دین و سیاست در سیره سیاسی امام خمینی(ره) میتوان گفت: مهمترین حادثهای که به دست با کفایت امام خمینی تحقق پیدا کرد، شکستن جو حاکم بر جوامع اسلامی مبنی بر جدایی دین از سیاست، بود. امام در ریشهیابی شیوع اندیشه تفکیک دین از سیاست، جداسازی این دو از یکدیگر را حاصل تلاش استعمارگران دانسته و بر نقش عامل خارجی در آن تاکید کردهاند. در عین حال، تاثیر عوامل داخلی، را نیز لحاظ نموده و دامنه شمول این عوامل را به عمال سیاسی خارجی حاکم در کشورهای اسلامی؛ یعنی حاکمان کشورهای اسلامی، گسترش دادهاند. از طرف دیگر، ایشان هدف چنین اقدامی را "برکناری دین از تصرف در امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان" قلمداد کردهاند. بنابراین، به نظر امام، طراحان چنین هدفی، عوامل خارجی، و مجریان راهبرد دستیابی به آن را عوامل داخلی تشکیل میدهند. از این رو، تلاش عوامل داخلی بر این محور استوار است که حتی الامکان از دخالت علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی جلوگیری کنند. این جلوگیری، به برکناری دین از دخالت در نحوه اداره امور اجتماع خواهد انجامید، که حضرت امام در این باره میفرمایند :(این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بی دینها میگویند.. . این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف در امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند).(1) در مقابل سکولارها نیز امام خمینی معتقدند که اسلام برای اداره امور انسانهای موجود در اجتماع احکام و مقررات ویژه ای وضع کرده است: "اسلام برای تمامی امور بشر از پیش از انعقاد نطفه تا پس از رفتن به گور قانون وضع کرده است"،(2) و همچنین "هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی درباره آن نداده باشد".(3) از مهمترین موضوعات حیاتی برای امام، نحوه اداره اجتماع مسلمانان است - بنابر کلمات فوق - که اسلام برای آنها مقررات لازم را وضع کرده و این قوانین به گونهای است که هم فرد انسان را از پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ در بر می گیرد و هم شاکله اصلی حکومت مناسب با وی را به دست میدهد، که در تبیین این نکته، حضرت امام تلاش کردهاند تا نشان دهند که تمامی احکام اسلام، سیاسی است و تفکیک آنها از یکدیگر غیرممکن است. لازم به توضیح است که در یک نگاه کلی به احکام دین اسلام، سیاسی بودن پارهای از احکام؛ مانند جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، و عبادی بودن بعضی دیگر؛ مانند نماز یا روزه محرز به نظر میرسد، اما سخن امام این است که علاوه بر احکام سیاسی واضح، سایر احکام نیز که عبادی به نظر میرسند، سیاسی بوده و بعد سیاسیشان از آنها تفکیکناپذیر است، لذا امام میفرمایند: "ابعاد سیاسی و اجتماعی مربوط به اصلاح زندگی دنیوی نه تنها در احکام حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام ملحوظ است، بلکه حتی احکام عبادی اسلام که همانا وظایف خاص بندگان خدا در قبال آفریدگارشان است، نیز عاری از عنصر سیاست نیست".(4) امام خمینی، در مقابل کسانی که تفسیری تکبعدی و سکولاریستی از بعثت پیامبر اکرم(ص) عرضه میکنند، سیره و سنت پیامبر را دلیلی دیگر بر پیوند سیاست و دیانت دانسته و میفرمایند: (رسول الله صلی الله علیه و آله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است؛ رسول الله صلی الله علیه و آله، تشکیل حکومت داده است، تشکیل مراکز سیاست داده است).(5) درباره اهداف حکومت نیز معتقدند، که لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست از مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهیترین امور است، بیآنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد.(6) حکومت دینی یکی از اساسیترین پرسشهایی که در فلسفه سیاسی از آغاز پیدایش تا کنون مطرح شده و هر یک از فلاسفه و اندیشمندان بزرگ سعی کردهاند تا به نحوی به پاسخگویی آن بپردازند، این پرسش است که "حکومت مطلوب" برای اداره و رهبری جوامع انسانی چه نوع حکومتی است. در این میان، برخی از اندیشمندان به بررسی نوع و محتوای حکومت پرداختهاند؛ برای نمونه افلاطون در کتاب جمهور(7)، حکومت مطلوب خود را "حکومت حکمت" یا "حکومت فلاسفه" میداند. لذا وی برآن است که تنها فلسفه میتواند زندگی خصوصی و اجتماعی آدمیان را سامان بخشد.(8) ارسطو نیز در بیان بهترین نوع حکومت یا حکومت مطلوب، بعد از بررسی انواع حکومتها و تقسیمبندی آنها به شش نوع حکومت بر اساس معیارهای هدف و تعدد زمامداران و گزینش سه نوع مطلوب، بهترین و مطلوبترین نوع حکومت را (حکومت پلیتی) (Polity) میداند و آن (حکومت مبتنی بر قانون اساسی) است.(9) این نوع حکومت به زعم ارسطو: پروای خیر و صلاح همگان را دارد و به دست اکثریت اداره میشود.(10) فلاسفه بزرگ ما نیز، همچون ابونصر فارابی، ابنسینا، ابوالحسن عامری، ابنمسکویه و... نیز در بیان بهترین حکومت به محتوا و نوع حکومت توجه داشتهاند و در مکتب تشیع نیز اساس بر ماهیت، محتوا و نوع حکومت است. در میان فقها و عالمانی که به مساله نظام سیاسی توجه نشان دادهاند، تز دولت دینی در قالب نظریه "ولایت فقیه" عرضه شده است. ولایت داشتن فقیه - دست کم در برخی از امور - از مسلمات فقه شیعه است و آنچه نیاز به بحث و بررسی دارد، ولایت فقیه در امور عمومی و اجتماعی است که از آن به ولایت سیاسی و تدبیری، یا ولایت عامه فقیه تعبیر میکنیم. ولایت عامه فقیه،از ابتدای تاریخ اجتهاد شیعی، معتقدان و مدافعان از فقهای بزرگ را داشته، ولی نظریهای اجماعی و متفق علیه نبوده و در گذشته و حال نیز مخالف داشته است. گرچه، هر چه به زمان حال نزدیکتر میشویم، فقهای بیشتری به این اعتقاد میگرایند. امام خمینی نه تنها به ارائه طرحی خاص از حکومت مورد نظر خویش به لحاظ نظری پرداخت، بلکه توفیق تا تاسیس حکومت اسلامی بر اساس نظریه خود را نیز به دست آورده و شخصآ در راس چنین حکومتی قرار گیرد. بنابراین، اهمیت مساله مطلوبیت حکومت و بهترین و مطلوبترین نوع حکومت از جهات متعددی در مورد ایشان مطرح است. البته کهنترین پیشینه فکری این نظریه را باید در مساله نیابت عامه فقها جستوجو کرد، که این مساله با تحولات نظری قابل توجه دوران اخیر در فقه شیعه، همچون پیدایش ضرورت تقلید، تمرکز مرجعیت، پیروزی قاطع اصولیون بر اخباریون و ضرورت سیاسی و اجتماعی موجود، زمینه برداشت طرح ولایت حکومتی و سیاسی فقها را آماده کرد.(11) به عبارت دیگر، نظریه ولایت فقیه در بعد سیاسی و اجتماعی از سوی امام، نه صرفا به جهت اهمیت نظری آن - که البته بسیار حائز اهمیت است و تنها نظریه شفاف و ایجابی در حکومت اسلامی پس از عصر غیبت حضرت امام زمان)ع( میباشد - بلکه به عنوان زیر ساخت یک حرکت عملی جهت تشکیل حکومت اسلامی، همه تلاشهای نظری حوزه تفکر دینی را معنی دار ساخت و از این رو، چنین تلقی پیشرفتگی را به وجود آورد. برداشت عمومی از نظریه حکومت اسلامی امام یا ولایت فقیه، در چارچوب فقه مورد بررسی قرار میگیرد و اتفاقآ امام خمینی نیز بحثهای مربوط به این موضوع را عموما در نوشتارها و دروس فقهی خود بیان کردهاند(12) لذا این تلقی را به وجودآورده که نظریه ولایت فقیه در چارچوب احکام و در گستره فقه شیعی مورد توجه و بررسی میباشد، چرا که افزون بر سنخیت مقوله ولایت فقیه با فقه و جایگاه طرح آن توسط امام خمینی در ذیل کتاب البیع در فقه، بحث جامعیت اسلام که در بر گیرنده شئون اجتماعی انسانها نیز هست، به عنوان موضوعی اساسی در اندیشه امام که تعریفی حداکثری از دین و فقه را بیان میدارد و نیاز به حکومت و قدرت سیاسی جهت اجرای احکام الهی و ماهیت فقهی موضوع را مورد تائید و تصدیق قرار میدهد، در حالی که این، یک روی سکه است و اگر خوب بنگریم، مقوله ولایت فقیه که خود، از اصل ولایت در دین آغاز شده، به همان اندازهای که میتواند فقهی باشد، مقولهای کلامی در اندیشه شیعه نیز هست. اندیشه سیاسی امام خمینی را باید از جمله مراحل مهم و اساسی تطور فقه سیاسی شیعه به شمار آورد، که با ویژگیهایی؛ چون شفافیت، ایجابی بودن و نیز تنظیم هدفمند آن که منتهی به تشکیل حکومت جمهوری اسلامی گردید، همراه است و این دوره را در فقه و فقه سیاسی شیعه با دورههای قبل از آن متفاوت میسازد. امام خمینی به ویژه با توضیح ولایت فقیه، آن را در ادامه مقوله امامت قرار میدهد و این نگرش را بر سراسر فقه میگستراند و بدین ترتیب او رابطه بین مرجع و مقلد را به رابطه بین امام و امت ارتقا میبخشد.(13) دیدگاههای امام درباره ولایت فقیه را میتوان در نوشتارهای متعدد ایشان؛ چون کشف الاسرار، تحریرالوسیله، کتاب البیع و کتاب ولایت فقیه به دست آورد. بدون تردید وی اولین فقیه شیعی است که به صراحت واژه حکومت اسلامی را در یک اثر فقهی؛ یعنی کتاب البیع به کار میبرد و بر لزوم تشکیل آن اصرار میورزد. بنابراین، مهمترین اصول نظریه ولایت فقیه از دیدگاه وی به شرح ذیل است: 1. با عنایت به این که احکام اسلام متضمن شئون سیاسی و اجتماعی است، از این رو برای اجرای آن، تشکیل حکومت ضرورت مییابد؛ 2. تشکیل حکومت اسلامی و تمهید مقدمات آن واجب است؛ 3. ولایت فقها، همان ولایت پیامبر و امام در حیطه حکومت است. فهم رویکرد امام و اهمیت آن وقتی مشخص میشود که آن را با دیدگاه فقیهانی، چون آیهالله خوئی به عنوان یکی از فقهای برجسته هم عصر امام در مورد جواز تصرف فقیه مقایسه کنیم، چرا که وی معتقد است: ولایت تنها از آن رسول خدا(ص) و ائمه(ع) است و ادله فقهی بر ولایت دیگران، وجود ندارد و فقها فاقد ولایت شرعیاند و فقهای عادل صرفاً در امور حسبیه مجاز به تصرف هستند. و آنچه در این راستا برای فقیه ثابت میباشد، جواز تصرف است و نه ولایت.(14) دیدگاه مذکور با نگرش امام که بر قراری حکومت اسلامی و مبارزه با طاغوت رااز بزرگترین معروفهای دین به شمار میآورد، تفاوتی آشکار دارد و این موضوع از موضوعاتی است که امام را از سایر فقها متمایز میسازد. و تبیین چنین تئوریکی، زیر ساخت و مقدمه سایر بحثهای امام در خصوص عملی کردن نگرشهای وی مبنی بر تغییرات سیاسی و اجتماعی و ایجاد حکومت اسلامی بود. در نگاه حضرت امام، همه آنچه در حوزه حکومت از اختیارات و وظایف پیامبر و امامان پس از او محسوب میشود، برای یک چنین فقیهی نیز معتبر است.(15) همین جا حضرت امام جهت رفع اشتباه یا خدشه اجتماعی در خصوص این که چگونه میتوان فقیه را که یک انسان غیرمعصوم، است با پیامبران و امامان(ع) همپایه دانست، فرمودهاند : (... لازمه این امر ]تساوی اختیارات[ این نیست که رتبه معنوی آنان همپایه رتبه پیامبران و امامان تلقی شود؛ زیرا چنان فضایل معنوی، خاص آن بزرگواران است و هیچ کس در مقامات و فضایل با آنان هم رتبه نیست).(16) ایشان در ادامه برای تاکید بر این نکته تصریح کردهاند : (همچنان که آن حضرت ]رسول اکرم[، امامان(ع) را به عنوان جانشینان خود قرار دادند و آنان را برای حکومت بر تمام مردم منصوب کردند، فقها را نیز به عنوان جانشینان خود قرار دادند و ایشان را جهت حکومت جزئی و محدود منصوب فرمودند، و فرق بین ائمه(علیهم السلام) و فقها از این جهت درست همانند فرق بین حاکم یک کشور و فرماندارانی است که از طرف او در مناطق مختلف کشور به کار گمارده میشوند).(17) زمامداری این چنینی؛ یعنی فقیهی جامع الشرایط است میتواند در موضوعات یا بنابر مصالح کلی مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود عمل کند.(18) حضرت امام، اعمال حکومت توسط فقیه را "ولایت" نامیده و زمامدار مورد نظر خویش را "ولی امر" و حدود ولایت را "مطلقه" دانسته است.(19) ایشان به استناد مقبوله عمربن حنظله و با تکیه بر فعل امام معصوم(ع)، تصدی امور قضایی و حکومتی، و به استناد حدیث شریف "الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا، قیل یا رسول الله: و ما دخولهم فی الدنیا؟ قال : اتباع السلطان. فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم"، که فقها را امانت داران پیامبران دانسته تصدی تمامی امور حکومتی را برای فقیه ثابت میکند.(20) همچنین همین مطلب را با استناد به حدیث: "و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فإنهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم".(21) برای فقیه ثابت میکند. خلاصه این که، الگوی عملی حکومت مورد نظر امام، که حکومتی خدا محور است، به دست اسلامشناسی اداره میشود، که دارای اختیارات مطلقه در حدود و چارچوب احکام اسلامی است. جایگاه مردم در حکومت دینی یکی از مهمترین بحثها در فلسفه سیاسی، حق تعیین سرنوشت سیاسی و آزادی انتخاب و رای است؛ اینکه آیا یک انسان مسلمان میتواند و حق دارد به حکومتی رای دهد و او را انتخاب کند و به آن گردن نهد، و یا اینکه در مقابل حکومتی بایستد و به آن رای ندهد و در براندازی آن بکوشد، این پرسش از جمله پرسشهایی است که پاسخهای متفاوت و متناقضی به آن داده شده است؛ زیرا هر پاسخی که به این پرسش بنیادین داده شود، در نهایت باید با پذیرش مردم همراه شود، چه این پذیرش با اجبار و اکراه توام گردد وچه با اختیار و طوع و رغبت همراه شود، که در هر صورت، هر حکومتی، برای دوام و استقرار خود میبایست مردم را با خود همراه کند و در غیر این صورت، پایههایحکومتش برای همیشه سست و لرزان خواهد بود. در طول تاریخ اندیشه سیاسی، پاسخهای مختلفی به پرسش از مبدا مشروعیت داده شده، که عبارتند از: نظریه قرارداد اجتماعی، نظریه رضایت عمومی، نظریه اراده عمومی، نظریه عدالت، نظریه سعادت عمومی. از پنج نظریه فوق، سه نظریه نخست، مساله مشروعیت و الزام سیاسی را به نحوی به خواست آحاد شهروندان وابسته میسازد، در حالی که دو نظریه اخیر، مشروعیت را مسالهای میداند که با ارزشهای اخلاقی و غایات معنوی (و یا حتی دنیوی) شهروندان پیوند خورده است. لذا خواست و رای شهروندان در مشروعیت و یا الزام سیاسی دخالتیندارد. نظریههای نوع نخست را نظریههای اختیارگرا و نظریههای نوع دوم را نظریههای غیراختیارگرا مینامند.(22) بررسی و نقد هر یک از رویکردهای فوق درباب مشروعیت، مجال وسیعی را میطلبد، که باید در جاهای دیگری پیگرفته شود و ما در اینجا به تبیین نظریه امام خمینی پیرامون ملاک مشروعیت میپردازیم: آنچه از استقراء آرای ایشان دستگیر میشود، مسلم انگاشتن مشروعیت الهی ولایت فقیه به نحو"انتصاب" است، به این معنا که شارع مقدس با ارائه ملاکها و شرایط کلی، ولی فقیه را مامور تصدی امر قضا و حکومت کرده و منشا مشروعیت او هم از این لحاظ به شرع و شریعت باز میگردد. مساله مهمی که در اینجا پیش میآید، این است که در نظام ولایی، نقش و جایگاه مردم چگونه ترسیم شده است؟ پس از روشن شدن مبدا مشروعیت حکومت ولایی و اینکه مشروعیت ولایت فقیه، برخاسته از روایات و ادله شرعی (و نه رای و اقبال مردم) است، حال سوال این است که نقش مردم در توزیع قدرت سیاسی و نظارت و مشارکت در امور مختلف اجتماعی چیست؟ اینجاست که بحث از دموکراسی و مردمسالاری مطرح میشود. پرسش اساسی در این بحث، پرسش از "نسبت اسلام و دموکراسی" است. ارتباط دین و دموکراسی به نحو عام، و ارتباط اسلام و دموکراسی به نحو خاص، ازمباحث بسیار پیچیده و چالش برانگیز روزگار ماست، که قرائتهای مختلفی از آن عرضه شده است. برخی در ترویج و تقدیس دموکراسی کوشیده و آن را همچون ارزش مطلق میستایند. گروهی دیگر نیز میان این دو به تعامل قائل شده و جمع دین و دموکراسی را سازگار میدانند. در مقابل، برخی دیگر، با توجه به ابتنای دموکراسی براصول و مبانی خاص، به سازشناپذیری و تقابل دین و دموکراسی فتوا داده و ترکیب این دو را پارادوکسیکال و متناقض میپندارند. جمع بین اسلام و دموکراسی، قابل قبول نیست. و امکان جمع اسلام و دموکراسی وجود ندارد، مگر اینکه اسلام کاملا سکولار شود. یکی از اصول نظری دموکراسی "جایزالخطا دانستن" انسان است. این اصل خود مبتنی براصل دیگری است که انسان را موجودی مختار و انتخابگر میداند...مهمترین محل تجلی انتخابگری انسان، دنیای فکر، اندیشه و عقاید است. برای انسان باید این امکان وجود داشته باشد، که آزادانه با آرا، افکار و اندیشههای متعارض رو به رو شود و آزادانه دست به انتخاب بزند، او در انتخاب دینی از ادیان یا "بیدینی" آزاد است و به دلیل روشن نبودن حقیقت و پخش آن در میان کل بشریت هر انتخابی، ترکیبی است از حقیقت و غیر حقیقت. بنابراین، با نامجاز کردن اندیشهای که آن را باطل میدانیم، ممکن است امکان انشار حق را سلب کرده باشیم.(23) پیش از آنکه به نسبتسنجی میان دین و دموکراسی بپردازیم، لازم است که تفاسیر و تلقیهای ممکن از دموکراسی را از نظر بگذرانیم. دموکراسی انواع مختلفی دارد و در واقع ما یک نوع دموکراسی نداریم، بلکه با انواع دموکراسیها روبرو هستیم. دیوید هلد در کتاب مدلهای دموکراسی، از نه نوع دموکراسی نام میبرد.(24) بشیریه نیز از دموکراسی مستقیم، دموکراسی اجتماعی، دموکراسی صنعتی، دموکراسی مسیحی و دموکراسیهای مبتنی بر اصل نمایندگی منافع و گروهها نام میبرد.(25) آنچه انواع دموکراسی را تحت یک عنوان جمع میکند، نه قدر مشترک ذاتیات آنها، بلکه به قول ویتگنشتاین " شبهات خانوادگی" بین آنهاست .دموکراسی نوع "الف" ممکن است دارای مولفههایی باشد، که برخی از آنها با مولفههای نوع "ب" مشترکند، اما قدر اشتراک نوع "ب" و نوع "ج" چه بسا مولفههایی دیگری باشد، و همین طور است مشترکات نوع "ج" با دیگر انواع و آنچه باعث میشود تا تمامی این نوعها تحت نامی واحد خوانده شوند، شباهت خانوادگی آنهاست، که در یک خانواده قرار میگیرند. بنابراین برخی از انواع دموکراسی فقط تشابه ظاهری و اشتراک لفظی با انواع دیگر دارند، که عدم توجه به آن، منشا و خاستگاه مغالطات فراوانی شده است، و لذا قدم اول درباب نسبت سنجی دین و دموکراسی و برای پایان بخشیدن به بسیاری از نزاعها، دقت در واژگان کلیدی در این گونه مباحث است. رویکردهای مختلف به دموکراسی و مدلهای گوناگون آن در یک نقطه مشترکند و آن، مشارکت شهروندان در تصمیمگیری است. این مولفه مشترک میتواند براصول و مبانی متنوع و متفاوتی بنا شده باشد، که تنها در برخی از زمینهها با هم اشتراک نظر دارند. مثلا حق انتخابگری و حقوق برابر شهروندان در رای دادن از زمره مبانی مشترک است که همه مدلهای دموکراسی آن را قبول کردهاند. اما پلورالیسم معرفتشناختی و اعتقاد به نسبی بودن حقیقت از زیرساختهای مشترک میان انواع مختلف دموکراسی محسوب نمیشود، بلکه تنها در برخی از آنها نقش مبنا و پایه را ایفا میکند. بنابراین، تفسیرهای متنوع از دموکراسی را میتوان در یک تقسیمبندی کلی به دو دسته تقسیم کرد، دسته نخست، به نگرشهایی اختصاص دارد که دموکراسی را تنها به عنوان یک روش برای توزیع قدرت سیاسی و ترتیباتی صوری برای تصمیمگیری دست آخر، مشروعیت بخشیدن به تصمیمات تلقی میکند. دسته دوم، شامل دیدگاههایی میشود که دموکراسی را ارزش و شیوه زندگی با اصول و ارزشهای خاص خویش میداند. در این دیدگاه دموکراسی، روشی در میان سایر روشهای اداره جامعه و نظم سیاسی، که از اقبال و توفیق بیشتری برخودار است، قلمداد نمیشود، بلکه نوعی رفتار اجتماعی و شیوه زندگی است که اصول و مبانی فکری و ارزشی و اخلاقی خاص، آن را ایجاب میکند.(26) با معرفی بسیار اجمالی که از دو رویکرد عمده از انواع دموکراسی عرضه داشتیم، زمینه مساعدی برای داوری در باب نسبت میان اسلام و دموکراسی فراهم آمد. اگر به دموکراسی به عنوان روشی برای مشارکت سیاسی مردم و دخالت دادن خواست و اراده آنها در توزیع قدرت سیاسی و استفاده از نظر آنان در تصمیمگیریها به طور مستقیم، یا از طریق پارلمان و انتخاب نماینده، بنگریم مانعی جدی در راه تلفیق دین و دموکراسی در حکومت وجود ندارد. دموکراسی به عنوان روشی برای دخالت در تصمیمگیریها و توزیع قدرت سیاسی، قابلیت آن را دارد که توسط اصول و ضوابطی محدود شود و اعمال نظر و سلیقه اکثریت، مطلق و رها نباشد و دموکراسی به طور کنترل شده اعمال شود. دموکراسی به مثابه روش و مکانیسم برای خود، دارای اصول و پیشفرضهایی است، اما این اصول و مبانی با تعالیم دینی ما ناسازگار نیست؛ زیرا همان گونه که فرناندو کاردوزو، تاکید میکند: دموکراسی به عنوان مکانیسم عاری از هر گونه هدف اجتماعی و تاریخی است، برخلاف دموکراسی به عنوان یک ارزش که مشتمل بر اهداف اجتماعی و تاریخی خاصی است.(27) دموکراسی به عنوان یک روش در واقع، روشی برای حل وفصل نزاعهای سیاسی و ترویج بحث و مذاکره و توزیع قدرت است و موجب پرهیز از بینظمی و تجاوز میشود. این نوع دموکراسی بر مبانی و اصولی نظیر برابری مردم در اظهار نظر و لزوم مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خویش، آزادی مردم در اظهار نظر در باب مباحث سیاسی و اجتماعی، متکی است که با تعالیم دینی ما سازگار هستند و تفسیری هم که امام خمینی از نسبت دین و دموکراسی ارائه میکند دقیقا برهمین مبنا استوار است؛ یعنی از دموکراسی و جمهوریت به مثابه یک روش و شکل حکومت نام میبرد. از دیدگاه ایشان، محتوا و ماهیت حکومت اسلامی توسط قانون الهی شکل میگیرد و مردم هیچ نقشی در آن ندارند، اما مردم در ساختار و شکل حکومت، نقش اصلی را ایفا میکنند. بنابراین، مفهوم جمهوریت و اسلامیت در اندیشه امام آشکار میشود. ایشان در توضیح مفهوم "جمهوری اسلامی" میفرمایند: (اما اسلام، برای اینکه قانون اساسیاش عبارت ]است[ از قانون اسلام، اسلام در همه ابعاد قانون دارد و به همین جهت احتیاج به قوانین دیگری نداریم).(28) وقتی هم که با حکومت طاغوت مخالفت میکنند، به این دلیل است که آن نظام بر خواسته از آراء ملت نیست. ایشان در این زمینه میفرمایند: "من مخالف اصل سلطنت و رژیم شاهنشاهی ایران هستم، به دلیل این که اساسا سلطنت، نوع حکومتی است که متکی به آرای ملت نیست".(29) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام، دخالت همگان را در سیاست امری لازم شمردند و هر گاه گروه یا فردی میخواستند به نحوی جلوی شرکت مردم را در این امور بگیرند و یا آن را کمرنگ کنند، به شدت با آن برخورد میکردند و تحلیل ایشان از این گونه حرکات چنین بود : "بیدار باشید، توجه کنید، اینها میخواهند با شیطنت کار خودشان را انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است... این مطلب شکستخورده، حالا میگویند که سیاست حق مجتهدین است؛ یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقی بروند سراغ کارشان؛ یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کاری به مسایل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیر مرد ملا بیایند دخالت کنند. این، از آن توطئه سابق بدتر است، برای این که آن، یک عده از علما را کنار میگذاشت، این، تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد".(30) پینوشتها : 1. امام خمینی، نامه ای از امام موسوی کاشف الغطا، ص 23. 2. همان، ص 10. 3. همان، ص 11. 4. امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ص 19. 5. همان، ج17، ص 138. 6. شئون و اختیارات ولی فقیه، ص24. 7. افلاطون، جمهور، ص 315 - 316. 8. افلاطون،دوره کامل آثار افلاطون، نامه ش 7. 9. عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص 269. 10. ارسطو، سیاست، ص 119. 11. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، بنیان مرصوص امام خمینی (قدس سره) در بیان و بنان، ص 241. 12. ر.ک: امام خمینی، البیع، ج 2، ص 520 - 459. 13. ر. ک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص 246 14. به نقل از: محسن کدیور، نظریههای دولت در فقه شیعه، ص 37 - 36. 15. امام خمینی، شوون و اختیارات ولی فقیه، ص 33. 16. همان، ص 33 - 34. 17. همان، ص 61. 18. همان، ص 21. 19. همان، ص 35. 20. همان، ص 44. 21. همان، ص 43 22. صادق لاریجانی، مبانی مشروعیت حکومتها، ص 16. 23. پایدار، حمید، پارادوکس اسلام و دموکراسی، ص 522 - 521. 24. ر.ک: دیوید هلد، مدلهای دموکراسی، ترجمه عباس مخبر. 25. حسین بشیریه، دیباچه ای بر جامعهشناسی سیاسی ایران، ص 190 - 175. 26. احمد واعظی، حکومت دینی، ص 254. 27. گی ارمه، فرهنگ و دموکراسی، ص 22. 28. امام خمینی، صحیفه نور، ج4، ص 21. 29. همان. ج2، ص 506. 30. همان، ج 18، ص 245. ( منبع : دین و سیاست در سیره سیاسی امام خمینی(ره) ، یعقوب لطفی ، پگاه حوزه ، شماره 280 ، خرداد 89 )
دین و سیاست در سیره سیاسی امام خمینی(ره)
میتوان گفت: مهمترین حادثهای که به دست با کفایت امام خمینی تحقق پیدا کرد، شکستن جو حاکم بر جوامع اسلامی مبنی بر جدایی دین از سیاست، بود. امام در ریشهیابی شیوع اندیشه تفکیک دین از سیاست، جداسازی این دو از یکدیگر را حاصل تلاش استعمارگران دانسته و بر نقش عامل خارجی در آن تاکید کردهاند. در عین حال، تاثیر عوامل داخلی، را نیز لحاظ نموده و دامنه شمول این عوامل را به عمال سیاسی خارجی حاکم در کشورهای اسلامی؛ یعنی حاکمان کشورهای اسلامی، گسترش دادهاند.
از طرف دیگر، ایشان هدف چنین اقدامی را "برکناری دین از تصرف در امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان" قلمداد کردهاند. بنابراین، به نظر امام، طراحان چنین هدفی، عوامل خارجی، و مجریان راهبرد دستیابی به آن را عوامل داخلی تشکیل میدهند. از این رو، تلاش عوامل داخلی بر این محور استوار است که حتی الامکان از دخالت علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی جلوگیری کنند. این جلوگیری، به برکناری دین از دخالت در نحوه اداره امور اجتماع خواهد انجامید، که حضرت امام در این باره میفرمایند :(این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بی دینها میگویند.. . این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف در امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند).(1)
در مقابل سکولارها نیز امام خمینی معتقدند که اسلام برای اداره امور انسانهای موجود در اجتماع احکام و مقررات ویژه ای وضع کرده است: "اسلام برای تمامی امور بشر از پیش از انعقاد نطفه تا پس از رفتن به گور قانون وضع کرده است"،(2) و همچنین "هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی درباره آن نداده باشد".(3)
از مهمترین موضوعات حیاتی برای امام، نحوه اداره اجتماع مسلمانان است - بنابر کلمات فوق - که اسلام برای آنها مقررات لازم را وضع کرده و این قوانین به گونهای است که هم فرد انسان را از پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ در بر می گیرد و هم شاکله اصلی حکومت مناسب با وی را به دست میدهد، که در تبیین این نکته، حضرت امام تلاش کردهاند تا نشان دهند که تمامی احکام اسلام، سیاسی است و تفکیک آنها از یکدیگر غیرممکن است.
لازم به توضیح است که در یک نگاه کلی به احکام دین اسلام، سیاسی بودن پارهای از احکام؛ مانند جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، و عبادی بودن بعضی دیگر؛ مانند نماز یا روزه محرز به نظر میرسد، اما سخن امام این است که علاوه بر احکام سیاسی واضح، سایر احکام نیز که عبادی به نظر میرسند، سیاسی بوده و بعد سیاسیشان از آنها تفکیکناپذیر است، لذا امام میفرمایند: "ابعاد سیاسی و اجتماعی مربوط به اصلاح زندگی دنیوی نه تنها در احکام حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام ملحوظ است، بلکه حتی احکام عبادی اسلام که همانا وظایف خاص بندگان خدا در قبال آفریدگارشان است، نیز عاری از عنصر سیاست نیست".(4)
امام خمینی، در مقابل کسانی که تفسیری تکبعدی و سکولاریستی از بعثت پیامبر اکرم(ص) عرضه میکنند، سیره و سنت پیامبر را دلیلی دیگر بر پیوند سیاست و دیانت دانسته و میفرمایند: (رسول الله صلی الله علیه و آله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است؛ رسول الله صلی الله علیه و آله، تشکیل حکومت داده است، تشکیل مراکز سیاست داده است).(5)
درباره اهداف حکومت نیز معتقدند، که لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست از مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهیترین امور است، بیآنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد.(6)
حکومت دینی
یکی از اساسیترین پرسشهایی که در فلسفه سیاسی از آغاز پیدایش تا کنون مطرح شده و هر یک از فلاسفه و اندیشمندان بزرگ سعی کردهاند تا به نحوی به پاسخگویی آن بپردازند، این پرسش است که "حکومت مطلوب" برای اداره و رهبری جوامع انسانی چه نوع حکومتی است. در این میان، برخی از اندیشمندان به بررسی نوع و محتوای حکومت پرداختهاند؛ برای نمونه افلاطون در کتاب جمهور(7)، حکومت مطلوب خود را "حکومت حکمت" یا "حکومت فلاسفه" میداند. لذا وی برآن است که تنها فلسفه میتواند زندگی خصوصی و اجتماعی آدمیان را سامان بخشد.(8) ارسطو نیز در بیان بهترین نوع حکومت یا حکومت مطلوب، بعد از بررسی انواع حکومتها و تقسیمبندی آنها به شش نوع حکومت بر اساس معیارهای هدف و تعدد زمامداران و گزینش سه نوع مطلوب، بهترین و مطلوبترین نوع حکومت را (حکومت پلیتی) (Polity) میداند و آن (حکومت مبتنی بر قانون اساسی) است.(9) این نوع حکومت به زعم ارسطو: پروای خیر و صلاح همگان را دارد و به دست اکثریت اداره میشود.(10)
فلاسفه بزرگ ما نیز، همچون ابونصر فارابی، ابنسینا، ابوالحسن عامری، ابنمسکویه و... نیز در بیان بهترین حکومت به محتوا و نوع حکومت توجه داشتهاند و در مکتب تشیع نیز اساس بر ماهیت، محتوا و نوع حکومت است. در میان فقها و عالمانی که به مساله نظام سیاسی توجه نشان دادهاند، تز دولت دینی در قالب نظریه "ولایت فقیه" عرضه شده است.
ولایت داشتن فقیه - دست کم در برخی از امور - از مسلمات فقه شیعه است و آنچه نیاز به بحث و بررسی دارد، ولایت فقیه در امور عمومی و اجتماعی است که از آن به ولایت سیاسی و تدبیری، یا ولایت عامه فقیه تعبیر میکنیم. ولایت عامه فقیه،از ابتدای تاریخ اجتهاد شیعی، معتقدان و مدافعان از فقهای بزرگ را داشته، ولی نظریهای اجماعی و متفق علیه نبوده و در گذشته و حال نیز مخالف داشته است. گرچه، هر چه به زمان حال نزدیکتر میشویم، فقهای بیشتری به این اعتقاد میگرایند.
امام خمینی نه تنها به ارائه طرحی خاص از حکومت مورد نظر خویش به لحاظ نظری پرداخت، بلکه توفیق تا تاسیس حکومت اسلامی بر اساس نظریه خود را نیز به دست آورده و شخصآ در راس چنین حکومتی قرار گیرد. بنابراین، اهمیت مساله مطلوبیت حکومت و بهترین و مطلوبترین نوع حکومت از جهات متعددی در مورد ایشان مطرح است.
البته کهنترین پیشینه فکری این نظریه را باید در مساله نیابت عامه فقها جستوجو کرد، که این مساله با تحولات نظری قابل توجه دوران اخیر در فقه شیعه، همچون پیدایش ضرورت تقلید، تمرکز مرجعیت، پیروزی قاطع اصولیون بر اخباریون و ضرورت سیاسی و اجتماعی موجود، زمینه برداشت طرح ولایت حکومتی و سیاسی فقها را آماده کرد.(11) به عبارت دیگر، نظریه ولایت فقیه در بعد سیاسی و اجتماعی از سوی امام، نه صرفا به جهت اهمیت نظری آن - که البته بسیار حائز اهمیت است و تنها نظریه شفاف و ایجابی در حکومت اسلامی پس از عصر غیبت حضرت امام زمان)ع( میباشد - بلکه به عنوان زیر ساخت یک حرکت عملی جهت تشکیل حکومت اسلامی، همه تلاشهای نظری حوزه تفکر دینی را معنی دار ساخت و از این رو، چنین تلقی پیشرفتگی را به وجود آورد.
برداشت عمومی از نظریه حکومت اسلامی امام یا ولایت فقیه، در چارچوب فقه مورد بررسی قرار میگیرد و اتفاقآ امام خمینی نیز بحثهای مربوط به این موضوع را عموما در نوشتارها و دروس فقهی خود بیان کردهاند(12) لذا این تلقی را به وجودآورده که نظریه ولایت فقیه در چارچوب احکام و در گستره فقه شیعی مورد توجه و بررسی میباشد، چرا که افزون بر سنخیت مقوله ولایت فقیه با فقه و جایگاه طرح آن توسط امام خمینی در ذیل کتاب البیع در فقه، بحث جامعیت اسلام که در بر گیرنده شئون اجتماعی انسانها نیز هست، به عنوان موضوعی اساسی در اندیشه امام که تعریفی حداکثری از دین و فقه را بیان میدارد و نیاز به حکومت و قدرت سیاسی جهت اجرای احکام الهی و ماهیت فقهی موضوع را مورد تائید و تصدیق قرار میدهد، در حالی که این، یک روی سکه است و اگر خوب بنگریم، مقوله ولایت فقیه که خود، از اصل ولایت در دین آغاز شده، به همان اندازهای که میتواند فقهی باشد، مقولهای کلامی در اندیشه شیعه نیز هست.
اندیشه سیاسی امام خمینی را باید از جمله مراحل مهم و اساسی تطور فقه سیاسی شیعه به شمار آورد، که با ویژگیهایی؛ چون شفافیت، ایجابی بودن و نیز تنظیم هدفمند آن که منتهی به تشکیل حکومت جمهوری اسلامی گردید، همراه است و این دوره را در فقه و فقه سیاسی شیعه با دورههای قبل از آن متفاوت میسازد. امام خمینی به ویژه با توضیح ولایت فقیه، آن را در ادامه مقوله امامت قرار میدهد و این نگرش را بر سراسر فقه میگستراند و بدین ترتیب او رابطه بین مرجع و مقلد را به رابطه بین امام و امت ارتقا میبخشد.(13)
دیدگاههای امام درباره ولایت فقیه را میتوان در نوشتارهای متعدد ایشان؛ چون کشف الاسرار، تحریرالوسیله، کتاب البیع و کتاب ولایت فقیه به دست آورد. بدون تردید وی اولین فقیه شیعی است که به صراحت واژه حکومت اسلامی را در یک اثر فقهی؛ یعنی کتاب البیع به کار میبرد و بر لزوم تشکیل آن اصرار میورزد. بنابراین، مهمترین اصول نظریه ولایت فقیه از دیدگاه وی به شرح ذیل است:
1. با عنایت به این که احکام اسلام متضمن شئون سیاسی و اجتماعی است، از این رو برای اجرای آن، تشکیل حکومت ضرورت مییابد؛
2. تشکیل حکومت اسلامی و تمهید مقدمات آن واجب است؛
3. ولایت فقها، همان ولایت پیامبر و امام در حیطه حکومت است.
فهم رویکرد امام و اهمیت آن وقتی مشخص میشود که آن را با دیدگاه فقیهانی، چون آیهالله خوئی به عنوان یکی از فقهای برجسته هم عصر امام در مورد جواز تصرف فقیه مقایسه کنیم، چرا که وی معتقد است: ولایت تنها از آن رسول خدا(ص) و ائمه(ع) است و ادله فقهی بر ولایت دیگران، وجود ندارد و فقها فاقد ولایت شرعیاند و فقهای عادل صرفاً در امور حسبیه مجاز به تصرف هستند. و آنچه در این راستا برای فقیه ثابت میباشد، جواز تصرف است و نه ولایت.(14)
دیدگاه مذکور با نگرش امام که بر قراری حکومت اسلامی و مبارزه با طاغوت رااز بزرگترین معروفهای دین به شمار میآورد، تفاوتی آشکار دارد و این موضوع از موضوعاتی است که امام را از سایر فقها متمایز میسازد. و تبیین چنین تئوریکی، زیر ساخت و مقدمه سایر بحثهای امام در خصوص عملی کردن نگرشهای وی مبنی بر تغییرات سیاسی و اجتماعی و ایجاد حکومت اسلامی بود.
در نگاه حضرت امام، همه آنچه در حوزه حکومت از اختیارات و وظایف پیامبر و امامان پس از او محسوب میشود، برای یک چنین فقیهی نیز معتبر است.(15) همین جا حضرت امام جهت رفع اشتباه یا خدشه اجتماعی در خصوص این که چگونه میتوان فقیه را که یک انسان غیرمعصوم، است با پیامبران و امامان(ع) همپایه دانست، فرمودهاند :
(... لازمه این امر ]تساوی اختیارات[ این نیست که رتبه معنوی آنان همپایه رتبه پیامبران و امامان تلقی شود؛ زیرا چنان فضایل معنوی، خاص آن بزرگواران است و هیچ کس در مقامات و فضایل با آنان هم رتبه نیست).(16)
ایشان در ادامه برای تاکید بر این نکته تصریح کردهاند :
(همچنان که آن حضرت ]رسول اکرم[، امامان(ع) را به عنوان جانشینان خود قرار دادند و آنان را برای حکومت بر تمام مردم منصوب کردند، فقها را نیز به عنوان جانشینان خود قرار دادند و ایشان را جهت حکومت جزئی و محدود منصوب فرمودند، و فرق بین ائمه(علیهم السلام) و فقها از این جهت درست همانند فرق بین حاکم یک کشور و فرماندارانی است که از طرف او در مناطق مختلف کشور به کار گمارده میشوند).(17)
زمامداری این چنینی؛ یعنی فقیهی جامع الشرایط است میتواند در موضوعات یا بنابر مصالح کلی مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود عمل کند.(18) حضرت امام، اعمال حکومت توسط فقیه را "ولایت" نامیده و زمامدار مورد نظر خویش را "ولی امر" و حدود ولایت را "مطلقه" دانسته است.(19) ایشان به استناد مقبوله عمربن حنظله و با تکیه بر فعل امام معصوم(ع)، تصدی امور قضایی و حکومتی، و به استناد حدیث شریف "الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا، قیل یا رسول الله: و ما دخولهم فی الدنیا؟ قال : اتباع السلطان. فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم"، که فقها را امانت داران پیامبران دانسته تصدی تمامی امور حکومتی را برای فقیه ثابت میکند.(20) همچنین همین مطلب را با استناد به حدیث: "و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فإنهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم".(21) برای فقیه ثابت میکند.
خلاصه این که، الگوی عملی حکومت مورد نظر امام، که حکومتی خدا محور است، به دست اسلامشناسی اداره میشود، که دارای اختیارات مطلقه در حدود و چارچوب احکام اسلامی است.
جایگاه مردم در حکومت دینی
یکی از مهمترین بحثها در فلسفه سیاسی، حق تعیین سرنوشت سیاسی و آزادی انتخاب و رای است؛ اینکه آیا یک انسان مسلمان میتواند و حق دارد به حکومتی رای دهد و او را انتخاب کند و به آن گردن نهد، و یا اینکه در مقابل حکومتی بایستد و به آن رای ندهد و در براندازی آن بکوشد، این پرسش از جمله پرسشهایی است که پاسخهای متفاوت و متناقضی به آن داده شده است؛ زیرا هر پاسخی که به این پرسش بنیادین داده شود، در نهایت باید با پذیرش مردم همراه شود، چه این پذیرش با اجبار و اکراه توام گردد وچه با اختیار و طوع و رغبت همراه شود، که در هر صورت، هر حکومتی، برای دوام و استقرار خود میبایست مردم را با خود همراه کند و در غیر این صورت، پایههایحکومتش برای همیشه سست و لرزان خواهد بود.
در طول تاریخ اندیشه سیاسی، پاسخهای مختلفی به پرسش از مبدا مشروعیت داده شده، که عبارتند از: نظریه قرارداد اجتماعی، نظریه رضایت عمومی، نظریه اراده عمومی، نظریه عدالت، نظریه سعادت عمومی.
از پنج نظریه فوق، سه نظریه نخست، مساله مشروعیت و الزام سیاسی را به نحوی به خواست آحاد شهروندان وابسته میسازد، در حالی که دو نظریه اخیر، مشروعیت را مسالهای میداند که با ارزشهای اخلاقی و غایات معنوی (و یا حتی دنیوی) شهروندان پیوند خورده است. لذا خواست و رای شهروندان در مشروعیت و یا الزام سیاسی دخالتیندارد. نظریههای نوع نخست را نظریههای اختیارگرا و نظریههای نوع دوم را نظریههای غیراختیارگرا مینامند.(22)
بررسی و نقد هر یک از رویکردهای فوق درباب مشروعیت، مجال وسیعی را میطلبد، که باید در جاهای دیگری پیگرفته شود و ما در اینجا به تبیین نظریه امام خمینی پیرامون ملاک مشروعیت میپردازیم: آنچه از استقراء آرای ایشان دستگیر میشود، مسلم انگاشتن مشروعیت الهی ولایت فقیه به نحو"انتصاب" است، به این معنا که شارع مقدس با ارائه ملاکها و شرایط کلی، ولی فقیه را مامور تصدی امر قضا و حکومت کرده و منشا مشروعیت او هم از این لحاظ به شرع و شریعت باز میگردد.
مساله مهمی که در اینجا پیش میآید، این است که در نظام ولایی، نقش و جایگاه مردم چگونه ترسیم شده است؟ پس از روشن شدن مبدا مشروعیت حکومت ولایی و اینکه مشروعیت ولایت فقیه، برخاسته از روایات و ادله شرعی (و نه رای و اقبال مردم) است، حال سوال این است که نقش مردم در توزیع قدرت سیاسی و نظارت و مشارکت در امور مختلف اجتماعی چیست؟ اینجاست که بحث از دموکراسی و مردمسالاری مطرح میشود.
پرسش اساسی در این بحث، پرسش از "نسبت اسلام و دموکراسی" است. ارتباط دین و دموکراسی به نحو عام، و ارتباط اسلام و دموکراسی به نحو خاص، ازمباحث بسیار پیچیده و چالش برانگیز روزگار ماست، که قرائتهای مختلفی از آن عرضه شده است. برخی در ترویج و تقدیس دموکراسی کوشیده و آن را همچون ارزش مطلق میستایند. گروهی دیگر نیز میان این دو به تعامل قائل شده و جمع دین و دموکراسی را سازگار میدانند. در مقابل، برخی دیگر، با توجه به ابتنای دموکراسی براصول و مبانی خاص، به سازشناپذیری و تقابل دین و دموکراسی فتوا داده و ترکیب این دو را پارادوکسیکال و متناقض میپندارند.
جمع بین اسلام و دموکراسی، قابل قبول نیست. و امکان جمع اسلام و دموکراسی وجود ندارد، مگر اینکه اسلام کاملا سکولار شود. یکی از اصول نظری دموکراسی "جایزالخطا دانستن" انسان است. این اصل خود مبتنی براصل دیگری است که انسان را موجودی مختار و انتخابگر میداند...مهمترین محل تجلی انتخابگری انسان، دنیای فکر، اندیشه و عقاید است. برای انسان باید این امکان وجود داشته باشد، که آزادانه با آرا، افکار و اندیشههای متعارض رو به رو شود و آزادانه دست به انتخاب بزند، او در انتخاب دینی از ادیان یا "بیدینی" آزاد است و به دلیل روشن نبودن حقیقت و پخش آن در میان کل بشریت هر انتخابی، ترکیبی است از حقیقت و غیر حقیقت. بنابراین، با نامجاز کردن اندیشهای که آن را باطل میدانیم، ممکن است امکان انشار حق را سلب کرده باشیم.(23)
پیش از آنکه به نسبتسنجی میان دین و دموکراسی بپردازیم، لازم است که تفاسیر و تلقیهای ممکن از دموکراسی را از نظر بگذرانیم. دموکراسی انواع مختلفی دارد و در واقع ما یک نوع دموکراسی نداریم، بلکه با انواع دموکراسیها روبرو هستیم. دیوید هلد در کتاب مدلهای دموکراسی، از نه نوع دموکراسی نام میبرد.(24) بشیریه نیز از دموکراسی مستقیم، دموکراسی اجتماعی، دموکراسی صنعتی، دموکراسی مسیحی و دموکراسیهای مبتنی بر اصل نمایندگی منافع و گروهها نام میبرد.(25)
آنچه انواع دموکراسی را تحت یک عنوان جمع میکند، نه قدر مشترک ذاتیات آنها، بلکه به قول ویتگنشتاین " شبهات خانوادگی" بین آنهاست .دموکراسی نوع "الف" ممکن است دارای مولفههایی باشد، که برخی از آنها با مولفههای نوع "ب" مشترکند، اما قدر اشتراک نوع "ب" و نوع "ج" چه بسا مولفههایی دیگری باشد، و همین طور است مشترکات نوع "ج" با دیگر انواع و آنچه باعث میشود تا تمامی این نوعها تحت نامی واحد خوانده شوند، شباهت خانوادگی آنهاست، که در یک خانواده قرار میگیرند. بنابراین برخی از انواع دموکراسی فقط تشابه ظاهری و اشتراک لفظی با انواع دیگر دارند، که عدم توجه به آن، منشا و خاستگاه مغالطات فراوانی شده است، و لذا قدم اول درباب نسبت سنجی دین و دموکراسی و برای پایان بخشیدن به بسیاری از نزاعها، دقت در واژگان کلیدی در این گونه مباحث است.
رویکردهای مختلف به دموکراسی و مدلهای گوناگون آن در یک نقطه مشترکند و آن، مشارکت شهروندان در تصمیمگیری است. این مولفه مشترک میتواند براصول و مبانی متنوع و متفاوتی بنا شده باشد، که تنها در برخی از زمینهها با هم اشتراک نظر دارند. مثلا حق انتخابگری و حقوق برابر شهروندان در رای دادن از زمره مبانی مشترک است که همه مدلهای دموکراسی آن را قبول کردهاند. اما پلورالیسم معرفتشناختی و اعتقاد به نسبی بودن حقیقت از زیرساختهای مشترک میان انواع مختلف دموکراسی محسوب نمیشود، بلکه تنها در برخی از آنها نقش مبنا و پایه را ایفا میکند.
بنابراین، تفسیرهای متنوع از دموکراسی را میتوان در یک تقسیمبندی کلی به دو دسته تقسیم کرد، دسته نخست، به نگرشهایی اختصاص دارد که دموکراسی را تنها به عنوان یک روش برای توزیع قدرت سیاسی و ترتیباتی صوری برای تصمیمگیری دست آخر، مشروعیت بخشیدن به تصمیمات تلقی میکند.
دسته دوم، شامل دیدگاههایی میشود که دموکراسی را ارزش و شیوه زندگی با اصول و ارزشهای خاص خویش میداند. در این دیدگاه دموکراسی، روشی در میان سایر روشهای اداره جامعه و نظم سیاسی، که از اقبال و توفیق بیشتری برخودار است، قلمداد نمیشود، بلکه نوعی رفتار اجتماعی و شیوه زندگی است که اصول و مبانی فکری و ارزشی و اخلاقی خاص، آن را ایجاب میکند.(26)
با معرفی بسیار اجمالی که از دو رویکرد عمده از انواع دموکراسی عرضه داشتیم، زمینه مساعدی برای داوری در باب نسبت میان اسلام و دموکراسی فراهم آمد. اگر به دموکراسی به عنوان روشی برای مشارکت سیاسی مردم و دخالت دادن خواست و اراده آنها در توزیع قدرت سیاسی و استفاده از نظر آنان در تصمیمگیریها به طور مستقیم، یا از طریق پارلمان و انتخاب نماینده، بنگریم مانعی جدی در راه تلفیق دین و دموکراسی در حکومت وجود ندارد.
دموکراسی به عنوان روشی برای دخالت در تصمیمگیریها و توزیع قدرت سیاسی، قابلیت آن را دارد که توسط اصول و ضوابطی محدود شود و اعمال نظر و سلیقه اکثریت، مطلق و رها نباشد و دموکراسی به طور کنترل شده اعمال شود. دموکراسی به مثابه روش و مکانیسم برای خود، دارای اصول و پیشفرضهایی است، اما این اصول و مبانی با تعالیم دینی ما ناسازگار نیست؛ زیرا همان گونه که فرناندو کاردوزو، تاکید میکند: دموکراسی به عنوان مکانیسم عاری از هر گونه هدف اجتماعی و تاریخی است، برخلاف دموکراسی به عنوان یک ارزش که مشتمل بر اهداف اجتماعی و تاریخی خاصی است.(27)
دموکراسی به عنوان یک روش در واقع، روشی برای حل وفصل نزاعهای سیاسی و ترویج بحث و مذاکره و توزیع قدرت است و موجب پرهیز از بینظمی و تجاوز میشود. این نوع دموکراسی بر مبانی و اصولی نظیر برابری مردم در اظهار نظر و لزوم مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خویش، آزادی مردم در اظهار نظر در باب مباحث سیاسی و اجتماعی، متکی است که با تعالیم دینی ما سازگار هستند و تفسیری هم که امام خمینی از نسبت دین و دموکراسی ارائه میکند دقیقا برهمین مبنا استوار است؛ یعنی از دموکراسی و جمهوریت به مثابه یک روش و شکل حکومت نام میبرد. از دیدگاه ایشان، محتوا و ماهیت حکومت اسلامی توسط قانون الهی شکل میگیرد و مردم هیچ نقشی در آن ندارند، اما مردم در ساختار و شکل حکومت، نقش اصلی را ایفا میکنند. بنابراین، مفهوم جمهوریت و اسلامیت در اندیشه امام آشکار میشود. ایشان در توضیح مفهوم "جمهوری اسلامی" میفرمایند: (اما اسلام، برای اینکه قانون اساسیاش عبارت ]است[ از قانون اسلام، اسلام در همه ابعاد قانون دارد و به همین جهت احتیاج به قوانین دیگری نداریم).(28) وقتی هم که با حکومت طاغوت مخالفت میکنند، به این دلیل است که آن نظام بر خواسته از آراء ملت نیست. ایشان در این زمینه میفرمایند: "من مخالف اصل سلطنت و رژیم شاهنشاهی ایران هستم، به دلیل این که اساسا سلطنت، نوع حکومتی است که متکی به آرای ملت نیست".(29)
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام، دخالت همگان را در سیاست امری لازم شمردند و هر گاه گروه یا فردی میخواستند به نحوی جلوی شرکت مردم را در این امور بگیرند و یا آن را کمرنگ کنند، به شدت با آن برخورد میکردند و تحلیل ایشان از این گونه حرکات چنین بود :
"بیدار باشید، توجه کنید، اینها میخواهند با شیطنت کار خودشان را انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است... این مطلب شکستخورده، حالا میگویند که سیاست حق مجتهدین است؛ یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقی بروند سراغ کارشان؛ یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کاری به مسایل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیر مرد ملا بیایند دخالت کنند. این، از آن توطئه سابق بدتر است، برای این که آن، یک عده از علما را کنار میگذاشت، این، تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد".(30)
پینوشتها :
1. امام خمینی، نامه ای از امام موسوی کاشف الغطا، ص 23.
2. همان، ص 10.
3. همان، ص 11.
4. امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ص 19.
5. همان، ج17، ص 138.
6. شئون و اختیارات ولی فقیه، ص24.
7. افلاطون، جمهور، ص 315 - 316.
8. افلاطون،دوره کامل آثار افلاطون، نامه ش 7.
9. عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص 269.
10. ارسطو، سیاست، ص 119.
11. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، بنیان مرصوص امام خمینی (قدس سره) در بیان و بنان، ص 241.
12. ر.ک: امام خمینی، البیع، ج 2، ص 520 - 459.
13. ر. ک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص 246
14. به نقل از: محسن کدیور، نظریههای دولت در فقه شیعه، ص 37 - 36.
15. امام خمینی، شوون و اختیارات ولی فقیه، ص 33.
16. همان، ص 33 - 34.
17. همان، ص 61.
18. همان، ص 21.
19. همان، ص 35.
20. همان، ص 44.
21. همان، ص 43
22. صادق لاریجانی، مبانی مشروعیت حکومتها، ص 16.
23. پایدار، حمید، پارادوکس اسلام و دموکراسی، ص 522 - 521.
24. ر.ک: دیوید هلد، مدلهای دموکراسی، ترجمه عباس مخبر.
25. حسین بشیریه، دیباچه ای بر جامعهشناسی سیاسی ایران، ص 190 - 175.
26. احمد واعظی، حکومت دینی، ص 254.
27. گی ارمه، فرهنگ و دموکراسی، ص 22.
28. امام خمینی، صحیفه نور، ج4، ص 21.
29. همان. ج2، ص 506.
30. همان، ج 18، ص 245.
( منبع : دین و سیاست در سیره سیاسی امام خمینی(ره) ، یعقوب لطفی ، پگاه حوزه ، شماره 280 ، خرداد 89 )
- [سایر] از نگاه امام خمینی ره بین اخلاق و سیاست چه ارتباطی وجود دارد؟
- [سایر] چه رابطه ای در عرفان و سیاست امام خمینی ره وجود دارد؟
- [سایر] امام خمینی ره در مورد دیپلماسی یا سیاست خارجی جمهوری اسلامی چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیا امام خمینی (ره) معتقد بودند که روحانیت نباید وارد سیاست شود؟
- [سایر] امام خمینی(ره) چه گروه هایی را از ورود به عرصه سیاست منع کرد؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] شیوه مدیریتی امام خمینی ره چه بود؟
- [سایر] امام خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر؟
- [سایر] از دیدگاه امام خمینی(ره) سیاست چه ارتباطی با عاشورا دارد؟تاثیر قیام امام حسین(ع) بر قیام امام(ره) و تشکیل حکومت اسلامی و راهبردهای آن چه بود؟
- [آیت الله اردبیلی] رساله توضیح المسائل به شیوه مرسوم، ابتدا بر اساس فتاوای زعیم بزرگوار شیعه حضرت آیة اللّه العظمی برجرودی قدسسره به دقت و با زبانی ساده تهیه و چاپ گردید و در معرض استفاده مقلدان و اندیشمندان قرار گرفت و به سبب دقت و سلاست و انتساب به آن مرجع بزرگوار و استاد مسلم فقه، سالها توسط فقیهان متأخر حاشیه و تعلیقه زده شد و سپس با مزج حواشی در متن اصلی، رسالههای بعدی تدوین گردید. حضرت آیة اللّه العظمی موسوی اردبیلی نیز ابتدا نظرات و فتاوای خود را به صورت حاشیهای بر رساله مزبور نگاشتند و پس از رحلت امام خمینی قدسسره به علت این که رساله معظم له در دست بسیاری از مقلدان و فارسی زبانان موجود بود، حواشی خود را به اختصار به رساله مزبور اضافه نمودند که چندین بار مورد چاپ و تجدید نظر قرار گرفت و در اختیار علاقمندان گذاشته شد. اما بازبینی و بازنگری رساله توضیح المسائل، ظهور مسائل جدید و مورد ابتلا، حذف مسائل غیر مورد ابتلا، تغییر در ساختار شکلی، جملات و ترتیب مسائل و برخی ابواب و توجه به نوآوریها و دقائق و کثرت تغییرات رساله پیشین، باعث گردید که رسالهای مستقل با ساختار فعلی تدوین شود تا به شیوهای مناسبتر، در عین حفظ چهارچوب قبلی، پاسخگوی نیاز مراجعین و فرزانگان گردد. لذا در این توضیح المسائل علاوه بر ذکر مسائل و نظرات جدید معظم له، متون مسائل تا اندازهای روانتر و ترتیب ابواب فقهی و مسائل مناسبتر شده و ابواب و مسائلی که مورد نیاز بوده، اضافه گردیده
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [امام خمینی] بر علمای اعلام ایَّدَهُمُ اللَّهُ تَعالی لازم است در مقابل این نحو قوانین بیارزش از نظر اسلام و قانون، اعتراض شدید کنند، نه استرحام از مجرمین اصلی و دولتخواهی برای آنها که مأمور اجرای اوامر مخالفین اسلام میباشند، زیرا این نحو تقاضاها و دولتخواهیها و توجه جرم را به مأمورین جزء، و دست دوم دادن موجب تطهیر مجرم اصلی و جرأت او بر هدم احکام الهیه است، و بر کافه مسلمانان لازم است در مقابل این قوانین که دین و دنیا و خاندان آنها را تهدید میکند، و دخترهای بیچاره آنها را به سربازخانه میکشد، و زحمت انبیای عظام و اولیای گرام صلی اللَّه علیهم اجمعین را تضییع مینماید، مقاومت کنند، و اظهار تنفر نمایند، و به این قوانین مخالف اسلام عمل نکنند، و به هر وسیلهای که ممکن است هم اکنون دفاع از احکام اسلام کنند تا خدای نخواسته به آتیه سیاه و وحشتناکی که عمال استعمار خَذَلَهُم اللَّهُ تَعالی در نظر دارند برای اسلام و مسلمانان مبتلا نشوند. بعضی از مسائل که در این زمان مورد حاجت است
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاکی دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهمترین عبادات است که طبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، کسی که نمازهای پنجگانه را انجام می دهد از گناهان پاک می شود همان گونه که اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو کند اثری از آلودگی در بدنش باقی نمی ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و وصایا و سفارشهای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام)از مهمترین کارهایی که روی آن تأکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب می شود. سزاوار است انسان نماز را در اول وقت بخواند و به آن اهمیت بسیار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مایه خرابی نماز گردد جداً بپرهیزد. در حدیث آمده است روزی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را بطور کامل انجام نمی دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالی که نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت. روح نماز (حضور قلب) است و سزاوار است از آنچه مایه پراکندگی حواس می شود بپرهیزد، معانی کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند بسیار کوچک ببیند. در حالات معصومین(علیهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا می شدند که از خود بی خبر می گشتند، تا آنجا که پیکان تیری در پای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجه نشد. برای قبولی نماز و کمال و فضیلت آن علاوه بر شرایط واجب باید امور زیر را نیز رعایت کند: قبل از نماز از خطاهای خود توبه و استغفار نماید و از گناهانی که مانع قبول نماز است مانند (حسد) و (تکبر) و (غیبت) و (خوردن مال حرام) و (آشامیدن مسکرات) و (ندادن خمس و زکات) بلکه هر معصیتی بپرهیزد. همچنین سزاوار است کارهائی که ارزش نماز و حضور قلب را کم می کند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول و در میان سر و صداها و در برابر منظره هایی که جلب توجه می کند به نماز نایستد و کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند انجام دهد، مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، موهای خود را شانه زند و مسواک کند و خود را خوشبو نماید و انگشتر عقیق به دست کند.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله وحید خراسانی] خاتمه هرچند هر گناهی بزرگ است چون عظمت و جلال و کبریای خداوند محدود به حدی نیست پس نافرمانی خداوند متعال هم با توجه به این که معصیت خداوند علی عظیم است بزرگ است و روایت شده نظر نکن به انچه معصیت کردی بلکه ببین چه کسی را معصیت کردی ولی در مقایسه گناهان به یکدیگر بعضی بزرگتر و عذاب ان شدیدتر است و بر برخی از گناهان به طور صریح یا ضمنی تهدید و وعید به عذاب و اتش شده و یا در روایات وارده از اهل بیت عصمت علیهم السلام از انها تعبیر به کبیره شده است و به مقتضای ایه کریمه ان تجتنبوا کبایر ما تنهون عنه نکفر عنکم سییاتکم اگر دوری کنید از گناهان کبیره ای که نهی شده اید از ان می پوشانیم از شما بدیها و سییات شما را اجتناب از انها موجب امرزش گناهان دیگر است و بعضی از فقهاء اعلی الله مقامهم انها را تا هفتاد و بعضی بیشتر از ان شمرده اند و قسمتی از انها که بیشتر مورد ابتلاست ذکر می شود شرک و کفر به خداوند متعال که با هیچ گناه کبیره ای قابل قیاس نیست یاس و ناامیدی از روح و رحمت خداوند متعال امن از مکر خداوند متعال قسم دروغ به خداوند متعال انکار انچه خداوند نازل فرموده است محاربه با اولیای خداوند متعال محاربه با خدا و رسول به قطع طریق و افساد در زمین حکم به غیر انچه خداوند نازل فرموده است دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصیا منع از ذکر خداوند در مساجد و سعی در خراب کردن انها منع زکاتی که واجب است تخلف از جهاد واجب فرار از جنگ مسلمین با کفار اضلال گمراه کردن از راه خداوند متعال اصرار بر گناهان صغیره ترک عمدی نماز و سایر واجبات الهیه ریا اشتغال به لهو مانند غنا و تار زدن ولایت ظالم اعانه کمک کردن ظالم شکستن عهد و قسم تبذیر فاسد کردن مال و بیهوده خرج کردن ان اسراف شرب خمر سحر ظلم غنا عقوق والدین اذیت و بدرفتاری با پدر و مادر قطع رحم لواط زنا نسبت دادن زنا به زن محصنه قیادت جمع کردن بین مرد و زن به زنا یا دو مرد به لواط دزدی ربا خوردن سحت خوردن حرام مانند بهای خمر و اجرت زن زناکار و رشوه ای که حاکم برای حکم می گیرد کم فروشی غش مسلمین خوردن مال یتیم به ظلم شهادت دادن به ناحق کتمان شهادت اشاعه فاحشه و گناه بین مومنین فتنه سخن چینی کردن که موجب تفرقه بین مومنین شود ناسزا گفتن به مومن و اهانت به مومن و ذلیل کردن او بهتان بر مومن تهمت زدن به مومن غیبت و ان ذکر عیب مستور و پوشیده مومن در غیاب او است چه ان عیب را به گفتار بیان کند یا به رفتار بفهماند هرچند در اظهار عیب مومن قصد اهانت و هتک حیثیت نداشته باشد و اگر به قصد اهانت عیب مومن را اظهار نماید دو گناه مرتکب شده است
- [امام خمینی] اهمیت نماز: نماز مهمترین اعمال دینی است که اگر قبول درگاه خداوند عالم شود،عبادتهای دیگر هم قبول می شود. و اگر پذیرفته نشود، اعمال دیگر هم قبول نمی شود. و همانطور که اگر انسان شبانه روزی پنج نوبت در نهر آبی شستشو کند، چرک در بدنش نمی ماند، نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاک می کند. و سزاوار است که انسان نماز را در اول وقت بخواند. و کسی که نماز را پست و سبک شمارد،مانند کسی است که نماز نمی خواند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:"کسی که به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد، سزاوار عذاب آخرت است".روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند، مردی وارد و مشغول نماز شد، و رکوع و سجودش را کاملا به جا نیاورد. حضرت فرمودند: "اگر این مرد در حالی که نمازش این طور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است". پس انسان باید مواظب باشد که به عجله و شتابزدگی نماز نخواند، و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد که با چه کسی سخن می گوید، و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند. و اگر انسان در موقع نماز کاملا به این مطلب توجه کند، از خود بی خبر می شود. چنانچه در حال نماز تیر را از پای مبارک امیر المؤمنین علیه السلام بیرون کشیدند و آن حضرت متوجه نشدند. و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار نماید و گناهانی که مانع قبول شدن نماز است مانند حسد،کبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسکرات و ندادن خمس و زکات، بلکه هر معصیتی را ترک کند. و همچنین سزاوار است کارهایی که ثواب نماز را کم می کند بجانیاورد، مثلا در حال خواب آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند. و نیز کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند بجا آورد، مثلا انگشتری عقیق به دست کند، و لباس پاکیزه بپوشد، و شانه و مسواک کند، و خود را خوشبو نماید.