چرا امام حسن صلح کرد و امام حسین، قیام؟ امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلی با یکدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است. هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم میبینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است. عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستم کار وقت از امام حسین بیعت می خواست: (خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة)... حسین را بگیر برای بیعت، محکم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتما باید بیعت کند. از امام حسین تقاضای بیعت می کردند. از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این بود: نه، بیعت نمی کنم، و نکرد. جوابش منفی بود. امام حسن چطور؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح کند، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن؟ (بیعت یعنی قبول خلافت)؟ نه، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسی از کسان امام حسن یعنی امام حسین، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد. ابدا صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسئله بیعت -که یکی از عواملی بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند- در جریان کار امام حسن نیست. عامل دوم قیام امام حسین، دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده. مردم کوفه بعد از این که بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند، که حتی می بینید بعضی معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده ای بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد. مردم کوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می کنند. حال که امام حسین آمد و مردم کوفه یاری نکردند، البته همه می گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلما در مقابل تاریخ محکوم بود؛ می گفتند یک زمینه بسیار مساعدی را از دست داد. حال آن که در کوفه ی امام حسن، اوضاع درست بر عکس بود؛ یک کوفه خسته و ناراحتی بود، یک کوفه متفرق و متشتتی بود، یک کوفه ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، کوفه ای بود که ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت می کند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر این ها حکومتی مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد این ها قدرحکومت مرا بدانند. این که عرض می کنم " کوفه آماده" یعنی بر امام حسین اتمام حجتی شده بود، نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم کوفه یک آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعا روی کوفه حساب می کرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد. از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن، اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم. آن چنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون می آمد -حتی وقتی که به نماز می آمد- در زیر لباس های خود زره می پوشید برای این که خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت، و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد، ولی چون در زیر لباس هایش زره پوشیده بود، تیر کارگر نشد، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند. پس، از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن بر عکس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم کوفه تقریبا عدم آمادگی شان را اعلام کرده بودند. عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی از منکر بود؛ یعنی قطع نظر از این که از امام حسین بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت کند، و قطع نظر از این که مردم کوفه از او دعوت کرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای این که پاسخی به آن ها داده باشد آمادگی خودش را اعلام کرد، قطع نظر از این ها، مسئله دیگری وجود داشت که امام حسین تحت آن عنوان قیام کرد، یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی کردند باز قیام می کرد و اگر مردم کوفه هم دعوت نمی کردند باز قیام می نمود. آن مسئله چه بود؟ مسئله امر به معروف و نهی از منکر، مسئله این که معاویه از روزی که به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هر چه عمل کرده است بر خلاف اسلام عمل کرده است، این حاکم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه مردم دیدند و می بینید، احکام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین راحیف و میل می کند، خون های محترم را ریخته است، چنین کرده، چنان کرده، حالا هم بزرگترین گناه را مرتکب شده است و آن این که بعد از خودش پسر شراب خوار قمار باز سگباز خودش را [به عنوان ولایتعهد] تعیین کرده و به زور سرجای خودش نشانده است. بر ما لازم است که به این ها اعتراض کنیم، چون پیغمبر فرمود: (من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول، کان حقا علی الله ان یدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان) . . . اگر کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانی ها ببیند و اعتراض نکند به عملش یا گفته اش، آن چنان مرتکب گناه شده است که سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را معذب می کند. اما در زمان معاویه در این که مطلب بالقوه همین طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن که مسأله محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد، ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من فقط میخواهم خونخواهی عثمان را بکنم، و حال می گوید من حاضرم به کتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صد در صد عمل بکنم، برای خودم جانشین معین نمی کنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است (یعنی به حق آن ها اعتراف می کند)، فقط آن ها تسلیم امر کنند ( کلمه ای هم که در ماده قرار داده بود کلمه "تسلیم امر" است) یعنی کار را به من واگذار کنند، همین مقدار، امام حسن عجالتا کنار برود، کار را به من واگذار کند و من با این شرایط عمل می کنم. ورقه سفید امضا فرستاد، یعنی کاغذی را زیرش امضا کرد، گفت هر شرطی که حسن بن علی خودش مایل است در این جا بنویسد من قبول می کنم، من بیش از این نمی خواهم که من زمامدار باشم والا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل می کنم. تا آن وقت هم که هنوز صابون این ها به جامه مردم نخورده بود. حال فرض کنیم الان ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم که معاویه آمد یک چنین کاغذ سفید امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول کرد، گفت تو برو کنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل کردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویات تو هستم. فقط امر دائر است که آن کسی که می خواهد کتاب و سنت الهی را اجرا بکند من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر این که آن کسی که این کار را می کند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا بکنی؟! اگر امام حسن با این شرایط تسلیم امر نمی کرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، ده ها هزار نفر آدم کشته می شدند، ویرانی ها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن کشته می شد، امروز تاریخ، امام حسن را ملامت می کرد، می گفت در یک چنین شرایطی [باید صلح می کرد] پیغمبر هم در خیلی موارد صلح کرد، آخر یک جا هم آدم باید صلح کند. غیر از این نیست که معاویه می خواهد خودش حکومت کند، بسیار خوب، خودش حکومت کند؛ نه از تو می خواهد که او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از تو می خواهد که او را امیرالمؤمنین بخوانی، نه از تو می خواهد که با او بیعت کنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضا می کند که تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان، و روی تمام کینه های گذشته ای که با آن ها در صفین دارم قلم کشیدم، از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و کسان خودت را آسوده اداره کنی. اگر امام حسن با این شرایط [صلح] را قبول نمی کرد امروز در مقابل تاریخ محکوم بود. قبول کرد، وقتی که قبول کرد، تاریخ آن طرف را محکوم کرد. معاویه با آن دستپاچگی که داشت تمام این شرایط را پذیرفت. نتیجه اش این شد که معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد؛ یعنی نشان داد که یک مرد صد در صد سیاستمداری است که غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست، زیرا همین قدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرار داد را زیر پا گذاشت و به هیچ کدام از این ها عمل نکرد و ثابت کرد که آدم دغلبازی است، و حتی وقتی که به کوفه آمد صریحا گفت: مردم کوفه ! من در گذشته با شما نجنگیدم برای این که شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بکنید، زکات بدهید، (ولکن لاتأمر علیکم) من جنگیدم برای این که امیر و رئیس شما باشم. بعد چون دید خیلی بد حرفی شد، گفت این ها یک چیزهایی است که خودتان انجام می دهید، لازم نیست که من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم. شرط کرده بود که خلافت، بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی، و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی ولی بعد از هفت هشت سال که از حکومتش گذشت شروع کرد مسئله ولایتعهد یزید را مطرح کردن. شیعیان امیرالمؤمنین را -که در متن قرار داد بود که مزاحمشان نشود- به حد اشد مزاحمشان شد و شروع کرد به کینه توزی نسبت به آن ها. واقعا چه فرقی هست میان معاویه و عثمان؟ هیچ فرقی نیست، ولی عثمان کم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین (غیر شیعه) حفظ کرد به عنوان یکی از خلفای راشدین که البته لغزش هایی هم داشته است، ولی معاویه از همان اول به عنوان یک سیاستمدار دغلباز معروف شد که از نظر فقها و علمای اسلام عموما نه فقط ما شیعیان (از نظر شیعیان که منطق جور دیگر است) معاویه و بعد از او، از ردیف خلفا، از ردیف کسانی که جانشین پیغمبرند و آمدند که اسلام را اجرا کنند به کلی خارج شدند و عنوان سلاطین وملوک و پادشاهان به خود گرفتند. بنابراین وقتی که ما وضع امام حسن را با وضع امام حسین مقایسه می کنیم می بینیم که این ها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند. جهت آخری که خواستم عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده داشت. آن چه بود؟ (من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله . . . کان حقا علی الله ان یدخله مدخله) . . . اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت بکند، در نزد پروردگار گنهکار است. اما برای امام حسن این مسئله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن حداکثر این مطرح است که اگر این ها بیایند، بعد از این چنین خواهند کرد. این که "اگر بیایند بعد از این چنین می کنند" غیر از این است که یک کاری کرده اند و ما الان سند و حجتی در مقابل این ها بالفعل داریم. این است که می گویند صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم کرد. لازم بود که امام حسن یک مدتی کناره گیری بکند تا ماهیت اموی ها که بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد، ازنظر تاریخ قیام موجهی باشد. پس از همین قرار داد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض کردند: دیگر الان این قرار داد صلح کأن لم یکن است -و راست هم می گفتند زیرا معاویه آن را نقض کرد- و بنابراین شما بیایید قیام کنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی کمی بیش از این باید به این ها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند، آن وقت وقت قیام است. معنی این جمله این است که اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت که امام حسین قرار گرفت قطعا قیام می کرد. بنابراین از نظر هر سه عاملی که انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین بود، وضع امام حسن با وضع امام حسین کاملا متفاوت و متغایر بود. از او تقاضای بیعت می کردند و از این بیعت نمی خواستند. (خود بیعت کردن یک مساله ای است.) برای امام حسین از ناحیه مردم کوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند کوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است، کوفه بعد از بیست سال معاویه غیر از کوفه قبل از بیست سال است، این ها دیگر قدرشناس علی شده اند، قدرشناس امام حسن شده اند، قدر شناس امام حسین شده اند، نام امام حسین که در میان مردم کوفه برده می شود اشک می ریزند، دیگر درخت ها میوه داده اند و زمین ها سر سبز شده است، بیا که آمادگی کامل است. این دعوتها برای امام حسین اتمام حجت بود. برای امام حسن بر عکس بود، هر کس وضع کوفه را مشاهده می کرد می دید کوفه هیچ آمادگی ندارد. مسئله سوم مسئله فساد عملی حکومت است. (فساد حاکم را عرض نمیکنم، فساد حاکم یک مطلب است، فساد عمل حکومت مطلب دیگری است.) معاویه هنوز در زمان امام حسن دست به کار نشده است تا ماهیتش آشکار گردد و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر زمینه ای [برای قیام موجود] باشد، یا به اصطلاح تکلیفی بالفعل به وجود آید، ولی در زمان امام حسین صد در صد این چنین بود. مواد قرارداد حال من مقداری از مواد قرار داد را برایتان می خوانم تا ببینید وضع قرار داد چگونه بوده است. مواد قرار داد را به این شکل نوشته اند : 1.(حکومت به معاویه واگذار می شود بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند) . [در این جا لازم است مطلبی را عرض کنم:] امیرالمؤمنین یک منطقی دارد و آن منطق این است که میگوید: من به خاطر این که خودم خلیفه باشم یا دیگری، با این که خلافت حق من است قیام نمی کنم، آن وظیفه مردم است، من آن وقت قیام می کنم که آن کسی که خلافت را بر عهده گرفته است کارها را از مجرا خارج کرده باشد، در نهج البلاغه است: (و الله لاسلمن ماسلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة). یعنی مادامی که ظلم فقط بر شخص من است که حق مرا از من گرفته اند، و منهای این سایر کارها در مجرای خودش است، من تسلیمم، من آن وقت قیام میکنم که کارهای مسلمین از مجرا خارج شده باشد. این ماده قرار داد این است [و در واقع] امام حسن این چنین قرار داد می بندد: مادامی که ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم کردهاند ولی آن غاصب متعهد است که امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره کند من به این شرط حاضرم کنار بروم. .2 (پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه ای پیش آمد متعلق به حسین.) این جمله مفهومش این است که این صلح یک مدت موقتی دارد، نه این که [امام حسن] گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم، این تو و این خلافت، تا هر وقت هر کار میخواهی بکن، نه، (تا معاویه هست)، این صلح تا زمان معاویه است، شامل بعد از زمان معاویه نمی شود، پس معاویه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه ای بچیند: (و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند). .3 معاویه در شام لعن و ناسزای به امیرالمؤمنین را رسم کرده بود. این را در متن صلح نامه قید کردند که باید این عمل زشت موقوف باشد:( معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین ولعنت بر او را در نمازها ترک کند و علی را جز به نیکی یاد ننماید) که این را هم معاویه تعهد و امضاء کرد. این ها روی علی تبلیغ می کردند، می گفتند علی را ما به این دلیل لعنت میکنیم که -العیاذ بالله- او از دین اسلام خارج شده بود. آدمی که این جا امضا می دهد، لااقل این مقدار اتمام حجت بر او شده که تو اگر علی را یک آدمی می خوانی که واقعا مستحق لعن است پس چرا متعهد میشوی که او را جز به نیکی یاد نکنی، و اگر مستحق لعن نیست و آن طور که متعهد شده ای درست است پس چرا این طور عمل میکنی؟! که بعد، این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این کار ادامه پیدا کرد. 4.( بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و "تسلیم حکومت" شامل آن نمیشود و معاویه باید هر سالی دو میلیون درهم برای حسن بفرستد.) این قید را کرده بودند برای همین که می خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حکومت معاویه رفع کنند که این ها مجبور نباشند و بدانند اگر نیازی داشته باشند میشود خود امام حسن وامام حسین مرتفع کنند. "و بنی هاشم را از بخشش ها و هدیه ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیرالمؤمنین در جنگ های جمل و صفین کشته شده اند تقسیم کند و این ها همه باید از محل خراج ( دارابجرد) تأدیه شود". دارابجرد در اطراف شیراز است که خراج و مالیات این نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند . . 5 (مردم در هر گوشه از زمین های خدا، (شام یا عراق یا یمن و یا حجاز) باید در امن و امن باشند و سیاه پوست و سرخ پوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزش های آنان را نادیده بگیرد.) مقصود کینه توزی هایی است که به گذشته مربوط می شود، چون این ها اغلب کسانی بودند که در گذشته با معاویه در صفین جنگیده اند "و هیچ کس را بر خطاهای گذشته اش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کینه های گذشته نگیرد. اصحاب علی در هر نقطه ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزاد واقع نشود و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیم ناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمه ای بر آنان وارد نسازد، و حق هر حقداری بدو برسد و هر آن چه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود. به قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچ یک از اهل بیت رسول خدا توطئه ای در نهان و آشکار چیده نشود." این مواد، مخصوصا ماده 5 و ماده 3 که مسئله لعن امیرالمؤمنین است، اگر چه از همان شرط اول تأمین شده (زیرا وقتی که او متعهد می شود که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای راشدین عمل کند، طبعا این ها در آن مستتر است) ولی معذلک این ها را که میدانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل میکند، برای این که بعدها هیچ گونه تأویل و توجیهی در خصوص این کارها به کار نبرد، به طور خصوصی در مواد قرار داد گنجاندند. (و در هیچ یک از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد). خواستند نشان بدهند که ما از حالا به روش تو بدبین هستیم . این ها بود مجموع مواد این قرار داد. معاویه نماینده ای داشت به نام عبدالله بن عامر. او را با نامه ای که زیر آن را امضا کرده بود فرستاد نزد امام حسن و گفت شرایط همه همان است که تو میگویی، هر چه تو در آن صلح نامه بگنجانی من آن را قبول دارم. امام حسن هم این شرایط را در صلح نامه گنجانید. بعد هم معاویه با قسمت های خیلی زیادی که من خدا و پیغمبر را ضامن قرار میدهم، اگر چنین نکنم چنان، اگر چنین نکنم چنان، همه این شرایط را گفت و این قرار داد را امضا کردند. بنابراین به نظر نمیرسد که در صلح امام حسن، در آن شرایطی که امام حسن میزیست ایرادی باشد، ومقایسه کردن میان صلح امام حسن در مسند خلافت با قیام امام حسین به عنوان یک معترض، با این همه اختلافات دیگری که عرض کردم مقایسه صحیحی نیست، یعنی به نظر این جور میرسد که اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین امام حسین خلیفه شده بود، قرار داد صلح امضا میکرد، و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین قیام می کرد، چون شرایط مختلف بوده است . مرتضی مطهری، سیری در زندگی ائمه اطهار.
چرا امام حسن صلح کرد و امام حسین، قیام؟
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلی با یکدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است. هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم میبینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است.
عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستم کار وقت از امام حسین بیعت می خواست: (خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة)... حسین را بگیر برای بیعت، محکم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتما باید بیعت کند.
از امام حسین تقاضای بیعت می کردند. از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این بود: نه، بیعت نمی کنم، و نکرد. جوابش منفی بود.
امام حسن چطور؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح کند، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن؟ (بیعت یعنی قبول خلافت)؟ نه، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسی از کسان امام حسن یعنی امام حسین، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد. ابدا صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسئله بیعت -که یکی از عواملی بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند- در جریان کار امام حسن نیست.
عامل دوم قیام امام حسین، دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده. مردم کوفه بعد از این که بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند، که حتی می بینید بعضی معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده ای بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد.
مردم کوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می کنند. حال که امام حسین آمد و مردم کوفه یاری نکردند، البته همه می گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلما در مقابل تاریخ محکوم بود؛ می گفتند یک زمینه بسیار مساعدی را از دست داد.
حال آن که در کوفه ی امام حسن، اوضاع درست بر عکس بود؛ یک کوفه خسته و ناراحتی بود، یک کوفه متفرق و متشتتی بود، یک کوفه ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، کوفه ای بود که ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت می کند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر این ها حکومتی مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد این ها قدرحکومت مرا بدانند.
این که عرض می کنم " کوفه آماده" یعنی بر امام حسین اتمام حجتی شده بود، نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم کوفه یک آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعا روی کوفه حساب می کرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد.
از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن، اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم. آن چنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن خودش
از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون می آمد -حتی وقتی که به نماز می آمد- در زیر لباس های خود زره می پوشید برای این که خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت، و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد، ولی چون در زیر لباس هایش زره پوشیده بود، تیر کارگر نشد، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.
پس، از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن بر عکس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم کوفه تقریبا عدم آمادگی شان را اعلام کرده بودند.
عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی از منکر بود؛ یعنی قطع نظر از این که از امام حسین بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت کند، و قطع نظر از این که مردم کوفه از او دعوت کرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای این که پاسخی به آن ها داده باشد آمادگی خودش را اعلام کرد، قطع نظر از این ها، مسئله دیگری
وجود داشت که امام حسین تحت آن عنوان قیام کرد، یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی کردند باز قیام می کرد و اگر مردم کوفه هم دعوت نمی کردند باز قیام می نمود. آن مسئله چه بود؟
مسئله امر به معروف و نهی از منکر، مسئله این که معاویه از روزی که به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هر چه عمل کرده است بر خلاف اسلام عمل کرده است، این حاکم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه مردم دیدند و می بینید، احکام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین راحیف و میل می کند، خون های محترم را ریخته است، چنین کرده، چنان کرده، حالا هم بزرگترین گناه را مرتکب شده است و آن این که بعد از خودش پسر شراب خوار قمار باز سگباز خودش را [به عنوان ولایتعهد] تعیین کرده و به زور سرجای خودش نشانده است. بر ما لازم است که به این ها اعتراض کنیم، چون پیغمبر فرمود:
(من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول، کان حقا علی الله ان یدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان) . . . اگر کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانی ها ببیند و اعتراض نکند به عملش یا گفته اش، آن چنان مرتکب گناه شده است که سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را معذب می کند.
اما در زمان معاویه در این که مطلب بالقوه همین طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن که مسأله محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد، ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من فقط میخواهم خونخواهی عثمان را بکنم، و حال می گوید من حاضرم به کتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صد در صد عمل بکنم، برای خودم جانشین معین نمی کنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است (یعنی به حق آن ها اعتراف می کند)، فقط آن ها تسلیم امر کنند ( کلمه ای هم که در ماده قرار داده بود کلمه "تسلیم امر" است) یعنی کار را به من واگذار کنند، همین مقدار، امام حسن عجالتا کنار برود، کار را به من واگذار کند و من با این شرایط عمل می کنم. ورقه سفید امضا فرستاد، یعنی کاغذی را زیرش امضا کرد، گفت هر شرطی که حسن بن علی خودش مایل است در این جا بنویسد من قبول می کنم، من بیش از این نمی خواهم که من زمامدار باشم والا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل می کنم. تا آن وقت هم که هنوز صابون این ها به جامه مردم نخورده بود.
حال فرض کنیم الان ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم که معاویه آمد یک چنین کاغذ سفید امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول کرد، گفت تو برو کنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل کردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویات تو هستم. فقط امر دائر است که آن کسی که می خواهد کتاب و سنت الهی را اجرا بکند
من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر این که آن کسی که این کار را می کند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا بکنی؟!
اگر امام حسن با این شرایط تسلیم امر نمی کرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، ده ها هزار نفر آدم کشته می شدند، ویرانی ها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن کشته می شد، امروز تاریخ، امام حسن را ملامت می کرد، می گفت در یک چنین شرایطی [باید صلح می کرد] پیغمبر هم در خیلی موارد صلح کرد، آخر یک جا هم آدم باید صلح کند. غیر از این نیست که معاویه می خواهد خودش حکومت کند، بسیار خوب، خودش حکومت کند؛ نه از تو می خواهد که او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از تو می خواهد که او را امیرالمؤمنین بخوانی، نه از تو می خواهد که با او بیعت کنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضا می کند که تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان، و روی تمام کینه های گذشته ای که با آن ها در صفین دارم قلم کشیدم، از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و کسان خودت را آسوده اداره کنی.
اگر امام حسن با این شرایط [صلح] را قبول نمی کرد امروز در مقابل تاریخ محکوم بود. قبول کرد، وقتی که قبول کرد، تاریخ آن طرف را محکوم کرد. معاویه با آن دستپاچگی که داشت تمام این شرایط را پذیرفت. نتیجه اش این شد که معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد؛ یعنی نشان داد که یک مرد صد در صد سیاستمداری است که غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست، زیرا همین قدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرار داد را زیر پا گذاشت و به هیچ کدام از این ها عمل نکرد و ثابت کرد که آدم دغلبازی است، و حتی وقتی که به کوفه آمد صریحا گفت: مردم کوفه ! من در گذشته با شما نجنگیدم برای این که شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بکنید، زکات بدهید، (ولکن لاتأمر علیکم) من جنگیدم برای این که امیر و رئیس شما باشم. بعد چون دید خیلی بد حرفی شد، گفت این ها یک چیزهایی است که خودتان انجام می دهید، لازم نیست که من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم.
شرط کرده بود که خلافت، بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی، و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی ولی بعد از هفت هشت سال که از حکومتش گذشت شروع کرد مسئله ولایتعهد یزید را مطرح کردن. شیعیان امیرالمؤمنین را -که در متن قرار داد بود که مزاحمشان نشود- به حد اشد مزاحمشان شد و شروع کرد به کینه توزی نسبت به آن ها. واقعا چه فرقی هست میان معاویه و عثمان؟ هیچ فرقی نیست، ولی عثمان کم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین (غیر شیعه) حفظ کرد به عنوان یکی از خلفای راشدین که البته لغزش هایی هم داشته است، ولی معاویه از همان اول به عنوان یک سیاستمدار دغلباز معروف شد که از نظر فقها و علمای اسلام عموما نه فقط ما شیعیان (از نظر شیعیان که منطق جور دیگر است) معاویه و بعد از او، از ردیف خلفا، از ردیف کسانی که جانشین پیغمبرند و آمدند که اسلام را اجرا کنند به کلی خارج شدند و عنوان سلاطین وملوک و پادشاهان به خود گرفتند.
بنابراین وقتی که ما وضع امام حسن را با وضع امام حسین مقایسه می کنیم می بینیم که این ها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند.
جهت آخری که خواستم عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده داشت. آن چه بود؟ (من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله . . . کان حقا علی الله ان یدخله مدخله) . . . اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت بکند، در نزد پروردگار گنهکار است. اما برای امام حسن این مسئله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن حداکثر این مطرح است که اگر این ها بیایند، بعد از این چنین خواهند کرد. این که "اگر بیایند بعد از این چنین می کنند" غیر از این است که یک کاری کرده اند و ما الان سند و حجتی در مقابل این ها بالفعل داریم.
این است که می گویند صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم کرد. لازم بود که امام حسن یک مدتی کناره گیری بکند تا ماهیت اموی ها که بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد، ازنظر تاریخ قیام موجهی باشد. پس از همین قرار داد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض کردند: دیگر الان این قرار داد صلح کأن لم یکن است -و راست هم می گفتند زیرا معاویه آن را نقض کرد- و بنابراین شما بیایید قیام کنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی کمی بیش از این باید به این ها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند، آن وقت وقت قیام است. معنی این جمله این است که اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت که امام حسین قرار گرفت قطعا قیام می کرد.
بنابراین از نظر هر سه عاملی که انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین بود، وضع امام حسن با وضع امام حسین کاملا متفاوت و متغایر بود. از او تقاضای بیعت می کردند و از این بیعت نمی خواستند. (خود بیعت کردن یک مساله ای است.) برای امام حسین از ناحیه مردم کوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند کوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است، کوفه بعد از بیست سال معاویه غیر از کوفه قبل از بیست سال است، این ها دیگر قدرشناس علی شده اند، قدرشناس امام حسن شده اند، قدر شناس امام حسین شده اند، نام امام حسین که در میان مردم کوفه برده می شود اشک می ریزند، دیگر درخت ها میوه داده اند و زمین ها سر سبز شده است، بیا که آمادگی کامل است. این دعوتها برای امام حسین اتمام حجت بود. برای امام حسن بر عکس بود، هر کس وضع کوفه را مشاهده می کرد می دید کوفه هیچ آمادگی ندارد.
مسئله سوم مسئله فساد عملی حکومت است. (فساد حاکم را عرض نمیکنم، فساد حاکم یک مطلب است، فساد عمل حکومت مطلب دیگری است.) معاویه هنوز در زمان امام حسن دست به کار نشده است تا ماهیتش آشکار گردد و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر زمینه ای [برای قیام موجود] باشد، یا به اصطلاح تکلیفی بالفعل به وجود آید، ولی در زمان امام حسین صد در صد این چنین بود.
مواد قرارداد
حال من مقداری از مواد قرار داد را برایتان می خوانم تا ببینید وضع قرار داد چگونه بوده است. مواد قرار داد را به این شکل نوشته اند :
1.(حکومت به معاویه واگذار می شود بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند) .
[در این جا لازم است مطلبی را عرض کنم:] امیرالمؤمنین یک منطقی دارد و آن منطق این است که میگوید: من به خاطر این که خودم خلیفه باشم یا دیگری، با این که خلافت حق من است قیام نمی کنم، آن وظیفه مردم است، من آن وقت قیام می کنم که آن کسی که خلافت را بر عهده گرفته است کارها را از مجرا خارج کرده باشد، در نهج البلاغه است: (و الله لاسلمن ماسلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة). یعنی مادامی که ظلم فقط بر شخص من است که حق مرا از من گرفته اند، و منهای این سایر کارها در مجرای خودش است، من تسلیمم، من آن وقت قیام میکنم که کارهای مسلمین از مجرا خارج شده باشد.
این ماده قرار داد این است [و در واقع] امام حسن این چنین قرار داد می بندد: مادامی که ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم کردهاند ولی آن غاصب متعهد است که امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره کند من به این شرط حاضرم کنار بروم.
.2 (پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه ای پیش آمد متعلق به حسین.) این جمله مفهومش این است که این صلح یک مدت موقتی دارد، نه این که [امام حسن] گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم، این تو و این خلافت، تا هر وقت هر کار میخواهی بکن، نه، (تا معاویه هست)، این صلح تا زمان معاویه است، شامل بعد از زمان معاویه نمی شود، پس معاویه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه ای بچیند: (و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند).
.3 معاویه در شام لعن و ناسزای به امیرالمؤمنین را رسم کرده بود. این را در متن صلح نامه قید کردند که باید این عمل زشت موقوف باشد:( معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین ولعنت بر او را در نمازها ترک کند و علی را جز به نیکی یاد ننماید) که این را هم معاویه تعهد و امضاء کرد. این ها روی علی تبلیغ می کردند، می گفتند علی را ما به این دلیل لعنت میکنیم که -العیاذ بالله- او از دین اسلام خارج شده بود. آدمی که این جا امضا می دهد، لااقل این مقدار اتمام حجت بر او شده که تو اگر علی را یک آدمی می خوانی که واقعا مستحق لعن است پس چرا متعهد میشوی که او را جز به نیکی یاد نکنی، و اگر مستحق لعن نیست و آن طور که متعهد شده ای درست است پس چرا این طور عمل میکنی؟! که بعد، این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این کار ادامه پیدا کرد.
4.( بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و "تسلیم حکومت" شامل آن نمیشود و معاویه باید هر سالی دو میلیون درهم برای حسن بفرستد.) این قید را کرده بودند برای همین که می خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حکومت معاویه رفع کنند که این ها مجبور نباشند و بدانند اگر نیازی داشته باشند میشود خود امام حسن وامام حسین مرتفع کنند. "و بنی هاشم را از بخشش ها و هدیه ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیرالمؤمنین در جنگ های جمل و صفین کشته شده اند تقسیم کند و این ها همه باید از محل خراج ( دارابجرد) تأدیه شود". دارابجرد در اطراف شیراز است که خراج و مالیات این نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند .
. 5 (مردم در هر گوشه از زمین های خدا، (شام یا عراق یا یمن و یا حجاز) باید در امن و امن باشند و سیاه پوست و سرخ پوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزش های آنان را نادیده بگیرد.) مقصود کینه توزی هایی است که به گذشته مربوط می شود، چون این ها اغلب کسانی بودند که در گذشته با معاویه در صفین جنگیده اند "و هیچ کس را بر خطاهای گذشته اش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کینه های گذشته نگیرد. اصحاب علی در هر نقطه ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزاد واقع نشود و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیم ناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمه ای بر آنان وارد نسازد، و حق هر حقداری بدو برسد و هر آن چه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود. به قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچ یک از اهل بیت رسول خدا توطئه ای در نهان و آشکار چیده نشود."
این مواد، مخصوصا ماده 5 و ماده 3 که مسئله لعن امیرالمؤمنین است، اگر چه از همان شرط اول تأمین شده (زیرا وقتی که او متعهد می شود که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای راشدین عمل کند، طبعا این ها در آن مستتر است) ولی معذلک این ها را که میدانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل میکند، برای این که بعدها هیچ گونه تأویل و توجیهی در خصوص این کارها به کار نبرد، به طور خصوصی در مواد قرار داد گنجاندند. (و در هیچ یک از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد). خواستند نشان بدهند که ما از حالا به روش تو بدبین هستیم .
این ها بود مجموع مواد این قرار داد.
معاویه نماینده ای داشت به نام عبدالله بن عامر. او را با نامه ای که زیر آن را امضا کرده بود فرستاد نزد امام حسن و گفت شرایط همه همان است که تو میگویی، هر چه تو در آن صلح نامه بگنجانی من آن را قبول دارم. امام حسن هم این شرایط را در صلح نامه گنجانید. بعد هم معاویه با قسمت های خیلی زیادی که من خدا و پیغمبر را ضامن قرار میدهم، اگر چنین نکنم چنان، اگر چنین نکنم چنان، همه این شرایط را گفت و این قرار داد را امضا کردند.
بنابراین به نظر نمیرسد که در صلح امام حسن، در آن شرایطی که امام حسن میزیست ایرادی باشد، ومقایسه کردن میان صلح امام حسن در مسند خلافت با قیام امام حسین به عنوان یک معترض، با این همه اختلافات دیگری که عرض کردم مقایسه صحیحی نیست، یعنی به نظر این جور میرسد که اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین امام حسین خلیفه شده بود، قرار داد صلح امضا میکرد، و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین قیام می کرد، چون شرایط مختلف بوده است .
مرتضی مطهری، سیری در زندگی ائمه اطهار.
- [سایر] شبهه: حضرت حسین ابن علی علیه السلام راههای دیگری غیر از جنگ و قیام داشت، مثلا می توانست مانند برادرش حسن ابن علی علیه السلام صلح نماید.
- [سایر] نقش امام حسین در لشکر امام حسن چه بود؟ آیا ایشان مخالف صلح با معاویه بودند؟
- [سایر] چرا امام حسن تن به صلح داد ولی امام حسین با یزید جنگید؟
- [سایر] چرا امام حسن علیه السلام راه صلح با معاویه و امام حسین علیه السلام راه مبارزه و جهاد با یزید را انتخاب کرد؟
- [سایر] چرا امام حسین(ع) مانند امام حسن(ع) صلح نکرد بلکه با یاران اندکش برضد یزیدیان جنگید؟
- [سایر] چرا امام حسن (علیه السلام) قیام نکرد؟
- [سایر] چرا امام حسن علیه السلام صلح کردند؟
- [سایر] چرا امام حسن علیه السلام صلح کرد؟
- [سایر] اگر امام حسین(ع) جای امام حسن(ع) بودند، آیا صلح با معاویه را میپذیرفتند؟ و آیا ممکن است امام معصومی با تصمیم امام دیگر مخالفت کند؟ چون در برخی کتب تاریخی آمده که امام حسین درباره صلح امام حسن اعتراض کرده و تعابیر تندی را نیز به کار میبرند.
- [سایر] چرا امام حسن با معاویه صلح کرد، ولی امام حسین با یزید جنگید و هر دو سیره واحدی در پیش نگرفتند؟
- [آیت الله خوئی] اگر نذر کند که به زیارت یکی از امامان مثلًا به زیارت حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) مشرف شود چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافی نیست، و اگر بواسطة عذری نتواند آن امام را زیارت کند چیزی بر او واجب نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر نذر کند که به زیارت یکی از امامان مثلا به زیارت حضرت اباعبدالله(علیه السلام) مشرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافی نیست و اگر بواسطه عذری نتواند آن امام را زیارت کند چیزی بر او واجب نیست.
- [آیت الله سبحانی] خوردن خاک و گِل حرام است، ولی خوردن کمی از تربت پاک حضرت سیّدالشهداء امام حسین(علیه السلام) که از قبر شریف اخذ شود (کمتر از یک نخود) به قصد شفاء اشکال ندارد و همچنین گل داغستان و گل ارمنی که برای معالجه می خورند در صورتی که علاج منحصر به آن باشد جایز است.
- [آیت الله سبحانی] اگر نذر کند که به زیارت یکی از امامان مثلاً به زیارت حضرت اباعبدالله(علیه السلام)مشرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافی نیست و اگر به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت کند چیزی بر او واجب نیست.
- [آیت الله بروجردی] اگر نذر کند که به زیارت یکی از امامان مثلاً به زیارت حضرت اباعبدالله عَلَیْهِ السَّلَام مشّرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافی نیست و اگر به واسطهی عذری نتواند آن امام را زیارت کند، چیزی بر او واجب نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] خوردن خاک و گل حرام است، ولی خوردن کمی از تربت پاک حضرت سیدالشهداء امام حسین(علیه السلام) (کمتر از یک نخود) به قصد شفاء اشکال ندارد و همچنین گل داغستان و گل ارمنی که برای معالجه می خورند در صورتی که علاج منحصر به آن باشد جایز است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه نذر کند به زیارت یکی از امامان مثلاً به زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام) مشرف شود، اگر به زیارت امام دیگری برود کافی نیست و هرگاه به واسطه عذری نتواند آن امام را زیارت کند چیزی بر او نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در آشامیدن آب، چند چیز مستحب است: اول آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم در روز، ایستاده آب بخورد. سوم پیش از آشامیدن آب (بِسْمِ الله) و بعد از آن (اَلْحَمْدُ لله) بگوید. چهارم به سه نفس آب بیاشامد. پنجم از روی میل آب بیاشامد. ششم بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و اهل بیت بزرگوارش را یاد کند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.