتی که با زبان وحی تطبیق داشته باشد حجت است. (امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 176) از اینرو، مشروعیت همه چیز به وحی معطوف است. چهارمین نکته، ارتباط معرفت و تهذیب نفس است. از منظر ایشان، اگر معرفت با تزکیه پیوند نخورد معرفت حقیقی حاصل نمیشود؛ زیرا همه معارف، حتی علم توحید که بالاترین علم است، اگر همراه تهذیب نباشد، طریقت برای حقیقت نمیگردد. (همان، ص 145) بنابراین، همانگونه که پیامبر درونی (عقل، قلب و حس) بدون پیامبر بیرونی (وحی و نبوت) مصیب و کاشف حقیقت نیست، معرفت درونی و بیرونی نیز اگر با تزکیه نفس قرین نگردد، حجاب حقیقتاند. (علوم شرعیه، علوم عقلیه و ...، اینها وسیلهاند برای رسیدن به مقصد و هر کدام که ما را بازدارند از آن مقصد، دیگر علم نیست؛ این حجاب است، ظلمت است، حجاب ظلمانی است.) (همان، ص 144) بنابراین، شناخت و معرفتشناسی که زیربنای تمامی مبانی نظری اندیشه سیاسی محسوب میگردد، هم ممکن است، هم متعدد، و مرحلهای و هم نیازمند معیاری در ماورای زندگی انسانی و سیاسی، که از آن به علوم نقلی تعبیر میشود. البته روشن است که تمامی دانشها و معارف (حتی دینی) صرفا ماهیت طریقیت برای وصول به حقتعالی دارند، وگرنه تمامی دانشها خود ظلمت و حجاب هستند؛ چراکه از منظر امام، مقصدْ توحید واقعی است نه توحید علمی؛ یعنی معرفت، اگرچه از تجربه حسی شروع میشود، ولی باید نهایتا به تجربه درونی و معنوی ختم شود. ثمر عملی این دیدگاه که معرفت نظری را با معرفت عملی گره میزند در شرایط حاکمان و مدیران حکومتی بروز و ظهور مییابد که عملاً بین (چگونه حکومت کردن) با (چه کسی باید حکومت کند) پیوند منطقی معناداری ایجاد میکند. 2-1. مبنای هستیشناسی در جهانبینی الهی، هستیشناسی در کنار جامعهشناسی و انسانشناسی مهمترین و زیربناییترین اصل به شمار میرود. (مرتضی مطهّری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 211) مهمترین مسائل و موضوعات آن عبارتند از: ماهیت هستی و جهان، علت محدثه و مبقیه هستی، سرانجام هستی، هدف از آفرینش جهان، و سنتها و اصول حاکم بر هستی. جهانبینی و هستیشناسی امام مبتنی بر حکمت متعالیه صدرایی و اصالت وجود است. این جهانبینی که در برابر جهانبینی ماتریالیستی معاصر (اعم از لیبرالیسم یا کمونیسم) قرار دارد، هستی را دارای هدف، مبدأ، معاد، نظام اکمل و جلوه ظهور حقتعالی میداند. از اینرو، امام در پیامی که به گورباچوف فرستاد، مشکل و علت فروپاشی نظام کمونیستی را نه مالکیت دانست و نه آزادی، (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 66) بلکه مشکل را مبارزه بیهوده با خدا و گرایش به جهانبینی مادی قلمداد کرد: مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را حس دانسته... هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمیدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی، وحی، نبوت و قیامت را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از حس و عقل میباشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم میباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است.( امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 222) توحید در اندیشه سیاسی امام بر مبنای وحدت در کثرت و کثرت در وحدت استوار است. خداباوری در زندگی سیاسی به معنای حرکت در مسیر سنّت، قوانین و نظام اکمل و عادلانه هستی است؛ باور به هماهنگی ماده و معنا، اخلاق و سیاست، تکوین و تشریع، دنیا و آخرت، حاکمیت الهی و مردمی، و حرکت تکاملی و سیر الهی داشتن انسان. اندیشه سیاسی (در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقل بجز خدای تعالی نیست... دیگر موجودات... ربط محضاند... صفات، آثار و افعالشان نیز مستقل نیست.) (امام خمینی، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، ص 74)از اینرو، حاکمیت مطلق از آن خداست. در اندیشه سیاسی توحیدمدار امام، نظام هستی احسن، عدالتمحور و هدفمند میباشد و عبث آفریده نشده است. بر همین اساس، هدف از تأسیس حکومت اسلامی اقامه عدل و برقراری نظام عادلانه است. (امام خمینی، حکومت اسلامی، ص 70 / امام خمینی، صحیفه نور، ج 18، ص 164؛ ج 8، ص 31؛ ج 4، ص 188( هستیشناسی امام خمینی قدسسره، سلسله مراتبی است. این مراتب عبارتند از: عالم ملک، عالم ملکوت و عالم لاهوت. از اینرو، ایشان میفرماید: عالم ملک، دنیاست و عالم ملکوت عالم غیب است ... که انسان به سمت آن (آخرت، بهشت و جهنم) در حرکت است... عالم ناسوت، عالم کثرت و عالم لاهوت، عالم وحدت است. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 369؛ ج 8، ص 434) عالم ملک و دنیا که عالم محسوس است، مرتبه نازله هستی است و عالم ملکوت که عالم غیب و ماوراء طبیعت است عالمی است که ملکات صالحه و فاسده در آن ظاهر میشود (همان، ج 5، ص 368 ) و عالم لاهوت که عالم الوهیت و وحدت است، مرتبه عالی و فنا در الوهیت است.( همان، ج 7، ص 338) بدینترتیب، از منظر امام، چون پارادایم توحید بر تمامی روابط هستی حاکم است، باید این پارادایم بر تمامی روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و انسانی نیز حاکم باشد. انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است و لذا محتوای این اصل در همه شئون انقلاب سایه افکنده است. در اسلام، تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداست که همه انسانها باید برای او یعنی برای رضای او عمل کنند... همه روابط بین انسانها، چه اقتصادی و یا غیراقتصادی.( همان، ج 5، ص 81) از این اصل اعتقادی] توحید] اصل آزادی بشر را میآموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند... از این اصل [توحید] ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است... از همین اصل اعتقادی ما الهام میگیریم که همه انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند... برابر [هستند.( همان، ج 5، ص 387388) بنابراین، قرائت امام از هستی به گونهای است که نه تنها توحید هویتبخش رفتار و کنش سیاسی است، بلکه در بسیاری موارد همراه با امداد غیبی خداوند است: من احساس میکنم که بسیاری از مسائل بود که بدون اینکه ما بفهمیم انجام میگرفت. این جور نبود که ما نقشهای کشیده باشیم برای این کار، و این نبود جز اینکه خدا هدایت میکرد. (همان، ج 19، ص 455) ما ندانیم که دلبسته اوییم همه مست و سرگشته آن روی نکوییم همه هرچه بوییم زگلزار گلستان وی است عطر یار است که بوییده و بوییم همه جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود در غم اوست که در گفت و مگوییم همه (امام خمینی، دیوان امام، ص 179) این اشعار به خوبی نشاندهنده هستیشناسی عرفانی امام و اصل وحدت در عین کثرت است. از اینرو، هستیشناسی امام دارای تقدس است؛ چون همه عالم وابسته به او و مست عطای لحظه لحظه اویند. 2.مبانی انسانشناسی و جامعهشناسی 1-2. مبنای انسانشناسی انسانشناسی که دومین رکن جهانبینی محسوب میشود، سومین مبنای نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره تلقّی میگردد. مسائل و مباحث مهم انسانشناسی که تأثیر جدّی در اندیشه سیاسی دارند عبارتند از: آیا انسان آزاد است یا تحت جبر ساختارهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است؟ آیا سرشت انسان نیک است یا موجودی گرگصفت است؟ آیا انسان کمالجو و سعادتطلب است؟ آیا انسان موجودی مدنیالطبع است؟ پاسخ به پرسشهای مزبور و دیگر سؤالات انسانشناسی، به طور نظری سمت و سوی اندیشه سیاسی را در زندگی سیاسی اجتماعی امام خمینی تبیین میکند؛ چراکه در اندیشه سیاسی نظاممند و منسجم، تمامی عناصر انسانشناسی، هستیشناسی، جامعهشناسی، اخلاق، سیاست، حکومت و... با هم ارتباط منطقی و ارگانیک دارند. از دیدگاه امام، انسان دارای قوّه شناخت، عقل و در مرحله بعد دارای قدرت اراده و اختیار در جهت سعادت یا شقاوت است. از اینرو، انسان مسئول موفقیتها، شکستها و تمامی کنشهای سیاسی اجتماعی خود است. (امام خمینی، طلب و اراده، ص 148 / امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 306( از منظر امام خمینی، انسان (مثل حیوان نیست که یک حد حیوانی داشته باشد و تمام بشود؛ انسان یک حد مافوق حیوانی دارد. ) (امام خمینی، صحیفه امام، ج 4، ص 186) انسان موجودی است که دو سر طیف (شدن) را دارد و در مسیر شدن محدودیت ندارد. (در طرف کمال به آنجا میرسد که یداللّه میشود، عیناللّه میشود... غیر محدود است و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیرمحدود است.) (همان، ج 5، ص 368) بنابراین، انسان دارای دو بعد حیوانی و روحانی است و در هر دو مسیر هدایت و شقاوت، تربیتپذیر است و تمام عوالم غیب و شهود به صورت بالقوه در وجودش نهفته است. (انسان مجموعه همه عالم است) همان، ج 8، ص 254) ( عصاره هستی) است. از اینرو، برخلاف انسانشناسی سیاسی غرب، که انسان را تکساحتی میداند، او را بدسرشت (مثل هابز) و یا نیکسرشت(و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، ج 5، ص 20 )مثل لاک و روسو) تقسیر نموده و بر همین اساس، به مهندسی سیاسی و اجتماعی حکومت پرداخته است، از منظر امام خمینی، انسان بالطبع گرایش به طبیعت و زندگی حیوانی دارد، ولی بالذات و بالفطره گرایش به توحید و زندگی معنوی دارد.( امام خمینی، صحیفه امام، ج 4، ص 9) تلقّی دوساحتی امام از انسان، موجب شده است تا ماهیت و شکل حکومت ایشان دوساحتی گردد، به گونهای که انسان در زندگی سیاسی، در سرنوشت خود، هم آزاد و دارای حق اختیار است و هم مکلف به احکام الهی برای پیمودن کمالات معنوی. (همان، ج 14، ص 90؛ ج 6، ص 530) و البته این کمالطلبی هم فطری و هم بیحصر است: خدای تبارک و تعالی... فطرت همه را چه سعید و چه شقی، چه خوب و چه بد، بر فطرت اللّه قرار داد و در سرشت همه انسانهاعشقبهکمالمطلقرا سرشت.( امام خمینی، طلب و اراده، ص 153) ... و بشر انحصارطلب است، کمال مطلق را میخواهد ( امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 206) کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش میخواهد. (همان، ج 17، ص 530) از دیدگاه امام خمینی، انسان در مسیر شدن، هیچگاه مجبور ساختارهای جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی نیست، اگرچه تحت تأثیر است؛ چون (انسان در اجتماعات... تحت تأثیر واقع میشود.) (همان، ج 19، ص 29) انسان (لامحاله تحت تأثیر موجودات این عالم قرار میگیرد، لکن همه اینها او را در هیچ کاری از کارهای اختیاریاش مجبور و مضطر نمیکند.) (امام خمینی، طلب و اراده، ص 368) متقابلاً امام در رابطه با تأثیر فرد بر جامعه بر این باور است که (عمل یک شخص در یک جامعه اثر دارد... وقتی شما یک زشتی... [و یا]... یک عمل صالحی انجام دادید دیگران هم وقتی که میبینند در آنها تأثیر میکند.) (امام خمینی، صحیفه امام، ج 13، ص 202( بنابراین، امام خمینی نه به جامعه اصالت میدهد که لازمه منطقی آن حکومت اقتداری و استبدادی است و نه به فرد اصالت میدهد تا منجر به حکومت تبرهنی و آزادی سکولاریسمی شود، بلکه دیدگاه انسانشناسی ایشان به گونهای است که منجر به آزادی سیاسی مقید به کنش اسلامی میگردد .( علیاصغر توحدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 6465( 2-2.مبنای جامعهشناسی پس از معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی، زیربناییترین عنصر نظری اندیشه سیاسی امام خمینی، جامعهشناسی و نوع نگرش وی به جامعه است. رابطه هستیشناسی با جامعه، هدف جامعه، نسبت مصالح فرد و جامعه، و قوانین حاکم بر جامعه از جمله مهمترین موضوعات و مسائل مربوط به جامعهشناسی سیاسی هستند. امام خمینی بر خلاف نحلههای مارکسیستی و سوسیالیستی که انسان را اسیر جبر تاریخ و جامعه میدانند و نیز برخلاف مکاتب لیبرالی که غرایز طبیعی انسان را محور و بشر را اسیر خواست نفسانی میپندارند، جامعه را در طول نظام هستی توحیدی تفسیر نموده و تمام مفاهیم، نقشها و ساختارهای جامعهشناسی سیاسی را با گزارههای دینی بازتولید میکند. ایشان معتقد است که (مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهای حاکم در جامعه بوده و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی)( امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 389) است. امام با توجه به جهانبینی الهی خودش معیار و قوانین حاکم بر روابط جامعه را دستورالعملهای انبیای الهی میداند: ما معتقدیم که قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنانکه قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.( همان، ص 388) بنابراین، جامعهشناسی امام خمینی در یک نظام منسجم جامع و در طول هستیشناسی قابل تفسیر است. از آنرو که در هستیشناسی امام، انبیا و معصومان علیهمالسلام فرستادگان خداوند برای هدایت فرد و جامعه هستند، تدبیر سیاسی جامعه نیز در انحصار آنان است؛ چون: سیاست این است که جامعه را هدایت کند، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند.( همان، ج 13، ص 433) امام خمینی جامعه را همانند انسان دوبُعدی میداند: یکی، بعد مادی، ساختاری، نهادی و شکلی است که بیانکننده پیکره جسمانی و مکانیکی آن است و دومی، بعد روحانی، معنوی، عاطفی و ایمانی است که بیانکننده جنبه ارگانیکی جامعه میباشد و البته آنچه جامعه را هویت و معنا میبخشد بُعد دوم وجودی جامعه است که مبتنی بر فرد است: در دنیای امروز، که گفته میشود دنیای صنعت است، رهبران فکری میخواهند جامعه بشری را نظیر یک کارخانه بزرگ صنعتی اداره کنند، در حالی که جامعه از انسانها تشکیل شده است که دارای بُعد معنوی و روح عرفانی است و اسلام در کنار مقرّرات اجتماعی، اقتصادی و غیره به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه میکند و در هدایت جامعه از این بُعد بیشتر برای هدایت انسان به طرف تعالی و سعادت عمل میکند.(همان، ج 5، ص 410( بدینسان، اندیشه سیاسی امام سیستمی و منظومهای است که میان عقل نهادی و عقل ایمانی ارتباط منطقی و اندامواری ایجاد کرده و تعادل و تعامل منطقی آن دو را در گزارههای اسلامی جستوجو میکند. مذهب اسلام همزمان با اینکه انسان میگوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او میگوید: چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی.( همان، ج 5، ص 389( امام خمینی بر اساس دیدگاه منظومهای خود، جامعه را همانند انسانی توصیف میکند که دارای عناصر و اعضای جسمی و روحی متعدد میباشد که باید با تربیت الهی، بین اجزا و عناصر آن تعادل ایجاد شود. همانگونه که غایت انسانشناسی امام، انسان کامل است، غایت جامعهشناسی وی جامعه فاضله و کامله توحیدی است. امام جامعه توحیدی را به تصویر کشید که تداعیکننده بعد اجتماعی یا به عبارتی، بازتولید جامعهشناسی اصل فلسفی، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت بوده است. در واقع، امام این نظریه را در پاسخ به نظریه جامعه بیطبقه توحیدی جریانهای التقاطی، مطرح و بازتعریف نموده است (علیاصغر توحیدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 6).بنابراین، مفاهیم کلیدی جامعه توحیدی از منظر امام، اصل وحدت در عین کثرت، تقسیم کار بین اجزا و عناصر، سلسله مراتبی و ارگانیک بودن عناصر آن، مقصد و غایت الهی داشتن و... میباشند که تحت کلمه توحید به توحید کلمه میرسند. جامعه توحیدی ... عبارت از جامعهای است که با حفظ همه مراتب، یک نظر داشته باشند، کانه یک موجودند... همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته باشند و آن یک مقصد الهی؛ کانه همانطوری که یک جامعه توحیدی در خون بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحیدی است؛ چشم، گوش، دست، اینها؛ اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبردار. مغز فرمان میدهد، دست فرمان میبرد، اما همه یک راه دارند، همه برای این است که این کشور فردی (انسان) را اداره کنند.( امام خمینی، صحیفه امام، ج 11، ص 469) در جامعه اسلامی که مشترک مابین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است با هم توحید کلمه کنند.( همان، ج 2، ص 33) مفهوم وحدت در جامعهشناسی امام دارای دو بعد داخلی و خارجی است. در بعد داخلی بیشتر در قالب (امت) در برابر مفهوم ملیت و قومیت مطرح است و در بعد خارجی و جهان اسلام در قالب مفهوم (امت اسلام)، (کنفدراسیون دول اسلامی)، (اخوت اسلامی) و... بیان شده است. اسلام آمده است تا... یک امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرار کند تا کسانی که میخواهند سلطه بر این دولتهای اسلامی و مراکز اسلام پیدا کنند نتوانند... نقشه قدرتهای بزرگ... این است که این قشرهای مسلم را که خدای تبارک و تعالی بین آنها اخوت ایجاد کرده است... به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند بلکه با هم دشمن کنند.( همان، ج 13، ص 443444) امام خمینی ضمن قبول ناسیونالیسم و ملیت به عنوان یک واقعیت اجتماعی، آنها را به عنوان کثراتی میبیند که باید در ذیل مفهوم توحید به وحدت برسند. (اسلام در عین حالی که وطن را آنجایی که زادگاه است احترام میگذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمیدهد. اساسْ اسلام است.) (همان، ص 168) امام خمینی بدون آنکه به مباحث خاص فلسفی، جامعهشناختی و معرفتشناسی، اصالت فرد، اصالت جامعه، اصالت فرد و جامعه، یا مباحثی همانند تقدم وجودی، تقدم ارزشی و یا تقدم معرفتشناسی وارد شود، در مورد تقدم مصالح جامعه بر مصالح فرد و یا بعکس، مصالح جامعه را با تکیه بر سیره اجتماعی پیامبران از نظر ارزشی مقدم بر مصالح فرد میشمرد (علیاصغر توحیدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 68( و غایت جامعه توحیدی خود را (اصلاح) و (عدالت) ترسیم میکند. تمام انبیا از صدر بشر و بشریت... برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند. فرد را فدای جامعه میکردند ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، ما فردی بالاتر از ائمّه علیهمالسلامنداریم. این افراد خودشان را فدا میکردند برای جامعه... سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود، لیقوم الناس بالقسط. باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند) امام خمینی، صحیفه امام، ج 15، ص 213217) ائمه و فقهای عادل موظفند در... برقراری نظام عادلانه اسلام (همان، ج 12، ص 306( وقتی یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد ... یک محیط آرام پیدا میشود، در این محیط آرام همه چیز پیدا میشود.( همان، ج 20، ص 116( از جمله مباحث مهم در جامعهشناسی سیاسی امام خمینی، موضوع تحولات اجتماعی و تغییرات انقلابی در ساختارهاست. در این رابطه، هدف اصلی و عنصرمحوری اندیشه سیاسی امام خمینی اندیشه اصلاحی بر مبنای تحولات روانشناختی و جامعهشناختی برای نیل به جامعه توحیدی است، کما اینکه امام در سالهای اول مبارزات سیاسی خود در پی اصلاح رژیم پادشاهی از طریق نصیحت و پند و اندرز بود. از منظر امام، اگر گروه نخبگان جامعه اقدام به اصلاح حاکمان کنند مردم وارد صحنه مبارزه خواهند شد که در پی آن بسیج و قیام مردم، آغاز و شروع انقلاب اجتماعی است. در بحث انقلاب اجتماعی، سه سطح بحث وجود دارد: 1. علت و چرایی انقلاب؛ 2. ابزارها و نیروهای انقلاب؛ 3. آثار و پیامد انقلاب. امام در سطح علل و زمینههای انقلاب اسلامی ایران معتقد بود که علت بروز نهضت و قیام، سیاستهای غلط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شاه بوده است که موجب بحران مشروعیت خودش شد. سیاست اسلامزدایی شاه، ظلم و ستم و اتکا به زور و سرکوب مخالفان عدم مشارکت مردم در حاکمیت، آگاهی سیاسی مردم از حقوق اسلامی خود، وابستگی رژیم به بیگانگان و استعمار خارجی، فساد مالی، اخلاقی و اداری رژیم، تحول روحی و معنوی مردم، (صحیفه نور ، ج17، ص 194؛ ج 19، ص 66؛ ج 15، ص 182؛ ج 12، ص 111؛ ج 19، ص 198؛ ج 8، ص 30؛ ج 15، ص 182 و 130؛ ج 6، ص 252؛ ج 8، ص 95؛ ج 17، ص 144 ( و... مجموعا شرایطی را فراهم نمود که موجب وحدت مردم در تحت تعالیم اسلامی و رهبری واحد مذهبی گردید و در نهایت، قدرت اجتماعی تحولگرا، انقلاب را در صحنه سیاست ایجاد نمود که منجر به بزرگترین انقلاب فرهنگی و مذهبی قرن شد. این انقلاب که مبتنی بر سه اصل توحید کلمه، کلمه توحید و رهبری توحیدی بوده است، در نهایت با (تأییدات و امدادهای غیبی) (همان، ج 8، ص 7) قرین شد و به پیروزی رسید. از منظر امام خمینی، آنچه که موجب به وجود آمدن شرایط قیام و انقلاب اجتماعی و سیاسی میگردد، وجود شکاف و عدم تطابق آرمانهای حکومت با خواست و ایدئولوژی مردم است. (همان، ج 11، ص 190) بنابراین، عدم تعامل منطقی و رضایتآمیز بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی موجب بحران مشروعیت و نارضایتی از وضع موجود میگردد که اگر این شرایط با وحدت رهبری، ایدئولوژیکی و مردمی قرین شود بروز انقلاب اجتماعی اجتنابناپذیر است. 3.مبنای کلامی فلسفی نکته اول: اگرچه نقطه عزیمت و شکلگیری اندیشه سیاسی امام دارای خاستگاه فقهی است، اما در سالهای بعد مباحث فقهی سیاست اسلامی را در حوزه کلام قرار میدهد و از مباحث کلامی برای نظریهپردازی نظام سیاسی بهره میگیرد. نمود بارز این مباحث، مفهوم کلیدی اندیشه سیاسی وی یعنی مسئله (ولایت فقیه) است. امام بر خلاف روش فقهای پیشین، این بحث را از حوزه فقهی به قلمرو کلامی میکشاند و از موضع استدلال عقلی از نظریه سیاسی فقهی خود دفاع میکند: ما که به ولایت معتقدیم ... باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم ... و به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و زمان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان، در زمان ما لازم است.( امام خمینی، ولایت فقیه، ص 15) البته باید اذعان نمود که هرگونه تلاش در تفکیک مبانی فقهی، کلامی، فلسفی، اصولی و عرفانی امام به دلیل جامعیت اندیشه سیاسی ایشان، در نهایتِ دشواری است. اما به خاطر ضرورت تبیین کلاسیک اندیشه، سعی خواهیم نمود تا با تفکیک حوزهها، مبانی اندیشه سیاسی ایشان را مقولهبندی و روشمند ارائه نماییم. نکته دوم: مقصود ما از مبانی کلامی، اصول و مبانی دینی میباشند که شالوده مباحث و آراء سیاسی امام را تشکیل میدهند. بر این اساس، مهمترین مسائل آن توحید، نبوت، امامت، عدالت و معاد میباشند. نکته سوم: از منظر امام، مبناییترین مبنای کلامی، اصل توحید است و از اینرو، پایه و اساس اندیشه سیاسی محسوب میشود: ریشه و اصل همه عقاید ... اصل توحید است... این اصل به ما میآموزد که انسان ... از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد... ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را میآموزیم.. قانونگذاری برای پیشرفتها که در اختیار خدای تعالی است... نیز از همین اصل اعتقادی توحید ما الهام میگیریم... اصل برابری انسانها و...( امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 387388) همانگونه که از جملات فوق استنباط میگردد، نقطه آغاز و نیز پایان سیاست و حاکمیت دینی از آنِ خداوند است؛ چراکه خالقیت، ربوبیت، هدایت و ولایت در انحصار اوست و از اینرو، حکومت و حاکمیت مطلق از آنِ اوست و هم اوست که این حاکمیت را در مرحله بعد با شرایطی به (انبیا، اولیا و علمای آگاه) (همان، ج 13، ص 432)تفویض نموده است. حکومت و ولایت، به حکم عقل، اختصاص به خداوند دارد. (امام خمینی، مکاسب محرمه، ج 2، ص 105) تأسیس حکومت و متابعت و پیروی از آن، از کسی روا و بجاست که مالک همه چیز مردم باشد... خدای عالم است که مالک موجودات و خالق ارض و سماوات است... اگر خدا به کسی حکومت داد... بر بشر لازم است از آن حکومت اطاعت کنند.( امام خمینی، کشفالاسرار، ص 182) نکته چهارم: چنانکه گذشت، از منظر حضرت امام حاکمیت مطلق از آنِ خداوند است، لیکن اراده خدا بر این قرار گرفت که حاکمیت خود را از جانب رسولان، پیامبران و معصومان خود اعمال کند. از اینرو، بعد از اصل توحید، دومین مبنای کلامی عقلی، تحت عنوان (نبوت و امامت) ظهور مینماید: اگر رسول اکرم خلافت را عهدهدار شد، به امر خدا بود. خدای تعالی آن حضرت را خلیفه قرار داده است نه اینکه به رأی خود حکومتی تشکیل دهد و بخواهد رئیس مسلمین شود... خدای تبارک و تعالی از راه وحی، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهرا الزام کرد... که حضرت امیرالمؤمنین را به خلافت تعیین (کند.)( امام خمینی، ولایت فقیه، ص 34) امام خمینی به عنوان یک عالم شیعی، مهمترین و محوریترین رکن اندیشه سیاسیاش امامت و ولایت است. بر اساس همین اصل کلامی است که اندیشه حکومت و ولایت معصومان در عصر غیبت در دستان فقها تداوم مییابد: ما که به ولایت معتقدیم و به اینکه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهتعیین وظیفه کرده و خدا او را واداشته تا تعیین خلیفه کند و ولیامر مسلمانان را تعیین کرد، باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم... به ضرورت شرع و عقل، آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و زمان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلاملازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان در زمان ما لازم است. (همان، ص 15) بر این اساس، همانگونه که امامت استمرار خط دولت نبوی است، ولایت فقها نیز استمرار دولت علوی است؛ چراکه (حکومت و دستگاه و اداره) از ضروریات اسلام است و اختصاص به زمان حضور یا غیبت ندارد، بلکه (اعتقاد به چنین مطلبی... [موجب] منسوخ شدن اسلام است)؛ چون اجرای بخش اعظم احکام اسلام که اجتماعی است بدون حکومت تعطیل میشود. نکته دیگر اینکه مشروعیت حکومت و ولایت منوط به نبوت و امامت معصوم است. هیچ حاکمی بدون مأذون الهی مشروعیت حکومت ندارد و از اینرو، فقها به دلیل آنکه مأذون به وصف عنوانی فقاهت، عدالت و مدیریت هستند ولایت تدبیری و سیاسی دارند. از اینرو، مشروعیت همه امور در عصر غیبت به حکم همین اصل کلامی به ولایت فقیه برمیگردد.( امام خمینی، تبیان، دفتر 45 حکومت اسلامی و ولایت فقیه، 12 مهر 1357، ص 125) یکی دیگر از موضوعات مهم کلامی فلسفی، بحث (معاد) است. قرائت امام خمینی از بحث معاد به گونهای است که سیاست را دو بُعدی مینماید؛ بین معاد و معاش، دنیا و آخرت جدایی نمیاندازد.( امام خمینی، آداب الصلوة، ص 45) ادیان توحیدی آمدهاند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند... اینطور نیست که یا این طرف را، و از آن طرف غافل باشند؛ یا آن طرف را، از این طرف غافل باشند. (امام خمینی، تبیان، دفتر 45، ص 45)گمان نباید بشود که امام آمده است بر اینکه دنیا را اداره کند، یا آمده فقط برای اینکه مردم را متوجه به آخرت بکند، یا آمده است که فقط مردم را آشنای به معارف الهیه بکند. محدود کردن هرچه باشد خلاف واقعیت است.( امام خمینی، صحیفه نور، ج 12، ص 169( بدینسان، اصل معاد و آخرت در طول و امتداد تدبیر دنیا و زندگی اجتماعی است، در واقع، آنچه که آخرت بشر را میسازد فعالیت و تلاش سیاسی اجتماعی و فرهنگی وی در دنیاست: (الدنیا مزرعة الاخرة.) آخرت چیزی جز ظهور و نمود حقیقی بشر در حیات دنیوی نیست، از اینرو، نبوت، امامت و ولایت صرفا جهتگیری اخروی ندارد؛ چون دین اسلام دارای جنبههای متعدد است. از اینجا وارد یکی از مهمترین مباحث کلامی اندیشه امام یعنی (جامعیت اسلام) میشویم. موضوع جامعیت اسلام به طور جدّی در اندیشه سیاسی امام خمینی انعکاس دارد. از همین منظر است که ایشان سعادت و کمال انسان را مادی یا معنوی، فردی یا اجتماعی، دنیوی یا اخروی و... نمیداند؛ میفرماید: (انسان غیر محدود است، مربی انسان غیرمحدود است، نسخه تربیت انسان که قرآن است، غیرمحدود است.( همان) امام خمینی جامعیت و شمول اسلام را به گونهای تبیین میکند که یک نظام کامل حقیقی برای اداره جامعه و فرد را پوشش میدهد. از اینرو، (هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست، مگر اینکه مذهب اسلام بر آن حکمی مقرّر داشته است.) (همان، ص 167) یکی دیگر از مباحث مهم کلامی، (عدل) است. از منظر امام خمینی، عدل هم علت بعثت انبیا و هم غایت حکومت اسلامی است. در اندیشه سیاسی امام، عدالت مبنای رفتار سیاسی و شرط لازم برای حاکمیت حاکمان است و هیچ استثنایی هم ندارد: اسلام خدایش عادل است، پیامبرش عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضیاش هم معتبر است که عادل باشد، فقیهاش همه معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاق هم معتبر است که عادل باشد... زمامدار باید عادل باشد.( همان، ج 1، ص 444) گذشته از بعد ایجابی عدالت، از بُعد سلبی نیز عدالت در اندیشه سیاسی امام بازتاب گسترده دارد. استکبارستیزی، ظلمستیزی، نفی حاکمیتهای ستمگر، حمایت از مستضعفان و... در موضعگیریهای امام همواره نمود بارز داشته است: آنچه مردود است حکومتهای ... دیکتاتوری و ستمگری است... حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان داوود و پیامبر عظیمالشأن اسلام و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش میکردند. (همان، ج 21، ص 407) 4. مبنای فقهی اصولی از جمله مباحث مهم مبنایی که اندیشه سیاسی امام خمینی را مستدل، موجه و عمیق نموده است مبانی فقهی اصولی ایشان است. در یک نگاه کلی به آراء سیاسی امام خمینی قدسسره، میتوان ادعا نمود که شالوده، رکن اصلی و زیربنای اندیشه سیاسی امام، مبتنی بر گزارههای کلامی فقهی است. البته نقطه عزیمت اندیشه ایشان فقه سیاسی است که در نهایت با مبانی کلامی گره میخورد و ترکیب موزون و منطقی خاصی از آن دو را بازتولید میکند. اولین و زیربناییترین مبنای فقهی اندیشه سیاسی حضرت امام، مفهوم (اجتهاد پویا) یا (اجتهاد لازم) است. امام خمینی همانند دیگر فقهای اصولی (در برابر اخباری) به حجّیت عقل معتقد بودند و از اینرو، با روش اصولالفقه احکام فرعی اسلام را از احکام اصلی و منابع شرع استنباط میکردند.( امام خمینی، الرسائل، ص 95(اما ایشان معتقد بودند این اجتهاد (اجتهاد مصطلح) برای اداره حکومت پاسخگو نیست و باید به عنصر زمان و مکان نیز توجه نمود که از آن به اجتهاد لازم یا پویا نام برده میشود. مفهوم (اجتهاد لازم) به طور گسترده در اندیشه فقهی اصولی امام خمینی تأثیر داشته است، کما اینکه خودشان در اینباره اظهار نمودند: یکی از مسائل مهم در دنیای پرآشوب کنونی، نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیری است... زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند؛ مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است... با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی را میطلبد. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 6198) از منظر امام خمینی، فقه جواهری لازم است ولی برای اداره امور عمومی، حکومت و مصلحت عمومی، کافی نیست. از اینرو، برای ولیفقیه شرط فقاهت و عدالت را کافی ندانسته، آگاهی به مقتضیات زمان و مکان را شرط لازم برای حاکم سیاسی میداند: یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد. (همان، ج 21، ص 7) در حقیقت، امام خمینی با توجه به الزامات زمان به دنبال پویا نمودن اجتهاد سنتی و جواهری است نه حذف آن؛ زیرا آن را برای استنباط احکام غیرقابل تخطی میداند. از اینرو، میفرماید: (البته در عین اینکه از اجتهاد جواهری به صورتی محکم و استوار ترویج میشود، از محاسن و روشهای جدید و علوم مورد احتیاج حوزوی استفاده گردد.) (همان، ص 130) این نگاه امام خمینی به اجتهاد، افقهای جدیدی را برای فقه سیاسی شیعه در قلمرو مصلحت عمومی، احکام ثانویه و احکام حکومتی و حتی استنباطات فقه فردی باز میکند که در پاسخگویی به نیازهای حکومتی و نظام اسلامی فعال و منعطف است. دومین عنصر کلیدی در مبنای فقهی اصولی امام، مفهوم مصلحت است. ایشان همانند همه فقهای شیعه احکام را تابع مصالح و مفاسد واقعیه میداند. امام خمینی اصل مصلحت را به عنوان یک اصل مهم اجتماعی وارد حوزه سیاست نموده و اداره جامعه را بر مبنای آن استوار میسازد. این اصل در اندیشه سیاسی امام اصل حاکم است و حتی اعمال ولایت فقیهان را تحت تأثیر میگذارد و مرزهای آن را توسیع یا تضییق میکند؛ چراکه (اصل اولی در هر ولایتی این است که مقید به مصلحت باشد. ) (امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 526) و اساسا همچنانکه جعل ولایت به عنوان یک حکم شرعی تابع مصالح واقعی مسلمانان عصر غیبت است، اعمال و استمرار آن نیز به این اصل برمیگردد. (عبدالقیوم سجادی، جزوه (مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی)، ص 21) از اینرو، ایشان میگوید: حاکم اسلامی میتواند در گزارهها برابر صلاح مسلمانان و یا صلاح حوزه حکومتی خود عمل کند چنین اختیاری استبداد رأی نیست، بلکه عمل بر اساس صلاح و شایستگی است. نظر حاکم همانند عمل او باید پیرو مصلحت باشد.( امام خمینی، کتاب البیع، ص 461) با توجه به اصل مصلحت عمومی، اجتهاد لازم و دیگر اصول ثابت است که میتواند مسئله ثبات یا تحول اندیشه سیاسی امام خمینی را کما اینکه در بخش پیشین اشاره گردید تبیین و توضیح داد. سومین عنصر مهم در مبنای فقهی اصولی امام که در اندیشه سیاسی ایشان تأثیر گذاشته، اصل حفظ نظام است، به گونهای که حفظ نظام را به عنوان یک حکم شرعی بر احکام اولیه در موارد اضطرار و مصلحت عمومی، مقدم میدارد و میگوید: (حفظ نظام، یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که نظام باید محفوظ باشد..) (امام خمینی، صحیفه نور، ج 11، ص 150) از دیدگاه حضرت امام، فرد اکمل برای حفظ نظام، ولیفقیه است: (قدر مسلّم آن است که فقهای عادل، بهترین کسانی هستند که میتوانند عهدهدار تصدی این امور (حفظ نظام و امور حکومتی) شوند.) (امام خمینی، شئون و اختیارات ولیفقیه، ص 85) چهارمین عنصر مهم، اصل اصولی مقدّمه واجب است. از دیدگاه امام خمینی، مسئله حکومت، نظام و ولایت سیاسی فقها مقدمهای برای اجرای احکام الهی به شمار میرود، وگرنه حکومت فینفسه، ارزش ذاتی ندارد. آنچه که ارزش و واجب شرعی تلقّی میشود، فقط اجرایحدود و احکامالهی است: ائمّه و فقهای عادل موظفند از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت برای آنان جز رنج چیزی ندارد. (امام خمینی، ولایت فقیه، ص 60) حکومت در نظر مجتهد واقعی (صرفا) فلسفه عملی تمامی فقه در تمام زوایای زندگی بشر است (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 88( بدینسان، حکومت و ولایت تدبیری فقها از باب اصل اصولی مقدّمه واجب، وجوب شرعی مییابد. 5. مبنای عرفانی اخلاقی همانگونه که در بخش دوم اشاره شد، یکی از حوزههای مطالعاتی و سیره عملی امام خمینی عرفان و سیر و سلوک در کمال مطلق و حقیقت الهیه است. دیدگاه امام خمینی در عرفان به گونهای است که در تعداد منازل و مراحل آن (هفت اقلیم، هفت شهر عشق، مقامات چهارگانه، سهگانه، صد منزل، هزار منزل و...) مصرّ نیست،( امام خمینی، سرالصلوة، ص 34( بلکه آنچه که در نظر ایشان مهم است وصول سالک به حق است. ورود امام خمینی به حوزه عرفان به گونهای است که آن را با سیاست و حیات اجتماعی پیوند میزند. در سیر الهی لازم نیست که انسان در یک گوشهای بنشیند و بگوید: من میخواهم سیر الی اللّه داشته باشم. خیر، سیر الیاللّه همان سیره و روش انبیا و پیغمبر اسلام و ائمّه معصومین است که در عین حال در جنگ وارد میشوند و میکشتند و کشته میدادند و حکومت میکردند همه چیز سیر الیاللّه بود. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص 123) از منظر امام، چنین تلقّی از اسلام مانع فعالیت سیاسی و عملاً جدایی اخلاق و دین از سیاست نیست. اسلام احکام اخلاقیاش هم سیاسی است... یک حکم اجتماعی است.. (همان، ج 13، ص 3) خیال کردهاند یک دسته زیادی، که معنای عرفان عبارت [از] این است که برای انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت دهند و یک رقصی بکند. اینها یعنی عرفان است؟! خیال کردهاند کسی عارف است که کناره بگیرد. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 20، ص 116) در واقع، سیره عرفانی امام از درون خدمت به خلق، اصلاح امور جامعه، سیاست و حکومت میگذرد. آنچه در عرفان اصالت دارد، (انگیزه الهی) و خود را ( در محضر خدا.) (همان، ج 13، ص 461) و حضرت حق دیدن است. این قرائت از عرفان و اخلاق، سیاست و حکومت را نه تنها جدای از عرفان نمیکند، بلکه آن را در اوج مسند عرفان و اخلاق مینشاند و دین و سیاست را در انجام تکلیف جهت قرب الهی با هم پیوند میزند. بدینترتیب، عرفان نه تنها عامل بازدارنده سیاست نیست، بلکه به مثابه یک مبنای کلیدی، کنش و رفتار سیاسی را جهت میدهد، امر قدسی را با امور عرفی ترکیب نموده و زندگی سیاسی را معنادار میکند. مبانی رفتاری و عملی اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره گذشته از مبانی نظری اندیشه سیاسی امام که از درون دغدغهها و اندیشههای بنیادی، نظریه سیاسی ایشان را ردیابی نمودیم، اکنون به بررسی مبادی و مبانی رفتاری و کنشی امام میپردازیم. برای مطالعه استراتژیهای رفتاری و عملی ایشان میتوان از فراوانی کاربرد کلمات رقیق که از رهگذر آنها به تحلیل کنشها و باورهای خود میپردازند، وارد شد. وقتی به کلمات و عبارات امام دقت میکنیم به زنجیرهای از کلمات غلیظ و ضخیم مانند حقیقت، اخلاق، عدالت، انگیزه الهی، تکلیف شرعی، جهاد فی سبیلاللّه، کار برای خدا، وحدت و... برخورد میکنیم. (علیاصغر توحدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 73) که با مطالعه، اولویتبندی و رتبهبندی آنها میتوان به استراتژی و مبانی رفتار سیاسی امام خمینی دست یافت. اولین و محوریترین عنصر مبنایی رفتار سیاسی اجتماعی امام خمینی، تکلیفگرایی است. احساس تکلیف و عمل به تکلیف شرعی، اساسیترین رکن موضعگیریها و عمل سیاسی امام خمینی به شمار میرود. در واقع، بین تصمیمگیری سیاسی و تکلیفشناسی مکتبی امام،رابطهمستقیم وجود دارد. همه اینها برای خداست، خدا فرموده است ما عمل میکنیم. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 19، ص 130) ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ ملت ما تا آن روز که احساس کرد توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود... آن ساعتی که مصلحت بقای انقلاب را در قبولی قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده نگران باشد. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 284) همانگونه که در فقره فوق و دیگر فقرات دیده میشود، مفاهیم و واژههای تکلیف، وظیفه، خدا فرموده، قانون خدا، فرموده خدا، امر خدا، مکلفیم، موظفیم، تکلیف شرعی و... بیشترین استعمال را در موضعگیریها، تصمیمگیریها، مبارزات، مخالفتها، و موافقتهای امام خمینی داشته است و حتی ایشان موضوع را عکس میکنند و میگویند: (باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم.) (امام خمینی، صحیفه نور، ج 15، ص 78)و یا میفرماید: در انجام (هر کاری ببینید خدا چه میگوید، آن را انجام دهید.( همان، ج 17، ص 147) مسئله تکلیفگرایی در اندیشه امام خمینی سه مرحله دارد: 1. تکلیفشناسی که لازمه آن بیداری و آشنایی و آگاهی از تکلیف است: (در هر کاری ببینید خدا چه میگوید(مهم این است که ما تکالیف حال و آینده را بدانیم.) (همان، ج 7، ص 191) 2. عمل به تکلیف که لازمه آن قیام و اقدام عملی در انجام تکلیف و وظیفه است: (خداوند با شماست به شرط اینکه شما هم به وظیفهتان عمل کنید.)( همان، ج 9، ص 205) 3. انگیزه الهی در انجام تکالیف یعنی قیام و قعود باید با انگیزه الهی، خلوص و با قصد قربت انجام گیرد تا منجر به پاداشت اخروی گردد: (وقتی قلب الهی شد همه چیز انسان الهی میشود، یعنی حرف که میزند، حرفش هم الهی است، استماع هم میکند استماعش هم الهی است .(همان، ج 8، ص 65) بدینروی، از منظر امام خمینی تحقق حقیقی تکلیف، منوط به سه عنصر و رکن اساسی فوق است. (ابراهیم زرگر، مبانی تصمیمگیری سیاسی از دیدگاه امام خمینی، ص 173181( به تعبیر دیگر، کنشهای سیاسی
مبانی دین شناسی امام خمینی چیست؟
بیتردید، آراء و اندیشههای سیاسی هر اندیشمندی مبتنی بر پیشفرضهای نظری است. از این پیشفرضها، که همانند نخ تسبیح اجزای گوناگون آراء سیاسی را انسجام میدهد، به (مبانی، استراتژی، مقوم و یا اصول موضوعه نظری) نام برده میشود. برای مطالعه اندیشه سیاسی از منظر مبانی نظری، تاکنون رهیافتهای متفاوتی ارائه شده است؛ از جمله: 1. معرفتشناختی، هستیشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی، فرجامشناختی؛ 2. فلسفی و علمی؛ 3. عقلانی و عرفانی؛ 4. کلامی، فقهی و... . اما با یک جمعبندی و نگاه کلی نسبت به رویکردهای مزبور میتوان گفت: این رهیافتها به تنهایی نمایانگر ابعاد گوناگون اندیشه سیاسی حضرت امام نیستند و هر کدام از آنها، وجهی از وجوه اندیشه سیاسی ایشان را معناکاوی میکند. بدینترتیب، برای تحلیل زوایای گوناگون آراء سیاسی امام و پاسخ به شبهات، ابهامات و متناقضنما بودن اجزا و عناصر مختلف اندیشه سیاسی ایشان، این سؤال اصلی مطرح است که چه راهکار مبنایی وجود دارد؟ این تحقیق با تحلیل مبنایی و اصول بنیادین اندیشه سیاسی حضرت امام، به این پاسخ میرسد که جمود در یک یا چند مبنا و جزءنگری در آراء سیاسی امام، موجب درک ناقص و برداشت ناصحیح از اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسرهمیشود. نکته مهم دیگر در فهم مبانی و شالوده آراء سیاسی حضرت امام در تفکیک مبانی نظری و رفتاری ایشان نهفته است. این تفکیک کمک میکند تا از برخی زیربناهای کنشی و رفتاری امام خمینی قدسسرهاز قبیل تکلیفگرایی، ضرورت حفظ نظام، ضرورت حفظ وحدت و... غفلت نشود. مبانی نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره 1. مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی مبادی و مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی امام راحل در شریعت اسلام، اجتهاد لازم، عقل نظری و حکمت عملی نهفته است. 1-1. مبنای معرفتشناسی نقطه آغاز بنیادهای اندیشه سیاسی امام، معرفتشناسی و شناختشناسی ایشان است. طرز تلقّی وی به مسئله شناخت، معرفت، کشف حقیقت، ابزار و ملاک درک حق و باطل، روشهای وصول به حقیقت و رفع حجابها و موانع درک حق، از جمله مهمترین مباحث این باب هستند. اولین نکته در مبانی معرفتی امام این است که ایشان همانند دیگر اندیشمندان مسلمان معتقد است چیزی در خارج از ذهن انسان وجود داشته و قابل شناخت است و چنین شناختی بینالاذهانی و قابل انتقال نیز است. نکته دوم اینکه ایشان همانند همه حکیمان مسلمان، منابع و راههای معرفت و شناخت را متعدد و ترکیبی از وحی، عقل، قلب، حس و تجربه میداند و معتقد است جمود در یکی از آنها موجب عدم وصول به معرفت و شناخت حقیقی است. به بیان دیگر، ابزار شناخت و معرفت سیاسی وی، ترکیبی است؛ فلسفی، عرفانی، فقهی، کلامی، اصولی و تاریخی. بدینترتیب، بین منابع شناخت و ابزار شناخت کاملاً تناسب و هماهنگی وجود دارد. سومین نکته به جایگاه و ارزش منابع شناخت معطوف است. از منظر ایشان، هر کدام از منابع و ابزارهای شناخت بخشی از معرفت حقیقی و کامل را نشان میدهند و غفلت از هر کدام موجب شناخت ناقص است. از منظر امام قدسسره، (ایمان فقط این نیست که... خدایی است... باید با مجاهدات به قلبش برساند.) (امام خمینی، صحیفه امام، ج 11، ص 382) ایشان در زمینه شناخت اشیا نیز میگوید: کلیاتش را فلاسفه میگویند، بعضی مراتبش را هم اهل عرفان بیان میکنند. (همان، ج 16، ص 225) بنابراین، از منظر امام راحل، معرفت چندلایهای و چندبعدی است. علاوه بر چندوجهی بودن شناخت، مرحلهای و مدرج بودن منابع شناخت نیز در اندیشه سیاسی امام نقش حساسی را ایفا میکند. از منظر امام، مبدأ حرکت معرفت از حس و تجربه است که در مرحله بالاتر توسط عقل و برهان تکمیل میشود و در سیر صعودی خود به یقین شهودی میرسد و در نهایت، تمامی مراحل پیشین باید به محک وحی سنجش شود. زبان فلاسفه، زبان عرفا و فقها در صورتی که با زبان وحی تطبیق داشته باشد حجت است. (امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 176) از اینرو، مشروعیت همه چیز به وحی معطوف است. چهارمین نکته، ارتباط معرفت و تهذیب نفس است. از منظر ایشان، اگر معرفت با تزکیه پیوند نخورد معرفت حقیقی حاصل نمیشود؛ زیرا همه معارف، حتی علم توحید که بالاترین علم است، اگر همراه تهذیب نباشد، طریقت برای حقیقت نمیگردد. (همان، ص 145) بنابراین، همانگونه که پیامبر درونی (عقل، قلب و حس) بدون پیامبر بیرونی (وحی و نبوت) مصیب و کاشف حقیقت نیست، معرفت درونی و بیرونی نیز اگر با تزکیه نفس قرین نگردد، حجاب حقیقتاند. (علوم شرعیه، علوم عقلیه و ...، اینها وسیلهاند برای رسیدن به مقصد و هر کدام که ما را بازدارند از آن مقصد، دیگر علم نیست؛ این حجاب است، ظلمت است، حجاب ظلمانی است.) (همان، ص 144) بنابراین، شناخت و معرفتشناسی که زیربنای تمامی مبانی نظری اندیشه سیاسی محسوب میگردد، هم ممکن است، هم متعدد، و مرحلهای و هم نیازمند معیاری در ماورای زندگی انسانی و سیاسی، که از آن به علوم نقلی تعبیر میشود. البته روشن است که تمامی دانشها و معارف (حتی دینی) صرفا ماهیت طریقیت برای وصول به حقتعالی دارند، وگرنه تمامی دانشها خود ظلمت و حجاب هستند؛ چراکه از منظر امام، مقصدْ توحید واقعی است نه توحید علمی؛ یعنی معرفت، اگرچه از تجربه حسی شروع میشود، ولی باید نهایتا به تجربه درونی و معنوی ختم شود. ثمر عملی این دیدگاه که معرفت نظری را با معرفت عملی گره میزند در شرایط حاکمان و مدیران حکومتی بروز و ظهور مییابد که عملاً بین (چگونه حکومت کردن) با (چه کسی باید حکومت کند) پیوند منطقی معناداری ایجاد میکند. 2-1. مبنای هستیشناسی در جهانبینی الهی، هستیشناسی در کنار جامعهشناسی و انسانشناسی مهمترین و زیربناییترین اصل به شمار میرود. (مرتضی مطهّری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 211) مهمترین مسائل و موضوعات آن عبارتند از: ماهیت هستی و جهان، علت محدثه و مبقیه هستی، سرانجام هستی، هدف از آفرینش جهان، و سنتها و اصول حاکم بر هستی. جهانبینی و هستیشناسی امام مبتنی بر حکمت متعالیه صدرایی و اصالت وجود است. این جهانبینی که در برابر جهانبینی ماتریالیستی معاصر (اعم از لیبرالیسم یا کمونیسم) قرار دارد، هستی را دارای هدف، مبدأ، معاد، نظام اکمل و جلوه ظهور حقتعالی میداند. از اینرو، امام در پیامی که به گورباچوف فرستاد، مشکل و علت فروپاشی نظام کمونیستی را نه مالکیت دانست و نه آزادی، (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 66) بلکه مشکل را مبارزه بیهوده با خدا و گرایش به جهانبینی مادی قلمداد کرد: مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را حس دانسته... هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمیدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی، وحی، نبوت و قیامت را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از حس و عقل میباشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم میباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است.( امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 222) توحید در اندیشه سیاسی امام بر مبنای وحدت در کثرت و کثرت در وحدت استوار است. خداباوری در زندگی سیاسی به معنای حرکت در مسیر سنّت، قوانین و نظام اکمل و عادلانه هستی است؛ باور به هماهنگی ماده و معنا، اخلاق و سیاست، تکوین و تشریع، دنیا و آخرت، حاکمیت الهی و مردمی، و حرکت تکاملی و سیر الهی داشتن انسان. اندیشه سیاسی (در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقل بجز خدای تعالی نیست... دیگر موجودات... ربط محضاند... صفات، آثار و افعالشان نیز مستقل نیست.) (امام خمینی، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، ص 74)از اینرو، حاکمیت مطلق از آن خداست. در اندیشه سیاسی توحیدمدار امام، نظام هستی احسن، عدالتمحور و هدفمند میباشد و عبث آفریده نشده است. بر همین اساس، هدف از تأسیس حکومت اسلامی اقامه عدل و برقراری نظام عادلانه است. (امام خمینی، حکومت اسلامی، ص 70 / امام خمینی، صحیفه نور، ج 18، ص 164؛ ج 8، ص 31؛ ج 4، ص 188( هستیشناسی امام خمینی قدسسره، سلسله مراتبی است. این مراتب عبارتند از: عالم ملک، عالم ملکوت و عالم لاهوت. از اینرو، ایشان میفرماید: عالم ملک، دنیاست و عالم ملکوت عالم غیب است ... که انسان به سمت آن (آخرت، بهشت و جهنم) در حرکت است... عالم ناسوت، عالم کثرت و عالم لاهوت، عالم وحدت است. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 369؛ ج 8، ص 434) عالم ملک و دنیا که عالم محسوس است، مرتبه نازله هستی است و عالم ملکوت که عالم غیب و ماوراء طبیعت است عالمی است که ملکات صالحه و فاسده در آن ظاهر میشود (همان، ج 5، ص 368 ) و عالم لاهوت که عالم الوهیت و وحدت است، مرتبه عالی و فنا در الوهیت است.( همان، ج 7، ص 338) بدینترتیب، از منظر امام، چون پارادایم توحید بر تمامی روابط هستی حاکم است، باید این پارادایم بر تمامی روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و انسانی نیز حاکم باشد. انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است و لذا محتوای این اصل در همه شئون انقلاب سایه افکنده است. در اسلام، تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداست که همه انسانها باید برای او یعنی برای رضای او عمل کنند... همه روابط بین انسانها، چه اقتصادی و یا غیراقتصادی.( همان، ج 5، ص 81) از این اصل اعتقادی] توحید] اصل آزادی بشر را میآموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند... از این اصل [توحید] ما نیز معتقدیم که قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است... از همین اصل اعتقادی ما الهام میگیریم که همه انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند... برابر [هستند.( همان، ج 5، ص 387388) بنابراین، قرائت امام از هستی به گونهای است که نه تنها توحید هویتبخش رفتار و کنش سیاسی است، بلکه در بسیاری موارد همراه با امداد غیبی خداوند است: من احساس میکنم که بسیاری از مسائل بود که بدون اینکه ما بفهمیم انجام میگرفت. این جور نبود که ما نقشهای کشیده باشیم برای این کار، و این نبود جز اینکه خدا هدایت میکرد. (همان، ج 19، ص 455) ما ندانیم که دلبسته اوییم همه مست و سرگشته آن روی نکوییم همه هرچه بوییم زگلزار گلستان وی است عطر یار است که بوییده و بوییم همه جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود در غم اوست که در گفت و مگوییم همه (امام خمینی، دیوان امام، ص 179) این اشعار به خوبی نشاندهنده هستیشناسی عرفانی امام و اصل وحدت در عین کثرت است. از اینرو، هستیشناسی امام دارای تقدس است؛ چون همه عالم وابسته به او و مست عطای لحظه لحظه اویند. 2.مبانی انسانشناسی و جامعهشناسی 1-2. مبنای انسانشناسی انسانشناسی که دومین رکن جهانبینی محسوب میشود، سومین مبنای نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره تلقّی میگردد. مسائل و مباحث مهم انسانشناسی که تأثیر جدّی در اندیشه سیاسی دارند عبارتند از: آیا انسان آزاد است یا تحت جبر ساختارهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است؟ آیا سرشت انسان نیک است یا موجودی گرگصفت است؟ آیا انسان کمالجو و سعادتطلب است؟ آیا انسان موجودی مدنیالطبع است؟ پاسخ به پرسشهای مزبور و دیگر سؤالات انسانشناسی، به طور نظری سمت و سوی اندیشه سیاسی را در زندگی سیاسی اجتماعی امام خمینی تبیین میکند؛ چراکه در اندیشه سیاسی نظاممند و منسجم، تمامی عناصر انسانشناسی، هستیشناسی، جامعهشناسی، اخلاق، سیاست، حکومت و... با هم ارتباط منطقی و ارگانیک دارند. از دیدگاه امام، انسان دارای قوّه شناخت، عقل و در مرحله بعد دارای قدرت اراده و اختیار در جهت سعادت یا شقاوت است. از اینرو، انسان مسئول موفقیتها، شکستها و تمامی کنشهای سیاسی اجتماعی خود است. (امام خمینی، طلب و اراده، ص 148 / امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 306( از منظر امام خمینی، انسان (مثل حیوان نیست که یک حد حیوانی داشته باشد و تمام بشود؛ انسان یک حد مافوق حیوانی دارد. ) (امام خمینی، صحیفه امام، ج 4، ص 186) انسان موجودی است که دو سر طیف (شدن) را دارد و در مسیر شدن محدودیت ندارد. (در طرف کمال به آنجا میرسد که یداللّه میشود، عیناللّه میشود... غیر محدود است و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیرمحدود است.) (همان، ج 5، ص 368) بنابراین، انسان دارای دو بعد حیوانی و روحانی است و در هر دو مسیر هدایت و شقاوت، تربیتپذیر است و تمام عوالم غیب و شهود به صورت بالقوه در وجودش نهفته است. (انسان مجموعه همه عالم است) همان، ج 8، ص 254) ( عصاره هستی) است. از اینرو، برخلاف انسانشناسی سیاسی غرب، که انسان را تکساحتی میداند، او را بدسرشت (مثل هابز) و یا نیکسرشت(و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، ج 5، ص 20 )مثل لاک و روسو) تقسیر نموده و بر همین اساس، به مهندسی سیاسی و اجتماعی حکومت پرداخته است، از منظر امام خمینی، انسان بالطبع گرایش به طبیعت و زندگی حیوانی دارد، ولی بالذات و بالفطره گرایش به توحید و زندگی معنوی دارد.( امام خمینی، صحیفه امام، ج 4، ص 9) تلقّی دوساحتی امام از انسان، موجب شده است تا ماهیت و شکل حکومت ایشان دوساحتی گردد، به گونهای که انسان در زندگی سیاسی، در سرنوشت خود، هم آزاد و دارای حق اختیار است و هم مکلف به احکام الهی برای پیمودن کمالات معنوی. (همان، ج 14، ص 90؛ ج 6، ص 530) و البته این کمالطلبی هم فطری و هم بیحصر است: خدای تبارک و تعالی... فطرت همه را چه سعید و چه شقی، چه خوب و چه بد، بر فطرت اللّه قرار داد و در سرشت همه انسانهاعشقبهکمالمطلقرا سرشت.( امام خمینی، طلب و اراده، ص 153) ... و بشر انحصارطلب است، کمال مطلق را میخواهد ( امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 206) کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش میخواهد. (همان، ج 17، ص 530) از دیدگاه امام خمینی، انسان در مسیر شدن، هیچگاه مجبور ساختارهای جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی نیست، اگرچه تحت تأثیر است؛ چون (انسان در اجتماعات... تحت تأثیر واقع میشود.) (همان، ج 19، ص 29) انسان (لامحاله تحت تأثیر موجودات این عالم قرار میگیرد، لکن همه اینها او را در هیچ کاری از کارهای اختیاریاش مجبور و مضطر نمیکند.) (امام خمینی، طلب و اراده، ص 368) متقابلاً امام در رابطه با تأثیر فرد بر جامعه بر این باور است که (عمل یک شخص در یک جامعه اثر دارد... وقتی شما یک زشتی... [و یا]... یک عمل صالحی انجام دادید دیگران هم وقتی که میبینند در آنها تأثیر میکند.) (امام خمینی، صحیفه امام، ج 13، ص 202( بنابراین، امام خمینی نه به جامعه اصالت میدهد که لازمه منطقی آن حکومت اقتداری و استبدادی است و نه به فرد اصالت میدهد تا منجر به حکومت تبرهنی و آزادی سکولاریسمی شود، بلکه دیدگاه انسانشناسی ایشان به گونهای است که منجر به آزادی سیاسی مقید به کنش اسلامی میگردد .( علیاصغر توحدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 6465( 2-2.مبنای جامعهشناسی پس از معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی، زیربناییترین عنصر نظری اندیشه سیاسی امام خمینی، جامعهشناسی و نوع نگرش وی به جامعه است. رابطه هستیشناسی با جامعه، هدف جامعه، نسبت مصالح فرد و جامعه، و قوانین حاکم بر جامعه از جمله مهمترین موضوعات و مسائل مربوط به جامعهشناسی سیاسی هستند. امام خمینی بر خلاف نحلههای مارکسیستی و سوسیالیستی که انسان را اسیر جبر تاریخ و جامعه میدانند و نیز برخلاف مکاتب لیبرالی که غرایز طبیعی انسان را محور و بشر را اسیر خواست نفسانی میپندارند، جامعه را در طول نظام هستی توحیدی تفسیر نموده و تمام مفاهیم، نقشها و ساختارهای جامعهشناسی سیاسی را با گزارههای دینی بازتولید میکند. ایشان معتقد است که (مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهای حاکم در جامعه بوده و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی)( امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 389) است. امام با توجه به جهانبینی الهی خودش معیار و قوانین حاکم بر روابط جامعه را دستورالعملهای انبیای الهی میداند: ما معتقدیم که قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنانکه قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.( همان، ص 388) بنابراین، جامعهشناسی امام خمینی در یک نظام منسجم جامع و در طول هستیشناسی قابل تفسیر است. از آنرو که در هستیشناسی امام، انبیا و معصومان علیهمالسلام فرستادگان خداوند برای هدایت فرد و جامعه هستند، تدبیر سیاسی جامعه نیز در انحصار آنان است؛ چون: سیاست این است که جامعه را هدایت کند، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند.( همان، ج 13، ص 433) امام خمینی جامعه را همانند انسان دوبُعدی میداند: یکی، بعد مادی، ساختاری، نهادی و شکلی است که بیانکننده پیکره جسمانی و مکانیکی آن است و دومی، بعد روحانی، معنوی، عاطفی و ایمانی است که بیانکننده جنبه ارگانیکی جامعه میباشد و البته آنچه جامعه را هویت و معنا میبخشد بُعد دوم وجودی جامعه است که مبتنی بر فرد است: در دنیای امروز، که گفته میشود دنیای صنعت است، رهبران فکری میخواهند جامعه بشری را نظیر یک کارخانه بزرگ صنعتی اداره کنند، در حالی که جامعه از انسانها تشکیل شده است که دارای بُعد معنوی و روح عرفانی است و اسلام در کنار مقرّرات اجتماعی، اقتصادی و غیره به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه میکند و در هدایت جامعه از این بُعد بیشتر برای هدایت انسان به طرف تعالی و سعادت عمل میکند.(همان، ج 5، ص 410( بدینسان، اندیشه سیاسی امام سیستمی و منظومهای است که میان عقل نهادی و عقل ایمانی ارتباط منطقی و اندامواری ایجاد کرده و تعادل و تعامل منطقی آن دو را در گزارههای اسلامی جستوجو میکند. مذهب اسلام همزمان با اینکه انسان میگوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او میگوید: چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی.( همان، ج 5، ص 389( امام خمینی بر اساس دیدگاه منظومهای خود، جامعه را همانند انسانی توصیف میکند که دارای عناصر و اعضای جسمی و روحی متعدد میباشد که باید با تربیت الهی، بین اجزا و عناصر آن تعادل ایجاد شود. همانگونه که غایت انسانشناسی امام، انسان کامل است، غایت جامعهشناسی وی جامعه فاضله و کامله توحیدی است. امام جامعه توحیدی را به تصویر کشید که تداعیکننده بعد اجتماعی یا به عبارتی، بازتولید جامعهشناسی اصل فلسفی، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت بوده است. در واقع، امام این نظریه را در پاسخ به نظریه جامعه بیطبقه توحیدی جریانهای التقاطی، مطرح و بازتعریف نموده است (علیاصغر توحیدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 6).بنابراین، مفاهیم کلیدی جامعه توحیدی از منظر امام، اصل وحدت در عین کثرت، تقسیم کار بین اجزا و عناصر، سلسله مراتبی و ارگانیک بودن عناصر آن، مقصد و غایت الهی داشتن و... میباشند که تحت کلمه توحید به توحید کلمه میرسند. جامعه توحیدی ... عبارت از جامعهای است که با حفظ همه مراتب، یک نظر داشته باشند، کانه یک موجودند... همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته باشند و آن یک مقصد الهی؛ کانه همانطوری که یک جامعه توحیدی در خون بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحیدی است؛ چشم، گوش، دست، اینها؛ اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبردار. مغز فرمان میدهد، دست فرمان میبرد، اما همه یک راه دارند، همه برای این است که این کشور فردی (انسان) را اداره کنند.( امام خمینی، صحیفه امام، ج 11، ص 469) در جامعه اسلامی که مشترک مابین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است با هم توحید کلمه کنند.( همان، ج 2، ص 33) مفهوم وحدت در جامعهشناسی امام دارای دو بعد داخلی و خارجی است. در بعد داخلی بیشتر در قالب (امت) در برابر مفهوم ملیت و قومیت مطرح است و در بعد خارجی و جهان اسلام در قالب مفهوم (امت اسلام)، (کنفدراسیون دول اسلامی)، (اخوت اسلامی) و... بیان شده است. اسلام آمده است تا... یک امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرار کند تا کسانی که میخواهند سلطه بر این دولتهای اسلامی و مراکز اسلام پیدا کنند نتوانند... نقشه قدرتهای بزرگ... این است که این قشرهای مسلم را که خدای تبارک و تعالی بین آنها اخوت ایجاد کرده است... به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند بلکه با هم دشمن کنند.( همان، ج 13، ص 443444) امام خمینی ضمن قبول ناسیونالیسم و ملیت به عنوان یک واقعیت اجتماعی، آنها را به عنوان کثراتی میبیند که باید در ذیل مفهوم توحید به وحدت برسند. (اسلام در عین حالی که وطن را آنجایی که زادگاه است احترام میگذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمیدهد. اساسْ اسلام است.) (همان، ص 168) امام خمینی بدون آنکه به مباحث خاص فلسفی، جامعهشناختی و معرفتشناسی، اصالت فرد، اصالت جامعه، اصالت فرد و جامعه، یا مباحثی همانند تقدم وجودی، تقدم ارزشی و یا تقدم معرفتشناسی وارد شود، در مورد تقدم مصالح جامعه بر مصالح فرد و یا بعکس، مصالح جامعه را با تکیه بر سیره اجتماعی پیامبران از نظر ارزشی مقدم بر مصالح فرد میشمرد (علیاصغر توحیدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 68( و غایت جامعه توحیدی خود را (اصلاح) و (عدالت) ترسیم میکند. تمام انبیا از صدر بشر و بشریت... برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند. فرد را فدای جامعه میکردند ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، ما فردی بالاتر از ائمّه علیهمالسلامنداریم. این افراد خودشان را فدا میکردند برای جامعه... سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود، لیقوم الناس بالقسط. باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند) امام خمینی، صحیفه امام، ج 15، ص 213217) ائمه و فقهای عادل موظفند در... برقراری نظام عادلانه اسلام (همان، ج 12، ص 306( وقتی یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد ... یک محیط آرام پیدا میشود، در این محیط آرام همه چیز پیدا میشود.( همان، ج 20، ص 116( از جمله مباحث مهم در جامعهشناسی سیاسی امام خمینی، موضوع تحولات اجتماعی و تغییرات انقلابی در ساختارهاست. در این رابطه، هدف اصلی و عنصرمحوری اندیشه سیاسی امام خمینی اندیشه اصلاحی بر مبنای تحولات روانشناختی و جامعهشناختی برای نیل به جامعه توحیدی است، کما اینکه امام در سالهای اول مبارزات سیاسی خود در پی اصلاح رژیم پادشاهی از طریق نصیحت و پند و اندرز بود. از منظر امام، اگر گروه نخبگان جامعه اقدام به اصلاح حاکمان کنند مردم وارد صحنه مبارزه خواهند شد که در پی آن بسیج و قیام مردم، آغاز و شروع انقلاب اجتماعی است. در بحث انقلاب اجتماعی، سه سطح بحث وجود دارد: 1. علت و چرایی انقلاب؛ 2. ابزارها و نیروهای انقلاب؛ 3. آثار و پیامد انقلاب. امام در سطح علل و زمینههای انقلاب اسلامی ایران معتقد بود که علت بروز نهضت و قیام، سیاستهای غلط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شاه بوده است که موجب بحران مشروعیت خودش شد. سیاست اسلامزدایی شاه، ظلم و ستم و اتکا به زور و سرکوب مخالفان عدم مشارکت مردم در حاکمیت، آگاهی سیاسی مردم از حقوق اسلامی خود، وابستگی رژیم به بیگانگان و استعمار خارجی، فساد مالی، اخلاقی و اداری رژیم، تحول روحی و معنوی مردم، (صحیفه نور ، ج17، ص 194؛ ج 19، ص 66؛ ج 15، ص 182؛ ج 12، ص 111؛ ج 19، ص 198؛ ج 8، ص 30؛ ج 15، ص 182 و 130؛ ج 6، ص 252؛ ج 8، ص 95؛ ج 17، ص 144 ( و... مجموعا شرایطی را فراهم نمود که موجب وحدت مردم در تحت تعالیم اسلامی و رهبری واحد مذهبی گردید و در نهایت، قدرت اجتماعی تحولگرا، انقلاب را در صحنه سیاست ایجاد نمود که منجر به بزرگترین انقلاب فرهنگی و مذهبی قرن شد. این انقلاب که مبتنی بر سه اصل توحید کلمه، کلمه توحید و رهبری توحیدی بوده است، در نهایت با (تأییدات و امدادهای غیبی) (همان، ج 8، ص 7) قرین شد و به پیروزی رسید. از منظر امام خمینی، آنچه که موجب به وجود آمدن شرایط قیام و انقلاب اجتماعی و سیاسی میگردد، وجود شکاف و عدم تطابق آرمانهای حکومت با خواست و ایدئولوژی مردم است. (همان، ج 11، ص 190) بنابراین، عدم تعامل منطقی و رضایتآمیز بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی موجب بحران مشروعیت و نارضایتی از وضع موجود میگردد که اگر این شرایط با وحدت رهبری، ایدئولوژیکی و مردمی قرین شود بروز انقلاب اجتماعی اجتنابناپذیر است. 3.مبنای کلامی فلسفی نکته اول: اگرچه نقطه عزیمت و شکلگیری اندیشه سیاسی امام دارای خاستگاه فقهی است، اما در سالهای بعد مباحث فقهی سیاست اسلامی را در حوزه کلام قرار میدهد و از مباحث کلامی برای نظریهپردازی نظام سیاسی بهره میگیرد. نمود بارز این مباحث، مفهوم کلیدی اندیشه سیاسی وی یعنی مسئله (ولایت فقیه) است. امام بر خلاف روش فقهای پیشین، این بحث را از حوزه فقهی به قلمرو کلامی میکشاند و از موضع استدلال عقلی از نظریه سیاسی فقهی خود دفاع میکند: ما که به ولایت معتقدیم ... باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم ... و به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و زمان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان، در زمان ما لازم است.( امام خمینی، ولایت فقیه، ص 15) البته باید اذعان نمود که هرگونه تلاش در تفکیک مبانی فقهی، کلامی، فلسفی، اصولی و عرفانی امام به دلیل جامعیت اندیشه سیاسی ایشان، در نهایتِ دشواری است. اما به خاطر ضرورت تبیین کلاسیک اندیشه، سعی خواهیم نمود تا با تفکیک حوزهها، مبانی اندیشه سیاسی ایشان را مقولهبندی و روشمند ارائه نماییم. نکته دوم: مقصود ما از مبانی کلامی، اصول و مبانی دینی میباشند که شالوده مباحث و آراء سیاسی امام را تشکیل میدهند. بر این اساس، مهمترین مسائل آن توحید، نبوت، امامت، عدالت و معاد میباشند. نکته سوم: از منظر امام، مبناییترین مبنای کلامی، اصل توحید است و از اینرو، پایه و اساس اندیشه سیاسی محسوب میشود: ریشه و اصل همه عقاید ... اصل توحید است... این اصل به ما میآموزد که انسان ... از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد... ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را میآموزیم.. قانونگذاری برای پیشرفتها که در اختیار خدای تعالی است... نیز از همین اصل اعتقادی توحید ما الهام میگیریم... اصل برابری انسانها و...( امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 387388) همانگونه که از جملات فوق استنباط میگردد، نقطه آغاز و نیز پایان سیاست و حاکمیت دینی از آنِ خداوند است؛ چراکه خالقیت، ربوبیت، هدایت و ولایت در انحصار اوست و از اینرو، حکومت و حاکمیت مطلق از آنِ اوست و هم اوست که این حاکمیت را در مرحله بعد با شرایطی به (انبیا، اولیا و علمای آگاه) (همان، ج 13، ص 432)تفویض نموده است. حکومت و ولایت، به حکم عقل، اختصاص به خداوند دارد. (امام خمینی، مکاسب محرمه، ج 2، ص 105) تأسیس حکومت و متابعت و پیروی از آن، از کسی روا و بجاست که مالک همه چیز مردم باشد... خدای عالم است که مالک موجودات و خالق ارض و سماوات است... اگر خدا به کسی حکومت داد... بر بشر لازم است از آن حکومت اطاعت کنند.( امام خمینی، کشفالاسرار، ص 182) نکته چهارم: چنانکه گذشت، از منظر حضرت امام حاکمیت مطلق از آنِ خداوند است، لیکن اراده خدا بر این قرار گرفت که حاکمیت خود را از جانب رسولان، پیامبران و معصومان خود اعمال کند. از اینرو، بعد از اصل توحید، دومین مبنای کلامی عقلی، تحت عنوان (نبوت و امامت) ظهور مینماید: اگر رسول اکرم خلافت را عهدهدار شد، به امر خدا بود. خدای تعالی آن حضرت را خلیفه قرار داده است نه اینکه به رأی خود حکومتی تشکیل دهد و بخواهد رئیس مسلمین شود... خدای تبارک و تعالی از راه وحی، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهرا الزام کرد... که حضرت امیرالمؤمنین را به خلافت تعیین (کند.)( امام خمینی، ولایت فقیه، ص 34) امام خمینی به عنوان یک عالم شیعی، مهمترین و محوریترین رکن اندیشه سیاسیاش امامت و ولایت است. بر اساس همین اصل کلامی است که اندیشه حکومت و ولایت معصومان در عصر غیبت در دستان فقها تداوم مییابد: ما که به ولایت معتقدیم و به اینکه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهتعیین وظیفه کرده و خدا او را واداشته تا تعیین خلیفه کند و ولیامر مسلمانان را تعیین کرد، باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم... به ضرورت شرع و عقل، آنچه در دوره حیات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و زمان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلاملازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان در زمان ما لازم است. (همان، ص 15) بر این اساس، همانگونه که امامت استمرار خط دولت نبوی است، ولایت فقها نیز استمرار دولت علوی است؛ چراکه (حکومت و دستگاه و اداره) از ضروریات اسلام است و اختصاص به زمان حضور یا غیبت ندارد، بلکه (اعتقاد به چنین مطلبی... [موجب] منسوخ شدن اسلام است)؛ چون اجرای بخش اعظم احکام اسلام که اجتماعی است بدون حکومت تعطیل میشود. نکته دیگر اینکه مشروعیت حکومت و ولایت منوط به نبوت و امامت معصوم است. هیچ حاکمی بدون مأذون الهی مشروعیت حکومت ندارد و از اینرو، فقها به دلیل آنکه مأذون به وصف عنوانی فقاهت، عدالت و مدیریت هستند ولایت تدبیری و سیاسی دارند. از اینرو، مشروعیت همه امور در عصر غیبت به حکم همین اصل کلامی به ولایت فقیه برمیگردد.( امام خمینی، تبیان، دفتر 45 حکومت اسلامی و ولایت فقیه، 12 مهر 1357، ص 125) یکی دیگر از موضوعات مهم کلامی فلسفی، بحث (معاد) است. قرائت امام خمینی از بحث معاد به گونهای است که سیاست را دو بُعدی مینماید؛ بین معاد و معاش، دنیا و آخرت جدایی نمیاندازد.( امام خمینی، آداب الصلوة، ص 45) ادیان توحیدی آمدهاند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند... اینطور نیست که یا این طرف را، و از آن طرف غافل باشند؛ یا آن طرف را، از این طرف غافل باشند. (امام خمینی، تبیان، دفتر 45، ص 45)گمان نباید بشود که امام آمده است بر اینکه دنیا را اداره کند، یا آمده فقط برای اینکه مردم را متوجه به آخرت بکند، یا آمده است که فقط مردم را آشنای به معارف الهیه بکند. محدود کردن هرچه باشد خلاف واقعیت است.( امام خمینی، صحیفه نور، ج 12، ص 169( بدینسان، اصل معاد و آخرت در طول و امتداد تدبیر دنیا و زندگی اجتماعی است، در واقع، آنچه که آخرت بشر را میسازد فعالیت و تلاش سیاسی اجتماعی و فرهنگی وی در دنیاست: (الدنیا مزرعة الاخرة.) آخرت چیزی جز ظهور و نمود حقیقی بشر در حیات دنیوی نیست، از اینرو، نبوت، امامت و ولایت صرفا جهتگیری اخروی ندارد؛ چون دین اسلام دارای جنبههای متعدد است. از اینجا وارد یکی از مهمترین مباحث کلامی اندیشه امام یعنی (جامعیت اسلام) میشویم. موضوع جامعیت اسلام به طور جدّی در اندیشه سیاسی امام خمینی انعکاس دارد. از همین منظر است که ایشان سعادت و کمال انسان را مادی یا معنوی، فردی یا اجتماعی، دنیوی یا اخروی و... نمیداند؛ میفرماید: (انسان غیر محدود است، مربی انسان غیرمحدود است، نسخه تربیت انسان که قرآن است، غیرمحدود است.( همان) امام خمینی جامعیت و شمول اسلام را به گونهای تبیین میکند که یک نظام کامل حقیقی برای اداره جامعه و فرد را پوشش میدهد. از اینرو، (هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست، مگر اینکه مذهب اسلام بر آن حکمی مقرّر داشته است.) (همان، ص 167) یکی دیگر از مباحث مهم کلامی، (عدل) است. از منظر امام خمینی، عدل هم علت بعثت انبیا و هم غایت حکومت اسلامی است. در اندیشه سیاسی امام، عدالت مبنای رفتار سیاسی و شرط لازم برای حاکمیت حاکمان است و هیچ استثنایی هم ندارد: اسلام خدایش عادل است، پیامبرش عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضیاش هم معتبر است که عادل باشد، فقیهاش همه معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاق هم معتبر است که عادل باشد... زمامدار باید عادل باشد.( همان، ج 1، ص 444) گذشته از بعد ایجابی عدالت، از بُعد سلبی نیز عدالت در اندیشه سیاسی امام بازتاب گسترده دارد. استکبارستیزی، ظلمستیزی، نفی حاکمیتهای ستمگر، حمایت از مستضعفان و... در موضعگیریهای امام همواره نمود بارز داشته است: آنچه مردود است حکومتهای ... دیکتاتوری و ستمگری است... حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان داوود و پیامبر عظیمالشأن اسلام و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش میکردند. (همان، ج 21، ص 407) 4. مبنای فقهی اصولی از جمله مباحث مهم مبنایی که اندیشه سیاسی امام خمینی را مستدل، موجه و عمیق نموده است مبانی فقهی اصولی ایشان است. در یک نگاه کلی به آراء سیاسی امام خمینی قدسسره، میتوان ادعا نمود که شالوده، رکن اصلی و زیربنای اندیشه سیاسی امام، مبتنی بر گزارههای کلامی فقهی است. البته نقطه عزیمت اندیشه ایشان فقه سیاسی است که در نهایت با مبانی کلامی گره میخورد و ترکیب موزون و منطقی خاصی از آن دو را بازتولید میکند. اولین و زیربناییترین مبنای فقهی اندیشه سیاسی حضرت امام، مفهوم (اجتهاد پویا) یا (اجتهاد لازم) است. امام خمینی همانند دیگر فقهای اصولی (در برابر اخباری) به حجّیت عقل معتقد بودند و از اینرو، با روش اصولالفقه احکام فرعی اسلام را از احکام اصلی و منابع شرع استنباط میکردند.( امام خمینی، الرسائل، ص 95(اما ایشان معتقد بودند این اجتهاد (اجتهاد مصطلح) برای اداره حکومت پاسخگو نیست و باید به عنصر زمان و مکان نیز توجه نمود که از آن به اجتهاد لازم یا پویا نام برده میشود. مفهوم (اجتهاد لازم) به طور گسترده در اندیشه فقهی اصولی امام خمینی تأثیر داشته است، کما اینکه خودشان در اینباره اظهار نمودند: یکی از مسائل مهم در دنیای پرآشوب کنونی، نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیری است... زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند؛ مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است... با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی را میطلبد. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 6198) از منظر امام خمینی، فقه جواهری لازم است ولی برای اداره امور عمومی، حکومت و مصلحت عمومی، کافی نیست. از اینرو، برای ولیفقیه شرط فقاهت و عدالت را کافی ندانسته، آگاهی به مقتضیات زمان و مکان را شرط لازم برای حاکم سیاسی میداند: یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد. (همان، ج 21، ص 7) در حقیقت، امام خمینی با توجه به الزامات زمان به دنبال پویا نمودن اجتهاد سنتی و جواهری است نه حذف آن؛ زیرا آن را برای استنباط احکام غیرقابل تخطی میداند. از اینرو، میفرماید: (البته در عین اینکه از اجتهاد جواهری به صورتی محکم و استوار ترویج میشود، از محاسن و روشهای جدید و علوم مورد احتیاج حوزوی استفاده گردد.) (همان، ص 130) این نگاه امام خمینی به اجتهاد، افقهای جدیدی را برای فقه سیاسی شیعه در قلمرو مصلحت عمومی، احکام ثانویه و احکام حکومتی و حتی استنباطات فقه فردی باز میکند که در پاسخگویی به نیازهای حکومتی و نظام اسلامی فعال و منعطف است. دومین عنصر کلیدی در مبنای فقهی اصولی امام، مفهوم مصلحت است. ایشان همانند همه فقهای شیعه احکام را تابع مصالح و مفاسد واقعیه میداند. امام خمینی اصل مصلحت را به عنوان یک اصل مهم اجتماعی وارد حوزه سیاست نموده و اداره جامعه را بر مبنای آن استوار میسازد. این اصل در اندیشه سیاسی امام اصل حاکم است و حتی اعمال ولایت فقیهان را تحت تأثیر میگذارد و مرزهای آن را توسیع یا تضییق میکند؛ چراکه (اصل اولی در هر ولایتی این است که مقید به مصلحت باشد. ) (امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 526) و اساسا همچنانکه جعل ولایت به عنوان یک حکم شرعی تابع مصالح واقعی مسلمانان عصر غیبت است، اعمال و استمرار آن نیز به این اصل برمیگردد. (عبدالقیوم سجادی، جزوه (مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی)، ص 21) از اینرو، ایشان میگوید: حاکم اسلامی میتواند در گزارهها برابر صلاح مسلمانان و یا صلاح حوزه حکومتی خود عمل کند چنین اختیاری استبداد رأی نیست، بلکه عمل بر اساس صلاح و شایستگی است. نظر حاکم همانند عمل او باید پیرو مصلحت باشد.( امام خمینی، کتاب البیع، ص 461) با توجه به اصل مصلحت عمومی، اجتهاد لازم و دیگر اصول ثابت است که میتواند مسئله ثبات یا تحول اندیشه سیاسی امام خمینی را کما اینکه در بخش پیشین اشاره گردید تبیین و توضیح داد. سومین عنصر مهم در مبنای فقهی اصولی امام که در اندیشه سیاسی ایشان تأثیر گذاشته، اصل حفظ نظام است، به گونهای که حفظ نظام را به عنوان یک حکم شرعی بر احکام اولیه در موارد اضطرار و مصلحت عمومی، مقدم میدارد و میگوید: (حفظ نظام، یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که نظام باید محفوظ باشد..) (امام خمینی، صحیفه نور، ج 11، ص 150) از دیدگاه حضرت امام، فرد اکمل برای حفظ نظام، ولیفقیه است: (قدر مسلّم آن است که فقهای عادل، بهترین کسانی هستند که میتوانند عهدهدار تصدی این امور (حفظ نظام و امور حکومتی) شوند.) (امام خمینی، شئون و اختیارات ولیفقیه، ص 85) چهارمین عنصر مهم، اصل اصولی مقدّمه واجب است. از دیدگاه امام خمینی، مسئله حکومت، نظام و ولایت سیاسی فقها مقدمهای برای اجرای احکام الهی به شمار میرود، وگرنه حکومت فینفسه، ارزش ذاتی ندارد. آنچه که ارزش و واجب شرعی تلقّی میشود، فقط اجرایحدود و احکامالهی است: ائمّه و فقهای عادل موظفند از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت برای آنان جز رنج چیزی ندارد. (امام خمینی، ولایت فقیه، ص 60) حکومت در نظر مجتهد واقعی (صرفا) فلسفه عملی تمامی فقه در تمام زوایای زندگی بشر است (امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 88( بدینسان، حکومت و ولایت تدبیری فقها از باب اصل اصولی مقدّمه واجب، وجوب شرعی مییابد. 5. مبنای عرفانی اخلاقی همانگونه که در بخش دوم اشاره شد، یکی از حوزههای مطالعاتی و سیره عملی امام خمینی عرفان و سیر و سلوک در کمال مطلق و حقیقت الهیه است. دیدگاه امام خمینی در عرفان به گونهای است که در تعداد منازل و مراحل آن (هفت اقلیم، هفت شهر عشق، مقامات چهارگانه، سهگانه، صد منزل، هزار منزل و...) مصرّ نیست،( امام خمینی، سرالصلوة، ص 34( بلکه آنچه که در نظر ایشان مهم است وصول سالک به حق است. ورود امام خمینی به حوزه عرفان به گونهای است که آن را با سیاست و حیات اجتماعی پیوند میزند. در سیر الهی لازم نیست که انسان در یک گوشهای بنشیند و بگوید: من میخواهم سیر الی اللّه داشته باشم. خیر، سیر الیاللّه همان سیره و روش انبیا و پیغمبر اسلام و ائمّه معصومین است که در عین حال در جنگ وارد میشوند و میکشتند و کشته میدادند و حکومت میکردند همه چیز سیر الیاللّه بود. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص 123) از منظر امام، چنین تلقّی از اسلام مانع فعالیت سیاسی و عملاً جدایی اخلاق و دین از سیاست نیست. اسلام احکام اخلاقیاش هم سیاسی است... یک حکم اجتماعی است.. (همان، ج 13، ص 3) خیال کردهاند یک دسته زیادی، که معنای عرفان عبارت [از] این است که برای انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت دهند و یک رقصی بکند. اینها یعنی عرفان است؟! خیال کردهاند کسی عارف است که کناره بگیرد. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 20، ص 116) در واقع، سیره عرفانی امام از درون خدمت به خلق، اصلاح امور جامعه، سیاست و حکومت میگذرد. آنچه در عرفان اصالت دارد، (انگیزه الهی) و خود را ( در محضر خدا.) (همان، ج 13، ص 461) و حضرت حق دیدن است. این قرائت از عرفان و اخلاق، سیاست و حکومت را نه تنها جدای از عرفان نمیکند، بلکه آن را در اوج مسند عرفان و اخلاق مینشاند و دین و سیاست را در انجام تکلیف جهت قرب الهی با هم پیوند میزند. بدینترتیب، عرفان نه تنها عامل بازدارنده سیاست نیست، بلکه به مثابه یک مبنای کلیدی، کنش و رفتار سیاسی را جهت میدهد، امر قدسی را با امور عرفی ترکیب نموده و زندگی سیاسی را معنادار میکند. مبانی رفتاری و عملی اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره گذشته از مبانی نظری اندیشه سیاسی امام که از درون دغدغهها و اندیشههای بنیادی، نظریه سیاسی ایشان را ردیابی نمودیم، اکنون به بررسی مبادی و مبانی رفتاری و کنشی امام میپردازیم. برای مطالعه استراتژیهای رفتاری و عملی ایشان میتوان از فراوانی کاربرد کلمات رقیق که از رهگذر آنها به تحلیل کنشها و باورهای خود میپردازند، وارد شد. وقتی به کلمات و عبارات امام دقت میکنیم به زنجیرهای از کلمات غلیظ و ضخیم مانند حقیقت، اخلاق، عدالت، انگیزه الهی، تکلیف شرعی، جهاد فی سبیلاللّه، کار برای خدا، وحدت و... برخورد میکنیم. (علیاصغر توحدی، قرائت امام خمینی از سیاست، ص 73) که با مطالعه، اولویتبندی و رتبهبندی آنها میتوان به استراتژی و مبانی رفتار سیاسی امام خمینی دست یافت. اولین و محوریترین عنصر مبنایی رفتار سیاسی اجتماعی امام خمینی، تکلیفگرایی است. احساس تکلیف و عمل به تکلیف شرعی، اساسیترین رکن موضعگیریها و عمل سیاسی امام خمینی به شمار میرود. در واقع، بین تصمیمگیری سیاسی و تکلیفشناسی مکتبی امام،رابطهمستقیم وجود دارد. همه اینها برای خداست، خدا فرموده است ما عمل میکنیم. (امام خمینی، صحیفه نور، ج 19، ص 130) ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ ملت ما تا آن روز که احساس کرد توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود... آن ساعتی که مصلحت بقای انقلاب را در قبولی قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده نگران باشد. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 284) همانگونه که در فقره فوق و دیگر فقرات دیده میشود، مفاهیم و واژههای تکلیف، وظیفه، خدا فرموده، قانون خدا، فرموده خدا، امر خدا، مکلفیم، موظفیم، تکلیف شرعی و... بیشترین استعمال را در موضعگیریها، تصمیمگیریها، مبارزات، مخالفتها، و موافقتهای امام خمینی داشته است و حتی ایشان موضوع را عکس میکنند و میگویند: (باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم.) (امام خمینی، صحیفه نور، ج 15، ص 78)و یا میفرماید: در انجام (هر کاری ببینید خدا چه میگوید، آن را انجام دهید.( همان، ج 17، ص 147) مسئله تکلیفگرایی در اندیشه امام خمینی سه مرحله دارد: 1. تکلیفشناسی که لازمه آن بیداری و آشنایی و آگاهی از تکلیف است: (در هر کاری ببینید خدا چه میگوید(مهم این است که ما تکالیف حال و آینده را بدانیم.) (همان، ج 7، ص 191) 2. عمل به تکلیف که لازمه آن قیام و اقدام عملی در انجام تکلیف و وظیفه است: (خداوند با شماست به شرط اینکه شما هم به وظیفهتان عمل کنید.)( همان، ج 9، ص 205) 3. انگیزه الهی در انجام تکالیف یعنی قیام و قعود باید با انگیزه الهی، خلوص و با قصد قربت انجام گیرد تا منجر به پاداشت اخروی گردد: (وقتی قلب الهی شد همه چیز انسان الهی میشود، یعنی حرف که میزند، حرفش هم الهی است، استماع هم میکند استماعش هم الهی است .(همان، ج 8، ص 65) بدینروی، از منظر امام خمینی تحقق حقیقی تکلیف، منوط به سه عنصر و رکن اساسی فوق است. (ابراهیم زرگر، مبانی تصمیمگیری سیاسی از دیدگاه امام خمینی، ص 173181( به تعبیر دیگر، کنشهای سیاسی
- [سایر] مبانی فکری حکومت اسلامی از دیدگاه امام خمینی ره چیست؟
- [سایر] برچه اساسی امام خمینی احیاگر تفکر دین نام گرفته است؟
- [سایر] بین امام خمینی و مردم چه رابطه ای حاکم بود و امام خمینی برای مردم چه نقشی قائل بودند؟
- [سایر] منظور از اینکه می گویند امام خمینی احیاگر دین بود چیست؟
- [سایر] منظور از اینکه می گویند امام خمینی احیاگر دین بود چیست؟
- [سایر] دین و سیاست با توجه به سیره امام خمینی ره چه ارتباطی دارند؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] شیوه مدیریتی امام خمینی ره چه بود؟
- [سایر] امام خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . تحصیل اعتقاد به اصول دین و مبانی اسلام بر هر مسلمان، واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] رساله توضیح المسائل به شیوه مرسوم، ابتدا بر اساس فتاوای زعیم بزرگوار شیعه حضرت آیة اللّه العظمی برجرودی قدسسره به دقت و با زبانی ساده تهیه و چاپ گردید و در معرض استفاده مقلدان و اندیشمندان قرار گرفت و به سبب دقت و سلاست و انتساب به آن مرجع بزرگوار و استاد مسلم فقه، سالها توسط فقیهان متأخر حاشیه و تعلیقه زده شد و سپس با مزج حواشی در متن اصلی، رسالههای بعدی تدوین گردید. حضرت آیة اللّه العظمی موسوی اردبیلی نیز ابتدا نظرات و فتاوای خود را به صورت حاشیهای بر رساله مزبور نگاشتند و پس از رحلت امام خمینی قدسسره به علت این که رساله معظم له در دست بسیاری از مقلدان و فارسی زبانان موجود بود، حواشی خود را به اختصار به رساله مزبور اضافه نمودند که چندین بار مورد چاپ و تجدید نظر قرار گرفت و در اختیار علاقمندان گذاشته شد. اما بازبینی و بازنگری رساله توضیح المسائل، ظهور مسائل جدید و مورد ابتلا، حذف مسائل غیر مورد ابتلا، تغییر در ساختار شکلی، جملات و ترتیب مسائل و برخی ابواب و توجه به نوآوریها و دقائق و کثرت تغییرات رساله پیشین، باعث گردید که رسالهای مستقل با ساختار فعلی تدوین شود تا به شیوهای مناسبتر، در عین حفظ چهارچوب قبلی، پاسخگوی نیاز مراجعین و فرزانگان گردد. لذا در این توضیح المسائل علاوه بر ذکر مسائل و نظرات جدید معظم له، متون مسائل تا اندازهای روانتر و ترتیب ابواب فقهی و مسائل مناسبتر شده و ابواب و مسائلی که مورد نیاز بوده، اضافه گردیده
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان و اقامه نیست ولی چون ولایت ان حضرت مکمل دین است شهادت به ان در هر حال و از جمله بعد از اشهد ان محمدا رسول الله از افضل قربات است
- [آیت الله بروجردی] کافر یعنی؛ کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبدالله (ص) را قبول ندارد، نجس است و نیز کسی که ضروری دین (یعنی چیزی را که مثل نماز و روزهی مسلمانان جزءِ دین اسلام میدانند) منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس میباشد و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد.
- [امام خمینی] اقسام واجبات نماز- واجبات نماز یازده چیز است: اول: نیت. دوم: قیام یعنی ایستادن. سوم:تکبیرة الاحرام یعنی گفتن "الله اکبر" در اول نماز. چهارم: رکوع. پنجم: سجود. ششم:قرائت. هفتم: ذکر. هشتم: تشهد. نهم: سلام. دهم: ترتیب. یازدهم: موالات یعنی پی در پی بودن اجزاء نماز.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانی که منکر خدا یا معاد یا پیغمبر شود ، یا حکم ضروری دین ، یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند ، مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند ، در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است و انکار آن ، انکار نبوّت پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) است ، مرتّد است .
- [آیت الله مظاهری] قسم خوردن باید به یکی از اسمهای خداوند تبارک و تعالی باشد و قسم خوردن به کلمة (اللَّه) بهتر است، و اگر قسم به یکی از مقدسات دین نظیر قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام باشد فایدهای ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .
- [آیت الله شبیری زنجانی] یکی از واجبات سجده ذکر است و آن گفتن (سُبْحانَ رَبِّیَ الأَعْلی وَ بِحَمْدِهِ) یا (سُبْحانَ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ) است و ظاهر آن است که گفتن هر ذکری که به مقدار اینها باشد کفایت میکند، لکن بنا بر احتیاط واجب در سجده (سُبحانَ ربِّیَ العَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ) نگوید؛ و باید ذکر سجده به دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است (سُبْحانَ رَبِّیَ الأَعلی وَ بِحَمْدِهِ) را سه یا پنج یا هفت مرتبه یا بیشتر بگوید.