لطفاعملکرد دولتهای پس از انقلاب را با توجه به کارکرد تبیین کنید؟ با سلام به شما دانشجوی گرامی (انقلاب اسلامی) به هویت ما و مسایل کلان کشور ارتباط پیدا میکند؛ لذا موضوعی جدی است که ضرورتاً باید به بررسی آن پرداخت. وجه تشخّص و تمایز انقلاب اسلامی این است که مدعی مدل جدیدی از زندگی و حکومت برای بشریت است. این ارزش و اعتبار که به نوعی موجب ماندگاری آن در تاریخ نیز شده است به خاطر این حرف جدید است و میخواهد زندگی بشر را به گونهای تازه و بر اساس توحید و کرامت حقیقی انسانی ساماندهی کند. اگر به شرایط تاریخی وقوع انقلاب توجه کنیم درمی یابیم که در آن سال ها، در دنیا تنها دو مدل زندگی در سطح جهانی حاکم بود و دو ابرقدرت موجود هم به عنوان وجوه سیاسی این دو مدل زندگی، در رأس قطبهای جهانی بودند و دنیا را بین خود تقسیم کرده بودند. اهمیت انقلاب اسلامی دقیقاً به همین خاطر بود که طرح و مدل جدیدی برای زندگی بشر ارایه داد؛ این مدل به دنبال تأمین بسیاری از آرمانهای متعالی بشری بود که مورد نیاز واقعی انسان است. به همین دلیل اهداف و آرمانهایی که انقلاب اسلامی مطرح کرد واقعاً اهدافی کلان، گسترده و در عین حال مورد درخواست جدی ملتها بود و لذا توانست نظام جمهوری اسلامی را پایهگذاری و موج عظیمی در دنیا ایجاد کند. بدیهی است که جمهوری اسلامی در واقع محصول انقلاب اسلامی است؛ بدین معنا که مدل یا شکلی از زندگی سیاسی است که از نظر رهبران این انقلاب و مردم برای دستیابی به آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی مناسب به نظر میرسید و میتواند آنها را تحقق ببخشد. با توجه به این مقدمه باید گفت؛ اهداف برخاسته از انقلاب اسلامی باید در قالب نظام جمهوری اسلامی به دست آید و این وظیفه دولتهایی است که مناصب اجرایی کشور را در دست دارند. بنابراین این مسئله را میتوان به عنوان معیار در ارزیابی عملکرد (جمهوری اسلامی) در شاخه دولتهای آن در نظر گرفت و مشخص کرد که آرمانهایی که در انقلاب مطرح بوده تا چه اندازه توسط دولتهای جمهوری اسلامی طی این سیساله تحقق یافته است. برای اینکه این بحث بهتر پیش برود لازم است به یک تقسیمبندی از دورههای پس از انقلاب بپردازیم. بر اساس این تقسیمبندی، ما بعد از پیروزی انقلاب تا به امروز پنج دوره را طی کردهایم؛ دورهی بیثباتی سیاسی: دورهی ابتدای انقلاب است. دورهای که انقلاب اسلامی تازه به پیروزی رسیده است، اما هنوز نظام مستقری وجود ندارد که بتوان بر اساس آن کشور را اداره کرد. دولت موقت به سرپرستی مهندس بازرگان و دولت بنیصدر در این دوره ارزیابی میشوند. در این دوره ما شاهد این هستیم که برخی گروههای سیاسی که قبل از انقلاب مبارزاتی داشتند، حالا میخواهند منافعشان تأمین گردد و سهمی در حاکمیت داشته باشند. در این دوره علیرغم برخی کارشکنیهای که بعضاً از سوی مسئولین اجرایی وقت و حامیان لیبرال مسلک ایشان صورت میگرفت، با درایت امام و یاران انقلاب و همکاری و بصیرت مردم، کارهای اساسی مهمی صورت میگیرد که تا حدی موجب استقرار انقلاب و نظام اسلامی میشود. برگزاری رفراندوم تعیین نظام، تدوین و تصویب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی، برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، تشکیل قوهقضاییه و ... بدین ترتیب در این دوره با وجود تعارضات و بحرانهای مختلف در کشور نظام ثباتی کلی پیدا میکند ولی در کنار آن ما شاهد وجود نگرشهایی غیرهمسو با اهداف انقلاب از سوی مجریان دولتی هستیم. تضادهای فکری اعضای دولت موقت با اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی و جنبههای ضداستکباری انقلاب، اختلافات عمیق میان نیروهای انقلاب و بنیصدر در اصول انقلاب نشان دهنده این امر است که در این دوره دولتها چندان نتوانستند اهداف انقلاب را جامه عمل بپوشانند و اگر نبود درایت و تیزبینی رهبر انقلاب و بصیرت مردم شاید، اصل انقلاب با چالش مواجه شده بود. دورهی تثبیت: دورهی دوم در محدودهی سالهای 1360 تا 1368 قرار دارد. در این دوره مشکلات و درگیریهای داخلی تا حدود زیادی از بین رفته است، اما با یک جنگ خارجی تمام عیار مواجهیم؛ جنگی که از سال 59 تا 1367به طول میانجامد و طی 8 سال کیان انقلاب و نظام اسلامی را مورد تهدید قرار میدهد. بروز جنگ در این دوره مشکلات و الزامات خاصی را به دنبال دارد. عملکرد دولت در این دوره عمدتاً ناظر به مدیریت جنگ است که در کنار آن مشکلات اقتصادی و گسترش بیعدالتی و شکافهای طبقاتی، نیز مورد توجه است. این مسئله هم در دولت شهید رجایی و هم دولت آیتالله خامنهای قابل طرح است. پس از برکناری بنی صدر از مسند ریاست جمهوری، دومین انتخابات ریاست جمهوری زمینهای را فراهم آورد تا بیش از پیش لیاقت، کاردانی و تعهد دلسوزانه شهید رجایی پس از دوران توجه به اندیشه شبه لیبرالی بر مردم آشکار شود. دوران نسبتا کوتاه مدیریت اجرایی شهید رجایی، علاوه بر جنگ با موج فعالیت های خرابکارانه گروهک های ضد انقلاب از یکسو و معاندین سیاسی از سوی دیگر همراه بود. اما در همین دوران کوتاه، این دولت توانست چه در حوزه خدمت رسانی به اقشار محروم و چه در مدیریت دوران حساس آغاز جنگ وتحریم های همه جانبه بین المللی، آن چنان فعالیت کند که امروز هر اندیشمند منصفی آن را می ستاید و اثرات آن هنوز از ذهن جامعه ایران حذف نشده و دولتهای بعدی بعضاً با شعار توجه به عملکرد دولت شهید رجایی تبلیغات دارند. اما دومین دولت طی این دوره با ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای و نخستوزیری مهندس موسوی مقارن بود، بیش ترین دغدغه مسوولان کشور در این مقطع متوجه این امر بود که بحث جنگ به خوبی مدیریت شود و در مرحله بعد اوضاع داخلی کشور هم به سمت آرامش نسبی سوق پیدا کند. این دوران که ، با افول تدریجی فعالیت گروهک ها در داخل و نیز تغییر ورق جنگ پس از تجاوز رژیم بعث عراق به مرزهای کشورمان همراه شد، مسایل داخلی تا حدود بسیار زیادی تحت الشعاع جنگ واقع شده بود زیرا اختلاف جناح های داخلی در مقابل تجاوز دشمن خارجی تا حدودی رنگ می باخت و از سوی دیگر دولت ومردم با همه توان در جهت پیشبرد جبهه های حق علیه باطل و مسایل مربوط به آن قرار داشتند. با توجه به عامل جنگ درتحلیل تحولات این دوره باید گفت: دغدغه جنگ تحمیلی مانع از پیشبرد جدی و تمام و کمال اهداف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در داخل کشور می شد؛ از این رو طبیعی بود که نباید چندان انتظار عملکردهای خوب اقتصادی و فرهنگی در داخل را داشت. از نکات قابل توجه در این دوره، اختلاف سلیقه و تفکر میان رئیس جمهور و نخست وزیر بود که البته با رهنمودهای حضرت امام (رحمتاللهعلیه) چندان اثری در مدیریت کلان کشور و به ویژه مساله جنگ نمی گذاشت. با این همه گرچه نمی شود به طور قاطع به اظهار نظر پیرامون وضع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه پرداخت؛ اما ذکر همین مساله کافی است که در دوران جنگ وجود روحیه خدمت رسانی، پرهیز از اشرافی گری و دنیا طلبی مانع از آن می شد که زمینه بدگمانی مردم به مسوولان فراهم شود که همین مساله بسیار ارزشمند بود. اگرچه نظراتی وجود دارد که با استفاده از همین ظرفیتهای معنوی ایجاد شده، نظام اسلامی میتوانست قدمهای مؤثرتری را در راستای اهداف فرهنگی خود بردارد. دورهی سازندگی: از تابستان سال 68 وارد دورهی سوم میشویم. دورهای که در پی رحلت جانسوز بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران شروع میشود. از این جهت یکی از مقاطع حساس انقلاب اسلامی است. این دوره به دلیل فعالیتهایی که در جهت بازسازی آثار تخریبی جنگ صورت گرفت، به نام دوران سازندگی مشهور شد. در این مقطع به دلیل خاتمه یافتن جنگ و آرامش نسبی حاکم بر جامعه، این فرصت پیدا شد که برای پیشرفت و توسعهی کشور برنامهریزی کنیم تا به آرمانهای برآمده از انقلاب اسلامی جامهی عمل بپوشانیم. تدوین و اجرای برنامههای پنجساله نمونهای از این امر است. در این دوران، دولت میباید بسیاری از زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی کشور را که در اثر جنگ متحمل خسارتهای سنگین شده بود ترمیم و بازسازی و حتی زیرساختهایی را که اساساً نداشتیم ایجاد کند. اگرچه فضای موجود این ظرفیت را داشت که انقلاب در بخشهای مختلف روند تکاملی خود را به سرعت طی کند ولی تمرکز انحصاری دولت بر روی بحثهای توسعهی اقتصادی مانع این امر شد. و از آنجا که معتقد بود مشکل اساسی در دورهی جنگ، شکلگیری اقتصاد دولتی بوده است، مبنای کار را تعدیل اقتصادی و خصوصیسازی قرار داد که (بحران عدالت) را به وجود آورد. بحرانی ناشی از توجه انحصاری به رشد و توسعهی اقتصادی. به هر حال به دنبال اقدامات دولت، بسیاری از طبقات پایین جامعه واقعاً در تنگنا قرار گرفتند. یعنی با وجود این که اقدامات قابل توجهی در زمینه زیرساختهای کشور صورت گرفت اما منافعش شامل تمامی اعضای جامعه نشد؛ و اگر در کنار توسعهی اقتصادی به عدالت و فرهنگ نیز توجه میشد نتایج مطلوبتری را به دنبال داشت. سلطه نگرشهای اقتصادی دولت، در سیاست های خارجی نیز ملموس بود، چرا که سیاست توسعه یکجانبه اقتصادی، اصل تنش زدایی در سیاست خارجی را نیز به همراه داشت. سیاستی که باعث میشد برخی اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی تحتالشعاع قرار گیرد. سیاستهای توسعهای این دولت که البته یک توسعه نامتوازن و سرمایه محور را نشانه می رفت، علاوه بر آن که ساختار اقتصادی کشور را تا حد زیادی تغییر داد، متاسفانه بر حوزه های فرهنگی و اجتماعی هم اثرات نامطلوبی به جای گذاشت. ترویج فرهنگ مصرف گرا و تجمل پرست، عدم توجه کافی به عدالت اقتصادی و اجتماعی و حتی عدالت سیاسی، فراموشی نسبی آرمان های دهه اول انقلاب در زمینه استقلال و عدالت و به ویژه مساله صدور انقلاب به جهان به بهانه سیاست تنش زدایی، نتایج خواسته یا ناخواسته این دوران است. فاصله گرفتن دولت سازندگی از تفکرات انقلابی، عدالت محور و ... باعث شد نوعی شکاف فرهنگی و فکری در جامعه ایجاد شود که اثرات آن همچنان در کشور وجود دارد. یکی از مسایل قابل توجه در این دوران، شکل گیری تفکر مدیریت لیبرال دمکرات در عرصه اقتصاد کشور بود. این تفکر در روند خود از حوزه اقتصاد فراتر رفته و در برخی موارد به حوزههای سیاسی و فرهنگی نیز سرایت کرد. تفکر و فرهنگی که همخوانی چندانی با آرمانهای انقلاب اسلامی نمیتوانست داشته باشد. در نهایت میتوان گفت دولت سازندگی اگر چه توانست در عرصه بازسازی خرابیهای جنگ و فراهم کردن زیر ساختهای اقتصادی کارنامه قابل قبولی از خود بر جای گذارد، اما در عرصه فرهنگی کارنامه موفقی نداشت. دورهی اصلاحات: دورهی چهارم، (دورهی اصلاحات) نامیده شده است که از سال 1376، با انتخابات دوم خرداد، آغاز میشود و به نوعی قرینهی دورهی سازندگی است. بدین معنا که دورهی سازندگی بیشتر رویکرد و صبغهی اقتصادی و اجتماعی داشت و این دوره بیشتر رویکرد سیاسی و فرهنگی را اتخاذ کرده بود. اما به نظر میآید روشها تا حدی یکسان است. در دورهی اصلاحات تمرکز دولت بر روی آرمان (توسعه سیاسی) است و عدالت و استقلال در حوزههای سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی مورد غفلت واقع میشود. لذا بعد از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی چرخ سازندگی تا حدودی از سرعت میافتد و در عوض بازار سیاست کاملاً داغ و پررونق میگردد و بحثهای سیاسی به شکل افراطی در جامعه مطرح میشود. از این رو به بهانههای آزادی و جامعه مدنی بسیاری از مسائل حیاتی تحتالشعاع قرار میگیرد. متأسفانه به دلیل رویکرد افراطی به موضوعات سیاسی ، دولت هم از عدالت غافل شد و هم از سازندگی و توسعهی اقتصادی و هم از بسیاری از آرمانهای فرهنگی انقلاب اسلامی. اساسا نخبگان جبهه دوم خرداد مشکل اصلی مردم را در کمبود دموکراسی و ضعف جامعه مدنی میدانستند. شکلگیری حوادثی چون کوی دانشگاه، کنفرانس برلین، ترور سعید حجاریان و ... از جمله نتایجی است که در اثر عملکرد این دولت به وجود آمده است. اقدامات دولت اصلاحات در حوزه فرهنگ بسیار قابل تأمل است به طوری که واکنش علما، مراجع تقلید و بسیاری دلسوزان انقلاب را به دنبال داشت. فراموشی مسئله تهاجم فرهنگی در سایه سیاست تساهل و تسامح، بیتوجهی به معنویات و ... همه و همه ناشی از تداوم سیاستهای لیبرالی بود که از دولت سازندگی شروع و در این دولت نیز جریان داشت. دوری شدید مسئولان و مدیران این دولت از تفکر دولت اسلامی از یک سو و نفوذ افراد بیگانه با مبانی انقلاب به ویژه در عرصه اندیشهای و فکری در لایههای این دولت از سوی دیگر مانع از این شد که دولت برآمده از احساسات میلیونی ایرانیان بتواند منشا اثر و خدمات جدی در عرصه فرهنگی و حتی اقتصادی باشد. دورهی اصولگرایی عدالتمحور: اما پنجمین دوره از تیر ماه 1384 شروع شده است. با آمدن آقای دکتر احمدینژاد ما وارد دورهای شدیم که شعار یا عنوانش (اصولگرایی عدالتمحور) است. این دوره را شاید بتوان بازتاب و واکنشی نسبت به دورههای گذشته دانست؛ چراکه به حق در بدنه اصلی جامعه این ذهنیت به وجود آمده بود که ما از چارچوبهای اصیل انقلاب خارج و دچار انحراف شدهایم و به همین دلیل باید به تجدید نظر و بازسازی افکار و اندیشهها و رویکردهای گذشته بپردازیم. ما در این دوره با دو مشکل اساسی مواجه هستیم؛ اول، تشدید احساس بیعدالتی و تبعیضی که از دورههای قبل شروع شده بود و ریشه در مسایل اقتصادی داشت و دوم اینکه ایستادگی دولت بر سر (استقلال سیاسی) مورد تردید قرار گرفت. بهویژه وقتی که بحث پروندهی هستهای مطرح شد این احساس در جامعه بوجود آمد که دولت میخواهد کوتاه بیاید و این برای مردم قابل قبول نبود، چراکه مردم ما نسبت به آرمانهای اصلی انقلاب حساس بوده و هستند، یعنی دستیابی به شعارهای اصلی انقلاب؛ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی به صورت جامع برای مردم حائز اهمیت است. نگاه دولت نهم و در ادامه دولت دهم توجه به نقش مردم به صورت ملموستر در رسیدن به اهداف انقلاب و توجه به حاکمیت نگاههای ارزشی انقلاب بر مدیریت کشور بود. از جمله مسائل قابل ذکر در این دولت توجه به مؤلفه عدالت در بسیاری از جنبهها به خصوص از جنبه اقتصادی بود که شاید خلاف روالی بود که در دورههای قبل پایهگذاری شده بود. مقابله جدی با مفاسد اقتصادی از دیگر دستاوردهای عملکردی این دولت بوده که نتایج آن در بسیاری از حوزهها قابل ردیابی است. این امر نشان دهنده این است که ما هرچه قدر به آرمانهای اصلی انقلاب نزدیک شدهایم کارآمدیهای دولتها نیز ارزشمندتر بوده و بالعکس هرچه از این آرمانها فاصله گرفتهایم مشکلات جامعه نیز از جنبههای مختلف افزونتر بوده است. پس از این بیان کوتاه تاریخی با در نظر گرفتن این پنج دورهای که بعد از پیروزی انقلاب طی کردهایم بهتر میتوانیم به ارزیابی عملکردها بپردازیم. به نظر میآید که در میان این دورههای زمانی پس از پیروزی انقلاب، دستیابی ما به اهداف فرهنگی انقلاب بسیار کند بوده و در برخی مقاطع حالتی معکوس نیز داشته است. مقولهای که در بیانات مقام معظم رهبری و بسیاری از دلسوزان انقلاب نیز مورد توجه بسیار است و دارای اهمیت دوچندان، و وجه تمایز و سرآمدی انقلاب و نظام ما با جهان مدرن. چراکه بیتوجهی به این مقوله نوعی گسست فرهنگی در نسلهای آتی را به دنبال خواهد داشت. این مسئله را شاید بتوان نتیجهی برخی ضعفهای عملکردی در حوزه فرهنگ دانست که با شدت و ضعف در دورههای مختلف قابل ردیابی است. امید است مطالب مطرح شده مفید باشد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/100140869)
لطفاعملکرد دولتهای پس از انقلاب را با توجه به کارکرد تبیین کنید؟
با سلام به شما دانشجوی گرامی
(انقلاب اسلامی) به هویت ما و مسایل کلان کشور ارتباط پیدا میکند؛ لذا موضوعی جدی است که ضرورتاً باید به بررسی آن پرداخت. وجه تشخّص و تمایز انقلاب اسلامی این است که مدعی مدل جدیدی از زندگی و حکومت برای بشریت است. این ارزش و اعتبار که به نوعی موجب ماندگاری آن در تاریخ نیز شده است به خاطر این حرف جدید است و میخواهد زندگی بشر را به گونهای تازه و بر اساس توحید و کرامت حقیقی انسانی ساماندهی کند.
اگر به شرایط تاریخی وقوع انقلاب توجه کنیم درمی یابیم که در آن سال ها، در دنیا تنها دو مدل زندگی در سطح جهانی حاکم بود و دو ابرقدرت موجود هم به عنوان وجوه سیاسی این دو مدل زندگی، در رأس قطبهای جهانی بودند و دنیا را بین خود تقسیم کرده بودند. اهمیت انقلاب اسلامی دقیقاً به همین خاطر بود که طرح و مدل جدیدی برای زندگی بشر ارایه داد؛ این مدل به دنبال تأمین بسیاری از آرمانهای متعالی بشری بود که مورد نیاز واقعی انسان است. به همین دلیل اهداف و آرمانهایی که انقلاب اسلامی مطرح کرد واقعاً اهدافی کلان، گسترده و در عین حال مورد درخواست جدی ملتها بود و لذا توانست نظام جمهوری اسلامی را پایهگذاری و موج عظیمی در دنیا ایجاد کند.
بدیهی است که جمهوری اسلامی در واقع محصول انقلاب اسلامی است؛ بدین معنا که مدل یا شکلی از زندگی سیاسی است که از نظر رهبران این انقلاب و مردم برای دستیابی به آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی مناسب به نظر میرسید و میتواند آنها را تحقق ببخشد.
با توجه به این مقدمه باید گفت؛ اهداف برخاسته از انقلاب اسلامی باید در قالب نظام جمهوری اسلامی به دست آید و این وظیفه دولتهایی است که مناصب اجرایی کشور را در دست دارند. بنابراین این مسئله را میتوان به عنوان معیار در ارزیابی عملکرد (جمهوری اسلامی) در شاخه دولتهای آن در نظر گرفت و مشخص کرد که آرمانهایی که در انقلاب مطرح بوده تا چه اندازه توسط دولتهای جمهوری اسلامی طی این سیساله تحقق یافته است.
برای اینکه این بحث بهتر پیش برود لازم است به یک تقسیمبندی از دورههای پس از انقلاب بپردازیم. بر اساس این تقسیمبندی، ما بعد از پیروزی انقلاب تا به امروز پنج دوره را طی کردهایم؛
دورهی بیثباتی سیاسی: دورهی ابتدای انقلاب است. دورهای که انقلاب اسلامی تازه به پیروزی رسیده است، اما هنوز نظام مستقری وجود ندارد که بتوان بر اساس آن کشور را اداره کرد. دولت موقت به سرپرستی مهندس بازرگان و دولت بنیصدر در این دوره ارزیابی میشوند. در این دوره ما شاهد این هستیم که برخی گروههای سیاسی که قبل از انقلاب مبارزاتی داشتند، حالا میخواهند منافعشان تأمین گردد و سهمی در حاکمیت داشته باشند. در این دوره علیرغم برخی کارشکنیهای که بعضاً از سوی مسئولین اجرایی وقت و حامیان لیبرال مسلک ایشان صورت میگرفت، با درایت امام و یاران انقلاب و همکاری و بصیرت مردم، کارهای اساسی مهمی صورت میگیرد که تا حدی موجب استقرار انقلاب و نظام اسلامی میشود. برگزاری رفراندوم تعیین نظام، تدوین و تصویب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی، برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، تشکیل قوهقضاییه و ... بدین ترتیب در این دوره با وجود تعارضات و بحرانهای مختلف در کشور نظام ثباتی کلی پیدا میکند ولی در کنار آن ما شاهد وجود نگرشهایی غیرهمسو با اهداف انقلاب از سوی مجریان دولتی هستیم. تضادهای فکری اعضای دولت موقت با اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی و جنبههای ضداستکباری انقلاب، اختلافات عمیق میان نیروهای انقلاب و بنیصدر در اصول انقلاب نشان دهنده این امر است که در این دوره دولتها چندان نتوانستند اهداف انقلاب را جامه عمل بپوشانند و اگر نبود درایت و تیزبینی رهبر انقلاب و بصیرت مردم شاید، اصل انقلاب با چالش مواجه شده بود.
دورهی تثبیت: دورهی دوم در محدودهی سالهای 1360 تا 1368 قرار دارد. در این دوره مشکلات و درگیریهای داخلی تا حدود زیادی از بین رفته است، اما با یک جنگ خارجی تمام عیار مواجهیم؛ جنگی که از سال 59 تا 1367به طول میانجامد و طی 8 سال کیان انقلاب و نظام اسلامی را مورد تهدید قرار میدهد.
بروز جنگ در این دوره مشکلات و الزامات خاصی را به دنبال دارد. عملکرد دولت در این دوره عمدتاً ناظر به مدیریت جنگ است که در کنار آن مشکلات اقتصادی و گسترش بیعدالتی و شکافهای طبقاتی، نیز مورد توجه است. این مسئله هم در دولت شهید رجایی و هم دولت آیتالله خامنهای قابل طرح است. پس از برکناری بنی صدر از مسند ریاست جمهوری، دومین انتخابات ریاست جمهوری زمینهای را فراهم آورد تا بیش از پیش لیاقت، کاردانی و تعهد دلسوزانه شهید رجایی پس از دوران توجه به اندیشه شبه لیبرالی بر مردم آشکار شود. دوران نسبتا کوتاه مدیریت اجرایی شهید رجایی، علاوه بر جنگ با موج فعالیت های خرابکارانه گروهک های ضد انقلاب از یکسو و معاندین سیاسی از سوی دیگر همراه بود. اما در همین دوران کوتاه، این دولت توانست چه در حوزه خدمت رسانی به اقشار محروم و چه در مدیریت دوران حساس آغاز جنگ وتحریم های همه جانبه بین المللی، آن چنان فعالیت کند که امروز هر اندیشمند منصفی آن را می ستاید و اثرات آن هنوز از ذهن جامعه ایران حذف نشده و دولتهای بعدی بعضاً با شعار توجه به عملکرد دولت شهید رجایی تبلیغات دارند.
اما دومین دولت طی این دوره با ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای و نخستوزیری مهندس موسوی مقارن بود، بیش ترین دغدغه مسوولان کشور در این مقطع متوجه این امر بود که بحث جنگ به خوبی مدیریت شود و در مرحله بعد اوضاع داخلی کشور هم به سمت آرامش نسبی سوق پیدا کند. این دوران که ، با افول تدریجی فعالیت گروهک ها در داخل و نیز تغییر ورق جنگ پس از تجاوز رژیم بعث عراق به مرزهای کشورمان همراه شد، مسایل داخلی تا حدود بسیار زیادی تحت الشعاع جنگ واقع شده بود زیرا اختلاف جناح های داخلی در مقابل تجاوز دشمن خارجی تا حدودی رنگ می باخت و از سوی دیگر دولت ومردم با همه توان در جهت پیشبرد جبهه های حق علیه باطل و مسایل مربوط به آن قرار داشتند. با توجه به عامل جنگ درتحلیل تحولات این دوره باید گفت: دغدغه جنگ تحمیلی مانع از پیشبرد جدی و تمام و کمال اهداف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در داخل کشور می شد؛ از این رو طبیعی بود که نباید چندان انتظار عملکردهای خوب اقتصادی و فرهنگی در داخل را داشت. از نکات قابل توجه در این دوره، اختلاف سلیقه و تفکر میان رئیس جمهور و نخست وزیر بود که البته با رهنمودهای حضرت امام (رحمتاللهعلیه) چندان اثری در مدیریت کلان کشور و به ویژه مساله جنگ نمی گذاشت. با این همه گرچه نمی شود به طور قاطع به اظهار نظر پیرامون وضع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه پرداخت؛ اما ذکر همین مساله کافی است که در دوران جنگ وجود روحیه خدمت رسانی، پرهیز از اشرافی گری و دنیا طلبی مانع از آن می شد که زمینه بدگمانی مردم به مسوولان فراهم شود که همین مساله بسیار ارزشمند بود. اگرچه نظراتی وجود دارد که با استفاده از همین ظرفیتهای معنوی ایجاد شده، نظام اسلامی میتوانست قدمهای مؤثرتری را در راستای اهداف فرهنگی خود بردارد.
دورهی سازندگی: از تابستان سال 68 وارد دورهی سوم میشویم. دورهای که در پی رحلت جانسوز بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران شروع میشود. از این جهت یکی از مقاطع حساس انقلاب اسلامی است. این دوره به دلیل فعالیتهایی که در جهت بازسازی آثار تخریبی جنگ صورت گرفت، به نام دوران سازندگی مشهور شد. در این مقطع به دلیل خاتمه یافتن جنگ و آرامش نسبی حاکم بر جامعه، این فرصت پیدا شد که برای پیشرفت و توسعهی کشور برنامهریزی کنیم تا به آرمانهای برآمده از انقلاب اسلامی جامهی عمل بپوشانیم. تدوین و اجرای برنامههای پنجساله نمونهای از این امر است. در این دوران، دولت میباید بسیاری از زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی کشور را که در اثر جنگ متحمل خسارتهای سنگین شده بود ترمیم و بازسازی و حتی زیرساختهایی را که اساساً نداشتیم ایجاد کند. اگرچه فضای موجود این ظرفیت را داشت که انقلاب در بخشهای مختلف روند تکاملی خود را به سرعت طی کند ولی تمرکز انحصاری دولت بر روی بحثهای توسعهی اقتصادی مانع این امر شد. و از آنجا که معتقد بود مشکل اساسی در دورهی جنگ، شکلگیری اقتصاد دولتی بوده است، مبنای کار را تعدیل اقتصادی و خصوصیسازی قرار داد که (بحران عدالت) را به وجود آورد. بحرانی ناشی از توجه انحصاری به رشد و توسعهی اقتصادی. به هر حال به دنبال اقدامات دولت، بسیاری از طبقات پایین جامعه واقعاً در تنگنا قرار گرفتند. یعنی با وجود این که اقدامات قابل توجهی در زمینه زیرساختهای کشور صورت گرفت اما منافعش شامل تمامی اعضای جامعه نشد؛ و اگر در کنار توسعهی اقتصادی به عدالت و فرهنگ نیز توجه میشد نتایج مطلوبتری را به دنبال داشت.
سلطه نگرشهای اقتصادی دولت، در سیاست های خارجی نیز ملموس بود، چرا که سیاست توسعه یکجانبه اقتصادی، اصل تنش زدایی در سیاست خارجی را نیز به همراه داشت. سیاستی که باعث میشد برخی اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی تحتالشعاع قرار گیرد. سیاستهای توسعهای این دولت که البته یک توسعه نامتوازن و سرمایه محور را نشانه می رفت، علاوه بر آن که ساختار اقتصادی کشور را تا حد زیادی تغییر داد، متاسفانه بر حوزه های فرهنگی و اجتماعی هم اثرات نامطلوبی به جای گذاشت. ترویج فرهنگ مصرف گرا و تجمل پرست، عدم توجه کافی به عدالت اقتصادی و اجتماعی و حتی عدالت سیاسی، فراموشی نسبی آرمان های دهه اول انقلاب در زمینه استقلال و عدالت و به ویژه مساله صدور انقلاب به جهان به بهانه سیاست تنش زدایی، نتایج خواسته یا ناخواسته این دوران است. فاصله گرفتن دولت سازندگی از تفکرات انقلابی، عدالت محور و ... باعث شد نوعی شکاف فرهنگی و فکری در جامعه ایجاد شود که اثرات آن همچنان در کشور وجود دارد.
یکی از مسایل قابل توجه در این دوران، شکل گیری تفکر مدیریت لیبرال دمکرات در عرصه اقتصاد کشور بود. این تفکر در روند خود از حوزه اقتصاد فراتر رفته و در برخی موارد به حوزههای سیاسی و فرهنگی نیز سرایت کرد. تفکر و فرهنگی که همخوانی چندانی با آرمانهای انقلاب اسلامی نمیتوانست داشته باشد.
در نهایت میتوان گفت دولت سازندگی اگر چه توانست در عرصه بازسازی خرابیهای جنگ و فراهم کردن زیر ساختهای اقتصادی کارنامه قابل قبولی از خود بر جای گذارد، اما در عرصه فرهنگی کارنامه موفقی نداشت.
دورهی اصلاحات: دورهی چهارم، (دورهی اصلاحات) نامیده شده است که از سال 1376، با انتخابات دوم خرداد، آغاز میشود و به نوعی قرینهی دورهی سازندگی است. بدین معنا که دورهی سازندگی بیشتر رویکرد و صبغهی اقتصادی و اجتماعی داشت و این دوره بیشتر رویکرد سیاسی و فرهنگی را اتخاذ کرده بود. اما به نظر میآید روشها تا حدی یکسان است.
در دورهی اصلاحات تمرکز دولت بر روی آرمان (توسعه سیاسی) است و عدالت و استقلال در حوزههای سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی مورد غفلت واقع میشود. لذا بعد از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی چرخ سازندگی تا حدودی از سرعت میافتد و در عوض بازار سیاست کاملاً داغ و پررونق میگردد و بحثهای سیاسی به شکل افراطی در جامعه مطرح میشود. از این رو به بهانههای آزادی و جامعه مدنی بسیاری از مسائل حیاتی تحتالشعاع قرار میگیرد. متأسفانه به دلیل رویکرد افراطی به موضوعات سیاسی ، دولت هم از عدالت غافل شد و هم از سازندگی و توسعهی اقتصادی و هم از بسیاری از آرمانهای فرهنگی انقلاب اسلامی.
اساسا نخبگان جبهه دوم خرداد مشکل اصلی مردم را در کمبود دموکراسی و ضعف جامعه مدنی میدانستند. شکلگیری حوادثی چون کوی دانشگاه، کنفرانس برلین، ترور سعید حجاریان و ... از جمله نتایجی است که در اثر عملکرد این دولت به وجود آمده است. اقدامات دولت اصلاحات در حوزه فرهنگ بسیار قابل تأمل است به طوری که واکنش علما، مراجع تقلید و بسیاری دلسوزان انقلاب را به دنبال داشت. فراموشی مسئله تهاجم فرهنگی در سایه سیاست تساهل و تسامح، بیتوجهی به معنویات و ... همه و همه ناشی از تداوم سیاستهای لیبرالی بود که از دولت سازندگی شروع و در این دولت نیز جریان داشت. دوری شدید مسئولان و مدیران این دولت از تفکر دولت اسلامی از یک سو و نفوذ افراد بیگانه با مبانی انقلاب به ویژه در عرصه اندیشهای و فکری در لایههای این دولت از سوی دیگر مانع از این شد که دولت برآمده از احساسات میلیونی ایرانیان بتواند منشا اثر و خدمات جدی در عرصه فرهنگی و حتی اقتصادی باشد.
دورهی اصولگرایی عدالتمحور: اما پنجمین دوره از تیر ماه 1384 شروع شده است. با آمدن آقای دکتر احمدینژاد ما وارد دورهای شدیم که شعار یا عنوانش (اصولگرایی عدالتمحور) است. این دوره را شاید بتوان بازتاب و واکنشی نسبت به دورههای گذشته دانست؛ چراکه به حق در بدنه اصلی جامعه این ذهنیت به وجود آمده بود که ما از چارچوبهای اصیل انقلاب خارج و دچار انحراف شدهایم و به همین دلیل باید به تجدید نظر و بازسازی افکار و اندیشهها و رویکردهای گذشته بپردازیم. ما در این دوره با دو مشکل اساسی مواجه هستیم؛ اول، تشدید احساس بیعدالتی و تبعیضی که از دورههای قبل شروع شده بود و ریشه در مسایل اقتصادی داشت و دوم اینکه ایستادگی دولت بر سر (استقلال سیاسی) مورد تردید قرار گرفت. بهویژه وقتی که بحث پروندهی هستهای مطرح شد این احساس در جامعه بوجود آمد که دولت میخواهد کوتاه بیاید و این برای مردم قابل قبول نبود، چراکه مردم ما نسبت به آرمانهای اصلی انقلاب حساس بوده و هستند، یعنی دستیابی به شعارهای اصلی انقلاب؛ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی به صورت جامع برای مردم حائز اهمیت است. نگاه دولت نهم و در ادامه دولت دهم توجه به نقش مردم به صورت ملموستر در رسیدن به اهداف انقلاب و توجه به حاکمیت نگاههای ارزشی انقلاب بر مدیریت کشور بود. از جمله مسائل قابل ذکر در این دولت توجه به مؤلفه عدالت در بسیاری از جنبهها به خصوص از جنبه اقتصادی بود که شاید خلاف روالی بود که در دورههای قبل پایهگذاری شده بود. مقابله جدی با مفاسد اقتصادی از دیگر دستاوردهای عملکردی این دولت بوده که نتایج آن در بسیاری از حوزهها قابل ردیابی است. این امر نشان دهنده این است که ما هرچه قدر به آرمانهای اصلی انقلاب نزدیک شدهایم کارآمدیهای دولتها نیز ارزشمندتر بوده و بالعکس هرچه از این آرمانها فاصله گرفتهایم مشکلات جامعه نیز از جنبههای مختلف افزونتر بوده است.
پس از این بیان کوتاه تاریخی با در نظر گرفتن این پنج دورهای که بعد از پیروزی انقلاب طی کردهایم بهتر میتوانیم به ارزیابی عملکردها بپردازیم. به نظر میآید که در میان این دورههای زمانی پس از پیروزی انقلاب، دستیابی ما به اهداف فرهنگی انقلاب بسیار کند بوده و در برخی مقاطع حالتی معکوس نیز داشته است. مقولهای که در بیانات مقام معظم رهبری و بسیاری از دلسوزان انقلاب نیز مورد توجه بسیار است و دارای اهمیت دوچندان، و وجه تمایز و سرآمدی انقلاب و نظام ما با جهان مدرن. چراکه بیتوجهی به این مقوله نوعی گسست فرهنگی در نسلهای آتی را به دنبال خواهد داشت. این مسئله را شاید بتوان نتیجهی برخی ضعفهای عملکردی در حوزه فرهنگ دانست که با شدت و ضعف در دورههای مختلف قابل ردیابی است.
امید است مطالب مطرح شده مفید باشد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/100140869)
- [سایر] عملکرد دولتهای پس از انقلاب اسلامی ایران را تحلیل کنید؟
- [سایر] انقلاب اسلامی در نظریههای انقلاب چگونه تبیین شده نظیر؛ نظریهی ساختارگرایانهی انقلاب؟
- [سایر] چرا در تمام دولتهای اول انقلاب تا حالا دولت با رهبری تضاد یا فاصله پیدا میکند؟
- [سایر] نظام سلطه و استکباراز منظر رهبر انقلاب چگونه تبیین میشود؟
- [سایر] کارکرد نظارتی مجلس از منظر قانون اساسی و رهبر معظم انقلاب چگونه است؟
- [سایر] رویا رویی نظام اختاپوسی استکبار با انقلاب اسلامی را چگونه می توان تبیین کرد؟
- [سایر] برخی از تحلیل گران انقلاب اسلامی را بر اساس نظریه جامعه تودهوار تبیین می کنند آیا چنین نظریه ای در مورد انقلاب اسلامی ایر ان صحیح است؟
- [سایر] عامل اصلی پیروزی انقلاب در سال1357 چیست؟ به عبارت دیگر، آیا در میان عواملی که برای تبیین انقلاب اسلامی بیان میشود، اسلام نقش تعیین کنندهای داشته است؟
- [سایر] تعریف و تبیین ثبات سیاسی در منظر رهبر انقلاب چیست؟مؤلفههای ثبات سیاسی کدامند؟ چالشهای ثبات سیاسی چیست؟
- [سایر] با توجه به دنیای مدرن و عصر متحول امروز، آیا دین هنوز کارکرد دارد؟ چه کار کردی دارد؟
- [آیت الله مظاهری] چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است. 5 - انقلاب:
- [آیت الله سیستانی] چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه ، نجس است . 5 انقلاب :
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر در روابط سیاسی بین دولتهای اسلامی و دول اجانب، خوف آن باشد که اجانب بر ممالک اسلامی، تسلط پیدا کنند اگر چه تسلط سیاسی و اقتصادی باشد، لازم است بر مسلمانان که با این نحو روابط مخالفت کنند، و دول اسلامی را الزام کنند به قطع این گونه روابط.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر بدعتی در اسلام واقع شود ، مثل منکراتی که دولتهای جائر انجام می دهند به اسم دین مبین اسلام ، واجب است خصوصاً بر علماء اسلام اظهار حق وانکار باطل ، واگر سکوت علماء اعلام موجب هتک مقام علم وموجب اسائة ظنّ به علماء اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوی که ممکن است اگر چه بدانند تأثیر نمی کند .
- [امام خمینی] اگر در روابط سیاسی بین دولتهای اسلامی و دول اجانب، خوف آن باشد که اجانب بر ممالک اسلامی، تسلط پیدا کنند اگر چه تسلط سیاسی و اقتصادی باشد، لازم است بر مسلمانان که با این نحو روابط مخالفت کنند، و دول اسلامی را الزام کنند به قطع این گونه روابط.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه بدعتی در اسلام واقع شود (مانند منکراتی که دولتهای ناصالح به نام اسلام انجام می دهند) بر همه، مخصوصاً علمای دین واجب است حق را اظهار و باطل را انکار کنند و اگر سکوت علمای دین موجب هتک مقام علم، یا سوء ظن به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی که ممکن باشد واجب است، هرچند بدانند تاثیر نمی کند.
- [امام خمینی] جایز نیست برای طلاب علوم دینیه دخول در مؤسسات دولتی که به اسم مؤسسات دینیه تأسیس نمودهاند مثل مدارس دینیه که دولتهای جائر در آنها دخالت مینمایند، و از متولیان گرفتهاند، و یا متولیان را تحت سلطه و نفوذ خود قرار دادهاند، و آنچه با دست اداره اوقاف یا به تصویب آن به آنها بدهند حرام است.
- [آیت الله مظاهری] اگر شراب به خودی خود یا به واسطه ریختن چیزی مثل سرکه و نمک در آن، سرکه شود پاک میگردد، و این را انقلاب مینامند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه شراب به خودی خود یا به واسطه ریختن چیزی در آن مبدل به سرکه گردد، پاک می شود و آن را (انقلاب) گویند.
- [امام خمینی] قوانین و مصوباتی که از مجالس قانونگذاری دولتهای جائر به امر عمال اجانب خَذَلَهم اللَّه تعالی بر خلاف صریح قرآن کریم و سنّت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میگذرد و گذشته است، از نظر اسلام لغو و از نظر قانون بیارزش است، و لازم است مسلمانها از امرکننده و رأیدهنده به هر طور ممکن است اعراض کنند، و با آنها معاشرت و معامله نکنند، و آنان مجرمند و عملکننده به رأی آنها معصیت کار و فاسق است.