هدف از تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ آیا انقلاب فرهنگی به تمام اهداف خود دست یافت؟ انقلاب فرهنگی اقدام مهمی در چارچوب انقلاب اسلامی بود که بین سالهای 1359 تا 1361 انجام شد. اقدامات ستاد انقلاب فرهنگی، دارای نقاط قوت و نقاط ضعفی بود که نوشتار حاضر در پی بررسی و تحلیل آنهاست. پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر تغییر بسیاری از ارکان نظام شاهنشاهی، ضرورت زدودن آثار غیراسلامی در بُعد فرهنگی را نیز ایجاب میکرد. از نهادهای فرهنگی مهم در این رابطه، دانشگاهها بودند. بسیاری از دانشگاههای مهم کشور در این دوره، به محل برخورد عقاید جریانها و گروههای سیاسی مختلف تبدیل شده بودند و بسیاری از نیروهای مخالف و منحرف جامعه، از جمله چپها، لیبرالها و حتی نیروهای مسلح، علناً در دانشگاه حضور داشتند. از این رو، رهبر کبیر انقلاب با تشخیص این امر در بخشی از پیام خود در سال 59، به تصفیهی دانشگاهها و اسلامی نمودن آن تأکید کردند و به دنبال پیام ایشان، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل گردید. این امر نیازمند تعطیلی دانشگاهها و بسیاری از نهادهای آموزش عالی بود. بنابراین دانشگاهها از سال 1359 تعطیل و در 27 آذر 1361 بازگشایی شدند. این ستاد در دورهی مذکور، به اقدامات مناسبی از جمله تأسیس چندین دانشگاه، انتشار چندین هزار کتاب و جزوهی علمی، برنامهریزی در بسیاری از مجموعههای فنی، مهندسی، پزشکی و... مبادرت کرد. اما واقعیت آن است که ستاد از زمان تشکیل تا بازگشایی دانشگاهها، نتوانست در تحقق تمام اهداف خود موفق گردد. ناکامی موفقیت شورا، عوامل مختلفی داشت. گذشته از آنکه تشکیل ستاد تاحدی شتابزده و بدون برنامهریزی دقیق بود، مدیریت ستاد نیز دچار ضعف و کاستیهایی بود و اختلاف با برخی از نهادهای دولتی بر سر انتصاب رؤسای دانشگاهها نیز وجود داشت. همین مشکلات باعث گردید تا ستاد نتواند به تحقق کامل اهداف خود از جمله تخلیهی گروهها و جریانهای منحرف و اسلامی کردن دانشگاهها در کوتاهمدت دست یابد. البته برخی از این مشکلات ناشی از اختلافات درونی و جزئی ستاد بود و بخشی دیگر از آن به مسامحهی دولت موقت و شرایط کشور مانند جنگ تحمیلی برمیگشت که در این نوشتهی کوتاه به تبیین بیشتر این موارد پرداخته میشود. وضعیت دانشگاهها در آستانهی انقلاب فرهنگی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ضرورت تحول فرهنگی بهخصوص در آموزش عالی، احساس میشد. دانشگاهها در این دوره، وضعیت چندان مطلوبی نداشتند و به مرکز فعالیت گروهها و احزاب مخالف سیاسی تبدیل شد بودند. علاوه بر این، بسیاری از دانشجویان و اساتید با اندیشههای منحرف، همچنان به رژیم گذشته تعلق خاطر داشتند و محتوای کتب درسی که توسط همین اساتید تدریس میشد نیز با موازین انقلاب سازگاری نداشت. بررسیها نشان میدهد که (در آن هنگام، 24 هزار دانشجو و دو هزار استاد در دانشگاه بودند که همه، حتی کارمندان دانشگاه، در آن وضعیت انقلابی خود را چهگوارا و قهرمان میدانستند. در این شرایط مغشوش، در چهار روز دانشگاه تهران که دانشگاه مادر بود بازگشایی شد، در حالی که در همان هنگام، شش تانک در داخل دانشگاه وجود داشت و پرچم سرخرنگ بر فراز دانشکدهی فنی در اهتزاز بود.)[1] در سخنی کلی بهجای حاکم بودن فضای علمی، فضای سیاسی و ضدعلمی در دانشگاهها غالب بود. از این رو، امام خمینی (ره) با درک ضرورت پاکسازی دانشگاهها از عناصر مخالف حکومت، در پیامی در فروردین سال 59 فرمودند: (باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرباند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی.)[2] فرمایش امام مقدمهای گردید برای تشکیل انقلاب فرهنگی. پیام امام با استقبال بسیاری از دانشجویان پیرو ایشان نیز مواجه شد و به دنبال آن، حرکتهایی از سوی برخی از دانشجویان بهخصوص در دانشگاه تبریز، تهران، شیراز و... برای حذف عناصر ضدانقلاب آغاز گردید. پیرو این اقدامات، برخوردهایی نیز میان جریانهای اسلامی حامی امام و دانشجویان مخالف گزارش شد. اما در نهایت، بنیصدر در دوم اردیبهشت، حکم شورای انقلاب را ابلاغ و در 23 خرداد 1359 نیز امام خمینی (ره) فرمان تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی را صادر کرد و انقلاب فرهنگی رسماً با تعطیلی دانشگاهها آغاز گردید. وظیفهی اصلی ستاد برنامهریزی در رشتههای مختلف و خطمشی آیندهی دانشگاهها براساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آمادهسازی اساتید متعهد و آگاه و تدوین برنامهی دروس دانشگاهی و اسلامی کردن آموزش علوم انسانی و علوم اجتماعی بود.[3] اسلامی کردن دانشگاهها ضرورت پیوند حوزه و دانشگاه را نیز به دنبال داشت. در این رابطه، قرار بر این شد که کتب و علومی که در زمینهی علوم انسانی تدوین میشدند، به حوزهی علمیه ارائه شوند تا در صورت نیاز، با موازین اسلامی منطبق گردند. با این اصول و فعالیتها، ستاد دست به اقدامات مثبتی زد که تأثیر مهمی بر فرایند آموزشی و فرهنگی کشور گذاشت. پیامدهای مثبت انقلاب فرهنگی: 1. اخراج عناصر و گروههای مغرض از دانشگاه یکی از تأثیرات مثبت انقلاب فرهنگی، خالی کردن دانشگاه از برخی گروههای معاند و حتی مسلح بود. گرچه در آن دورهی کوتاه، این امر بهطور کامل محقق نشد، با این حال، انقلاب فرهنگی تا حدی توانست در اخراج گروههای مسلح و بازگشت فضای علمی به دانشگاهها مؤثر واقع شود. گرچه شروع انقلاب فرهنگی مقدمهای بر خروج گروههای مخالف و مسلح گردید، اما متأسفانه برخی از جریانهای مشکوک با سوءاستفاده از شرایط بحرانی کشور و مسامحهی دولت، توانستند وارد دانشگاهها شوند. محمدعلی نجفی که بعد از انقلاب فرهنگی مأمور بازگشایی دانشگاه بود، در دفاع از انقلاب فرهنگی، به روزنامهی اطلاعات گفته بود: (تعطیل کردن دانشگاهها و حرکت انقلاب فرهنگی در شرایطی که حرکات و تبلیغات دهها گروه و دستهی مغرض سیاسی، فضای میهن اسلامی را آکنده از شبهات کرده بود، میبایست با پشتوانهای از افراد وجیه و صاحب رأی ادامه مییافت.)[4] 2. تأسیس دانشگاهها و مراکز آموزش عالی جدید پیامد مثبت دیگر انقلاب فرهنگی، افزایش دانشگاههای جدیدالتأسیس است. علاوه بر تأسیس دانشگاههای دولتی در سراسر کشور بهخصوص شهرستانها، تأسیس دانشگاه تربیت مدرس با هدف تربیت اساتید و مدرسان اسلامی در سال 1360 و نیز دانشگاه آزاد اسلامی در سال 1361، از دیگر اقدامات مهم در این زمینه است. این موضوع ضمن تسهیل روند ورود دانشجویان به دانشگاه، فرصت بیشتری برای دانشجویان شهرستانی در استفاده از امکانات دانشگاهی فراهم کرد. 3. نشر علمی و برنامهریزی مجموعههای علمی از دیگر نتایج مثبت انقلاب فرهنگی میتوان به برنامهریزی و نشر کتب و جزوات علمی و نیز برنامهریزی در حوزههای مختلف علمی اشاره کرد. (برنامهریزی 68 مجموعهی فنی و مهندسی، 74 رشتهی پزشکی، 20 رشتهی پزشکی، 20 رشتهی تخصصی کشاورزی، 47 رشتهی علوم پایه، 86 برنامهی مربوط به علوم انسانی و انتشار بیش از 2000 عنوان کتاب)[5] بخشی از این اقدامات است. اما با این حال، انقلاب فرهنگی با هدف تعطیلی دانشگاهها، چندان به درازا نکشید و دانشگاهها در 27 آذر 1361 بازگشایی شدند. البته بازگشایی به معنای این نبود که انقلاب فرهنگی به دانشگاه اسلامی و ارزشهای اسلامی دست یافته، بلکه شرایط کشور، اختلافات درونی ستاد و بعضاً سهلانگاری دولت، مانع موفقیت کامل ستاد گردید. اهداف تحققنیافته ستاد انقلاب فرهنگی و دلایل آن علیرغم آنکه ستاد توانست اقدامات مؤثری در راستای اهداف خود انجام دهد، اما با مشکلاتی نیز مواجه بود که مانع از تحقق کامل اهداف ستاد گردید. برخی از این اهداف و دلایل آن عبارتاند از: 1. ورود برخی عناصر غیراسلامی به د انشگاهها: گرچه شروع انقلاب فرهنگی مقدمهای بر خروج گروههای مخالف و مسلح گردید، اما متأسفانه برخی از جریانهای مشکوک با سوءاستفاده از شرایط بحرانی کشور و مسامحهی دولت، توانستند وارد دانشگاهها شوند. (بههمریختگی دانشگاه موجب میشد تا همهی گروهها تلاش کنند که بهگونهای بهرهبرداری کنند. جریانهای سیاسی اختلافات متعددی داشتند. آقای بنیصدر رئیسجمهور بود و هرکدام بهشکلی به دنبال این بودند که از این مسیر استفاده کنند.)[6] از طرفی گرچه برخی از کتب اسلامی در واحدهای درسی دانشجویان گنجانده شد، اما بسیاری از آن کتابها فقط نام اسلامی بودن را به یدک میکشیدند و در محتوا، تفاوت چندانی با کتب غیراسلامی نداشتند. این موضوع در رشتهها و کتب انسانی مشهودتر بود. به دلیل (ماهیت علوم انسانی و نیز عدم سرعت لازم اجرایی، تنها یکسری کتابهای عربی و اخلاق و تربیت اسلامی برای دروس دانشگاهی به زیر چاپ رفت.)[7] بدین ترتیب، ماهیت و محتوای برخی کتب تغییر چندانی نکرد؛ هرچند در زمینهی علوم انسانی با نقش پررنگ روحانیان، کتب اسلامی جدیدی تدوین گردید، اما در نهایت تنها اقدامی که در دوران تعطیلی دانشگاه اتفاق افتاد، گنجاندن چند واحد اسلامی و ادغام چند دانشگاه و اخراج برخی از اساتید و دانشجویان بود. از این رو، هدف اصلی انقلاب فرهنگی، که همان اسلامی کردن دانشگاهها بود، چندان محقق نشد. البته در این رابطه، افزایش هزینههای انقلاب فرهنگی، جنگ تحمیلی و نیز پرداختن دولت به امور جنگی و تحمیل هزینههای ناشی از جنگ، در بازگشایی دانشگاهها و عدم توجه و نظارت کامل دولت به انقلاب فرهنگی، بیتأثیر نبود. 2. اختلافات داخلی ستاد انقلاب فرهنگی مسئلهی دیگر اختلاف ستاد با مجلس و نهادهای دیگر بر سر انتصاب رؤسای دانشگاهها بود که همین موضوع شکاف عمدهای بین ستاد و دیگر نهادها انداخته بود. از آنجا که در آن دوره، مدیریت دانشگاهها با دفتر تحکیم وحدت بود و تعیین اساتید دانشگاهها توسط این گروه صورت میگرفت، بعضاً اختلافاتی بین این گروه و وزارت علوم پیش میآمد، زیرا دفتر تحکیم اگر کسی را بهعنوان رئیس دانشگاه میپذیرفت، آن فرد به آن سمت منصوب میگردید، ولو آن فرد شایستگی آن سمت را نداشت و اگر با کسی هم مخالفت میکرد، اگر آن فرد علامهی دهر هم بود، نمیتوانست رئیس دانشگاه شود.[8] این موضوع بعضاً باعث بروز اختلاف بین ستاد با برخی از نهادها میگردید و باعث میشد تا بعضی از عناصر مخرب که درکی از انقلاب نداشتند، با بهرهبرداری از اختلافات درونی ستاد، بهراحتی وارد دانشگاهها شوند. 3. مشکلات موجود در مدیریت د انشگاهها مدیریت دانشگاهها نیز با مشکلات عدیدهای مواجه بود. فعالیتهای ستاد انقلاب فرهنگی از مقبولیت لازم و کافی در بین دانشجوها و نیز کادرهای کارشناسی وزارتخانه و خود دانشگاهها برخوردار نبود. از آنجا که در آن دوره، مدیریت دانشگاهها با دفتر تحکیم وحدت بود و تعیین اساتید دانشگاهها توسط این گروه صورت میگرفت، بعضاً اختلافاتی بین این گروه و وزارت علوم پیش میآمد، زیرا دفتر تحکیم اگر کسی را بهعنوان رئیس دانشگاه میپذیرفت، آن فرد به آن سمت منصوب میگردید، ولو آن فرد شایستگی آن سمت را نداشت. مسئلهی مدیریت یکی از مشکلترین بحثها محسوب میشد؛ بهطوریکه این موضوع مورد اعتراض دانشجویان نیز قرار گرفت. پاسخ ستاد به این مشکل، تشکیل جهاد دانشگاهی بود. اما با تشکیل جهاد نیز نقش وزارت فرهنگ و آموزش عالی با ابهام مواجه شد. (اعضای ستاد انقلاب فرهنگی امیدوار بودند با یکی شدن نهادهای موجود در آن زمان و ایجاد نظامی واحد، که نه جهاد را در بر گیرد و نه وزارت علوم را و در عین حال شامل هر دو باشد، بتوانند به کارهای اصلی خود بپردازند و دست خود را از امور اجرایی کنار بکشند، لیکن به این کار موفق نشدند.)[9] از دیگر آرمانهای انقلاب فرهنگی که طی آن دوران محقق نشد، وحدت حوزه و دانشگاه بود. این موضوع نیز به دلایلی از جمله حجم کارها و اشتغال بیش از حد روحانیان به سایر امور و نیز عدم زمینهسازی مناسب تحقق نیافت. بخشی از این زمینهسازی به عدم آشنایی اعضای شورای مدیریت دانشگاهها و یا اعضای ستاد با یکدیگر و روحانیان برمیگشت. سروش که یکی از اولین اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بود، در این رابطه میگوید: (ما اعضای هفتگانه، یکدیگر را قبلاً ندیده بودیم و نمیشناختیم و ننشسته بودیم گفتوگو کنیم و فکرهایمان را یککاسه کنیم. پس از تشکیل ستاد هم چنین نکردیم...)[10] با این حال، ستاد فرهنگی با ادامهی کار خود و تبدیل شدن به شورای عالی انقلاب فرهنگی در سالهای بعد و پیوستن اعضای جدید از مقامات عالیرتبهی دولتی به شورا، سعی نمود ضمن برطرف کردن کمبودها و اختلافات داخلی، به پیشبرد هدف اصلی خود یعنی اسلامی کردن دانشگاهها، ادامه دهد و با رفع نواقص در مسیر اصلی خود گام بردارد. سخن آخر فرجام سخن پیرامون نوشتهی حاضر اینکه ستاد انقلاب فرهنگی از نهادهای مهمی بود که بعد از انقلاب با هدف احیای فرهنگ اسلامی و در رأس آن، اسلامی کردن دانشگاهها و نیز وحدت حوزه و دانشگاه آغاز به کار کرد. این نهاد در طول دوران فعالیت خود، با تعطیل کردن دانشگاهها توانست اقدامات مؤثری در زمینهی علمی مانند تأسیس دانشگاههای جدید و نشر چندین هزار عنوان کتاب و نشریهی علمی مبادرت کند، اما تعطیلی دانشگاهها منجر به تحقق کامل انقلاب فرهنگی نشد. همانطور که در متن این نوشتار بحث شد، این مهم دلایل متعددی داشت. اولاً به دلیل شرایط بحرانی کشور و نیز عدم مدیریت صحیح، برخی از عناصر و نیروهای منحرف، فرصت ورود به دانشگاه را پیدا کردند. ثانیاً از آنجا که وظایف برخی از نهادهای ستاد به طور دقیق مشخص نشده بود، اختلافات داخلی و سوءمدیریت در ستاد رواج یافت که همین موضوع، اعتراض برخی از دانشجویان و سوءاستفادهی گروههای مخالف را به همراه داشت. با این حال، گرچه دانشگاهها به معنای واقعی در آن دورهی کوتاه بهطور کامل اسلامی نشدند، اما میتوان با قاطعیت گفت که در رسیدن به آن هدف، حرکت و تلاش کردند و گامهای مؤثری نیز برداشتند.* پینوشتها: [1]. ملکی، محمد (1381)، (دانشجویان و انقلاب فرهنگی)، مجلهی بازتاب اندیشه، ش 32، ص 48. [2]. روزنامهی اطلاعات، 6 فروردین 1359، ص 4. [3]. بهداد، سهراب (1376)، (انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی؛ اسلامی کردن اقتصاد در دانشگاههای ایران)، کنکاش، در گسترهی تاریخ و سیاست، شمارهی سیزدهم، ص 11 و 12. [4]. جزینی، مهسا، (مأمور بازگشایی دانشگاهها؛ نجفی در وزارت علوم چه کرد؟)، برگرفته از پایگاه علمی تاریخ ایرانی. [5]. روشننهاد، ناهید (1382)، (انقلاب فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران)، دانشگاه اسلامی، سال هفتم، ص 118. [6]. بینام (1390)، (انقلاب فرهنگی)، حضور بهار، ش 76، ص 307. [7]. همان، ص 121. [8]. معصومی، غلامرضا (1378)، (ستاد انقلاب فرهنگی؛ چراغی که فروغ اندک داشت)، لوح فروردین، ش 4، ص 31. [9]. روشننهاد، همان. [10]. گفتوگو با عبدالکریم سروش، دربارهی انقلاب فرهنگی، ماهنامهی لوح، شمارهی ششم، مهر 1378. *گروه تاریخ برهان/برهان 1393/9/19
هدف از تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ آیا انقلاب فرهنگی به تمام اهداف خود دست یافت؟
انقلاب فرهنگی اقدام مهمی در چارچوب انقلاب اسلامی بود که بین سالهای 1359 تا 1361 انجام شد. اقدامات ستاد انقلاب فرهنگی، دارای نقاط قوت و نقاط ضعفی بود که نوشتار حاضر در پی بررسی و تحلیل آنهاست.
پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر تغییر بسیاری از ارکان نظام شاهنشاهی، ضرورت زدودن آثار غیراسلامی در بُعد فرهنگی را نیز ایجاب میکرد. از نهادهای فرهنگی مهم در این رابطه، دانشگاهها بودند. بسیاری از دانشگاههای مهم کشور در این دوره، به محل برخورد عقاید جریانها و گروههای سیاسی مختلف تبدیل شده بودند و بسیاری از نیروهای مخالف و منحرف جامعه، از جمله چپها، لیبرالها و حتی نیروهای مسلح، علناً در دانشگاه حضور داشتند.
از این رو، رهبر کبیر انقلاب با تشخیص این امر در بخشی از پیام خود در سال 59، به تصفیهی دانشگاهها و اسلامی نمودن آن تأکید کردند و به دنبال پیام ایشان، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل گردید. این امر نیازمند تعطیلی دانشگاهها و بسیاری از نهادهای آموزش عالی بود. بنابراین دانشگاهها از سال 1359 تعطیل و در 27 آذر 1361 بازگشایی شدند. این ستاد در دورهی مذکور، به اقدامات مناسبی از جمله تأسیس چندین دانشگاه، انتشار چندین هزار کتاب و جزوهی علمی، برنامهریزی در بسیاری از مجموعههای فنی، مهندسی، پزشکی و... مبادرت کرد. اما واقعیت آن است که ستاد از زمان تشکیل تا بازگشایی دانشگاهها، نتوانست در تحقق تمام اهداف خود موفق گردد.
ناکامی موفقیت شورا، عوامل مختلفی داشت. گذشته از آنکه تشکیل ستاد تاحدی شتابزده و بدون برنامهریزی دقیق بود، مدیریت ستاد نیز دچار ضعف و کاستیهایی بود و اختلاف با برخی از نهادهای دولتی بر سر انتصاب رؤسای دانشگاهها نیز وجود داشت. همین مشکلات باعث گردید تا ستاد نتواند به تحقق کامل اهداف خود از جمله تخلیهی گروهها و جریانهای منحرف و اسلامی کردن دانشگاهها در کوتاهمدت دست یابد. البته برخی از این مشکلات ناشی از اختلافات درونی و جزئی ستاد بود و بخشی دیگر از آن به مسامحهی دولت موقت و شرایط کشور مانند جنگ تحمیلی برمیگشت که در این نوشتهی کوتاه به تبیین بیشتر این موارد پرداخته میشود.
وضعیت دانشگاهها در آستانهی انقلاب فرهنگی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ضرورت تحول فرهنگی بهخصوص در آموزش عالی، احساس میشد. دانشگاهها در این دوره، وضعیت چندان مطلوبی نداشتند و به مرکز فعالیت گروهها و احزاب مخالف سیاسی تبدیل شد بودند. علاوه بر این، بسیاری از دانشجویان و اساتید با اندیشههای منحرف، همچنان به رژیم گذشته تعلق خاطر داشتند و محتوای کتب درسی که توسط همین اساتید تدریس میشد نیز با موازین انقلاب سازگاری نداشت.
بررسیها نشان میدهد که (در آن هنگام، 24 هزار دانشجو و دو هزار استاد در دانشگاه بودند که همه، حتی کارمندان دانشگاه، در آن وضعیت انقلابی خود را چهگوارا و قهرمان میدانستند. در این شرایط مغشوش، در چهار روز دانشگاه تهران که دانشگاه مادر بود بازگشایی شد، در حالی که در همان هنگام، شش تانک در داخل دانشگاه وجود داشت و پرچم سرخرنگ بر فراز دانشکدهی فنی در اهتزاز بود.)[1]
در سخنی کلی بهجای حاکم بودن فضای علمی، فضای سیاسی و ضدعلمی در دانشگاهها غالب بود. از این رو، امام خمینی (ره) با درک ضرورت پاکسازی دانشگاهها از عناصر مخالف حکومت، در پیامی در فروردین سال 59 فرمودند: (باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرباند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی.)[2]
فرمایش امام مقدمهای گردید برای تشکیل انقلاب فرهنگی. پیام امام با استقبال بسیاری از دانشجویان پیرو ایشان نیز مواجه شد و به دنبال آن، حرکتهایی از سوی برخی از دانشجویان بهخصوص در دانشگاه تبریز، تهران، شیراز و... برای حذف عناصر ضدانقلاب آغاز گردید. پیرو این اقدامات، برخوردهایی نیز میان جریانهای اسلامی حامی امام و دانشجویان مخالف گزارش شد.
اما در نهایت، بنیصدر در دوم اردیبهشت، حکم شورای انقلاب را ابلاغ و در 23 خرداد 1359 نیز امام خمینی (ره) فرمان تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی را صادر کرد و انقلاب فرهنگی رسماً با تعطیلی دانشگاهها آغاز گردید. وظیفهی اصلی ستاد برنامهریزی در رشتههای مختلف و خطمشی آیندهی دانشگاهها براساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آمادهسازی اساتید متعهد و آگاه و تدوین برنامهی دروس دانشگاهی و اسلامی کردن آموزش علوم انسانی و علوم اجتماعی بود.[3]
اسلامی کردن دانشگاهها ضرورت پیوند حوزه و دانشگاه را نیز به دنبال داشت. در این رابطه، قرار بر این شد که کتب و علومی که در زمینهی علوم انسانی تدوین میشدند، به حوزهی علمیه ارائه شوند تا در صورت نیاز، با موازین اسلامی منطبق گردند. با این اصول و فعالیتها، ستاد دست به اقدامات مثبتی زد که تأثیر مهمی بر فرایند آموزشی و فرهنگی کشور گذاشت.
پیامدهای مثبت انقلاب فرهنگی:
1. اخراج عناصر و گروههای مغرض از دانشگاه
یکی از تأثیرات مثبت انقلاب فرهنگی، خالی کردن دانشگاه از برخی گروههای معاند و حتی مسلح بود. گرچه در آن دورهی کوتاه، این امر بهطور کامل محقق نشد، با این حال، انقلاب فرهنگی تا حدی توانست در اخراج گروههای مسلح و بازگشت فضای علمی به دانشگاهها مؤثر واقع شود.
گرچه شروع انقلاب فرهنگی مقدمهای بر خروج گروههای مخالف و مسلح گردید، اما متأسفانه برخی از جریانهای مشکوک با سوءاستفاده از شرایط بحرانی کشور و مسامحهی دولت، توانستند وارد دانشگاهها شوند.
محمدعلی نجفی که بعد از انقلاب فرهنگی مأمور بازگشایی دانشگاه بود، در دفاع از انقلاب فرهنگی، به روزنامهی اطلاعات گفته بود: (تعطیل کردن دانشگاهها و حرکت انقلاب فرهنگی در شرایطی که حرکات و تبلیغات دهها گروه و دستهی مغرض سیاسی، فضای میهن اسلامی را آکنده از شبهات کرده بود، میبایست با پشتوانهای از افراد وجیه و صاحب رأی ادامه مییافت.)[4]
2. تأسیس دانشگاهها و مراکز آموزش عالی جدید
پیامد مثبت دیگر انقلاب فرهنگی، افزایش دانشگاههای جدیدالتأسیس است. علاوه بر تأسیس دانشگاههای دولتی در سراسر کشور بهخصوص شهرستانها، تأسیس دانشگاه تربیت مدرس با هدف تربیت اساتید و مدرسان اسلامی در سال 1360 و نیز دانشگاه آزاد اسلامی در سال 1361، از دیگر اقدامات مهم در این زمینه است. این موضوع ضمن تسهیل روند ورود دانشجویان به دانشگاه، فرصت بیشتری برای دانشجویان شهرستانی در استفاده از امکانات دانشگاهی فراهم کرد.
3. نشر علمی و برنامهریزی مجموعههای علمی
از دیگر نتایج مثبت انقلاب فرهنگی میتوان به برنامهریزی و نشر کتب و جزوات علمی و نیز برنامهریزی در حوزههای مختلف علمی اشاره کرد. (برنامهریزی 68 مجموعهی فنی و مهندسی، 74 رشتهی پزشکی، 20 رشتهی پزشکی، 20 رشتهی تخصصی کشاورزی، 47 رشتهی علوم پایه، 86 برنامهی مربوط به علوم انسانی و انتشار بیش از 2000 عنوان کتاب)[5] بخشی از این اقدامات است.
اما با این حال، انقلاب فرهنگی با هدف تعطیلی دانشگاهها، چندان به درازا نکشید و دانشگاهها در 27 آذر 1361 بازگشایی شدند. البته بازگشایی به معنای این نبود که انقلاب فرهنگی به دانشگاه اسلامی و ارزشهای اسلامی دست یافته، بلکه شرایط کشور، اختلافات درونی ستاد و بعضاً سهلانگاری دولت، مانع موفقیت کامل ستاد گردید.
اهداف تحققنیافته ستاد انقلاب فرهنگی و دلایل آن
علیرغم آنکه ستاد توانست اقدامات مؤثری در راستای اهداف خود انجام دهد، اما با مشکلاتی نیز مواجه بود که مانع از تحقق کامل اهداف ستاد گردید. برخی از این اهداف و دلایل آن عبارتاند از:
1. ورود برخی عناصر غیراسلامی به د انشگاهها:
گرچه شروع انقلاب فرهنگی مقدمهای بر خروج گروههای مخالف و مسلح گردید، اما متأسفانه برخی از جریانهای مشکوک با سوءاستفاده از شرایط بحرانی کشور و مسامحهی دولت، توانستند وارد دانشگاهها شوند. (بههمریختگی دانشگاه موجب میشد تا همهی گروهها تلاش کنند که بهگونهای بهرهبرداری کنند. جریانهای سیاسی اختلافات متعددی داشتند. آقای بنیصدر رئیسجمهور بود و هرکدام بهشکلی به دنبال این بودند که از این مسیر استفاده کنند.)[6]
از طرفی گرچه برخی از کتب اسلامی در واحدهای درسی دانشجویان گنجانده شد، اما بسیاری از آن کتابها فقط نام اسلامی بودن را به یدک میکشیدند و در محتوا، تفاوت چندانی با کتب غیراسلامی نداشتند. این موضوع در رشتهها و کتب انسانی مشهودتر بود. به دلیل (ماهیت علوم انسانی و نیز عدم سرعت لازم اجرایی، تنها یکسری کتابهای عربی و اخلاق و تربیت اسلامی برای دروس دانشگاهی به زیر چاپ رفت.)[7]
بدین ترتیب، ماهیت و محتوای برخی کتب تغییر چندانی نکرد؛ هرچند در زمینهی علوم انسانی با نقش پررنگ روحانیان، کتب اسلامی جدیدی تدوین گردید، اما در نهایت تنها اقدامی که در دوران تعطیلی دانشگاه اتفاق افتاد، گنجاندن چند واحد اسلامی و ادغام چند دانشگاه و اخراج برخی از اساتید و دانشجویان بود. از این رو، هدف اصلی انقلاب فرهنگی، که همان اسلامی کردن دانشگاهها بود، چندان محقق نشد. البته در این رابطه، افزایش هزینههای انقلاب فرهنگی، جنگ تحمیلی و نیز پرداختن دولت به امور جنگی و تحمیل هزینههای ناشی از جنگ، در بازگشایی دانشگاهها و عدم توجه و نظارت کامل دولت به انقلاب فرهنگی، بیتأثیر نبود.
2. اختلافات داخلی ستاد انقلاب فرهنگی
مسئلهی دیگر اختلاف ستاد با مجلس و نهادهای دیگر بر سر انتصاب رؤسای دانشگاهها بود که همین موضوع شکاف عمدهای بین ستاد و دیگر نهادها انداخته بود. از آنجا که در آن دوره، مدیریت دانشگاهها با دفتر تحکیم وحدت بود و تعیین اساتید دانشگاهها توسط این گروه صورت میگرفت، بعضاً اختلافاتی بین این گروه و وزارت علوم پیش میآمد، زیرا دفتر تحکیم اگر کسی را بهعنوان رئیس دانشگاه میپذیرفت، آن فرد به آن سمت منصوب میگردید، ولو آن فرد شایستگی آن سمت را نداشت و اگر با کسی هم مخالفت میکرد، اگر آن فرد علامهی دهر هم بود، نمیتوانست رئیس دانشگاه شود.[8] این موضوع بعضاً باعث بروز اختلاف بین ستاد با برخی از نهادها میگردید و باعث میشد تا بعضی از عناصر مخرب که درکی از انقلاب نداشتند، با بهرهبرداری از اختلافات درونی ستاد، بهراحتی وارد دانشگاهها شوند.
3. مشکلات موجود در مدیریت د انشگاهها
مدیریت دانشگاهها نیز با مشکلات عدیدهای مواجه بود. فعالیتهای ستاد انقلاب فرهنگی از مقبولیت لازم و کافی در بین دانشجوها و نیز کادرهای کارشناسی وزارتخانه و خود دانشگاهها برخوردار نبود.
از آنجا که در آن دوره، مدیریت دانشگاهها با دفتر تحکیم وحدت بود و تعیین اساتید دانشگاهها توسط این گروه صورت میگرفت، بعضاً اختلافاتی بین این گروه و وزارت علوم پیش میآمد، زیرا دفتر تحکیم اگر کسی را بهعنوان رئیس دانشگاه میپذیرفت، آن فرد به آن سمت منصوب میگردید، ولو آن فرد شایستگی آن سمت را نداشت.
مسئلهی مدیریت یکی از مشکلترین بحثها محسوب میشد؛ بهطوریکه این موضوع مورد اعتراض دانشجویان نیز قرار گرفت. پاسخ ستاد به این مشکل، تشکیل جهاد دانشگاهی بود. اما با تشکیل جهاد نیز نقش وزارت فرهنگ و آموزش عالی با ابهام مواجه شد. (اعضای ستاد انقلاب فرهنگی امیدوار بودند با یکی شدن نهادهای موجود در آن زمان و ایجاد نظامی واحد، که نه جهاد را در بر گیرد و نه وزارت علوم را و در عین حال شامل هر دو باشد، بتوانند به کارهای اصلی خود بپردازند و دست خود را از امور اجرایی کنار بکشند، لیکن به این کار موفق نشدند.)[9]
از دیگر آرمانهای انقلاب فرهنگی که طی آن دوران محقق نشد، وحدت حوزه و دانشگاه بود. این موضوع نیز به دلایلی از جمله حجم کارها و اشتغال بیش از حد روحانیان به سایر امور و نیز عدم زمینهسازی مناسب تحقق نیافت. بخشی از این زمینهسازی به عدم آشنایی اعضای شورای مدیریت دانشگاهها و یا اعضای ستاد با یکدیگر و روحانیان برمیگشت. سروش که یکی از اولین اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بود، در این رابطه میگوید: (ما اعضای هفتگانه، یکدیگر را قبلاً ندیده بودیم و نمیشناختیم و ننشسته بودیم گفتوگو کنیم و فکرهایمان را یککاسه کنیم. پس از تشکیل ستاد هم چنین نکردیم...)[10]
با این حال، ستاد فرهنگی با ادامهی کار خود و تبدیل شدن به شورای عالی انقلاب فرهنگی در سالهای بعد و پیوستن اعضای جدید از مقامات عالیرتبهی دولتی به شورا، سعی نمود ضمن برطرف کردن کمبودها و اختلافات داخلی، به پیشبرد هدف اصلی خود یعنی اسلامی کردن دانشگاهها، ادامه دهد و با رفع نواقص در مسیر اصلی خود گام بردارد.
سخن آخر
فرجام سخن پیرامون نوشتهی حاضر اینکه ستاد انقلاب فرهنگی از نهادهای مهمی بود که بعد از انقلاب با هدف احیای فرهنگ اسلامی و در رأس آن، اسلامی کردن دانشگاهها و نیز وحدت حوزه و دانشگاه آغاز به کار کرد. این نهاد در طول دوران فعالیت خود، با تعطیل کردن دانشگاهها توانست اقدامات مؤثری در زمینهی علمی مانند تأسیس دانشگاههای جدید و نشر چندین هزار عنوان کتاب و نشریهی علمی مبادرت کند، اما تعطیلی دانشگاهها منجر به تحقق کامل انقلاب فرهنگی نشد.
همانطور که در متن این نوشتار بحث شد، این مهم دلایل متعددی داشت. اولاً به دلیل شرایط بحرانی کشور و نیز عدم مدیریت صحیح، برخی از عناصر و نیروهای منحرف، فرصت ورود به دانشگاه را پیدا کردند. ثانیاً از آنجا که وظایف برخی از نهادهای ستاد به طور دقیق مشخص نشده بود، اختلافات داخلی و سوءمدیریت در ستاد رواج یافت که همین موضوع، اعتراض برخی از دانشجویان و سوءاستفادهی گروههای مخالف را به همراه داشت. با این حال، گرچه دانشگاهها به معنای واقعی در آن دورهی کوتاه بهطور کامل اسلامی نشدند، اما میتوان با قاطعیت گفت که در رسیدن به آن هدف، حرکت و تلاش کردند و گامهای مؤثری نیز برداشتند.*
پینوشتها:
[1]. ملکی، محمد (1381)، (دانشجویان و انقلاب فرهنگی)، مجلهی بازتاب اندیشه، ش 32، ص 48.
[2]. روزنامهی اطلاعات، 6 فروردین 1359، ص 4.
[3]. بهداد، سهراب (1376)، (انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی؛ اسلامی کردن اقتصاد در دانشگاههای ایران)، کنکاش، در گسترهی تاریخ و سیاست، شمارهی سیزدهم، ص 11 و 12.
[4]. جزینی، مهسا، (مأمور بازگشایی دانشگاهها؛ نجفی در وزارت علوم چه کرد؟)، برگرفته از پایگاه علمی تاریخ ایرانی.
[5]. روشننهاد، ناهید (1382)، (انقلاب فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران)، دانشگاه اسلامی، سال هفتم، ص 118.
[6]. بینام (1390)، (انقلاب فرهنگی)، حضور بهار، ش 76، ص 307.
[7]. همان، ص 121.
[8]. معصومی، غلامرضا (1378)، (ستاد انقلاب فرهنگی؛ چراغی که فروغ اندک داشت)، لوح فروردین، ش 4، ص 31.
[9]. روشننهاد، همان.
[10]. گفتوگو با عبدالکریم سروش، دربارهی انقلاب فرهنگی، ماهنامهی لوح، شمارهی ششم، مهر 1378.
*گروه تاریخ برهان/برهان
1393/9/19
- [سایر] با گذشت سی سال از انقلاب، تشکیل شورای انقلاب فرهنگی و صرف هزینه های زیاد، چه حرکتی در جهت اسلامی سازی دانشگاه صورت گرفته؟
- [سایر] یکی از اهداف انقلاب، تشکیل حکومت دینی بود مبانی این حکومت دینی چیست ؟
- [سایر] کدام مجلس شورای اسلامی تأمین کننده اهداف و آرمانهای ملت انقلابی ایران است؟
- [سایر] علل عدم تحقق کامل اهداف انقلاب اسلامی چه بوده است؟
- [سایر] اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی ایران چه بود؟
- [سایر] پیرامون دلایل و اهداف استعمارگران از تشکیل و تقویت فرقه بهائیت توضیح دهید؟
- [سایر] هدف فراماسون ها از تشکیل دین نوین جهانی چیست؟
- [سایر] در مورد شورای نگهبان، وظایف و چگونگی تشکیل این شورا و اعضای آن توضیح دهید.
- [سایر] در مورد شورای نگهبان، وظایف و چگونگی تشکیل این شورا و اعضای آن توضیح دهید.
- [سایر] لطفاً در خصوص انقلاب فرهنگی توضیح بفرمایید.
- [آیت الله اردبیلی] استبراء عمل مستحبّی است که مردها بعد از بیرون آمدن ادرار انجام میدهند و هدف از انجام آن خارج کردن ادرار باقیمانده در مجرای ادرار و اطمینان از پاکی آن میباشد؛ و دارای اقسامی است، بهترین آنها این است که بعد از قطع شدن ادرار، اگر مخرج مدفوع نجس شده، اوّل آن را تطهیر کنند و بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج مدفوع تا بیخ آلت بکشند و بعد شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنهگاه بکشند و پس از آن، سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
- [آیت الله سیستانی] در بعضی روایات چند چیز در کشتن حیوانات مکروه شمرده شده است : 1 پیش از بیرون آمدن روح ، پوست حیوان را بکنند . 2 در جائی حیوان را بکشند که حیوان دیگر که از جنس اوست آن را ببیند . 3 در شب ذبح کنند یا پیش از ظهر روز جمعه ، ولی در صورت احتیاج کراهت ندارد . 4 خود انسان چهارپائی را که پرورش داده است بکشد . احکام شکار کردن با اسلحه مسأله ???? اگر حیوان حلالگوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند و بمیرد، با پنج شرط، حلال و بدنش پاک است: اوّل: آنکه اسلحه شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر باشد که بدن حیوان را پاره میکند، و در قسم دوّم اگر سلاح سرنیزه نداشته باشد، شرط حلال شدن این است که بدن حیوان را مجروح و پاره کند، و اگر سرنیزه داشته باشد کافی است که آن را بکشد هرچند مجروح نسازد، و اگر بهوسیله دام یا چوب، و سنگ و مانند اینها حیوانی را شکار کنند و بمیرد پاک نمیشود، و خوردن آن هم حرام است. و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر با چیز تیزی که سلاح نیست مانند سوزنهای بزرگ یا چنگال، یا سیخ کباب و مانند آن حیوان را شکار کنند، و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنند چنانچه گلوله آن در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند، پاک و حلال است، چه گلوله تیز و مخروطی باشد چه نباشد، و لازم نیست گلوله از جنس آهن باشد، ولی اگر گلوله در بدن حیوان فرو نرود بلکه آن را به سبب فشار بکشد، یا به واسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و حیوان بمیرد، پاک و حلال بودنش اشکال دارد. دوّم: کسی که شکار میکند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، و اگر کافر غیر کتابی، یا کسی که در حکم کافر است مانند نواصب حیوانی را شکار نماید، آن شکار حلال نیست، بلکه کافر کتابی هم اگر حیوانی را شکار کند و نام خدا را هم ببرد، آن حیوان بنا بر احتیاط واجب حلال نمیشود. سوّم: اسلحه را برای شکار کردن حیوان بکار برد، و اگر مثلاً جایی را نشانه بگیرد و اتفاقاً حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست، و خوردن آن هم حرام است، ولی اگر به قصد شکار حیوان بخصوصی تیراندازی کند و بجای آن دیگری را بکشد، حلال است. چهارم: در وقت بکار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه پیش از خوردن به هدف نام خدا را ببرد نیز کافی است، و اگر عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمیشود، ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد. پنجم: وقتی صیاد به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است بهاندازه سربریدن آن وقت نباشد، و چنانچه بهاندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است. مسأله ???? اگر دو نفر حیوانی را شکار کنند، و یکی از آنان شرایط گذشته را رعایت کند، ولی دیگری رعایت نکند، مثلاً یکی از آن دو نام خدا را ببرد، و دیگری عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست. مسأله ???? اگر بعد از آنکه حیوانی را تیر زدند مثلاً در آب بیفتد، و انسان بداند که حیوان به واسطه هر دو تیر و افتادن در آب جان داده است، حلال نیست، بلکه اگر نداند که جان دادن آن فقط به واسطه تیر بوده است، نیز حلال نمیباشد. مسأله ???? اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی، حیوانی را شکار کند، شکار حلال است و مال خود او میشود، ولی گذشته از اینکه گناه کرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد. مسأله ???? اگر با وسیله شکار چون شمشیر بعضی از اعضای بدن حیوان مانند دست و پا را از او جدا کنند، آن عضو حرام میباشد، ولی چنانچه آن حیوان را با مراعات شرایط گذشته در مسأله (????) سر ببرند، باقیمانده بدن او حلال میشود؛ و اما اگر وسیله شکار با شرایط گذشته بدن حیوان را دو قسمت کند، و سر و گردن در یک قسمت بماند، و انسان وقتی برسد که حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است. و همچنین است اگر حیوان زنده باشد ولی بهاندازه سربریدن وقت نباشد، اما اگر بهاندازه سربریدن وقت باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند، قسمتی که سر و گردن ندارد، حرام، و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستوری که قبلاً گذشت ببرند، حلال، وگرنه آن هم حرام میباشد. مسأله ???? اگر با چوب یا سنگ، یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت کنند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام است، و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند و سر آن را به دستوری که قبلاً گذشت ببرند، حلال، وگرنه آن قسمت هم حرام میباشد. مسأله ???? اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچه زندهای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچه را به دستوری که قبلاً گذشت سر ببرند، حلال، وگرنه حرام میباشد. مسأله ???? اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچه مردهای از شکمش بیرون آورند، در صورتی که مردن بچه پیش از کشتن آن حیوان نباشد، و همچنین به سبب دیر بیرون آوردنش از شکم آن حیوان نمرده باشد، چنانچه خلقت آن بچه کامل باشد و مو یا پشم در بدنش روییده باشد، پاک و حلال است. شکار کردن با سگ شکاری مسأله ???? اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلالگوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اوّل: سگ بهطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود، و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر پس از نزدیک شدن به شکار و دیدن آن نتوان از او جلوگیری کرد، ضرر ندارد، و اگر عادتش این باشد که پیش از رسیدن صاحبش از شکار میخورد، ضرر ندارد، و همچنین اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد، اشکال ندارد، ولی بنا بر احتیاط واجب شرط است که عادتش چنین باشد که اگر صاحبش خواست شکار را از او بگیرد به ممانعت و ستیز برنخیزد. دوّم: صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش صدا بزند که زودتر آن را به شکار برساند، اگرچه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید. سوّم: کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد، به تفصیلی که در شرایط شکار با اسلحه گذشت. چهارم: شکارچی وقت فرستادن سگ، یا پیش از رسیدنش به حیوان، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده است بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده است، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است بهاندازه سربریدن آن وقت نباشد ولی نه از جهت تأخیر غیر معمول در رسیدن به شکار اما اگر وقتی برسد که بهاندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست. مسأله ???? کسی که سگ را فرستاده اگر وقتی برسد که بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه به واسطه تهیه مقدمات آن مانند بیرون آوردن کارد وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد، حلال است، ولی اگر چیزی همراه او نباشد که با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد بنا بر احتیاط واجب حلال نمیشود، البته در این حال اگر آن حیوان را رها کند که سگ او را بکشد، حلال میشود. مسأله ???? اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شکار کنند، چنانچه همه آنها دارای شرطهایی که در مسأله (????) گفته شد بودهاند، شکار حلال است، و اگر یکی از آنها دارای آن شرطها نبوده، شکار حرام است. مسأله ???? اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار حلال و پاک است، و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آنها حلال و پاک میباشد. مسأله ???? اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکی از آنها عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، و نیز اگر یکی از سگهایی را که فرستادهاند بهطوری که در مسأله (????) گفته شد تربیت شده نباشد، آن شکار حرام میباشد. مسأله ???? اگر باز، یا حیوان دیگری غیر سگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار حلال نیست، ولی اگر وقتی برسند که حیوان زنده باشد و به دستوری که قبلاً گذشت سر آن را ببرند، حلال است. صید ماهی و ملخ مسأله ???? اگر ماهیای که در اصل خلقتش فلس دار باشد هرچند از جهت عارضی فلس از او جدا شده باشد زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است. و چنانچه در آب بمیرد پاک است، ولی خوردن آن حرام میباشد، هرچند با وسیلهای مانند زهر بمیرد، مگر اینکه در تور ماهیگیر در آب بمیرد که در این صورت خوردنش حلال است. و ماهی بیفلس را اگرچه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، حرام است. مسأله ???? اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود و ماهی در خشکی بماند، چنانچه پیش از آنکه بمیرد، با دست یا بهوسیله دیگر کسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است، و اگر قبل از گرفتن بمیرد، حرام است. مسأله ???? کسی که ماهی را صید میکند، لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد، ولی مسلمان باید ببیند، یا از راه دیگری اطمینان داشته باشد که او را زنده از آب گرفته، یا آنکه در تور او در آب مرده است. مسأله ???? ماهی مردهای که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفتهاند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد و در آن تصرفی میکند که دلیل بر حلال بودن آن است مانند فروختن یا خوردن، حلال است، و اگر در دست کافر باشد، اگرچه بگوید آن را زنده گرفتهام، حرام میباشد، مگر آنکه انسان اطمینان کند که او را زنده از آب گرفته یا آنکه در تور او در آب مرده است. مسأله ???? خوردن ماهی زنده جایز است. مسأله ???? اگر ماهی زنده را بریان کنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بکشند، خوردنش جایز است. مسأله ???? اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت کنند، و یک قسمت آن در حالی که زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی را که بیرون آب مانده جایز است. مسأله ???? اگر ملخ را با دست یا بهوسیله دیگری زنده بگیرد، بعد از جان دادن آن حلال است، و لازم نیست کسی که آن را میگیرد مسلمان باشد، و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولی اگر ملخ مردهای در دست کافر باشد و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته است یا نه، اگرچه بگوید زنده گرفتهام حرام است. مسأله ???? خوردن ملخی که بال درنیاورده است و نمیتواند پرواز کند، حرام است.
- [آیت الله جوادی آملی] .عقد خرید و فروش را در چند مورد میتوان به هم زد: یکم: مادامی که دو طرف از یکدیگر جدا نشوند , هرچند مکان داد و ستد , مانند زمان آن , عوض شده باشد و این خیار (خیار مجلس) حقّ هر دو طرف است، اگر خرید و فروش با تلفن یا اینترنت انجام می شود, مادامی که تلفن را قطع نکردند , خیار مجلس محفوظ است، گرچه گفتگوی آن ها درباره معامله تمام شده باشد و درباره چیز دیگر صحبت کنند. دوم: هرگاه خریدار یا فروشنده , مغبون شده باشد (خیار غبن), گاهی ممکن است هر کدام از جهت خاص , مغبون شده باشد. در خیار غبن، مغبون نمیتواند طرف مقابل را وادار کند که مقدار زائد را برگرداند , مگر آنکه مصالحه نمایند. تنها حق مغبون, به هم زدن معامله است. سوم: هر گاه خریدار یا فروشنده یا هر دو، شرط کنند که تا فلان زمان حق به هم زدن معامله را داشته باشند (شرط خیار) چهارم: هرگاه فروشنده یا خریدار , ارزش مال خود را با گفتار یا رفتار، بیش از آنچه هست نشان دهد تا رغبت و قیمت آن، افزایش کاذب یابد (خیار تدلیس) پنجم: هرگاه خریدار یا فروشنده شرط کند که کار معیّنی را انجام دهد یا کالا و بهایی که می دهد, دارای وصف خاص باشد و به شرط عمل نشود (خیار تخلّف شرط) ششم: هرگاه کالا یا بهای آن و یا هر دو دارای عیبی باشد (خیار عیب ) و طرف مقابل از عیب چیزی که تحویل می گیرد, آگاه نباشد; یا اگر از اصل عیب مطلع بوده, از مقدار زائد آن باخبر نباشد. هفتم: هرگاه کالا یا بهای آن یا هردو , از دو جزء تشکیل یافته باشد که یکی دارای مالیّت است و دیگری مالیّت ندارد، معامله نسبت به جزئ ی که مالیّت دارد, صحیح و نسبت به جزء دیگر , باطل است, در این صورت , هرکدام از خریدار یا فروشنده که جزء دیگر کالا یا بها به دست ا و نرسیده است , می تواند اصل معامله صحیح را به هم بزند (خیار تبعّض صفقه); همچنین اگر هر دو جزء دارای مالیّت بوده و خرید و فروش آن ها صحیح است؛ ولی یک جزء، مال طرف معامله است و جزء دیگر، مال بیگانه است که به معامله راضی نیست, در این صورت, کسی که فقط یک جزء را دریافت کرده, هرچند معامله نسبت به همان جزء صحیح است؛ ولی او می تواند اصل داد و ستد را به هم بزند و در این جهت, فرقی نیست بین آنکه دو جزء با هم ممزوج باشند مانند چند لیتر شیر یا مخلوط باشند نظیر چند کیلو گندم نیز فرقی نیست که کالا یا بها با جزء دیگ ر مشاع باشند; یا جدا و خواه این حالت ها پیش از فروش باشد ; یا پس از آن و قبل از قبض، در تمام این صورت ها خیار شرکت و خیار تبعّض صفقه مطرح است , هرچند خیارِ تبعّضِ صَ فْقه به حالت های حاصل شده قبل از معامله, گفته میشود. هشتم: فروشنده یا خریدار , اوصاف کالا یا بهای آن را برای طرف دیگر بیان کند و هنگامی که خریدار کالا را یا فروشنده بها را دید، معلوم شود خلاف وصفی است که آن را شنید ; در صورت اول , خریدار و در صورت دوم , فروشنده می تواند معامله را به هم بزند (خیار رؤیت ); همچنین اگر کسی مالی داشته باشد که آن را ندیده و دیگری اوصاف آن مال را برای وی بیان نموده و او نیز همان خصوصیت ها را برای خریدار بگوید و بعد از فروش بفهمد که مال بهتر از آن بوده که برای او گزارش دادهاند, میتواند معامله را به هم بزند. نهم: هرگاه فروشنده کالایی را به صورت نقد و بدون شرط تأخیر بفروشد و خریدار تا سه روز بها را نپردازد و فروشنده نیز کالا را تحویل نداده باشد، فروشنده پس از سه روز میتواند معامله را به هم بزند و اگر کالا نظیر میوه تازه و سبزی باشد که اگر شب بماند , فاسد می شود, چنانچه خریدار تا اول شب , پول آن را نپردازد, فروشنده میتواند معامله را به هم بزند (خیار تأخیر). دهم: هرگاه در معامله ای، کالا فقط حیوان باشد , خریدار تا سه روز میتواند معامله را به هم بزند و اگر بهای کالا فقط حیوان باشد , فروشنده تا سه روز خیار دارد و اگر کالا و بهای آن هر دو حیوان باشند، هر دو تا سه روز میتوانند معامله را به هم بزنند (خیار حیوان). یازدهم: هر گاه فروشنده، کالایی که در اختیار داشت و می توانست آن را تحویل دهد, ولی در زمان تعیین شده قادر به تحویل آن نبود و خریدار نیز بدون زحمت به آن دسترسی نداشت، خریدار می تواند معامله را به هم بزند (خیار تعذّر تسلیم ); اما اگر کالا در هنگام فروش در اختیار فروشنده نبود , چنین معاملهای اصلاً باطل است و اگر کالایی هنگام معامله در اختیار فروشنده نیست و در زمان تحویل کاملاً در اختیار او باشد, معامله صحیح و لازم است. احکام خیار
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.