در مورد متن نامه ای که نمایندگان مجلس ششم در آن به مقام معظم رهبری گفته بودند که (جام زهر را بنوش) توضیح دهید.
در مورد متن نامه ای که نمایندگان مجلس ششم در آن به مقام معظم رهبری گفته بودند که (جام زهر را بنوش) توضیح دهید. پس از حمله نظامی امریکا به عراق , 127 نفر از نمایندگان مشارکتی مجلس ششم در بهار 1382 , در نامه ای به مقام معظم رهبری با ارائه تصویری غیر واقعی و ناامید کننده از وضعیت داخلی کشور، و همچنین تجسم علامات فروپاشی نظام از داخل! از سویی و نمایش آرایش مقتدرانه دشمنان در مرزهای خارجی از سوی دیگر، راهکار تسلیم و مذاکره با امریکا برای جلوگیری از حمله به ایران را توصیه می نمایند، در این نامه تأکید شده بود: اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود.! مقام معظم رهبری در پاسخ به چنین تفکری با ارائه تصویری واقع بینانه از شرایط کنونی و لزوم حفظ دستاوردهای انقلاب و پرهیز از هرگونه رعب و وحشتی در مقابل جنگ روانی و تبلیغاتی آمریکا به نمایندگان هشدار داده و می فرمایند : (...در شرایط مرعوب شدن، ترسیدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّی باورهای قطعی انسان هم از یاد می‌رود؛ انسان مرعوب، این‌طور است. جبن، هم عقل را از کار می‌اندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست می‌تواند فکر کند، نه درست می‌تواند عزم و اراده‌ی خودش را به‌کار بیندازد؛ دائم یک قدم به جلو برمی‌دارد و یک قدم به عقب. این است که پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین در آن وصیت معروفشان فرمودند: ((ولاتشاورنّ جبانا. لأنّه یضیق علیک المخرج))؛ با آدم‌ جبان و ترسو در هیچ کاری مشورت نکن، زیرا که گریزگاه و دریچه‌ی فرج را بر رویت می‌بندد. انسان وقتی که مرعوب نیست، می‌تواند درست فکر کند، درست‌ تصمیم بگیرد و از این مانع عبور کند، اما وقتی مرعوب شد؛ ((یضیق علیک المخرج))؛ به بکنم، نکنم دچار می‌شود و خود را دست بسته تسلیم می‌کند... حقیقتا نظام اسلامی به ماها و امثال من و شما وابسته نیست. امام یک وقت می‌گفتند که نظام اسلامی به من وابسته نیست، ما واقعاً تعجب می‌کردیم، چون امام خالقِ این انقلاب و در واقع پدیدآورنده‌ی این نظام بود و واقعاً تفکیک بین بقاء امام و بقاء نظام هم برای ما مشکل بود؛ اما امام‌ قرص و محکم می‌گفت نخیر، نظام اسلامی به من وابسته نیست. حالا وقتی امامِ با آن عظمت، وجودش ملازمِ با وجودِ نظام نباشد و با نبودن او این مردم‌ انقلاب و اسلام را حفظ کنند، دیگر امثال من چه جای حرف زدن دارند که بگوییم اسلام و نظام به من وابسته است! نه، صدها نفر از قبیل ما باید قربان اسلام‌ بشویم؛ جانمان، مالمان، آبرویمان را بدهیم تا نظام اسلامی بماند و پایه‌های آن استوار شود. آنچه را که دشمن هدف گرفته، این است؛ باید به این موضوع توجّه‌ داشت. دشمن، سیاسی و سیاستمدار است؛ مغزِ طراحِ سیاسی دارد، فکر می‌کنند که چه‌کار باید بکند. یکی از طرّاحیها این است که حرف آخر را اول نزنند؛ آرام‌ آرام و بتدریج طلبگاری ایجاد کنند و طرف مقابل را وادار به عقب‌نشینی کنند. بمجردی که عقب‌نشینی کردید، طلبگاری دیگری شروع خواهد شد. حالا بعضیها می‌گویند چیزی بدهیم، یک چیزی بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچی نخواهند داد. شعارهایی را درست می‌کنند؛ ایران را در محور شرارت گذاشته‌اند. فلان کارها را بکنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف؟! غلط کردند گذاشتند که حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت‌ لازم شد، ما را در محور شرارت می‌گذارند. اگر قرار است قدرتی این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را در هم کند و بگوید من قوی هستم و می‌زنم و می‌برم و می‌بندم؛ حواستان جمع باشد، انسان جا بخورد، این جاخوردن، حدّ یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب می‌نشینید، فرض کنید فلان الحاقیه را قبول‌ می‌کنید، بعد یک مطالبه‌ی دیگری را مطرح می‌کنند: فلان دولت غیرقانونی را به رسمیت بشناسید؛ باز همان فشارها و همان تهدیدها. بمجردی‌که او را شناختید، باز یک درخواست دیگر مطرح می‌شود: اسم اسلام را از قانون اساسیتان بردارید! شما باید ذرّه‌ذرّه عقب بنشینید؛ این حدّ یقِفی ندارد. من این‌ موضوع را بارها به بعضی از مسؤولانی که دچار وسوسه و واهمه‌هایی بودند، گفته‌ام که حدّ یقفِ فشار آمریکا کجاست؛ آن را مشخص کنید، که اگر به آن‌جا رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشاری علیه ما نخواهد بود. من عرض بکنم حدّ یقف کجاست؟ آن‌جایی است که شما - که چنین حقّی را نه شما دارید، نه من - از طرف ملت ایران اعلام کنید که ما اسلام، جمهوری اسلامی و حکومت مردمی را نمی‌خواهیم؛ هر کسی که شما مصلحت می‌دانید، بیاید در این مملکت‌ حکومت کند! این حدّ یقِف است؛ اولِ اسارت مملکت. مگر می‌توانیم؟ من و شما مگر می‌توانیم مملکت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقی داریم؟ این ملت ما را برای این سرِ کار نیاوردند. به نظر من در امکانات و اقتدار دشمن مبالغه می‌شود. نه این‌که بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب شما از امکاناتی که دارند و وسایلی که می‌سازند، بیشتر اطلاع‌ دارم، چون این‌جا مرکز سیل اطلاعات گوناگون از جاهای دیگر است و ما می‌دانیم در دنیا چه خبر است. سلاح و تجهیزات و ابزارهای جاسوسی و ابزارهای‌ اطلاعاتی و... برای ایجاد سیطره یک قدرت بر ملتی که بخواهد بایستد، کافی نیست. لذا می‌بینید که امروز در حرفهایشان می‌گویند که بایستی از درون با ایران‌ برخورد کرد؛ باید اراده‌ها؛ اراده‌ی بر ایستادگی را سست کرد. اگر اراده‌ی یک ملت - که در اراده‌ی مسؤولینش تجسم و تجسد پیدا می‌کند - سست نشود، هیچ‌ کاری نمی‌توانند بکنند. دشمنان فشار می‌آورند؛ سختی هست. برای استقلال و حفظ هویت یک ملت و شرمنده نشدن در مقابل تاریخ، تحمل این سختیها لازم است. شما تصور کنید که اگر شاه سلطان حسین صفوی به‌جای این‌که دروازه‌های اصفهان را بر روی مهاجمان باز می‌کرد - بعد از ورود مهاجمان هم خودش به دست خودش تاج‌ شاهی را روی سرشان می‌گذاشت - فکر می‌کرد که اگر به فکر خودم هستم، که یک جان بیشتر ندارم و این قدر هم عمر کرده‌ام، مگر دیگر چقدر عمر خواهم‌ کرد؟ اگر به فکر مردم هستم، که در صورت تسلیم کردن شهر اصفهان، بلایی بر سر مردم خواهد آمد که از بلایی که در صورت جنگیدنِ با مهاجمان بر سرشان‌ می‌آید، کمتر نیست، هرگز شهر را تسلیم نمی‌کرد. تاریخ اصفهان را نگاه کنید و ببینید که بعد از آن که مهاجمان وارد اصفهان، کاشان، مناطق مرکزی ایران، فارس‌ ومناطق دیگر شدند، چه بلایی بر سر این مردم آوردند و چه کشتاری بعد از تسلیم شدن مردم کردند! مهاجمان نگفتند که چون خودتان تسلیم شدید، پاداشتان‌ این است که همه‌تان در امن و امان زندگی کنید. امروز هم همین‌طور است. امروز هم شما ببینید در عراق با مردم چه می‌کنند. هرجایی که اینها سیطره پیدا کنند، کارشان همین است. اگر شاه سلطان حسین این گونه فکر کرده بود که یک جان که ارزشی ندارد، هزار جان را انسان برای حاکمیت اسلام، رضای خدا و سربلندی مردم فدا می‌کند و آن بلایی که قرار است در صورت تسلیم من بر سر مردم بیاید، سخت‌تر و توأم با ذلت است، اما آن بلایی که در صورت مقاومت پیش می‌آید، دست‌کم بدون ذلت است، وارد میدان جنگ می‌شد و می‌جنگید. بنده به دلیل اراده‌ی‌ ایستادگی در مردم، احتمال قوی‌ام این است که اصفهان به دست مهاجمان نمی‌افتاد. البته خیلی از سرداران و مسؤولان خائن و ضعیف بودند؛ اما مردم آماده. او باید به میان مردم می‌رفت و مبارزه می‌کرد. مسأله‌ی تاریخ و مسؤولیت مسؤولان حکومتی و دولتی، اعم از قوه مقننه، قضائیه و قوه‌ی مجریه که همه جزو این مجموعه هستند و این بار سنگین بر دوش آنهاست، این است. امروز مسؤولیت من و شما خیلی خطیر است. بایستی با عقل، تدبیر و همراه با توکل به خدا و شجاعت، نه با جبن، راه را طی کرد. اولین کار، استحکام داخلی‌ است. نباید بگذارید این مباحثات و بگومگوها به مقابله و مواجهه و تخاصم تبدیل شود؛ این تنها توصیه ی من به شماست. گفتن و شنودن و اعتراض کردن، هیچ اشکالی ندارد. افرادی از اعتراض کردن بدشان می‌آید که یا متکبرند یا پشتوانه‌ی مردمی ندارند؛ می‌ترسند؛ دلشان می‌لرزد. اگر کسی اهل تکبر نباشد - که‌ خدای متعال را شکر می‌کنیم که این آلودگی را در ما قرار نداده - و متکی به حمایت مردم باشد، به هیچ وجه از این گفتنها و شنیدنها ناراحت نمی‌شود؛ اما مراقب باشید که از این گفت و شنودها، دشمن همان چیز را که می‌خواهد وانمود کند، به دست نیاورد. امروز یکی از مهمترین شگردهای دشمن این است که‌ بگوید در داخل نظام جمهوری اسلامی دو دستگی است و این دو دسته با هم بدند. دو صدایی و چند صدایی که شماها می‌گویید و بنده هم معتقدم، نمی‌گوید. بحث چند صدایی نیست؛ چند صدایی همه‌جا هست. می‌گوید مخاصمه و دشمنی؛ یعنی فرض می‌کند یک گروه، گروه دیگر را می‌خواهد نابود کند؛ این جوری‌ تصویر می‌کند. نگذارید این تصویر سازیِ مطلوب دشمن تحقق پیدا کند؛ این را مراقب باشید. ..) (بیانات مقام معظم رهبری در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی , 1382/3/7) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/200431)
عنوان سوال:

در مورد متن نامه ای که نمایندگان مجلس ششم در آن به مقام معظم رهبری گفته بودند که (جام زهر را بنوش) توضیح دهید.


پاسخ:

در مورد متن نامه ای که نمایندگان مجلس ششم در آن به مقام معظم رهبری گفته بودند که (جام زهر را بنوش) توضیح دهید.

پس از حمله نظامی امریکا به عراق , 127 نفر از نمایندگان مشارکتی مجلس ششم در بهار 1382 , در نامه ای به مقام معظم رهبری با ارائه تصویری غیر واقعی و ناامید کننده از وضعیت داخلی کشور، و همچنین تجسم علامات فروپاشی نظام از داخل! از سویی و نمایش آرایش مقتدرانه دشمنان در مرزهای خارجی از سوی دیگر، راهکار تسلیم و مذاکره با امریکا برای جلوگیری از حمله به ایران را توصیه می نمایند، در این نامه تأکید شده بود: اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود.!
مقام معظم رهبری در پاسخ به چنین تفکری با ارائه تصویری واقع بینانه از شرایط کنونی و لزوم حفظ دستاوردهای انقلاب و پرهیز از هرگونه رعب و وحشتی در مقابل جنگ روانی و تبلیغاتی آمریکا به نمایندگان هشدار داده و می فرمایند : (...در شرایط مرعوب شدن، ترسیدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّی باورهای قطعی انسان هم از یاد می‌رود؛ انسان مرعوب، این‌طور است. جبن، هم عقل را از کار می‌اندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست می‌تواند فکر کند، نه درست می‌تواند عزم و اراده‌ی خودش را به‌کار بیندازد؛ دائم یک قدم به جلو برمی‌دارد و یک قدم به عقب. این است که پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین در آن وصیت معروفشان فرمودند: ((ولاتشاورنّ جبانا. لأنّه یضیق علیک المخرج))؛ با آدم‌ جبان و ترسو در هیچ کاری مشورت نکن، زیرا که گریزگاه و دریچه‌ی فرج را بر رویت می‌بندد. انسان وقتی که مرعوب نیست، می‌تواند درست فکر کند، درست‌ تصمیم بگیرد و از این مانع عبور کند، اما وقتی مرعوب شد؛ ((یضیق علیک المخرج))؛ به بکنم، نکنم دچار می‌شود و خود را دست بسته تسلیم می‌کند...
حقیقتا نظام اسلامی به ماها و امثال من و شما وابسته نیست. امام یک وقت می‌گفتند که نظام اسلامی به من وابسته نیست، ما واقعاً تعجب می‌کردیم، چون امام خالقِ این انقلاب و در واقع پدیدآورنده‌ی این نظام بود و واقعاً تفکیک بین بقاء امام و بقاء نظام هم برای ما مشکل بود؛ اما امام‌ قرص و محکم می‌گفت نخیر، نظام اسلامی به من وابسته نیست. حالا وقتی امامِ با آن عظمت، وجودش ملازمِ با وجودِ نظام نباشد و با نبودن او این مردم‌ انقلاب و اسلام را حفظ کنند، دیگر امثال من چه جای حرف زدن دارند که بگوییم اسلام و نظام به من وابسته است! نه، صدها نفر از قبیل ما باید قربان اسلام‌ بشویم؛ جانمان، مالمان، آبرویمان را بدهیم تا نظام اسلامی بماند و پایه‌های آن استوار شود. آنچه را که دشمن هدف گرفته، این است؛ باید به این موضوع توجّه‌ داشت. دشمن، سیاسی و سیاستمدار است؛ مغزِ طراحِ سیاسی دارد، فکر می‌کنند که چه‌کار باید بکند. یکی از طرّاحیها این است که حرف آخر را اول نزنند؛ آرام‌ آرام و بتدریج طلبگاری ایجاد کنند و طرف مقابل را وادار به عقب‌نشینی کنند. بمجردی که عقب‌نشینی کردید، طلبگاری دیگری شروع خواهد شد.
حالا بعضیها می‌گویند چیزی بدهیم، یک چیزی بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچی نخواهند داد. شعارهایی را درست می‌کنند؛ ایران را در محور شرارت گذاشته‌اند. فلان کارها را بکنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف؟! غلط کردند گذاشتند که حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت‌ لازم شد، ما را در محور شرارت می‌گذارند. اگر قرار است قدرتی این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را در هم کند و بگوید من قوی هستم و می‌زنم و می‌برم و می‌بندم؛ حواستان جمع باشد، انسان جا بخورد، این جاخوردن، حدّ یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب می‌نشینید، فرض کنید فلان الحاقیه را قبول‌ می‌کنید، بعد یک مطالبه‌ی دیگری را مطرح می‌کنند: فلان دولت غیرقانونی را به رسمیت بشناسید؛ باز همان فشارها و همان تهدیدها. بمجردی‌که او را شناختید، باز یک درخواست دیگر مطرح می‌شود: اسم اسلام را از قانون اساسیتان بردارید! شما باید ذرّه‌ذرّه عقب بنشینید؛ این حدّ یقِفی ندارد. من این‌ موضوع را بارها به بعضی از مسؤولانی که دچار وسوسه و واهمه‌هایی بودند، گفته‌ام که حدّ یقفِ فشار آمریکا کجاست؛ آن را مشخص کنید، که اگر به آن‌جا رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشاری علیه ما نخواهد بود. من عرض بکنم حدّ یقف کجاست؟ آن‌جایی است که شما - که چنین حقّی را نه شما دارید، نه من - از طرف ملت ایران اعلام کنید که ما اسلام، جمهوری اسلامی و حکومت مردمی را نمی‌خواهیم؛ هر کسی که شما مصلحت می‌دانید، بیاید در این مملکت‌ حکومت کند! این حدّ یقِف است؛ اولِ اسارت مملکت. مگر می‌توانیم؟ من و شما مگر می‌توانیم مملکت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقی داریم؟ این ملت ما را برای این سرِ کار نیاوردند.
به نظر من در امکانات و اقتدار دشمن مبالغه می‌شود. نه این‌که بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب شما از امکاناتی که دارند و وسایلی که می‌سازند، بیشتر اطلاع‌ دارم، چون این‌جا مرکز سیل اطلاعات گوناگون از جاهای دیگر است و ما می‌دانیم در دنیا چه خبر است. سلاح و تجهیزات و ابزارهای جاسوسی و ابزارهای‌ اطلاعاتی و... برای ایجاد سیطره یک قدرت بر ملتی که بخواهد بایستد، کافی نیست. لذا می‌بینید که امروز در حرفهایشان می‌گویند که بایستی از درون با ایران‌ برخورد کرد؛ باید اراده‌ها؛ اراده‌ی بر ایستادگی را سست کرد. اگر اراده‌ی یک ملت - که در اراده‌ی مسؤولینش تجسم و تجسد پیدا می‌کند - سست نشود، هیچ‌ کاری نمی‌توانند بکنند.
دشمنان فشار می‌آورند؛ سختی هست. برای استقلال و حفظ هویت یک ملت و شرمنده نشدن در مقابل تاریخ، تحمل این سختیها لازم است. شما تصور کنید که اگر شاه سلطان حسین صفوی به‌جای این‌که دروازه‌های اصفهان را بر روی مهاجمان باز می‌کرد - بعد از ورود مهاجمان هم خودش به دست خودش تاج‌ شاهی را روی سرشان می‌گذاشت - فکر می‌کرد که اگر به فکر خودم هستم، که یک جان بیشتر ندارم و این قدر هم عمر کرده‌ام، مگر دیگر چقدر عمر خواهم‌ کرد؟ اگر به فکر مردم هستم، که در صورت تسلیم کردن شهر اصفهان، بلایی بر سر مردم خواهد آمد که از بلایی که در صورت جنگیدنِ با مهاجمان بر سرشان‌ می‌آید، کمتر نیست، هرگز شهر را تسلیم نمی‌کرد. تاریخ اصفهان را نگاه کنید و ببینید که بعد از آن که مهاجمان وارد اصفهان، کاشان، مناطق مرکزی ایران، فارس‌ ومناطق دیگر شدند، چه بلایی بر سر این مردم آوردند و چه کشتاری بعد از تسلیم شدن مردم کردند! مهاجمان نگفتند که چون خودتان تسلیم شدید، پاداشتان‌ این است که همه‌تان در امن و امان زندگی کنید. امروز هم همین‌طور است.
امروز هم شما ببینید در عراق با مردم چه می‌کنند. هرجایی که اینها سیطره پیدا کنند، کارشان همین است. اگر شاه سلطان حسین این گونه فکر کرده بود که یک جان که ارزشی ندارد، هزار جان را انسان برای حاکمیت اسلام، رضای خدا و سربلندی مردم فدا می‌کند و آن بلایی که قرار است در صورت تسلیم من بر سر مردم بیاید، سخت‌تر و توأم با ذلت است، اما آن بلایی که در صورت مقاومت پیش می‌آید، دست‌کم بدون ذلت است، وارد میدان جنگ می‌شد و می‌جنگید. بنده به دلیل اراده‌ی‌ ایستادگی در مردم، احتمال قوی‌ام این است که اصفهان به دست مهاجمان نمی‌افتاد. البته خیلی از سرداران و مسؤولان خائن و ضعیف بودند؛ اما مردم آماده. او باید به میان مردم می‌رفت و مبارزه می‌کرد. مسأله‌ی تاریخ و مسؤولیت مسؤولان حکومتی و دولتی، اعم از قوه مقننه، قضائیه و قوه‌ی مجریه که همه جزو این مجموعه هستند و این بار سنگین بر دوش آنهاست، این است.
امروز مسؤولیت من و شما خیلی خطیر است. بایستی با عقل، تدبیر و همراه با توکل به خدا و شجاعت، نه با جبن، راه را طی کرد. اولین کار، استحکام داخلی‌ است. نباید بگذارید این مباحثات و بگومگوها به مقابله و مواجهه و تخاصم تبدیل شود؛ این تنها توصیه ی من به شماست. گفتن و شنودن و اعتراض کردن، هیچ اشکالی ندارد. افرادی از اعتراض کردن بدشان می‌آید که یا متکبرند یا پشتوانه‌ی مردمی ندارند؛ می‌ترسند؛ دلشان می‌لرزد. اگر کسی اهل تکبر نباشد - که‌ خدای متعال را شکر می‌کنیم که این آلودگی را در ما قرار نداده - و متکی به حمایت مردم باشد، به هیچ وجه از این گفتنها و شنیدنها ناراحت نمی‌شود؛ اما مراقب باشید که از این گفت و شنودها، دشمن همان چیز را که می‌خواهد وانمود کند، به دست نیاورد. امروز یکی از مهمترین شگردهای دشمن این است که‌ بگوید در داخل نظام جمهوری اسلامی دو دستگی است و این دو دسته با هم بدند. دو صدایی و چند صدایی که شماها می‌گویید و بنده هم معتقدم، نمی‌گوید. بحث چند صدایی نیست؛ چند صدایی همه‌جا هست. می‌گوید مخاصمه و دشمنی؛ یعنی فرض می‌کند یک گروه، گروه دیگر را می‌خواهد نابود کند؛ این جوری‌ تصویر می‌کند. نگذارید این تصویر سازیِ مطلوب دشمن تحقق پیدا کند؛ این را مراقب باشید. ..)
(بیانات مقام معظم رهبری در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی , 1382/3/7) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/200431)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین