چرا بازرگان توسط امام(ره)به نخستوزیری دولت موقت منصوب گردید؟ اینکه چرا بازرگان به نخستوزیری دولت موقت منصوب گردید از دو وجه سلبی و ایجابی قابل طرح و بحث است. در نگاه سلبی، این مسئله محوریت مییابد که چرا بازرگان آری و دیگری نه و در جنبهی ایجابی این نکته برجسته میشود که بازرگان با توجه به چه سوابق و ویژگیهایی انتخاب شد. (بنده ماشینِ سواریِ نازکنارنجی هستم که باید روی جادههای آسفالت و راه هموار حرکت کنم و شما هم باید این راه را برایم هموار کنید.) این جملات را مهندس مهدی بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از انتصاب به نخستوزیری دولت موقت ایراد کرد. با گذشت 34 سال از این واقعه، آنچه خواندن و شنیدن کلمات و جملات مذکور به ذهن متبادر میسازد این است که چگونه رئیس دولتی که برآمده از انقلاب، منصوب به انقلابیون و مأمور پیشبرد و تثبیت انقلاب بود از راهی هموار و جادهای صاف برای حرکت سخن میگوید؛ در حالی که تلاطم، طبیعتِ پیمودن چنین راهی است. این سؤال و سؤالاتی از این قبیل اساس انتخاب یا انتصاب بازرگان را برای ریاست دولت موقت با چالشی جدی روبهرو ساخته است. چگونگی طرح ایدهی تشکیل دولت موقت با اوجگیری مبارزات مردم با رژیم پهلوی و زمانی که فرضیهی فروپاشی سلطنت محمدرضاشاه در نزد مبارزین، تحلیلگران و ناظران سیاسی قوت گرفت، سؤالی بنیادین در ذهن اکثر گروهها، جریانها و اقشار مختلف مردم مطرح شد و به تدریج به عنوان یکی از اصلیترین دغدغهها طرح شد. این سؤال پرسش از آیندهی سیاسی ادارهی امور کشور بود. این دغدغه به قدری قوت یافته بود که به یکی از اساسیترین سؤالات رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی در مصاحبه با امام (رحمت الله علیه) در پاریس تبدیل شده بود. برای همگان محل سؤال بود که با فروپاشی رژیم سلطنتی چه نظامی جایگزین آن خواهد گردید و تکلیف حکومت پس از پیروزی انقلاب چه خواهد شد. امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان رهبر جنبش انقلاب مردم ایران، در مقابل این پرسش، پاسخی کوتاه، اما عمیق و جدی ارائه میکرد. پاسخ امام (رژیم جمهوری اسلامی) بود.[1] اما رسیدن به جمهوری اسلامی نیازمند تمهید مقدمات و مستلزم گذر از مراحل مقدماتی دیگری بود که با توجه به شرایط و موقعیت حساس در برههی انقلاب، نیل سریع و بلافصل به آن، نه مطلوب بود و نه ممکن؛ زیرا از طرفی در آن زمان هنوز رژیم شاه کاملاً ساقط نشده بود و بختیار دولت خویش را دولتی قانونی میخواند و ادعا میکرد فرمان نخستوزیری را از پادشاهی گرفته است که مصدقها و مستوفیالممالکها از او فرمان گرفتهاند.[2]بنابراین تا آخرین لحظات امیدوار بود که قدرت را حفظ خواهد کرد. بنده ماشینِ سواریِ نازکنارنجی هستم که باید روی جادههای آسفالت و راه هموار حرکت کنم و شما هم باید این راه را برایم هموار کنید.) این جملات را مهندس مهدی بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از انتصاب به نخستوزیری دولت موقت ایراد کرد. آنچه خواندن کلمات و جملات مذکور به ذهن متبادر میسازد این است که چگونه رئیس دولتی که برآمده از انقلاب، منصوب به انقلابیون و مأمور پیشبرد و تثبیت انقلاب بود از راهی هموار و جادهای صاف برای حرکت سخن میگوید. از سوی دیگر، با سقوط رژیم نیز امکان جابهجایی یکشبهی تمام نهادها و ساختارها غیرممکن بود و این امر نیاز به زمان و از آن مهمتر، احتیاج به عبور از مجاری قانونی داشت و میبایست همزمان با رتقوفتق امور روزمرهی مملکتی سامان داده میشد، انتخابات و رفراندومی صورت میگرفت و قانون اساسی تهیه و تصویب میگردید و سرانجام با نظر موافق اکثریت، جمهوری اسلامی استقرار مییافت. در چنین وضعیتی، ایدهی تشکیل (دولت موقت) مطرح شد و امام خمینی (رحمت الله علیه)، پس از خروج شاه از کشور طی پیامی، ضمن تبریک فرار شاه به مردم، اعلام کرد: (دولت موقت برای تهیهی مقدمات قانون انتخابات مجلس مؤسسان به زودی معرفی میشوند و به کار مشغول خواهند شد. وزارتخانهها موظف هستند که آنان را پذیرفته و با آنان صمیمانه همکاری کنند.)[3] پس از این پیام امام (رحمت الله علیه)، گمانهزنیهای گستردهای دربارهی تشکیل دولت موقت و گزینهی احتمالی برای ریاست آن آغاز گردید. در ابتدا محافل سیاسی داخل و خارج از کشور اسامی کریم سنجابی و مهدی بازرگان را به عنوان اصلیترین کاندیداهای تشکیل دولت موقت بر سر زبانها انداختند، ولی این موضوع همچنان در حد شایعه و خبر غیرموثق باقی بود؛ تا اینکه پس از بازگشت امام به تهران و درگرفتن بحث تعیین نخستوزیر دولت موقت، شورای انقلاب طی جلسهای در چهاردهم بهمن 1357، پس از رایزنی و مشورت، مهدی بازرگان را به عنوان کاندیدای نخستوزیری مطرح کردند و او مورد تأیید امام قرار گرفت.[4] بازرگان در مورد نحوهی انتخابش به نخستوزیری دولت موقت مینویسد: (نمیدانم مرحوم مطهری بود یا یکی دیگر از روحانیون شورای انقلاب مرا مطرح کرد. اعضای غیرروحانی هم کسی را در نظر نداشتند، ولی نظر عموم روی من رفت و اگر کسی هم موافقت نداشت، حرفی نزد. آیتالله خمینی تبسم و اظهار خشنودی کرده گفتند: به این ترتیب خیالم از هر دو طرف راحت شد.)[5] بدین ترتیب، مهندس مهدی بازرگان در پانزدهم بهمن سال 1357، طی حکمی از سوی امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان نخستوزیر دولت موقت مأمور تشکیل کابینه شد. در انتصاب بازرگان آمده بود: (بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران، که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و وابستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم...)[6] چرایی انتصاب بازرگان به نخستوزیری آنچه گذشت مختصری از چگونگی طرح ایدهی تشکیل دولت موقت و انتخاب مهندس مهدی بازرگان برای ریاست آن بود؛ اما آنچه در آغاز سخن مطرح گردید، یعنی چرایی انتصاب شخص بازرگان و اینکه چرا بازرگان به این مقام منصوب شد، همچنان به قوت خود باقی است. به نظر میرسد این پرسش که چرا بازرگان به نخستوزیری دولت موقت منصوب گردید از دو وجه سلبی و ایجابی قابل طرح و بحث است. توضیح اینکه در نگاه سلبی، این مسئله محوریت مییابد که چرا بازرگان آری و دیگری نه و در جنبهی ایجابی این نکته برجسته میشود که بازرگان با توجه به چه سوابق و ویژگیهایی انتخاب شد. در جنبهی سلبی، گزینههای مختلفی که میتوانستند جایگزین یا رقیب مهدی بازرگان شوند محل بحث هستند. برای ارائهی بحثی روشن میتوان انقلابیون را به دو طیف انتزاعی روحانیون و غیرروحانیون تقسیم کرد. در میان طیف غیرروحانی، با نظری اجمالی بر افراد، جریانها و گروههایی که در این رده جای میگیرند، میتوان به جرئت اذعان داشت که بازرگان مناسبترین گزینه بود؛ چرا که تنها افراد قابل اعتماد در این برههی حساس، که در ضمن دارای تجربیات و سوابق اجرایی نیز باشند، چهرههایی با گرایشهای ملیمذهبی بودند که عمدتاً در قالب دو تشکل جبههی ملی و نهضت آزادی فعالیت میکردند. در میان آنها، برجستهترین و مجربترین گزینهای که حداقلی از معیارهای مورد نظر اعضای شورای انقلاب (به عنوان مأمور انتخاب و معرفی گزینه) را داشته باشد، مهدی بازرگان بود. هاشمی رفسنجانی، از اعضای شورای انقلاب، در این باره مینویسد: (از اولین روزهای ورود امام به ایران از مهمترین بحثها بحث تعیین دولت بود. به نظر من، همهی ما به این نتیجه رسیده بودیم که در زمینهی تشکیل دولت، از نیروهای نهضت آزادی استفاده بشود که طبعاً آنها از نیروهای جبههی ملی هم استفاده میکردند. نیروی دیگری نبود، مگر نیرویهایی مثل منافقین که به هیچ وجه مورد اعتماد نبودند.)[7] اما در خصوص طیف روحانی مباحثی پیچیدهتر مطرح است. برخی معتقدند اساساً چهرهها و شخصیتهای روحانی حاضر در انقلاب، به دلیل نداشتن تجربه در امور اجرایی، فاقد توانایی لازم برای ادارهی دولت بودند[8] و عدهای بر این باورند که در میان روحانیون، مشخصاً آیتالله بهشتی توانایی و قدرت ورود به عرصهی اجرایی و ادارهی امور را دارا بود.[9] تردیدی وجود ندارد که روحانیت، در تاریخ معاصر ایران، دارای جایگاه ویژه و نقشی مؤثر در تحولات تاریخی است. علما و روحانیون، پس از انقلاب مشروطه، عملاً وارد عرصهی حکومت و سیاست شدند ودر نهادهای مشروطیت، به طور مشخص مجلس شورای ملی، حضور اثرگذاری یافتند. در دورهی پهلوی اول، علیرغم سیاست مذهبی رضاشاه و محدودیتها و فشارهای عمدهای که برای به انزوا کشاندن روحانیت انجام شد، روحانیون در عرصهی سیاسی و اجتماعی حضور و فعالیت داشتند. این حضور پس از شهریور 1320 ملموستر و فعالانهتر دنبال شد که نمونهی بارز آن آیتالله کاشانی بود. در این میان، وقوعکودتای 28 مرداد موجب یک رکود سیاسی نسبی در فعالیتهای علما و روحانیون شد، اما با آغاز نهضت اسلامی و در پی رویکردی که امام خمینی (رحمت الله علیه) به سیاست داشت، روحانیون در عرصهی مبارزات سیاسی فعالانه شرکت کردند. با وجود این سوابق سیاسی و مبارزاتی، روحانیون در امور اجرایی و مناصب سیاسی در ساختار حکومت و دولت حضوری جدی نداشتند و در طول بیش از 70 سال، از پیروزی انقلاب مشروطیت تا وقوع انقلاب اسلامی، هیچ فرد روحانی به منصب صدارت و وزارت نرسیده و دولتی توسط روحانیون تشکیل نشده بود. بنابراین قریب به اتفاق روحانیون در این مقطع و در این عرصه از تجربهی لازم برخوردار نبودند. تأکید مؤکد امام (رحمت الله علیه) بر عدم ورود روحانیون به عرصهی اجرایی آن قدر قوت داشت و توصیههای وی به آن اندازه نافذ و اثربخش بود که تا مدتی، هیچ گاه هیچ یک از روحانیون نه تنها برای نخستوزیری دولت موقت، که برای ریاستجمهوری نیز پیشقدم نشدند. بنابراین مهندس مهدی بازرگان گزینهای بود که در میدانی بیرقیب به نخستوزیری انتخاب شد. اینکه برخی معتقدند اگر فضا ایجاد میشد، افراد و شخصیتهای نظیر آیتالله بهشتی توانایی تشکیل دولت را داشتند محل بحث و ارائهی ادله برای رد یا قبول آن نیست؛ چرا که مسئلهی دیگری در این میان مطرح است که به فرض پذیرش این فرضیه، اساس ورود روحانیون به عرصهی اجرایی در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب را منتفی میسازد و آن (قانون نانوشتهای) است که مانع از ورود شخص یا اشخاصی در کسوت روحانیت به عرصهی اجرایی میشد. واقعیت این است که این (قانون نانوشته) برآمده از تأکیدات صریح یا تلویحی امام خمینی (رحمت الله علیه) بود. البته با گذشت چند سال از پیروزی انقلاب، امام شخصاً موضع پیشین خود را در این رابطه به نقد کشیدند و گفتند: (پیش از انقلاب خیال کردم وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند. لذا بارها گفتم روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زدهام درست نبوده است. آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کردهام. این برای این است که ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم... این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام، باید روی همان حرف باقی بمانم. امروز میگویم مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالح نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأن برای علما نیست که ریاستجمهوری یا پست دیگری را داشته باشند، چون وظیفه است، به این کارها بپردازند.)[10] با این وجود، تأکید مؤکد امام بر عدم ورود روحانیون به عرصهی اجرایی آن قدر قوت داشت و توصیههای وی به آن اندازه نافذ و اثربخش بود که تا مدتی، هیچ گاه هیچ یک از روحانیون، نه تنها برای نخستوزیری دولت موقت، که برای ریاستجمهوری نیز پیشقدم نشدند. بنابراین مهندس مهدی بازرگان گزینهای بود که در میدانی بیرقیب به نخستوزیری انتخاب شد. اما در خصوص شق دوم و اینکه اساساً چرا اکثریت به بازرگان دیدگاهی مثبت داشتند و رأی مثبت به وی داده شد، میتوان گفت این نگاه و رأی مثبت ریشه در سوابق و وجههی بازرگان داشت. نگاهی به زندگینامهی مهندس مهدی بازرگان دلیل دیدگاه و رأی مثبت اعضای شورای انقلاب به وی را روشنتر میسازد. بازرگان متعلق به خانوادهای متمول بود و پدرش از بازرگانان باسابقه و معروف محسوب میشد. تحصیلات خود را در دارالفنون و سپس در فرانسه به پایان برده بود و از بنیانگذاران دانشکدهی فنی تهران به شمار میآمد. در دوران نخستوزیری مصدق، در مناصبی نظیر ریاست دانشکدهی فنی دانشگاه تهران، ریاست سازمان آب تهران، عضویت در هیئت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران و ریاست هیئتمدیرهی شرکت ملی نفت ایران فعالیت کرده بود. او پس از کودتای 28 مرداد دستگیر شده بود. او در اواخر دههی 1330 به همراه آیتالله طالقانی در تأسیس نهضت آزادی شرکت جست و پس از آن، دستگیر و زندانی شد و بعد از آن نیز همواره در صحنهی سیاسی کشور به عنوان مخالف رژیم پهلوی فعالیت داشت. همزمان با تشکیل شورای انقلاب، به عضویت آن درآمد و تا زمان انتصاب به نخستوزیری به عنوان یکی از اعضای فعال این شورا شناخته میشد. به این ترتیب، سابقهی بازرگان سابقهی مناسبی بود و به همین جهت، مورد توجه شورای انقلاب و امام (رحمت الله علیه) قرار گرفت. در پایان ذکر این نکته ضروری است که تأیید بازرگان از سوی اعضای شورای انقلاب در موافقت امام (رحمت الله علیه) نقش مؤثری داشت. امام خمینی (رحمت الله علیه) بعدها در این باره فرمودند: (من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته، اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب، در سپردن پستها و امور مهمهی کشور به گروهی که عقیدهی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم، ولی به صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم.)[11] پینوشتها: [1]امام خمینی، صحیفهی امام، مجموعهی آثار امام خمینی (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام، تهران، چاپ اول، 1378، ج 4، ص 3. [2]روزنامهی کیهان، 16 بهمن 1357. [3]امام خمینی (رحمت الله علیه)، همان، ج 3، ص 142. [4]ن. ک به: مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، نهضت آزادی ایران، تهران، 1362، ص 78 و سعید برزین، زندگینامهی سیاسی مهدی بازرگان، نشر مرکز، تهران، چاپ اول، 1374، ص 267. [5]مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت (سیمای دولت موقت از ولادت تا رحلت)، نهضت آزادی، تهران، 1362، ص 27. [6]امام خمینی (رحمت الله علیه)، همان، ص 226. [7]علیاکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، تهران، چاپ اول، 1376، ص 334. [8]همان. [9]مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، انتشارات همشهری، تهران، 1376، ص 42. [10]صحیفهی امام، ج 18، ص 242. [11]صحیفهی امام، ج 21، ص 285. *عرفان حکیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان/1391/11/15.
چرا بازرگان توسط امام(ره)به نخستوزیری دولت موقت منصوب گردید؟
اینکه چرا بازرگان به نخستوزیری دولت موقت منصوب گردید از دو وجه سلبی و ایجابی قابل طرح و بحث است. در نگاه سلبی، این مسئله محوریت مییابد که چرا بازرگان آری و دیگری نه و در جنبهی ایجابی این نکته برجسته میشود که بازرگان با توجه به چه سوابق و ویژگیهایی انتخاب شد.
(بنده ماشینِ سواریِ نازکنارنجی هستم که باید روی جادههای آسفالت و راه هموار حرکت کنم و شما هم باید این راه را برایم هموار کنید.) این جملات را مهندس مهدی بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از انتصاب به نخستوزیری دولت موقت ایراد کرد. با گذشت 34 سال از این واقعه، آنچه خواندن و شنیدن کلمات و جملات مذکور به ذهن متبادر میسازد این است که چگونه رئیس دولتی که برآمده از انقلاب، منصوب به انقلابیون و مأمور پیشبرد و تثبیت انقلاب بود از راهی هموار و جادهای صاف برای حرکت سخن میگوید؛ در حالی که تلاطم، طبیعتِ پیمودن چنین راهی است. این سؤال و سؤالاتی از این قبیل اساس انتخاب یا انتصاب بازرگان را برای ریاست دولت موقت با چالشی جدی روبهرو ساخته است.
چگونگی طرح ایدهی تشکیل دولت موقت
با اوجگیری مبارزات مردم با رژیم پهلوی و زمانی که فرضیهی فروپاشی سلطنت محمدرضاشاه در نزد مبارزین، تحلیلگران و ناظران سیاسی قوت گرفت، سؤالی بنیادین در ذهن اکثر گروهها، جریانها و اقشار مختلف مردم مطرح شد و به تدریج به عنوان یکی از اصلیترین دغدغهها طرح شد. این سؤال پرسش از آیندهی سیاسی ادارهی امور کشور بود. این دغدغه به قدری قوت یافته بود که به یکی از اساسیترین سؤالات رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی در مصاحبه با امام (رحمت الله علیه) در پاریس تبدیل شده بود. برای همگان محل سؤال بود که با فروپاشی رژیم سلطنتی چه نظامی جایگزین آن خواهد گردید و تکلیف حکومت پس از پیروزی انقلاب چه خواهد شد.
امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان رهبر جنبش انقلاب مردم ایران، در مقابل این پرسش، پاسخی کوتاه، اما عمیق و جدی ارائه میکرد. پاسخ امام (رژیم جمهوری اسلامی) بود.[1] اما رسیدن به جمهوری اسلامی نیازمند تمهید مقدمات و مستلزم گذر از مراحل مقدماتی دیگری بود که با توجه به شرایط و موقعیت حساس در برههی انقلاب، نیل سریع و بلافصل به آن، نه مطلوب بود و نه ممکن؛ زیرا از طرفی در آن زمان هنوز رژیم شاه کاملاً ساقط نشده بود و بختیار دولت خویش را دولتی قانونی میخواند و ادعا میکرد فرمان نخستوزیری را از پادشاهی گرفته است که مصدقها و مستوفیالممالکها از او فرمان گرفتهاند.[2]بنابراین تا آخرین لحظات امیدوار بود که قدرت را حفظ خواهد کرد.
بنده ماشینِ سواریِ نازکنارنجی هستم که باید روی جادههای آسفالت و راه هموار حرکت کنم و شما هم باید این راه را برایم هموار کنید.) این جملات را مهندس مهدی بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از انتصاب به نخستوزیری دولت موقت ایراد کرد. آنچه خواندن کلمات و جملات مذکور به ذهن متبادر میسازد این است که چگونه رئیس دولتی که برآمده از انقلاب، منصوب به انقلابیون و مأمور پیشبرد و تثبیت انقلاب بود از راهی هموار و جادهای صاف برای حرکت سخن میگوید.
از سوی دیگر، با سقوط رژیم نیز امکان جابهجایی یکشبهی تمام نهادها و ساختارها غیرممکن بود و این امر نیاز به زمان و از آن مهمتر، احتیاج به عبور از مجاری قانونی داشت و میبایست همزمان با رتقوفتق امور روزمرهی مملکتی سامان داده میشد، انتخابات و رفراندومی صورت میگرفت و قانون اساسی تهیه و تصویب میگردید و سرانجام با نظر موافق اکثریت، جمهوری اسلامی استقرار مییافت.
در چنین وضعیتی، ایدهی تشکیل (دولت موقت) مطرح شد و امام خمینی (رحمت الله علیه)، پس از خروج شاه از کشور طی پیامی، ضمن تبریک فرار شاه به مردم، اعلام کرد: (دولت موقت برای تهیهی مقدمات قانون انتخابات مجلس مؤسسان به زودی معرفی میشوند و به کار مشغول خواهند شد. وزارتخانهها موظف هستند که آنان را پذیرفته و با آنان صمیمانه همکاری کنند.)[3]
پس از این پیام امام (رحمت الله علیه)، گمانهزنیهای گستردهای دربارهی تشکیل دولت موقت و گزینهی احتمالی برای ریاست آن آغاز گردید. در ابتدا محافل سیاسی داخل و خارج از کشور اسامی کریم سنجابی و مهدی بازرگان را به عنوان اصلیترین کاندیداهای تشکیل دولت موقت بر سر زبانها انداختند، ولی این موضوع همچنان در حد شایعه و خبر غیرموثق باقی بود؛ تا اینکه پس از بازگشت امام به تهران و درگرفتن بحث تعیین نخستوزیر دولت موقت، شورای انقلاب طی جلسهای در چهاردهم بهمن 1357، پس از رایزنی و مشورت، مهدی بازرگان را به عنوان کاندیدای نخستوزیری مطرح کردند و او مورد تأیید امام قرار گرفت.[4] بازرگان در مورد نحوهی انتخابش به نخستوزیری دولت موقت مینویسد:
(نمیدانم مرحوم مطهری بود یا یکی دیگر از روحانیون شورای انقلاب مرا مطرح کرد. اعضای غیرروحانی هم کسی را در نظر نداشتند، ولی نظر عموم روی من رفت و اگر کسی هم موافقت نداشت، حرفی نزد. آیتالله خمینی تبسم و اظهار خشنودی کرده گفتند: به این ترتیب خیالم از هر دو طرف راحت شد.)[5]
بدین ترتیب، مهندس مهدی بازرگان در پانزدهم بهمن سال 1357، طی حکمی از سوی امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان نخستوزیر دولت موقت مأمور تشکیل کابینه شد. در انتصاب بازرگان آمده بود:
(بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران، که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و وابستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم...)[6]
چرایی انتصاب بازرگان به نخستوزیری
آنچه گذشت مختصری از چگونگی طرح ایدهی تشکیل دولت موقت و انتخاب مهندس مهدی بازرگان برای ریاست آن بود؛ اما آنچه در آغاز سخن مطرح گردید، یعنی چرایی انتصاب شخص بازرگان و اینکه چرا بازرگان به این مقام منصوب شد، همچنان به قوت خود باقی است.
به نظر میرسد این پرسش که چرا بازرگان به نخستوزیری دولت موقت منصوب گردید از دو وجه سلبی و ایجابی قابل طرح و بحث است. توضیح اینکه در نگاه سلبی، این مسئله محوریت مییابد که چرا بازرگان آری و دیگری نه و در جنبهی ایجابی این نکته برجسته میشود که بازرگان با توجه به چه سوابق و ویژگیهایی انتخاب شد.
در جنبهی سلبی، گزینههای مختلفی که میتوانستند جایگزین یا رقیب مهدی بازرگان شوند محل بحث هستند. برای ارائهی بحثی روشن میتوان انقلابیون را به دو طیف انتزاعی روحانیون و غیرروحانیون تقسیم کرد. در میان طیف غیرروحانی، با نظری اجمالی بر افراد، جریانها و گروههایی که در این رده جای میگیرند، میتوان به جرئت اذعان داشت که بازرگان مناسبترین گزینه بود؛ چرا که تنها افراد قابل اعتماد در این برههی حساس، که در ضمن دارای تجربیات و سوابق اجرایی نیز باشند، چهرههایی با گرایشهای ملیمذهبی بودند که عمدتاً در قالب دو تشکل جبههی ملی و نهضت آزادی فعالیت میکردند. در میان آنها، برجستهترین و مجربترین گزینهای که حداقلی از معیارهای مورد نظر اعضای شورای انقلاب (به عنوان مأمور انتخاب و معرفی گزینه) را داشته باشد، مهدی بازرگان بود. هاشمی رفسنجانی، از اعضای شورای انقلاب، در این باره مینویسد: (از اولین روزهای ورود امام به ایران از مهمترین بحثها بحث تعیین دولت بود. به نظر من، همهی ما به این نتیجه رسیده بودیم که در زمینهی تشکیل دولت، از نیروهای نهضت آزادی استفاده بشود که طبعاً آنها از نیروهای جبههی ملی هم استفاده میکردند. نیروی دیگری نبود، مگر نیرویهایی مثل منافقین که به هیچ وجه مورد اعتماد نبودند.)[7]
اما در خصوص طیف روحانی مباحثی پیچیدهتر مطرح است. برخی معتقدند اساساً چهرهها و شخصیتهای روحانی حاضر در انقلاب، به دلیل نداشتن تجربه در امور اجرایی، فاقد توانایی لازم برای ادارهی دولت بودند[8] و عدهای بر این باورند که در میان روحانیون، مشخصاً آیتالله بهشتی توانایی و قدرت ورود به عرصهی اجرایی و ادارهی امور را دارا بود.[9]
تردیدی وجود ندارد که روحانیت، در تاریخ معاصر ایران، دارای جایگاه ویژه و نقشی مؤثر در تحولات تاریخی است. علما و روحانیون، پس از انقلاب مشروطه، عملاً وارد عرصهی حکومت و سیاست شدند ودر نهادهای مشروطیت، به طور مشخص مجلس شورای ملی، حضور اثرگذاری یافتند. در دورهی پهلوی اول، علیرغم سیاست مذهبی رضاشاه و محدودیتها و فشارهای عمدهای که برای به انزوا کشاندن روحانیت انجام شد، روحانیون در عرصهی سیاسی و اجتماعی حضور و فعالیت داشتند.
این حضور پس از شهریور 1320 ملموستر و فعالانهتر دنبال شد که نمونهی بارز آن آیتالله کاشانی بود. در این میان، وقوعکودتای 28 مرداد موجب یک رکود سیاسی نسبی در فعالیتهای علما و روحانیون شد، اما با آغاز نهضت اسلامی و در پی رویکردی که امام خمینی (رحمت الله علیه) به سیاست داشت، روحانیون در عرصهی مبارزات سیاسی فعالانه شرکت کردند.
با وجود این سوابق سیاسی و مبارزاتی، روحانیون در امور اجرایی و مناصب سیاسی در ساختار حکومت و دولت حضوری جدی نداشتند و در طول بیش از 70 سال، از پیروزی انقلاب مشروطیت تا وقوع انقلاب اسلامی، هیچ فرد روحانی به منصب صدارت و وزارت نرسیده و دولتی توسط روحانیون تشکیل نشده بود. بنابراین قریب به اتفاق روحانیون در این مقطع و در این عرصه از تجربهی لازم برخوردار نبودند.
تأکید مؤکد امام (رحمت الله علیه) بر عدم ورود روحانیون به عرصهی اجرایی آن قدر قوت داشت و توصیههای وی به آن اندازه نافذ و اثربخش بود که تا مدتی، هیچ گاه هیچ یک از روحانیون نه تنها برای نخستوزیری دولت موقت، که برای ریاستجمهوری نیز پیشقدم نشدند. بنابراین مهندس مهدی بازرگان گزینهای بود که در میدانی بیرقیب به نخستوزیری انتخاب شد.
اینکه برخی معتقدند اگر فضا ایجاد میشد، افراد و شخصیتهای نظیر آیتالله بهشتی توانایی تشکیل دولت را داشتند محل بحث و ارائهی ادله برای رد یا قبول آن نیست؛ چرا که مسئلهی دیگری در این میان مطرح است که به فرض پذیرش این فرضیه، اساس ورود روحانیون به عرصهی اجرایی در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب را منتفی میسازد و آن (قانون نانوشتهای) است که مانع از ورود شخص یا اشخاصی در کسوت روحانیت به عرصهی اجرایی میشد.
واقعیت این است که این (قانون نانوشته) برآمده از تأکیدات صریح یا تلویحی امام خمینی (رحمت الله علیه) بود. البته با گذشت چند سال از پیروزی انقلاب، امام شخصاً موضع پیشین خود را در این رابطه به نقد کشیدند و گفتند: (پیش از انقلاب خیال کردم وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند. لذا بارها گفتم روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زدهام درست نبوده است. آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کردهام. این برای این است که ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم... این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام، باید روی همان حرف باقی بمانم. امروز میگویم مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالح نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأن برای علما نیست که ریاستجمهوری یا پست دیگری را داشته باشند، چون وظیفه است، به این کارها بپردازند.)[10]
با این وجود، تأکید مؤکد امام بر عدم ورود روحانیون به عرصهی اجرایی آن قدر قوت داشت و توصیههای وی به آن اندازه نافذ و اثربخش بود که تا مدتی، هیچ گاه هیچ یک از روحانیون، نه تنها برای نخستوزیری دولت موقت، که برای ریاستجمهوری نیز پیشقدم نشدند. بنابراین مهندس مهدی بازرگان گزینهای بود که در میدانی بیرقیب به نخستوزیری انتخاب شد.
اما در خصوص شق دوم و اینکه اساساً چرا اکثریت به بازرگان دیدگاهی مثبت داشتند و رأی مثبت به وی داده شد، میتوان گفت این نگاه و رأی مثبت ریشه در سوابق و وجههی بازرگان داشت. نگاهی به زندگینامهی مهندس مهدی بازرگان دلیل دیدگاه و رأی مثبت اعضای شورای انقلاب به وی را روشنتر میسازد.
بازرگان متعلق به خانوادهای متمول بود و پدرش از بازرگانان باسابقه و معروف محسوب میشد. تحصیلات خود را در دارالفنون و سپس در فرانسه به پایان برده بود و از بنیانگذاران دانشکدهی فنی تهران به شمار میآمد. در دوران نخستوزیری مصدق، در مناصبی نظیر ریاست دانشکدهی فنی دانشگاه تهران، ریاست سازمان آب تهران، عضویت در هیئت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران و ریاست هیئتمدیرهی شرکت ملی نفت ایران فعالیت کرده بود. او پس از کودتای 28 مرداد دستگیر شده بود. او در اواخر دههی 1330 به همراه آیتالله طالقانی در تأسیس نهضت آزادی شرکت جست و پس از آن، دستگیر و زندانی شد و بعد از آن نیز همواره در صحنهی سیاسی کشور به عنوان مخالف رژیم پهلوی فعالیت داشت. همزمان با تشکیل شورای انقلاب، به عضویت آن درآمد و تا زمان انتصاب به نخستوزیری به عنوان یکی از اعضای فعال این شورا شناخته میشد.
به این ترتیب، سابقهی بازرگان سابقهی مناسبی بود و به همین جهت، مورد توجه شورای انقلاب و امام (رحمت الله علیه) قرار گرفت. در پایان ذکر این نکته ضروری است که تأیید بازرگان از سوی اعضای شورای انقلاب در موافقت امام (رحمت الله علیه) نقش مؤثری داشت. امام خمینی (رحمت الله علیه) بعدها در این باره فرمودند: (من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته، اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب، در سپردن پستها و امور مهمهی کشور به گروهی که عقیدهی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم، ولی به صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم.)[11]
پینوشتها:
[1]امام خمینی، صحیفهی امام، مجموعهی آثار امام خمینی (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام، تهران، چاپ اول، 1378، ج 4، ص 3.
[2]روزنامهی کیهان، 16 بهمن 1357.
[3]امام خمینی (رحمت الله علیه)، همان، ج 3، ص 142.
[4]ن. ک به: مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، نهضت آزادی ایران، تهران، 1362، ص 78 و سعید برزین، زندگینامهی سیاسی مهدی بازرگان، نشر مرکز، تهران، چاپ اول، 1374، ص 267.
[5]مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت (سیمای دولت موقت از ولادت تا رحلت)، نهضت آزادی، تهران، 1362، ص 27.
[6]امام خمینی (رحمت الله علیه)، همان، ص 226.
[7]علیاکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، تهران، چاپ اول، 1376، ص 334.
[8]همان.
[9]مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، انتشارات همشهری، تهران، 1376، ص 42.
[10]صحیفهی امام، ج 18، ص 242.
[11]صحیفهی امام، ج 21، ص 285.
*عرفان حکیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان/1391/11/15.
- [سایر] با توجه به شناختی که امام(ره) از مهندس بازرگان داشتند چرا وی را به نخست وزیری انتخاب کردند؟
- [سایر] با توجه به شناختی که امام(ره) از مهندس بازرگان داشتند چرا وی را به نخست وزیری انتخاب کردند؟
- [آیت الله خامنه ای] اگر امام جمعه منصوب، سالم و حاضر در محل برگزاری نماز جمعه باشد، آیا جایز است، که امام جمعه موقت را مکلّف به اقامه نماز جمعه نماید؟ آیا صحیح است به امام جمعه موقت اقتدا کند؟
- [سایر] با توجه به شناختی که امام خمینی (ره) از مهندس بازرگان داشتند چرا وی را به نخست وزیری انتخاب کردند؟
- [سایر] ماجرای مک فارلین در ایران چیست؟ و چرا دست دادن آقای بازرگان با برژینسکی موجب از دست رفتن دولت وی شد؟
- [سایر] چرا باید از تحریف امام(ره)پیشگیری نمود؟روشهای مقابله با تحریف امام(ره)کدام است؟
- [سایر] سبک زندگی امام (ره)؟
- [سایر] آیا طفل در سنین کودکی میتواند رشد عقلی داشته باشد که به امامت منصوب شود؟
- [سایر] رقابت سیاسی در گفتمان حضرت امام(ره)؟
- [سایر] شرایط رهبری از دیدگاه امام راحل(ره)؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخواند، بلکه اگر مثلاً بگوید: خانه خود را وقف کردم، و خودش یا کسی که خانه را برای او وقف کرده، یا وکیل، یا ولی آن کس بگوید: قبول کردم، وقف صحیح است. ولی اگر برای افراد مخصوصی وقف نکند، بلکه مثل مسجد و مدرسه برای عموم وقف کند، یا مثلاً بر فقرا یا سادات وقف نماید، احوط و اولی آن است که حاکم شرع یا کسی که از طرف او منصوب است قبول نماید.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر گنج در زمینی که جزء انفال است یافت شد مانند قلّه کوه, جنگل, علفزار و بیابان که اینها در اختیار امام(ع)است و در عصر غیبت, مِلک حکومت و دولت اسلامی است در این صورت, اگر به اجازه ولیّ مسلمین کاوش نموده بود, برای یابنده آن است و خمس دارد و اگر بدون اجازه بود, در اختیار امام(ع) و ولیّ مسلمین است.
- [آیت الله سیستانی] حرکت کردن در خیابانها، و پیادهروهای احداث از خانهها، و املاک شخصی مردم که دولت آنها را تملک کرده و تبدیل به راه نموده است، جایز است. البته اگر کسی بداند که جای خاصی از این راهها را، دولت به قهر و بیآنکه مالکش را با دادن خسارت و یا آنچه در حکم آن است راضی کرده باشد، تصرف کرده، حکم زمین غصبی را خواهد داشت و هیچ نوع تصرّفی حتی عبور از آن جایز نیست، مگر آنکه مالک یا ولی او را مانند پدر، جدّ و یا قیم منصوب از سوی آن دو راضی کند و در صورتی که مالکش را نشناسد، حکم مال مجهولالمالک را خواهد داشت، و در مورد آن باید به حاکم شرع رجوع کنند. از این مسأله حکم قسمتهای باقیمانده از اینگونه زمینها نیز روشن میشود که تصرف در آنها بیاجازه مالک جایز نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی در ملک شخصی خود یا در ملک عمومی مانند زمینهای مفتوح العنوه یا در زمین انفال که ملک امام (ع) و دولت اسلامی است، معدنی را استخ راج کند , مالک ن خواهد شد، مگر به اذن امام معصوم(ع) یا نایبش که هر مقدار اجازه دادهاند, مالک خواهد شد.
- [امام خمینی] کسانی که با لباس اهل علم، در این مؤسسات که به اشاره دولت جائر تأسیس شده است وارد شوند، لازم است مسلمانان و متدینین از آنها اعراض کنند و با آنها معاشرت نکنند، و آنها محکوم به عدم عدالت هستند و نماز جماعت با آنها جایز نیست، و طلاق در محضر آنها باطل است، و سهم مبارک امام علیه السلام و سهم سادات عظام را نباید به آنها بدهند، و اگر دادند از ذمّه آنها ساقط نمیشود، و اگر اهل منبر هستند لازم است آنها را دعوت برای منبر نکنند، و در مجالسی که این قبیل اشخاص از طرف دولت جائر برای ترویج باطل و تشریح برنامههای خلاف اسلام منبر میروند شرکت نکنند.
- [آیت الله مظاهری] نماز جمعه علاوه بر شرایط عمومی نماز شش شرط دیگر هم دارد: اوّل: وقت آن، و آن از اوّل ظهر شرعی است تا وقتی که سایه شاخص دوهفتم شاخص شود (تقریباً یک ساعت و نیم بعد از ظهر) و اگر از این مقدار گذشت باید نماز ظهر خوانده شود. دوّم: خواندن دو خطبه پیش از نماز و آن دو خطبه باید مشتمل بر حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و دعوت مردم به تقوا و پرهیزکاری و یک سوره کامل و استغفار برای مؤمنین باشد و لازم نیست دو خطبه به عربی خوانده شود بلکه اگر مستمعین اهل زبانهای مختلف باشند خوب است به همه آن زبانها خوانده شود چنانکه خوب است حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر به عربی و با ذکر نام آنها باشد و خوب است دعوت به تقوا با لفظ تقوا و استغفار برای مؤمنین با لفظ استغفار باشد و باید خطبهها را خود امام و ایستاده بخواند و میان دو خطبه به نشستن مختصری فاصله شود و باید خطبهها را بلند بخواند و خوب است به نحوی بلند خوانده شود که همه حاضرین بشنوند و خوب است خطبهها بعد از ظهر شرعی خوانده شود و اگر هر دو خطبه قبل از ظهر خوانده شود به طوری که بین دو خطبه و نماز فاصله نشود مانعی ندارد و مستحب است امام جمعه در حال خطبه با طهارت باشد و عمامه بر سر داشته باشد و بر عصا یا سلاحی تکیه کند و خوب است در خطبهها مسائل اجتماعی و سیاسی و مصالح مسلمین مطرح شود، و مستحب مؤکّد است که حاضرین مثل حالِ نماز باشند و خطبهها را گوش دهند و صحبت نکنند حتّی نافله نخوانند و به طرف خطیب بنشینند و به راست و چپ نگاه نکنند و جابه جا نشوند. سوّم: به جماعت خوانده شود پس فرادی صحیح نیست. ولی اگر در رکوع رکعت دوّم نماز جمعه به امام برسد مجزی خواهد بود و رکعت دوّم را خودش میخواند بنابراین اگر کسی به رکعت اوّل یا به خطبهها نرسد گرچه بدون عذر باشد نمازش صحیح است. چهارم: امام و مأموم حدّاقلّ پنج نفر باشند و حتّی اگر چهار نفر مأموم غیربالغ یا مسافر و یا زن باشند کفایت میکند. پنجم: امام جمعه علاوه بر دارا بودن شرایطی که امام جماعت باید داشته باشد، باید یا مجتهد جامع الشرایط و یا منصوب از طرف او باشد و اگر مجتهدی متصدّی شؤون اداری و سیاسی مسلمین است باید منصوب از طرف او باشد. و باید قادر به خواندن خطبه در حال قیام باشد و شایسته است امام جمعه مردی با ورع، شجاع، قاطع، سخنگو و دارای فصاحت و بلاغت و با وقار و آشنا به مصالح اسلام باشد. ششم: بین دو نماز جمعه حدّاقلّ یک فرسخ شرعی (تقریباً 5/5 کیلومتر) فاصله باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.