سه دلیل اصلی بر حق بودن شیعه اثناعشری? براهین موجود درزمینه اثبات حقانیت شیعه در زمینه ولایت امیر مومنان (ع) را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: 1. براهین عقلی؛ 2. دلایل قرآنی؛ 3. روایات پیامبر اکرم(ص). هر یک از این شیوه ها، دلایل بسیاری را شامل می شود؛ به طوری که گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتابهای متعددی را می طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان می گردد: یک. دیدگاه قرآن 1. از نظر قرآن، رهبری و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هرگونه کژی باشد. این نکته با تعابیری مختلف در کتاب الهی بیان شده است؛ از جمله هنگامی که ابراهیم(ع) به امامت رسید و خداوند به او فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً)؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیم(ع) آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست کرد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی)؛ ولی در پاسخ آمد: (لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ) ؛ همان ؛ (عهد من به ستمکاران نمیرسد). آیه بالا نشان میدهد که امامت منصبی الهی است - نه به انتخاب افراد - و به کسانی اعطا میشود که از هر ظلمی (اعتقادی، اخلاقی و رفتاری) پاک و مبرّا باشند و نفی مطلق ظلم، مساوی با عصمت است. 2. در آیه ابلاغ نیز میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما)؛ مائده (5)، آیه 67. و به دنبال آن برای تحقق این مسأله (معرفی و اعلام ولایت امیرمؤمنان(ع) در غدیر خم) آیه (بلَّغْتَ رِسالَتَهُ) اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی(ع)، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ . الْإِسْلامَ دِیناً؛ مائده (5)، آیه 3 ؛ جهت آشنایی بیشتر با امامت در قرآن نگا : ناصر، مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، (تهران : دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9. دو. دیدگاه عقلی 1. لزوم رهبری در جامعه، امری انکارناپذیر است. 2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساس احکام و قوانین الهی باشد. 3.احکام الهی به دست کسی اجرا میشود که به طور کامل به زوایای آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشوای امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیکترین فرد به آن حضرت باشد. 4. به شهادت تاریخ و گواهی بسیاری از صحابه و تابعین و اعتراف خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصوم(ع) نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری، احساس نیاز به آنان میکردند؛ چنان که خلیفه دوم خود الف. محمد عبدالرؤف، المناوی، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت : دارالکتبالعلمیة، الطبعة الاولی)، ج 4، ص 470 یعنی، (اگر علی(ع) نبود هر آینه عمر بارها اعلام کرد: (لولا علی لهلک عمر) ؛ ب. جمال الدین محمد، الزرندی الحنفی، نظم الدرر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسبطین، (مکتبة امیرالمؤمنین العامة، الطبعة الاولی، 1377ه.ق - 1958م)، ص130. هلاک میگشت). سه. از دیدگاه روایی روایات بیشماری از پیامبر اکرم(ص) در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(ع) را اثبات میکند؛ مانند: 1. روایات مربوط به حادثه غدیر، 2. روایات لیلة الانذار، 3. احادیث سفینه، 4. احادیث ثقلین، 5. احادیث ائمه دوازده گانه؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک : .در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحی درباره آن بسنده میکنیم. جریان حدیث غدیر خم رسول خدا(ص) در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جای آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادی به مدینه آمدندتا در رکاب آن حضرت حج به جای آورند و به او تأسی کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیدهاند. رسول خدا(ص) از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگری نیاورده است. پیامبر(ص) پنج یا شش روز به ماه ذیحجه مانده، از مدینه خارج شد.... آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملی را که تا قیامت باید به جای آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالی که جماعت یاد شده در محضرش بودند. روز پنج شنبه هجدهم ماه ذی حجه با آن جمعیت انبوه به (غدیر خم) در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ . وَ اللَّهُ؛ مائده(5)، آیه 67. بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا علی(ع) را در جای خویش نصب کند و ولایت و لزوم طاعت او را ابلاغ نماید. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسی زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جای خود قرار گرفتند، زیر آن درختها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد. حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدری گرم بود و آفتاب چنان آتش میریخت که مردم از شدت گرما، گوشهای از عبا را سر کشیده و گوشهای را از حرارت سنگریزهها زیر پا گذاشته بودند، پارچهای بر یکی از درختها کشیده و برای آن حضرت سایبان درست کردند. چون از نماز فارغ شد، بالای جهازهای شتر رفت که روی هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طوری که همه شنیدند و فرمود: (الحمدللّه، از خدا مدد می جوییم، به او ایمان می آوریم، بر او توکل میکنیم و به خدا پناه می بریم از شر نَفْسْهای خود از سیئات اعمال خویش...). شهادت می دهم که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال می رود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه می گویید؟ گفتند: گواهی می دهیم که پیغام خدا را رساندی و در رساندن آن تلاش کردی و خیرخواه بودی، خدا تو را جزای خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمی دهید که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند : آری شهادت میدهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش. سپس فرمود: ای مردم! آیا سخن مرا نمی شنوید؟ گفتند: آری می شنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصری (قصبهای است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسه هایی به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ (ثقلین) که چطور جانشین من خواهید بود؟ گفتند: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواستهام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک میشوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود میگردید. آن گاه دست حضرت علی(ع) را گرفت و بلند کرد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد و همه علی(ع) را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: (ان اللّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه) ؛(همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی میباشم. پس هر که را مولا منم علی مولای اوست). این سخن را سه بار تکرار کرد. (فعلی مولاه) (خدایا! دوستی گزین با هر که او (علی) را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستی ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم می ورزد؛ یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد وبه او پشت کند؛ و حق را . سپس گفت: (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه واحب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار)همپای او بپادار). آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند. هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: (الْیَوْمَ؛ (امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضی شدم). رسول خدا(ص)فرمود: اللّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضای خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان علی(ع) تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: (بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن ومؤمنة)؛ (به به بر تو ای پسر ابی طالب! صبح و شام کردی در حالی که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنی). حسانبن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: ای رسول خدا! اجازه دهید درباره علی ابیاتی بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: ای شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستی است. آن گاه گفت: ینادیهم یوم الغدیر نبیّهمبخم فاسمع بالرسول منادیاً و قال : فمن مولاکم و ولیکمفقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیا الهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاً فقال له قم یا علی فاننیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً فمن کنت مولاه فهذا ولیهفکونوا له اتباع صدق موالیاً هناک دعا اللهم و ال ولیهو کن للذی عادی علیّاً معادیا این خلاصهای از جریان غدیر و تعیین حضرت علی(ع) برای خلافت و امامت بود.علی اکبر، قرشی، خاندان وحی، (تهران : دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبراکرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان- اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. از صحابه پیامبر(ص) 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم درآوردهاند؛ از جمله: در قرن اول: حسانبن ثابت انصاری، قیسبن سعدبن عباده انصاری، عمروبن عاصبن وائل و محمدبن عبداللَّه حمیری. در قرن دوم: کمیتبن زیاد، سیداسماعیلبن محمد حمیری، شعیان مصعب کوفی. در قرن سوم: ابو تمام حبیببن اوس طایی و دعبلبن علیبن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفر دیگر. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است. اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنی است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنی: الف. اهل تسنن اظهار می دارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم(ص)، به معنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علی(ع) و یا حداکثر معرفی ایشان به عنوان یکی از نامزدهای خلافت است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمی توان به معانی دیگر آن تمسّک جست. ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم(ص)، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) ولزوم اطاعت از او است. قرینهها و شواهد، به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت و یا نامزدی خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است از: 1. معنای ولایت : اگر چه در مواردی ولایت به معنای دوستی نیز به کار میرود؛ ولی لغت شناسان و کتابهای معتبر لغت شناسی، عمدتاً کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کرده اند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتابهای لغت اهل سنت نقل میشود: - راغب اصفهانی می نویسد : (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت ودَلالت است و حقیقت آن (سرپرستی) است؛ ولیّ و الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570. مولا نیز در همین معنا به کار میرود). - ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولیّ آن است). سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و سخن عمر که به علی(ع) گفت:ابوالحسن علیبن عبدالواحد، ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227. (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی). - صاحب صحاح اللغة مینویسد: (هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی اواسماعیلبن حماد، الجوهری، الصحاح فی لغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، (بیروت : دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528. است). - مقاییس اللغة آورده است: (هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است).معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141. حال با گفته های صریح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که (ابن اثیر) - لغتشناس معروف عرب و سنی - خودش تصریح میکند کلمه (مولا) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبر(ص) و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟ بنابراین استعمال ولایت در دوستی نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معنای زمامداری است. افزون بر آن در این مورد همه قرینهها به کاربرد آن در زمامداری و مرجعیت دینی و سیاسی و اجتماعی دلالت دارد. 2. خطاب تند و قاطع الهی : اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علی(ع) بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ الْکافِرِینَ)؛مائده (5)، آیه 67. ؛ (ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را خدا تو را از(گزندِ) نرساندهای. و مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند). آیا این اخطار شدیداللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسأله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرمؤمنان(ع) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معنای محبت و منحصر به (ولای محبت) نیست. 3. دوستی و ولای محبت در قرآن : با واژههایی چون (حب)، (مودّت) و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیت(ع) آمده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) ؛شوری (42)، آیه 23. ؛ (بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان). بنابراین فرو کاستن معنای ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنی این واژه است. 4. دلداری خدایی : خداوند پیامبر(ص) را دلداری داده، می فرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئه های مردم محافظت می کند: (وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ). آیا این مسأله نشان نمیدهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی(ع) جای خوف از توطئه بود؟ 5. گزینش مکان : پیامبر(ص) مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند ونیز دستور داد کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله، برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانی عمومی خود، برای جمعیت با شکوه حج گزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟ 6. نزول آیه اکمال : پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً) ؛V }مائده (5)، آیه 3. ؛ (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما (به عنوان)آیینی برگزیدم). آیا نزول چنین آیه ای دلالت بر این ندارد که مسأله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستی حضرت علیعلیه السلام- نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را ، پسندید؟ اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود که در این رابطه آیه: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی) (بگو : به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان) : شوری (42)، آیه 23. مدتها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصی در دین نبود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگری در بر دارد. 7. دلیل دیگر : معرفی (ثقلین) است که پیامبر(ص) فرمود: (انّی تارک فیکم الثقلین : کتاب اللَّه و عترتی...)؛ (من در میان شما دو چیز گرانبها به ودیعت می گذارم: کتاب خدا و عترتم را). اکنون باید پرسید: چرا پیامبر(ص) عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیت(ع) همسنگ قرآن است یا امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی آنان؟پیامبر(ص) فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام وپیشوای خود دانست؟ همسنگ قرار دادن قرآن و اهل بیت(ع) از سوی پیامبر(ص)، نشان میدهد که در مورد اهل بیت(ع)، نیز باید همینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد. 8. پیامبر(ص) به مسأله ایفای رسالت و سپس (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد و بلافاصله موضوع (ولایت) را طرح میکند؛ این نشان میدهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر(ص) بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستی و محبت (بدون مشروعیت سیاسی و اجتماعی). 9. پیامبر(ص) مسأله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؛ این همه تأکید برای چیست؟ 10.اینکه پیامبر(ص) در دعای خویش مسأله یاری کردن امام علی(ع) را مطرح می کنند و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه صرف محبت و علاقه قلبی؛ زیرا آنچه با اطاعت، و نصرت و یاری همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبی. 11. برپایی حقیقت، همراه با امام علی(ع) و همپایی آن دو نیز با ولایت، به معنای رهبری تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی امام علی(ع) است که می تواند به برپایی حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستی و محبت آن حضرت. 12. پیامبر(ص) بعد از این حادثه فرمود: (اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من). نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از (ولایت)، محبت باشد، دیگر قید (بعد از من)، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علی(ع) مقید به زمان پس از رحلت پیامبر(ص) نیست. معنا ندارد منظور پیامبر(ص) را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبت علی(ع) با حیات پیامبر(ص) قابل جمع است؛ بلکه رهبری امام علی(ع) است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست. 13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند. مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: (بخٍّ بخٍّ لک یا علی! اصبحت و امسیت مولای و مولی کل. 14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص)، مسأله (امامت و پیشوایی حضرت علی(ع)) را فهمیدند و بلافاصله (حسانبن ثابت انصاری) از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن، از زبان پیامبر(ص) چنین می گوید: فقال له قم یا علی! فانّنیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً (پیامبر به او فرمود: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی). ذکر این نکته بایسته است که (تقریر) - یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبر(ص) در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسأله غدیر معنایی غیر از امامت داشت، چرا پیامبر(ص) سخنان (حسان بن ثابت) را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبر(ص) (امامت و هدایت) امت نبوده است؟ 15. نکته جالب توجّه دیگر، موضعگیری های مخالفان مانند (جابربن نضر) یا (حارث بن النعمان الفهری) است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبر(ص) در غدیر خم، وی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: (ای محمد! از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: (هر که را من مولای اویم، این علی مولای او است). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: (سوگند به آنکه جز او خدایی نیست! این مطلب از سوی خداوند است). در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت؛ در حالی که میگفت: خدایا! اگر آنچه محمد(ص) میگوید حق است، پس سنگی بر ما ببار، یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود ؛ نرسیده بود که از طرف حق، سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اَللَّهِ؛معارج (70)، آیات 1 - 3. ؛ (ذِی الْمَعارِجِ) (پرسندهای از عذاب واقع شوندهای پرسید که اختصاص به کافران دارد (و )آن را بازدارندهای نیست. (و )از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است). اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبر(ص) نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسأله محبت و دوستی بود، آیا این همه لجبازی و خیره سری پدید می آمد؟ به طور مسلّم مسأله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علی(ع) داشت و از سوی دیگر، میدید با ولایت آن حضرت، باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند و از سر بیخردی و کبر و کژاندیشی، مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.برای آگاهی بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص16. خود امیر مؤمنان(ع) و ائمه اطهار(ع) در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند. عامربن واثله میگوید: (در روز شوری با علی(ع) کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی میآورم که احدی نمیتواند بر آن خدشهای وارد کند. سپس فرمود: ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه! - آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز میکند؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچون حمزه- شمشیر خدا و شمشیر رسولخدا(ص) دارد؟ گفتند: نه! - آیا غیر از من کسی از شما همسری چون فاطمه، دختر پیامبر(ص) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما فرزندانی مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما هست که (به دستور قرآن) پیش از نجوا با پیامبر(ص) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه! - آیا در میان شما غیر از من کسی هست که پیامبر(ص) دربارهاش فرموده باشد: (من کنت مولاه فعلیٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب؟). برای آگاهی بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص 159- 213. گفتند: نه! 17. اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستی باشد، آن گاه دعای بعدی پیامبر(ص) که فرمود: (و احبّ من احبّه)تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان میدهد که اینها، دو موضوع متفاوت بوده و ولایت برتر از صرف محبت است؛ هر چند از لوازم ولایت، محبت و دوستی ولیّ است. در پایان گفتنی است در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیاری از آنها مانند عبقات الانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوی، مشتمل بر دهها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت میباشدد. همو، نقش عایشه در تاریخ اسلام؛؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک : .
سه دلیل اصلی بر حق بودن شیعه اثناعشری?
براهین موجود درزمینه اثبات حقانیت شیعه در زمینه ولایت امیر مومنان (ع) را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
1. براهین عقلی؛ 2. دلایل قرآنی؛ 3. روایات پیامبر اکرم(ص).
هر یک از این شیوه ها، دلایل بسیاری را شامل می شود؛ به طوری که گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتابهای متعددی را می طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان می گردد:
یک. دیدگاه قرآن
1. از نظر قرآن، رهبری و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هرگونه کژی باشد. این نکته با تعابیری مختلف در کتاب الهی بیان شده است؛ از جمله هنگامی که ابراهیم(ع) به امامت رسید و خداوند به او فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً)؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیم(ع) آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست کرد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی)؛ ولی در پاسخ آمد: (لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ) ؛ همان ؛ (عهد من به ستمکاران نمیرسد). آیه بالا نشان میدهد که امامت منصبی الهی است - نه به انتخاب افراد - و به کسانی اعطا میشود که از هر ظلمی (اعتقادی، اخلاقی و رفتاری) پاک و مبرّا باشند و نفی مطلق ظلم، مساوی با عصمت است.
2. در آیه ابلاغ نیز میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما)؛ مائده (5)، آیه 67. و به دنبال آن برای تحقق این مسأله (معرفی و اعلام ولایت امیرمؤمنان(ع) در غدیر خم) آیه (بلَّغْتَ رِسالَتَهُ) اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی(ع)، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ . الْإِسْلامَ دِیناً؛ مائده (5)، آیه 3 ؛ جهت آشنایی بیشتر با امامت در قرآن نگا : ناصر، مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، (تهران : دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9.
دو. دیدگاه عقلی
1. لزوم رهبری در جامعه، امری انکارناپذیر است.
2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساس احکام و قوانین الهی باشد.
3.احکام الهی به دست کسی اجرا میشود که به طور کامل به زوایای آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشوای امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیکترین فرد به آن حضرت باشد.
4. به شهادت تاریخ و گواهی بسیاری از صحابه و تابعین و اعتراف خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصوم(ع) نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری، احساس نیاز به آنان میکردند؛ چنان که خلیفه دوم خود الف. محمد عبدالرؤف، المناوی، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت : دارالکتبالعلمیة، الطبعة الاولی)، ج 4، ص 470 یعنی، (اگر علی(ع) نبود هر آینه عمر بارها اعلام کرد: (لولا علی لهلک عمر) ؛ ب. جمال الدین محمد، الزرندی الحنفی، نظم الدرر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسبطین، (مکتبة امیرالمؤمنین العامة، الطبعة الاولی، 1377ه.ق - 1958م)، ص130. هلاک میگشت).
سه. از دیدگاه روایی
روایات بیشماری از پیامبر اکرم(ص) در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(ع) را اثبات میکند؛ مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیلة الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین،
5. احادیث ائمه دوازده گانه؛
برای آگاهی بیشتر ر.ک : .در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحی درباره آن بسنده میکنیم.
جریان حدیث غدیر خم
رسول خدا(ص) در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جای آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادی به مدینه آمدندتا در رکاب آن حضرت حج به جای آورند و به او تأسی کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیدهاند. رسول خدا(ص) از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگری نیاورده است.
پیامبر(ص) پنج یا شش روز به ماه ذیحجه مانده، از مدینه خارج شد.... آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملی را که تا قیامت باید به جای آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در
حالی که جماعت یاد شده در محضرش بودند. روز پنج شنبه هجدهم ماه ذی حجه با آن جمعیت انبوه به (غدیر خم) در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ . وَ اللَّهُ؛ مائده(5)، آیه 67. بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا علی(ع) را در جای خویش نصب کند و ولایت و لزوم طاعت او را ابلاغ نماید. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسی زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جای خود قرار گرفتند، زیر آن درختها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد. حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدری گرم بود و آفتاب چنان آتش میریخت که مردم از شدت گرما، گوشهای از عبا را سر کشیده و گوشهای را از حرارت سنگریزهها زیر پا گذاشته بودند، پارچهای بر یکی از درختها کشیده و برای آن حضرت سایبان درست کردند. چون از نماز فارغ شد، بالای جهازهای شتر رفت که روی هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طوری که همه شنیدند و فرمود: (الحمدللّه، از خدا مدد می جوییم، به او ایمان می آوریم، بر او توکل میکنیم و به خدا پناه می بریم از شر نَفْسْهای خود از سیئات اعمال خویش...). شهادت می دهم که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال می رود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه می گویید؟ گفتند: گواهی می دهیم که پیغام خدا را رساندی و در رساندن آن تلاش کردی و خیرخواه بودی، خدا تو را جزای خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمی دهید که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند : آری شهادت
میدهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش. سپس فرمود: ای مردم! آیا سخن مرا نمی شنوید؟ گفتند: آری می شنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصری (قصبهای است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسه هایی به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ (ثقلین) که چطور جانشین من خواهید بود؟ گفتند: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواستهام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک میشوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود میگردید. آن گاه دست حضرت علی(ع) را گرفت و بلند کرد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد و همه علی(ع) را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: (ان اللّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه) ؛(همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی میباشم. پس هر که را مولا منم علی مولای اوست). این سخن را سه بار تکرار کرد. (فعلی مولاه) (خدایا! دوستی گزین با هر که او (علی) را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستی ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم می ورزد؛ یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد وبه او پشت کند؛ و حق را . سپس گفت: (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه واحب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار)همپای او بپادار). آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند. هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: (الْیَوْمَ؛ (امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضی شدم). رسول خدا(ص)فرمود: اللّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضای خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان علی(ع) تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: (بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن ومؤمنة)؛ (به به بر تو ای پسر ابی طالب! صبح و شام کردی در حالی که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنی). حسانبن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: ای رسول خدا! اجازه دهید درباره علی ابیاتی بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: ای شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستی است. آن گاه گفت: ینادیهم یوم الغدیر نبیّهمبخم فاسمع بالرسول منادیاً و قال : فمن مولاکم و ولیکمفقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیا الهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاً فقال له قم یا علی فاننیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً فمن کنت مولاه فهذا ولیهفکونوا له اتباع صدق موالیاً هناک دعا اللهم و ال ولیهو کن للذی عادی علیّاً معادیا این خلاصهای از جریان غدیر و تعیین حضرت علی(ع) برای خلافت و امامت بود.علی اکبر، قرشی، خاندان وحی، (تهران : دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبراکرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان- اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. از صحابه پیامبر(ص) 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم درآوردهاند؛ از جمله:
در قرن اول: حسانبن ثابت انصاری، قیسبن سعدبن عباده انصاری، عمروبن عاصبن وائل و محمدبن عبداللَّه حمیری. در قرن دوم: کمیتبن زیاد، سیداسماعیلبن محمد حمیری، شعیان مصعب کوفی. در قرن سوم: ابو تمام حبیببن اوس طایی و دعبلبن علیبن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفر دیگر. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است. اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنی است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنی: الف. اهل تسنن اظهار می دارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم(ص)، به معنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علی(ع) و یا حداکثر معرفی ایشان به عنوان یکی از
نامزدهای خلافت است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمی توان به معانی دیگر آن تمسّک جست.
ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم(ص)، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) ولزوم اطاعت از او است. قرینهها و شواهد، به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت و یا نامزدی خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است از:
1. معنای ولایت : اگر چه در مواردی ولایت به معنای دوستی نیز به کار میرود؛ ولی لغت شناسان و کتابهای معتبر لغت شناسی، عمدتاً کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کرده اند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتابهای لغت اهل سنت نقل میشود:
- راغب اصفهانی می نویسد : (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت ودَلالت است و حقیقت آن (سرپرستی) است؛ ولیّ و الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570. مولا نیز در همین معنا به کار میرود).
- ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولیّ آن است). سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و سخن عمر که به علی(ع) گفت:ابوالحسن علیبن عبدالواحد، ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227. (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی).
- صاحب صحاح اللغة مینویسد: (هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی اواسماعیلبن حماد، الجوهری، الصحاح فی لغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، (بیروت : دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528. است).
- مقاییس اللغة آورده است: (هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است).معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.
حال با گفته های صریح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که (ابن اثیر) - لغتشناس معروف عرب و سنی - خودش تصریح میکند کلمه (مولا) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبر(ص) و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟ بنابراین استعمال ولایت در دوستی نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معنای زمامداری است. افزون بر آن در این مورد همه قرینهها به کاربرد آن در زمامداری و مرجعیت دینی و سیاسی و اجتماعی دلالت دارد.
2. خطاب تند و قاطع الهی :
اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علی(ع) بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ الْکافِرِینَ)؛مائده (5)، آیه 67. ؛ (ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را خدا تو را از(گزندِ) نرساندهای. و مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند). آیا این اخطار شدیداللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسأله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرمؤمنان(ع) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معنای محبت و منحصر به (ولای محبت) نیست.
3. دوستی و ولای محبت در قرآن : با واژههایی چون (حب)، (مودّت) و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیت(ع) آمده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) ؛شوری (42)، آیه 23. ؛ (بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان). بنابراین فرو کاستن معنای ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنی این واژه است.
4. دلداری خدایی : خداوند پیامبر(ص) را دلداری داده، می فرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئه های مردم محافظت می کند: (وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ). آیا این مسأله نشان نمیدهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی(ع) جای خوف از توطئه بود؟
5. گزینش مکان : پیامبر(ص) مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند ونیز دستور داد کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله، برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانی عمومی خود، برای جمعیت با
شکوه حج گزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟
6. نزول آیه اکمال : پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً) ؛V }مائده (5)، آیه 3. ؛ (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما (به عنوان)آیینی برگزیدم).
آیا نزول چنین آیه ای دلالت بر این ندارد که مسأله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستی حضرت علیعلیه السلام- نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را ، پسندید؟ اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود که در این رابطه آیه: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی) (بگو : به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان) : شوری (42)، آیه 23. مدتها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصی در دین نبود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگری در بر دارد.
7. دلیل دیگر : معرفی (ثقلین) است که پیامبر(ص) فرمود: (انّی تارک فیکم الثقلین : کتاب اللَّه و عترتی...)؛ (من در میان شما دو چیز گرانبها به ودیعت می گذارم: کتاب خدا و عترتم را). اکنون باید پرسید: چرا پیامبر(ص) عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیت(ع) همسنگ قرآن است یا امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی آنان؟پیامبر(ص) فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام وپیشوای خود دانست؟ همسنگ قرار دادن قرآن و اهل بیت(ع) از سوی پیامبر(ص)، نشان میدهد که در مورد اهل بیت(ع)، نیز باید همینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.
8. پیامبر(ص) به مسأله ایفای رسالت و سپس (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد و بلافاصله موضوع (ولایت) را طرح میکند؛ این نشان میدهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر(ص) بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر
خدا، حق تصرف در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستی و محبت (بدون مشروعیت سیاسی و اجتماعی).
9. پیامبر(ص) مسأله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؛ این همه تأکید برای چیست؟
10.اینکه پیامبر(ص) در دعای خویش مسأله یاری کردن امام علی(ع) را مطرح می کنند و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه صرف محبت و علاقه قلبی؛ زیرا آنچه با اطاعت، و نصرت و یاری همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبی.
11. برپایی حقیقت، همراه با امام علی(ع) و همپایی آن دو نیز با ولایت، به معنای رهبری تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی امام علی(ع) است که می تواند به برپایی حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستی و محبت آن حضرت.
12. پیامبر(ص) بعد از این حادثه فرمود: (اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من). نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از (ولایت)، محبت باشد، دیگر قید (بعد از من)، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علی(ع) مقید به زمان پس از رحلت پیامبر(ص) نیست. معنا ندارد منظور پیامبر(ص) را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبت علی(ع) با حیات پیامبر(ص) قابل جمع است؛ بلکه رهبری امام علی(ع) است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک
زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند. مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: (بخٍّ بخٍّ لک یا علی! اصبحت و امسیت مولای و مولی کل. 14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص)، مسأله (امامت و پیشوایی حضرت علی(ع)) را فهمیدند و بلافاصله (حسانبن ثابت انصاری) از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن، از زبان پیامبر(ص) چنین می گوید: فقال له قم یا علی! فانّنیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً (پیامبر به او فرمود: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی). ذکر این نکته بایسته است که (تقریر) - یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبر(ص) در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسأله غدیر معنایی غیر از امامت داشت، چرا پیامبر(ص) سخنان (حسان بن ثابت) را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبر(ص) (امامت و هدایت) امت نبوده است؟
15. نکته جالب توجّه دیگر، موضعگیری های مخالفان مانند (جابربن نضر) یا (حارث بن النعمان الفهری) است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبر(ص) در غدیر خم، وی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: (ای محمد! از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم
که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: (هر که را من مولای اویم، این علی مولای او است). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: (سوگند به آنکه جز او خدایی نیست! این مطلب از سوی خداوند است). در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت؛ در حالی که میگفت: خدایا! اگر آنچه محمد(ص) میگوید حق است، پس سنگی بر ما ببار، یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود ؛ نرسیده بود که از طرف حق، سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اَللَّهِ؛معارج (70)، آیات 1 - 3. ؛ (ذِی الْمَعارِجِ) (پرسندهای از عذاب واقع شوندهای پرسید که اختصاص به کافران دارد (و )آن را بازدارندهای نیست. (و )از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است).
اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبر(ص) نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسأله محبت و دوستی بود، آیا این همه لجبازی و خیره سری پدید می آمد؟ به طور مسلّم مسأله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علی(ع) داشت و از سوی دیگر، میدید با ولایت آن حضرت، باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند و از سر بیخردی و کبر و کژاندیشی، مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.برای آگاهی بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص16. خود امیر مؤمنان(ع) و ائمه اطهار(ع) در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند. عامربن واثله میگوید: (در روز شوری با علی(ع) کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی میآورم که احدی نمیتواند بر آن خدشهای وارد کند. سپس فرمود: ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه! - آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز میکند؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچون حمزه- شمشیر خدا و شمشیر رسولخدا(ص) دارد؟ گفتند: نه! - آیا غیر از من کسی از شما همسری چون فاطمه، دختر پیامبر(ص) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما فرزندانی مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه! - آیا کسی از شما هست که (به دستور قرآن) پیش از نجوا با پیامبر(ص) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه!
- آیا در میان شما غیر از من کسی هست که پیامبر(ص) دربارهاش فرموده باشد: (من کنت مولاه فعلیٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب؟). برای آگاهی بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص 159- 213. گفتند: نه!
17. اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستی باشد، آن گاه دعای بعدی پیامبر(ص) که فرمود: (و احبّ من احبّه)تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان میدهد که اینها، دو موضوع متفاوت بوده و ولایت برتر از صرف محبت است؛ هر چند از لوازم ولایت، محبت و دوستی ولیّ است.
در پایان گفتنی است در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیاری از آنها مانند عبقات الانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوی، مشتمل بر دهها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت میباشدد. همو، نقش عایشه در تاریخ اسلام؛؛
برای مطالعه بیشتر ر.ک : .
- [سایر] دلایل حقانیت شیعه چیست؟
- [سایر] دلایل حقانیت قرآن چیست؟
- [سایر] دلیل حقانیت شیعه چیست؟
- [سایر] آیا مباهله از دلایل حقانیت دعوت پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله) به شمار میآید؟
- [سایر] دلایل عقلی و نقلی در اثبات حقانیت مذهب شیعه امامیه کدام است؟
- [سایر] دلیل حقانیت شیعه چیست؟
- [سایر] دلیل حقانیت شیعه چیست؟
- [سایر] علت حقانیت گروه شیعه در اسلام چیست؟
- [سایر] اگر حقانیت مذهب شیعه از بدیهیات و واضحات است پس چطور اینهمه سنی، شیعه نمیشوند؟ به چه دلیل عقلی یا قرآنی، اکثریّت را دلیل بر حقّانیّت می دانید؟
- [سایر] چرا اسلام و چرا تشیع حقانیت دارند؟
- [آیت الله اردبیلی] زمینهای موات اصلی جزء (اَنفال) هستند و اختیار آن در زمان حضور امام معصوم علیهالسلام به دست اوست و آن حضرت هرگونه صلاح بداند در آنها تصرّف میکند و اجازه احیا میدهد یا به افراد تملیک کرده و یا اجاره میدهد و در زمان غیبت امام علیهالسلام ، مسلمانان میتوانند آنها را احیا کنند، ولی بنابر احتیاط واجب باید از حاکم شرع اجازه بگیرند و هر کس هر قسمتی را احیا کند، نسبت به آن سزاوارتر است و دیگران حقّ مزاحمت او را ندارند.
- [آیت الله سبحانی] خرید و فروش چیزهایی که از قمار یا دزدی یا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرّف در آنها جایز نیست و اگر کسی آن را بخرد باید به صاحب اصلی اش بازگرداند و اگر صاحب اصلی اش را نمی شناسد به نظر حاکم شرع عمل کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] خرید و فروش چیزهایی که از قمار یا دزدی یا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرف در آنها جایز نیست و اگر کسی آن را بخرد باید به صاحب اصلی اش بازگرداند و اگر صاحب اصلی اش را نمی شناسد به دستور حاکم شرع عمل کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .در فرض قبلی، اگر مالک اصلی و اجاره دهنده یا عاریه دهنده, هر دو ادعا کردند که این گنج مال من است، در این صورت , اگر زمان اجاره یا عاریه بین مالک اصلی و اجاره یا عاریه کننده طولانی مدّت (بیست ساله ) باشد و مدّت زیادی (ده سال ) گذشته باشد ، در این صورت , قول اجاره دهنده یا عاریه دهنده , مقدّ م است و اگر از زمان اجاره یا عاریه چند روز بیشتر نگذشته است، یا اجاره یا عاریه کوتاه مدّت باشد، در این دو صورت , قول مالک اصلی مقدّم و گنج مال اوست.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی اجیر شد که در زمان معیّن کاری را انجام دهد، به صورتی که محور اصلی اجاره, "کار در زمانِ محدود" باشد و در آن مدت, آماده انجام دادن کار شد، حق درخواست اجرت را دارد, هرچند صاحب کار به او رجوع نکند و او نیز برای خود یا دیگری کار کند؛ ولی اگر محور اصلی اجاره, "واگذاریِ زمانِ معیّن" باشد, به گونهای که اجیرکننده مالک مدّت محدود شد، اجیر حق ندارد بدون اذن اجیرکننده, کاری برای خود یا دیگری انجام دهد و اگر انجام داد و او راضی شد، پولی که در برابر کار دوم قرار دارد, مال اجیرکننده است و اجیرشونده فقط اجرت اصلی خود را از او طلب میکند.
- [آیت الله مظاهری] مرد شیعه میتواند با زن سنّی ازدواج کند و همچنین زن شیعه میتواند به عقد سنّی درآید ولی سزاوار نیست که این کار عملی شود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شخصی از عامه بمیرد و از او یک دختر عامی مذهب بماند و برادری داشته باشد اگر برادر شیعه باشد و یا پس از مرگ برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام برادر شیعه می تواند انچه از ترکه میت زیاد می اید از باب تعصیب بگیرد هر چند تعصیب در مذهب شیعه باطل است و همچنین اگر شخصی از عامه یک خواهر عامی مذهب وارث داشته باشد و عموی ابوینی داشته باشد چنانچه عموی او شیعه باشد و یا بعد از مرگ پسر برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام می تواند انچه از باب تعصیب به او می رسد بگیرد و همچنین است حکم در سایر موارد تعصیب
- [آیت الله بروجردی] کسی که زکات میگیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان کسی را شیعه بداند و به او زکات بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده، باید دوباره زکات بدهد.
- [آیت الله مظاهری] میزان کلی در دیه اعضای اصلی انسان این است که هر عضوی که فرد باشد، مانند زبان یا آلت مردانگی، بریدن و از بین بردن آن موجب دیه قتل (هزار مثقال شرعی طلا) است و هر عضو اصلی که جفت باشد، مانند دست و پا و گوش و چشم، بریدن یا از بین بردن جفت آن موجب دیه قتل، و بریدن یا از بین بردن یکی از آنها موجب نصف دیه است.
- [آیت الله بهجت] مسلمانی که مستبصر (شیعه) شد عباداتی که موافق مذهب خودش انجام داده اعاده ندارد، مگر زکات که باید آن را به فقیر شیعه بدهد، ولی اگر از اول آن را به فقیر شیعه و با قصد قربت داده باشد، اعاده ندارد.