بنابر نظر امام خمینی(ره) ولایت فقیه بر جامعه عین ولایت معصوم است و او همان شأنی را دارد که امام(ع) و پیغمبر(ص) داشته اند (النبی اولی بالمومنین من انفسهم ... ) حال سؤال این است که چگونه می توان برای غی
بنابر نظر امام خمینی(ره) ولایت فقیه بر جامعه عین ولایت معصوم است و او همان شأنی را دارد که امام(ع) و پیغمبر(ص) داشته اند (النبی اولی بالمومنین من انفسهم ... ) حال سؤال این است که چگونه می توان برای غی آنچه که حضرت امام (ره) در زمینه تشابه ولایت فقیه با معصومین (ع) بیان می نماید ؛ در زمینه اصل زعامت سیاسی و اختیارات حکومتی فقیه جامع الشرایط در جامعه اسلامی در عصر غیبت است و این موضوع هیچ ارتباطی با سایر ابعاد معنوی و مقامات والای معصومین (ع) و مساله عصمت ندارد ؛ بررسی مناسب به این موضوع نیازمند تبیین دقیق و صحیح نظریه ولایت فقیه از دیدگاه حضرت امام (ره) که مبتنی بر آموزه های اصیل اسلامی است , می باشد ؛ از این رو در ادامه به تبیین دو موضوع مهم می پردازیم : یکم : ولایت فقیه و خطاپذیری‌ ولایت مراتبی دارد و بسیاری از مراتب آن هیچ ارتباطی با عصمت ندارد؛ مثل ولایت پدر بر فرزند، شوهر بر زن، قیّم بر صغیر و.... قرآن مجید مواردی از ولایت را ذکر می‌کند که لزوماً مشروط به عصمت نیست؛ مثلاً می‌فرماید: (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ)؛توبه (9)، آیه 71. (برخی از مؤمنان بر دیگری ولایت دارند) یا (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ)؛انفال (8)، آیه 72. (همانا کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و کسانی که آنان را پناه داده و یاری کردند، برخی بر بعضی دیگر ولایت دارند). از سوی دیگر یکی از اقسام ولایت (زعامت و رهبری سیاسی) است. اکنون این سؤال پدید می‌آید که آیا این مرتبه از ولایت، عصمت می‌خواهد؟ پاسخ آن است که وجود عصمت برای رهبر و پیشوای سیاسی، بسیار خوب و مفید است و با وجود شخص معصوم، هیچ فرد دیگری، حق حکم‌رانی و ولایت ندارد. حال اگر شخص معصوم وجود نداشت و یا در غیبت به سر می‌برد، چه باید کرد؟ آیا امت اسلامی باید بدون رهبر باشد؟ یا باید به رهبری و ولایت طاغوت تن دهند؟ و یا باید بهترین کسی که از نظر علم، زهد، تقوا و مدیریت سیاسی، کمترین فاصله را با معصوم دارد، به رهبری برگزینند؟ در واقع با وجود معصوم، باید خود او رهبری کند و در عصر غیبت به نیابت از امام زمان(عج)، ولی فقیه رهبری و زمام امور جامعه را به دست گیرد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم و یا ناچار به پیروی از طاغوت نشود. این مسأله هم از نظر عقلی پذیرفته شده و مورد تأیید است و هم نصوص دینی بر آن صحّه می‌گذارد. ناگفته نماند خطا دوگونه است: یکم. خطاهای فاحش و روشنی که حداقل برای عموم کارشناسان مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی، بطلان آن روشن است. کسی که مرتکب چنین خطاهایی بشود، دارای شایستگی رهبری نیست و ولایت ندارد. دوّم. خطاهای پیچیده و کارشناختی که در میان کارشناسان نیز چندان روشن نیست و معمولاً مورد اختلاف آرا و نظرات است. در این صورت نمی‌توان با قاطعیت حکم کرد که نظر کدام یک صحیح است؛ زیرا هر کس بر اساس مبانی پذیرفته شده خود، حکم می‌راند. این گونه موارد در مسائل اجتماعی و سیاسی زیاد به چشم می‌خورد و ولی فقیه هم یکی از آرای متفاوت را بر می‌گزیند. از طرف دیگر در چنین مواردی، چاره‌ای جز این نیست که یک رأی ملاک عمل قرار گیرد؛ زیرا کنش اجتماعی و سیاسی نیازمند وحدت رویه است و در غیر این صورت جامعه دچار هرج و مرج می‌شود. ضمن آنکه از نظر فکری، راه تحلیل و نقد و بررسی سالم برای همگان باز است؛ اما نظم و انضباط اجتماعی مستلزم وحدت رویه و عمل است؛ همچنان که در تمام نظام‌های سیاسی این گونه عمل می‌شود و از آن گریزی نیست. بنابراین در فرض فقدان معصوم یا غیبت او، هیچ راهی برای به صفر رساندن خطا وجود ندارد. از طرفی نمی‌توان به آنارشیسم و هرج و مرج تن داد و لاجرم باید یک رأی مورد تبعیت قرار گیرد. گفتنی است امامان(ع) مرجعیت کامل دینی را در تمام ابعاد دارند و حجت واقعی خداوند می‌باشند. لازمه چنین چیزی مسلماً عصمت است؛ در حالی که مجتهد و ولی‌فقیه حجت ظاهری است و لازمه آن عصمت نیست، بلکه عدالت و فقاهت است که نزدیکترین مرتبه ممکن به عصمت می‌باشد. دوم . اختیارات ولی فقیه نظریه حضرت امام(ره) درباره حوزه اختیارات ولی فقیه که مورد قبول اکثریت فقهای شیعه می‌باشد، این است که فقیه همه اختیارات لازم حکومتی امام معصوم(ع) را دارد و هر نوع ولایتی که در حوزه رهبری جامعه برای امام ثابت شده برای فقیه نیز ثابت است. جز آنچه که به دلیل خاص از مختصات امام معصوم(ع) شمرده شده است، از قبیل عصمت، ولایت تکوینی و نیز پاره‌ای از اختیاراتی که پیامبر در حوزه مسائل خصوصی افراد داشته‌اند. در حقیقت اختصاصات یاد شده مربوط به جنبه ولایت به معنی زعامت و رهبری اجتماعی نیست، بلکه به خاطر جهات شخصیتی و شرافت مقام امامت و عصمت امام معصوم(ع) است. از اختیارات حکومتی یاد شده به (ولایت مطلقه) تعبیر می‌شود که ما به اختصار به توضیح آن می‌پردازیم. کلمه (مطلق) یا (مطلقه) در لغت به معنای آزادی، رهایی و ارسال است؛ لیکن موارد استعمال آن متفاوت است. به عبارت دیگر گاهی (مطلق)(Absolute) در برابر (نسبی)(Relative) به کار می‌رود و گاهی در برابر(مشروط)(Conditioned). استعمال نخست صرفا در علوم حقیقی است، ولی استعمال دوم هم در علوم حقیقی و هم در علوم اعتباری (مانند علوم سیاسی) جریان دارد. از طرف دیگر کاربرد این واژه در علوم اعتباری نیز از نظر دایره و وسعت اطلاق، بسیار متفاوتاست. به عبارت دیگر هر کجا که این واژه به کار می‌رود، باید به دقت در نظر داشت که مراد از آن اطلاق در برابر کدامین قید می‌باشد؛ مثلاً (مطلقه)(Absolutist) در نظام‌های سیاسی غالبا به رژیم‌های فاقد قانون اساسی(Constitution) اطلاقمی‌شود؛ ولی در نظام ولایت فقیه به گونه دیگری استعمال می‌شود. مقصود از (ولایت مطلقه فقیه) این است که اگر (مصالح اهم اجتماعی) مسلمانان با یکی از احکام اولیه شرعی - که از نظر اهمیت در رتبه پایین‌تری قرار دارد - در تزاحم قرار گیرد، ولی فقیه که موظف به حفظ مصالحعالیه جامعه اسلامی است؛ به خاطر حفظ مصالح اهم جامعه اسلامی می‌تواند، بلکه باید موقتا آن حکم شرعی اولی را تعطیل کند و مصالح اهم جامعه را بر آن مقدم بدارد؛ مثلاً در فقه اسلامی تخریب مسجد حرام می‌باشد. اکنون اگر به تخریب مسجدی جهت خیابان‌کشی حاجت افتاد،چه باید کرد؟ دیدگاه مخالف ولایت مطلقه بر آن است که صرف مصلحت اهم اجتماعی مجوز تخریب مسجد نیست و تا زمانی که کار به ضرورت نرسد نمی‌توان دست به این کار زد؛ لیکن براساس نظریه (ولایت مطلقه) لازم نیست حکومت اسلامی آن قدر صبر کند که برای جامعه مشکلات زیادی فراهم شود و کارد به استخوان برسد، تا آن گاه از سر ناچاری و برای خروج از بن‌بست و انفجار اجتماعی، مسجد را تخریب کند. بلکه اساسا اگر بخواهیم چنین کنیم، همیشه از قافله تمدن عقب خواهیم ماند و همواره در مشکلات دست و پا خواهیم زد و شارع مقدسبه چنین چیزی راضی نیست. از آنچه گذشت روشن می‌شود که: اولاً؛ ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است؛ یعنی، مطلق بودن ولایت گره گشا در تزاحم احکام و مصالح اهم اجتماعی است. ثانیا؛ ولایت مطلقه خود، مقید به قیودی است نه این که از هر حیث مطلق باشد. قیودی که در اعمال ولایت مطلقه وجود دارد عبارت است از: 1- مصلحت، 2- اهم بودن، 3- اجتماعی بودن. به عبارت دیگر، ولی فقیه نمی‌تواند: 1- به طور دل‌خواهانه و بدون رعایت مصالح جامعه اقدامی کند. 2- مصلحت مورد نظر در اینجا مصالح امت است، نه شخص ولی فقیه. 3- تنها مصالحی را می‌تواند بر احکام نخستین مقدم بدارد که از نظر اهمیت دارای رتبه بالاتری بوده و شارع مقدس راضی به ترک آنهانباشد. بنابراین دیدگاه هر گاه فقیه واجد شرایط به تشکیل حکومت اسلامی توفیق یابد همان ولایتی را که پیامبر و امام معصوم(ع) در اداره امور جامعه دارند او نیز دارد. و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند به عبارت دیگر اختیارات حکومتی مربوط به حکومت شرعی است،چه در رأس آن پیامبر(ص) یا امام معصوم(ع) باشد، یا نایب آنان (ولی فقیه). و این اختیارات چیزی بیش از اختیارات لازم و ضروری برای حکومت و اداره جامعه نیست و هیچ حکومتی فاقد آن اختیارات نمی‌باشد. البته فضایل پیامبر(ص) بیش از همه انسانها است و... لیکن فضایلمعنوی بیشتر، اختیارات حکومتی را افزایش نمی‌دهد. خداوند همان اختیارات و ولایتی که به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) در تدارک و بسیج سپاه تعیین والیان و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داده است، برای حکومت فقیه نیز قرار داده است، نهایت تفاوت این که ولایت فقیه در رابطه با شخصی معین نبوده و روی عنوان عالم عادل ثابت است.)، (ولایت فقیه امام خمینی، ص 55). حضرت امام خمینی(ره) در توضیح این نظریه می‌افزاید: (وقتی می‌گوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) داشتند. بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقهاء همان مقام ائمه و پیامبر اکرم(ص) است زیرا اینجا صحبت از مقامنیست، بلکه صحبت از ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس که یک وظیفه سنگین و مهم است می‌باشد، نه شأن و مقام برتر و غیر عادی، به عبارت دیگر ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجراء قوانین الهی و اداره جامعه اسلامی و... ولایت فقیه از امورقراردادی و اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل قانونی ندارد، وقتی کسی به عنوان ولی در موردی نصب می‌شود، مثلاً برای حضانت و سرپرستی کسی یا حکومت، دیگر معقول نیست در اعمال این ولایت فرقی بین رسول اکرم(ص) و امام یا فقیه وجود داشته باشد. به عنوان مثال،ولایتی که فقیه در اجرای حدود و قوانین کیفری اسلام دارد، در اجرای این حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی نیست. حاکم، متصدی اجرای قوانین الهی است و باید حکم خدا را اجرا نماید، چه رسول الله(ص) باشد و چه امام معصوم(ع) یا نماینده او یا فقیه عصر،(همان، ص 56). برای اثبات ولایت مطلقه فقیه و گستره اختیارات او در حوزه اختیارات پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) دلایل متعددی وجود دارد که به اختصار عبارتند از: 1. همه دلایل عقلی و نقلی که ضرورت حکومت و ولایت فقیه را با عنوان فقاهت و عدالت در عصر غیبت اثبات می‌کند، دامنه و گستره این حکومت و ولایت را اثبات می‌کند. 2. رسالتها و مسؤولیت‌هایی که از جانب خدا و دین او بر عهده ولی فقیه واجد شرایط حکومت و رهبری نهاده شده است درست همان رسالتها و مسؤولیت‌هایی است که پیامبر و امام معصوم(ع) بر عهده داشتند و آن حفظ احکام اسلام از انحرافات، تبلیغ و اجرای اسلام، اصلاحامور مسلمانان، هدایت و ارشاد آنها و نیز دفاع از مظلومان و مقابله با زورگویان و ستمگران و برقراری عدالت اجتماعی انجام این رسالتها و مسؤولیت‌ها همان گونه که برای معصومین(ع) قدرت و حکومت مطلقه‌ای را ایجاب می‌کند. قدرت و حکومت مطلقه‌ای را برای فقیه متصدیحکومت و دولت اسلامی نیز ایجاب می‌کند در غیر این صورت بسیاری از احکام به اجرا در نخواهد آمد و معطل خواهد ماند و ایجاد محدودیت در اختیارات باعث تقویت مصالح جامعه می‌گردد. 3. ولایت فقیه به عنوان نهاد حکومتی که در شخصیت حقوقی حاکم تبلور می‌یابد، مانند همه نهادهای حکومتی دیگر اعم از حکومت‌های لائیک، دمکراتیک و سایر انواع آن که دارای قدرت مطلقه هستند، او نیز باید دارای قدرت و اختیارات مطلقه باشد تا بتواند امور فردی واجتماعی شهروندان را سامان بخشد و معضلات جامعه اسلامی را حل وفصل کند این مقدار جای هیچ‌گونه انکاری نیست. بنابراین قوانین جامع و کامل اسلام، جهت اجرا شدن و تأمین سعادت همه جانبه دنیوی و اخروی انسانها تشکیل حکومت اسلامی با اختیارات کامل و مطلق را کهپیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) از آنها برخوردار بودند ایجاب می‌کند و ولایت فقیه به عنوان نهاد حکومتی و شخصیت حقوقی فقیه تبلور این قدرت و ولایت مطلقه است. با توجه به مطالب فوق ثابت می‌شود که امتیازات خاص پیامبر اکرم(ص) و سایر امامان(ع) مربوط به جهات شخصیتی و شرافت مقام امامت و عصمت امام معصوم است و هیچ گونه ربطی به جنبه ولایت و حاکمیت و اداره حکومت و جامعه و اجرای قوانین اسلامی نداردبنابراین هم چنانکه امام(ره) فرمودند، کلیه اختیاراتی که امام(ع) دارد فقیه نیز دارا است، مگر دلیل شرعی اقامه شود مبنی بر آن که فلان اختیار و حق ولایت امام(ع) به سبب حکومت ظاهری او نیست بلکه به شخص امام مربوط می‌شود و یا اگر چه به مسائل حکومت و ولایت ظاهری بر جامعه اسلامی است لکن مخصوص شخص امام معصوم(ع) است و شامل دیگران نمی‌شود، (شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه کتاب البیع امام(ره) ص 77)،. ب. بررسی مستندات نظریه ولایت مطلقه فقیه همانگونه که گذشت همه دلایلی که در زمینه اثبات اصل ولایت فقیه وجود دارد, اعم از دلایل عقلی و نقلی, دامنه و گستره اختیارات حکومتی ولی فقیه را نیز اثبات می نماید. مسلما بیان هر کدام از این دلایل و چگونگی دلالت آنها بر ولایت مطلقه فقیه خارج از گنجایش یک نامه بوده و نیازمند مراجعه به منابع علمی است که در این زمینه نگاشته شده می باشد, اما از آنجا که در سؤال به ادله نقلی این موضوع (آیات و روایات) اشاره شده بود؛ در ادامه به توضیح برخی روایات_که نسبت به آیات از دلالت واضح تری برخوردارند می پردازیم: 1. در حدیثی پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: الهم الرحم خلفایی ثلاث مرات, قبل له و من خلفائک؟ قال: الذین یاتون من بعدی و یروون عنی احادیثی و سنتی فیعلمونها الناس من بعدی. وسائل الشیعه, حر عاملی, ج 18, ص 66.یعنی خدایا جانشینانم را رحمت کن _این جمله را سه بار تکرار فرمودند_ سؤال شد, ای رسول خدا! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود کسانی که بعد از من می آیند و احادیث و سنتم را روایت می کنند و آنها را به مردم بعد از من آموزش می دهند. حضرت امام(ره) در توضیح این حدیث می فرمایند: َ(جای تردید نیست که روانیست الهم الرحم خلفایی ... , شامل راویان حدیث که حکم کاتب را دارند نمی شود و یک کاتب و نویسنده نمی تواند خلیفه رسول اکرم(ص) باشد, منظور از خلفاء فقهای اسلامند, نشر و بسط احکام و تعالیم و تربیت مردم با فقهایی است که عادلند, ...) پس حضرت امام(ره) به اطلاق این حدیث تکیه می نمایند و کلمه خلیفه را جانشین در همه امور می دانند؛ خلافت در این روایت, جانشین فقهای عادل در مطلق اموری است که اگر پیامبر حضور داشتند, همان امور را انجام می دادند. حکومت اسلامی, امام خمینی (ره), ص 79, مرحوم نراقی نیز که از قائلین به ولایت مطلقه فقیه هستند, در توضیح این روایت می گویند: (از روایاتی که بحث خلافت را طرح نموده, این نکته فهمیده می شود که وقتی پیامبر به مردم می گوید در زمان مسافرتم فلانی جانشین من است و به منزله من و خلیفه من است, و تمامی اموری که در دست من بوده, به دست اوست. همه مردم از این کلام می فهمند که پیامبر امور مردم را به او واگذار فرموده است و او را در اعمال و کارهایی که به دستش بوده, جانشین خویش ساخته است, آیا همین کلام و برداشت عموم از چنین کلامی, به معنای این سخن نیست که کل کارهایی که او انجام داده و اختیارات مطلقی که دارد, به دست فرد جانشین است ... پس ولایت مطلق برای حاکم متقین است.) عواید الایام, نراقی, ص 563. 2. امام صادق(ع) می فرمایند: من کان منکم قدروی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا, فلیرضوا به کلما فانی قد جعله حاکما علیکم, فاذا حکم بحکمنا فلم یقعل منه فانما استخف بحکمنا و علینا رد و الراذ علینا کالزاد علی الله و هو علی حداکثرک بالله اصول کافی, ج 1, ص 67؛ وسائل الشیعه,) ج 18, ص 97. در این حدیث فقیه جامع الشرایط از سوی امام معصوم(ع) به عنوان حاکم جامعه اسلامی مشخص گردیده که اطاعت از تمامی اوامر و دستوراتش همانند اوامر و دستورات امام معصوم(ع) بر مردم واجب بوده و مخالفت با آنان در حکم مخالفت با امام معصوم(ع) خداوند و شرک است. قیود متعددی در حدیث فوق دلالت بر مطلقه بودن اختیارات ولی فقیه دارد: 1_2. جمله (قد جعلته حاکما) مطلق بودن و تمامی منصب های امام معصوم(ع) را شامل می شود و ولی فقیه در تمامی امور جامعه اسلامی از سوی امام معصوم(ع) به عنوان حاکم منصوب شده است. 2_2. جمله (فاذا حکم بحکمنا) نیز شامل تمامی اوامر و فرامین فقیه جامع الشرایط در زمینه اداره حکومت اسلامی می شود. 3_2. جمله (الراد علیم کالراد علینا...) یعنی کسی که فرامین و دستورات فقیه جامع الشرایط را نپذیرد, ما را نپذیرفته و رد نموده و کسی که ما را نپذیرد و رد نماید, خدا را رد کرده و این بدین خاطر است که اختیارات فقیه جامع الشرایط در اداره جامعه اسلامی همانند امام معصوم(ع) بوده و هیج تفاوتی بین آنها در این زمینه وجود ندارد و (ولی فقیه دارای همان حد از ولایت است). مجمع الفایده و البرهان, محقق اردبیلی, ج 20 و 12, ص 160. از این روست که مخالفت با فرامین آنها همانند مخالفت با امام معصوم(ع) است. 3. امام زمان(عج) در پاسخ به نامه اسحاق بن یعقوب, می فرماید: (اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم) قیود: 1_3. (الحوادث الواقعه) جمیع مسائل, مشکلات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی مربوط به حوزه جامعه اسلامی را شامل می شود. که بر طبق فرمایش امام زمان(عج), مردم باید در تمامی این مسائل به نظر ولی فقه جامع الشرایط مراجعه کنند. 2_3. (فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم) دلالت بر این نکته دارد ولی فقیه همانند امام زمان(عج) که حجه الهی است, واجب الاطاعه بوده و تمامی اختیارات آنها را در زمینهای مختلف اداره جامعه اسلامی دارد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/200434)
عنوان سوال:

بنابر نظر امام خمینی(ره) ولایت فقیه بر جامعه عین ولایت معصوم است و او همان شأنی را دارد که امام(ع) و پیغمبر(ص) داشته اند (النبی اولی بالمومنین من انفسهم ... ) حال سؤال این است که چگونه می توان برای غی


پاسخ:

بنابر نظر امام خمینی(ره) ولایت فقیه بر جامعه عین ولایت معصوم است و او همان شأنی را دارد که امام(ع) و پیغمبر(ص) داشته اند (النبی اولی بالمومنین من انفسهم ... ) حال سؤال این است که چگونه می توان برای غی

آنچه که حضرت امام (ره) در زمینه تشابه ولایت فقیه با معصومین (ع) بیان می نماید ؛ در زمینه اصل زعامت سیاسی و اختیارات حکومتی فقیه جامع الشرایط در جامعه اسلامی در عصر غیبت است و این موضوع هیچ ارتباطی با سایر ابعاد معنوی و مقامات والای معصومین (ع) و مساله عصمت ندارد ؛ بررسی مناسب به این موضوع نیازمند تبیین دقیق و صحیح نظریه ولایت فقیه از دیدگاه حضرت امام (ره) که مبتنی بر آموزه های اصیل اسلامی است , می باشد ؛ از این رو در ادامه به تبیین دو موضوع مهم می پردازیم :
یکم : ولایت فقیه و خطاپذیری‌
ولایت مراتبی دارد و بسیاری از مراتب آن هیچ ارتباطی با عصمت ندارد؛ مثل ولایت پدر بر فرزند، شوهر بر زن، قیّم بر صغیر و....
قرآن مجید مواردی از ولایت را ذکر می‌کند که لزوماً مشروط به عصمت نیست؛ مثلاً می‌فرماید: (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ)؛توبه (9)، آیه 71. (برخی از مؤمنان بر دیگری ولایت دارند) یا (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ)؛انفال (8)، آیه 72. (همانا کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و کسانی که آنان را پناه داده و یاری کردند، برخی بر بعضی دیگر ولایت دارند).
از سوی دیگر یکی از اقسام ولایت (زعامت و رهبری سیاسی) است. اکنون این سؤال پدید می‌آید که آیا این مرتبه از ولایت، عصمت می‌خواهد؟ پاسخ آن است که وجود عصمت برای رهبر و پیشوای سیاسی، بسیار خوب و مفید است و با وجود شخص معصوم، هیچ فرد دیگری، حق حکم‌رانی و ولایت ندارد. حال اگر شخص معصوم وجود نداشت و یا در غیبت به سر می‌برد، چه باید کرد؟ آیا امت اسلامی باید بدون رهبر باشد؟ یا باید به رهبری و ولایت طاغوت تن دهند؟ و یا باید بهترین کسی که از نظر علم، زهد، تقوا و مدیریت سیاسی، کمترین فاصله را با معصوم دارد، به رهبری برگزینند؟
در واقع با وجود معصوم، باید خود او رهبری کند و در عصر غیبت به نیابت از امام زمان(عج)، ولی فقیه رهبری و زمام امور جامعه را به دست گیرد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم و یا ناچار به پیروی از طاغوت نشود. این مسأله هم از نظر عقلی پذیرفته شده و مورد تأیید است و هم نصوص دینی بر آن صحّه می‌گذارد.
ناگفته نماند خطا دوگونه است:
یکم. خطاهای فاحش و روشنی که حداقل برای عموم کارشناسان مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی، بطلان آن روشن است. کسی که مرتکب چنین خطاهایی بشود، دارای شایستگی رهبری نیست و ولایت ندارد.
دوّم. خطاهای پیچیده و کارشناختی که در میان کارشناسان نیز چندان روشن نیست و معمولاً مورد اختلاف آرا و نظرات است. در این صورت نمی‌توان با قاطعیت حکم کرد که نظر کدام یک صحیح است؛ زیرا هر کس بر اساس مبانی پذیرفته شده خود، حکم می‌راند. این گونه موارد در مسائل اجتماعی و سیاسی زیاد به چشم می‌خورد و ولی فقیه هم یکی از آرای متفاوت را بر می‌گزیند. از طرف دیگر در چنین مواردی، چاره‌ای جز این نیست که یک رأی ملاک عمل قرار گیرد؛ زیرا کنش اجتماعی و سیاسی نیازمند وحدت رویه است و در غیر این صورت جامعه دچار هرج و مرج می‌شود. ضمن آنکه از نظر فکری، راه تحلیل و نقد و بررسی سالم برای همگان باز است؛ اما نظم و انضباط اجتماعی مستلزم وحدت رویه و عمل است؛ همچنان که در تمام نظام‌های سیاسی این گونه عمل می‌شود و از آن گریزی نیست.
بنابراین در فرض فقدان معصوم یا غیبت او، هیچ راهی برای به صفر رساندن خطا وجود ندارد. از طرفی نمی‌توان به آنارشیسم و هرج و مرج تن داد و لاجرم باید یک رأی مورد تبعیت قرار گیرد.
گفتنی است امامان(ع) مرجعیت کامل دینی را در تمام ابعاد دارند و حجت واقعی خداوند می‌باشند. لازمه چنین چیزی مسلماً عصمت است؛ در حالی که مجتهد و ولی‌فقیه حجت ظاهری است و لازمه آن عصمت نیست، بلکه عدالت و فقاهت است که نزدیکترین مرتبه ممکن به عصمت می‌باشد.

دوم . اختیارات ولی فقیه
نظریه حضرت امام(ره) درباره حوزه اختیارات ولی فقیه که مورد قبول اکثریت فقهای شیعه می‌باشد، این است که فقیه همه اختیارات لازم حکومتی امام معصوم(ع) را دارد و هر نوع ولایتی که در حوزه رهبری جامعه برای امام ثابت شده برای فقیه نیز ثابت است. جز آنچه که به دلیل خاص از مختصات امام معصوم(ع) شمرده شده است، از قبیل عصمت، ولایت تکوینی و نیز پاره‌ای از اختیاراتی که پیامبر در حوزه مسائل خصوصی افراد داشته‌اند. در حقیقت اختصاصات یاد شده مربوط به جنبه ولایت به معنی زعامت و رهبری اجتماعی نیست، بلکه به خاطر جهات شخصیتی و شرافت مقام امامت و عصمت امام معصوم(ع) است. از اختیارات حکومتی یاد شده به (ولایت مطلقه) تعبیر می‌شود که ما به اختصار به توضیح آن می‌پردازیم.
کلمه (مطلق) یا (مطلقه) در لغت به معنای آزادی، رهایی و ارسال است؛ لیکن موارد استعمال آن متفاوت است. به عبارت دیگر گاهی (مطلق)(Absolute) در برابر (نسبی)(Relative) به کار می‌رود و گاهی در برابر(مشروط)(Conditioned). استعمال نخست صرفا در علوم حقیقی است، ولی استعمال دوم هم در علوم حقیقی و هم در علوم اعتباری (مانند علوم سیاسی) جریان دارد. از طرف دیگر کاربرد این واژه در علوم اعتباری نیز از نظر دایره و وسعت اطلاق، بسیار متفاوتاست. به عبارت دیگر هر کجا که این واژه به کار می‌رود، باید به دقت در نظر داشت که مراد از آن اطلاق در برابر کدامین قید می‌باشد؛ مثلاً (مطلقه)(Absolutist) در نظام‌های سیاسی غالبا به رژیم‌های فاقد قانون اساسی(Constitution) اطلاقمی‌شود؛ ولی در نظام ولایت فقیه به گونه دیگری استعمال می‌شود. مقصود از (ولایت مطلقه فقیه) این است که اگر (مصالح اهم اجتماعی) مسلمانان با یکی از احکام اولیه شرعی - که از نظر اهمیت در رتبه پایین‌تری قرار دارد - در تزاحم قرار گیرد، ولی فقیه که موظف به حفظ مصالحعالیه جامعه اسلامی است؛ به خاطر حفظ مصالح اهم جامعه اسلامی می‌تواند، بلکه باید موقتا آن حکم شرعی اولی را تعطیل کند و مصالح اهم جامعه را بر آن مقدم بدارد؛
مثلاً در فقه اسلامی تخریب مسجد حرام می‌باشد. اکنون اگر به تخریب مسجدی جهت خیابان‌کشی حاجت افتاد،چه باید کرد؟ دیدگاه مخالف ولایت مطلقه بر آن است که صرف مصلحت اهم اجتماعی مجوز تخریب مسجد نیست و تا زمانی که کار به ضرورت نرسد نمی‌توان دست به این کار زد؛ لیکن براساس نظریه (ولایت مطلقه) لازم نیست حکومت اسلامی آن قدر صبر کند که برای جامعه مشکلات زیادی فراهم شود و کارد به استخوان برسد، تا آن گاه از سر ناچاری و برای خروج از بن‌بست و انفجار اجتماعی، مسجد را تخریب کند. بلکه اساسا اگر بخواهیم چنین کنیم، همیشه از قافله تمدن عقب خواهیم ماند و همواره در مشکلات دست و پا خواهیم زد و شارع مقدسبه چنین چیزی راضی نیست. از آنچه گذشت روشن می‌شود که:
اولاً؛ ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است؛ یعنی، مطلق بودن ولایت گره گشا در تزاحم احکام و مصالح اهم اجتماعی است.
ثانیا؛ ولایت مطلقه خود، مقید به قیودی است نه این که از هر حیث مطلق باشد.
قیودی که در اعمال ولایت مطلقه وجود دارد عبارت است از: 1- مصلحت، 2- اهم بودن، 3- اجتماعی بودن. به عبارت دیگر، ولی فقیه نمی‌تواند:
1- به طور دل‌خواهانه و بدون رعایت مصالح جامعه اقدامی کند.
2- مصلحت مورد نظر در اینجا مصالح امت است، نه شخص ولی فقیه.
3- تنها مصالحی را می‌تواند بر احکام نخستین مقدم بدارد که از نظر اهمیت دارای رتبه بالاتری بوده و شارع مقدس راضی به ترک آنهانباشد.
بنابراین دیدگاه هر گاه فقیه واجد شرایط به تشکیل حکومت اسلامی توفیق یابد همان ولایتی را که پیامبر و امام معصوم(ع) در اداره امور جامعه دارند او نیز دارد. و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند به عبارت دیگر اختیارات حکومتی مربوط به حکومت شرعی است،چه در رأس آن پیامبر(ص) یا امام معصوم(ع) باشد، یا نایب آنان (ولی فقیه). و این اختیارات چیزی بیش از اختیارات لازم و ضروری برای حکومت و اداره جامعه نیست و هیچ حکومتی فاقد آن اختیارات نمی‌باشد. البته فضایل پیامبر(ص) بیش از همه انسانها است و... لیکن فضایلمعنوی بیشتر، اختیارات حکومتی را افزایش نمی‌دهد. خداوند همان اختیارات و ولایتی که به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) در تدارک و بسیج سپاه تعیین والیان و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داده است، برای حکومت فقیه نیز قرار داده است، نهایت تفاوت این که ولایت فقیه در رابطه با شخصی معین نبوده و روی عنوان عالم عادل ثابت است.)، (ولایت فقیه امام خمینی، ص 55).
حضرت امام خمینی(ره) در توضیح این نظریه می‌افزاید: (وقتی می‌گوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) داشتند. بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقهاء همان مقام ائمه و پیامبر اکرم(ص) است زیرا اینجا صحبت از مقامنیست، بلکه صحبت از ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس که یک وظیفه سنگین و مهم است می‌باشد، نه شأن و مقام برتر و غیر عادی، به عبارت دیگر ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجراء قوانین الهی و اداره جامعه اسلامی و... ولایت فقیه از امورقراردادی و اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل قانونی ندارد، وقتی کسی به عنوان ولی در موردی نصب می‌شود، مثلاً برای حضانت و سرپرستی کسی یا حکومت، دیگر معقول نیست در اعمال این ولایت فرقی بین رسول اکرم(ص) و امام یا فقیه وجود داشته باشد. به عنوان مثال،ولایتی که فقیه در اجرای حدود و قوانین کیفری اسلام دارد، در اجرای این حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی نیست. حاکم، متصدی اجرای قوانین الهی است و باید حکم خدا را اجرا نماید، چه رسول الله(ص) باشد و چه امام معصوم(ع) یا نماینده او یا فقیه عصر،(همان، ص 56).
برای اثبات ولایت مطلقه فقیه و گستره اختیارات او در حوزه اختیارات پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) دلایل متعددی وجود دارد که به اختصار عبارتند از:
1. همه دلایل عقلی و نقلی که ضرورت حکومت و ولایت فقیه را با عنوان فقاهت و عدالت در عصر غیبت اثبات می‌کند، دامنه و گستره این حکومت و ولایت را اثبات می‌کند.
2. رسالتها و مسؤولیت‌هایی که از جانب خدا و دین او بر عهده ولی فقیه واجد شرایط حکومت و رهبری نهاده شده است درست همان رسالتها و مسؤولیت‌هایی است که پیامبر و امام معصوم(ع) بر عهده داشتند و آن حفظ احکام اسلام از انحرافات، تبلیغ و اجرای اسلام، اصلاحامور مسلمانان، هدایت و ارشاد آنها و نیز دفاع از مظلومان و مقابله با زورگویان و ستمگران و برقراری عدالت اجتماعی انجام این رسالتها و مسؤولیت‌ها همان گونه که برای معصومین(ع) قدرت و حکومت مطلقه‌ای را ایجاب می‌کند. قدرت و حکومت مطلقه‌ای را برای فقیه متصدیحکومت و دولت اسلامی نیز ایجاب می‌کند در غیر این صورت بسیاری از احکام به اجرا در نخواهد آمد و معطل خواهد ماند و ایجاد محدودیت در اختیارات باعث تقویت مصالح جامعه می‌گردد.
3. ولایت فقیه به عنوان نهاد حکومتی که در شخصیت حقوقی حاکم تبلور می‌یابد، مانند همه نهادهای حکومتی دیگر اعم از حکومت‌های لائیک، دمکراتیک و سایر انواع آن که دارای قدرت مطلقه هستند، او نیز باید دارای قدرت و اختیارات مطلقه باشد تا بتواند امور فردی واجتماعی شهروندان را سامان بخشد و معضلات جامعه اسلامی را حل وفصل کند این مقدار جای هیچ‌گونه انکاری نیست. بنابراین قوانین جامع و کامل اسلام، جهت اجرا شدن و تأمین سعادت همه جانبه دنیوی و اخروی انسانها تشکیل حکومت اسلامی با اختیارات کامل و مطلق را کهپیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) از آنها برخوردار بودند ایجاب می‌کند و ولایت فقیه به عنوان نهاد حکومتی و شخصیت حقوقی فقیه تبلور این قدرت و ولایت مطلقه است.
با توجه به مطالب فوق ثابت می‌شود که امتیازات خاص پیامبر اکرم(ص) و سایر امامان(ع) مربوط به جهات شخصیتی و شرافت مقام امامت و عصمت امام معصوم است و هیچ گونه ربطی به جنبه ولایت و حاکمیت و اداره حکومت و جامعه و اجرای قوانین اسلامی نداردبنابراین هم چنانکه امام(ره) فرمودند، کلیه اختیاراتی که امام(ع) دارد فقیه نیز دارا است، مگر دلیل شرعی اقامه شود مبنی بر آن که فلان اختیار و حق ولایت امام(ع) به سبب حکومت ظاهری او نیست بلکه به شخص امام مربوط می‌شود و یا اگر چه به مسائل حکومت و ولایت ظاهری بر جامعه اسلامی است لکن مخصوص شخص امام معصوم(ع) است و شامل دیگران نمی‌شود، (شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه کتاب البیع امام(ره) ص 77)،.

ب. بررسی مستندات نظریه ولایت مطلقه فقیه
همانگونه که گذشت همه دلایلی که در زمینه اثبات اصل ولایت فقیه وجود دارد, اعم از دلایل عقلی و نقلی, دامنه و گستره اختیارات حکومتی ولی فقیه را نیز اثبات می نماید. مسلما بیان هر کدام از این دلایل و چگونگی دلالت آنها بر ولایت مطلقه فقیه خارج از گنجایش یک نامه بوده و نیازمند مراجعه به منابع علمی است که در این زمینه نگاشته شده می باشد, اما از آنجا که در سؤال به ادله نقلی این موضوع (آیات و روایات) اشاره شده بود؛ در ادامه به توضیح برخی روایات_که نسبت به آیات از دلالت واضح تری برخوردارند می پردازیم:
1. در حدیثی پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: الهم الرحم خلفایی ثلاث مرات, قبل له و من خلفائک؟ قال: الذین یاتون من بعدی و یروون عنی احادیثی و سنتی فیعلمونها الناس من بعدی. وسائل الشیعه, حر عاملی, ج 18, ص 66.یعنی خدایا جانشینانم را رحمت کن _این جمله را سه بار تکرار فرمودند_ سؤال شد, ای رسول خدا! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود کسانی که بعد از من می آیند و احادیث و سنتم را روایت می کنند و آنها را به مردم بعد از من آموزش می دهند.
حضرت امام(ره) در توضیح این حدیث می فرمایند:
َ(جای تردید نیست که روانیست الهم الرحم خلفایی ... , شامل راویان حدیث که حکم کاتب را دارند نمی شود و یک کاتب و نویسنده نمی تواند خلیفه رسول اکرم(ص) باشد, منظور از خلفاء فقهای اسلامند, نشر و بسط احکام و تعالیم و تربیت مردم با فقهایی است که عادلند, ...) پس حضرت امام(ره) به اطلاق این حدیث تکیه می نمایند و کلمه خلیفه را جانشین در همه امور می دانند؛ خلافت در این روایت, جانشین فقهای عادل در مطلق اموری است که اگر پیامبر حضور داشتند, همان امور را انجام می دادند. حکومت اسلامی, امام خمینی (ره), ص 79,
مرحوم نراقی نیز که از قائلین به ولایت مطلقه فقیه هستند, در توضیح این روایت می گویند: (از روایاتی که بحث خلافت را طرح نموده, این نکته فهمیده می شود که وقتی پیامبر به مردم می گوید در زمان مسافرتم فلانی جانشین من است و به منزله من و خلیفه من است, و تمامی اموری که در دست من بوده, به دست اوست. همه مردم از این کلام می فهمند که پیامبر امور مردم را به او واگذار فرموده است و او را در اعمال و کارهایی که به دستش بوده, جانشین خویش ساخته است, آیا همین کلام و برداشت عموم از چنین کلامی, به معنای این سخن نیست که کل کارهایی که او انجام داده و اختیارات مطلقی که دارد, به دست فرد جانشین است ... پس ولایت مطلق برای حاکم متقین است.) عواید الایام, نراقی, ص 563.
2. امام صادق(ع) می فرمایند: من کان منکم قدروی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا, فلیرضوا به کلما فانی قد جعله حاکما علیکم, فاذا حکم بحکمنا فلم یقعل منه فانما استخف بحکمنا و علینا رد و الراذ علینا کالزاد علی الله و هو علی حداکثرک بالله اصول کافی, ج 1, ص 67؛ وسائل الشیعه,) ج 18, ص 97. در این حدیث فقیه جامع الشرایط از سوی امام معصوم(ع) به عنوان حاکم جامعه اسلامی مشخص گردیده که اطاعت از تمامی اوامر و دستوراتش همانند اوامر و دستورات امام معصوم(ع) بر مردم واجب بوده و مخالفت با آنان در حکم مخالفت با امام معصوم(ع) خداوند و شرک است.
قیود متعددی در حدیث فوق دلالت بر مطلقه بودن اختیارات ولی فقیه دارد:
1_2. جمله (قد جعلته حاکما) مطلق بودن و تمامی منصب های امام معصوم(ع) را شامل می شود و ولی فقیه در تمامی امور جامعه اسلامی از سوی امام معصوم(ع) به عنوان حاکم منصوب شده است.
2_2. جمله (فاذا حکم بحکمنا) نیز شامل تمامی اوامر و فرامین فقیه جامع الشرایط در زمینه اداره حکومت اسلامی می شود.
3_2. جمله (الراد علیم کالراد علینا...) یعنی کسی که فرامین و دستورات فقیه جامع الشرایط را نپذیرد, ما را نپذیرفته و رد نموده و کسی که ما را نپذیرد و رد نماید, خدا را رد کرده و این بدین خاطر است که اختیارات فقیه جامع الشرایط در اداره جامعه اسلامی همانند امام معصوم(ع) بوده و هیج تفاوتی بین آنها در این زمینه وجود ندارد و (ولی فقیه دارای همان حد از ولایت است). مجمع الفایده و البرهان, محقق اردبیلی, ج 20 و 12, ص 160. از این روست که مخالفت با فرامین آنها همانند مخالفت با امام معصوم(ع) است.
3. امام زمان(عج) در پاسخ به نامه اسحاق بن یعقوب, می فرماید:
(اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم)
قیود:
1_3. (الحوادث الواقعه) جمیع مسائل, مشکلات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی مربوط به حوزه جامعه اسلامی را شامل می شود. که بر طبق فرمایش امام زمان(عج), مردم باید در تمامی این مسائل به نظر ولی فقه جامع الشرایط مراجعه کنند.
2_3. (فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم) دلالت بر این نکته دارد ولی فقیه همانند امام زمان(عج) که حجه الهی است, واجب الاطاعه بوده و تمامی اختیارات آنها را در زمینهای مختلف اداره جامعه اسلامی دارد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/200434)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین