نقش روحانیت در انقلاب اسلامی؟ پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 فصل نوینی را در تحولات اسلامی گشود. نظریهپردازان و پژوهشگران ایرانی و خارجی با پدیدهی نوینی مواجه شدند که از انقلابهای کلاسیک متمایز بود. تمایز این انقلاب در ماهیت و فحوای دینی آن بود وکنشگرانی از دین به مثابهی جریانی برای زنده و پویا کردن بخش مردهی جامعهی استبدادزدهی خود بهره بردند. در این میان، کسانی از روشنفکران وجود داشتهاند که سعی در کوچکنمایی جریان مذهبی در انقلاب اسلامی کردهاند.[1] سخنان رهبری در میان جامعهی روحانیت بجنورد فرصتی فراهم ساخت تا به بررسی مسئلهی نقش روحانیت و روشنفکران در پیروزی انقلاب بپردازیم. در همین راستا، نوشتار حاضر نقش روحانیت در انقلاب اسلامی را واکاوی خواهد کرد. جریانهای مبارزاتی در دروهی پهلوی در جریان مبارزه با نظام شاهنشاهی، جریانها و گروههای مختلفی با ایدئولوژیهای متعدد در حال مبارزه بودند. ملیگرایان، چپها و مذهبیها از جریانهای عمدهی مقاومت و مبارزهی ضد رژیم شاهنشاهی به شمار میرفتند. به غیر از جریان مذهبی، جریانهای دیگر هر کدام از سبقه و کارنامهی تاریخی در عرصهی سیاست برخوردار بودند که این سبقه نشاندهندهی چگونگی عملکرد آنهاست. ملیگرایان در دههی 1320، پیش از نهضت ملی شدن صنعت نفت، پدید آمدند. این افراد قادر به ربایش بخشی از قدرت شدند، اما از یک ایدئولوژی مبتنی بر شرایط و نیازهای واقعی کشور در زمینههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برخوردار نبودند و نسخههای دیگران را تجویز میکردند. این جریان با کودتای 28 مرداد 1332 ضعف قابلیتهای خود را در سپهر عملی سیاست نشان دادند و به همین دلیل، به تدریج به حاشیه رفتند. افزون بر این، نمود این جریان در جبههی ملی، بر خلاف فضای انقلابی و دوقطبی ایران، بیشتر مشی محافظهکارانه و اصلاحاتی در برخورد با شاه در پیش گرفته بود؛ چنان که جبههی ملی در مقابل انقلاب سفید شاه شعار (اصلاحات آری، دیکتاتوری نه) را انتخاب کرد.[1] شعاری که (دوپهلو) بود و از این منظر، (این شعار دوپهلو نه تکلیف هواداران خود را روشن میکرد، نه موجب رضایت روحانیون شد.)[2] چپها نیز که وابستگیشان به قدرت بیگانهی شوروی برای تودهی مردم به اثبات رسیده بود و به خصوص در جریان ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد ماهیت وابسته و خائن خود را به جامعه نشان داده بودند از اعتبار چندانی در میان مردم برخوردار نبودند و بنابراین قابلیت بسیج تودهی مردم را در برابر رژیم پهلوی نداشتند.[3] حتی به گفتهی (پی یر بلانشه)، از روزنامهنگاران فرانسوی، (انقلاب ایران بسی بیشتر از آن چیزی بود که مارکسیستها تصور و آرزویش را داشتند و رؤیایش را میدیدند.) وی اضافه میکند: (هنگامی که از این مارکسیستها نظرشان را پیرامون انقلاب میپرسیدیم، پاسخ میدادند وضعیت انقلابی است، اما پیشگامی وجود ندارد.) این بدین معناست که مارکسیستهای ایرانی، با توجه به توان اندک خود، به ارزیابی وضعیت انقلاب میپرداختند و سایر جریانها را نادیده میانگاشتند.[4] بدین ترتیب در میان این 3 جریان، جریان مذهبی پتانسیل مطلوبی برای آیندهی مبارزه داشت. از یک سو گذشتهی تاریخی نشان از تمایل جامعهی مذهبی ایران به این جریان داشت و از سویی دیگر، جریان مذهبی در بزنگاههای تاریخی مثل فتوای جهاد علمای اسلام در برابر روسها و همچنین تحریم تنباکو نشان داده بود که از پتانسیل مطلوبی برای تأثیر بر تحولات سیاسی برخوردار است. انقلاب مردم ایران خیلی زود خاصیتی مذهبی یافت. این بیشتر به ایدئولوژی انقلاب بازمیگشت که با توجه به مفاد اسلامیاش، ماهیتی متمایز به انقلاب بخشیده بود. افزون بر این، جریان مذهبی در رقابت با جریانهای دیگر قابلیت بسیاری برای بسیج و سازماندهی مبارزهی توده مردم داشت. شبکهی مساجد و روحانیت در انقلاب انقلاب مردم ایران خیلی زود خاصیتی مذهبی یافت. این بیشتر به ایدئولوژی انقلاب بازمیگشت که با توجه به مفاد اسلامیاش، ماهیتی متمایز به انقلاب بخشیده بود. افزون بر این، همان گونه که پیشتر نیز گفته شد، جریان مذهبی در رقابت با جریانهای دیگر قابلیت بسیاری برای بسیج و سازماندهی مبارزهی توده مردم داشت. این امر البته تحت تأثیر فعالیتها و عملکرد رهبری قدرتمند و هوشمندانهی امام خمینی (رحمت الله علیه) و استفاده از شبکهی روحانیت و مساجد در جریان مبارزه عملیاتی شد. البته شاید خاصیت جامعهی شیعی نیز در چگونگی نقشآفرینی مذهب در انقلاب اسلامی اثرگذار باشد، چرا که روحانیت در مذهب شیعه از شبکهی قدرتمند و سازماندهی منسجمی برخوردار است که این خود به مختصات مثبت این نیروی اجتماعی بدل شده است. این خاصیت با سخنرانی آتشین امام در خرداد 1342 جلوهگر شد و قدرت شبکههای ارتباطی روحانیت و مساجد خود را نشان دادند. از آن پس، این مساجد بودند که جایگاه مبارزهی مردم مسلمان ایران شدند. روحانیت با استفاده از همین شبکه، سخنان امام را در میان مردم انتشار دادند. هرچند نوع نگاه امام، به مثابهی رهبر انقلاب اسلامی به دین اسلام و مساجد، موجب تقویت جایگاه مساجد در انقلاب شد. برای نمونه، ایشان پیرامون نقش مساجد در اسلام میگفتند: (مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم مثل کلیساست. مسجد وقتی نماز در آن برپا میشده است تکلیف معین میکردند. جنگها از آن شالودهاش ریخته میشد. مسجد مثل کلیسا نیست. مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است.)[5] بدین ترتیب مساجد پایگاه تجمع نیروهای انقلاب، نقطهی شروع حرکت تظاهرات و ابراز اعتراضات مردم شدند. همچنین خانوادههایی که برای پیشبرد انقلاب در حال اعتصاب بودند یا در بازداشت و زندان به سر میبردند از سوی مسجد و مسجدیها پشتیبانی میشدند.[6] امام خمینی در اسفندماه سال 1354 فتوای صریحی در خصوص اجازهی مصرف یک سوم از سهم امام برای خرید و انتشار کتابهای اسلامی داد. این امر باعث شد تا فعالیتهای تبلیغی و اطلاعرسانی مساجد رشد نماید و تکثیر و توزیع اعلامیهها، از جمله اعلامیههای امام امت، مراجع بزرگ و نوارهای انقلابی انجام شود.[7] علاوه بر احیای جایگاه مساجد در جریان مبارزه با رژیم پهلوی، از دیگر نقاط قوت جریان مذهبی تابعیت روحانیت از امام خمینی بود؛ به خصوص دستهای از روحانیت که در سطح نخست ارتباط با امام قرار داشتند و در آستانهی سال 1356 از مدرسان حوزهی علمیه و سطح بالای هرم روحانیت بودند. از نظر برخی، اگرچه در ظاهر رهبر انقلاب فاقد یک حزب و تشکیلات سیاسی بود، اما در عمل و در سطح کشور شبکهای از طرفداران امام همچون سازمانی نیرومند و متشکل گردونهی انقلاب را به حرکت درآوردند.[8] (جامعهی روحانیت مبارز) نماد این بخش از روحانیت در انقلاب اسلامی است. اثرگذاری این تشکیلات و سازماندهی در پیروزی انقلاب اسلامی چنان بود که (راشد الغنوشی) در این باره مینویسد: (...حرکت اسلامی ایران از میراث فرهنگی و سیاسی خود بهرهی فراوان برد، به گونهای که نهادهای سیاسی نیرومندی را به وجود آورد و مردم را در یک مجموعهی همبستهی سیاسی، اقتصادی و تربیتی جای داد و همگان برتری و رهبری امام را پذیرفتند... چنین به نظر میرسد که پیروزی انقلاب اسلامی مرهون سازماندهی و تشکیلات پنهانی بود که رهبری مردم را به عهده داشت و بین رهبری و مردم پیوند ناگسستنی ایجاد کرده بود.)[9] اما (کلیم صدیقی) از رویکرد دیگری بر نقش روحانیت در انقلاب تأکید میکند. وی در نامهای که به سید هادی خسروشاهی در سال 1989م. (1357) نوشته است بر نقش روحانیت در کاربرد اجتهاد به مثابهی عامل پیروزی انقلاب تأکید مینماید.[2] بنابراین روحانیت در جریان انقلاب اسلامی توانست با رهبری امام خمینی و استفادهی بهینه از داشتههای فرهنگی و مذهبی جامعهی اسلامی ایران نقش برجستهای در انقلاب اسلامی داشته باشد. به عبارت دیگر، در حالی که بسیاری از نیروهای مخالف با مشکلاتی همچون فقدان رهبری، ضعف تشکیلاتی، عدم انسجام فکری، تفرقه و انشعابات روبهرو بودند، روحانیت با وجود امام و دارا بودن شبکههایی از روحانیون در سراسر کشور از امتیاز مهمی برخوردار بود.[10] بدین ترتیب، با پیروزی انقلاب، امام خمینی، روحانیت و تودهی مردم پیروز این عرصه شدند. در این میان، نقش روشنفکران جای بررسی و تأمل دارد. روشنفکران و انقلاب اسلامی جایگاه و نقش روشنفکران در انقلاب اسلامی را باید با توجه به ایدئولوژیهای آنها و جاذبهشان برای مردم و همچنین ماهیت انقلاب اسلامی سنجید. اگر برخی روشنفکران با تبار و دغدغههای مذهبی، همچون دکتر علی شریعتی، توانستند بر تقویت ایدئولوژی انقلاب اسلامی و انتشار انقلاب در میان مردم مؤثر باشند، اما به طور کلی روشنفکران در انقلاب اسلامی نه به عنوان مرجع و رهبر، که پیرو روحانیت به شمار میرفتند. مهرزاد بروجردی از این دسته از روشنفکران به عنوان سرخوردگان و شگفتزدگان داخل و خارج یاد کرده است که در جستوجوی رنج خود، گوشهگیری، حاشیهنشینی سیاسی، تبعید و زندگی در خارج را تجربه کردهاند. شاید در این تحلیل جای خالی نقش روشنفکران در این امر هویداست. به نظر نگارنده، ورای سازماندهی روحانیت، گویی غیر از روحانیت، سایر جریانها زبان سیاست تودهی مردم را نمیفهمیدند. روشنفکران با زبان سکولار غرب به میان مردم آمدند؛ زبانی که اگرچه برای بخشی از جامعه زبان روز بود، اما تودهی مردم با آن غریبه بودند؛ یا موضعی منفی نسبت به آن داشتند یا از موضع صریح و روشنی در مقابل آن برخوردار نبودند. بنابراین روشنفکران از بسیج مردم ناتوان بودند و در حالی که انقلاب بر پایهی ایدئولوژی، بسیج مردمی و رهبری ساخته میشود، روشنفکران ایرانی در آن مقطع در هیچ یک از این مؤلفهها توانمندی نداشتند. شاید استناد به سخن یکی از اعضای جریانهای غیرمذهبی در این باره مطلوب باشد. استنادی که بر توانمندی روحانیت در پیشبرد انقلاب صحّه میگذارد. (علیاصغر حاج سید جوادی)، یکی از مخالفان غیرمذهبی برجستهی رژیم شاه، واقعهی زیر را حکایت میکند که نشان میدهد چگونه روحانیت توانست سپهر سیاست و منازعهی سیاسی آن زمان را از آنِ خود کند: روشنفکران با زبان سکولار غرب به میان مردم آمدند؛ زبانی که اگرچه برای بخشی از جامعه زبان روز بود، اما تودهی مردم با آن غریبه بودند؛ یا موضعی منفی نسبت به آن داشتند یا از موضع صریح و روشنی در مقابل آن برخوردار نبودند. بنابراین روشنفکران از بسیج مردم ناتوان بودند و در حالی که انقلاب بر پایهی ایدئولوژی، بسیج مردمی و رهبری ساخته میشود، روشنفکران ایرانی در آن مقطع در هیچ یک از این مؤلفهها توانمندی نداشتند. (در روز تاسوعا یا عاشورا یک طیف روشنفکری (همه هم با فکل و کراوات و یا بدون کراوات ولی به هر حال تمام تیپ اداری یا روشنفکر) که من هم در میان آنها بودم از دروازهی شمیران شروع به راهپیمایی کردیم. رسیدیم سر چهارراه 24 اسفند، یکمرتبه دیدیم که یک موج عظیمی از جنوب شهر، یعنی از خیابان سیمتری، دارد میآید... در رأس هر مثلاً 200 متری از این جمعیت یک آخوند بالاست و دارد شعار میدهد و شعارشان منتقل شد به روشنفکران؛ یعنی یک شعار بود در مورد امام حسین که شعار کاملاً مذهبی بود... شعارهایی که از این جمعیت میآمد همین طور ما را مبهوت کرد؛ یعنی او بود که دیگر مسلط شد...)[11] فرجام سخن اسلام شالودهی مهمی در هویتبخشی به جامعهی ایران به شمار میرود. پس اگر جریانی بخواهد این شالوده را نادیده بینگارد، نمیتواند در ایران، سیاست و برنامهای را پیش ببرد؛ چه رسد به اینکه یک انقلاب را رهبری کند. روحانیت به رهبری امام خمینی، در جریان انقلاب اسلامی، با شناخت از پیشینهی تاریخی، فرهنگی و مذهبی ایرانیان، طرحوارهی سیاسی خود را به اجرا گذاردند. همزبانی روحانیت با مردم و تبار مذهبی آنها موجب شد تا نهادهای مذهبی، سیاسی شوند و مردم حامیِ روحانیت در مقابله با پهلوی پیش روند. امام و روحانیت با تأکید بر حفظ و تقویت هنجارهای مذهبی، به خصوص با تأکید بر آموزههای مذهبی و اجرای آنها، از یک سو یکی از مهمترین شالودههای هویتی ایرانیان را برجسته کردند و از دیگر سو، سلب اعتماد آنها از منابع هنجارساز رسمی پهلوی و عدم اجرای قوانین آن را موجب شدند. این امر به تدریج سایر جریانهای ملی و مارکسیستی را به حاشیه فرستاد و حتی آنها را پیرو جریان مسلط انقلاب، یعنی روحانیت و مذهبیون، گرداند. روشنفکران نیز، که بیشتر از آموزههای غرب برخوردار بودند و ماهیتی سکولار داشتند، از تودهی مردم متمایز شدند و به تدریج حاشیهخوان و رجزخوان گردیدند. در مجموع، انقلاب اسلامی نشان داد کسانی میتوانند در جامعهای همچون ایران پیشرو باشند که از میان مردم و آشنا به زبان فرهنگی و مذهبی آنان باشند. در این شرایط نهادهای مذهبی همچون مساجد نیز در مقابل رژیم پهلوی تجهیز شدند و بدین گونه انقلاب اسلامی پیروز شد. (*) پینوشتها: [1]کریم سنجابی، امیدها و ناامیدیها، لندن، انتشارات ملیون، 1368، ص 223. [2]کلیم صدیقی، مسائل نهضتهای اسلامی، ترجمهی سید هادی خسروشاهی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1384، ص 12. [1]برای اطلاعات بیشتر، ر. ک. به: محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، ترجمهی مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، 1383. [2]روحالله حسینیان، درآمدی بر انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 434. [3]مصطفی ملکوتیان، ایدئولوژی و رهبری و تأثیر آن بر پیروزی سریع و ثبات پایدار و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، فصلنامهی سیاست، مجلهی دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی، دورهی 40، ش 2، تابستان 1389، ص 292. [4]پی یر لانشه در گفتوگو با فوکو، ایران: روح یک جهان بیروح، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، 1386، ص 55. [5]امام خمینی، صحیفهی امام، ج 2، تهران، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص 23. [6]رضا شریفپور، مسجد و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 53. [7]رضا شریفپور، مسجد و انقلاب اسلامی، ص 128. [8]صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، 1375، ص 287. [9]راشد الغنوشی، انقلاب اسلامی و امام خمینی مسئلهی فلسطین و...، ترجمه و توضیحات سید هادی خسروشاهی، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلام، معاونت فرهنگی، 1390، ص 45. [10]یحیی فوزی، مبانی اندیشهای گروههای سیاسی اسلامگرا در ایران قبل از انقلاب (قسمت اول)، ص 176. [11]حاج سید جوادی (1362)، به نقل از مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمهی جمشید شیرازی، تهران، فروزان، 1384، ص 152. * محمد پورمحمد؛ کارشناس مسائل تاریخ/ برهان/1391/7/24 .
نقش روحانیت در انقلاب اسلامی؟
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 فصل نوینی را در تحولات اسلامی گشود. نظریهپردازان و پژوهشگران ایرانی و خارجی با پدیدهی نوینی مواجه شدند که از انقلابهای کلاسیک متمایز بود. تمایز این انقلاب در ماهیت و فحوای دینی آن بود وکنشگرانی از دین به مثابهی جریانی برای زنده و پویا کردن بخش مردهی جامعهی استبدادزدهی خود بهره بردند. در این میان، کسانی از روشنفکران وجود داشتهاند که سعی در کوچکنمایی جریان مذهبی در انقلاب اسلامی کردهاند.[1]
سخنان رهبری در میان جامعهی روحانیت بجنورد فرصتی فراهم ساخت تا به بررسی مسئلهی نقش روحانیت و روشنفکران در پیروزی انقلاب بپردازیم. در همین راستا، نوشتار حاضر نقش روحانیت در انقلاب اسلامی را واکاوی خواهد کرد.
جریانهای مبارزاتی در دروهی پهلوی
در جریان مبارزه با نظام شاهنشاهی، جریانها و گروههای مختلفی با ایدئولوژیهای متعدد در حال مبارزه بودند.
ملیگرایان، چپها و مذهبیها از جریانهای عمدهی مقاومت و مبارزهی ضد رژیم شاهنشاهی به شمار میرفتند. به غیر از جریان مذهبی، جریانهای دیگر هر کدام از سبقه و کارنامهی تاریخی در عرصهی سیاست برخوردار بودند که این سبقه نشاندهندهی چگونگی عملکرد آنهاست. ملیگرایان در دههی 1320، پیش از نهضت ملی شدن صنعت نفت، پدید آمدند. این افراد قادر به ربایش بخشی از قدرت شدند، اما از یک ایدئولوژی مبتنی بر شرایط و نیازهای واقعی کشور در زمینههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برخوردار نبودند و نسخههای دیگران را تجویز میکردند.
این جریان با کودتای 28 مرداد 1332 ضعف قابلیتهای خود را در سپهر عملی سیاست نشان دادند و به همین دلیل، به تدریج به حاشیه رفتند. افزون بر این، نمود این جریان در جبههی ملی، بر خلاف فضای انقلابی و دوقطبی ایران، بیشتر مشی محافظهکارانه و اصلاحاتی در برخورد با شاه در پیش گرفته بود؛ چنان که جبههی ملی در مقابل انقلاب سفید شاه شعار (اصلاحات آری، دیکتاتوری نه) را انتخاب کرد.[1] شعاری که (دوپهلو) بود و از این منظر، (این شعار دوپهلو نه تکلیف هواداران خود را روشن میکرد، نه موجب رضایت روحانیون شد.)[2]
چپها نیز که وابستگیشان به قدرت بیگانهی شوروی برای تودهی مردم به اثبات رسیده بود و به خصوص در جریان ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد ماهیت وابسته و خائن خود را به جامعه نشان داده بودند از اعتبار چندانی در میان مردم برخوردار نبودند و بنابراین قابلیت بسیج تودهی مردم را در برابر رژیم پهلوی نداشتند.[3]
حتی به گفتهی (پی یر بلانشه)، از روزنامهنگاران فرانسوی، (انقلاب ایران بسی بیشتر از آن چیزی بود که مارکسیستها تصور و آرزویش را داشتند و رؤیایش را میدیدند.) وی اضافه میکند: (هنگامی که از این مارکسیستها نظرشان را پیرامون انقلاب میپرسیدیم، پاسخ میدادند وضعیت انقلابی است، اما پیشگامی وجود ندارد.) این بدین معناست که مارکسیستهای ایرانی، با توجه به توان اندک خود، به ارزیابی وضعیت انقلاب میپرداختند و سایر جریانها را نادیده میانگاشتند.[4]
بدین ترتیب در میان این 3 جریان، جریان مذهبی پتانسیل مطلوبی برای آیندهی مبارزه داشت. از یک سو گذشتهی تاریخی نشان از تمایل جامعهی مذهبی ایران به این جریان داشت و از سویی دیگر، جریان مذهبی در بزنگاههای تاریخی مثل فتوای جهاد علمای اسلام در برابر روسها و همچنین تحریم تنباکو نشان داده بود که از پتانسیل مطلوبی برای تأثیر بر تحولات سیاسی برخوردار است.
انقلاب مردم ایران خیلی زود خاصیتی مذهبی یافت. این بیشتر به ایدئولوژی انقلاب بازمیگشت که با توجه به مفاد اسلامیاش، ماهیتی متمایز به انقلاب بخشیده بود. افزون بر این، جریان مذهبی در رقابت با جریانهای دیگر قابلیت بسیاری برای بسیج و سازماندهی مبارزهی توده مردم داشت.
شبکهی مساجد و روحانیت در انقلاب
انقلاب مردم ایران خیلی زود خاصیتی مذهبی یافت. این بیشتر به ایدئولوژی انقلاب بازمیگشت که با توجه به مفاد اسلامیاش، ماهیتی متمایز به انقلاب بخشیده بود. افزون بر این، همان گونه که پیشتر نیز گفته شد، جریان مذهبی در رقابت با جریانهای دیگر قابلیت بسیاری برای بسیج و سازماندهی مبارزهی توده مردم داشت. این امر البته تحت تأثیر فعالیتها و عملکرد رهبری قدرتمند و هوشمندانهی امام خمینی (رحمت الله علیه) و استفاده از شبکهی روحانیت و مساجد در جریان مبارزه عملیاتی شد.
البته شاید خاصیت جامعهی شیعی نیز در چگونگی نقشآفرینی مذهب در انقلاب اسلامی اثرگذار باشد، چرا که روحانیت در مذهب شیعه از شبکهی قدرتمند و سازماندهی منسجمی برخوردار است که این خود به مختصات مثبت این نیروی اجتماعی بدل شده است. این خاصیت با سخنرانی آتشین امام در خرداد 1342 جلوهگر شد و قدرت شبکههای ارتباطی روحانیت و مساجد خود را نشان دادند. از آن پس، این مساجد بودند که جایگاه مبارزهی مردم مسلمان ایران شدند. روحانیت با استفاده از همین شبکه، سخنان امام را در میان مردم انتشار دادند.
هرچند نوع نگاه امام، به مثابهی رهبر انقلاب اسلامی به دین اسلام و مساجد، موجب تقویت جایگاه مساجد در انقلاب شد. برای نمونه، ایشان پیرامون نقش مساجد در اسلام میگفتند:
(مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم مثل کلیساست. مسجد وقتی نماز در آن برپا میشده است تکلیف معین میکردند. جنگها از آن شالودهاش ریخته میشد. مسجد مثل کلیسا نیست. مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است.)[5]
بدین ترتیب مساجد پایگاه تجمع نیروهای انقلاب، نقطهی شروع حرکت تظاهرات و ابراز اعتراضات مردم شدند. همچنین خانوادههایی که برای پیشبرد انقلاب در حال اعتصاب بودند یا در بازداشت و زندان به سر میبردند از سوی مسجد و مسجدیها پشتیبانی میشدند.[6]
امام خمینی در اسفندماه سال 1354 فتوای صریحی در خصوص اجازهی مصرف یک سوم از سهم امام برای خرید و انتشار کتابهای اسلامی داد. این امر باعث شد تا فعالیتهای تبلیغی و اطلاعرسانی مساجد رشد نماید و تکثیر و توزیع اعلامیهها، از جمله اعلامیههای امام امت، مراجع بزرگ و نوارهای انقلابی انجام شود.[7]
علاوه بر احیای جایگاه مساجد در جریان مبارزه با رژیم پهلوی، از دیگر نقاط قوت جریان مذهبی تابعیت روحانیت از امام خمینی بود؛ به خصوص دستهای از روحانیت که در سطح نخست ارتباط با امام قرار داشتند و در آستانهی سال 1356 از مدرسان حوزهی علمیه و سطح بالای هرم روحانیت بودند. از نظر برخی، اگرچه در ظاهر رهبر انقلاب فاقد یک حزب و تشکیلات سیاسی بود، اما در عمل و در سطح کشور شبکهای از طرفداران امام همچون سازمانی نیرومند و متشکل گردونهی انقلاب را به حرکت درآوردند.[8] (جامعهی روحانیت مبارز) نماد این بخش از روحانیت در انقلاب اسلامی است.
اثرگذاری این تشکیلات و سازماندهی در پیروزی انقلاب اسلامی چنان بود که (راشد الغنوشی) در این باره مینویسد: (...حرکت اسلامی ایران از میراث فرهنگی و سیاسی خود بهرهی فراوان برد، به گونهای که نهادهای سیاسی نیرومندی را به وجود آورد و مردم را در یک مجموعهی همبستهی سیاسی، اقتصادی و تربیتی جای داد و همگان برتری و رهبری امام را پذیرفتند... چنین به نظر میرسد که پیروزی انقلاب اسلامی مرهون سازماندهی و تشکیلات پنهانی بود که رهبری مردم را به عهده داشت و بین رهبری و مردم پیوند ناگسستنی ایجاد کرده بود.)[9]
اما (کلیم صدیقی) از رویکرد دیگری بر نقش روحانیت در انقلاب تأکید میکند. وی در نامهای که به سید هادی خسروشاهی در سال 1989م. (1357) نوشته است بر نقش روحانیت در کاربرد اجتهاد به مثابهی عامل پیروزی انقلاب تأکید مینماید.[2] بنابراین روحانیت در جریان انقلاب اسلامی توانست با رهبری امام خمینی و استفادهی بهینه از داشتههای فرهنگی و مذهبی جامعهی اسلامی ایران نقش برجستهای در انقلاب اسلامی داشته باشد.
به عبارت دیگر، در حالی که بسیاری از نیروهای مخالف با مشکلاتی همچون فقدان رهبری، ضعف تشکیلاتی، عدم انسجام فکری، تفرقه و انشعابات روبهرو بودند، روحانیت با وجود امام و دارا بودن شبکههایی از روحانیون در سراسر کشور از امتیاز مهمی برخوردار بود.[10] بدین ترتیب، با پیروزی انقلاب، امام خمینی، روحانیت و تودهی مردم پیروز این عرصه شدند. در این میان، نقش روشنفکران جای بررسی و تأمل دارد.
روشنفکران و انقلاب اسلامی
جایگاه و نقش روشنفکران در انقلاب اسلامی را باید با توجه به ایدئولوژیهای آنها و جاذبهشان برای مردم و همچنین ماهیت انقلاب اسلامی سنجید. اگر برخی روشنفکران با تبار و دغدغههای مذهبی، همچون دکتر علی شریعتی، توانستند بر تقویت ایدئولوژی انقلاب اسلامی و انتشار انقلاب در میان مردم مؤثر باشند، اما به طور کلی روشنفکران در انقلاب اسلامی نه به عنوان مرجع و رهبر، که پیرو روحانیت به شمار میرفتند.
مهرزاد بروجردی از این دسته از روشنفکران به عنوان سرخوردگان و شگفتزدگان داخل و خارج یاد کرده است که در جستوجوی رنج خود، گوشهگیری، حاشیهنشینی سیاسی، تبعید و زندگی در خارج را تجربه کردهاند. شاید در این تحلیل جای خالی نقش روشنفکران در این امر هویداست. به نظر نگارنده، ورای سازماندهی روحانیت، گویی غیر از روحانیت، سایر جریانها زبان سیاست تودهی مردم را نمیفهمیدند.
روشنفکران با زبان سکولار غرب به میان مردم آمدند؛ زبانی که اگرچه برای بخشی از جامعه زبان روز بود، اما تودهی مردم با آن غریبه بودند؛ یا موضعی منفی نسبت به آن داشتند یا از موضع صریح و روشنی در مقابل آن برخوردار نبودند. بنابراین روشنفکران از بسیج مردم ناتوان بودند و در حالی که انقلاب بر پایهی ایدئولوژی، بسیج مردمی و رهبری ساخته میشود، روشنفکران ایرانی در آن مقطع در هیچ یک از این مؤلفهها توانمندی نداشتند.
شاید استناد به سخن یکی از اعضای جریانهای غیرمذهبی در این باره مطلوب باشد. استنادی که بر توانمندی روحانیت در پیشبرد انقلاب صحّه میگذارد. (علیاصغر حاج سید جوادی)، یکی از مخالفان غیرمذهبی برجستهی رژیم شاه، واقعهی زیر را حکایت میکند که نشان میدهد چگونه روحانیت توانست سپهر سیاست و منازعهی سیاسی آن زمان را از آنِ خود کند:
روشنفکران با زبان سکولار غرب به میان مردم آمدند؛ زبانی که اگرچه برای بخشی از جامعه زبان روز بود، اما تودهی مردم با آن غریبه بودند؛ یا موضعی منفی نسبت به آن داشتند یا از موضع صریح و روشنی در مقابل آن برخوردار نبودند. بنابراین روشنفکران از بسیج مردم ناتوان بودند و در حالی که انقلاب بر پایهی ایدئولوژی، بسیج مردمی و رهبری ساخته میشود، روشنفکران ایرانی در آن مقطع در هیچ یک از این مؤلفهها توانمندی نداشتند.
(در روز تاسوعا یا عاشورا یک طیف روشنفکری (همه هم با فکل و کراوات و یا بدون کراوات ولی به هر حال تمام تیپ اداری یا روشنفکر) که من هم در میان آنها بودم از دروازهی شمیران شروع به راهپیمایی کردیم. رسیدیم سر چهارراه 24 اسفند، یکمرتبه دیدیم که یک موج عظیمی از جنوب شهر، یعنی از خیابان سیمتری، دارد میآید... در رأس هر مثلاً 200 متری از این جمعیت یک آخوند بالاست و دارد شعار میدهد و شعارشان منتقل شد به روشنفکران؛ یعنی یک شعار بود در مورد امام حسین که شعار کاملاً مذهبی بود... شعارهایی که از این جمعیت میآمد همین طور ما را مبهوت کرد؛ یعنی او بود که دیگر مسلط شد...)[11]
فرجام سخن
اسلام شالودهی مهمی در هویتبخشی به جامعهی ایران به شمار میرود. پس اگر جریانی بخواهد این شالوده را نادیده بینگارد، نمیتواند در ایران، سیاست و برنامهای را پیش ببرد؛ چه رسد به اینکه یک انقلاب را رهبری کند. روحانیت به رهبری امام خمینی، در جریان انقلاب اسلامی، با شناخت از پیشینهی تاریخی، فرهنگی و مذهبی ایرانیان، طرحوارهی سیاسی خود را به اجرا گذاردند. همزبانی روحانیت با مردم و تبار مذهبی آنها موجب شد تا نهادهای مذهبی، سیاسی شوند و مردم حامیِ روحانیت در مقابله با پهلوی پیش روند.
امام و روحانیت با تأکید بر حفظ و تقویت هنجارهای مذهبی، به خصوص با تأکید بر آموزههای مذهبی و اجرای آنها، از یک سو یکی از مهمترین شالودههای هویتی ایرانیان را برجسته کردند و از دیگر سو، سلب اعتماد آنها از منابع هنجارساز رسمی پهلوی و عدم اجرای قوانین آن را موجب شدند.
این امر به تدریج سایر جریانهای ملی و مارکسیستی را به حاشیه فرستاد و حتی آنها را پیرو جریان مسلط انقلاب، یعنی روحانیت و مذهبیون، گرداند. روشنفکران نیز، که بیشتر از آموزههای غرب برخوردار بودند و ماهیتی سکولار داشتند، از تودهی مردم متمایز شدند و به تدریج حاشیهخوان و رجزخوان گردیدند. در مجموع، انقلاب اسلامی نشان داد کسانی میتوانند در جامعهای همچون ایران پیشرو باشند که از میان مردم و آشنا به زبان فرهنگی و مذهبی آنان باشند. در این شرایط نهادهای مذهبی همچون مساجد نیز در مقابل رژیم پهلوی تجهیز شدند و بدین گونه انقلاب اسلامی پیروز شد. (*)
پینوشتها:
[1]کریم سنجابی، امیدها و ناامیدیها، لندن، انتشارات ملیون، 1368، ص 223.
[2]کلیم صدیقی، مسائل نهضتهای اسلامی، ترجمهی سید هادی خسروشاهی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1384، ص 12.
[1]برای اطلاعات بیشتر، ر. ک. به: محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، ترجمهی مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، 1383.
[2]روحالله حسینیان، درآمدی بر انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 434.
[3]مصطفی ملکوتیان، ایدئولوژی و رهبری و تأثیر آن بر پیروزی سریع و ثبات پایدار و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، فصلنامهی سیاست، مجلهی دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی، دورهی 40، ش 2، تابستان 1389، ص 292.
[4]پی یر لانشه در گفتوگو با فوکو، ایران: روح یک جهان بیروح، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، 1386، ص 55.
[5]امام خمینی، صحیفهی امام، ج 2، تهران، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص 23.
[6]رضا شریفپور، مسجد و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 53.
[7]رضا شریفپور، مسجد و انقلاب اسلامی، ص 128.
[8]صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، 1375، ص 287.
[9]راشد الغنوشی، انقلاب اسلامی و امام خمینی مسئلهی فلسطین و...، ترجمه و توضیحات سید هادی خسروشاهی، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلام، معاونت فرهنگی، 1390، ص 45.
[10]یحیی فوزی، مبانی اندیشهای گروههای سیاسی اسلامگرا در ایران قبل از انقلاب (قسمت اول)، ص 176.
[11]حاج سید جوادی (1362)، به نقل از مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمهی جمشید شیرازی، تهران، فروزان، 1384، ص 152.
* محمد پورمحمد؛ کارشناس مسائل تاریخ/ برهان/1391/7/24 .
- [سایر] نهاد روحانیت چگونه برای مبارزه احیا شد؟ساختار و عملکرد نهاد روحانیت از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی چگونه است؟
- [سایر] روحانیت در شکل گیری انقلاب اسلامی چه نقشی داشته است؟
- [سایر] نقش رسانه در انقلاب اسلامی؟چه رسانههایی صدای انقلاب اسلامی را به گوش مردم رساندند؟
- [سایر] روحانیت در شکل گیری انقلاب اسلامی چه نقشی داشته است؟
- [سایر] منظور از انقلاب و انقلاب اسلامی چیست؟ علت وقوع، ارکان و نقش انقلاب اسلامی در جهان چیست؟
- [سایر] آیا در انقلاب اسلامی ایران ، آمریکا نیز نقش داشته است ؟
- [سایر] آیا در انقلاب اسلامی ایران ، آمریکا نیز نقش داشته است ؟
- [سایر] رسالت انقلاب اسلامی چیست نقش دانشجویان چیست؟
- [سایر] نقش انقلاب اسلامی در شکلگیری بیداری اسلامی چه بوده است؟
- [سایر] وظیفة ما جوانان در قبال حوزه، روحانیّت، و انقلاب اسلامی چیست؟
- [آیت الله مظاهری] چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است. 5 - انقلاب:
- [آیت الله سیستانی] چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه ، نجس است . 5 انقلاب :
- [آیت الله جوادی آملی] .در این زمان که نظام جمهوری اسلامی ایران با کشورهای شرق و غرب و دولت های کفّار حربی , معاهده و پیمان عدم تعرّض و تجاوز بسته است، سرقت و نیرنگ و عدم وفا به تعهّد نسبت به حقوق و اموال کفّار حربی, جایز نیست.
- [آیت الله علوی گرگانی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک وتنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند و لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمههای لباس ودست کردن انگشتری که نقش صورت دارد مکروه میباشد.
- [آیت الله مظاهری] هشت چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: 1 - پوشیدن لباس سیاه. 2 - پوشیدن لباس کثیف. 3 - پوشیدن لباس تنگ. 4 - پوشیدن لباس شرابخوار. 5 - پوشیدن لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند. 6 - پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد. 7 - باز بودن دکمههای لباس. 8 - دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.
- [آیت الله سبحانی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک وتنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند و لباسی که نقش صورت دارد و نیز بازبودن تکمه های لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند و لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمه های لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد مکروه می باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ و لباس شرابخوار و پوشیدن لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند، پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمه های لباس ودست کردن انگشتری که نقش صورت داردبرای نمازگزار مکروه می باشد.
- [آیت الله بروجردی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است:پوشیدن لباس سیاه، چرک، تنگ، لباس شرابخوار، لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند، لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن تکمههای لباس و دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد، مکروه میباشد.
- [آیت الله اردبیلی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است که از آن جملهاند: پوشیدن لباس سیاه مگر برای عزای اهل بیت علیهمالسلام و همچنین لباس چرک و تنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند و پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن دکمههای لباس و به دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.