چرا این همه بی شمار دین و مذهب در جهان وجود دارد مگر نباید فقط دین های خدایی باشند ریشه ی ادیان دیگه از کجا منشات می گیرند؟ مثل در بودا که اعتقاد به چرخه ی زندگی دارند همین طوری اعتقاد دارند یعنی دلیل محکمی ندارند؟ با توجّه به آیات قرآن، خداوند متعال یقیناً غیر از اسلام دین دیگری نیز نازل نکرده است؟! از منظر قرآن، دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام بوده؛ یعنی دین یکی است و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان دین. لذا اگر امروزه صدها دین وجود دارد، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته است. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند. چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند ؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیین هایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت ، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فروان تاریخی و عقلی و نقلی ، ربطی به دین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی (ع) ندارند و آیین هایی هستند بشر ساخته. کتب مثلاً آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند؛ البته در بین جملات آنها، از تورات و انجیل نیز جملاتی استفاده شده است. لذا خداوند متعال فرمود: ( فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ : پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: (این، از طرف خداست.) تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند.)(البقرة:79) و جالب اینجاست که خداوند متعال، مدام بیان نموده که اسلام و دین رسول خدا(ص) همان دین ابراهیم(ع) است. اینکه قرآن کریم اصرار دارد رسول خدا(ص) را ادامه دهنده ی دین ابراهیم(ع) بداند، برای آن است که مسیحیّت و یهودیّت، ادیان جعلی اند و دین حضرت موسی و عیسی(ع) نیستند. لذا قرآن حتّی حضرت عیسی و موسی(ع) را هم مسلمان نامید و تصریح نمود که حضرت ابراهیم نه مسیحی بود و نه یهودی بلکه مسلمان بود. در یک کلام، خداوند متعال می خواهد بفهماند که هیچ پیغمبری یهودی یا مسیحی نبوده؛ و این دو دین، جعلی اند. شرح مطلب: برخی چنین گمان نموده اند که اسلام ، تکامل یافته ادیانی مثل مسیحیّت و یهودیّت است. حال آنکه چنین سخنی به جوک شبیه تر می باشد. چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که قرآن کریم به صراحت تمام، آیین مسیحیّت امروزی را آیین کفر نامیده است؟ آیا معاذ الله عیسی(ع) تبلیغ کفر می کرد؟ چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند و مسلمین به یک خدا؟ آیا معاذ الله، عیسی(ع) سه گانه پرست بود، و خود را خدای پسر می نامید؟ چگونه یهودیّت، حقّ است درحالی که خداوند متعال، به صراحت آن را ساخته ی دست یهودیان می داند؟ دقّت کنید! قرآن نمی گوید که آیین یهودیّت و مسیحیّت ناقصند و اسلام کامل است؛ بلکه می گوید: این دو دین را افراد بشر ساخته اند و ربطی به خدا و انبیاء ندارند. برخی نیز گفته اند: دین اسلام تکامل یافته ی دین حقیقی حضرت عیسی(ع) است نه مسیحیّت جعلی امروزی. این نیز از توهّمات مشهوره است ؛ که متأسفانه برخی علما هم بدون تحقیق آن را پذیرفته و بر زبان می آورند. نمی دانم چنین سخنی را چه کسی و کی بافته است ؛ ولی به هر حال بافته ای است که برخی اذهان را گرفتار خود کرده است. در قرآن کریم و روایات، نه تنها چنین مطلبی ذکر نشده بلکه تا دلتان بخواهد مطالبی برخلاف این ادّعا نیز در منابع وحیانی وجود دارد. در قرآن کریم به صراحت ذکر شده که اسلام محمّدی دقیقاً همان اسلام ابراهیمی است نه تکامل یافته ی آن. اگر دین حضرت موسی(ع) تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم ، و دین حضرت عیسی(ع) نیز تکامل یافته ی دین حضرت موسی(ع) است، پس چرا خداوند متعال اسلام امروزی ما را دین حضرت ابراهیم (ع) معرّفی می کند؟! یعنی اسلام کنونی به جای پیشروی، پسروی نموده است؟!! حال آنکه طبق روایات متواتر، رسول خدا(ص) افضل انبیاء و قرآن او مهیمن بر کتب آسمانی است. خداوند متعال در آیات 125 تا 140 بقره می فرماید: ( و چون خانه (کعبه) را برای مردم محل اجتماع و (جای) امنی قرار دادیم، (و فرمودیم:) (در مقام ابراهیم، نمازگاهی برای خود اختیار کنید)، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: (خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.) (125) و چون ابراهیم گفت: (پروردگارا، این (سرزمین) را شهری امن گردان، و مردمش را- هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد- از فرآورده ها روزی بخش)، فرمود: ( (ولی) هر کس کفر بورزد، اندکی برخوردارش می کنم، سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش (دوزخ) می کشانم، و چه بد سرانجامی است.) (126) و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند، (می گفتند:) (ای پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنوای دانایی. (127) پروردگارا، ما را مسلمان (تسلیم خود) قرار ده و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود (پدید آر) و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای، که تویی توبه پذیر مهربان. (128) پروردگارا، در میان آنان، فرستاده ای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه شان کند، زیرا که تو خود، شکست ناپذیر حکیمی.) (129) و چه کسی- جز آنکه به سبک مغزی گراید- از دین ابراهیم روی برمی تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود. (130) هنگامی که پروردگارش به او فرمود: ( اسلام آور (تسلیم شو) )، گفت: (به پروردگار جهانیان مشلمان شدم (تسلیم شدم)) (131) و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند: ) (ای پسران من، خداوند برای شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.) (132) آیا وقتی که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: (پس از من، چه را خواهید پرستید؟) گفتند: (معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق- معبودی یگانه- را می پرستیم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (133) آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان برای آنان و دستاورد شما برای شماست و از آنچه آنان می کرده اند، شما بازخواست نخواهید شد. (134) و (اهل کتاب) گفتند: ( یهودی یا مسیحی باشید، تا هدایت یابید) بگو: (نه، بلکه بر آیین ابراهیم حق گرا (هستم) و وی از مشرکان نبود.) (135) بگویید: (ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده، و به آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه به همه ی پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ایمان آورده ایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمی گذاریم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (136) پس اگر آنان (هم) به آنچه شما بدان ایمان آورده اید، ایمان آوردند، قطعاً هدایت شده اند، ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست که سر ستیز (و جدایی) دارند و به زودی خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنوای داناست. (137) این است نگارگری الهی و کیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم. (138) بگو: آیا درباره خدا با ما بحث و گفتگو می کنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهای ما از آنِ ما، و کردارهای شما از آنِ شماست، و ما برای او اخلاص می ورزیم. (139) یا می گویید: (ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباطِ (دوازده گانه) یهودی یا نصرانی بوده اند؟) بگو: (آیا شما بهتر می دانید یا خدا؟) و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ و خدا از آنچه می کنید غافل نیست.) توضیح: در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم(ع) کعبه را قبله قرار داد؛ و در دین او رکوع و سجود و اعتکاف و طواف و امثال این امور بوده است؛ یعنی دقیقاً همان اعمالی که در اسلام مطرح است. در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم و فرزندان او و بنی اسرائیل زمان انبیاء(ع) و حضرت موسی و عیسی(ع) هیچکدام یهودی و مسیحی نبوده اند؛ بلکه همگی مسلمان و در دین حضرت ابراهیم(ع) بوده اند. در این آیات تصریح شده که دین اسلام ، دین تمام انبیاست و سخنی از تکامل ادیان نیست. خداوند متعال می فرماید: ( قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ: بگو: (خدا راست گفته(و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود) ) (آل عمران:95) یعنی اینها که یهود و نصاری (مسیحیان) از خودشان ساخته اند در دین ابراهیم (ع) نبوده؛ و دین حقّ همان دین حضرت ابراهیم (ع) می باشد. یعنی نه تنها مسیحیّت و یهودیّت کنونی تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم نیستند بلکه ادیانی هستند منحرف از مسیر حضرت ابراهیم(ع). خداوند متعال می فرماید: ( وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً : دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که روی خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستیِ خود، انتخاب کرد) (النساء:125) این آیه به صراحت بیان می کند که دینی بهتر از دین حضرت ابراهیم (ع) وجود ندارد. پس چگونه کسانی مسیحیّت و یهودیّت و اسلام را تکامل یافته ی آن دین می نامند؟! دین ابراهیم(ع) دینی بود که می توانست انسانها را تا حدّ ابراهیم شدن تربیت کند. آیا غیر معصومها می خواهند بالاتر از ابراهیم نبی بروند؟! عاقلان دانند که هیچ غیر معصومی نمی تواند به پای معصوم برسد. پس دین کاملتر از دین ابراهیم بیاید که چه شود؟ که به درد چه کسی بخورد؟ مگر دین جز برای این است که انسانها را تکامل دهد و برای ابدیّت آماده کند؟! خداوند متعال می فرماید: ( إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ : کسانی که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام می دادند، با خبر می کند. (159) هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد. (160) بگو: (پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ دینی پابرجا ؛ همان آیین ابراهیمِ حق گرا! و او از مشرکان نبود.) ) (الأنعام) این آیات به صراحت بیان می کنند که دین یکی بوده و خود مردم ادیان گوناگون را ساخته اند. خداوند متعال می فرماید: ( ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ : سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم ، که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروی کن! ) (النحل:123) آیه به صراحت بیان می کند که رسول الله (ص) به امر خدا تابع دین حضرت ابراهیم (ع) بوده است. لذا اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند متعال می فرماید: ( وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ : و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید؛ خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی (مسلمان) نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایسته ای! ) (الحج:78) این آیه نیز صراحت دارد که دین اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) می باشد. خداوند متعال می فرماید: ( قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67) إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ:ای اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم، گفتگو و نزاع می کنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمی کنید؟! (65) شما کسانی هستید که درباره ی آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره ی آنچه آگاه نیستید، گفتگو می کنید؟! در حالی که خدا می داند، و شما نمی دانید. (66) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و این پیامبر و کسانی که(به او) ایمان آورده اند(از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است) (آل عمران) این آیه به صراحت تمام بیان می کند که اسلام محمّدی همان اسلام ابراهیمی است. او نه یهودی بوده و نه نصرانی. یعنی یهودیّت و مسیحیّت، باطلند. دلیل عقلی بر عدم تکامل دین اگر فرض کنیم که دین خدا تکامل می یابد، در این صورت لازم می آید که انبیای گذشته از انسانهای بعد از خودشان پایین تر باشند. چون دین، برنامه ی انسان سازی است؛ و هر پیامبری نیز به اندازه ی دین خودش بالا می رود. پس اگر دین حضرت ابراهیم ناقصتر از دین حضرت عیسی(ع) بوده لابد پیروان عیسی(ع) با عمل به دین او می توانستند بالاتر از حضرت ابراهیم (ع) نیز صعود کنند. مثلاً حضرت شمعون بن حمون که وصیّ حضرت عیسی(ع) بود باید از حضرت ابراهیم (ع) افضل باشد. حال آنکه می دانیم جز ائمه اطهار(ع) و فاطمه زهراء (س) هیچ انسانی با انبیای اولوالعزم برابری نمی کند. می دانیم که بین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) انبیای فروانی بوده اند که همگی مبلّغ دین حضرت موسی(ع) بوده اند. پس یقیناً اینها عامل به تمام دین حضرت موسی(ع) بوده اند. چون معصوم محال است چیزی از دین را فروگذار نماید. پس اگر دین حضرت موسی(ع) برتر از دین حضرت ابراهیم بوده ، لازم می آید که این انبیای تبلیغی افضل از حضرت ابراهیم باشند. حال آنکه چنین چیزی محال است. چون حضرت ابراهیم (ع) پیامبر اولوالعزم می باشد. بلکه به نظر می رسد که از روایات بتوان افضلیّت حضرت ابراهیم (ع) را بر حضرت موسی و عیسی(ع) نیز اثبات نمود. نتیجه: با توجّه به آنچه گفته شد ، فرضیّه ی تکامل در دین مردود است ؛ مگر به یک معنای خاصّ ، که بحثی است عرفانی ؛ لذا وارد آن نمی شویم ؛ و ربطی هم به بحث ما ندارد. پس دین از آدم تا خاتم یکی بوده آن هم اسلام است. لذا فرمود: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ : همانا دین در نزد خدا، اسلام است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود ) (آل عمران:19) و فرمود: ( وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ : و هر کس جز اسلام دینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است ) (آل عمران:85). برخی ها چون در پندار باطلشان این بوده که ادیان الهی، گوناگون هستند ، لذا در تفسیر این آیات گفته اند که مراد از اسلام در این آیه، دین اسلام نیست بلکه منظور همان فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن است. در نقد اینها می گوییم: اوّلاً مگر دین الهی غیر از (فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن) ، معنای دیگری هم دارد؟! ثانیاً نفرمود: دین در نزد شما اسلام است ؛ بلکه فرمود: در نزد خدا اسلام است. مگر در نزد خدا چند تا دین وجود دارد؟ اساس و حقیقت دین ، توحید است با تمام نمودهایش، که همه ی انبیاء مبلّغ آن بوده اند. ثالثاً مگر دین چیست؟ دین، نقشه ی وجود انسان کامل است تا دیگر انسانها خود را بر اساس آن بسازند. لذا فرمود: ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون : پس روی خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرتی که خداوند،انسانها را بر آن سرشته است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است دین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی دانند)(3الروم:30) فطرت یعنی همان انسان بالقوّه که باید به فعلیّت درآید. دین نیز چیزی نیست جز دفترچه ی راهنمای انسان که بر اساس آن می توان انسان حقیقی را ساخت. در آیه نیز تأکید شد که خلقت خدا دگرگونی ندارد. لذا فطرت انسان زمان موسی(ع) فرقی با فطرت انسان امروزی ندارد. پس چرا باید نقشه ی وجودی اش فرق بکند؟ آنگاه تصریح نمود که حقیقت دین همین فطرت واحد انسان است ؛ ولی اکثر مردم نمی دانند. مگر در فطرت انسان به مرور زمان تغییر حاصل شده که دینش هم تغییر کند؟ آنچه تغییر نموده شرائط و امورات بیرون از ذات انسان است نه ذات انسان. ابزارهای زندگی عوض شده اند نه انسان. جای اولاغ و قاطر و اسب را ماشین و قطار و هواپیما گرفته است. جای چراغ پی سوز و نفتی را لامپ برق گرفته است. بچّه ها به جای قصّه ی مادربزرگ پای سریالهای تلوزیونی می نشینند. اینها ربطی به ذات انسان ندارند ؛ هنوز هم نوزاد تازه متولّد شده مثل همان نوزاد هزاران سال قبل ، با ذات خالی از اطّلاعات بیرونی متولّد می شود. امّا با شرائط و اطّلاعات جدیدتری بزرگ می شود. شرائط و اطّلاعات بیرونی نیز همواره در تغییر هستند و دیروز و امروز ندارند. لذا دین که مربوط به ذات بشر است ، و می خواهد ذات بالقوّه ی او را بالفعل نماید همواره ثابت و یکی بوده و هست و خواهد بود. امّا شریعت که مربوط می شود به شرائط برون ذاتی همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. امروز نیز شریعت برای یک فرد عادی با شریعت برای یک فرد مثلاً بیمار یا فلج یکسان نیست. آنکه مثلاً بیماری دستگاه گوارش دارد ، و گرسنگی برای او مضرّ می باشد ، روزه بر او حرام است ؛ امّا برای افراد عادی واجب می باشد. آنکه فقیر است یک سری تکالیف دارد و ثروتمند تکالیفی دیگر. نماز یک فرد عادی با نماز یک فلج یا کهن سال یکسان نیست. فرد عادی باید ایستاده نماز بخواند ولی فرد کهن سال یا فلج که توان برخاستن ندارد یا برخاستن برایش دشوار می باشد ، باید نشسته نماز بخواند. این فرقها در دین نیست بلکه در شریعت می باشد ؛ یعنی در بخش مربوط به برون ذات انسان. لذا خداوند متعال فرق گذاشت بین دین و شریعت و فرمود: ( وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ : و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، راه و طریقه ی روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می خواست، همه ی شما را امّت واحدی قرار می داد؛ ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف می کردید؛ به شما خبر خواهد داد) (المائدة:48) در گذشته چون برخی نیازهای اجتماعی وجود نداشته لذا احکام مربوط به آنها نیز در شرایع قبلی وجود نداشت. لذا آنچه در تغییر بوده همین بخش احکام بوده که همان منهاج و شریعت است. البته در نه در همه ی احکام؛ بلکه در بخشی که مربوط می شوند به برون ذات. امّا بخش اخلاق و معارف ، از آدم (ع) تا روز قیامت یکی بوده و خواهد بود. حتّی اصول شریعت نیز در همه ی ادیان یکی است. همه ی ادیان نماز داشته اند ؛ روزه داشته اند ؛ قبله داشته اند ؛ و ... ؛ امّا شکل این احکام، احتمالاً در همه ی ادیان یکی نبوده ، کما اینکه در اسلام نیز نماز فرد مسافر با غیر مسافر یکی نیست. نماز معلول با نماز فرد سالم یکی نیست. البته گفتیم احتمالاً تفاوت بوده؛ چون چیزی از حقیقت آن ادیان نمانده تا بتوانیم قضاوت کنیم. برخی گفته اند: در شریعت اسلام خصوصیّت ویژه ای است که در شریعت ادیان قبلی نبوده و آن امکان اجتهاد می باشد. این امکان نیز از آن جهت در اسلام قرار داده شده که عصر اسلام ، عصر تفکّر است. لذا متناسب با ویژگی این عصر ، امکان اجتهاد در آن قرار داده شده است. این سخن نیز معلوم نیست که درست باشد. اینکه خیال کنیم در زمانهای گذشته ، مردم تفکّر بلد نبوده اند، کمی تا قسمتی خودخواهی و خودبزرگ بینی است. ارسطو و افلاطون و تالس و فیثاغورث و بطلمیوس و ... انسانها زمان قبل از حضرت عیسی(ع) می باشند که هنوز هم که هنوز است نظراتشان در میان حکما مطرح است؛ و اکثر مردم از فهم کلامشان عاجزند. حال چگونه می پندارند که گذشتگان تفکّر و اجتهاد بلد نبوده اند. آیا سازندگان اهرام مصر به آن عظمت، قابلیّت اجتهاد نداشته اند؟! آثاری در دست که مردم آن زمان، دندان مصنوعی می کاشته اند؛ و حتّی در تخت جمشید، آثار قیر پیدا شده که از مشتقّات نفت خام می باشد. همچنین از نقلهای یونانیان بر می آید که ایرانیان از مادّه ای مثل بنزین استفاده می نموده اند. نیز می دانیم که فهلویّون ایران زمین، فلسفه وحدت وجودی داشته اند، که همان فلسفه ی شیخ اشراق و ملاصدرا می باشد. مردمی با این افکار آیا توان اجتهاد نداشته اند؟ یقیناً در ادیان گذشته نیز اجتهاد وجود داشته، لکن وقتی اثری از اصل دینشان نمانده، چگونه انتظار داریم که آثار اجتهادی آنها باقی مانده باشد؟! پس دین که حقیقت و روح برنامه ی انسان سازی و چهارچوب و دیوارهای آن است از آدم تا خاتم همواره بوده است. آنچه تغییر می کند ، نما و وسائل جنبی ساختمان دین می باشد. شریعت به جایی از رودخانه گفته می شود که شیب ملایم دارد و می توان از آن قسمت، آب برداشت. اینکه خداوند متعال بخش متغیّر دین را شریعت نامید برای آن است که شریعت ، محلّ بهربرداری از دین است نه متن و بطن آن. آب همان آب است چه از این شیب برداشته شود و چه از آن یکی شیب. نماز مسافر شکسته است و نماز غیرمسافر تمام ، امّا چنین نیست که مسافر ثوابش هم نصف شود یا تکامل نصفه داشته باشد. بلکه نماز ، نماز است چه دو رکعت و چه چهار رکعت. مهمّ آن حالت گوش به فرمان بودن است. اینکه خدا چه می خواهد. سخن آخر دین اسلام را دو نمود است. یک نمود برای مکلّفین عادی؛ و نمودی دیگر برای معصومین(ع) وقتی ما از اسلام سخن می گوییم، منظورمان همان نمود اوّل است. دین به این معناست که از آدم تا خاتم بلاتغییر بوده است. امّا آن نمود که برای معصومین می باشد، از معصومی به معصوم دیگر، تفاوت می کند. لذا آن بخش از باطن کتاب که برای غیر معصوم، دست نیافتنی است، اختصاص به خود معصومین دارد و غیر معصوم را در آن راه نیست. در این بخش، اهل بیت(ع) تمام کتاب مکنون را دارند؛ و سایر انبیاء هر کدام به اندازه ی رتبه ی وجودی خودشان از آن برخوردار می باشند. لذا به این معنا، اسلام اهل بیت(ع) افضل از اسلام تمام انبیاست. امّا نمی دانیم که آیا مثلاً اسلام ابراهیم(ع) برتر بوده یا اسلام عیسی یا موسی(ع). امّا توجّه شود که تکامل ادیان به این معنا ربطی به ما مکلّفین و دینی که از آن تبعیّت می کنیم ندارد. آن بخش از دین انبیاء(ع) که در آن با یکدیگر تفاوت رتبه دارند، هیچگاه برای غیرمعصومین فاش نشده و نخواهد شد. لذا بی فایده است اگر کسی در این حیطه خود را به دردسر اندازد.
چرا این همه بی شمار دین و مذهب در جهان وجود دارد مگر نباید فقط دین های خدایی باشند ریشه ی ادیان دیگه از کجا منشات می گیرند؟ مثل در بودا که اعتقاد به چرخه ی زندگی دارند همین طوری اعتقاد دارند یعنی دلیل محکمی ندارند؟
چرا این همه بی شمار دین و مذهب در جهان وجود دارد مگر نباید فقط دین های خدایی باشند ریشه ی ادیان دیگه از کجا منشات می گیرند؟ مثل در بودا که اعتقاد به چرخه ی زندگی دارند همین طوری اعتقاد دارند یعنی دلیل محکمی ندارند؟
با توجّه به آیات قرآن، خداوند متعال یقیناً غیر از اسلام دین دیگری نیز نازل نکرده است؟! از منظر قرآن، دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام بوده؛ یعنی دین یکی است و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان دین. لذا اگر امروزه صدها دین وجود دارد، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته است. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند. چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند ؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیین هایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت ، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فروان تاریخی و عقلی و نقلی ، ربطی به دین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی (ع) ندارند و آیین هایی هستند بشر ساخته. کتب مثلاً آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند؛ البته در بین جملات آنها، از تورات و انجیل نیز جملاتی استفاده شده است. لذا خداوند متعال فرمود: ( فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ : پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: (این، از طرف خداست.) تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند.)(البقرة:79)
و جالب اینجاست که خداوند متعال، مدام بیان نموده که اسلام و دین رسول خدا(ص) همان دین ابراهیم(ع) است. اینکه قرآن کریم اصرار دارد رسول خدا(ص) را ادامه دهنده ی دین ابراهیم(ع) بداند، برای آن است که مسیحیّت و یهودیّت، ادیان جعلی اند و دین حضرت موسی و عیسی(ع) نیستند. لذا قرآن حتّی حضرت عیسی و موسی(ع) را هم مسلمان نامید و تصریح نمود که حضرت ابراهیم نه مسیحی بود و نه یهودی بلکه مسلمان بود. در یک کلام، خداوند متعال می خواهد بفهماند که هیچ پیغمبری یهودی یا مسیحی نبوده؛ و این دو دین، جعلی اند.
شرح مطلب:
برخی چنین گمان نموده اند که اسلام ، تکامل یافته ادیانی مثل مسیحیّت و یهودیّت است. حال آنکه چنین سخنی به جوک شبیه تر می باشد. چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که قرآن کریم به صراحت تمام، آیین مسیحیّت امروزی را آیین کفر نامیده است؟ آیا معاذ الله عیسی(ع) تبلیغ کفر می کرد؟ چگونه اسلام تکامل یافته ی مسیحیّت است در حالی که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند و مسلمین به یک خدا؟ آیا معاذ الله، عیسی(ع) سه گانه پرست بود، و خود را خدای پسر می نامید؟ چگونه یهودیّت، حقّ است درحالی که خداوند متعال، به صراحت آن را ساخته ی دست یهودیان می داند؟ دقّت کنید! قرآن نمی گوید که آیین یهودیّت و مسیحیّت ناقصند و اسلام کامل است؛ بلکه می گوید: این دو دین را افراد بشر ساخته اند و ربطی به خدا و انبیاء ندارند.
برخی نیز گفته اند: دین اسلام تکامل یافته ی دین حقیقی حضرت عیسی(ع) است نه مسیحیّت جعلی امروزی.
این نیز از توهّمات مشهوره است ؛ که متأسفانه برخی علما هم بدون تحقیق آن را پذیرفته و بر زبان می آورند. نمی دانم چنین سخنی را چه کسی و کی بافته است ؛ ولی به هر حال بافته ای است که برخی اذهان را گرفتار خود کرده است. در قرآن کریم و روایات، نه تنها چنین مطلبی ذکر نشده بلکه تا دلتان بخواهد مطالبی برخلاف این ادّعا نیز در منابع وحیانی وجود دارد.
در قرآن کریم به صراحت ذکر شده که اسلام محمّدی دقیقاً همان اسلام ابراهیمی است نه تکامل یافته ی آن. اگر دین حضرت موسی(ع) تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم ، و دین حضرت عیسی(ع) نیز تکامل یافته ی دین حضرت موسی(ع) است، پس چرا خداوند متعال اسلام امروزی ما را دین حضرت ابراهیم (ع) معرّفی می کند؟! یعنی اسلام کنونی به جای پیشروی، پسروی نموده است؟!! حال آنکه طبق روایات متواتر، رسول خدا(ص) افضل انبیاء و قرآن او مهیمن بر کتب آسمانی است.
خداوند متعال در آیات 125 تا 140 بقره می فرماید:
( و چون خانه (کعبه) را برای مردم محل اجتماع و (جای) امنی قرار دادیم، (و فرمودیم:) (در مقام ابراهیم، نمازگاهی برای خود اختیار کنید)، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: (خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.) (125) و چون ابراهیم گفت: (پروردگارا، این (سرزمین) را شهری امن گردان، و مردمش را- هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد- از فرآورده ها روزی بخش)، فرمود: ( (ولی) هر کس کفر بورزد، اندکی برخوردارش می کنم، سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش (دوزخ) می کشانم، و چه بد سرانجامی است.) (126) و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند، (می گفتند:) (ای پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنوای دانایی. (127) پروردگارا، ما را مسلمان (تسلیم خود) قرار ده و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود (پدید آر) و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای، که تویی توبه پذیر مهربان. (128) پروردگارا، در میان آنان، فرستاده ای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه شان کند، زیرا که تو خود، شکست ناپذیر حکیمی.) (129) و چه کسی- جز آنکه به سبک مغزی گراید- از دین ابراهیم روی برمی تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود. (130) هنگامی که پروردگارش به او فرمود: ( اسلام آور (تسلیم شو) )، گفت: (به پروردگار جهانیان مشلمان شدم (تسلیم شدم)) (131) و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند: ) (ای پسران من، خداوند برای شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.) (132) آیا وقتی که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: (پس از من، چه را خواهید پرستید؟) گفتند: (معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق- معبودی یگانه- را می پرستیم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (133) آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان برای آنان و دستاورد شما برای شماست و از آنچه آنان می کرده اند، شما بازخواست نخواهید شد. (134) و (اهل کتاب) گفتند: ( یهودی یا مسیحی باشید، تا هدایت یابید) بگو: (نه، بلکه بر آیین ابراهیم حق گرا (هستم) و وی از مشرکان نبود.) (135) بگویید: (ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده، و به آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه به همه ی پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ایمان آورده ایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمی گذاریم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).) (136) پس اگر آنان (هم) به آنچه شما بدان ایمان آورده اید، ایمان آوردند، قطعاً هدایت شده اند، ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست که سر ستیز (و جدایی) دارند و به زودی خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنوای داناست. (137) این است نگارگری الهی و کیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم. (138) بگو: آیا درباره خدا با ما بحث و گفتگو می کنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهای ما از آنِ ما، و کردارهای شما از آنِ شماست، و ما برای او اخلاص می ورزیم. (139) یا می گویید: (ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباطِ (دوازده گانه) یهودی یا نصرانی بوده اند؟) بگو: (آیا شما بهتر می دانید یا خدا؟) و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ و خدا از آنچه می کنید غافل نیست.)
توضیح:
در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم(ع) کعبه را قبله قرار داد؛ و در دین او رکوع و سجود و اعتکاف و طواف و امثال این امور بوده است؛ یعنی دقیقاً همان اعمالی که در اسلام مطرح است.
در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم و فرزندان او و بنی اسرائیل زمان انبیاء(ع) و حضرت موسی و عیسی(ع) هیچکدام یهودی و مسیحی نبوده اند؛ بلکه همگی مسلمان و در دین حضرت ابراهیم(ع) بوده اند.
در این آیات تصریح شده که دین اسلام ، دین تمام انبیاست و سخنی از تکامل ادیان نیست.
خداوند متعال می فرماید:
( قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ: بگو: (خدا راست گفته(و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود) ) (آل عمران:95)
یعنی اینها که یهود و نصاری (مسیحیان) از خودشان ساخته اند در دین ابراهیم (ع) نبوده؛ و دین حقّ همان دین حضرت ابراهیم (ع) می باشد. یعنی نه تنها مسیحیّت و یهودیّت کنونی تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم نیستند بلکه ادیانی هستند منحرف از مسیر حضرت ابراهیم(ع).
خداوند متعال می فرماید:
( وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً : دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که روی خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستیِ خود، انتخاب کرد) (النساء:125)
این آیه به صراحت بیان می کند که دینی بهتر از دین حضرت ابراهیم (ع) وجود ندارد. پس چگونه کسانی مسیحیّت و یهودیّت و اسلام را تکامل یافته ی آن دین می نامند؟!
دین ابراهیم(ع) دینی بود که می توانست انسانها را تا حدّ ابراهیم شدن تربیت کند. آیا غیر معصومها می خواهند بالاتر از ابراهیم نبی بروند؟! عاقلان دانند که هیچ غیر معصومی نمی تواند به پای معصوم برسد. پس دین کاملتر از دین ابراهیم بیاید که چه شود؟ که به درد چه کسی بخورد؟ مگر دین جز برای این است که انسانها را تکامل دهد و برای ابدیّت آماده کند؟!
خداوند متعال می فرماید:
( إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ : کسانی که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام می دادند، با خبر می کند. (159) هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد. (160) بگو: (پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ دینی پابرجا ؛ همان آیین ابراهیمِ حق گرا! و او از مشرکان نبود.) ) (الأنعام)
این آیات به صراحت بیان می کنند که دین یکی بوده و خود مردم ادیان گوناگون را ساخته اند.
خداوند متعال می فرماید:
( ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ : سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم ، که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروی کن! ) (النحل:123)
آیه به صراحت بیان می کند که رسول الله (ص) به امر خدا تابع دین حضرت ابراهیم (ع) بوده است. لذا اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) است.
خداوند متعال می فرماید:
( وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ : و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید؛ خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی (مسلمان) نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایسته ای! ) (الحج:78)
این آیه نیز صراحت دارد که دین اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) می باشد.
خداوند متعال می فرماید:
( قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67) إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ:ای اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم، گفتگو و نزاع می کنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمی کنید؟! (65) شما کسانی هستید که درباره ی آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره ی آنچه آگاه نیستید، گفتگو می کنید؟! در حالی که خدا می داند، و شما نمی دانید. (66) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و این پیامبر و کسانی که(به او) ایمان آورده اند(از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است) (آل عمران)
این آیه به صراحت تمام بیان می کند که اسلام محمّدی همان اسلام ابراهیمی است. او نه یهودی بوده و نه نصرانی. یعنی یهودیّت و مسیحیّت، باطلند.
دلیل عقلی بر عدم تکامل دین
اگر فرض کنیم که دین خدا تکامل می یابد، در این صورت لازم می آید که انبیای گذشته از انسانهای بعد از خودشان پایین تر باشند. چون دین، برنامه ی انسان سازی است؛ و هر پیامبری نیز به اندازه ی دین خودش بالا می رود. پس اگر دین حضرت ابراهیم ناقصتر از دین حضرت عیسی(ع) بوده لابد پیروان عیسی(ع) با عمل به دین او می توانستند بالاتر از حضرت ابراهیم (ع) نیز صعود کنند. مثلاً حضرت شمعون بن حمون که وصیّ حضرت عیسی(ع) بود باید از حضرت ابراهیم (ع) افضل باشد. حال آنکه می دانیم جز ائمه اطهار(ع) و فاطمه زهراء (س) هیچ انسانی با انبیای اولوالعزم برابری نمی کند.
می دانیم که بین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) انبیای فروانی بوده اند که همگی مبلّغ دین حضرت موسی(ع) بوده اند. پس یقیناً اینها عامل به تمام دین حضرت موسی(ع) بوده اند. چون معصوم محال است چیزی از دین را فروگذار نماید. پس اگر دین حضرت موسی(ع) برتر از دین حضرت ابراهیم بوده ، لازم می آید که این انبیای تبلیغی افضل از حضرت ابراهیم باشند. حال آنکه چنین چیزی محال است. چون حضرت ابراهیم (ع) پیامبر اولوالعزم می باشد.
بلکه به نظر می رسد که از روایات بتوان افضلیّت حضرت ابراهیم (ع) را بر حضرت موسی و عیسی(ع) نیز اثبات نمود.
نتیجه:
با توجّه به آنچه گفته شد ، فرضیّه ی تکامل در دین مردود است ؛ مگر به یک معنای خاصّ ، که بحثی است عرفانی ؛ لذا وارد آن نمی شویم ؛ و ربطی هم به بحث ما ندارد. پس دین از آدم تا خاتم یکی بوده آن هم اسلام است. لذا فرمود: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ : همانا دین در نزد خدا، اسلام است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود ) (آل عمران:19) و فرمود: ( وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ : و هر کس جز اسلام دینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است ) (آل عمران:85).
برخی ها چون در پندار باطلشان این بوده که ادیان الهی، گوناگون هستند ، لذا در تفسیر این آیات گفته اند که مراد از اسلام در این آیه، دین اسلام نیست بلکه منظور همان فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن است.
در نقد اینها می گوییم:
اوّلاً مگر دین الهی غیر از (فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن) ، معنای دیگری هم دارد؟!
ثانیاً نفرمود: دین در نزد شما اسلام است ؛ بلکه فرمود: در نزد خدا اسلام است. مگر در نزد خدا چند تا دین وجود دارد؟ اساس و حقیقت دین ، توحید است با تمام نمودهایش، که همه ی انبیاء مبلّغ آن بوده اند.
ثالثاً مگر دین چیست؟ دین، نقشه ی وجود انسان کامل است تا دیگر انسانها خود را بر اساس آن بسازند. لذا فرمود: ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون : پس روی خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرتی که خداوند،انسانها را بر آن سرشته است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است دین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی دانند)(3الروم:30)
فطرت یعنی همان انسان بالقوّه که باید به فعلیّت درآید. دین نیز چیزی نیست جز دفترچه ی راهنمای انسان که بر اساس آن می توان انسان حقیقی را ساخت. در آیه نیز تأکید شد که خلقت خدا دگرگونی ندارد. لذا فطرت انسان زمان موسی(ع) فرقی با فطرت انسان امروزی ندارد. پس چرا باید نقشه ی وجودی اش فرق بکند؟ آنگاه تصریح نمود که حقیقت دین همین فطرت واحد انسان است ؛ ولی اکثر مردم نمی دانند.
مگر در فطرت انسان به مرور زمان تغییر حاصل شده که دینش هم تغییر کند؟ آنچه تغییر نموده شرائط و امورات بیرون از ذات انسان است نه ذات انسان. ابزارهای زندگی عوض شده اند نه انسان. جای اولاغ و قاطر و اسب را ماشین و قطار و هواپیما گرفته است. جای چراغ پی سوز و نفتی را لامپ برق گرفته است. بچّه ها به جای قصّه ی مادربزرگ پای سریالهای تلوزیونی می نشینند. اینها ربطی به ذات انسان ندارند ؛ هنوز هم نوزاد تازه متولّد شده مثل همان نوزاد هزاران سال قبل ، با ذات خالی از اطّلاعات بیرونی متولّد می شود. امّا با شرائط و اطّلاعات جدیدتری بزرگ می شود. شرائط و اطّلاعات بیرونی نیز همواره در تغییر هستند و دیروز و امروز ندارند. لذا دین که مربوط به ذات بشر است ، و می خواهد ذات بالقوّه ی او را بالفعل نماید همواره ثابت و یکی بوده و هست و خواهد بود. امّا شریعت که مربوط می شود به شرائط برون ذاتی همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. امروز نیز شریعت برای یک فرد عادی با شریعت برای یک فرد مثلاً بیمار یا فلج یکسان نیست. آنکه مثلاً بیماری دستگاه گوارش دارد ، و گرسنگی برای او مضرّ می باشد ، روزه بر او حرام است ؛ امّا برای افراد عادی واجب می باشد. آنکه فقیر است یک سری تکالیف دارد و ثروتمند تکالیفی دیگر. نماز یک فرد عادی با نماز یک فلج یا کهن سال یکسان نیست. فرد عادی باید ایستاده نماز بخواند ولی فرد کهن سال یا فلج که توان برخاستن ندارد یا برخاستن برایش دشوار می باشد ، باید نشسته نماز بخواند. این فرقها در دین نیست بلکه در شریعت می باشد ؛ یعنی در بخش مربوط به برون ذات انسان. لذا خداوند متعال فرق گذاشت بین دین و شریعت و فرمود: ( وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ : و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، راه و طریقه ی روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می خواست، همه ی شما را امّت واحدی قرار می داد؛ ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف می کردید؛ به شما خبر خواهد داد) (المائدة:48)
در گذشته چون برخی نیازهای اجتماعی وجود نداشته لذا احکام مربوط به آنها نیز در شرایع قبلی وجود نداشت. لذا آنچه در تغییر بوده همین بخش احکام بوده که همان منهاج و شریعت است. البته در نه در همه ی احکام؛ بلکه در بخشی که مربوط می شوند به برون ذات. امّا بخش اخلاق و معارف ، از آدم (ع) تا روز قیامت یکی بوده و خواهد بود. حتّی اصول شریعت نیز در همه ی ادیان یکی است. همه ی ادیان نماز داشته اند ؛ روزه داشته اند ؛ قبله داشته اند ؛ و ... ؛ امّا شکل این احکام، احتمالاً در همه ی ادیان یکی نبوده ، کما اینکه در اسلام نیز نماز فرد مسافر با غیر مسافر یکی نیست. نماز معلول با نماز فرد سالم یکی نیست. البته گفتیم احتمالاً تفاوت بوده؛ چون چیزی از حقیقت آن ادیان نمانده تا بتوانیم قضاوت کنیم.
برخی گفته اند: در شریعت اسلام خصوصیّت ویژه ای است که در شریعت ادیان قبلی نبوده و آن امکان اجتهاد می باشد. این امکان نیز از آن جهت در اسلام قرار داده شده که عصر اسلام ، عصر تفکّر است. لذا متناسب با ویژگی این عصر ، امکان اجتهاد در آن قرار داده شده است.
این سخن نیز معلوم نیست که درست باشد. اینکه خیال کنیم در زمانهای گذشته ، مردم تفکّر بلد نبوده اند، کمی تا قسمتی خودخواهی و خودبزرگ بینی است. ارسطو و افلاطون و تالس و فیثاغورث و بطلمیوس و ... انسانها زمان قبل از حضرت عیسی(ع) می باشند که هنوز هم که هنوز است نظراتشان در میان حکما مطرح است؛ و اکثر مردم از فهم کلامشان عاجزند. حال چگونه می پندارند که گذشتگان تفکّر و اجتهاد بلد نبوده اند. آیا سازندگان اهرام مصر به آن عظمت، قابلیّت اجتهاد نداشته اند؟! آثاری در دست که مردم آن زمان، دندان مصنوعی می کاشته اند؛ و حتّی در تخت جمشید، آثار قیر پیدا شده که از مشتقّات نفت خام می باشد. همچنین از نقلهای یونانیان بر می آید که ایرانیان از مادّه ای مثل بنزین استفاده می نموده اند. نیز می دانیم که فهلویّون ایران زمین، فلسفه وحدت وجودی داشته اند، که همان فلسفه ی شیخ اشراق و ملاصدرا می باشد. مردمی با این افکار آیا توان اجتهاد نداشته اند؟ یقیناً در ادیان گذشته نیز اجتهاد وجود داشته، لکن وقتی اثری از اصل دینشان نمانده، چگونه انتظار داریم که آثار اجتهادی آنها باقی مانده باشد؟!
پس دین که حقیقت و روح برنامه ی انسان سازی و چهارچوب و دیوارهای آن است از آدم تا خاتم همواره بوده است. آنچه تغییر می کند ، نما و وسائل جنبی ساختمان دین می باشد. شریعت به جایی از رودخانه گفته می شود که شیب ملایم دارد و می توان از آن قسمت، آب برداشت. اینکه خداوند متعال بخش متغیّر دین را شریعت نامید برای آن است که شریعت ، محلّ بهربرداری از دین است نه متن و بطن آن. آب همان آب است چه از این شیب برداشته شود و چه از آن یکی شیب. نماز مسافر شکسته است و نماز غیرمسافر تمام ، امّا چنین نیست که مسافر ثوابش هم نصف شود یا تکامل نصفه داشته باشد. بلکه نماز ، نماز است چه دو رکعت و چه چهار رکعت. مهمّ آن حالت گوش به فرمان بودن است. اینکه خدا چه می خواهد.
سخن آخر
دین اسلام را دو نمود است. یک نمود برای مکلّفین عادی؛ و نمودی دیگر برای معصومین(ع)
وقتی ما از اسلام سخن می گوییم، منظورمان همان نمود اوّل است. دین به این معناست که از آدم تا خاتم بلاتغییر بوده است. امّا آن نمود که برای معصومین می باشد، از معصومی به معصوم دیگر، تفاوت می کند. لذا آن بخش از باطن کتاب که برای غیر معصوم، دست نیافتنی است، اختصاص به خود معصومین دارد و غیر معصوم را در آن راه نیست. در این بخش، اهل بیت(ع) تمام کتاب مکنون را دارند؛ و سایر انبیاء هر کدام به اندازه ی رتبه ی وجودی خودشان از آن برخوردار می باشند. لذا به این معنا، اسلام اهل بیت(ع) افضل از اسلام تمام انبیاست. امّا نمی دانیم که آیا مثلاً اسلام ابراهیم(ع) برتر بوده یا اسلام عیسی یا موسی(ع). امّا توجّه شود که تکامل ادیان به این معنا ربطی به ما مکلّفین و دینی که از آن تبعیّت می کنیم ندارد. آن بخش از دین انبیاء(ع) که در آن با یکدیگر تفاوت رتبه دارند، هیچگاه برای غیرمعصومین فاش نشده و نخواهد شد. لذا بی فایده است اگر کسی در این حیطه خود را به دردسر اندازد.
- [سایر] آقا این بحث دانش و ارزش که آقای سروش مطرح کرده چیست و ایشان مقصودش از این حرفها چیست؟ آیا همان بحث شناخت است ... که شهید مطهری و امثال ایشان معتقدند که بایدها و نبایدها ریشه در هستها و نیستها دارد ... ایدئولوژی ریشه در جهان بینی دارد و جهان بینی ریشه در جهان شناسی و نوع تفسیر انسان از عالم طبیعت؟<BR>تفاوت دیدگاه مطهری و مصباح یزدی و جوادی آملی و علامه طباطبایی و حتی آقای سید مهدی میرباقری مدیر فرهنگستان علوم دراین زمینه چیست؟ و تفاوت آنها با نظر آقای سروش چیست؟ نتایج عملی که از اعتقاد به هر یک از این نظرات آقایانی که اسم آوردم چیست؟ آیا تفاوت ماهوی دارد اعتقاد به نظر آقای سروش با آقای مطهری؟ یا اعتقاد به نظر استاد مطهری تفاوت دارد با اعتقاد به نظر استاد مصباح؟ منظور تفاوت عملی است؟ در نوع برنامه ریزی انسان برای زندگی و هدف گذاریها و نوع تعریف سعادت و کمال برای خود.
- [سایر] با سلام فرموده بودید با مرد لا مذهب و بی دین ازدواج نکنید حال من خانواده را دیدم پسر را انتخاب کردم بعد از گذشت 13 سال و با داشتن دختر 12 ساله دیگه نتوانستم تغییری در این مرد به وجود بیاورم و زندگی بر من بسار تنگ شده کفر و بی دینی او به اوج خود رسیده چند با هم به طرق مختلف جریان زندگی خودم را شرخ دادم پیگیری نوشتم ولی خبری از شما نشد . مستاصل شدم اول خدا بازم خدا همش خدا اصلا اینو برای خدا نوشتم خدا نگهدار
- [آیت الله مکارم شیرازی] پدرم اعتقاد چندانی به مسائل دینی ندارد، و فقط نماز و روزه را به جا می آورد; آن هم کاملا سرسری، امّا بقیّه تکالیف مانند خمس و زکات و مانند آن را رعایت نمی کند. نمی خواهم اموال ایشان در مسائل زندگی من داخل شود، امّا اصرار دارند که به من کمک کنند. لطفاً در این مورد به سؤالات زیر پاسخ دهید: 1 چه کار کنم؟ تکلیف غذا خوردن در آن جا چیست؟ 2 مبلغی که تاکنون کمک کرده اند، مرا به ایشان زیاد وابسته کرده است. به نظر شما چه کاری در این شرایط مناسب است؟ 3 عدم رعایت فروع دین، عدم اعتقاد عملی به اصول را نشان می دهد. دوستی با ایشان من را نسبت به دین و حلال و حرام و واجبات بی تفاوت می کند. چگونه می توان این مطلب را به ایشان متذکّر شد به طوری که ناراحت نشود، و از طرف من نیز اتمام حجّت شده باشد. با توجّه به این که ایشان بسیار عاطفی هستند، و به کوچکترین انتقادات سازنده ای ناراحت می شوند، و اشک می ریزند؟
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
- [سایر] سلام پارک ملت 1-با توصیفی که در مورد تبلیغ دین تو این برنامه ارائه کردید حالا دیدیم آره واقعاً میشه و واقعاً ممکنه تاثیر گذار هم باشه.چه بسا خودمون با شنیدن این تعاریف از دینمون حد اقل یه احساس خوبی از اینکه مسلمون و شیعه هستیم پیدا کردیم. 2-من از موقعی که عقلم رسید تلاش کردم که پدرمو (که به هیچی جز خدا اعتقادی نداره )به دین اسلام علا قه مند کنم.از اینکه نتونستم واقعاًناراحتم و دیگه نا امید شدم .و چون آدم خوبیه و مهم تر اینکه چون پدرمه همیشه غصه می خورم.به احتمال زیاد من بلد نبودم و نیستم که چی کار کنم.داشتن پدر مومن یه آرزو موند واسم. 3-آیا واقعاً میشه آدمی رو که 60 سال این طوری زندگی کرده عوضش کرد؟(هر حرفی که می زنم شاید تو روم نه ولی تو دلش بهم میخنده) التماس دعا
- [سایر] فقط و فقط و فقط قصدم تشکر است و بس. نه اعتقادی به دین دارم و نه مایلم در مورد دین به راه راست هدایت شوم. اولین بار است که احساس امنیت می کنم به یک انسان متدین و خصوصا یک روحانی، واقعیت فکر و ذهن و دلم را اینگونه صریح بگویم. چون آن گونه که شما را شناختم و احساس می کنم اهل تفتیش عقاید و تحقیر و توهین هر آن کس که مانند شما نباشد نیستید. من به تنها چیزی که در این جهان معتقدم انسانیت,شرف و اصول انسانی است. اگر دین شما هم همین ها را می گوید پس ما با هم همراه و هم دلیم. سخن درست و انسانی را از هر زبانی که بشنوم، دست و پای صاحب آن زبان را می بوسم و از او قدردانی می کنم.هر چند بدانم به خاطر آنکه گفتم به دین هیچ اعتقادی ندارم، میخواهید سر به تن من نباشد و به درک واصل شوم. خوبی و نیکویی را ارج مینهیدو آن را تبلیغ می کنید وعمیق ترین و علمی ترین مفاهیم روانشناختی را به زبانی ساده، انسانی و تاثیر گذار بیان می کنید.از شما ممنونم. (من دانشجوی کارشناسی ارشد رشته روانشناسی عمومی هستم) سخن علمی،دقیق، انسانی و درست باید بیان شود. حال چه از زبان یک روانشناس، چه از زبان یک جامعه شناس، مددکار، روحانی و حتی بقال یک محله. اگر شما که یک روحانی دین هستید سخن صحیح علم مرا می گویید، طوری می گویید که براستی شنیده شود و این سخنان را به جان و دل مردم من مینشانید. من پای شما را می بوسم و دست شما را صمیمانه میفشارم. تفاوت عقاید و دیدگاه ها آن هم در سطح جزئیات به نظر من در این عمر کوتاه دو روزه ابدا ارزشی ندارد. مهم اصول انسانی است که در همه ادیان، مکاتب،فلسفه عا، ادوار و زمان ها در بین انسان ها مشترک بوده و هست. حال آن که شما بر حجاب معتقدید و من نه، چه جای دوری میان ماست؟ که عمر کوتاه است و تن آدمی شریف است به جان آدمیت...
- [سایر] با سلام و خسته نباشید.من دخترم. 19 سالمه و دانشجوی ترم 3 عمران هستم. تا الان با هیچ پسری رابطه ای نداشتم .حتی با پسرای کلاس خودمونم سلام هم نمیکنم..از نظر ظاهری هم خوب هستم ..منظورم اینه که رابطه نداشتنم با پسرا به خاطر کمبود اعتماد به نفس در این زمینه نبوده!بلکه ریشه در اعتقاداتم داشته ...حالا موضوعی که پیش اومده اینه که من در فیسبوک با پسری اشنا شدم که خیلی مودب و متشخص و متدین هستش یعنی اهل روابط دوستی با جنس مخالف به این وضع نادرست نیستش!با کلی اصرار دلم براش سوخت و شمارمو بهش دادم...منو آجی خطاب میکنه منم بهش میگم داداش . همیشه بهم میگه نمیخوام طوری باهات حرف بزنم که احساساتی بشی و میگه میخوام احساساتتو فقط واسه همسر ایندت خرج کنی...من ازین بابت خوشحالم که اینقدر بامعرفته و به فکرمه . ولی خب از یک طرفم همش اصرار میکنه که بیا ببینمت دلم برات تنگ شده.. خب من میترسم ازینکه کسی منو با ایشون ببینه و من چی جواب بدم؟ بگم داداشمه؟! بعدم من دارم بهش وابسته میشم نمیدونم چجوری تو زندگی ایندم باید به یکی دیگه بله بگم و ایشونو برای همیشه فراموش کنم!؟؟ خواهشا راهنماییم کنید چجوری باید باهاش رفتار کنم؟اصلا رابطه ای نظیر چیزی که واستون گفتم تو جامعه ی ما جا افتاده یا اشتباه کردم؟ اگه اشتباه کردم حالا چیکار کنم؟؟ (من عکس تو فیسبوک نگذاشتم و اینبار هم باز دلم کبااب شد بس ک اصرار کرد و منم باهاش در حد 10 دقیقه قرار گذاشتم و همو دیدیم)...با تشکر
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید ابتدا اجازه بدید وضعیت خودم رو مشخص کنم: پسری 21 ساله هستم، مجرد و در خانواده ای مذهبی. پدربزرگ من مجتهد هستند، عموی من شهید، و همچنین اعتقادات مذهبی مادرم بسیار از پدرم سفت و سخت تر و خشک تر هست. در رشته برق تحصیل میکنم و ساکن مشهد هستم. پدر من از مدیران دولتی هستند و سطح مالی خانواده ما مانند تمام کامندان دولت متوسط هست. اما ماجرا از چه قراره؟ خیلی ساده بخوام بگم (که از جنابعالی دارم اینه که داستان رو با فرض صحت همینطوری که میگم از من بپذیرید. اگر سوالی بود در خدمت هستم.) من همسر آینده خودم رو پیدا کردم. نیمه گمشده خودم. کاملا از هم شناخت داریم و انتخابی کاملا عاقلانه بوده که با صحبت های جدی ما پیرامون ازدواج قطعی بودن انتخابمون مشخص و مشخص تر میشه. ما کاملا در دنیای هم هستیم. تفاهم از ریز ترین و جزئی ترین کار ها شروع میشه و حتی تا طرز نگاهمون به دنیا و نحوه پرستش خدامون هم میرسه. به واقع این خانم جمیع آرزوهای از کودکی تا حال بنده هست. اما مشکل من: تمام مشکل اینه که من این ها رو چطور به خانواده خودم اثبات کنم؟ برای پدر من مهم ترین چیز درس من هست. این اغراق نیست اگر بگم حتی اجازه بیرون رفتن از خونه رو به من نمیدن و میگن فقط درس. پدرم همواره گفته آرزوی من اینه که تو صبح تا شب تو اتاقت درس بخونی و فقط برای نهار بیای بیرون! پدر من جز درس با من حرف دیگه ای نمیزنن. و مطمئنم سخن از ادواج در این موقعیت که من چند ماه دیگه کنکور دارم یک جوک براشون خواهد بود! اما من؟؟ واقعا نمیتونم درس بخونم...چه دلیلی داره من همسر آینده مو رها کنم، بهش فکر نکنم، تمرکز بخوام بکنم برای کنکوری که 9 ماه دیگه هست؟ من در این چند ماه اخیر حتی یک لحظه هم نشده که به مشکلات و دغدغه ها فکر نکنم...واقعا تنها راه تمرکز من این هست که خانمم کنارم باشه. در اون صورت لتسکنوا الیها میشم و میتونم با قدرت کنکور هم بدم! این خانم در شهرستان آباده شیراز هستند. پس شد فاصله دور. پدر ایشون میونه ای با دین و مذهب نداره و حتی مخالف هم هست. پس شد دیانت پدر که پدر من براشون بسیار سطح مذهبی خانواده دختر مهم تر هست تا تفاهم و اینها اولین آشنایی ما از طریق اینترنت بوده. پس شد اینترنت. (که پدر من به سبب اعتقادات سنتی به شدت با اینترنت مخالف هستند( مسائلی مثل شغل و این ها هم از طرف من هست که اگر پدرم به ازدواج رضایت بدند میتونن این ها رو برای من ردیف کنن. نکات اضافی: لازم به ذکر هم هست که این خانم هیچ توقعی از من ندارند. نه خونه آن چنانی و نه مهریه بالا و نه مراسم عروسی حتی. با اومدن به مشهد و زندگی در شهر دیگه هم واقعا مشکلی ندارند.
- [سایر] 1.هدف از بوجود آمدن دنیا چیه ؟ 3. چرا بندگان خدا اختلاف طبقاتی دارن ؟ یکی خوشبخته یکی بدبخت ؟ اون آدم بدبخت که اینطوری انتخاب نکرده .. حالا که نا خواسته وارد این بازی شده و خدا خواسته که اینطوری بشه چرا خدا نمی خواد اون که بدبخته خوشبخت باشه ؟ سخته ؟ عین اینه که من به زور یکی رو دعوت کنم به مهمونی بعد تو مهمونی عذابش بدم .. غیر عادلانه نیست؟ 5. تولید مثل چه کاریه ؟ اگه تولید مثل با شهوت و لذت های جنسی که رابطه ی مستقیم داره هیچ رابطه ای نداشت باز انسانها تولید مثل می کردن ؟ منظورم اینه که آیا اگه یکی بشینه فکر کنه خوب ، دلیلی واسه تولید مثل پیدا می کنه ؟ اگه پیدا می کنه چه دلیلی ؟ برای چی باید این کار انجام بشه ؟ چرا باید نسل انسان ماندگار باشه ؟ مگه جز اهداف دنیوی و اخروی دلیل دیگه ای هست که یه انسان زندگی کنه ؟ اگه نیست پس چرا انسانها تمایل به زیستن دارن ؟ اهداف دنیوی و اخروی به چه دردی می خوره مگه ؟ یه آدم سعادتمند بشه تو این دنیا و اون دنیا چی میشه ؟ چه اتفاق خاص و مهم و مفیدی میفته ؟ که چی بشه ؟ 7. این دنیا که بر اساس علمی کامل و جامع برنامه ریزی و ساخته شده چرا بعضی چیزها توش از لحاض علمی اثبات نداره و به همین دلیل از شاخه های متافیزیک به شمار می ره ؟ مثل وجود خدا ( البته من بهش اعتقاد دارم ) . روح . جن و ... اگه بجز احساسات درونی و منطق و استدلال می شد با علم هم خدا رو اثبات کرد ، این رشته ی اتصال انسان به خدا مستحکم تر نمی شد ؟ 9. آیا انسانها مثل فردی که هیپنوتیزم شده و حرف ها و دستوراتی در ضمیر ناخود آگاهش تحمیل شده و اونم داره همینطور به اونا عمل می کنه نیست؟ درک و فهم و اخلاق و رفتار و اعتقادات و علم و اینجور چیزا اکتسابیه . در این دوره از زمان و میشه گفت در هر دوره ای از زمان ، همه ی اینا تحمیلی شدن . یعنی فرد که به دنیا میاد تا به دوران بلوغ برسه بسته به مکان زندگیش و فرهنگ و اعتقادات مردم اون منطقه اینقدر رو مغزش کار می کنند که می کشنش طرف خودشون و فرد هم که مثل یه فرد هیپنوتیزم شده عمل می کنه همینطور پیش می ره. اینطور نیست ؟ چرا اینطوره؟
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا. 1=نمی دونم از کجا بگم ولی یک بیوگرافی مختصری از خودم میدم 2-دختری بیست وسه ساله ام.دانشجوی فوق رشته بیوتکنولوژی کشاورزی 3-دریک خانواده فرهنگی وبه اعتقاد خودمون مذهبی به دنیا آمدم 3-من از دوران دبیرستان نمی دونم یک چیزی در درونم بود ولی از حدودسه سال پیش یک تلنگر بیدارم کرد. 4-قبل از این سه سال برای قرآن،ائمه وامامان ارزش بیشماری قائل می شدم ولی انجام اعمال مذهبی وصرفا گریه برای امام حسین وبه فکر امام حسین بودن مخصوص محرم بود.برای مثال عرض کردم. 5-از سال آخر دانشگاه و حرف با بعضی از دوستای جدید وازهمه مهمتر خواست خدا تلنگر به من زده شد 6-خیلی چیزا به لطف خدا درمن تغییرکرد.سعی درتغییرافکاری داشتم که یک عمر در ذهن من خوانده می شد ومن به ظاهر فکر میکردم بی تفاوتم ولی قاعدتا در من تاثیر میگذاشت 7-بگم که خدایی نکرده قصد بدگویی از خانواده ام را ندارم که من اساسا مدیون پدرومادرم هستم،اگر بگویم که مثلا برایم هیچ کاری نکردند که دروغ محض است،چرا که باعث خیلی از شکل گیری های مثبت در من شدند،همینقدر که باعث به وجودآمدن من هستند،مدیون آنها هستم. 8-امااما،خوب دید من،نظرمن،دیدگاه من راجب مذهب،سیاست،با آنها فرق کرده،من فهمیدم که نماز وروزه صرف مسلمانی که مدنظراولیا وپیغمبرست،نخواهدبود.متوجه شدم که امام حسین فقط برای محرم نیست،امام علی مخصوص شبهای قدر. 9-فهمیدم اسلام برنامه زندگی است،همه چی من باید منطبق با اسلام باشد.ولی سر این مسائل با خانواده مشکل دارم،شکرخدا دراین مسائل مشکلاتم کمتر شده. 10-مثلا می گویند که همه چی سر وقت خودش،موسیقی به وقتش،امام حسین به وقتش!!!!!!! 11-این مسائل یک شبه برای من حادث نشد،طی این سه سال هربار تغییراتی. 12-حتی من رشته لیسانسم که خودم انتخاب نکرده بودم ومتاسفانه با علاقه نبود که در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل بوده ام ،خواستم رشته ام را در فوق عوض کنم که با مخالفت شدید پدر مواجه شدم. 13-درنتیجه با مشورت با بعضی اساتید که مورد اعتماد بنده بودند،فرمودن دعای خیر پدرومادر بیش از اینها می ارزد که به لطف بینهایت خدا که همیشه شامل این بنده سروپاتقصیرشده ودعای آنها در دانشگاه رشته خودم همان کشاورزی قبول شدم. 14-اما درکنارآن کتابهایی که دوست دارم را مطالعه میکنم؛حتی در دانشگاه مجازی امام خمینی به طور مجازی رشته معارف را انتخاب و درحال تحصیلم البته خانواده ازآن خبرندارند!!لزومی نداردخبردارشوند. 15-اما درقبال سیاست،متاسفانه پدرم بدی های زیادی به قول خودشان از بقیه دیدن،پدرم به شدت امام خمینی را دوست داشتند ولی الن به علت اینکه میبیند یک عده ازاین موقعیتها به راحتی ها استفاده می کنند واسلام در برخی موارد ازحالت انقلابی به تشریفاتی تبدیل شده،ازهمه چی زده شدند. 16-به همه اعتماد ندارند وسرشان درلاک خوشان است اما این بی اعتمادی تا حدود خیلی کمی به من هم منتقل شده در واقع من خیلی چیزها ازسیاست ورهبری وولایت فقیه نمی دانستم،اما شکر،شکر که مسئله با کلی درگیری ذهنی که داشتم برایم حل شده. همین طور از انقلاب.راستی من همیشه خودم رو مدیون شهدا می دونستم ومی دونم.دلم براشون می تپه. 17-خودم با سخنرانی هایی از استادرحیم پورازغدی،مطاله کتب استاد مطهری به خیلی چیزا رسیدم.ولی هنوز نتونستم به همه چی اعتمادکنم وراحت سراغ هرکتابی برم که نکنه دروغ باشه وسرهم کردن مسائل باشه،یه جور میخوام که انگار به خانواده امم ثابت کنم چیزی که میخونم عالیه. 18-دیشب که توبرنامه بی نظیر پارک ملت،حرف از کتاب زدین به نظرم رسید این مشکل که چه عرض کنم را به شما بگم تا شما منوراهنمایی کنید که چه کنم؟؟ 19-اینکه چه کتابهایی بخونم به کی اعتمادکنم؟؟درضمن استاد من عاشق کتاب خوندنم،قبلا از دکتر شریعتی هم کتاب خوندم.ادبیات ایشونو خیلی دوست دارم نه دیدگاهشونو گرچه بعضی از دیدگاهشون درست بود 20-ودرضمن با فرمایش آقای شهیدی فر هم کاملا درمورد شریعتی با ایشون موافقم. 21-درآخرشرمنده طولانی شد.هم ازشما متشکرم.وتشکر من رابه آقی شهیدی فر هم منتقل کنید بابت برنامه فوق العاده شون،تواین بی برنامه گی تلویزیون،برنامه عالیه.وحال من را خیلی خوب می کند.چرا که ایشان هم دغدغه اصلیشان مذهب واخلاق است.